ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

زن، ایدئولوژی و استعاره

وفا مهرآیین − تصویر قرآنی زن، متناسب با تصویر ایدئولوژیک اسلامی است که منجر به شکل‌گیری حقوق نایکسان‌انگار بین زنان و مردان شده است.

مقدمه

مطالعات زبانشناسی شناختی[1] هنگامی که در حوزه مطالعات دینی، اجتماعی، فرهنگی و... به کاربرده شوند؛ افق‌های جدیدی را برای محققان خواهند گشود. بسا به پیروی از لیکاف[2] بتوان گفت زمان آن رسیده است که از تقلید روش‌های قرن هفدهمی دست بشوییم[3] و به طور خاص درباره مطالعات دینی و اجتماعی چنین توصیه کنیم که زمانه الاهیات شناختی و علوم اجتماعی شناختی فرارسیده است. مسلما، دانش نوپایی همچون علوم شناختی، هنوز در ابتدای راه خود قرار دارد و بسا در آتیه‌ای نزدیک با تغییرات شگرفی روبرو شود؛ اما بیراه نگفته‌ایم، اگر سده پیش‌رو را از آن علوم شناختی بدانیم.

در کاربست رویکرد شناختی در حوزه مطالعات مفاهیم دینی، به طور عام و مفاهیم قرآنی، به طور خاص فعالیت اندکی صورت پذیرفته است؛ از همین رو وقتی در صدد کشف زبان قرآن در مرحله اول، و یا ارتباط معنایی مفاهیم قرآنی با مفاهیم حوزه‌های دیگری همچون حقوق و کلام در مرحله بعدی برآییم، با فضای مطالعاتی نوینی روبرو می‌شویم.

نوشتاری که در پیش رو دارید به بررسی فقرات مهمی در قرآن می‌پردازد که در آنها زنان به شیوه‌ای استعاری تعریف شده‌اند. سپس به مقایسه بین تصویر ارائه شده در این فقره با دیگر آیات برجسته‌ی مرتبط با مسئله زن، به این مدعا می‌رسد که دستکم دو تصویر درباره زنان در قرآن قابل دسترسی است: اول زنان به عنوان آفریدگان خداوند، دوم زنان در تعامل با مردان.

ادعای کلی این نوشتار نیز می‌تواند در این گزاره خلاصه شود: تصویر قرآنی زن، متناسب با تصویر ایدئولوژیک اسلامی است که منجر به شکل‌گیری حقوق نایکسان‌انگار بین زنان و مردان شده است.

ایدئولوژی

فهم عرفی، ایدئولوژی را همان سامانه باورهای اعضای یک گروه اجتماعی، دینی، فرهنگی یا سیاسی می‌داند که دغدغه ها، وضعیت و چشم انداز اعضای گروه را نسبت به امور واقع بیان می‌دارد[4]. کنش‌های اعضای گروه هم در ساحت فردی و هم در ساحت اجتماعی در ربط و نسبت با همین نظام باورها شکل می‌گیرد. اما این نظام باورها چیست؟

اگر به مدعای اصلی دانشمندان علوم شناختی در باب ماهیت شناخت برگردیم، بایستی ایدئولوژی را همان چارچوبهای ذهنی یعنی زبان، مفاهیم، مقولات و تصاویر ذهنی بدانیم که در ساحت شناختی اعضای یک گروه به اشتراک گذاشته شده‌اند و افراد گروه از آن به منظور تنظیم و تنسیق ساختارهای اجتماعی ویژه خود بهره می‌برند.

به صورت خاص وقتی از ایدئولوژی اسلامی سخن به میان می‌آید، دیگر صرفا با آموزه‌هایی دینی سروکار نداریم که به انحاء مختلف و از دل روش‌های متنوع مطالعات دینی سربرآورده‌اند؛ بلکه با سامانه‌ی مفهومی روبرو هستیم که هم در ساحت نظر و هم در ساحت عمل برای مسلمانان صاحب اعتبار و وثاقت به حساب می‌آید و الزاما همخوان با خوانش‌های مختلف اسلام پژوهان نیست؛ هرچند ممتنع نیست نظام باورهای فلسفی یا کلامی آبشخور این ایدئولوژی دینی باشند.

فارغ از اینکه این ایدئولوژی دینی برساخته و برآمده از کدام منبع فلسفی یا کلامی باشد و در کدام بافتار فرهنگی و تحت تاثیر چه عواملی شکل گرفته است، می‌توان مدعی شد که در گام نخست قرآن که علی الادعا، مهم‌ترین منبع معرفتی برای مسلمانان از تمام فرق و مذاهب و در تمام بافتارهای فرهنگی جوامع اسلامی به شمار می‌آید و در عصر تکوین غیرمحفوف به آموزه‌های کلامی و فلسفی خود را به مخاطبان عرضه داشته است، از مهم‌ترین منابع شناختی در شکل‌گیری سامانه مفهومی مسلمانان به شمار می‌رود.

متن مکتوبی که نه شباهتی به کتاب قانون دارد و نه اثری صرفا ادبی یا تاریخی است. آمیزه‌ای از حکایت‌های تاریخی، اسطوره ای، وعظ اخلاقی و شریعت که در برخی فقرات ممزوج به مدعاهای وجودشناختی و معرفت شناختی نیز است. از همین رو بازخوانی «شناختی» آن همان بررسی مفاهیم، مقولات و تصاویر ذهنی است که در ساحت زبانی متن قرآن قابل دسترسی است. از این رو، نمی‌توان انکار کرد که در تبیین «شناختی» ایدئولوژی دینی نمیتوان از نقش «شناختی» قرآن در مدلسازی و تبیین مفهومی سامانه شناختی مسلمانان غافل بود. دستکم می‌دانیم که در فرهنگ عامه اسلام تاکید بسیاری بر خواندن قرآن بوسیله یکایک مسلمانان شده است. اطلاق واژه قرآن بر این کتاب خود دلیل دیگری بر این ادعاست که «خواندنی» بودن آن را یادآور می‌شود. از سوی دیگر ادعای نقطه افتراق تفکر دینی و تفکر غیردینی به صورت عمده معطوف به متون و مفاهیم دینی است.

همین امر می‌تواند نقطه عزیمتی برای مقاله حاضر باشد که بررسد به چه کیفیتی این منبع معرفتی مکتوب، می‌تواند حامل پیامدهای ایدئولوژی نامطلوب برای انسان معاصر گردد و اینکه این بررسی تا چه اندازه واجد اهمیت است[5].

استعاره مفهومی[6]

استعاره‌های مفهومی نه تنها نشانگر شیوه تفکر ما هستند و با دستمایه قرار دادن حوزه مفهومی مبدا راه را برای شناخت حوزه مفهومی مقصد باز می‌کنند؛ بلکه با شکل دادن به سامانه شناختی، استعداد و ظرفیت قابل ملاحظه‌ای برای ادراک استعاری حوزه مقصد فراهم می‌آورند که گاه کارکرد ایدیولوژیک نیز می‌تواند یابد. این درک استعاری از حوزه مقصد، ناشی از اصل رخداد استعاره و امری اجتناب ناپذیر است؛ اما اجتناب از پذیرش دامنه تاثیر کاربرد استعاری مفاهیم امری است که با نگاه انتقادی به هر مفهومی الزامی به نظر می‌رسد.

استعاره همزمان با کارکردهای شناختی، دنباله‌ای ایدئولوژیک را نیز برمیتابد که به ضرورت مستلزم اراده گوینده می‌تواند نباشد؛ اما در صورت عدم تحدید دامنه استعاره، جای اشکال بر مخاطب نیست که دنباله‌های ایدئولوژیک این استعاره را نیز ضمن همین فرایند دریابد.

هنگام بحث از استعاره در حوزه ادبیات، به خوبی، یادآور شده‌اند که تمثیل و تشبیه از جهتی برای فهم «مشبه و ممثل» نزدیک کننده و از جهات متعددی دور کننده ذهن به شمار می‌آید. در مثال کلاسیک تشبیه انسان شجاع به «شیر»، وجه شبه به آسانی در مفهوم «شجاعت» فهمیده می‌‌شود. اما وقتی از حوزه استعاره در ادبیات که ساحتی صرفا زبانی است، به حوزه استعاره در ساحت ادراک مفهومی وارد می‌شویم می‌بینیم که دقیقا همین جهات متعدد دیگر است که استعاری بودن سازوکار تفکر را به تیغه‌ای دولبه مبدل می‌کند و می‌تواند از دل استعاره‌های ساده ایدیولوژیهای خطرناک بزایاند.

نهایت خطایی که در استعاره ادبی ممکن است رخ دهد، با مشاهده‌ای ساده یا سوال از گوینده گفتار قابل رفع است. حتی در زمانی که درحوزه ادبیات این تشبیه‌ها و مجازگویی‌ها برتابنده وجوه مختلف تفسیری باشند، از جهتی بر جنبه زیباشناختی متن می‌‌افزایند و یا حاکی از مهارت ادبیاتی صاحب متن در استخدام واژه‌ها است. مثلا اگر در همان مثال شیر و انسان شجاع، امر بر مخاطب مشتبه شود که بسا وجه شباهت این انسان با شیر در شجاعت نیست بلکه در بوی بد دهان است، با سوال از گوینده کلام یا در نهایت آزمودن تجربی فرد مورد نظر، موفق به دریافت وجه شباهت اصلی می‌گردد. یا اگر شاعری از لفظ شیر و اشتراک لفظی آن بهره برد تا قیاس را مردود بشمارد، مهارت ادبی در به کار گیری لفظ شیر در افاده معنای دو گانه را از اساس مد نظر دارد.

اما اگر در این بین پای متنی دینی در میان باشد که گوینده‌ی کلام (علی الادعا، اللّه)‌ دسترس‌پذیر نیست و به علاوه بحث مورد نظر در عداد مسایلی باشد که از اساس محل بحث مخالفین و موافقین است، علی الظاهر راهی برای فرار از دلالتهای متن نخواهیم داشت.

البته تلاش‌های متکلمین و مفسرین برای بدست دادن خوانشی از قرآن که متناسب با آنچه عقل یا نقل می‌نامندش، منتهی به نظریات متفاوت و گاه متضادی نیز شده است. آنچه بدون تردید در این بررسی مدنظر است، نه ارزیابی این گزاره‌ها به سان مفسرین و متکلمین است زیرا که از اساس نگاه لیکافی بررسی‌های اینچنینی را برنمیتابد، بلکه تلاش برای دستیابی به مفهومی استعاری از زن در این فقره خاص است که به صورت شگفت آوری با نگاه ایدیولوژیک اسلامی به زن همراستا و یا دستکم در محدوده‌ای چشمگیر همپوشانی دارد.

اما اینکه به چه کیفیتی پذیرفتن شبکه‌ای از روابط استعاری می‌تواند ناخودآگاه به پذیرفتن یک ایدئولوژی خطرناک بیانجامد، دقیقا از آن روست که واقعیت در حوزه مقصد، با درک الگوی حوزه مبدا، شکلی نوینی از واقعیت به حساب می‌‌آید. برای مثال وقتی برای شناخت و شناساندن «انسان» به طور کلی یا «مرد و زن» به طور خاص، از حوزه‌های مبدا دیگری که قرابت زیستی با وجود انسان ندارند بهره می‌بریم؛ فروکاست انسان به ماشین، ابزارآلات و یا دیگر مقولات طبیعی دور از زیست انسانی می‌تواند منجر به شایع‌ترین خطاهای اندیشگی شود که راه را برای کج فهمی و برداشت‌های سوء ایدیولوژیک باز می‌نماید. بر همین مبناست که هرگونه کاربرد استعاری درباره انسان مستعد پذیرش سویه‌های ایدئولوژیک خطرناک می‌تواند باشد.

حوزه کشت و زرع در قرآن؛ استعاره از گیاهان

در قران بارها از حوزه مبدا گیاهان برای فهم حوزه‌های دیگر بهره گرفته شده است. انسان در تجربه زیست طبیعی خود از دیرباز برای فهم حوزه‌های جدید از حوزه ابتدایی گیاهان بهره برده است. انسان حوزه کشت و زرع را با عناصری همچون کشاورز و کِشته با افعالی مانند کاشتن بذر، مهیا کردن زمین، مراقبت از کِشته، برداشت محصول و... می‌فهمد.

حرث نیز در معنای کشتزار از حوزه طبیعی گیاهان برگرفته شده است.

از گویاترین کاربرد حوزه گیاهان برای فهم حوزه‌های دیگر می‌توان از آیه ۲۶۱ بقره نام برد: مَثَلُ الَّذينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ في‏ سَبيلِ اللَّهِ كَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ في‏ كُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ وَ اللَّهُ يُضاعِفُ لِمَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَليم‏[7]. در این فقره عمل انفاق در راه خدا به کاشت بذری تشبیه شده است که بعد از رویش هفت خوشه به بار می‌نشیند و در هر یک صد دانه یافت می‌شود.

یا در آیه ۱۷۷ از آل‌عمران می‌خوانیم: مَثَلُ ما يُنْفِقُونَ في‏ هذِهِ الْحَياةِ الدُّنْيا كَمَثَلِ ريحٍ فيها صِرٌّ أَصابَتْ حَرْثَ قَوْمٍ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ فَأَهْلَكَتْهُ وَ ما ظَلَمَهُمُ اللَّهُ وَ لكِنْ أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ.[8]

همانطور که در این کاربست تشبیهی نیز به خوبی قابل ملاحظه است، انفاق کافران که متعلق به ظرف حیات دنیوی است، به بادی تشبیه شده است که حامل سرماست و اگر بر کشته بوزد آن را از بین می‌برد. عمل کافران نیز چون همراه با ایمان به خداوند یعنی متعلق به ظرف اخروی نیست چون بر کافران بوزد مایه هلاکت ایشان است و از اساس ایشان خودشان به خود ظلم کرده‌اند.

اگر تصویر این آیه از عمل انفاق و نگاشت‌های متناظر دو حوزه انفاق و وزش باد را بررسی کنیم، به عناصری مانند باد، محصول کشت، سردی، هلاکت و... می‌رسیم. از نگاه این آیه عمل انفاق مانند باد است و انسان به مثابه کشته؛ بادی که سرد نباشد برای محصول خوب است ولی باد سرد محصول را از بین می‌برد. بسا بتوان در همین جا پرسید آیا از دیدگاه این آیه ایمان شرط لازم فعل اخلاقی انفاق است؟ آیا حسن و قبح ذاتی فعل در نتیجه اخروی عمل نقشی ندارد؟ آیا فرد بی ایمان در مواجهه با این آیه نسبت به انجام فعل اخلاقی غیرمومنانه تشویق خواهد شد؟ و بیشمار سوال دیگر! در متنی که دلالت‌های متنی، به پیامدهای غیرمطلوب فرد متکلم اشاره نداشته باشد و برای اجتناب از فروغلتیدن در این مدلول غیرمطلوب، دالّ دیگری یافت نشود، طبیعی است که مخاطب را در بازشناسی آن پیامدهای مزبور ناچار و محق بدانیم.

بنابراین در مقام بررسی کاربردهای استعاری نباید از اهمیت دامنه تاثیر شناختی آنها غافل بود. بالتبع این تصویرهای تشبیهی با تعریف واقعیت در شکل نوین، هم محل پرسشهای نوین هستند و هم در موارد راجع به ساحت عمل، پیامدهای ایدیولوژیک در پی دارند.

زن به مثابه مزرعه

نِساؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ فَأْتُوا حَرْثَكُمْ أَنَّى شِئْتُمْ وَ قَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّكُمْ مُلاقُوهُ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنينَ (بقره :223)[9]

معقول به نظر می‌رسد که در تبیین استعاری از زن در این آیه، وجه شباهت «زایایی» بین زن و مزرعه مدنظر بوده است. در نگاشت متناظر طرف انسانی، می‌توان مفهوم «زایایی» را مفهومی معادل برای «زراعت» در نظر گرفت. با تشبیه زن به مزرعه (با کانون معنایی اصلی زایش) به مردان امر می‌کند مانند زارع که بر کشتزار خویش می‌پردازد، مردان نیز می‌توانند به هر صورت (مکانی یا زمانی)[10] خواستند با رعایت تقوای الهی به کشتزار درآیند. تصویر حاصل از این استعاره را چنین می‌توان بررسید:

  • معنای متعارف مفهوم از مزرعه، همان محل زرع وکشت است. زرع و کشت هم زارع دارد و هم مزروع و نیز مزرعه. نگاشت‌های متناظر در دو حوزه را می‌توان از این قرار دانست: مرد زارع است، بذر نطفه مرد و زن نیز مزرعه.
  • شاهد زبانی بر این مسئله که حرث در کاربرد عرب معنای جنسی نیز داشته است، نامگذاری مردانی بوده است که زیاد به عمل جنسی می‌پرداخته اند: حارث[11]
  • در تصویر حرث و حارث، نقش کشتکار کاملا «فعال» و نقش مزرعه «منفعل» فهمیده می‌شود. به بیان دیگر این حارث است که کشت می‌کند و مزرعه، طرف بلااراده این فعالیت به شمار می‌آید که تنها در صورت داشتن شرایط لازم به باروری بذر یاری می‌رساند.
  • ساختار تخاطب خاص مردان به گونه‌ای است که فاعلیت مفهوم از مفاد این استعاره را نیز تایید می‌کند. اساسا به زارع امر می‌‌شود نه به مزرعه!
  • جهتمندی[12] استعاره نیز در عمل زراعت، مطابق با تصور نقش فعال و پذیرنده قابل فهم است. یعنی در تجربه بصری آدمی، کشتکار از بالا بذر را در مزرعه می‌کارد که پایین است: فاعل، بالا و مفعول پایین است.

نتیجه آنکه با لحاظ نگاشت‌های متناظر با خصیصه‌های انسانی، می‌توان زن به مثابه مزرعه را ابزاری منفعل و بلااراده در فرایند زایش دانست که مردانِ مقید به اصول تقوا، فاعلِ این فعل هستند.

مقایسه نگاه استعاری مزرعه با فقرات دیگر قرآنی

اگر بپذیریم اظهارات زبانی که استعاری ابراز می‌شوند، سطح رویین استدلال‌ورزی استعاری هستند که با گفتار به نمایش درمیآیند، آنگاه دیگر در مواجهه با فقرات دیگر قرآن راجع به زن با مشکلاتی روبرو نمیشویم که مفسران و متکلمان اصلاح‌اندیش را به زحمت انداخته است.

مثلا هنگامیکه در آیه‌ی ۳۴ سوره‌ی نساء می‌خوانیم: الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلى‏ بَعْضٍ وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ فَالصَّالِحاتُ قانِتاتٌ حافِظاتٌ لِلْغَيْبِ بِما حَفِظَ اللَّهُ وَ اللاَّتي‏ تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَ اهْجُرُوهُنَّ فِي الْمَضاجِعِ وَ اضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَكُمْ فَلا تَبْغُوا عَلَيْهِنَّ سَبيلاً إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلِيًّا كَبيراً[13]، در تفسیر «قوامین علی النساء» به آسانی می‌توان چنین ابراز داشت: بیان این حقیقت که مردان «قوامین علی النساء»هستند، با لحاظ کاربست حرف اضافه «علی» به همراه ماده «قیام»، حاکی از تصویر استعلایی مرد نسبت به زن در ذهن متکلم است. اگر حروف اضافه را واجد معنای اسمی بدانیم و در تصویر مرد مستعلا بر زن، معنای استعلا را در فارسی «بالابودگی» ترجمه کنیم، معنای جهتمندی بسا آسان‌تر درک شود. مسلما مراد متکلم بیان حالت فیزیکی استعلا نمیتواند باشد بلکه تسلط و ذی نفوذ بودن مردان بر زنان را یادآور می‌شود.

این برداشت فارغ از تعلیل در ادامه آیه نیز به تنهایی برای اثبات تجویز منع از تحقق اراده زن توسط شوهر نیز صحیح به نظر می‌رسد. گویا اگر تعلیلی نیز در کار نبود که دلیل «تفضیل مردان بر زنان» را امر الهی و پرداخت نفقه از سوی مردان به زنان بداند، با این حال در تصویر ذهنی گوینده، جهتمندی را می‌توان به صورت مرد ایستاده و زن در سایه تصور کرد؛ و دوباره با همان ویژگی‌هایی از زن روبرو می‌شویم که از تصویر مزرعه مستفاد است؛ یعنی بلااراده بودن. هرچند معقول به نظر نمیرسد که این بلاارادگی در تمام امور مدنظر گوینده کلام باشد، اما دستکم اثبات آن به صورت سالبه جزییه برای تایید این توصیف کافی است.

به عنوان شاهد بر کاربرد ماده «قیام» به همراه حرف اضافه «علی» که در طرحواره‌ای ناظر به قدرت، موضع ضعف را پایین و موضع قوت را بالا تصویر می‌کند؛ می‌توان به آیات دیگری نیز اشاره کرد. برای مثال در آل‌عمران آیه ۷۳ می‌‌خوانیم: َ وَ مِنْهُمْ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِدينارٍ لا يُؤَدِّهِ إِلَيْكَ إِلاَّ ما دُمْتَ عَلَيْهِ قائِماً[14] که در اینجا نیز تصویر ایستادگی از بالا بر چیزی، تسلط داشتن و غالب بودن را افاده می‌‌کند.

مفهوم جالب توجه دیگر نشوز است که هم در آیه مورد بحث پیشین به کار رفته است و هم در ادبیات شریعت اسلامی موضوع احکام فراوانی است. کاربرد واژه «نشوز» در قرآن در دو بافت قابل مشاهده است.

الف) بقره آیه ۲۵۹: أَوْ كَالَّذي مَرَّ عَلى‏ قَرْيَةٍ وَ هِيَ خاوِيَةٌ عَلى‏ عُرُوشِها قالَ أَنَّى يُحْيي‏ هذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِها فَأَماتَهُ اللَّهُ مِائَةَ عامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قالَ كَمْ لَبِثْتَ قالَ لَبِثْتُ يَوْماً أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ قالَ بَلْ لَبِثْتَ مِائَةَ عامٍ فَانْظُرْ إِلى‏ طَعامِكَ وَ شَرابِكَ لَمْ يَتَسَنَّهْ وَ انْظُرْ إِلى‏ حِمارِكَ وَ لِنَجْعَلَكَ آيَةً لِلنَّاسِ وَ انْظُرْ إِلَى الْعِظامِ كَيْفَ نُنْشِزُها ثُمَّ نَكْسُوها لَحْماً فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ قالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَديرٌ

و

مجادله آیه ۱۱: يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِذا قيلَ لَكُمْ تَفَسَّحُوا فِي الْمَجالِسِ فَافْسَحُوا يَفْسَحِ اللَّهُ لَكُمْ وَ إِذا قيلَ انْشُزُوا فَانْشُزُوا يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ الَّذينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبيرٌ

ب) آیه پیش‌گفته یعنی آیه ۳۴ سوره نساء و نیز در همین سوره آیه ۱۲۸: وَ إِنِ امْرَأَةٌ خافَتْ مِنْ بَعْلِها نُشُوزاً أَوْ إِعْراضاً فَلا جُناحَ عَلَيْهِما أَنْ يُصْلِحا بَيْنَهُما صُلْحاً وَ الصُّلْحُ خَيْرٌ وَ أُحْضِرَتِ الْأَنْفُسُ الشُّحَّ وَ إِنْ تُحْسِنُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ اللَّهَ كانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبيراً

با نگاه به آیات دسته اول می‌بینیم که معنای ماده «نشز» برخاستن است. در مورد دوم همین گروه نیز همنشینی آن با مفهوم «رفع» به خوبی نشانگر تصویری است که در آن جهتمندی را در محور عمودی به صورت صعودی فهم می‌کنیم. حال در آیات دسته دوم که در هر دو آیه همراه با ماده «خوف/ترس» به کار رفته است؛ همچنین می‌توان همان معنای رفعت‌طلبی و بالابودگی را دریافت. در ذهن و زبان صاحب متن اگر زن در محور عمودی خواهان بالاتر بودن از مرد باشد، باید موعظه شود، از همبستری با وی اجتناب شود و در نهایت مضروب گردد؛ زیرا در ابتدای آیه اشاره شد که مردان در محور عمودی بالاتر قرار دارند و از همین رو «نشوز» مستوجب مجازات شمرده می‌‌شود.

در ادبیات رایج تدافعی اسلام‌گرایان از صورت حقوقی احکام فوق معمولا به این صورت پشتیبانی می‌شود که زن و مرد هر دو آفریدگان برابر خداوند هستند و به آیاتی مثل: يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثى‏ وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَليمٌ خَبيرٌ (حجرات 13)[15] یا ْ أَنِّي لا أُضيعُ عَمَلَ عامِلٍ مِنْكُمْ مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى‏ (آل‌عمران 195)[16] یا وَ مَنْ يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى‏ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَ لا يُظْلَمُونَ نَقيراً (نساء 124)[17] یامَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى‏ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَياةً طَيِّبَةً وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما كانُوا يَعْمَلُونَ (نحل 97)[18] استناد می‌کنند.

در نظر ایشان کاربرد همسان زن و مرد در این آیات دلالت بر این می‌کند که نگاه قرآن به زن و مرد یکی است. از همین رو وقتی وارد بحث با مخالفان یکسان‌انگاری زن و مرد در قرآن می‌شوند، این آیات را حاکم بر آیاتی مانند «الرجال قوامون علی النساء» می‌دانند و ایراد نگاه درجه دو به زن را برنمی‌تابند.

هرچند می‌توان در بحثی کلامی به مسئله نسبت «تساوی در خلقت» و ربط منطقی و ضروری آن با «برابری حقوق مردان با زنان» پرداخت و بسا بتوان عدم این الزام را ثابت کرد و پذیرفت که می‌توان فرض معقولی (در معنایی که در مباحث الاهیاتی معاصر کاربرد دارد و متکی بر فهمی عرفی از عقلانیت است) از برابری در خلقت و تفاوت در حقوق داشت؛ اما در اینجا با استناد به اصل دیگری از لیکاف می‌توان مدعی شد که هیچ ایرادی در کار نیست که با دو سامانه مفهومی متفاوت در مسئله زن روبرو باشیم.

همچنانکه لیکاف به طبیعی بودن سامانه مفهومی دو یا چندپارچه در ذهن اشاره می‌کند، می‌توان متصور شد که وقتی در متن قران به مسئله آفرینش اشاره می‌شود، هر دوی زن و مرد را در ردیف یکدیگر مخلوق خداوند بداند و ترجیحی از لحاظ اعطای حیات بین ایشان قائل نشده باشد؛ اما وقتی در راستای تبیین حقوق زن و مرد برمیاید به آسانی از توصیفاتی مانند: لِلرِّجالِ عَلَيْهِنَّ دَرَجَةٌ بهره ببرد.[19]

به بیان دیگر با لحاظ فقرات قرآنی پیش‌گفته می‌توان دریافت که نگاه درجه دوی ادعایی در فقراتی قابل مشاهده است که مرتبط با مناسبات بین مرد و زن است و ادعای عدم کرامت ذاتی زن در آفرینش به عنوان اشکالی ناوارد قلمداد می‌شود؛ هرچند بسا بتوان در مصافی کلامی هردوی این ادعاها یعنی، عدم برخورداری از حقوق یکسان و عدم کرامت ذاتی زن را همتراز ارزیابی کرد؛ اما آنچه از متن برمیآید صرفا همان است که در بالا بدان اشاره شد. البته در این میان برخی دیگر از آیات هستند که یکسان‌انگاران حقوق زن و مرد از آن به عنوان دلیل برای خلقت ثانوی زن (و در نتیجه همان مدعای عدم کرامت ذاتی زن) بهره می‌برند که اشاره به آنها نیز شایسته به نظر می‌رسد.

برای مثال در باب مسئله آفرینش زن نیز با فقره دیگری مانند: يا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها وَ بَثَّ مِنْهُما رِجالاً كَثيراً وَ نِساءً وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذي تَسائَلُونَ بِهِ وَ الْأَرْحامَ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلَيْكُمْ رَقيباً (نساء 1)[20] یا هُوَ الَّذي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها لِيَسْكُنَ إِلَيْها فَلَمَّا تَغَشَّاها حَمَلَتْ حَمْلاً خَفيفاً فَمَرَّتْ بِهِ فَلَمَّا أَثْقَلَتْ دَعَوَا اللَّهَ رَبَّهُما لَئِنْ آتَيْتَنا صالِحاً لَنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرينَ (اعراف 189)[21] روبرو هستیم؛ بسا به دلیل سیاق تاریخ‌محور این فقره نتوان آن را دالّ بر عدم کرامت ذاتی زن در آفرینش دانست. به بیان دیگر حتی با پذیرش اینکه در مسایل حقوقی زن فاقد برخی حقوق و بلااراده محسوب می‌شود اما ادعای مبنی بر فقدان کرامت ذاتی در آفرینش با آنچه در آیات می‌بینیم تعارض دارد، مگر اینکه باز در بستر بحثی کلامی بپذیریم که تاخر زمانی در آفرینش، می‌‌تواند دلالت بر عدم کرامت ذاتی داشته باشد. آنچه در این دست از آیات با توجه به سیاق روایی آن به دست می‌‌آید، صرفا اشاره به مسئله تقدم و تاخر زمانی خلقت است و لاغیر.

آیا می‌توان استعاره جایگزین داشت؟

لیکاف مدعی است نمی‌توان به طور مستقیم درباره جهان اندیشید و از همین رهگذر است که تفکر غیربدنمند یعنی آنچه در فرایند شناخت در قالب استعاره‌های مفهومی رخ می‌‌دهد را امری اجتناب‌ناپذیر می‌‌داند. این مسئله بدان معناست که استدلال‌ورزی با کلمات و به صورت منطقی، خارج از چارچوب‌ها و طرح‌واره‌های تصویری به وقوع نمی‌پیوندد و لاجرم برای تعریف مفاهیم نه با شروط کافی و ضروری بلکه با سامانه‌های مفهومی چندپارچه روبرو هستیم که از طریق استعاری ادراک می‌‌شوند.

حال در نمونه حاضر، اگر راهی غیر از ادراک استعاری در مفهوم زن در پیش‌رو نداشته باشیم و با فرض اینکه با مبدا قرار دادن حوزه گیاهان که از حوزه‌های ابتدایی در ادراک مفاهیم هستند، بخواهیم مسئله را تبیین استعاری کنیم؛ آیا شیوه نگرش و ادراک متفاوتی می‌تواند در کار باشد که ما را از دام پیامدهای نامطلوب استعاره مزرعه مصون بدارد؟ به بیان دیگر، کاربست استعاری دیگری وجود دارد که دامنه پذیرش نامطلوب استعاره مزرعه را برنتابد؟ شاید بتوان حافظانه از زن چنین طلب کنیم که:

گر من از باغ تو یک میوه بچینم چه شود؟

در این صورت نه مانند مزرعه وی را موجودی بلااراده فرض کرده‌ایم که به استناد «انی شئتم» اراده تام را به مرد داده باشیم و در پی آن «نشوز» را تخطی زن از اراده مرد بپنداریم، بلکه اجابت این خواست را به اجازه زن منوط کرده‌ایم که می‌‌تواند این اجابت را بپذیرد یا نپذیرد. البته چون در هیچ استعاره‌ای نمیتوان جهت‌مند نبود، در اینجا نیز چیننده میوه در پایین و صاحب میوه بر درخت تصویر می‌شود؛ اما دستکم با به کاربردن صنعت ادبی تشخص، این باغ و درخت را صاحب اراده فرض کرده و از او خواهان دریافت اجازه است!

 پانویس‌ها

[1] Cognitive linguistics

[3] نگاه کنید به این مقاله.

[4] Teun A. van Dijk, Ideology: A Multidisciplinary Approach. London: Sage, 1998) P.16(

[5] برای شناخت نگاه ایدئولوژیک اسلامی به تعداد جوامع مسلمان میتوان نمونه‌های مطالعاتی تعریف کرد و پیامدهای تلقی زن در تصاویر متناسب با نگاه ادعایی در این مقاله را در ساحت رفتارهای اجتماعی (حوزه تعامل شهروندان با یکدیگر) و مناسبات حقوقی (حوزه تعامل دولت با شهروندان) بررسید. از آن رو که این موضوع خود مجال مستقلی می‌طلبد، صرفا با ارجاع به قوانین مجازات اسلامی در جامعه ایران میتوان گوشه‌ای از این پیامدهای منفی را مشاهده کرد که منجر به ایجاد نگاه نایکسان‌انگار بین زن و مرد شده است و توابع حقوقی آن دامنگیرزنان جامعه ایرانی شده است. (برای اطلاع از شرح مفصل نابرابری‌های جنسیتی در قانون مجازات مدنی میتوانید به مجموعه مقالات مهرانگیز کار مندرج در سایت قانون مراجعه کنید. نویسنده در ۱۰ شماره به تفصیل، مشروح نابرابری‌های جنسیتی در قانون مجازات اسلامی را یکایک بررسی کرده است)

حاکمیت کنونی ایران مدعی است نظام حقوقی‌اش را وامدار شریعت اسلامی است. در اصل دوم قانون اساسی به صراحت بر نقش بنیادین وحی در بیان قوانین اشاره شده است و ما در همین حوزه شریعت یا حقوق اسلامی با پاره ای از «حق»ها روبرو هستیم که مردان واجد صلاحیت برخورداری از آنها هستند ولی این حقوق از زنان سلب شده است. تعدد شرکای جنسی (خواه دایم، خواه موقت به خوانش شیعی)، طلاق، شهادت در دادگاه به صورت مستقل، میراث همتراز با مرد همرتبه، قوانین دیات و قصاص و ... که در آنها تبعیض جنسیتی قابل مشاهده است. آنچه مربوط به بحث حاضر است، نقش اساسی برداشت قرآنی از مفهوم زن در شکل‌گیری قوانین شریعت اسلامی است.

از سوی دیگر لازم به ذکر نیست که تقلیل دادن ریشه همه مشکلات ناشی از نگاه درجه دوم به زن در قرآن، دستکم در حوزه روابط بین زن و مرد به یگانه دلیل یا علت‌العلل خطاست و مدعای حداقلی در اینجا آنست که نشان داده شود پدیده نگاه درجه دو به زن در اذهان ایدئولوگ‌های مسلمان و نیز جوامع اسلامی به زن، پدیده‌ای مرتبط با نگاه قرآن به این جنس است و تلاش‌های اصلاح‌گرانه برای رفع این معضل، نیتی غیر از فهم متن «قرآن» میطلبد؛ البته اگر روش مورد نظر در این بحث را واجد اهمیت در مطالعات دینی بپنداریم.

[6] Conceptual metaphor

[7] مَثَل [صدقاتِ‏] كسانى كه اموالِ خود را در راه خدا انفاق مى‏كنند همانند دانه‏اى است كه هفت خوشه بروياند كه در هر خوشه‏اى صد دانه باشد و خداوند براى هر كس كه بخواهد [آن را] چند برابر مى‏كند، و خداوند گشايشگر داناست‏. (ترجمه فولادوند)

[8] مثَل آنچه [آنان‏] در زندگى اين دنيا [در راه دشمنى با پيامبر] خرج مى‏كنند، همچون مثلِ بادى است كه در آن، سرماى سختى است، كه به كشتزار قومى كه بر خود ستم نموده‏اند بوزد و آن را تباه سازد و خدا به آنان ستم نكرده، بلكه آنان خود بر خويشتن ستم كرده‏اند. (ترجمه فولادوند)

[9] زنانِ شما كشتزار شما هستند. پس، از هر جا [و هر گونه‏] كه خواهيد به كشتزار خود [در] آييد، و براى شخص خودتان [در بهره‏مندى از آنها] پيشدستى كنيد و از خدا پروا كنيد و بدانيد كه او را ديدار خواهيد كرد، و مؤمنان را [به اين ديدار] مژده ده. (ترجمه فولادوند)

[10] واژه « أَنَّى » در کاربرد گویشوران زبان عربی هم معنای ظرف زمان و هم ظرف مکان را افاده میکند.

[11] لسان العرب، ابن منظور: ذیل ماده حرث

[12] directionality

[13] مردان، سرپرست زنانند، به دليل آنكه خدا برخى از ايشان را بر برخى برترى داده و [نيز] به دليل آنكه از اموالشان خرج مى‏كنند. پس، زنانِ درستكار، فرمانبردارند [و] به پاس آنچه خدا [براى آنان‏] حفظ كرده، اسرار [شوهرانِ خود] را حفظ مى‏كنند. و زنانى را كه از نافرمانى آنان بيم داريد [نخست‏] پندشان دهيد و [بعد] در خوابگاه‏ها از ايشان دورى كنيد و [اگر تاثير نكرد] آنان را بزنيد پس اگر شما را اطاعت كردند [ديگر] بر آنها هيچ راهى [براى سرزنش‏] مجوييد، كه خدا والاى بزرگ است. (ترجمه فولادوند)

[14] و از آنان كسى است كه اگر او را بر دينارى امين شمرى، آن را به تو نمى‏پردازد، مگر آنكه دايماً بر [سرِ] وى به پا ايستى‏. (ترجمه فولادوند)

[15] اى مردم، ما شما را از مرد و زنى آفريديم، و شما را ملّت ملّت و قبيله قبيله گردانيديم تا با يكديگر شناسايى متقابل حاصل كنيد. در حقيقت ارجمندترين شما نزد خدا پرهيزگارترين شماست. بى‏ترديد، خداوند داناى آگاه است. (ترجمه فولادوند)

[16] من عملِ هيچ صاحب عملى از شما را، از مرد يا زن، كه همه از يكديگريد، تباه نمى‏كنم‏. (ترجمه فولادوند)

[17] و كسانى كه كارهاى شايسته كنند- چه مرد باشند يا آن- در حالى كه مؤمن باشند، آنان داخل بهشت مى‏شوند، و به قدر گودى پشت هسته خرمايى مورد ستم قرار نمى‏گيرند. (ترجمه فولادوند)

[18] هر كس- از مرد يا زن- كار شايسته كند و مؤمن باشد، قطعاً او را با زندگى پاكيزه‏اى، حياتِ [حقيقى‏] بخشيم، و مسلماً به آنان بهتر از آنچه انجام مى‏دادند پاداش خواهيم داد. (ترجمه فولادوند)

[19] وَ الْمُطَلَّقاتُ يَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ ثَلاثَةَ قُرُوءٍ وَ لا يَحِلُّ لَهُنَّ أَنْ يَكْتُمْنَ ما خَلَقَ اللَّهُ في‏ أَرْحامِهِنَّ إِنْ كُنَّ يُؤْمِنَّ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ بُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ في‏ ذلِكَ إِنْ أَرادُوا إِصْلاحاً وَ لَهُنَّ مِثْلُ الَّذي عَلَيْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَ لِلرِّجالِ عَلَيْهِنَّ دَرَجَةٌ وَ اللَّهُ عَزيزٌ حَكيمٌ (بقره 228) و زنانِ طلاق داده شده، بايد مدّتِ سه پاكى انتظار كشند، و اگر به خدا و روز بازپسين ايمان دارند، براى آنان روا نيست كه آنچه را خداوند در رَحِم آنان آفريده، پوشيده دارند و شوهرانشان اگر سرِ آشتى دارند، به بازآوردن آنان در اين [مدّت‏] سزاوارترند. و مانند همان [وظايفى‏] كه بر عهده زنان است، به طور شايسته، به نفع آنان [بر عهده مردان‏] است، و مردان بر آنان درجه برترى دارند، و خداوند توانا و حكيم است. (ترجمه فولادوند)

[20] اى مردم، از پروردگارتان كه شما را از «نفس واحدى» آفريد و جفتش را [نيز] از او آفريد، و از آن دو، مردان و زنان بسيارى پراكنده كرد، پروا داريد و از خدايى كه به [نامِ‏] او از همديگر درخواست مى‏كنيد پروا نماييد و زنهار از خويشاوندان مَبُريد، كه خدا همواره بر شما نگهبان است. (ترجمه فولادوند)

[21] اوست آن كس كه شما را از نفس واحدى آفريد، و جفت وى را از آن پديد آورد تا بدان آرام گيرد. پس چون [آدم‏] با او [حوا] درآميخت باردار شد، بارى سبك. و [چندى‏] با آن [بار سبك‏] گذرانيد، و چون سنگين‏بار شد، خدا، پروردگار خود را خواندند كه اگر به ما [فرزندى‏] شايسته عطا كنى قطعاً از سپاسگزاران خواهيم بود. (ترجمه فولادوند)

از همین نویسنده:

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • باران

    بادرود و احترام با توجه به پژوهشم در ارتباط با زن و همچنین سنخیت چارچوبی با مقاله وفا مهرآیین ، بسیار مشتاقم با ایشان ارتباط داشته باشم در صورت امکان، آدرس ایمیل ، تلفن یا هر وسیله ارتباطی دیگر از ایشان معرفی بفرمایید با سپاس رضایی

  • M

    شکنجه و کشتن انسان بوسیله انسان مخوفترین کاری است که در این سیاره انجام میگیرد و وقتی بصورت سیستماتیک صورت میگیرد تقریبا همیشه یک ایدوئولوژی حاکم بر این کشتارها در پشت آن است. ایدئولوژی اول به مغز انسان حمله میکند و با تسلط برمغز  آنرا از مخالفت با خود تهی میکند و با مخوفتریت دستورات حتی دستورات کشتن و سوزاندن انسانها مغز را وادار به اجرای دستورات میکند. و چون مغز را تحت کنترل کامل خود دارد به مغز دستور میدهد که آنرا مقدس بداند و مغز نیز چنین میکند. انسان متوجه چیزی غیر عادی در ذهن خود نمیشود. چون مغز بر تمامیت انسان حاکم است انسان تقریبا هرگز متوجه نخواهد شد که در مغز او چه اتفاقی روی داده است. زیرا مغز او ناخواسته و بطور کامل در خدمت ایدئولوژی قرار گرفته است. او فجایعی که انسانهای تحت تسلط ایدئولوژی انجام میدهند میبیند اما ارتباط آن فجایع را با آن ایدئولوژی نفی میکند، زیرا که مغز خود او نیز تحت تسلط کامل آن ایدوئولوژی قرار دارد و ایدوئولوژی فجایعی را که علیه بشریت انجام میدهد توسط آنان بعهده نمیگرد. 

  • حسین میرمبینی

    به نظر من فهم درست و کامل آیات قرآنی از سوی کسانی که به کل جریانات تاریخی و شرایط زمانی نزول آیات احاطه کافی نداشته باشند به هیچ وجه امکان پذیر نیست. به ویژه قرآن که آیاتش شامل مسائلی چون ناسخ و منسوخ ، محکم و متشابه، پند و تذکر و منجمله اجکام است . به سادگی می توان ثابت نمود که ایات قرآنی در جایی که حالت پند و موعظه دارند مشمول زمان و مکان نمی شوند. اما درجایی که به صورت حکم باشد قطعا برای حل مشکلات زمانی مسلمانان به خصوص اعراب در جایی که آنها در مدینه تشکیل حکومت داده اند و برای حل دعوا و یا مشکل اجتماعی آنها نازل شده اند. یعنی همانطوریکه ایات احکامی چندی در قرآن منسوخ شده اند این آیات می تواند در جاییکه در طول زمان موضوعیت مسائل فرق کرده باشد بسیاری از آنها منسوخ شوند. مثل آیات مربوط به موضوعیت زن و مرد در جامعه آکه می توانند با توجه به آیات محکم مربوط به خلقت مساوی زن و مرد (و بحث اتصال قول که دوست گرامی آقای اسکندر مرادی یادآوری کرده اند)منسوخ شوند. مشکل اسلام اما اینجا است که این دین به توسط سیاسی کاران قدرت طلب و مستکبران مذهبی (ولایت طلبان اعم از ملا و مفتی و ...) به گروگان گرفته شده و اینک در موقعیتی آزادی قرار ندارد که بشود چنین بحث ها و مطالعاتی را در بین مسلمانان جا انداخت. اول باید اسلام را از چنگ آخوند و ملا و مفتی نجات داد بعد درباره این جور مطالعات داد سخن گفت. توضیح بدهم که مشکل اسلام درواقع مشکل مباحث عقلی است که از مسیر فلسفه افلاطونی و نوافلاطونی وارد حوزه دین شده اند. اول باید به جنگ این مباحث و روایات ساختگی و داستانپردازی هارفت که ملاها و مفتی ها از دین می کنند و آنها را به بهانه "دون الله بودن شان" از صاحت دین زدود ، بعد اجازه داد تا هرکس به حسب فکر و برداشت خودش با توجه به چنین مطالعاتی به شناخت کلام الله بپردازد.

  • اسکندر مرادی

    از کلمه "علی" نباید همیشه بعنوان بالا و پایین استفاده کرد. گاهی بمعانی دیگر نیز بکار میرود مانند "علیرغم" یا "تبدیل" به چیزی دیگر (در آیه سوره نحل ...برادی رزقهم علی ما ملکت ایمانهم) در سوره حجر میخوانیم: ...قَالَ هَـٰذَا صِرَ‌اطٌ عَلَيَّ مُسْتَقِيمٌ ...یعنی قوام و دوام این راه بسبب من است این راه بر من استوار است... رعایت اتصال آیات هر سوره لازم است. در فهم قول باید "اتصال قول" را رعایت کرد...در سوره قصص میخوانیم: وَلَقَدْ وَصَّلْنَا لَهُمُ الْقَوْلَ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُ‌ونَ ﴿٥١﴾ رعایت اتصال و ارتباز آیات ما را به ارتباط مومنین میرساند و برعکس عدم رعایت ارتباط آیات ما را به جدایی مومنین و استکبار بعضی بر بعضی دیگر میرساند. مدعیان سنتی مذهب ارتباط آیات را رعایت نمی کنند و چینش آیات را معتبر نمی دانند مگر جایی که بنفع نظر خودشان باشد... والسلام Quranmizan.com

  • اسکندر مرادی

    در آیه "الرجال قوامون علی النساء..." فضیلت مجموعه مردان بر مجموعه زنان بطور کلی است نه برتری هر مرد بر هر زن. برتری کلی بعلت برتری بعضی مردان بر بقیه (اعم از مرد و زن) است آنهم بعلت برتری الهی دادن آن بعضی مردان است... برتری بعضی زنان بربعضی مردان نیز در آن مندرج است... صرف انفاق باعث برتری نیست بلکه فضیلت الهی نیز لازم است...