ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

کاوش‌های فلسفی و استدلال علیه زبان خصوصی

فلسفۀ ویتگنشتاین متأخر (۶)

سروش دباغ – جنس حرف زدن با خود، متفاوت از سخن گفتن با دیگرِ کاربران زبان نیست.

در مقالات «کاوش‌های فلسفی و تلقی آگوستینی از معنا»، «ویتگنشتاین متأخر، بازی و بازیِ زبانی»، «کاوش‌های فلسفی و مفهوم شباهت خانوادگی» و «کاوش‌های فلسفی و استدلال تبعیت از قاعده» و «ویتگنشتاین متاخر، کریپکی واستدلال تبعیت از قاعده»، نقد تلقی ذات گرایانه به روایت ویتگنشتاین متاخر تبیین شد. علاوه بر این، تلقی لاک و دیگر امپریسیست‌های کلاسیک از « تصویر ذهنی» و حدود و ثغور معناداری، همچنین مفاهیم « بازی زبانی»، «بازی»، «شباهت خانوادگی» و «استدلال تبعیت از قاعده» و روایت کریپکی از این مبحث، تبیین شد. در این جستار، «استدلال علیه زبان خصوصی» به روایت ویتگنشتاین متاخر صورتبندی می‌گردد.

امکان یا عدم امکان زبان خصوصی یکی از جدی‌ترین بحث‌های فلسفی ویتگنشتاین است که بحث‌های فراوانی را میان فیلسوفان برانگیخته؛ صورت مسئله از این قرار است: آیا می‌توان زبان خصوصی داشت؟ آیا می‌توان زبانی ابداع کرد که به نحو خصوصی و دلبخواهی به احساسات و عواطف یک کاربر زبان ارجاع دهد؟ فرض کنید یک رابینسون کروزوئۀ مادرزاد که توانایی‌های یک انسان را دارد در جزیره‌ای دورافتاده زندگی می‌کند. یکی از قابلیت‌های وی قدرت ساختن مفاهیم است. سؤال این است: آیا امکان دارد وی به مدد مفاهیمی که می‌سازد، برای خود زبانی خصوصی بسازد؟ پاسخ ویتگنشتاین به این پرسش منفی است. وی در کاوشهای فلسفیاستدلالی در رد امکان پذیریِ زبان خصوصی اقامه کرده است. وی مدعای خود را اینگونه تبیین میکند:

کاربر زبانی دارای احساسی است که می توان آنرا در زبان S  نامید و جایی یادداشت کرد. در آینده وقتی کاربر زبان با چنین احساسی مواجه شود با استفاده از حافظة خود می‌‌کوشد تشخیص دهد که آیا می‌تواند احساس کنونی را نیز S بنامد. بنابراین او در آینده می‌تواند احساس‌های مشابه s را از غیر آن تشخیص دهد؛ برای این تشخیص یک معیار و محک هنجاری وجود دارد که عبارتست از حافظۀ او و قیاس آنچه اکنون تجربه کرده با تجارب پیشپین. در واقع، وی می‌تواند با این ضابطه تشخیص دهد که S نامیدن احساس کنونی صحیح است یا نه. اکنون پرسش دربارۀ اولین باری است که کاربر زبان، احساسی را S نامیده است. به‌عبارت دیگر، فرد چگونه می‌تواند بداند که  در S نامیدن این احساس موجه است؟ درستی و نادرستی موارد آینده را می‌توان براساس هنجار شکل‌ گرفته در گذشته تشخیص داد، اما برای تشخیص درستی و نادرستیِ نخستین کاربست هیچ هنجاری در دست نیست. بدون در دست داشتن چنین هنجاری، تفکیک میان کاربست صحیح و ناصحیحِ علائم و واژگان زبانی بی‌معنا می‌شود.

به تعبیر ویتگنشتاین، در دست نداشتنِ معیار و هنجار بیرونی‌ای جهت تشخیصِ صحت و سقم کاربست واژگان، مانند آن است که برای احراز صحت مطالب یک روزنامه، به یک نسخۀ دیگر از همان روزنامه مراجعه کنیم. بنابراین، در تأسیس یک زبان خصوصی هیچ‌گونه ضابطه‌مندی‌ای وجود ندارد و می‌توان در زبان هر نامی بر هر احساسی نهاد. هر چند می‌توان برای کاربست واژگان در آینده ضابطه‌ای بدست داد، اما برای نخستین کاربست، هیچ‌گونه ضابطه‌ای وجود ندارد. بدون وجود ضابطه، تفکیک میان «صحیح / آنچه صحیح به نظر می‌رسد» از میان می‌رود و در نتیجه تخاطب، مفاهمه و سخن گفتن معنادار غیرممکن می‌شود. سخن گفتن معنادار زمانی امکان‌پذیر است که به‌لحاظ دلالت‌شناسی بتوان تفکیکی میان «صحیح / آنچه صحیح به نظر می‌رسد» به دست داد. گویی وجود چنین تفکیکی از شروطِ استعلاییِ سخن گفتن معنادار است. با این اوصاف کسی نمی‌تواند خود، به‌عواطف و احساسات خویش در زبان ارجاع دهد. به عبارت دیگر، اگر چه وجود چنین ارجاعی متصور است، این ارجاع قوام بخش تاسیس یک زبان نیست. در واقع، اگرچه کسی نمی‌تواند رابینسون کروزوئۀ مادرزاد را از نام نهادن بر احساسات خود باز دارد، اما مجموعۀ این‌نام‌ها قوام بخش یک زبان نیستند؛ زیرا شکل‌گیری زبان متوقف برامکان تفکیک میان «صحیح / آنچه صحیح به‌نظر می‌رسد» است، چرا که در زبان باید تشخیص کاربرد درست و نادرست یک واژه از یکدیگر متصور و امکان پذیر باشد. کاربرزبان نمی‌تواند به تنهایی منبع هنجارمندی باشد، نمی‌توان فرد را با خودش تطبیق داد و بر مبنای این تطابق تشخیص داد که آیا کاربست واژه صحیح بوده یا ناصحیح. هنجاری که کاربر زبان بدان ارجاع می‌دهد و براساس آن رفتار زبانیِ خویش را محک می‌زند، باید مستقل از او باشد. اگر برای زبان ماهیت جمعی قائل باشیم، آن‌گاه جامعۀ زبانی و معیارهای زبانیِ بین الاذهانیِ آن، خطاها را تصحیح می‌کند.

می توان مدعای فرد قائل به زبان خصوصی و استدلال ویتگنشتاین در نقد آنرا اینچنین صورتبندی کرد:

مدعا: من می‌توانم به‌نحو خصوصی به احساسات و عواطف خصوصی خود در زبان ارجاع دهم.

استدلال: اگر این امر امکان‌پذیر باشد، آن‌گاه تفکیک میان «صحیح / آنچه صحیح به نظر می‌رسد» که تفکیکی دلالت شناسانه است، از میان رخت بر می‌بندد. ویتگنشتاین از این‌جا حرکت می‌کند و نشان می‌دهد تالی آن مدعا فاسد است و تاکید می‌کند که چون نمی‌توان تالی فاسد را پذیرفت، پس مدعای اولیه ناموجه است.

مسیر استدلال از این قرار است:

۱. فرض کنیم زبان خصوصی وجود داشته باشد و کاربر زبان بتواند در آن به نحو خصوصی به احساسات و عواطف خود ارجاع دهد.

۲. لازمۀ این فرض این است که تفکیک میان «صحیح / آنچه صحیح به‌نظر می‌رسد» از میان برود.

۳. حال آن‌که شرط قوام‌بخش سخن گفتن معنادار و مخاطبه، لحاظ کردن تفکیک دلالت ‌شناسانۀ میان صحیح و آنچه صحیح به‌نظر می‌رسد، است.

۴. بنابراین فرض اول ما نادرست است و نمی‌توان در زبان به‌نحو خصوصی به احساسات و عواطف ارجاع داد:

فقرۀ ۲۵۸: به یقین تعریف برای تثبیت معنای یک واژه کاراست. خوب، این کار دقیقاً با متمرکز کردن توجه من انجام می‌شود. چون به این طریق، من رابطة میان نشانه و احساس را در (ذهن) خودم حک می‌کنم. اما "حک کردن در (ذهن) خود" می‌تواند معنایش فقط این باشد که: این فرایند سبب می‌شود این ارتباط را در آینده به‌درستی به باید بیاورم. اما برای مورد کنونی، ضابطه و معیاری برای صحت آن ندارم. آدم وسوسه می‌شود که بگوید: هرچه به نظر من درست بیاید درست است. و معنی این حرف، تنها این است که در این‌جا نمی‌توان از "درست" سخن گفت.

فرض کنید کسی غمگین است؛ غم یک حالت ذهنی اوست.[1] در بحث از زبان‌خصوصی، مراد از ارجاع دادن، ارجاع به حالات ذهنی ای نظیر غمگین بودن در زبان است؛ یعنی احساسات و عواطفی که با آن‌ها دست به گریبان هستیم و صورتبندی زبانی می‌یابند:

فقرة ۲۴۳: انسان می‌تواند خود را تشویق کند، به خود دستور دهد، از خود اطاعت کند، خود را سرزنش یا تنبیه کند، از خود پرسش کند و پاسخ آن را بدهد. حتی می‌توانیم انسان‌هایی را تصور کنیم که فقط در تک‌گویی سخن می‌گویند. فعالیت‌های خود را با سخن گفن با خود همراهی می‌کنند ـ کاشفی که آن‌ها را تماشا کند و به صحب‌شان گوش کند ممکن است در ترجمة زبان آن‌ها به زبان ما توفیق یابد. (این او را قادر می‌سازد اَعمال این کسان را به‌درستی پیش‌بینی کند، چون او تصمیم‌ گرفتن‌های آنان را نیز می‌شنود.)

اما آیا می‌توانستیم زبانی را نیز تصور کنیم که در آن شخص بتواند تجربه‌های درونی خود را ـ احساس‌هاف حال و هوای و... ـ برای کاربرد شخص خویش بنویسد یا به آن بیان شفاهی ببخشد؟ ـ خوب مگر نمی‌توانیم در زبان معمولی خود این کار را کنیم؟ ـ اما منظور من این نیست. واژه‌های منفرد این زبان قرار است به آنچه فقط برای شخص سخن‌گو می‌تواند دانسته شود ارجاع دهد.

ممکن است ما با خودمان صحبت کنیم. جنس حرف زدن با خود، متفاوت از سخن گفتن با دیگرِ کاربران زبان نیست. علاوه بر این، انسان می‌تواند به خود دستور بدهد و از یک هنجار پیروی کند. سؤال ویتگنشتاین این است: «آیا می‌توان زبانی را تصور کرد که شخص در آن به احساسات و عواطف شخصی خود دسترسی مستقیم داشته باشد؟ » در مثال رابینسون کروزوئه، سؤال اصلی عبارتست از امکان پذیریِ تأسیس یک زبان خصوصی توسط کاربر زبان:

فقرة ۲۴۴: واژه‌ها چگونه به احسا‌س‌ها ارجاع می‌دهند؟ این‌جا به‌نظر نمی‌‌رسد مسئله‌ای وجود داشته باشد؛ آیا هر روز دربارة احساس‌ها صحبت نمی‌کنیم و به آن‌ها نام نمی‌دهیم؟ اما چگونه میان نام و چیز نامیده شده، پیوند برقرار می‌شود؟ این پرسش برابر است با این‌که: چگونه انسان‌ معنای نام‌های احساس‌ها ـ مثلاً معنای واژة "درد" ـ را یاد می‌گیرد؟ یک امکان وجود دارد: واژه‌ها با بیان‌های ابتدایی و طبیعی احساس پیوند دارند و به جای آن‌ها به‌کار می‌روند. بچه‌ای افتاده و گریه می‌کند؛ اما سپس بزرگ‌سالان با او صحبت می‌کنند و در این تعامل جمله‌ها را به او می‌آموزند. "رفتار درد" واژة جدیدی را به کودک می‌آموزد.

پس می‌گویید واژۀ درد در واقع به معنای گریه کردن است؟ ـ برعکس؛ بیان شفاهی درد، جانشین گریه می‌شود و آن را توصیف نمی‌کند.

فقرة ۲۴۵: زیرا چگونه می‌توانم تا آن‌جا جلو بروم که بکوشم از زبان برای وساطت میان درد و بیان آن استفاده کنم؟

فقرة ۲۴۶: احساس‌های من به چه مفهومی خصوصی هستند؟ خوب فقط خودم می‌توانم بدانم آیا به‌راستی دچار درد هستم یا نه؛ شخص دیگر فقط می‌تواند آن را حدس بزند. این از یک حیث غلط است و از حیث دیگر بی‌معنا. اگر واژۀ "دانستن" را به همان طریقی که معمولاً به‌کار می‌رود به کار می‌بریم (و به چه طریق دیگری می‌توان آن را به‌کار برد؟ ) پس دیگران اغلب اوقات می‌دانند که من کی دچار درد هستم. ـ بله، اما نه با همان قطعیتی که من خود می‌دانم! ـ ابداً نمی‌توان در مورد من (مگر به‌صورت شوخی) گفت که می‌دانم دچار درد هستم.

نمی‌توان گفت دیگران فقط با رفتار من از احساس‌های من مطلع می‌شوند ـ چون نمی‌توان گفت من از آن‌ها مطلع می‌شوم. من آن‌ها را دارم.

حقیقت این است: دربارۀ دیگران گفن این‌که شک دارند آیا من دچار درد هستم مفهومی دارد، اما گفتن این دربارة خودم، نه.

ویتگنشتاین در فقرۀ ۲۴۶، دربارۀ گرامر واژۀ «دانستن» بحث می‌کند. کاربست صحیح واژۀ «دانستن» چیست؟ دراین‌جا گرامر عبارت است از شرایطی که به کار بستن صحیح واژۀ «دانستن» را به‌لحاظ دلالت‌شناختی امکان پذیر می‌کند. بکار بستنِ واژۀ «دانستن»، هنگامی رواست که متعلّق دانستن را علی‌الاصول بتوان ندانست، یا به‌عبارت دیگر بتوان در آن شک کرد. می‌توان گزاره‌های «سقراط معلم افلاطون بود» یا «ناپلئون در جنگ واترلو شکست خورد» را علی‌الاصول ندانست. ممکن است من ندانم ناپلئون در جنگ واترلو شکست خورد، اما آیا می‌توانم بگویم «شک دارم که درد دارم»؟ آیا ممکن است متعلق احساسات و عواطف مورد شک واقع شود؟ سؤال از این‌که «از کجا می‌دانید ناپلئون در جنگ واترلو شکست خورد؟ » سؤال معناداری است. اما اگر من بگویم « من درد دارم» و شما بپرسید «از کجا می‌دانی که درد داری؟ » سؤال معناداری نیست؛ زیرا در اینجا بحث بر سر منبع معرفتیِ درون نگری[2] و رجوع به عواطف و احساسات شخصی است[3].

جنس سؤال از این‌که از کجا می‌دانم که درد دارم متفاوت است از این سؤال که از کجا می‌دانم فرمان مشروطیت توسط مظفرالدین‌شان امضا شده است. به‌عنوان مثالی دیگر، فرض کنید کودکی که معلمش او را دعوا کرده، به مادر خود می‌گوید: «خوشحالم از اینکه در درس ریاضی نمرۀ ۱۱ گرفته ام و معلمم مرا دعوا کرده است.» مادر می‌گوید: «پس چرا می‌گویی خوشحالم؟ باید بگویی غمگینم.» این مثال نشان‌دهندۀ این امراست که کودک مهارت زبانیِ مکفی ندارد و جامعۀ زبانی دارد وی را تصحیح می‌کند. ویتگنشتاین می‌گوید: ممکن است دیگران بدانند یا ندانند که من درد دارم اما خودم نمی‌توانم بگویم می‌دانم یا نمی‌دانم که درد دارم. زیرا آنچه متعلّق درد واقع می‌شود، نمی‌تواند مشمول شک شود. بنابراین اگر من به عواطف و احساسات خود ارجاع می‌دهم، باید به‌خاطر داشته باشم، مطابق با استدلال علیه زبان خصوصیِ ویتگنشتاین، نحوۀ ارجاع به احساسات و عواطف به ‌نحو خصوصی امکان‌پذیر نیست. وقتی با استفاده از زبان، پا درد داشتن خویش را اظهار می‌کنم، در عین حال هیچ دسترسی ویژه‌ای[4] به احساس درد داشتنِ خود ندارم. به تعبیر دیگر، اگر چه این پای من است که درد می‌کند، اما از آن‌جا که درد ترجمان زبانی پیدا کرده، من هیچ دسترسی ویژه‌ای به صورتبندیِ زبانیِ آن ندارم؛ دیگران نیز این گزاره را همان‌گونه می‌فهمند که خود من می‌فهمم.

فرض کنید رابینسون کروزوئۀ مادرزاد با آزمون و خطا می‌فهمد اگر روزی هفت یا هشت نارگیل بخورد زنده می‌ماند. بنابراین وی قاعده‌ای دارد که طبق آن باید روزی هفت یا هشت نارگیل بخورد. اکنون اگر بخواهد قاعدۀ خود را به صورت زبانی بیان کند، نمی‌تواند جملاتی معنادار بسازد، زیرا منبع هنجارمندی خود اوست و ضابطه‌ای برای کاربست صحیح و سقیم واژگان، بیرون از او وجود ندارد، حال آنکه معناداری علی‌الاصول متوقف بر بدست دادن ضابطه‌ای جهت تفکیک «صحیح» و «ناصحیح» واژگان از یکدیگر است.

نکتۀ دیگر اینکه جامعۀ زبانی فقط تصحیح دلالت‌شناختی نمی‌کند، بلکه تصحیح معرفت‌شناختی نیز می‌کند. ممکن است رابینسون کروزوئۀ مادرزاد به نحو تجربی و به ممد آزمون و خطا دریابد که باید روزی هشت نارگیل بخورد تا انرژی مکفی برای زندگی کردن در جزیره را داشته باشد؛ در عین حال، در ادامه در تعداد نارگیل‌ها اشتباه کند، مثلا شش و یا نُه نارگیل بخورد؛ تنها جامعۀ زبانی می‌تواند وی را به جهت معرفتی تصحیح کند. جامعۀ زبانی، کودکی را که نمی‌‌داند ازاحساس خود در زبان به شادی یا غم تعبیر کند و یا می‌داند اما اشتباه به‌کار می‌برد (نه به دلیل نداشتن مهارت زبانی بلکه در اثر خطا، نظیر مثال رابینسون کروزوئۀ ماردزاد و نارگیل)، هم تصحیح دلالتی می‌کند، هم تصحیح معرفتی. در واقع، در برخی از موارد، کاربر زبان باورهای نادرستی دارد که باید از منظر معرفت شناختی اصلاح شوند، اگر این خطای معرفتی تصحیح نشود کاربر زبان دچار اشکال می‌شود. قدرت تصحیح خطاها علی‌الاصول برعهدۀ دیگر کاربران زبان است. پس، دیگر کاربران زبان کمک می‌کنند تا تفکیک میان «صحیح / آنچه صحیح به‌نظر می‌رسد» در جامعۀ زبانی محقق شود. لازمۀ این سخن این است که حضور دیگر کاربران زبان در یک جامعۀ زبانی، هم ارزش دلالت شناختی دارد، هم ارزش معرفت شناختی.

دو قرائت از استدلال علیه زبان خصوصی در ادبیات موجود است: قرائت ضعیف[5] و قرائت قوی[6]. مطابق قرائت قوی ذهن و ضمیرانسان کاملاً خالی است، مانند لوح سپیدی که توسط جامعه پُر می‌شود. کاربر زبان خود فی‌نفسه قابلیتی ندارد و تمام آنچه در زمرۀ قوای شناختی و زبانی ما انگاشته می‌شود، توسط جامعه القاء شده است. علاوه بر این، مطابق با قرائت ضعیف، در وهلۀ اول، کاربر زبان واجد قابلیت‌های چندی است. این قابلیت چه به‌لحاظ دلالت‌شناختی و چه به لحاظ معرفت‌شناختی بر اثر قرار گرفتن در جامعه به فعلیت می‌رسد. به تعبیر دیگر، از منظر قائلان به قرائت ضعیف، ویتگنشتاین در مقام برهم زدن تفکیک میان بیرون[7] و درون[8] است. به نزد ایشان، استدلال علیه زبان‌خصوصی بیش از هر امری، بر این مهم تاکید می‌کند که کاربر زبان واجد قابلیت‌ها و استعدادهایی است که بر اثر تعامل با دیگرِ کاربران زبان، به فعلیت می‌رسد.

در مقابل، رفتارگرایان[9] قائل به قرائت قوی از استدلال علیه زبان خصوصی هستند. بنا به رأی رفتارگرایان، انسان چیزی نیست جز رفتارهایی که از وی سر می‌زند. در فقرۀ ۲۴۴ خواندیم که درد تبدیل می‌َ‌شود به رفتار توأم با درد که از فرد صادر می‌َ‌شود. از منظر رفتارگرایان، ویتگنشتاین بر این باور است که واژۀ «درد» به معنای گریه کردن است؛ در واقع، بیان شفاهی درد جانشین آن می‌شود.

 ادامه دارد

پانویس‌ها

[1]. ذهن با مغز (brain) که مورد نظر فیزیولوژیست‌ها و نورو فیزیولوژیست‌هاست متفاوت است. یک وقت دربارۀ حالات فیزیکی (physical states) صحبت می‌کنیم و زمانی دربارۀ حالات ذهنی‌ای نظری من میل دارم، من غم دارم، من آرزو دارم و... یکی از مسائل مهم فلسفی عبارتست از ربط و نسبت  میان حالات فیزیکی و حالات ذهنی؛ در این باب،‌ در فلسفۀ ذهن، نظریات متعددی ارائه شده است.

[2] introspection

[3]   دربارۀ منبع معرفتی " درون نگری» و ربط و نسبت آن با  استدلال زبان خصوصی، در دورۀ " معرفت شناسی و تفکر نقادانه" به تفصیل سخن گفته ام. فایلهای صوتیِ این دوره در لینک زیر قابل دسترس است:

[4]   privileged access

[5] weak account of private- language argument

[6] strong account of private- language argument

[7] . outer

[8]. inner

[9] behaviorists

بخش‌های پیشین

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

نظری وجود ندارد.