ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

تفسیر روسپی‌گری

<p>شهرنوش پارسی&zwnj;پور-دوستانی لطف کرده و دربرنامه&zwnj;ی شماره&zwnj;ی یک گزارش زندگی ما که درباره&zwnj;ی رضا تهیه شده بود نظر دادند و تفسیر کردند.یکی از این دوستان نوشته بودند که نه چنگیز، بلکه چوچی، پسر چنگیز نامشروع بوده است. البته همین&zwnj;طور است و چوچی فرزند رئیس قبیله&zwnj;ای بود که مادر چنگیز را اسیر و باردار کرد. بعد هم به دست چنگیز کشته شد، اما واقعیت این است که خود چنگیز نیز مولود نامشروعی&zwnj;ست . همانطور که نوشته بودم پدر او هرگز شناخته نشد. مسئله&zwnj;ی جالبی که باید در اینجا مطرح کرد فرزندان حود چنگیز هستند.</p> <p><a href="http://www.zamahang.com/podcast/2010/20110111_Shahrnush_Gozaareshe_Zendegi_e_maa_No3.mp3"><img height="31" align="absMiddle" width="273" alt="" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/musicicon.jpg" /></a><br /> زمانی که همسر چنگیز دزدیده شد هفت&zwnj;سال از ازدواج آنها می گذشت و زن هرگز باردار نشده بود. ظاهراً زمانی که چنگیز دوباره او را از چنگ رئیس قبیله&zwnj;ی دشمن به در آورد زن شش، هفت&zwnj;ماهه باردار بود. برای مادر چنگیز روشن شد که او- چنگیز- عقیم است. پس ترتیبی داد تا برادر کوچک چنگیز گاهی با زن او خلوت کند. نتیجه فرزندانی بودند که یکی پس از دیگری به دنیا آمدند، اما چنگیز در مقطعی دیوانه&zwnj;وار عاشق زن دیگری شد که یکی از تنها بازماندگان قبیله&zwnj;ای بود که به دست او قتل عام شده بودند. این زن نیز برای چنگیز پسری به دنیا آورد، اما شماری از مردم برادر چنگیز را دیدند که از چادر او بیرون می&zwnj;آمد. برسر این امر چنگیز برادر خود را کشت. این زن تنها همین یک پسر را برای چنگیز به دنیا آورد و بعد در اندوه و پریشانی زندگی&zwnj;اش به پایان رسید.</p> <p><br /> بد نیست بدانیم که طبق قانون مغول کوچک&zwnj;ترین پسر جاشین پدر بود. چنگیز این بچه را به صورت ناشناس میان مغولان فرستاد که به خانواده&zwnj;ای تحویل شد. بر اساس باورها این پسر را به ژاپن بردند و گویا بسیاری از ژاپنی&zwnj;ها و همچنین مغولان خود را از نسل او می&zwnj;دانند.</p> <p><br /> برمی&zwnj;گردم به بحث روسپی&zwnj;گری که مشکل زندگی رضا بود. دوستانی که تفسیر فرستاده بودند اغلب از روسپیان دفاع کرده بودند. آنها اغلب مسئله&zwnj;ی روسپی&zwnj;گری را ناشی از فقر می&zwnj;دانستند. من اما فکر می&zwnj;کنم دلایل متعددی وجود دارد که یک دختر یا زن را به دام روسپی&zwnj;گری می&zwnj;کشاند. یکی از این دلایل &laquo;زیبایی&raquo; است. در زندان بود که متوجه این مشکل شدم. زندانیان در حاشیه&zwnj;ی باغچه گل آفتابگردان کاشته بودند. گل در زمانی که غنچه&zwnj;اش باز می شد بسیار زیبا بود. بسیاری از زندانی&zwnj;ها، نه به دلیل بدجنسی، یلکه صرفاً به دلیل علاقه&zwnj;ی شدید به گل آن را نوازش می&zwnj;کردند. در اثر این کار بسیاری از گل&zwnj;ها از باروری می&zwnj;افتادند. مشکل دیگر زمانی بود که تخمه&zwnj;های این گل&zwnj;ها رشد می&zwnj;کرد. هر زندانی علاقه&zwnj;مند بود از سر کنجکاوی یکی از این تخمه&zwnj;ها را بکند و بخورد. نتیجه خیلی روشن بود: بسیاری از گل&zwnj;ها پیش از رسیدن کامل نابود می&zwnj;شدند.</p> <p><br /> اگر دقت کرده باشید درصد قابل تاملی از روسپیان بسیار زیبا هستند. می&zwnj;توان به سادگی حدس زد که آنان از کودکی مورد توجه زن و مرد قرار می&zwnj;گیرند. همه می&zwnj;خواهند آنها را در آغوش گرفته و نوازش کنند و ببوسند. این تازه ساده&zwnj;ترین شکل ارتباطی است که با کودک زیبا برقرار می&zwnj;شود. می&zwnj;توان دامنه&zwnj;ی تخیل را گسترده&zwnj;تر کرد و حدس زد چه بلاهایی بر سر کودک زیبا می&zwnj;آید و راه او را به سوی روسپی&zwnj;گری هموار می&zwnj;کند.</p> <p><br /> طبیعی است که ترکیب فقر و زیبایی در درصد قابل تاملی از مواقع منجر به روسپی&zwnj;گری می&zwnj;شود. اخیراً در یکی از برنامه&zwnj;های تلویزیونی مورد علاقه&zwnj;ی مردم سریالی را تماشا می&zwnj;کنم که بدبختانه بسیار مبتذل است، اما به خوبی این فرضیه&zwnj;ی مرا در مورد زیبایی و پیامدهای آن ثابت می&zwnj;کند. هنرپیشه&zwnj;ی اول دختر بسیار زیبایی است که در عین حال بسیار نجیب و دارای اخلاقی محکم است. او در عین حال بسیار فقیر است و به دلیل مرگ پدر و مادر جایی برای زندگی ندارد. در نتیجه در مقطعی برای فرار از شر مصائبی به گورستان پناهنده می&zwnj;شود و نگهبان نیکوکار آنجا به او سرپناهی می&zwnj;دهد.</p> <p><br /> زندگی مخفی دختر آغاز می&zwnj;شود، اما مردم شایع می&zwnj;کنند که روحی در گورستان زندگی می&zwnj;کند. داستان به جایی می&zwnj;رسد که دختر را از گورستان بیرون می&zwnj;کشند. او که بسیار کثیف شده و لباس&zwnj;هایش پاره پاره است از طریق زنی نیکوکار که مادرخوانده&zwnj;ی اوست شناسایی می&zwnj;شود و به خانه&zwnj;ی او منتقل می&zwnj;شود. دختر را که به گرمابه می&zwnj;برند ناگهان زیبایی شگفت&zwnj;انگیزش ظاهر می&zwnj;شود. واکنش افراد دوگونه است. دسته&zwnj;ای محو تماشای او می&zwnj;شوند و دسته&zwnj;ی دوم که دچار حسادت هستند با شایعه&zwnj;پراکنی از او عجوزه&zwnj;ای زشت و نفرت&zwnj;انگیز و جادوگر در اذهان می&zwnj;آفرینند. برخی از ساکنان این خانه با کشف عشق شدید پسر خانواده به او آن چنان او را عذاب می&zwnj;دهند که پیشنهاد زن همسایه را قبول کرده و برای مستخدمی به خانه&zwnj;ی او می رود.</p> <p><br /> این خانم چهار پسر دارد و روشن است که دختر جوان و زیبا را برای این به خانه&zwnj;اش دعوت کرده است تا طعمه&zwnj;ی مطبوعی را جلوی پای پسران جوانش بیاندازد تا سرشان با او گرم شود و به دنبال هرزگی نروند (این خود البته دلیل دیگری برای روسپی شدن بسیاری از زنان در چهار گوشهی جهان است). دختر جوان اما به شدت نجیب است و عشق هر چهار پسر را پس می زند. اکنون سریال به مرحله&zwnj;ای رسیده است که دختر جوان از این خانه هم مجبور به خروج شده و به طور موقت به خانه&zwnj;ی زوجی رفته که بی&zwnj;درنگ مورد توجه مرد بسیار بداخلاق خانواده قرار گرفته است. البته هنور همه&zwnj;ی سریال را نمایش نداده&zwnj;اند، اما من حتم دارم که او در آخر کار مجبور خواهد شد به فحشای حداقل محدودی تن بدهد. تمام اینها به این خاطر که او زیباست و این زیبایی بلای جانش شده است.</p> <p><br /> فحشا اما می&zwnj;تواند دلایل دیگری هم داشته باشد. آیا شما می&zwnj;توانید باور کنید که دسته ای از زنان، همانند دسته&zwnj;ای از مردان دارای حالت ماجراجویی و افسارگسیختگی باشند؟ به طور قطع همینطور است. این دسته از زنان شاید اگر آزادی در حرکت مردان را می داشتند به جهانگردان خوبی تبدیل می&zwnj;شدند. همچنین می&zwnj;توانستند راننده&zwnj;ی کامیون شوند یا به تمام مشاغل و حرفه&zwnj;های ماجراجویانه روی بیاورند. بدبختانه این دسته از زنان نیز صرفاً به دلیل زن بودن و محدودیت حرکت زن اغلب طعمه&zwnj;ی عالم روسپی&zwnj;گری می&zwnj;شوند. مادر چنگیز از مقوله&zwnj;ی این زنان است. او به عنوان زنی تنها به خود اجازه می&zwnj;دهد تا به تنهایی در بیابان سفر کند. این طور است که به طعمه&zwnj;ی سه مرد تبدیل می&zwnj;شود.</p> <p><br /> اما باز می&zwnj;توان دلایلی برای روسپی&zwnj;گری یافت. نیازهای جنسی یکی از این عوامل مهم است. باید باور کرد که در بعضی از زنان احساس جنسی بسیار شدیدتر از بقیه&zwnj;ی زنان است. ازدواج چنین زنانی با مردانی که از نظر جنسی در تعادل قرار دارند و یا احتیاطاً از نوعی هستند که چندان نیازی به روابط جنسی ندارند باعث می&zwnj;شود که این زنان به فحشا کشانده شوند. اکنون این پرسش پیش می&zwnj;آید که آیا روسپی به طور کلی برای جامعه&zwnj;، موجود زیانمندی است؟ پاسخ به نظر من این است که بدبختانه جامعه همیشه به روسپی و روسپی&zwnj;گری نیازمند است. شاید البته در شرایط اقتصادی درست&zwnj;تری ما عاقبت به این نتیجه برسیم که برخی از زنان همانند برخی از مردان چندهمسره هستند و باید این وضع را به عنوان واقعیت اجتماعی پذیرفت.<br /> اینک اما این پرسش&zwnj;ها به ذهن من می&zwnj;رسد: آیا می&zwnj;توان نهادهای آبرومندانه&zwnj;ی روسپی&zwnj;گری در کشور به&zwnj;وجود آورد؟ نظرم در این&zwnj;جا متوجه سیستم گیشاگری در ژاپن است. البته گیشایان را نمی&zwnj;توان روسپی دانست. علاوه برآن باید باور کرد که این نهادی است متعلق به جامعه&zwnj;ی اشرافی که به جهان سرمایه&zwnj;داری منتقل شده است، اما آیا اشکالی دارد که آن دسته از زنانی که مستعد رفتار جنسی تند هستند با آرامش منتقل به سیستم مشابهی شوند؟ این زنان می&zwnj;توانند ساز بنوازند و ادبیات بدانند و آموزش&zwnj;هایی ببینند که نه فقط همخوابه&zwnj;ی مردان، بلکه مربی روحی آنان بشوند.</p> <p><br /> پرسش اما این است: آیا اشکالی دارد که بخشی از زنان خارج از محدوده&zwnj;ی خانواده زندگی کنند؟ آیا همه&zwnj;ی زنان موظف هستند مادر بشوند و در کنار مردی به عنوان شوهر زندگی کنند؟ چگونه می&zwnj;توان به یک روسپی احترام گذاشت و احترام او را در جامعه حفظ کرد؟ آیا اشکالی دارد که زنان گردانندگان اماکنی همانند رستوران&zwnj;ها و کافه&zwnj;ها و در شرایط ممکن بارها و کاباره&zwnj;ها بشوند؟ آیا اشکالی دارد که مردانی که با زنی روسپی ازدواج کرده&zwnj;اند با افتخار در جامعه زندگی کنند؟ آیا ما می&zwnj;توانیم با یک روسپی دوست باشیم و با او همانند یک انسان برابر رفتار کنیم؟ آیا می&zwnj;توانیم بپذیریم که برخی از زنان چند همسره باشند؟</p> <p><br /> در این&zwnj;جا به یاد یک داستان حقیقی می افتم. در عربستان، اندکی پیش از اسلام زن زیبایی زندگی می&zwnj;کرد که معبود مردان بود. در یک شب تاریخی چهار مرد که دوستان بسیار نزدیکی بودند با این زن درآمیختند. به او گفتند که اگر باردار شد هر چهارتن آمادگی دارند تا پدر بچه&zwnj;ی او باشند. زن دست برقضا باردار شد و پس از نه ماه پسری به دنیا آورد که از نظر قیافه بسیار شبیه ابوسفیان بود، اما زن زانیه ادعا کرد که &laquo;عاص&raquo;، که ثروتمندتر از بقیه بود پدر بچه است. این بچه عمروعاص نام داشت که بنا برقول تاریخدانان باهوش&zwnj;ترین و زیرک&zwnj;ترین مردی است که عربستان در تاریخ خود به&zwnj;وجود آورده است. معاویه همیشه با افتخار می&zwnj;گفت که عاص برادر اوست.</p> <p><br /> اکنون به راستی پرسش این است. آیا بخشی از زنان به طور خود به خودی و نه به دلیل فقر، چند همسره هستند؟ اگر این زنان به راستی هستند تکلیف ما با آنها چیست؟</p>

شهرنوش پارسی‌پور-دوستانی لطف کرده و دربرنامه‌ی شماره‌ی یک گزارش زندگی ما که درباره‌ی رضا تهیه شده بود نظر دادند و تفسیر کردند.یکی از این دوستان نوشته بودند که نه چنگیز، بلکه چوچی، پسر چنگیز نامشروع بوده است. البته همین‌طور است و چوچی فرزند رئیس قبیله‌ای بود که مادر چنگیز را اسیر و باردار کرد. بعد هم به دست چنگیز کشته شد، اما واقعیت این است که خود چنگیز نیز مولود نامشروعی‌ست . همانطور که نوشته بودم پدر او هرگز شناخته نشد. مسئله‌ی جالبی که باید در اینجا مطرح کرد فرزندان حود چنگیز هستند.


زمانی که همسر چنگیز دزدیده شد هفت‌سال از ازدواج آنها می گذشت و زن هرگز باردار نشده بود. ظاهراً زمانی که چنگیز دوباره او را از چنگ رئیس قبیله‌ی دشمن به در آورد زن شش، هفت‌ماهه باردار بود. برای مادر چنگیز روشن شد که او- چنگیز- عقیم است. پس ترتیبی داد تا برادر کوچک چنگیز گاهی با زن او خلوت کند. نتیجه فرزندانی بودند که یکی پس از دیگری به دنیا آمدند، اما چنگیز در مقطعی دیوانه‌وار عاشق زن دیگری شد که یکی از تنها بازماندگان قبیله‌ای بود که به دست او قتل عام شده بودند. این زن نیز برای چنگیز پسری به دنیا آورد، اما شماری از مردم برادر چنگیز را دیدند که از چادر او بیرون می‌آمد. برسر این امر چنگیز برادر خود را کشت. این زن تنها همین یک پسر را برای چنگیز به دنیا آورد و بعد در اندوه و پریشانی زندگی‌اش به پایان رسید.

بد نیست بدانیم که طبق قانون مغول کوچک‌ترین پسر جاشین پدر بود. چنگیز این بچه را به صورت ناشناس میان مغولان فرستاد که به خانواده‌ای تحویل شد. بر اساس باورها این پسر را به ژاپن بردند و گویا بسیاری از ژاپنی‌ها و همچنین مغولان خود را از نسل او می‌دانند.

برمی‌گردم به بحث روسپی‌گری که مشکل زندگی رضا بود. دوستانی که تفسیر فرستاده بودند اغلب از روسپیان دفاع کرده بودند. آنها اغلب مسئله‌ی روسپی‌گری را ناشی از فقر می‌دانستند. من اما فکر می‌کنم دلایل متعددی وجود دارد که یک دختر یا زن را به دام روسپی‌گری می‌کشاند. یکی از این دلایل «زیبایی» است. در زندان بود که متوجه این مشکل شدم. زندانیان در حاشیه‌ی باغچه گل آفتابگردان کاشته بودند. گل در زمانی که غنچه‌اش باز می شد بسیار زیبا بود. بسیاری از زندانی‌ها، نه به دلیل بدجنسی، یلکه صرفاً به دلیل علاقه‌ی شدید به گل آن را نوازش می‌کردند. در اثر این کار بسیاری از گل‌ها از باروری می‌افتادند. مشکل دیگر زمانی بود که تخمه‌های این گل‌ها رشد می‌کرد. هر زندانی علاقه‌مند بود از سر کنجکاوی یکی از این تخمه‌ها را بکند و بخورد. نتیجه خیلی روشن بود: بسیاری از گل‌ها پیش از رسیدن کامل نابود می‌شدند.

اگر دقت کرده باشید درصد قابل تاملی از روسپیان بسیار زیبا هستند. می‌توان به سادگی حدس زد که آنان از کودکی مورد توجه زن و مرد قرار می‌گیرند. همه می‌خواهند آنها را در آغوش گرفته و نوازش کنند و ببوسند. این تازه ساده‌ترین شکل ارتباطی است که با کودک زیبا برقرار می‌شود. می‌توان دامنه‌ی تخیل را گسترده‌تر کرد و حدس زد چه بلاهایی بر سر کودک زیبا می‌آید و راه او را به سوی روسپی‌گری هموار می‌کند.

طبیعی است که ترکیب فقر و زیبایی در درصد قابل تاملی از مواقع منجر به روسپی‌گری می‌شود. اخیراً در یکی از برنامه‌های تلویزیونی مورد علاقه‌ی مردم سریالی را تماشا می‌کنم که بدبختانه بسیار مبتذل است، اما به خوبی این فرضیه‌ی مرا در مورد زیبایی و پیامدهای آن ثابت می‌کند. هنرپیشه‌ی اول دختر بسیار زیبایی است که در عین حال بسیار نجیب و دارای اخلاقی محکم است. او در عین حال بسیار فقیر است و به دلیل مرگ پدر و مادر جایی برای زندگی ندارد. در نتیجه در مقطعی برای فرار از شر مصائبی به گورستان پناهنده می‌شود و نگهبان نیکوکار آنجا به او سرپناهی می‌دهد.

زندگی مخفی دختر آغاز می‌شود، اما مردم شایع می‌کنند که روحی در گورستان زندگی می‌کند. داستان به جایی می‌رسد که دختر را از گورستان بیرون می‌کشند. او که بسیار کثیف شده و لباس‌هایش پاره پاره است از طریق زنی نیکوکار که مادرخوانده‌ی اوست شناسایی می‌شود و به خانه‌ی او منتقل می‌شود. دختر را که به گرمابه می‌برند ناگهان زیبایی شگفت‌انگیزش ظاهر می‌شود. واکنش افراد دوگونه است. دسته‌ای محو تماشای او می‌شوند و دسته‌ی دوم که دچار حسادت هستند با شایعه‌پراکنی از او عجوزه‌ای زشت و نفرت‌انگیز و جادوگر در اذهان می‌آفرینند. برخی از ساکنان این خانه با کشف عشق شدید پسر خانواده به او آن چنان او را عذاب می‌دهند که پیشنهاد زن همسایه را قبول کرده و برای مستخدمی به خانه‌ی او می رود.

این خانم چهار پسر دارد و روشن است که دختر جوان و زیبا را برای این به خانه‌اش دعوت کرده است تا طعمه‌ی مطبوعی را جلوی پای پسران جوانش بیاندازد تا سرشان با او گرم شود و به دنبال هرزگی نروند (این خود البته دلیل دیگری برای روسپی شدن بسیاری از زنان در چهار گوشهی جهان است). دختر جوان اما به شدت نجیب است و عشق هر چهار پسر را پس می زند. اکنون سریال به مرحله‌ای رسیده است که دختر جوان از این خانه هم مجبور به خروج شده و به طور موقت به خانه‌ی زوجی رفته که بی‌درنگ مورد توجه مرد بسیار بداخلاق خانواده قرار گرفته است. البته هنور همه‌ی سریال را نمایش نداده‌اند، اما من حتم دارم که او در آخر کار مجبور خواهد شد به فحشای حداقل محدودی تن بدهد. تمام اینها به این خاطر که او زیباست و این زیبایی بلای جانش شده است.

فحشا اما می‌تواند دلایل دیگری هم داشته باشد. آیا شما می‌توانید باور کنید که دسته ای از زنان، همانند دسته‌ای از مردان دارای حالت ماجراجویی و افسارگسیختگی باشند؟ به طور قطع همینطور است. این دسته از زنان شاید اگر آزادی در حرکت مردان را می داشتند به جهانگردان خوبی تبدیل می‌شدند. همچنین می‌توانستند راننده‌ی کامیون شوند یا به تمام مشاغل و حرفه‌های ماجراجویانه روی بیاورند. بدبختانه این دسته از زنان نیز صرفاً به دلیل زن بودن و محدودیت حرکت زن اغلب طعمه‌ی عالم روسپی‌گری می‌شوند. مادر چنگیز از مقوله‌ی این زنان است. او به عنوان زنی تنها به خود اجازه می‌دهد تا به تنهایی در بیابان سفر کند. این طور است که به طعمه‌ی سه مرد تبدیل می‌شود.

اما باز می‌توان دلایلی برای روسپی‌گری یافت. نیازهای جنسی یکی از این عوامل مهم است. باید باور کرد که در بعضی از زنان احساس جنسی بسیار شدیدتر از بقیه‌ی زنان است. ازدواج چنین زنانی با مردانی که از نظر جنسی در تعادل قرار دارند و یا احتیاطاً از نوعی هستند که چندان نیازی به روابط جنسی ندارند باعث می‌شود که این زنان به فحشا کشانده شوند. اکنون این پرسش پیش می‌آید که آیا روسپی به طور کلی برای جامعه‌، موجود زیانمندی است؟ پاسخ به نظر من این است که بدبختانه جامعه همیشه به روسپی و روسپی‌گری نیازمند است. شاید البته در شرایط اقتصادی درست‌تری ما عاقبت به این نتیجه برسیم که برخی از زنان همانند برخی از مردان چندهمسره هستند و باید این وضع را به عنوان واقعیت اجتماعی پذیرفت.
اینک اما این پرسش‌ها به ذهن من می‌رسد: آیا می‌توان نهادهای آبرومندانه‌ی روسپی‌گری در کشور به‌وجود آورد؟ نظرم در این‌جا متوجه سیستم گیشاگری در ژاپن است. البته گیشایان را نمی‌توان روسپی دانست. علاوه برآن باید باور کرد که این نهادی است متعلق به جامعه‌ی اشرافی که به جهان سرمایه‌داری منتقل شده است، اما آیا اشکالی دارد که آن دسته از زنانی که مستعد رفتار جنسی تند هستند با آرامش منتقل به سیستم مشابهی شوند؟ این زنان می‌توانند ساز بنوازند و ادبیات بدانند و آموزش‌هایی ببینند که نه فقط همخوابه‌ی مردان، بلکه مربی روحی آنان بشوند.

پرسش اما این است: آیا اشکالی دارد که بخشی از زنان خارج از محدوده‌ی خانواده زندگی کنند؟ آیا همه‌ی زنان موظف هستند مادر بشوند و در کنار مردی به عنوان شوهر زندگی کنند؟ چگونه می‌توان به یک روسپی احترام گذاشت و احترام او را در جامعه حفظ کرد؟ آیا اشکالی دارد که زنان گردانندگان اماکنی همانند رستوران‌ها و کافه‌ها و در شرایط ممکن بارها و کاباره‌ها بشوند؟ آیا اشکالی دارد که مردانی که با زنی روسپی ازدواج کرده‌اند با افتخار در جامعه زندگی کنند؟ آیا ما می‌توانیم با یک روسپی دوست باشیم و با او همانند یک انسان برابر رفتار کنیم؟ آیا می‌توانیم بپذیریم که برخی از زنان چند همسره باشند؟

در این‌جا به یاد یک داستان حقیقی می افتم. در عربستان، اندکی پیش از اسلام زن زیبایی زندگی می‌کرد که معبود مردان بود. در یک شب تاریخی چهار مرد که دوستان بسیار نزدیکی بودند با این زن درآمیختند. به او گفتند که اگر باردار شد هر چهارتن آمادگی دارند تا پدر بچه‌ی او باشند. زن دست برقضا باردار شد و پس از نه ماه پسری به دنیا آورد که از نظر قیافه بسیار شبیه ابوسفیان بود، اما زن زانیه ادعا کرد که «عاص»، که ثروتمندتر از بقیه بود پدر بچه است. این بچه عمروعاص نام داشت که بنا برقول تاریخدانان باهوش‌ترین و زیرک‌ترین مردی است که عربستان در تاریخ خود به‌وجود آورده است. معاویه همیشه با افتخار می‌گفت که عاص برادر اوست.

اکنون به راستی پرسش این است. آیا بخشی از زنان به طور خود به خودی و نه به دلیل فقر، چند همسره هستند؟ اگر این زنان به راستی هستند تکلیف ما با آنها چیست؟

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • کاربر مهمان

    <p>سلام<br /> سرکار خانم پارسی پور<br /> این متنی که نوشته اید بسیار خوب است؛ اما چه ربطی به بحث هنر و ادبیات دارد؟! این بحثی جامعه شناختی/روانشناختی است و نباید به صرف این که نویسنده اش زمانی رمان می نوشته است؛ در صفحه هنر و ادبیات منتشر شود.</p> <p>زنده باشید و پاینده</p>

  • کاربر مهمان

    <p>کسانی که توی خیابان هستند (روسپی ها) اگر به اندازه نیازی که دارند پول می داشتند هیچوقت خودشان را برای شکنجه شدن به خیابون نمی کشاندند. همین حالا میلیون ها زن ثروتمند در سراسر جهان هستند که گرایش جنسی زیاد دارند و با مردان متعددی همخوابگی می کنند، خیلی هاشان مواد مخدر هم مصرف می کنند، اما توی خیابون نیفتاده اند چون پول دارند. ما باید دقت کنیم که "چگونه به خیابون آمدن" را با "چرا توی خیابون ماندن" قاتی نکنیم. دومیش بخاطر فقره، نه لذت.<br /> اما آیا زن حق داره بدنشو بفروشه؟ کارهایی هستند که تا تاریخ به یاد دارد در همه فرهنگ ها و ادیان نادرست بوده اند چون ثروتی که تولید می کنند از راهی غیر از زحمت کشی به دست می آیند. کارهایی مثل نزول خوری، قمار، دزدی، و روسپیگری. این معادله اما به نظر می رسه در دنیای خودفروش کاپیتالیستی مفهوم زیادی نداره. وقتی که انسان ها صداشان را می فروشند، صورت شان را می فروشند، اندام شان را می فروشند، استعداد هنری شان را می فروشند، استعداد ورزشی شان را می فروسند، استعداد آخوندی گری شان را می فروشند چرا بدنشان را نفروشند؟ چیزی که در این میان اما نباید فراموش نکرد اینه که زنجیره ایی که روسپیگری به اون وصله زنجیره ی سالمی نیست. </p>

  • کاربر مهمان. حميد

    <p>دوست عزيز نويسنده اكًر شناختي به اين عنوانها كه شما كًفتيد نداشته بأشد<br /> رمان نوشتنش به دردي خواهد خورد ؟ </p>

  • شهاب

    <p>خانم پارسی پور عزیز<br /> به نظرم میرسد شما در این نوشته همچنان دچار یک اشتباه شاید جزیی اما مهم هستید که در برنامه "پرگار" نیز آن را اعلام داشتید<br /> "آیا می‌توانیم بپذیریم که برخی از زنان چند همسره باشند؟"<br /> این گزاره در مقاله شما دوباره من را به یاد حرف هایتان در برنامه "پرگار" انداخت و باید بگویم کمی نگران شدم!<br /> نه خیر!دست نگه دارید. لطفا زود قضاوت نکنید!بنده به هیچ وجه سنتی نیستم و شاید افکاری مدرنتر از شما هم داشته باشم!اما من در دو جا با گزاره شما به مشکل بر می خورم: </p> <p>1-اینکه تاکید شما روی چند همسری "زنان" است و اساسه روسپیگری را مختص جنس زن میدانید،در حالی که گمان میکنم باید چنین حقی را نیز به مردانی که علاقه مند به چنین کاری هستند بدهیم(ژیگولوها) </p> <p>2-من اصرار شما بر اینکه میخواهید کسانی که خواهان داشتن رابطه جنسی با چند نفر به طور همزمان هستند(چه مرد چه زن)- که قاعدتا افرادی با افکار مدرن اند- را با یک قرارداد سنتی به هم پیوند دهید نمیفهمم!<br /> ازدواج یک قرارداد سنتی و مهم است که اساسا میبایست میان 2 نفر و تنها 2 نفر بسته شود!من در عجبم که شما میخواهید نام چند و یا چندین و چند معشوقه،دوست و... که یک زن روسپی(و یا یک مرد با روابط جنسی آزاد)با آنها در ارتباط است را همسر بگذارید!!! </p>

  • کاربر مهمان

    <p>خیلی متن پرتی بود . </p>

  • arian

    <p>ممنون از برنامه جالبتون.امیدورام بیشتر از این بتونیم از برنامه های شما استفاده کنیم.شما در جامعه ای که زنان را گلهای شکننده ای میدانند که شامل بدترین مجازات<br /> (در حد مجازات کردن دیوهای چهار سر !)میشوند خیلی به خودتان بی رحمی کرده اید که چننین گفتگو هایی را سرپرستی میکنید.امیدورام از گزند حرف ها در امان باشید.موفق وپایدار بمانید.</p>

  • کاربر مهمان. حميد

    <p>دوست عزيز </p>

  • رضا

    <p>نوشته خوبی نبود</p>

  • یک خواننده

    <p>خیلی جالبه! </p> <p>خانم شهرنوش با وجود ادعاهای بزرگش حتی در این نوشته هم نتانسته حس نژاد گرایی و راسیستی اش را پنهان کند. </p>