ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

گفت‌و‌گو با امیرحسین محمدی‌فر، عضو سابق دانشجویان آزادیخواه و برابری‌طلب تهران

١۶ آذر و امکان احیای جنبش دانشجویی

بهرنگ زندی- شانزدهم آذر ماه در ایران، روز دانشجو نام گرفته است. دانشجویان آزادیخواه برابری‌طلب به عنوان یک گروه چپ‌گرا چه نقشی در جنبش دانشجویی در سال‌های اخیر داشته‌اند؟

مراسم روز دانشجو در دوران جمهوری اسلامی و تا سال ۷۸ چندان با اعتراض‌های دانشجویی همراه نبود. با وقوع ١۸ تیر ١٣۷۸ و سرکوب گسترده دانشجویان کوی دانشگاه تهران، روز دانشجو هم به نماد مبارزه دانشجویی بعد از انقلاب تبدیل شد و در سال‌های بعد (تا امروز)، صحنه دانشگاه تهران محل آکسیون‌های دانشجویی بود.

در ١۶ آذر ١٣۸۵، دفتر تحکیم وحدت و دانشجویان چپ، تجمع مشترکی را برای بزرگداشت روز دانشجو برگزار کردند. در این روز برای اولین بار طیف چپ جنبش دانشجویی به صورت علنی و با اسم دانشجویان آزادیخواه و برابری‌طلب در دانشگاه‌های تهران، مازندران، اصفهان و اهواز اعلام موجودیت کرد. فعالیت‌های این تشکل یک سال بیش‌تر دوام نیاورد و در آستانه برگزاری مراسم روز دانشجو در ١٣ آذر ١٣۸۶، بسیاری از اعضای آن بازداشت و روانه زندان شدند.

امیرحسین محمدی‌فر، از اعضای سابق دانشجویان آزادیخواه و برابر طلب تهران، عضو هیات تحریریه نشریه‌های دانشجویی خاک و آرمان نو و دانش‌آموخته علوم اجتماعی دانشگاه پیام نور تهران است. محمدی‌فر در اسفند ١٣۸۷ بازداشت و به زندان اوین منتقل شد.

این فعال سابق دانشجویی ساکن تهران، در گفت‌و‌گویی با رادیو زمانه، از ١۶ آذر و فراز و فرودهای جنبش دانشجویی گفته است. محمدی‌فر در این گفت‌و‌گو، به سوال‌هایی درباره فعالیت کوتاه مدت جنبش دانشجویی چپ در دانشگاه‌ها پاسخ داده و به پیامدهای سرکوب آن پرداخته است.

  • رادیو زمانه: چرا بعد از ۶٢ سال از کشته شدن دانشجویان در اعتراض به سفر نیکسون در ١۶ آذر ١٣٣٢، هنوز ١۶ آذر روز اعتراض دانشجویی است؟ اکنون که به تاریخ برمی‌گردیم هم حکومت شاه سرنگون شد و هم نیکسون از دنیا رفته است.
امیرحسین محمدی‌فر

امیرحسین محمدی‌فر: کشتار سه دانشجوی معترض در سال ١٣٣٢ و اعتراض آن روز، به عنوان نماد مبارزه با استبداد داخلی و سیاست‌های دخالت‌گرانه خارجی بدل شد. اگر هر ساله دانشجویان معترض و مبارز در این روز، دانشگاه را به عرصه مبارزه با سرکوب آزادی و وضعیت اقتصادی موجود تبدیل می‌کنند، نشان دهنده بازتولید سرکوب از سوی حاکمیت است. مساله‌ای که به عنوان وضعیت فعلی دانشگاه مورد بحث است همان فضای پادگانی نیم قرن  گذشته در دانشگاه است که تنها تغییراتی در فرم داشته است.

  • وضعیت دانشجویان را در دوره روحانی چگونه ارزیابی می‌کنید؟ به نظر شما فضای دانشگاه در دوره کنونی برای فعالیت سیاسی باز شده است؟

- مطمئنا فضای اجتماعی دانشگاه را نمی‌توان جدا از کلیت جامعه ارزیابی کرد. هر گونه فعالیت سیاسی و صنفی در جامعه با برخورد شدید دستگاه سرکوب و بایکوت رسانه‌ای رو‌به‌رو می‌شود. سرکوب اعتراض‌های صنفی معلمان در ماه‌های گذشته نشان‌دهنده چگونگی آزادی فعالیت صنفی و سیاسی است. دانشگاه نیز از این امر مستثنی نیست.

  • بعد از انقلاب ۵۷، جنبش دانشجویی فراز و فرودهای زیادی را از سر گذارانده است. آیا جریان‌های دانشجویی بعد از انقلاب اختلاف‌هایی اساسی در ریشه‌ها داشتند؟ نقاط اشتراک این جریان‌ها چه بوده است؟

- در ١۹ بهمن ١٣۵۷، در دانشگاه تهران اسلحه بین مردم پخش شد. البته فعالیت سازمان‌های سیاسی مخالف شاه به این شکل، در دانشگاه و آن هم در روزهایی که سلطنت پهلوی آخرین نفس‌هایش را می‌کشید طبیعی بود. بعد از آن هم تا قبل از انقلاب فرهنگی عموما فضا برای پخش کتاب و نشریات باز بود. اما عموما در آن دوران تا قبل از بستن دانشگاه‌ها، صدایی به جز مخالفت با امپریالیسم آمریکا و بحث‌های پرو شوروی به گوش نمی‌رسید. می‌خواهم بگویم که در آن دوران چپ‌های خاص آن تاریخ با مشخصات و ویژگی‌های مختص به خودش دست بالا را داشتند. از این رو نمی‌توان جریانات معترض دانشجویی را از هم به درستی تفکیک کرد. حتی جبهه ملی و نهضت آزادی و دانشجویان مسلمان هم به نوعی ویژگی‌های چپ را نمایندگی می‌کردند. لباس پوشیدن‌ها هم حتی یک شکل بود. ما در آن دوران جنبش دانشجویی لیبرال سراغ نداریم. حتی اگر کسی هم لیبرال بود، تشکلی نبود که برود در دانشگاه در آن عضو شود. اما این فضا انعکاسی از تحولات جامعه بود. چپ‌ها بدون استثنا سرکوب شدند. حتی حزب توده هم در امان نماند. از آن روز به بعد تا ١۸ تیر ١٣۷۸، ما تشکل چپ سراغ نداریم. تشکل‌های دانشجویی زیر سایه سنگین دولت کار می‌کردند. بعد از بازگشایی دانشگاه‌ها در سال ١٣۶٢، انجمن‌های اسلامی دور هم جمع شدند و دفتر تحکیم وحدت را پایه‌گذاری کردند. این تشکل را باید نماد جنبش دانشجویی دهه خفقان ۶٠ و اواسط دهه ۷٠ دانست. اما نقشی که این تشکل بازی می‌کرد هیچ‌وقت مستقل از دولت نبود. اختلاف در میان جریان‌های دانشجویی هم ریشه‌دار و هم واقعی است. اوج این اختلاف‌ها را در سال ۸۵ شاهد هستیم.

  • به سال ١٣۸۵ برویم. بعد از سرکوب جنبش چپ در دهه ۶٠ و غیرقانونی اعلام شدن احزاب چپ و سوسیالیستی از طرف حاکمیت، ما شاهد حضور چپ‌ها به صورت علنی در فضای جامعه نبودیم. جریانات چپ محدود شده بودند به صدای چند رادیو و تلویزیون خارج از کشور که عموما صدای‌شان به جایی نمی‌رسید. چگونه شد که جمعی از دانشجویان در سال ١٣۸۵ به صورت آشکار پلاکارد «سوسیالیسم یا بربریت» را بلند می‌کنند و نشریاتی با عکس مارکس و لنین را در قالب مجوزهای بخش فرهنگی دانشگاه منتشر می‌کنند و به صورت علنی صف‌آرایی می‌کنند؟ شما این حضور را بعد از آن سرکوب‌های حذف‌گرایانه حاکمیت چگونه ارزیابی می‌کنید؟

- سرکوب شدید جنبش چپ و جریان‌های سیاسی دهه ۶٠ به طور خاص و خفقان و سرکوب آزادی جامعه به طور عام، یکی از عوامل مهم و تاثیرگذار بر روند حیات سیاسی-اجتماعی آنان بود. اما عامل دیگری که دلیل عقیم ماندن اکثریت چپ آن زمان و بی‌ارتباطی‌اش باجامعه شد، ایراد مواضع اشتباه در مقابل جمهوری اسلامی و جنگ ایران و عراق بود که خود باعث روی آوردن به نوعی سبک کار سیاسی و تشکیلاتی شد و خواه نا‌خواه این احزاب و جریان‌های چپ‌گرا را (که اکثریت چپ دهه ۶٠ را شامل می‌شدند) هم در تئوری و هم در عمل دچار بحران کرد و در نتیجه روز به روز از طبقه کارگر و جنبش آزادی‌خواهی جامعه ایران دورتر شدند.

اما در مورد "جمعی از دانشجویان" باید بگویم که قبل از تجمع مشترک با دفتر تحکیم وحدت در سال ۸۵ با یک تشکل مستقل دانشجویی با گرایشات مختلف چپ و سوسیالیستی روبه‌رو هستیم که خود را با مفهوم مارکسیستی"چپ رادیکال" تداعی می‌کند. منظورم این است که شعار "سوسیالیسم یا بربریت" و "آزادی برابری" محور اشتراک عمل جمع‌های متعدد و گوناگون چپ دانشجویی بود. این روند هم‌زمان است با شکست گفتمان اصلاح‌طلبی و عدم توانایی جریانات راست و پرو غرب به پاسخ‌گویی مطالبات صنفی و سیاسی در دانشگاه از یک سو و حمایت جریان‌های ضد‌رژیمی از طرح دخالت نظامی سیاسی خارجی در تعیین آینده جامعه ایران. نشریات چپ دانشجویی بر این بستر حرکت می‌کردند و با تاکید بر حق دخالت طبقه کارگر و زحمتکشان در سرنوشت خود و اتحاد جنبش دانشجویی با جنبش طبقه کارگر، به مبارزه علیه دخالت خارجی و نیروهای حامی سرمایه‌داری به میدان آمدند. شعار "سوسیالیسم یا بربریت" به این دلیل به صورت آشکار بلند می‌شود که کاملا مربوط به شرایط مادی آن دوره است، به این معنی که تجربه عراقیزه شدن و فروپاشی شالوده‌های جامعه مدنی قابل رویت بود. چرا که بربریت نظام سرمایه‌داری یک هشدار جدی محسوب می‌شد و مقابله با آن در گرو حضور سازمان یافته طبقه کارگر در عرصه مبارزه و راهکار سوسیالیسم بود. باید بین مناسبات انسانی و بربریت یکی را انتخاب می‌کردی.

حضور گسترده و علنی نیروهای چپ در عرصه مادی دانشگاه مدیون تحلیل درست از شرایط آن زمان و انتخاب سبک کار مربوط بود. تجمع سال ۸۵ و حضور نیروهای چپ به شکل سازمان یافته در دانشگاه، تقابل عملی دو آلترناتیو و نظرگاه سیاسی بود. یکی بر طبل جنگ‌طلبی می‌کوبید و دیگری نماینده تغییر وضع موجود از پایین بود و تلاش می‌کرد تا آینده روشنی را تضمین کند. به طور مثال برخی در نشریه تلنگر -ارگان لیبرالی نیرو‌های دانشگاه تهران- از حمله نظامی آمریکا به عراق به مثابه ورود دموکراسی به خاورمیانه نام می‌برد.

  • در مورد دانشجویان آزادیخواه و برابری‌طلب تفسیرها و ارزیابی‌های مختلفی شده. عده‌ای آن را به یک اراده خارج از کشور معطوف می‌کنند که حزبی خارج از کشوری در به وجود آمدن این جریان نقش داشته و عده‌ای هم همین دخالت را سم می‌دانند و آن را موجب موج دستگیری‌ها و بازداشت‌ها می‌دانند. عده‌ای هم وجود و نقش احزاب خارج از کشور را رد می‌کنند و معتقدند که از قبل این حلقه چپ‌ها در دانشگاه‌ها بود و احزاب خارج از کشور از وجود این حلقه با خبر شدند و سوء استفاده کردند. شما که خودتان در این تاریخ حضور داشتید این تفسیرها را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

- تمام این تفسیرهایی که بر شمردید همگی در راستای تقلیل عملکرد و دستاوردهای چپ دانشجویی است. چپ در ابتدای دهه ۸٠ و بعد در قالب دانشجویان آزادیخواه و برابری‌طلب، از تعدد و گوناگونی تئوریک و خطوط عمده و خاص سیاسی چپ برخوردار بود. تمامی سیاست‌ها و چگونگی عملکرد این تشکل با یک مکانیسم مبتنی بر خرد جمعی و برخورداری از مشروعیت مداوم مجمع عمومی تعیین می‌شد و به مرحله اجرا در می‌آمد. این که "ارتباط فعالان دانشجویی" با احزاب خارج از کشور -که آن هم تحت انواع فشارهای سنگین روحی و جسمی عنوان شد- باعث چنین سرکوب گسترده و طولانی شد.

این‌که دانشجویان آزادیخواه و برابری‌طلب "شاخه دانشجویی" یک حزب سیاسی بود، به نظر من محل مناقشه نیست. به نظر من دانشجویان آزادیخواه و برابری‌طلب را باید با سیاست‌هایش و عملکردش شناخت و مورد نقد و بررسی قرار داد. چنین برداشت‌هایی یا انتزاعی است یا این‌که در راستای مخدوش کردن آن جنبش است.

  • آن‌هایی که نقش دانشجویان آزادیخواه و برابری‌طلب را در جنبش دانشجویی مثبت می‌دانند، به نظر می‌رسد در مورد آن تاریخ اغراق‌های زیادی می‌کنند. چه تصویر واقعی‌ای می‌توان از تاثیرات جنبش دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب ترسیم کرد؟

- دانشجویان آزادیخواه برابری‌طلب یک جنبش واقعی بود. رهبران و فعالان آن در همان پروسه فعالیت علنی شکل گرفتند. اغراق و اسطوره‌سازی همیشه از جانب افرادی که حضور فیزیکی و واقعی در جنبش نداشتند، انجام می‌شود که حتی این تفسیرها بعضا نتیجه‌ای جز تخریب چهره رهبران و فعالان ندارد. تصویر واقعی که از اکثریت تاثیرگذاران آن موقع دانشجویان آزادیخواه و برابری‌طلب می‌توانم ارائه کنم، صداقت آنان در امر مبارزه و روابط بسیار صمیمانه و فداکارانه بود.

با اطمینان می‌توان گفت تا قبل از ورود دانشجویانی که پایه‌های جنبش سراسری دانشجویان آزادیخواه و برابری‌طلب را ساختند، جز انتشار نشریاتی انگشت شمار -با محتویاتی آکادمیک- و فعالیت‌های مطالعاتی، فعالیت جدی علنی، حتی محدود به دانشکده‌ها هم دیده نشده و فعالیت چپ‌ها در دانشگاه محدود به محافل بود. دانشجویان آزادیخواه و برابری‌طلب اهمیت مبارزه علنی و متشکل را بازگو کرد. رهبران و فعالان این تشکل با شخصیت‌های واقعی‌شان برای همه قابل دسترس بودند و لازم نبود برای یافتن‌شان سراغ اسم رمزها و خانه‌های مخفی رفت.

  • چرا دانشجویان آزادیخواه و برابری‌طلب بعد از دستگیری اعضای آن تقریبا از نظر بدنه جنبشی نابود شد و نتوانست خود را در دانشگاه‌ها بازتولید کند؟ هر کدام از اعضای این تشکل سرنوشت‌های مختلفی پیدا کردند و به قولی هر کسی رفت دنبال زندگی خودش و کار خودش را در پیش گرفت. آیا می‌‌توان گفت که این تشکل بادکنکی رشد کرد و بعد هم ترکید؟

- اگر به این سوال به صورت جامع پرداخته شود، ضعف‌های این تشکل نیز به صورت تاریخی لیست می‌شود و می‌توان مورد استناد قرار داد، منابع آن هم موجود است. اما اگر آن را به صورت اجمالی بتوان بیان کرد باید عدم بازتولید بدنه جنبشی دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب را به دو سطح کلان و خرد تقسیم کرد. جنبش دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب در سال‌های ۸۵، ۸۶ و ۸۷ نماینده بلامنازع مطالبات صنفی و سیاسی در دانشگاه‌ها با اتکا به ادبیات کارگری بود که سد راه نیروهای راست برای پیشبرد اهداف‌شان در اولین سنگر آزادی مجسوب می‌شد. سرکوب این تشکل و بعد اتفاقات سال ۸۸، کل مناسبات دانشگاه و جامعه را هدف قرار داد. البته باید به این واقعیت اشاره کرد که در سال ۸۶، دفتر تحکیم وحدت و طیف‌های دیگر بدون ممانعت جدی از سوی دانشگاه، تجمع خود را در تاریخ ١۸ آذر برگزار کردند. حتی سخنگوی تحکیم که در بازداشت به سر می‌برد، از داخل زندان فراخوان به شرکت در تجمع داد. ضعف دانشجویان آزادیخواه و برابری‌طلب در این سطح کاملا به ضعف اتحاد جنبشی جریانات چپ در مقابل جنبش سبز باز می‌گردد. همان‌طور که جریان‌ها و احزاب مختلف چپ روی جنبش سبز سرمایه‌گذاری کردند و این بعد از روی کار آمدن جمهوری اسلامی و جنگ ایران و عراق بی‌سابقه بود.

اما در سطح خرد مطمئنا کاستی‌های فردی نیز عامل مهم دیگری است که باعث بی‌اعتمادی می‌شد. انحلال‌طلبی و محفل‌گرایی عده‌ای که به "خط بازسازی " با سبک کار پوپولیستی معروف شدند نیز باید به این لیست اضافه شود. البته فضای سرکوب و فشار بی‌وقفه را نباید نادیده گرفت.

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

نظری وجود ندارد.