ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

بحران هالیوود

<p>اکبر فلاح زاده - جیمز کامرون کارگردان کانادایی که با فیلم&zwnj;هایی مانند &laquo;تیتانیک&raquo; و &laquo;آواتار&raquo; پرفروش&zwnj;ترین فیلم&zwnj;های تاریخ سینما را در هالیوود ساخته، از هالیوود دل خوشی ندارد. می&zwnj;گوید شایعه&zwnj;های کثیفی که در مورد هالیوود ورد زبان&zwnj;هاست، همه حقیقت دارند. او گذشته از خدعه و فریب و حسد، بحران اصلی هالیوود را در این می&zwnj;داند که دیگر داستان دست اولی برای فیلم ساختن پیدا نمی&zwnj;شود و فیلم&zwnj;های خوب و پرفروش همه اغلب دنباله&zwnj;های یکدیگراند. او در گفت&zwnj;وگو با اشپیگل گذشته همچنین از ریزه&zwnj;کاری&zwnj;های تکنیک فیلم&zwnj;سازی&zwnj;اش می&zwnj;گوید:</p> <!--break--> <p>&nbsp;</p> <p><strong>آقای کامرون، راستی چرا ما اینجا در سانتا مونیکا که در ۱۰ کیلومتری هالیوود است نشسته&zwnj;ایم، حرف می&zwnj;زنیم؟ چرا در خود هالیوود نه؟</strong></p> <p>&nbsp;</p> <p>چون خوشم نمی&zwnj;آید دور و برمان شلوغ باشد. از این گذشته هالیوود دیگر یک محل نیست. از هالیوود که حرف می&zwnj;زنیم، از یک مفهوم صحبت می&zwnj;کنیم.</p> <p>&nbsp;</p> <p><strong>یعنی دیگر محلی به این نام وجود ندارد؟</strong></p> <p>&nbsp;</p> <p>چرا، طبیعی است که این محله در آمریکا وجود دارد. اما هالیوود از لحاظ فرهنگی فرانسوی، کانادایی، استرالیایی و حتی آلمانی است. یک نگاهی به هنرپیشه&zwnj;ها و فیلم&zwnj;سازان بیندازید تا معلوم&zwnj;تان شود. هالیوود مجموعه&zwnj;ای از یک مشت ساختمان است با انبوهی آدم که دارند با تلفن با جاهای دیگر دنیا حرف می&zwnj;زنند، جاهایی پراکنده در همه&zwnj;ی دنیا که فیلم&zwnj;ها ساخته می&zwnj;شوند.</p> <p>&nbsp;</p> <p><strong>با این حال هالیوود هنوز هم یک نماد آمریکایی است.</strong><img hspace="7" alt="" vspace="7" align="left" width="200" height="308" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/image-42185-galleryv9-sfkv.jpg" /></p> <p>&nbsp;</p> <p>این درست، اما راستش را بخواهید، سه چهارم درآمد فیلم آواتار خارج از آمریکا کسب شد.</p> <p>&nbsp;</p> <p><strong>یعنی دیگر نمی&zwnj;ارزد اینجا زندگی کنید؟</strong></p> <p>&nbsp;</p> <p>نه چندان. همکارم پتر جکسون هم به سیستم هالیوود متعلق است، اما اینجا&zwnj;ها آفتابی نمی&zwnj;شود و فیلم&zwnj;هایش را در نیوزیلند می&zwnj;سازد.</p> <p>&nbsp;</p> <p><strong>اما شما خودتان هنوز در هالیوود زندگی می&zwnj;کنید.</strong></p> <p>&nbsp;</p> <p>من هم از روی تصادف اینجا هستم. خانه&zwnj;ی زیبایی در اینجا دارم و از هفده سالگی همین جا بوده&zwnj;ام. اما شاید به زودی بروم. در واقع من مدت&zwnj;هاست که از هالیوود رفته&zwnj;ام. البته این را هم بگویم که هالیوود هم جنبه&zwnj;ی خوب و هم جنبه&zwnj;ی بد دارد. جنبه&zwnj;ی خوبش این است که محل تجمع کسانی است که از سراسر دنیا می&zwnj;آیند فیلم بسازند. اما جنبه&zwnj;ی بدش دلسردکننده است، این زرق و برق&zwnj;ها، این دلال&zwnj;ها، خدعه&zwnj;ها و حسد&zwnj;ها.</p> <p>&nbsp;</p> <p><strong>احساس می&zwnj;کنید به شما حسد می&zwnj;ورزند؟</strong></p> <p>&nbsp;</p> <p>مستقیماً نه. اما غیرمستقیم چرا. راستش تمام این داستان&zwnj;های کثیفی که راجع به هالیوود تعریف می&zwnj;کنند، حقیقت دارد.</p> <p>&nbsp;</p> <p><strong>مثلا اینکه زنان جوان بازیگر برای نقش گرفتن با فیلم نامه&zwnj;نویس&zwnj;ها و کارگردانان همخوابه می&zwnj;شوند؟<img hspace="7" alt="" vspace="7" align="left" width="300" height="168" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/image-167391-galleryv9-nows.jpg" /></strong></p> <p>&nbsp;</p> <p>من از کجا بدانم؟ من از این کار&zwnj;ها نکرده&zwnj;ام.</p> <p>&nbsp;</p> <p><strong>یعنی به شما از این پیشنهاد&zwnj;ها نشد؟</strong></p> <p>&nbsp;</p> <p>همه می&zwnj;دانند که من ازدواج موفقی کرده&zwnj;ام.</p> <p>&nbsp;</p> <p><strong>البته برای پنجمین بار.</strong></p> <p>&nbsp;</p> <p>بله البته. در ازدواج هم ممکن است آدم سرش به سنگ بخورد.</p> <p>&nbsp;</p> <p><strong>شما اهل پارتی بازی نیستید که مثلا فیلم&zwnj;نامه&zwnj;های آدم&zwnj;های گمنام را تأیید کنید؟</strong></p> <p>&nbsp;</p> <p>این&zwnj;ها حرف مفت است. نابرده رنج گنج &zwnj;میسر نمی&zwnj;شود. شما یک سناریوی خوب بنویسید، مطمئن باشید کسی پیدا می&zwnj;شود که آن را دست بگیرد.</p> <p>&nbsp;</p> <p><strong>مسئله این است که دیگر به زحمت می&zwnj;شود برای فیلم&zwnj;ها یک داستان درست و حسابی پیدا کرد. بیشتر فیلم&zwnj;ها ادامه&zwnj;ی هم&zwnj;اند، یا اقتباسی هستند از رمان&zwnj;ها و سریال&zwnj;های تلویزیونی.</strong></p> <p>&nbsp;</p> <p>همین طوراست. ما دچار بحران داستان شده&zwnj;ایم و کفگیرمان به ته دیگ خورده. کارمان به جایی رسیده که از یک بازی به نام &laquo;کشتی&zwnj;ها غرق می&zwnj;شوند&raquo; فیلم ساخته می&zwnj;شود. برای بازاریابی فیلم ابتدا به یک مارک مشهور نیاز است، مانند &laquo;هری پا&zwnj;تر&raquo; و &laquo;مرد عنکبوتی&raquo;، تا قسمت&zwnj;های بعدی آن&zwnj; ساخته شود. اما عیب کار این است که بعضی مارک&zwnj;های مشهور مانند همین &laquo;کشتی&zwnj;ها غرق می&zwnj;شوند&raquo; خیلی بی&zwnj;ارزش&zwnj;اند و سطح سینما را پایین می&zwnj;آورند.</p> <p>&nbsp;</p> <p><strong>اما فیلم آواتار شما این&zwnj;طور نیست. این فیلم مدل قبلی ندارد و شما آن را با تخیل خودتان ساخته&zwnj;اید.</strong></p> <p>&nbsp;</p> <p>اشکال آواتار فقط ساختنش نبود، این بود که برای بازاریابی آن مدل قبلی وجود نداشت. ابتدا باید آن را به یک مارک شناخته&zwnj;شده تبدیل می&zwnj;کردیم، و این&zwnj;کار بسیار دشواری بود.</p> <p>&nbsp;</p> <p><strong>در فیلم شما مردمانی که در طبیعت ریشه دارند از خود در برابر نفوذ افراد متمدن دفاع می&zwnj;کنند. موضوع این داستان جهان&zwnj;شمول است. شما هم همین را می&zwnj;خواستید بگویید؟</strong></p> <p>&nbsp;</p> <p>بله. کار من مانند مهندس&zwnj;هاست. مهندس چیزی را به منظوری خاص می&zwnj;سازد. من هم می&zwnj;دانستم چطور داستان را پیش ببرم.</p> <p>&nbsp;</p> <p><strong>تفسیرهای سیاسی و فلسفی زیادی از فیلم شما شده. به نظر خودتان موضوع اصلی آواتار چیست؟</strong></p> <p>&nbsp;</p> <p>انسان&zwnj;ها به شکلی از راه راست منحرف شده و مقابل طبیعت قرار گرفته&zwnj;اند. این را هر کس در زندگی روزمره هم می&zwnj;تواند حس کند.</p> <p>&nbsp;</p> <p><strong>یعنی با این فیلم می&zwnj;خواهید به آدمیان بگویید بیشتر با طبیعت دمخور باشند؟</strong></p> <p>&nbsp;</p> <p>این داستان مربوط به یکی از داستان&zwnj;های کهن است: داستان بیگانه&zwnj;ای در جهانی بیگانه. بیگانه&zwnj;ای که بعد یاد می&zwnj;گیرد دنیای بیگانه را جور دیگری ببیند و بخشی از آن بشود؛ و چون چنین می&zwnj;شود عاشق یکی از بیگانگان همین دنیا می&zwnj;شود. این موضوع فیلم است.</p> <p>&nbsp;</p> <p><strong>این داستان با آدم و حوا شروع شد.</strong></p> <p>&nbsp;</p> <p>اما اینجا کمی جلو&zwnj;تر می&zwnj;رویم و آرزوهای پنهان&zwnj;مان در فیلم بر آورده می&zwnj;شود. به این می&zwnj;گویند هالیوود. ما آرزو می&zwnj;کنیم کاش مثل بیگانگان در فیلم می&zwnj;بودیم. می&zwnj;توانستیم برای مثال در جنگل آزادانه بگردیم و در &zwnj;&zwnj;&zwnj;نهایت مثلاً پرواز کنیم. همین جاست که اتفاقی روی می&zwnj;دهد که فقط هالیوود از عهده&zwnj;ی آن برمی&zwnj;آید: در بهترین حالت ما تصاویر رؤیایی می&zwnj;سازیم که مانند رؤیاهای واقعی هستند. پرواز را حس می&zwnj;کنیم؛ گیاهان درخشان در شب را می&zwnj;بینیم و سرزندگی این دنیا را آن&zwnj;طور که در رؤیا داریم، حس می&zwnj;کنیم.</p> <p>&nbsp;</p> <p>خیلی از تصمیمات زیبایی&zwnj;شناسانه&zwnj;ی من تلاش&zwnj;هایی هستند برای دستیابی به ضمیر ناخودآگاه جمعی. می&zwnj;خواستم فیلم در حد یک رؤیا عمل کند، یک خواب و بیداری کامل. هالیوود همیشه همین&zwnj;طور بوده. به&zwnj;یاد بیاوریم سال&zwnj;های دهه&zwnj;ی ۳۰ و ۴۰ را، وقتی تماشاگران نخستین بار فیلم موزیکال &laquo;ساحره&zwnj;ی اوز&raquo; را که بر اساس یک داستان افسانه&zwnj;ای مشهور ساخته شده، دیدند. لحظه&zwnj;ای که جودی گارلند دری را به دنیای افسانه&zwnj;ای باز می&zwnj;کند. این یک رؤیاست. قبلاً کسی چنین چیزی ندیده بود.</p> <p>&nbsp;</p> <p><strong>هالیوود همیشه رسانه&zwnj;ای بوده که قوی&zwnj;ترین نفوذ را بر اذهان داشته. شما بابت چیزهایی که در ذهن ما می&zwnj;کارید احساس مسئولیت نمی&zwnj;کنید؟</strong></p> <p>&nbsp;</p> <p>در این مورد که چقدر فیلم&zwnj;ها قدرت دارند نباید اغراق کرد. فیلم&zwnj;ها هنوز هم وسیله&zwnj;ی سرگرمی&zwnj;اند. با این حال فکر می&zwnj;کنم ما یک جور مسئولیت اخلاقی داریم که از نیکی حمایت کنیم و پیام&zwnj;هایی بدهیم که به کار دنیا بیاید. حتی پیام&zwnj;های ساده: چشم باز کنید ببینید قهوه چه بوی بدی می&zwnj;دهد، چون ما داریم سیارات را ویران می&zwnj;کنیم.</p> <p>&nbsp;</p> <p><strong>شما طوری حرف می&zwnj;زنید که انگار این آواتاتری که ساختش دو میلیارد و هشتصد میلیون دلار آب خورده، در واقع از نوع فیلم&zwnj;های چپ&zwnj;گرایانه و مطابق فرهنگ هیپی&zwnj;های دهه&zwnj;ی ۱۹۶۰ بوده.</strong></p> <p>&nbsp;</p> <p>بله، البته. اما من خودم هیچوقت هیپی نبوده&zwnj;ام، اما در سال&zwnj;های دهه&zwnj;ی ۱۹۶۰ و اوایل دهه&zwnj;ی ۷۰ ایده&zwnj;هایی وجود داشت و تحولاتی روی داد که دنیا را تغییر دادند و بر من اثر گذاشتند: انقلاب جنسی، جنبش حق شهروندی، جنگ سرد، شروع جنبش اجتماعی سبز، ویتنام.</p> <p>&nbsp;</p> <p><strong>یعنی همه این چیز&zwnj;ها در هالیوود منعکس شده.</strong></p> <p>&nbsp;</p> <p>در وهله&zwnj;ی نخست این تحولات فرهنگی در من بازتاب پیدا کرده&zwnj;اند. این وقایع دید من را به جهان شکل داده&zwnj;اند. جهان بینی من در دهه&zwnj;ی ۱۹۶۰ شکل گرفت. فیلم آواتار بازتاب تجربیات و مشاهداتم در آن سال&zwnj;هاست.</p> <p>&nbsp;</p> <p><strong>به نظر خنده&zwnj;آور می&zwnj;آید که چنین فیلمی با این ایده&zwnj;های چپ توسط کمپانی فوکس قرن بیستم و استودیوی روبرت موردوخ که به غایت محافظه&zwnj;کار است ساخته شده. این موضوع برای شما عجیب نیست؟</strong></p> <p>&nbsp;</p> <p>برای من نه. اما از دید کمپانی فوکس حقیقتاً جالب است. ساخت یک فیلم با پیام&zwnj;های ضد سرمایه&zwnj;داری و ضد امپریالیستی با پول موردوخ، میلیاردر رسانه&zwnj;ای! این جور تناقض&zwnj;ها فقط در هالیوود پیدا می&zwnj;شود. اگر در این هالیوود مذهبی وجود داشته باشد که بر همه چیز حاکم باشد، آن مذهب همانا پول است. عجیب است، اما وقتی توی چیزی پول هست و پول در می&zwnj;آورد، همه راضی&zwnj;اند.</p> <p>&nbsp;</p> <p><strong>از بحران داستان حرف زدیم، اما یک بحران دیگر هم وجود دارد و آن هم بحران ستاره&zwnj;های سینماست. دیگر ستاره&zwnj;هایی که قبلا به واسطه&zwnj;ی بازی آن&zwnj;ها سالن سینما پر می&zwnj;شد، کسانی مثل تام هنکس یا نیکول کیدمن، مثلا، توفیق فیلم&zwnj;ها را تضمین نمی&zwnj;کنند.</strong></p> <p>&nbsp;</p> <p>از گذشته&zwnj;های دور که من در هالیوود کار می&zwnj;کنم این بحران ستاره&zwnj;ها وجود داشته. خود هالیود به این بحران دامن می&zwnj;زند. همیشه این ترس حاکم بوده که ستاره&zwnj;هایی که امروز موفق&zwnj;اند فردا دیگر موفق نباشند. من به این سیستم ستاره&zwnj;سازی هیچوقت علاقه نداشته&zwnj;ام.</p> <p>&nbsp;</p> <p><strong>ستاره&zwnj;ها وجودشان باعث می&zwnj;شود که تهیه&zwnj;کننده&zwnj;ها در فیلم سرمایه&zwnj;گذاری کنند. استودیوی خود شما چه واکنشی نشان داد وقتی فهمید که شما برای گران&zwnj;ترین فیلم تاریخ سینما هیچ ستاره&zwnj;ای بر پرده ندارید؟</strong></p> <p>&nbsp;</p> <p>راستش در همان آغاز پروژه&zwnj;ی آواتار به همکاران در استودیو گفتم، من برای این فیلم ستاره&zwnj;ای در نظر ندارم و موافقت آن&zwnj;ها را طلب کردم. گفتند آخر بدون ستاره که نمی&zwnj;شود. گفتم من یک آدمی به اسم زو سالدانا دارم که گمنام است. اما خب، استودیو به یک ستاره نیاز دارد تا با او بتواند فیلم را در بازار بفروشد و در شوهای تلویزیونی نماینده&zwnj;ی فیلم باشد. به آن&zwnj;ها گفتم غصه نخورید، با این فیلم همه&zwnj;ی شو&zwnj;ها را به زیر می&zwnj;آورید.</p> <p>&nbsp;</p> <p><strong>باور کردند؟</strong></p> <p>&nbsp;</p> <p>نه. استودیو&zwnj;ها خوش&zwnj;شان نمی&zwnj;آید که کارگردان به آن&zwnj;ها بگوید چطور فیلم باید بازاریابی شود.</p> <p>&nbsp;</p> <p><strong>بحران داستان کم بود، بحران ستاره&zwnj;ها هم قوز بالا قوز شد، حالا هم که فیلم&zwnj;های سه بعدی رایج شده&zwnj;اند. آیا صد سال بعد از پیدایش سینما، هالیوود دچار بزرگ&zwnj;ترین تحول خود نشده؟</strong></p> <p>&nbsp;</p> <p>چنین پیداست. چون وقتی به گذشته&zwnj;ها نگاه می&zwnj;کنیم می&zwnj;بینیم که نخستین تکان در سینما با پیدایش سینمای ناطق ایجاد شد که مستقیماً با حواس و برداشت&zwnj;های ما سر کار دارد. در سال&zwnj;های ۱۹۲۰ فیلم&zwnj;ها ناطق شدند. اما ما انسان&zwnj;ها رنگ را هم می&zwnj;بینیم و این هنوز در سینما نبود. ده سالی گذشت که فیلم&zwnj;ها رنگی شدند. حالا وارد آخرین مرحله شده&zwnj;ایم. ما چیز&zwnj;ها را در واقع سه بعدی می&zwnj;بینیم. حالا این هم وارد سینما شده. جالب نیست که سینما صد سال بعد از پیدایش&zwnj;اش تازه حالا دارد فیلم&zwnj;ها را سه بعدی می&zwnj;سازد؟</p> <p>&nbsp;</p> <p><strong>در تکنیک خاص فیلم&zwnj;سازی شما از دکور و آرایش و لباس&zwnj;های متناسب با نقش خبری نیست. حرکت&zwnj;های بازیگر توسط شمار زیادی دوربین ضبط می&zwnj;شود و بعد با کامپیو&zwnj;تر به طور دیجیتالی شکل می&zwnj;گیرند. بازیگران باید یک لباس پلاستیکی بپوشند و جلوی دوربین خالی بازی کنند. بقیه کار&zwnj;ها را کامپیو&zwnj;تر انجام می&zwnj;دهد. فکر نمی&zwnj;کنید شاید بعضی بازیگران مخالف این روش باشند؟</strong></p> <p>&nbsp;</p> <p>تا حالا هیچ بازیگری شکایت نکرده. البته من پاره&zwnj;ای نگرانی&zwnj;ها را درک می&zwnj;کنم. اما در عمل دیده&zwnj;ام که بازیگران راضی بوده&zwnj;اند. در این شیوه وقت و حرکت بازیگر تلف نمی&zwnj;شود. ما بدون دنگ و فنگ&zwnj;های معمول در فیلم&zwnj;برداری و دکور، حرکت&zwnj;های او را ضبط می&zwnj;کنیم.</p> <p>&nbsp;</p> <p><strong>اما آخر بازیگری که لباس پلاستیکی پوشیده و جلوی دوربین خالی و بدون دکور بازی می&zwnj;کند، دچار احساس سردی نمی&zwnj;شود؟</strong></p> <p>&nbsp;</p> <p>مگر در شرایط معمول که بازیگران مقابل عده&zwnj;ای که هدفون به سر دارند و عده دیگری با وسایل ضبط صدا و جراثقال&zwnj;های حامل دوربین و پروژکتور، بازی می&zwnj;کنند چه اتفاقی می&zwnj;افتد؟ بازیگر همیشه باید در خیال خود بازی کند، وگرنه کارش را از دست می&zwnj;دهد.</p> <p>&nbsp;</p> <p><strong>تا به حال فکر کرده&zwnj;اید چه می&zwnj;شد اگر آواتار فیلم موفقی از کار در نمی&zwnj;آمد؟</strong></p> <p>&nbsp;</p> <p>در مورد ترمیناتور هم این ترس را داشتم. ترس راه برنده شدن من است و سبب می&zwnj;شود سخت&zwnj;تر کار کنم.</p> <p>&nbsp;</p> <p><strong>بعضی&zwnj;ها شما را مقتدر&zwnj;ترین آدم در هالیوود می&zwnj;دانند. شما از عهده هر کاری برمی&zwnj;آیید.</strong></p> <p>&nbsp;</p> <p>ابداً این&zwnj;طورنیست. اصلاً قدرت در هالیوود چه معنی می&zwnj;دهد؟ اینجا آن&zwnj;ها که پول دارند قدرت دارند. تازه به اصطلاح قدرتی که آدم در هالیوود دارد بازتاب بیرونی ندارد. بیرون از هالیوود هر چه سوت می&zwnj;زنم سگ هم به من اعتنا نمی&zwnj;کند. به بچه&zwnj;هایم هم هر چه می&zwnj;گویم دندا&zwnj;&zwnj;&zwnj;ن&zwnj;هاتان را مسواک کنید، گوش نمی&zwnj;دهند.</p> <p>&nbsp;</p> <p><strong>منبع:</strong></p> <p>- <a href="http://www.spiegel.de/spiegel/0,1518,737855,00.html">اینجا</a></p>

اکبر فلاح زاده - جیمز کامرون کارگردان کانادایی که با فیلم‌هایی مانند «تیتانیک» و «آواتار» پرفروش‌ترین فیلم‌های تاریخ سینما را در هالیوود ساخته، از هالیوود دل خوشی ندارد. می‌گوید شایعه‌های کثیفی که در مورد هالیوود ورد زبان‌هاست، همه حقیقت دارند. او گذشته از خدعه و فریب و حسد، بحران اصلی هالیوود را در این می‌داند که دیگر داستان دست اولی برای فیلم ساختن پیدا نمی‌شود و فیلم‌های خوب و پرفروش همه اغلب دنباله‌های یکدیگراند. او در گفت‌وگو با اشپیگل گذشته همچنین از ریزه‌کاری‌های تکنیک فیلم‌سازی‌اش می‌گوید:

آقای کامرون، راستی چرا ما اینجا در سانتا مونیکا که در ۱۰ کیلومتری هالیوود است نشسته‌ایم، حرف می‌زنیم؟ چرا در خود هالیوود نه؟

چون خوشم نمی‌آید دور و برمان شلوغ باشد. از این گذشته هالیوود دیگر یک محل نیست. از هالیوود که حرف می‌زنیم، از یک مفهوم صحبت می‌کنیم.

یعنی دیگر محلی به این نام وجود ندارد؟

چرا، طبیعی است که این محله در آمریکا وجود دارد. اما هالیوود از لحاظ فرهنگی فرانسوی، کانادایی، استرالیایی و حتی آلمانی است. یک نگاهی به هنرپیشه‌ها و فیلم‌سازان بیندازید تا معلوم‌تان شود. هالیوود مجموعه‌ای از یک مشت ساختمان است با انبوهی آدم که دارند با تلفن با جاهای دیگر دنیا حرف می‌زنند، جاهایی پراکنده در همه‌ی دنیا که فیلم‌ها ساخته می‌شوند.

با این حال هالیوود هنوز هم یک نماد آمریکایی است.

این درست، اما راستش را بخواهید، سه چهارم درآمد فیلم آواتار خارج از آمریکا کسب شد.

یعنی دیگر نمی‌ارزد اینجا زندگی کنید؟

نه چندان. همکارم پتر جکسون هم به سیستم هالیوود متعلق است، اما اینجا‌ها آفتابی نمی‌شود و فیلم‌هایش را در نیوزیلند می‌سازد.

اما شما خودتان هنوز در هالیوود زندگی می‌کنید.

من هم از روی تصادف اینجا هستم. خانه‌ی زیبایی در اینجا دارم و از هفده سالگی همین جا بوده‌ام. اما شاید به زودی بروم. در واقع من مدت‌هاست که از هالیوود رفته‌ام. البته این را هم بگویم که هالیوود هم جنبه‌ی خوب و هم جنبه‌ی بد دارد. جنبه‌ی خوبش این است که محل تجمع کسانی است که از سراسر دنیا می‌آیند فیلم بسازند. اما جنبه‌ی بدش دلسردکننده است، این زرق و برق‌ها، این دلال‌ها، خدعه‌ها و حسد‌ها.

احساس می‌کنید به شما حسد می‌ورزند؟

مستقیماً نه. اما غیرمستقیم چرا. راستش تمام این داستان‌های کثیفی که راجع به هالیوود تعریف می‌کنند، حقیقت دارد.

مثلا اینکه زنان جوان بازیگر برای نقش گرفتن با فیلم نامه‌نویس‌ها و کارگردانان همخوابه می‌شوند؟

من از کجا بدانم؟ من از این کار‌ها نکرده‌ام.

یعنی به شما از این پیشنهاد‌ها نشد؟

همه می‌دانند که من ازدواج موفقی کرده‌ام.

البته برای پنجمین بار.

بله البته. در ازدواج هم ممکن است آدم سرش به سنگ بخورد.

شما اهل پارتی بازی نیستید که مثلا فیلم‌نامه‌های آدم‌های گمنام را تأیید کنید؟

این‌ها حرف مفت است. نابرده رنج گنج ‌میسر نمی‌شود. شما یک سناریوی خوب بنویسید، مطمئن باشید کسی پیدا می‌شود که آن را دست بگیرد.

مسئله این است که دیگر به زحمت می‌شود برای فیلم‌ها یک داستان درست و حسابی پیدا کرد. بیشتر فیلم‌ها ادامه‌ی هم‌اند، یا اقتباسی هستند از رمان‌ها و سریال‌های تلویزیونی.

همین طوراست. ما دچار بحران داستان شده‌ایم و کفگیرمان به ته دیگ خورده. کارمان به جایی رسیده که از یک بازی به نام «کشتی‌ها غرق می‌شوند» فیلم ساخته می‌شود. برای بازاریابی فیلم ابتدا به یک مارک مشهور نیاز است، مانند «هری پا‌تر» و «مرد عنکبوتی»، تا قسمت‌های بعدی آن‌ ساخته شود. اما عیب کار این است که بعضی مارک‌های مشهور مانند همین «کشتی‌ها غرق می‌شوند» خیلی بی‌ارزش‌اند و سطح سینما را پایین می‌آورند.

اما فیلم آواتار شما این‌طور نیست. این فیلم مدل قبلی ندارد و شما آن را با تخیل خودتان ساخته‌اید.

اشکال آواتار فقط ساختنش نبود، این بود که برای بازاریابی آن مدل قبلی وجود نداشت. ابتدا باید آن را به یک مارک شناخته‌شده تبدیل می‌کردیم، و این‌کار بسیار دشواری بود.

در فیلم شما مردمانی که در طبیعت ریشه دارند از خود در برابر نفوذ افراد متمدن دفاع می‌کنند. موضوع این داستان جهان‌شمول است. شما هم همین را می‌خواستید بگویید؟

بله. کار من مانند مهندس‌هاست. مهندس چیزی را به منظوری خاص می‌سازد. من هم می‌دانستم چطور داستان را پیش ببرم.

تفسیرهای سیاسی و فلسفی زیادی از فیلم شما شده. به نظر خودتان موضوع اصلی آواتار چیست؟

انسان‌ها به شکلی از راه راست منحرف شده و مقابل طبیعت قرار گرفته‌اند. این را هر کس در زندگی روزمره هم می‌تواند حس کند.

یعنی با این فیلم می‌خواهید به آدمیان بگویید بیشتر با طبیعت دمخور باشند؟

این داستان مربوط به یکی از داستان‌های کهن است: داستان بیگانه‌ای در جهانی بیگانه. بیگانه‌ای که بعد یاد می‌گیرد دنیای بیگانه را جور دیگری ببیند و بخشی از آن بشود؛ و چون چنین می‌شود عاشق یکی از بیگانگان همین دنیا می‌شود. این موضوع فیلم است.

این داستان با آدم و حوا شروع شد.

اما اینجا کمی جلو‌تر می‌رویم و آرزوهای پنهان‌مان در فیلم بر آورده می‌شود. به این می‌گویند هالیوود. ما آرزو می‌کنیم کاش مثل بیگانگان در فیلم می‌بودیم. می‌توانستیم برای مثال در جنگل آزادانه بگردیم و در ‌‌‌نهایت مثلاً پرواز کنیم. همین جاست که اتفاقی روی می‌دهد که فقط هالیوود از عهده‌ی آن برمی‌آید: در بهترین حالت ما تصاویر رؤیایی می‌سازیم که مانند رؤیاهای واقعی هستند. پرواز را حس می‌کنیم؛ گیاهان درخشان در شب را می‌بینیم و سرزندگی این دنیا را آن‌طور که در رؤیا داریم، حس می‌کنیم.

خیلی از تصمیمات زیبایی‌شناسانه‌ی من تلاش‌هایی هستند برای دستیابی به ضمیر ناخودآگاه جمعی. می‌خواستم فیلم در حد یک رؤیا عمل کند، یک خواب و بیداری کامل. هالیوود همیشه همین‌طور بوده. به‌یاد بیاوریم سال‌های دهه‌ی ۳۰ و ۴۰ را، وقتی تماشاگران نخستین بار فیلم موزیکال «ساحره‌ی اوز» را که بر اساس یک داستان افسانه‌ای مشهور ساخته شده، دیدند. لحظه‌ای که جودی گارلند دری را به دنیای افسانه‌ای باز می‌کند. این یک رؤیاست. قبلاً کسی چنین چیزی ندیده بود.

هالیوود همیشه رسانه‌ای بوده که قوی‌ترین نفوذ را بر اذهان داشته. شما بابت چیزهایی که در ذهن ما می‌کارید احساس مسئولیت نمی‌کنید؟

در این مورد که چقدر فیلم‌ها قدرت دارند نباید اغراق کرد. فیلم‌ها هنوز هم وسیله‌ی سرگرمی‌اند. با این حال فکر می‌کنم ما یک جور مسئولیت اخلاقی داریم که از نیکی حمایت کنیم و پیام‌هایی بدهیم که به کار دنیا بیاید. حتی پیام‌های ساده: چشم باز کنید ببینید قهوه چه بوی بدی می‌دهد، چون ما داریم سیارات را ویران می‌کنیم.

شما طوری حرف می‌زنید که انگار این آواتاتری که ساختش دو میلیارد و هشتصد میلیون دلار آب خورده، در واقع از نوع فیلم‌های چپ‌گرایانه و مطابق فرهنگ هیپی‌های دهه‌ی ۱۹۶۰ بوده.

بله، البته. اما من خودم هیچوقت هیپی نبوده‌ام، اما در سال‌های دهه‌ی ۱۹۶۰ و اوایل دهه‌ی ۷۰ ایده‌هایی وجود داشت و تحولاتی روی داد که دنیا را تغییر دادند و بر من اثر گذاشتند: انقلاب جنسی، جنبش حق شهروندی، جنگ سرد، شروع جنبش اجتماعی سبز، ویتنام.

یعنی همه این چیز‌ها در هالیوود منعکس شده.

در وهله‌ی نخست این تحولات فرهنگی در من بازتاب پیدا کرده‌اند. این وقایع دید من را به جهان شکل داده‌اند. جهان بینی من در دهه‌ی ۱۹۶۰ شکل گرفت. فیلم آواتار بازتاب تجربیات و مشاهداتم در آن سال‌هاست.

به نظر خنده‌آور می‌آید که چنین فیلمی با این ایده‌های چپ توسط کمپانی فوکس قرن بیستم و استودیوی روبرت موردوخ که به غایت محافظه‌کار است ساخته شده. این موضوع برای شما عجیب نیست؟

برای من نه. اما از دید کمپانی فوکس حقیقتاً جالب است. ساخت یک فیلم با پیام‌های ضد سرمایه‌داری و ضد امپریالیستی با پول موردوخ، میلیاردر رسانه‌ای! این جور تناقض‌ها فقط در هالیوود پیدا می‌شود. اگر در این هالیوود مذهبی وجود داشته باشد که بر همه چیز حاکم باشد، آن مذهب همانا پول است. عجیب است، اما وقتی توی چیزی پول هست و پول در می‌آورد، همه راضی‌اند.

از بحران داستان حرف زدیم، اما یک بحران دیگر هم وجود دارد و آن هم بحران ستاره‌های سینماست. دیگر ستاره‌هایی که قبلا به واسطه‌ی بازی آن‌ها سالن سینما پر می‌شد، کسانی مثل تام هنکس یا نیکول کیدمن، مثلا، توفیق فیلم‌ها را تضمین نمی‌کنند.

از گذشته‌های دور که من در هالیوود کار می‌کنم این بحران ستاره‌ها وجود داشته. خود هالیود به این بحران دامن می‌زند. همیشه این ترس حاکم بوده که ستاره‌هایی که امروز موفق‌اند فردا دیگر موفق نباشند. من به این سیستم ستاره‌سازی هیچوقت علاقه نداشته‌ام.

ستاره‌ها وجودشان باعث می‌شود که تهیه‌کننده‌ها در فیلم سرمایه‌گذاری کنند. استودیوی خود شما چه واکنشی نشان داد وقتی فهمید که شما برای گران‌ترین فیلم تاریخ سینما هیچ ستاره‌ای بر پرده ندارید؟

راستش در همان آغاز پروژه‌ی آواتار به همکاران در استودیو گفتم، من برای این فیلم ستاره‌ای در نظر ندارم و موافقت آن‌ها را طلب کردم. گفتند آخر بدون ستاره که نمی‌شود. گفتم من یک آدمی به اسم زو سالدانا دارم که گمنام است. اما خب، استودیو به یک ستاره نیاز دارد تا با او بتواند فیلم را در بازار بفروشد و در شوهای تلویزیونی نماینده‌ی فیلم باشد. به آن‌ها گفتم غصه نخورید، با این فیلم همه‌ی شو‌ها را به زیر می‌آورید.

باور کردند؟

نه. استودیو‌ها خوش‌شان نمی‌آید که کارگردان به آن‌ها بگوید چطور فیلم باید بازاریابی شود.

بحران داستان کم بود، بحران ستاره‌ها هم قوز بالا قوز شد، حالا هم که فیلم‌های سه بعدی رایج شده‌اند. آیا صد سال بعد از پیدایش سینما، هالیوود دچار بزرگ‌ترین تحول خود نشده؟

چنین پیداست. چون وقتی به گذشته‌ها نگاه می‌کنیم می‌بینیم که نخستین تکان در سینما با پیدایش سینمای ناطق ایجاد شد که مستقیماً با حواس و برداشت‌های ما سر کار دارد. در سال‌های ۱۹۲۰ فیلم‌ها ناطق شدند. اما ما انسان‌ها رنگ را هم می‌بینیم و این هنوز در سینما نبود. ده سالی گذشت که فیلم‌ها رنگی شدند. حالا وارد آخرین مرحله شده‌ایم. ما چیز‌ها را در واقع سه بعدی می‌بینیم. حالا این هم وارد سینما شده. جالب نیست که سینما صد سال بعد از پیدایش‌اش تازه حالا دارد فیلم‌ها را سه بعدی می‌سازد؟

در تکنیک خاص فیلم‌سازی شما از دکور و آرایش و لباس‌های متناسب با نقش خبری نیست. حرکت‌های بازیگر توسط شمار زیادی دوربین ضبط می‌شود و بعد با کامپیو‌تر به طور دیجیتالی شکل می‌گیرند. بازیگران باید یک لباس پلاستیکی بپوشند و جلوی دوربین خالی بازی کنند. بقیه کار‌ها را کامپیو‌تر انجام می‌دهد. فکر نمی‌کنید شاید بعضی بازیگران مخالف این روش باشند؟

تا حالا هیچ بازیگری شکایت نکرده. البته من پاره‌ای نگرانی‌ها را درک می‌کنم. اما در عمل دیده‌ام که بازیگران راضی بوده‌اند. در این شیوه وقت و حرکت بازیگر تلف نمی‌شود. ما بدون دنگ و فنگ‌های معمول در فیلم‌برداری و دکور، حرکت‌های او را ضبط می‌کنیم.

اما آخر بازیگری که لباس پلاستیکی پوشیده و جلوی دوربین خالی و بدون دکور بازی می‌کند، دچار احساس سردی نمی‌شود؟

مگر در شرایط معمول که بازیگران مقابل عده‌ای که هدفون به سر دارند و عده دیگری با وسایل ضبط صدا و جراثقال‌های حامل دوربین و پروژکتور، بازی می‌کنند چه اتفاقی می‌افتد؟ بازیگر همیشه باید در خیال خود بازی کند، وگرنه کارش را از دست می‌دهد.

تا به حال فکر کرده‌اید چه می‌شد اگر آواتار فیلم موفقی از کار در نمی‌آمد؟

در مورد ترمیناتور هم این ترس را داشتم. ترس راه برنده شدن من است و سبب می‌شود سخت‌تر کار کنم.

بعضی‌ها شما را مقتدر‌ترین آدم در هالیوود می‌دانند. شما از عهده هر کاری برمی‌آیید.

ابداً این‌طورنیست. اصلاً قدرت در هالیوود چه معنی می‌دهد؟ اینجا آن‌ها که پول دارند قدرت دارند. تازه به اصطلاح قدرتی که آدم در هالیوود دارد بازتاب بیرونی ندارد. بیرون از هالیوود هر چه سوت می‌زنم سگ هم به من اعتنا نمی‌کند. به بچه‌هایم هم هر چه می‌گویم دندا‌‌‌ن‌هاتان را مسواک کنید، گوش نمی‌دهند.

منبع:

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • آزاده

    آواتار راستی که شاهکاره. تیتانیک هم عالیه. دمتون گرم که از این فیلمساز یادی کردید .