ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

«شاه»، نوشته‌ی عباس میلانی

<p>شهرنوش پارسی&zwnj;پور - عباس میلانی در شرح زندگی امیرعباس هویدا، نخست&zwnj;وزیر شاه که در آغاز انقلاب اسلامی اعدام شد آنقدر بی&zwnj;طرفانه نوشته بود که این توهم را ایجاد می&zwnj;کرد که طرفدار هویدا بوده است.</p> <!--break--> <p><a href="http://www.zamahang.com/podcast/2010/20110112_revayat_Milani_Parsipur.mp3"><img height="31" width="273" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/musicicon.jpg" alt="" /></a></p> <p>&nbsp;</p> <p>اینک در شرح احوال شاه، در کتابی به همین نام، &laquo;شاه&raquo;، باز چنان بی&zwnj;طرف است که ممکن است برای شماری این توهم را ایجاد بکند که او یک سلطنت&zwnj;طلب است.</p> <p>در این&zwnj;جا توضیحی ضروری به&zwnj;نظر می&zwnj;رسد. بی&zwnj;طرف بودن از نظر بسیاری از ما ایرانی&zwnj;ها کاری&zwnj;ست غیر ممکن. ما همیشه یک نوع ایسم یا حالت اعتقادی را به یدک می&zwnj;کشیم و بر مبنای آن دست به کار قضاوت می&zwnj;شویم. چنین است که یک زندانی در شرح احوال حاج&zwnj;داود رحمانی، رئیس زندان قزل&zwnj;حصار، او را &laquo;کریه&raquo; توصیف می&zwnj;کند، این در حالی&zwnj;ست که حاج داود اگر نه زیبا، اما زشت هم نبود. این حال اغلب ما ایرانی&zwnj;هاست که وقتی نظمی را برنمی&zwnj;تابیم تمامیت آن را تخطئه می&zwnj;کنیم. لابد برای همین امر کشتن و اعدام کردن این همه در ایران آسان اتفاق می&zwnj;افتد. باید کاملاً باور کرده باشیم که مخالف ما زشت و کریه است تا بتوانیم به همین سادگی او را حذف کنیم.</p> <p>عباس میلانی اما نشان می&zwnj;دهد که آنقدر بی&zwnj;طرف است که حتی می&zwnj;تواند چهره&zwnj;ی دشمن خود را به صورتی واقعی ترسیم کند. چنین است که در کتاب &laquo;شاه&raquo; که به زبان انگلیسی نوشته شده ما با یک شخصیت سه بعدی روبه&zwnj;رو هستیم. بخش نخست کتاب عصر رضاشاه را در برمی&zwnj;گیرد. در اینجا نیز اصل بی&zwnj;طرفی به کمال رعایت شده است.</p> <p>میلانی در هرکجا که ممکن است در بیان واقعیت به ابتذال کشانده شود لب فرو می&zwnj;بندد. به همین جهت کتاب او فاقد هرنوع حالتی از غیبت کردن است. ما بی&zwnj;طرفانه شاهد دوران کودکی، بلوغ و جوانی آخرین پادشاه ایران هستیم و خیلی راحت و ساده درمی&zwnj;یابیم که او نیز انسانی همانند انسان&zwnj;های دیگر است. برش&zwnj;های آغازین هر فصل با گفتاری از شخصیت&zwnj;های ادبی یا سیاسی جهان همراه می&zwnj;شود. متوجه می&zwnj;شویم که این شایعه که رضاشاه کاملاً دست نشانده&zwnj;ی انگلیس&zwnj;ها بوده است چندان درست به نظر نمی&zwnj;رسد؛ چون همین انگلیسی&zwnj;ها او را به تبعید فرستادند. در عین حال شایعه&zwnj;ی دیکتاتور بودن محمدرضا شاه نیز در همان سطح شایعه باقی می&zwnj;ماند و ما متوجه می&zwnj;شویم که آخرین پادشاه ایران بسیار خوب آموزش دیده بوده است و در سطح خود مردی روشنفکر به شمار می&zwnj;آمده.</p> <p>نویسنده اغلب از کتاب&zwnj;های خود محمدرضا پهلوی برای بررسی تاریخی مدد می&zwnj;گیرد. همچنان که انتظار می&zwnj;رود بخش قابل تاملی از کتاب وقف بررسی دوران ملی شدن نفت شده است و شخصیت دکتر مصدق در این مقطع بسیار بارز است، اما باز میلانی مراقب است تا شاه را فدای خوشنامی دکتر مصدق نکند.<br /> میلانی در حالی که دکتر مصدق را به درستی بررسی می&zwnj;کند، اما به هیچ&zwnj;وجه از شاه غافل نیست و پا به پای مصدق، شاه مورد ارزیابی قرار می&zwnj;گیرد. چنین است که خواننده در خواندن این بخش&zwnj;ها نه از شاه نفرت پیدا می&zwnj;کند و نه دچار حالت جذبه نسبت به دکتر مصدق می&zwnj;شود. در همین بخش است که میلانی مسئله&zwnj;ی مهمی را مطرح می&zwnj;کند. به نظر او اگر حزب توده از دکتر مصدق حمایت نمی&zwnj;کرد مصدق آنقدر مهم نمی&zwnj;شد که هست. این البته یک نظریه است. باید باور داشت که در مقطع سال&zwnj;های نخستین دهه&zwnj;ی بیست شمسی حزب توده از اهمیت زیادی برخوردار بود. لاجرم این نکته روشن می&zwnj;شود که مخالفت آمریکا و انگلستان با این حزب بسیار جدی بوده است.</p> <p>در عین حال خواندن این که شاه خود در آغاز از دکتر مصدق دعوت می&zwnj;کند تا نخست&zwnj;وزیر شود نکته&zwnj;ی بسیار قابل تاملی&zwnj;ست. میلانی به مانورهای سیاسی قدرت&zwnj;های جهانی اشاره می&zwnj;کند و به ارزیابی قدرت شوروی در ایران دست می&zwnj;زند. خواننده متوجه می&zwnj;شود مسئله به همین سادگی نبوده که شاه اگر از دکتر مصدق حمایت می&zwnj;کرد همه&zwnj;ی کارها درست می&zwnj;شد.<br /> اگر به این نکته توجه نشود که نفت شریان حیاتی مجموعه&zwnj;ی غرب به شمار می&zwnj;آمد و می&zwnj;آید بررسی دوران شاه و دکتر مصدق غیر ممکن به نظر می&zwnj;رسد. در عین حال نکته&zwnj;ی دیگری مطرح می&zwnj;شود که از اهمیت زیادی برخوردار است. شاه از زمانی بسیار پیش از انقلاب سفید در فکر اصلاحات ارضی بوده است. او قصد داشته زمین&zwnj;هایی را که پدرش غصب کرده بوده به مردم بازگرداند. در این میان نقش دکتر مصدق بسیار جالب است که با این طرح شاه مخالفت می&zwnj;کند و به او توصیه می&zwnj;کند همه&zwnj;ی زمین&zwnj;ها را به دولت واگذار کند.<br /> کتاب به بیست فصل بخش شده است. پس از افت و خیزهای دهه&zwnj;ی سی و سقوط دکتر مصدق و حزب توده که هم زمان اتفاق می&zwnj;افتد توجه شاه بیشتر معطوف به تقویت گروه&zwnj;های اسلامی می&zwnj;شود.<br /> کتاب براین امر اذعان دارد که شاه دچار اعتقادات ژرف مذهبی بوده است و به نحوی باور داشته که نظر کرده&zwnj;ی آسمان&zwnj;ست.<br /> بخشی از کتاب به بررسی ازدواج&zwnj;های شاه اختصاص دارد. نخستین ازدواج او با شاهزاده فوزیه، خواهر فاروق، آخرین پادشاه مصر، بنا به اراده&zwnj;ی رضا شاه صورت گرفت. گرچه شاه هرگز دلیل جدایی خود از فوزیه را مطرح نکرد و صرفاً دلیلی غیر معقول، یعنی نداشتن پسر از او را عامل جدایی دانست، اما ظاهراً یک ماجرای عاشقانه باعث جدایی این زوج شده است. <br /> ازدواج دوم شاه با ثریا نقطه&zwnj;ی عطف دیگری در زندگی اوست که باز به دلیل عدم توانایی ملکه در بارداری به جدایی منجر می&zwnj;شود.<br /> سومین ازدواج شاه موفقیت کامل به شمار می&zwnj;آید. تولد چهار بچه در فاصله&zwnj;ی زمانی مناسب و توانایی شهبانو فرح در نمایش شخصیت واقعی یک زن، نمودار کاملی از این موفقیت است.<br /> انقلاب سفید در مقطع سال&zwnj;های نخستین دهه&zwnj;ی چهل از شاه چهره&zwnj;ای انقلابی به دست می&zwnj;دهد که با مخالفت آیت&zwnj;الله خمینی روبه&zwnj;رو می&zwnj;شود. مشکل آیت&zwnj;الله برنتابیدن آزادی زنان است.<br /> او همچنین با اصلاحات ارضی مخالف است و جامعه را رعیت می&zwnj;خواهد. شگفت این که بخشی از جامعه نیز به او لبیک می&zwnj;گوید.<br /> میلانی این بخش را نیز با دقت مورد بررسی قرار می&zwnj;دهد. از این زاویه دید می&zwnj;توان باور کرد که شاه انقلابی&zwnj;تر از مردم بوده است.<br /> کتاب میلانی اثر منحصر به فردی&zwnj;ست که می&zwnj;کوشد چهره&zwnj;ی آخرین پادشاه ایران را از هر زاویه&zwnj;ای مورد بررسی قرار دهد.<br /> خوشبختانه زمان درازی&zwnj;ست که ما از فرمایشات کلیشه&zwnj;ای دور شده&zwnj;ایم. اینک زمانی&zwnj;ست که می&zwnj;توان انسان&zwnj;ها و رویدادها را بدون تعصب به بازبینی نشست. سقوط سریع شاه و عدم خشونتی که او پیشه کرد و به موقع خارج شدنش از ایران، همه&zwnj;ی اینها باعث شد تا چهره&zwnj;ی ماندگاری از او در ذهن باقی بماند.<br /> کاش خردمندان و محققان ایرانی در به دست دادن شخصیت&zwnj;های تاریخی روش عباس میلانی را پیشه می&zwnj;کردند. جامعه&zwnj;ی ایران به شدت نیازمند آثاری از این دست است. در خواندن این کتاب اغلب به یاد تاریخ بیهقی می&zwnj;افتادم. این شخصیت تاریخی نیز نهایت کوشش را داشت که بی طرفانه به قضاوت بنشیند. هنگامی که بی&zwnj;طرف هستید مردم شما را بهتر درک می&zwnj;کنند و ماندگاری بیشتر ممکن می&zwnj;شود.<br /> در این لحظه در تاریخ ایران بی&zwnj;ثباتی و عدم کفایت قابل تاملی به چشم می&zwnj;خورد. مردم ایران در عصر شاه شاهد شکل&zwnj;گیری دولت&zwnj;های فن&zwnj;سالار بودند. این مسئله جامعه را به شدت مضطرب کرد. فن&zwnj;سالاری با حالت سازندگی همراه است. این حالت سازندگی با ساختار سنتی جامعه&zwnj;ای که یک&zwnj;بار در دوردست تاریخ تکلیفش روشن شده تضاد قابل ملاحظه&zwnj;ای دارد.<br /> مطالعه&zwnj;ی کتاب&zwnj;های دینی نشان می&zwnj;دهد که صاحب اندیشه چون یک&zwnj;بار تکلیف همه&zwnj;چیز روشن شده است همیشه حاشیه&zwnj;ای موافق با اصول تثبیت شده را سرقلم می&zwnj;رود، و هیچ مسئله&zwnj;ای را بررسی نمی&zwnj;کند. از این&zwnj;رو بدبختانه جای شخصیت&zwnj;هایی همانند عباس میلانی در خارج از کشور است. <br /> نقل قول کردن ازکتاب به این دلیل که به زبان انگلیسی نوشته شده است بی&zwnj;جا به نظر می&zwnj;رسد، اما شنوندگان رابه خواندن این اثر دعوت می&zwnj;کنم.<br /> عباس میلانی در مهرماه سال ١٣٢٧ به دنیا آمده است. در دبیرستان اوکلند تحصیل کرده و از دانشگاه برکلی در علوم سیاسی و اقتصاد لیسانس دریافت کرده و دکترای خود را از دانشگاه هاوایی گرفته است. از سال ١٣٥٤ استاد دانشگاه ملی ایران بود. دوسال بعد دستگیر شده و به زندان رفت. در بازگشت به آمریکا مدت&zwnj;ها در دانشگاه نوتردام دو نامور تدریس می&zwnj;کرد. سپس به عنوان پژوهشگر موسسه&zwnj;ی هوور انتخاب شد و هم اکنون در دانشگاه استانفورد به عنوان استاد مشغول آموزش دادن به دانشجویان است. او مترجم کتاب &laquo;مرشد مارگریتا&raquo;ست.<br /> &laquo;معمای هویدا&raquo; کتاب با ارزش و بحث برانگیز اوست. دیگر کتابی که نوشته &laquo;تجدد و تجددستیزی در ایران&raquo; است. پیش از نوشتن کتاب &laquo;شاه&raquo;، دانشگاه سیراکیوز اثر دیگری از او به عنوان &laquo;ایرانیان نامدار&raquo; را منتشر کرد که به ایرانیان اثرگذار دوره&zwnj;ی پهلوی اختصاص دارد.<br /> میلانی در شمال کالیفرنیا زندگی می&zwnj;کند.</p> <p>&nbsp;</p> <p><strong>برای معرفی داستان&zwnj;ها و کتاب&zwnj;هایتان توسط خانم شهرنوش پارسی&zwnj;پور، با آدرس اینترنتی ایشان تماس بگیرید:</strong></p> <p><strong>shahrnush.parsipur@googlemail.com</strong></p>

شهرنوش پارسی‌پور - عباس میلانی در شرح زندگی امیرعباس هویدا، نخست‌وزیر شاه که در آغاز انقلاب اسلامی اعدام شد آنقدر بی‌طرفانه نوشته بود که این توهم را ایجاد می‌کرد که طرفدار هویدا بوده است.

اینک در شرح احوال شاه، در کتابی به همین نام، «شاه»، باز چنان بی‌طرف است که ممکن است برای شماری این توهم را ایجاد بکند که او یک سلطنت‌طلب است.

در این‌جا توضیحی ضروری به‌نظر می‌رسد. بی‌طرف بودن از نظر بسیاری از ما ایرانی‌ها کاری‌ست غیر ممکن. ما همیشه یک نوع ایسم یا حالت اعتقادی را به یدک می‌کشیم و بر مبنای آن دست به کار قضاوت می‌شویم. چنین است که یک زندانی در شرح احوال حاج‌داود رحمانی، رئیس زندان قزل‌حصار، او را «کریه» توصیف می‌کند، این در حالی‌ست که حاج داود اگر نه زیبا، اما زشت هم نبود. این حال اغلب ما ایرانی‌هاست که وقتی نظمی را برنمی‌تابیم تمامیت آن را تخطئه می‌کنیم. لابد برای همین امر کشتن و اعدام کردن این همه در ایران آسان اتفاق می‌افتد. باید کاملاً باور کرده باشیم که مخالف ما زشت و کریه است تا بتوانیم به همین سادگی او را حذف کنیم.

عباس میلانی اما نشان می‌دهد که آنقدر بی‌طرف است که حتی می‌تواند چهره‌ی دشمن خود را به صورتی واقعی ترسیم کند. چنین است که در کتاب «شاه» که به زبان انگلیسی نوشته شده ما با یک شخصیت سه بعدی روبه‌رو هستیم. بخش نخست کتاب عصر رضاشاه را در برمی‌گیرد. در اینجا نیز اصل بی‌طرفی به کمال رعایت شده است.

میلانی در هرکجا که ممکن است در بیان واقعیت به ابتذال کشانده شود لب فرو می‌بندد. به همین جهت کتاب او فاقد هرنوع حالتی از غیبت کردن است. ما بی‌طرفانه شاهد دوران کودکی، بلوغ و جوانی آخرین پادشاه ایران هستیم و خیلی راحت و ساده درمی‌یابیم که او نیز انسانی همانند انسان‌های دیگر است. برش‌های آغازین هر فصل با گفتاری از شخصیت‌های ادبی یا سیاسی جهان همراه می‌شود. متوجه می‌شویم که این شایعه که رضاشاه کاملاً دست نشانده‌ی انگلیس‌ها بوده است چندان درست به نظر نمی‌رسد؛ چون همین انگلیسی‌ها او را به تبعید فرستادند. در عین حال شایعه‌ی دیکتاتور بودن محمدرضا شاه نیز در همان سطح شایعه باقی می‌ماند و ما متوجه می‌شویم که آخرین پادشاه ایران بسیار خوب آموزش دیده بوده است و در سطح خود مردی روشنفکر به شمار می‌آمده.

نویسنده اغلب از کتاب‌های خود محمدرضا پهلوی برای بررسی تاریخی مدد می‌گیرد. همچنان که انتظار می‌رود بخش قابل تاملی از کتاب وقف بررسی دوران ملی شدن نفت شده است و شخصیت دکتر مصدق در این مقطع بسیار بارز است، اما باز میلانی مراقب است تا شاه را فدای خوشنامی دکتر مصدق نکند.
میلانی در حالی که دکتر مصدق را به درستی بررسی می‌کند، اما به هیچ‌وجه از شاه غافل نیست و پا به پای مصدق، شاه مورد ارزیابی قرار می‌گیرد. چنین است که خواننده در خواندن این بخش‌ها نه از شاه نفرت پیدا می‌کند و نه دچار حالت جذبه نسبت به دکتر مصدق می‌شود. در همین بخش است که میلانی مسئله‌ی مهمی را مطرح می‌کند. به نظر او اگر حزب توده از دکتر مصدق حمایت نمی‌کرد مصدق آنقدر مهم نمی‌شد که هست. این البته یک نظریه است. باید باور داشت که در مقطع سال‌های نخستین دهه‌ی بیست شمسی حزب توده از اهمیت زیادی برخوردار بود. لاجرم این نکته روشن می‌شود که مخالفت آمریکا و انگلستان با این حزب بسیار جدی بوده است.

در عین حال خواندن این که شاه خود در آغاز از دکتر مصدق دعوت می‌کند تا نخست‌وزیر شود نکته‌ی بسیار قابل تاملی‌ست. میلانی به مانورهای سیاسی قدرت‌های جهانی اشاره می‌کند و به ارزیابی قدرت شوروی در ایران دست می‌زند. خواننده متوجه می‌شود مسئله به همین سادگی نبوده که شاه اگر از دکتر مصدق حمایت می‌کرد همه‌ی کارها درست می‌شد.
اگر به این نکته توجه نشود که نفت شریان حیاتی مجموعه‌ی غرب به شمار می‌آمد و می‌آید بررسی دوران شاه و دکتر مصدق غیر ممکن به نظر می‌رسد. در عین حال نکته‌ی دیگری مطرح می‌شود که از اهمیت زیادی برخوردار است. شاه از زمانی بسیار پیش از انقلاب سفید در فکر اصلاحات ارضی بوده است. او قصد داشته زمین‌هایی را که پدرش غصب کرده بوده به مردم بازگرداند. در این میان نقش دکتر مصدق بسیار جالب است که با این طرح شاه مخالفت می‌کند و به او توصیه می‌کند همه‌ی زمین‌ها را به دولت واگذار کند.
کتاب به بیست فصل بخش شده است. پس از افت و خیزهای دهه‌ی سی و سقوط دکتر مصدق و حزب توده که هم زمان اتفاق می‌افتد توجه شاه بیشتر معطوف به تقویت گروه‌های اسلامی می‌شود.
کتاب براین امر اذعان دارد که شاه دچار اعتقادات ژرف مذهبی بوده است و به نحوی باور داشته که نظر کرده‌ی آسمان‌ست.
بخشی از کتاب به بررسی ازدواج‌های شاه اختصاص دارد. نخستین ازدواج او با شاهزاده فوزیه، خواهر فاروق، آخرین پادشاه مصر، بنا به اراده‌ی رضا شاه صورت گرفت. گرچه شاه هرگز دلیل جدایی خود از فوزیه را مطرح نکرد و صرفاً دلیلی غیر معقول، یعنی نداشتن پسر از او را عامل جدایی دانست، اما ظاهراً یک ماجرای عاشقانه باعث جدایی این زوج شده است.
ازدواج دوم شاه با ثریا نقطه‌ی عطف دیگری در زندگی اوست که باز به دلیل عدم توانایی ملکه در بارداری به جدایی منجر می‌شود.
سومین ازدواج شاه موفقیت کامل به شمار می‌آید. تولد چهار بچه در فاصله‌ی زمانی مناسب و توانایی شهبانو فرح در نمایش شخصیت واقعی یک زن، نمودار کاملی از این موفقیت است.
انقلاب سفید در مقطع سال‌های نخستین دهه‌ی چهل از شاه چهره‌ای انقلابی به دست می‌دهد که با مخالفت آیت‌الله خمینی روبه‌رو می‌شود. مشکل آیت‌الله برنتابیدن آزادی زنان است.
او همچنین با اصلاحات ارضی مخالف است و جامعه را رعیت می‌خواهد. شگفت این که بخشی از جامعه نیز به او لبیک می‌گوید.
میلانی این بخش را نیز با دقت مورد بررسی قرار می‌دهد. از این زاویه دید می‌توان باور کرد که شاه انقلابی‌تر از مردم بوده است.
کتاب میلانی اثر منحصر به فردی‌ست که می‌کوشد چهره‌ی آخرین پادشاه ایران را از هر زاویه‌ای مورد بررسی قرار دهد.
خوشبختانه زمان درازی‌ست که ما از فرمایشات کلیشه‌ای دور شده‌ایم. اینک زمانی‌ست که می‌توان انسان‌ها و رویدادها را بدون تعصب به بازبینی نشست. سقوط سریع شاه و عدم خشونتی که او پیشه کرد و به موقع خارج شدنش از ایران، همه‌ی اینها باعث شد تا چهره‌ی ماندگاری از او در ذهن باقی بماند.
کاش خردمندان و محققان ایرانی در به دست دادن شخصیت‌های تاریخی روش عباس میلانی را پیشه می‌کردند. جامعه‌ی ایران به شدت نیازمند آثاری از این دست است. در خواندن این کتاب اغلب به یاد تاریخ بیهقی می‌افتادم. این شخصیت تاریخی نیز نهایت کوشش را داشت که بی طرفانه به قضاوت بنشیند. هنگامی که بی‌طرف هستید مردم شما را بهتر درک می‌کنند و ماندگاری بیشتر ممکن می‌شود.
در این لحظه در تاریخ ایران بی‌ثباتی و عدم کفایت قابل تاملی به چشم می‌خورد. مردم ایران در عصر شاه شاهد شکل‌گیری دولت‌های فن‌سالار بودند. این مسئله جامعه را به شدت مضطرب کرد. فن‌سالاری با حالت سازندگی همراه است. این حالت سازندگی با ساختار سنتی جامعه‌ای که یک‌بار در دوردست تاریخ تکلیفش روشن شده تضاد قابل ملاحظه‌ای دارد.
مطالعه‌ی کتاب‌های دینی نشان می‌دهد که صاحب اندیشه چون یک‌بار تکلیف همه‌چیز روشن شده است همیشه حاشیه‌ای موافق با اصول تثبیت شده را سرقلم می‌رود، و هیچ مسئله‌ای را بررسی نمی‌کند. از این‌رو بدبختانه جای شخصیت‌هایی همانند عباس میلانی در خارج از کشور است.
نقل قول کردن ازکتاب به این دلیل که به زبان انگلیسی نوشته شده است بی‌جا به نظر می‌رسد، اما شنوندگان رابه خواندن این اثر دعوت می‌کنم.
عباس میلانی در مهرماه سال ١٣٢٧ به دنیا آمده است. در دبیرستان اوکلند تحصیل کرده و از دانشگاه برکلی در علوم سیاسی و اقتصاد لیسانس دریافت کرده و دکترای خود را از دانشگاه هاوایی گرفته است. از سال ١٣٥٤ استاد دانشگاه ملی ایران بود. دوسال بعد دستگیر شده و به زندان رفت. در بازگشت به آمریکا مدت‌ها در دانشگاه نوتردام دو نامور تدریس می‌کرد. سپس به عنوان پژوهشگر موسسه‌ی هوور انتخاب شد و هم اکنون در دانشگاه استانفورد به عنوان استاد مشغول آموزش دادن به دانشجویان است. او مترجم کتاب «مرشد مارگریتا»ست.
«معمای هویدا» کتاب با ارزش و بحث برانگیز اوست. دیگر کتابی که نوشته «تجدد و تجددستیزی در ایران» است. پیش از نوشتن کتاب «شاه»، دانشگاه سیراکیوز اثر دیگری از او به عنوان «ایرانیان نامدار» را منتشر کرد که به ایرانیان اثرگذار دوره‌ی پهلوی اختصاص دارد.
میلانی در شمال کالیفرنیا زندگی می‌کند.

برای معرفی داستان‌ها و کتاب‌هایتان توسط خانم شهرنوش پارسی‌پور، با آدرس اینترنتی ایشان تماس بگیرید:

shahrnush.parsipur@googlemail.com

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • کاربر مهمان

    <p>سال&zwnj;ها پیش علی&zwnj; دشتی کتابی&zwnj; نوشته بود در مورد خیام. شاملو بر آن نقدی نوشته و آورده بود که &quot;گرچه با خواندن این کتاب خیام را نشناختیم ولی&zwnj; حد عقل علی&zwnj; دشتی، و اگاهیش از خیام، را شناختیم&quot;</p> <p>حالا داستان خانم پارسی&zwnj; پور است و مطلبشان در باره کتاب دکتر میلانی. حد عقل معنی&zwnj; &quot;بی&zwnj; طرفی&zwnj;&quot; از منظره ایشان را فهمیدیم.</p> <p>ظاهراً اینکه یک کسی&zwnj;، بدون بررسی&zwnj; همه جانبه تاریخ، فقط وسط کار را بگیرد، این بی&zwnj; طرفی&zwnj; است.</p> <p>با تاسف.</p>

  • پیشگامی سابق سرافکنده

    <p>دوستانی که معتقدند کتاب هویدای عباس میلانی که سراسر فاکت است و با متدهای استاندارد تاریخنگاری و نه عقده دری و تسویه حساب های سیاسی مانند گفته های این عالیجنابان نوشته شده است بفرمایند چرا حتی یک کتاب مستددل در داخل و خارح ایران برای روشن شدن حقیقت مورد نظر اینان نوشته نشده که خطاهای میلانی را روشن کند. از سر شکم حرف زدن و هتاکی و تخریب شخصیت که هنری نیست. دست شما را هم کسی نگرفته که اگر نسخه میلانی غلط است، شما نسخه خود را ارایه کنید. نه فحاشی آسان تر است. نیست؟ خوشبختانه هم نسل انقلاب و هم نسل بعد از انقلاب از این فرهنگ سطحی گری و خشونت و پرخاشجویی خسته شده است و با مطالعه و ژرف اندیشی میخواهد تاریخ معاصر و ماقبل معاصر خود را فرای شعاری های ایدولوژیک و حزبی بشناسد. من کتاب آقای میلانی را در مورد شاه نخوانده ام اما معمای هویدا پر از فاکت های انتقادی نسبت به هویداست و بهیجوجه مداحی نیست. ما نمیدانیم که کتاب شاه نیز اشاره ای به ساواک و یا خشونت های رویداده در زمان شاه میباشد یا نه. بقول محمود دولت آبادی که گفت منتقدان کتاب من اکثرا آن را نخوانده اند، باید گفت این در مورد اکثر نظر دهندگان نیز صدق میکند. بقرمایید اول کتاب را بخوانید بعد اظهار فضل کنید. چه بسا خانم پارسی پور برداشت شخصی خودش را از این کتاب نوشته است. پیام اصلی ایشان این است که تاریخ را باید بی طرفانه نوشت. یک شخص چه شاه باشد چه کمونیست چه خسرو گلسرخی چه مصدق چه حسن و چه حسین یک شخصیت پیچیده دارد و نمیباید و نمیتوان او را مثلا در ساواک خلاصه کرد. باید او را در کانتکس زمان خود و همه جانبه دید. اکثریت قریب به اتفاق اپوزیسیون شاه بسیار بد تر از او بود و هیچ ابایی از اعمال خشونت هم نداشت. از همه مهمتر عرضه سیاسی هم نداشت که کارنامه این خارج نشین ها ان را اثبات کرد.<br /> فراموش نکنیم که ایران در دورن پهلوی ها درخشان ترین دوره تاریخ معاصر خود را داشته است. بقول اردلان سرفراز هنرمند چپ ، حتی با وجود ساواک و با وجود هفده شهریور و و و ما تمام آزادی های اجتماعی را داشتیم، تنها آزادی های سیاسی نبود. این چه ربطی به خامنه ای و احمدی نژاد دارد که تیشه به ریشه ایران زدند و تمام آزادی های مدنی به دست آمده در دوره پهلوی ها را نابود کردند؟<br /> از آن گذشته تازه حتی در مورد شخصیت های مخوفی مانند مائو استالین و هیتلر هم هزاران هزار کتاب نوشته شده و هنور هم نوشته میشود. چه کسی میخواهد دست تاریخ نویسان را ببندد؟ چه کسی میخواهد آزادی آنها را صلب کند؟ هرکس عرضه دارد برود خودش تحقیق کند و بهترش را بنویسد. چرا دهان دیگران را میخواهید ببندید؟<br /> همزمان با شاه در ایران ژنرال فرانکو در اسپانیا در ناف اروپا بیش از ششصد و پنجاه هزار قربانی به جای گذاشت در حالی که در تمام زمان شاه بنا به تحقیق عماد الدین باقی تنها کمتر از چهار هزار نفر کشته شدند که بیش از نیمی در درگیری های خیابانی کشته شدند یعنی مسلحانه و تروریست بودند. آری تروریست. با همه جوانی و خوش قلبی در راهی کاملا واهی و سرشار از خشونت. یا برخی امثال همین حسین شریعتمداری ها و لاجوردی ها بودند و هیچ خیری برای ایران از انها نصیب نمیشد. البته ساواک شاه یک چیز زشت و نفرت انگیزی بود و دودش به چشم خود شاه هم رفت.<br /> با تشکر از عباس میلانی که تاریخ مینویسدو نه داستان صد تا یک غاز ایدولوژیک. </p>

  • یک پیشگامی سابق سرافکنده

    <p>دوستان، با تشکر از زحمات شما. این بخش دیدگاههای شما یک نقص شاید بشود گفت تکنیکی دارد و آن این است که پایین نوشته اید "پیش نمایش" و "ذخیره". "ذخیره" دیگر چه صیغه ای است. بهتر است بنویسید "ارسال" یا یک کلمه ای که خواننده فارسی زبان با آن آشنایی دارد. در ضمن بعد که نظر را ارسال کردیم باید یک پیامی بیاید که بگوید مثلا " خواننده عزیز، نظر شما دریافت شد که پس از مشاهده چاپ میشود." ولی اصلا هیچ پیامی دیده نمیشود و ما نمیدانیم که اصلا ارسال شد یا نشد.<br /> خلاصه من یکی که دیشب شاید صد بار روی "ذخیره کلیک کردم و باز هم فکر کردم که نظرم ارسال نشد. اما امروز که آن را دیدم خوشحال شدم ... </p>

  • اورینب

    <p>قابل توجه گرگ یا مهمان یا کاوه یا دوستان دیگری که سی سال آزگار است کفشهایشان را در نیاورده اند. و در همان کفش کهنه ها عطریات صادر مینمایند.<br /> دوستان گرامی همه چیز نسبی است. مثلا صدام حسین خوب بود که آنقدر ماند تا کشورش را ویران کرد؟ جناب گرگ عزیز یک روضۀ عاشورا خیلی تمیز میخوانند. ده ففم جان وسط حکومت نظامی که خرما خیرات نمکنند! تازه نتیجۀ انقلاب کبیر اسلامی چه شد؟ مرجوم انشتین میفرمودند که تنها مطلق در کیهان، نسبیت است و اما بی نهایت دو تاست یکی خود کیهان یکی حماقت بشری. </p>

  • صفا

    <p>بنده هنوز این کتاب را نخواند ام. البته با شناختی که از بی طرفی ! آقای میلانی دارم فکر نمی کنم که آنرا بخوانم.<br /> اما اگر متن کتاب باعث شده باشد که سرکار خانم پارسی پور به این نتیجه رسیده باشند که می توان عملکرد یک سیستم را به روحیات یک شخص تقلیل داد ( چون شاه از خشونت بری بود ایران را ترک کرد و یا اینکه چون انقلابی بود ، انقلاب سفید را راه انداخت ، انقلابی که حاصل آن سرازیر شدن لشکر دهقانان بی نان به حاشیه شهر ها و پانزده سال بعد جوشش بی شکل آنان بود) بنابراین بهتر است دوستان عزیز وقت خود را صرف مطالعه کتابهای جدی تری بنمایند.</p>

  • مانی ب.

    <p>«متوجه می‌شویم که این شایعه که رضاشاه کاملاً دست نشانده‌ی انگلیس‌ها بوده است چندان درست به نظر نمی‌رسد؛ چون همین انگلیسی‌ها او را به تبعید فرستادند».<br /> فکر و منطق یک آدم بایستی چه بلایی سرش آمده باشد که یک چنین جمله ای تولید کند؟</p>

  • همنشین بهار

    <p>شاه پیش از آنکه برود، رفته بود.<br /> ......................................... </p> <p>رود خروشان مردم بپاخاسته ایران شاه را کنار زد و او که همه چیز را زیر سر امثال هایزر و کارتر و کالاهان می‌دید ــ در گردباد حادثه‌ها، ۲۶دی ماه ۱۳۵۷ از ایران رفت، رفتنی که بازگشت نداشت. </p> <p>او و هیچکس دیگر تصّور هم نمی‌کرد که در قاهره به خاک می‌افتد... </p> <p>روزنامه ها پیش از رفتن او تیتر «شاه رفت» را آماده کرده بودند چرا که جدا از مردم به شور آمده، ابر و باد و مه و خورشید و فلک، نیز در کار بودند که برود. </p> <p>به «قره باغی» که تقاضا می‌کرد «اعلیحضرت لطفاً نروید»، گفته بود: </p> <p>« کجای کاری؟ سفیر آمریكا با ژنرال هایزر اینجا بودند و از من ساعت و روز حركتم را مى‌خواستند.» </p> <p>در آنزمان چاقو دسته خودش را می‌برید. حتی سولیوان و برژینسکی و جورج بال و سران «کمسیون سه جانبه» و نیز، امثال ثابت پاسال و القانیان و اخوان و خیامی، اعلیحضرت را دماغ در نمی‌آوردند ! </p> <p>***<br /> برق تظاهرات میلیونی مردم، اربابان او را هم گرفته بود و آنها منافع خود را در دک کردن شاه و توامان پس زدن نیروهای رادیکال و کنار آمدن با امثال بهشتی و اردبیلی می‌دیدند و این حرف‌ ربیعى، فرمانده پیشین نیروى هوایى که گفت: «هایزر شاه را مثل یك موش مرده از ایران بیرون انداخت!» ــ بیجا نبود. </p> <p>*** </p> <p>اعلیحضرت البته میهنش را دوست داشت اما کبر و غرور، دهن‌کجی به «شبی که آبستن سحر بود»، و نیز تکیه اش به باعث و بانی کودتای ننگین ۲۸ مرداد... او را زمین زد. با مردم و جامعه بیگانه و «کافر واقعیت» بود و مانند ازهاری که در باره تظاهرات مردم می‌گفت «نوار است.» ــ شاهنشاه نیز ــ زنانى را كه در تظاهرات دوران انقلاب شركت می‌كردند، توده ای ‌هائی می‌پنداشت که از چادر سیاه استفاده کرده‌اند! </p> <p>گویا وقتى از پنجره كوچك هلیكوپتر بر فراز آسمان تهران، مردم به جوش آمده را می‌بیند از خلبانش می‌پرسد این ها چی می‌خوان؟ آیا همه این‌ها بر ضد من تظاهرات مى‌كنند؟ واسه چی ؟ </p> <p>بارها می‌گفت: «من بنیادهاى یك ملت را كه اصولاً سنتى و محافظه كار بود دگرگون كردم...» تصور میکرد سکاندار پیشرفت و ترقی است. او با سوء نیت بیگانه بود، اما افسوس که نه تصورات آدمی همیشه واقعی است و نه حس نیت تنها، کاری از پیش می‌برد. </p> <p>***<br /> پیش از انقلاب نیز، بهترین فرزندان مردم قربانی استبداد می‌‌شدند، هیچ روز و شبی نبود که در اوین یا کمیته به اصطلاح ضد خرابکاری فریاد زندانی های زیر شکنجه به گوش نرسد، هیچ روزی...<br /> نمی‌‌توان ستم بزرگی را که به فرهنگ ورزان جامعه رفت، فراموش کرد... پس از ۲۸ مرداد به این سو که کنسرسیوم غارتگر نفت بیداد می‌کرد، رژیم شاه بزرگترین سّد شکل گیری نهادهای دموکراتیک بود. ظلمات پس از ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ و ُملا ُخورشدن آنهمه رنج و شکنج، فقط در گواِدُلوپ و آخرین بازی ماهرانه کارتر و فقرعنصرذهنی مردم ریشه نداشت، به ستم رژیم پیشین نیز مربوط بود.<br /> ***<br /> درست است که سلسله پهلوی که پدر و پسر هردو، توسط اجنبی روی کار آمدند. هیچکدام انتخاب مردم ایران نبودند و پایۀ حقوقی رژیم برآمده از کودتا بر زور و از بین بردن حق حاکمیت مردم گذارده شد.<br /> اما از آنجا که خود ما هر لحظه با شاهی و شیخی در درون خویش درگیریم برای تمرین انصاف و واقع‌بینی هم که شده باید بیادآوریم که احداث راه آهن سراسری با کمترین امکانات مالی و فنی، بنیانگزاری دادگستری به جای محاکم شرع، اعزام اولین دسته از دانشجویان ایرانی برای آموختن فنون جدید به اروپا، ساختن راه ارتباطی با شمال ایران و بنای تاسیساتی چون پل ورسک و تونل کندوان در دل کوهها و تاسیس دانشگاه تهران (با همت رضا شاه) کار کوچکی نبود. ضمنا رضا شاه خالی از عرق میهنی نبود. سید ضیاء را که عامل انگلیس ها بود با حمایت و همراهی احمد شاه ظرف سه ماه از ایران بیرون راند و «نورمن» سفیر انگلیس در تهران را مات نمود.<br /> به آثار باستانی ایران که میراث بشریت محسوب می‌شود ارج می‌گذاشت. در زمان وی تخت جمشید که سالها در زیر خرابه ها و تله ای از خاک قرار داشت بازسازی و ترمیم شد. </p> <p>در زمان محمد رضا شاه نیز قدمهای بزرگی به نفع ایران برداشته شد.<br /> در دوران اولیه سلطنت وی و تا پیش از کوتای ۲۸ مرداد وی مخالفت چندانی با فعالیت حزبی و سیاسی در کشور نداشت و نشریات از آزادی نسبی بر خوردار بودند. ایجاد تاسیسات زیربنایی همچون سدها و فرودگاه‌ها و دانشگاه‌های مختلف را کسی منکر نیست. افزایش سطح قدرت نظامی ارتش ایران، اقداماتی مثل تأسیس سازمان انرژی اتمی ایران و پیکار با بیسوادی، اینکه زنان ایرانی علاوه بر حق انتخاب کردن، دارای حق انتخاب شدن نیز شدند... همه یادگار زمان او است.<br /> کمک به برپایی نخستین سمپوزیوم لیزر جهان هم در ایران کار کوچکی نبود...<br /> > پرویز ثابتی، مقام امنیتی ابرو کمانی<br /> http://www.didgah.net/maghalehMatnKamel.php?id=24153 </p>

  • تحریف

    <p>هواداری و وفاداری خانم پارسی پور به حزب توده پس از اینهمه تجربه و در تحریف تاریخ تحسین برانگیز است! </p>

  • هامون

    <p> سلام<br /> چرا به پر وپاچه همدیگز می پیچید گور بابای سیاست، بییید از این فرصت ها حوب استفاده کنیم.</p>

  • مهرداد مانی

    <p>من کتاب اقای میلانی را نخوانده ام اما تصویری که شما از شاه در این کتاب ارائه میدهید تصویری متناقض یا حد اقل متضاد است از طرفی شاه فردی تحصیل کرده است و از طرف دیگر شدیدا مذهبی از طرفی در سقوط دولت دکتر مصدق به نحوی در مقله شما علی ظاهر از کلمه کودتا اجتناب شده است که ین مسئله بی طرفی شما را تا حدودی میتواند زیر سوال ببرد<br /> اما در مورد شاه فکر میکنم واقیت این است که شاه را ترس از شاه نبودن دیکتاتور میکندطلایی ترین دوران تاریخ سیاسی ما دوران دهه بیست است از لحاظآزادی مطبوعات قدرت نسبی پارلمان و ... اما آیا واقعا شاه دهه 20 با شاه دهه 50 یک شخصیت دارد قابلیت حکومت فردی که در فرهنگ پدر سالار ایرانی و از تمامی قوانین اساسی تاریخ ایران نهادینه شده است به سرعت درعرصه هایت اریخیبه پدیده ای بالفعل تبدیل میشود تا انحا که محمدرضا شاه دهه 20 به کودتاچی دهه بعد تبدیل شود و فراموش نکنیم در بین اطرافیان خمینی خامنه ای ار معتدل ترین شخصیت هاست او از مخالفان تکفیر سلمان رشدی بوده است ولی امروز به مستبد ترین دیکتاتور تاریخ ایران تبدیل شده است اگر هدف از تاریخ نگاری تایین راه سیاسی اینده باشد به نظر من باید این توانایی بالقوه استبداد را با ترویج تملک محدود و فصلی قدرت و تفکیک واقعی قوا از بین برد نه شاه را یا خامنه ای را به عنوان یک شخص</p>

  • سمیرا از تهران

    <p>سلام خانم پارسی پور عزیز<br /> من به نوشته های شما در سایت قدیم رادیو زمانه احتیاج دارم اما آرشیو آن سایت، با مشکل مواجه است و برایم باز نمی شود. لطفا به من بگویید چطور می شود به آن نوشته های شما دسترسی پیدا کرد؟<br /> با سپاس فراوان</p>

  • محسن

    <p>ر.گرک فقط از مغزهای متلاشی نوشته است. او حتی نمی‌داند که واقعه در هنگامه ناهار نبوده‌است. اصولا کدام جمعه ظهری شاگرد فرش فروشی جلو چشم تظاهر کنندگان به ناهار می‌نشیند!... </p>

  • ر.گرک

    <p>خانم پارسی پور.نوشته ایدکه سقوط سریع شاه و عدم خشونتی که او پیشه کرد........انگار در آن سالها جناب عالی در بی خبری محض قرار داشتید.شکنجه های کمیته مشترک شهربانی به کنار.واقعا شما اگر 17 شهریور 1357 در میدان ژاله تهران نبودید از دیگران هم چیزی در این باره نشنیدید.من خودم با کمک چند جوان دیگر جنازه جوانی را که نیمی از سرش بر اثر اصابت گلوله منهدم شده بود در حین فرار بر دوش داشتیم.در آن روز وحشت تانکهای کوچک که شاید نامشان چیفتن بود در خیابان فرح آباد ژاله در ودیوار تمام منازل مردم را با مسلسل چرخان تیر باران کرد.شاگرد فرش فروشی بیچاره ای در سه راه سلیمانیه در داخل مغازه در حال خوردن نهار مغزش متلاشی شد.خود من وهمسرم که از مهلکه میدان ژاله نجات یافته بودیم و پشت پنجره طبقه دوم خانه مشرف به خیابان مخفیانه مشغول دیدن تیر اندازی تانک بودیم چند گلوله بی هدف بسویمان شلیک شد که بالاسر پنجره را شکافت ودر طرف دیگر سقف فرو رفت...........این که شاه بیش از آن نتوانست سرکوب نماید اساسا به دل رحمی وی ربطی نداشت.بلکه به تمرکز دائمی نیروی نظامی سرکوب گر نیاز داشت که پس از 17 شهریور به سرعت رو به اضمهلال میرفت.ودر نهایت پیوستن نیزوی هوائی به مردم در نبرد با گارد شاه به طور کامل نیروی نظامی شاه را مضمهل کرد.</p>

  • سهيلا

    <p>بي صبرانه منتظر ترجمه كتاب به زبان فارسي هستم تا نوشته اقاي ميلاني را راجع به بزرگ مرد تاريخ ايران .شاهنشاه محمدرضا پهلوي بخوانم و اميدوارم بزرگي و عظمت او به درستي در اين كتاب نشان داده شود.</p>

  • کاربر مهمان

    <p>باور کنیم که سالها بعد در زمانی که جمهوری اسلامی دچار تغییرات زیادی خواهد شد و یا از بین خواهد رفت کسی پیدا خواهد شد که خواهد نوشت مثلن در باب آقای خامنه ایی که ایشان بالذات دیکتاتور نبود و در واقع آقای احمدی نژاد فقط واقع بین تر و عاشق تر به سرنوشت ایرانیان بود و امثال شیرین عبادی و .....دیگران دچار توهمات گسترده و خود باوری بیمارگونه بوده اند که با شخصیت های تاریخساز ایران در دوران کرامت ملت ایرا ن سر ناسازگاری داشتند و مشکلشان فقط دشمنی با یک کلمه بود و آن واژۀ امت بود که از زبان پیشبرندگان تمدن اسلامی در راه رفاه وآژادی وکرامت ایرانیان مدام تکرار می شد.<br /> من فکر می کنم خانم شهرنوش پارسی پور در تحلیلشان از کتاب شاه تحقیق و نوشتۀ آقای میلانی دچار اغراق و نوعی ساده انگاری شده اند وچنان در این زمینه قلم در گردش رانده اند که آدرس را اشتباه می دهند .<br /> در واقع از نوشتۀ خانم پارسی پور در معرفی کتاب شاه می شود چنین نتیجه گرفت که کل ملت ایران در آن دوران و لابد خصوصن در مقطع انقلاب دچار بیماری روانی از نوع حاد و عمومی آن شده بوده اند و این بیماری ربطی به روش حکومت واقعن مبتنی بر دمکراسی انقلابی شخصیتی متین ودلرحم و آموزش دیده و دیکتاتور ستیز چون محمد رضا شاه پهلوی نداشته است.<br /> مهدی</p>

  • yekta

    <p>آقای میلانی هنوز در مورد روابط خود با برادر آقای هویدا در این چند سال توضیح نداده اند<br /> آیا آن کتاب به سفارش ایشان نوشته شده بود یا خیر<br /> این کتاب را باید اول خواند </p>

  • احمدی

    <p>امیدوارم که اقای دکتر میلانی یک روزی هم رندگی نامه آقای خمینی را هم بنویسند، با همین رویه که زندگی اقای هویدا و اقای شاه را بررسی کرده اند. خمینی، خوب یا بد، نقش مهمی در تاریخ ایران بازی کرد و شخصیت و نحوه عملکردهای او هنوز مورد تحقیق قرار نگرفته است. </p>

  • syd

    <p>کاربر مهمان AYA SHOMA in ketabe ro khoondi ke ezhare nazar mikoni?</p>

  • کاوه

    <p>درود خانم پارسی پور<br /> اول باشما قدری درددل کنم که این سایت چقدر زشت شده . حروف ریز درهم . آن سایت خوش رنگ و چشم نواز و فرهنگی شده شبیه سایتهای سیاسی که به وفور یافت میشوند . آن سایت قشنگ هر نوجوان و جوان فرهنگی را جذب میکرد .این سایت مخاطبین جدید را فراری خواهد داد .<br /> دوم عرض کنم که کتاب شاه که مطمئنا در داخل در نخواهد آمد . اما کتاب هویدا را من خوانده ام واصلا آن را بیطرفانه ندیدم که بسیارهم همدلانه بود ! کافیست یکبار دیگر فصل آخر کتاب را بخوانید و داستانسرایی ایشان ودر واقع مرثیه سرایی ایشان در باب دستگیری و مرگ هویدا .<br /> فکر کنید روزی روزگاری بالفرض علی اکبر ولایتی یا مثلا حداد عادل اعدام شوند . یک محقق به سراغ نزدیکان این افراد رود مطمئنا از مرگ عزیز خود داغدارند و به هیچ عنوان اعدام را شایسته اش نمی دانند . ولی محقق نباید تحت تاثیر قرار بگیرد و باید فرد را با متر و معیار دمکراسی و آزادی سنجش کند .</p>

  • محسن

    <p>نقدهای دوستان خواننده از جایگاه خدایی است و من را به یاد اساطیر ایرانی و روسی دوران جنگ سرد می‌اندازد که هر یک به تنهایی روشنفکر، دانشمند و بشردوستان یگانه‌ای بودند و همه بدون اشتباه. کافی است کمی فکر کنیم تا به مرزهای واقعیت نزدیک شویم.</p>

  • کاربر مهمانsohrab

    <p>این ملتها هستند که حکومتها را به وجود می‌‌آورند نه برعکس </p>

  • محسن

    <p>...</p>

  • کاربر مهمان

    <p>امیدوارم روزی نه نویسنده بی طرفی مثل آقای عباس میلانی بلکه روانکاو بی طرفی به بررسی روحیه و روان آقای خمینی بپردازد.<br /> مردی که به گمان من با انگیزه انتقام گیری شخصی ملت و مملکتی را نابود کرد<br /> مردی که به نام اسلام بزرگترین نا مسلمانی ها را انجام داد که ساده ترین آن دروغ گویی و آموزش آن به بازماندگانش بود</p>