ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

فلسفه، هنر زندگی

<p>مارک ورنون&minus; &laquo;هنر زندگی&raquo; از آن اصطلاح&zwnj;هایی است که می&zwnj;تواند هرکسی را به فکر وادارد. چه کسی است که با این تصور که زندگی می&zwnj;تواند نوعی هنر باشد، فریفته نشده باشد. به این ترتیب فرد باید این پرسش را ادامه دهد که هنر زندگی واقعاً به چه معناست.</p> <!--break--> <p>&nbsp;</p> <p>مطمئنا چنین تصوری از زندگی در فلسفه اخلاق رو به افزایش است. الکساندر نهاماس درباره زندگی فلاسفه&zwnj;ای مانند نیچه و فوکو نوشته است که تصور آن&zwnj;ها از فلسفه نه فقط به عنوان یک فعالیت عقلانی بلکه یک عمل خلاقانه بوده است. برای نیچه فلسفه مانند ادبیات است؛ تلاش فرد برای اینکه نویسنده زندگی خود شود. برای فوکو، فلسفه تلاشی برای متفاوت اندیشیدن و به دنبال آن مبارزه با محدودیت&zwnj;ها و تغییر خویشتن است.</p> <p>&nbsp;</p> <p>یک معنای متفاوت دیگر از فلسفه به عنوان هنر زیستن توسط تعداد زیادی از فلاسفه تفصیل شده است که درباره طبیعت فلسفه در یونان باستان مطالعه کرده&zwnj;اند. پیر هادوت یکی از نویسندگان این مکتب است و برای او فلسفه باستان در درجه اول یک روش زندگی است. فلاسفه باستان جویندگان آن ذکاوت عملی بودند که آن&zwnj;ها را قادر می&zwnj;ساخت بهتر زندگی کنند. آن&zwnj;ها مکتب&zwnj;های متنوعی را تشکیل می&zwnj;دادند &ndash; افلاطونی، رواقی، مشائی، اپیکوری- و تنها درگیر اندیشه و تفکر نبودند؛ بلکه خودشان را متعهد کرده بودند که بر کل الگوی زندگی متمرکز شوند و به طور وسیعی روشنگری، آرامش و کمال را هدف قرار داده بودند. کار آن&zwnj;ها بیشتر به آموزه&zwnj;های راهبان می&zwnj;مانست، تا استادان آکادمیک.</p> <p>&nbsp;</p> <p>معنای دیگر را می&zwnj;توان در انواع عامه&zwnj;پسند فلسفه پیدا کرد. امروزه پیش زمینه&zwnj;ی چنین فلسفه&zwnj;هایی آن است که منابع الهام، روایت و دستورالعمل&zwnj;های مذهبی درباره چگونه زیستن به حاشیه رانده شده&zwnj;اند، یا اینکه تنها به عنوان یکی از چندین منبع موجود در نظر گرفته می&zwnj;شوند. این نکته فرصتی برای فلاسفه&zwnj;ای فراهم آورده است که می&zwnj;توانند برای مخاطب هوشمندی که آموزش فلسفی ندیده، بنویسند. آن&zwnj;ها اندیشه&zwnj;هایی را درباره جنبه&zwnj;های مختلف زندگی از کسب و کار گرفته تا خوب بودن و عشق به چنین مخاطبی ارائه کنند. فلسفه در اینجا به عنوان ابزاری برای تشخیص عمل می&zwnj;کند و کمک می&zwnj;کند که فرد فهم عمیق تری از آنچه در زندگی اتفاق می&zwnj;افتد و آنچه ممکن آن را بهتر کند داشته باشد.</p> <p>&nbsp;</p> <p>این فلسفه از سنت اخلاق فضیلت بهره می&zwnj;گیرد، که در آن چندان پیامد اعمالی که انجام می&zwnj;دهید به حساب نمی&zwnj;آید، و بیشتر این مهم است که به دنبال آن زندگی که در پی گرفته&zwnj;اید چه نوع فردی خواهید شد. این یک هنر است، زیرا در کل زندگی به صورت مجموعه&zwnj;ای از تصمیم&zwnj;ها به سراغ ما نمی&zwnj;آید که بتوان آن&zwnj;ها را طوری ارزیابی کرد که انگار متشکل از تعداد زیادی معمای اخلاقی بوده است. بلکه، زندگی خوب آن است که فرد مهارت&zwnj;ها و عادت&zwnj;های مشخصی را -فضیلت ها- کسب کرده باشد که شخصیت او را به گونه&zwnj;ای بسازند و او را به نوعی زندگی سوق دهند که بتوان به عنوان یک زندگی به کمال رسیده از آن یاد کرد.</p> <p>&nbsp;</p> <p>روش چهارمی که فلسفه را به سنت&zwnj;های هنر زندگی متصل می&zwnj;کند، انتقاد به راهی است که فلسفه انگلیسی-آمریکایی پیش گرفته است. در اینجا نگرانی آن است که فلسفه به موضوعی &laquo;دانشمندانه&raquo; تبدیل شده است. برنارد ویلیامز یکی از تاثیرگذار&zwnj;ترین فلاسفه&zwnj;ای است که این نگرانی را بیان کرده است. او استدلال می&zwnj;کند که فلسفه باید یک رشته&zwnj;ی &laquo;انسانی&raquo; باشد، به این معنا که باید به ما در فهم خودمان کمک کند. جان کاتینگهام نیز در همین راستا از نگرانی خود می&zwnj;نویسد که فلاسفه شدیداً تلاش می&zwnj;کنند تا روش&zwnj;شناسی علم را به&zwnj;خصوص در نوشته&zwnj;هایشان، تقلید کنند. در یک سطح، این در کتاب شناسی&zwnj;هایی خودش را نشان می&zwnj;دهد که مدخل&zwnj;های مضحکی مانند &laquo;ارسطو (۱۹۸۵)&raquo; را شامل می&zwnj;شوند. اما این تنها نشانی از یک مشکل عمیق&zwnj;تر است، که این حوزه بیش از حد تقلیل گرایانه شده است. خاصیتی که در علم به خوبی جواب می&zwnj;دهد، اما در فلسفه این&zwnj;طور نیست، با این فرض که فلسفه رشته&zwnj;ای است که به چگونه زندگی کردن اهمیت می&zwnj;دهد و ما به صورت تقلیل گرا زندگی نمی&zwnj;کنیم. ایده&zwnj;آل آن است فلسفه که به نتایج شبه-تجربی وابسته نباشد، بلکه به گونه&zwnj;ای یکپارچه و حتی قابل تغییر کار کند. این فلسفه به عنوان یک هنر زندگی است که پندار اخلاقی ما را گسترش می&zwnj;دهد و با انسانیت ما سخن می&zwnj;گوید و از آن طریق آن را وسعت می&zwnj;بخشد.</p> <p>&nbsp;</p> <p>مسلماً هنر زندگی تنها بخشی از فلسفه است و در جهان مدرن، بخشی بسیار جزئی از آن را خصوصا در زمینه&zwnj;های دانشگاهی تشکیل می&zwnj;دهد. حتی در فضای فلسفه اخلاق، هنر زندگی یک علاقه درجه دو محسوب می&zwnj;شود: دانشجویان امروز انتظار ندارند که استادانشان مانند افلاطون، زنون و اپیکور حکیم و عالم باشند، بلکه بیشتر می&zwnj;خواهند در گفتمان اخلاقی متخصص باشند.</p> <p>&nbsp;</p> <p>با اینحال، این نکته&zwnj;ای معنا دار است که هر فردی، استاد یا غیر استاد، حداقل خیلی کم علاقمند به چگونه خوب زندگی کردن است. بسیاری از افراد، دوست دارند که جستجو کنند و &laquo;فلسفه زندگی&raquo; خودشان را حداقل در مواردی شکل دهند. با بازیابی آن سبکی از فلسفه که ما را به ریشه&zwnj;های سنتی باز می&zwnj;گرداند، همزمان با پیگیری آنچه بزرگ&zwnj;ترین متفکران فلسفه را مانند افلاطون و نیچه تبدیل به فلیسوف کرده است، هنر زیستن به عنوان یکی از وظایف فلسفه احیا می&zwnj;شود.</p> <p>&nbsp;</p> <p><strong>برای مطالعه بیشتر:</strong><br /> The Art of Living series, ed. Mark Vernon (Acumen, 2008)</p> <p>&nbsp;</p> <p><strong>منبع</strong>:<br /> <a href="http://www.philosophypress.co.uk/?p=1755">The Philosophers' Magazine</a></p> <p>&nbsp;</p> <p><strong>بخش پیشین از مجموعه&zwnj;ی &quot;اندیشه&zwnj;های قرن&quot;</strong><br /> <a href="#http://radiozamaneh.com/content/%D9%81%D9%84%D8%B3%D9%81%D9%87-%D9%88-%D8%B4%D8%A8%DA%A9%D9%87%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%A7%D8%AC%D8%AA%D9%85%D8%A7%D8%B9%DB%8C">فلسفه و شبکه&zwnj;های اجتماعی</a></p>

مارک ورنون− «هنر زندگی» از آن اصطلاح‌هایی است که می‌تواند هرکسی را به فکر وادارد. چه کسی است که با این تصور که زندگی می‌تواند نوعی هنر باشد، فریفته نشده باشد. به این ترتیب فرد باید این پرسش را ادامه دهد که هنر زندگی واقعاً به چه معناست.

مطمئنا چنین تصوری از زندگی در فلسفه اخلاق رو به افزایش است. الکساندر نهاماس درباره زندگی فلاسفه‌ای مانند نیچه و فوکو نوشته است که تصور آن‌ها از فلسفه نه فقط به عنوان یک فعالیت عقلانی بلکه یک عمل خلاقانه بوده است. برای نیچه فلسفه مانند ادبیات است؛ تلاش فرد برای اینکه نویسنده زندگی خود شود. برای فوکو، فلسفه تلاشی برای متفاوت اندیشیدن و به دنبال آن مبارزه با محدودیت‌ها و تغییر خویشتن است.

یک معنای متفاوت دیگر از فلسفه به عنوان هنر زیستن توسط تعداد زیادی از فلاسفه تفصیل شده است که درباره طبیعت فلسفه در یونان باستان مطالعه کرده‌اند. پیر هادوت یکی از نویسندگان این مکتب است و برای او فلسفه باستان در درجه اول یک روش زندگی است. فلاسفه باستان جویندگان آن ذکاوت عملی بودند که آن‌ها را قادر می‌ساخت بهتر زندگی کنند. آن‌ها مکتب‌های متنوعی را تشکیل می‌دادند – افلاطونی، رواقی، مشائی، اپیکوری- و تنها درگیر اندیشه و تفکر نبودند؛ بلکه خودشان را متعهد کرده بودند که بر کل الگوی زندگی متمرکز شوند و به طور وسیعی روشنگری، آرامش و کمال را هدف قرار داده بودند. کار آن‌ها بیشتر به آموزه‌های راهبان می‌مانست، تا استادان آکادمیک.

معنای دیگر را می‌توان در انواع عامه‌پسند فلسفه پیدا کرد. امروزه پیش زمینه‌ی چنین فلسفه‌هایی آن است که منابع الهام، روایت و دستورالعمل‌های مذهبی درباره چگونه زیستن به حاشیه رانده شده‌اند، یا اینکه تنها به عنوان یکی از چندین منبع موجود در نظر گرفته می‌شوند. این نکته فرصتی برای فلاسفه‌ای فراهم آورده است که می‌توانند برای مخاطب هوشمندی که آموزش فلسفی ندیده، بنویسند. آن‌ها اندیشه‌هایی را درباره جنبه‌های مختلف زندگی از کسب و کار گرفته تا خوب بودن و عشق به چنین مخاطبی ارائه کنند. فلسفه در اینجا به عنوان ابزاری برای تشخیص عمل می‌کند و کمک می‌کند که فرد فهم عمیق تری از آنچه در زندگی اتفاق می‌افتد و آنچه ممکن آن را بهتر کند داشته باشد.

این فلسفه از سنت اخلاق فضیلت بهره می‌گیرد، که در آن چندان پیامد اعمالی که انجام می‌دهید به حساب نمی‌آید، و بیشتر این مهم است که به دنبال آن زندگی که در پی گرفته‌اید چه نوع فردی خواهید شد. این یک هنر است، زیرا در کل زندگی به صورت مجموعه‌ای از تصمیم‌ها به سراغ ما نمی‌آید که بتوان آن‌ها را طوری ارزیابی کرد که انگار متشکل از تعداد زیادی معمای اخلاقی بوده است. بلکه، زندگی خوب آن است که فرد مهارت‌ها و عادت‌های مشخصی را -فضیلت ها- کسب کرده باشد که شخصیت او را به گونه‌ای بسازند و او را به نوعی زندگی سوق دهند که بتوان به عنوان یک زندگی به کمال رسیده از آن یاد کرد.

روش چهارمی که فلسفه را به سنت‌های هنر زندگی متصل می‌کند، انتقاد به راهی است که فلسفه انگلیسی-آمریکایی پیش گرفته است. در اینجا نگرانی آن است که فلسفه به موضوعی «دانشمندانه» تبدیل شده است. برنارد ویلیامز یکی از تاثیرگذار‌ترین فلاسفه‌ای است که این نگرانی را بیان کرده است. او استدلال می‌کند که فلسفه باید یک رشته‌ی «انسانی» باشد، به این معنا که باید به ما در فهم خودمان کمک کند. جان کاتینگهام نیز در همین راستا از نگرانی خود می‌نویسد که فلاسفه شدیداً تلاش می‌کنند تا روش‌شناسی علم را به‌خصوص در نوشته‌هایشان، تقلید کنند. در یک سطح، این در کتاب شناسی‌هایی خودش را نشان می‌دهد که مدخل‌های مضحکی مانند «ارسطو (۱۹۸۵)» را شامل می‌شوند. اما این تنها نشانی از یک مشکل عمیق‌تر است، که این حوزه بیش از حد تقلیل گرایانه شده است. خاصیتی که در علم به خوبی جواب می‌دهد، اما در فلسفه این‌طور نیست، با این فرض که فلسفه رشته‌ای است که به چگونه زندگی کردن اهمیت می‌دهد و ما به صورت تقلیل گرا زندگی نمی‌کنیم. ایده‌آل آن است فلسفه که به نتایج شبه-تجربی وابسته نباشد، بلکه به گونه‌ای یکپارچه و حتی قابل تغییر کار کند. این فلسفه به عنوان یک هنر زندگی است که پندار اخلاقی ما را گسترش می‌دهد و با انسانیت ما سخن می‌گوید و از آن طریق آن را وسعت می‌بخشد.

مسلماً هنر زندگی تنها بخشی از فلسفه است و در جهان مدرن، بخشی بسیار جزئی از آن را خصوصا در زمینه‌های دانشگاهی تشکیل می‌دهد. حتی در فضای فلسفه اخلاق، هنر زندگی یک علاقه درجه دو محسوب می‌شود: دانشجویان امروز انتظار ندارند که استادانشان مانند افلاطون، زنون و اپیکور حکیم و عالم باشند، بلکه بیشتر می‌خواهند در گفتمان اخلاقی متخصص باشند.

با اینحال، این نکته‌ای معنا دار است که هر فردی، استاد یا غیر استاد، حداقل خیلی کم علاقمند به چگونه خوب زندگی کردن است. بسیاری از افراد، دوست دارند که جستجو کنند و «فلسفه زندگی» خودشان را حداقل در مواردی شکل دهند. با بازیابی آن سبکی از فلسفه که ما را به ریشه‌های سنتی باز می‌گرداند، همزمان با پیگیری آنچه بزرگ‌ترین متفکران فلسفه را مانند افلاطون و نیچه تبدیل به فلیسوف کرده است، هنر زیستن به عنوان یکی از وظایف فلسفه احیا می‌شود.

برای مطالعه بیشتر:
The Art of Living series, ed. Mark Vernon (Acumen, 2008)

بخش پیشین از مجموعه‌ی "اندیشه‌های قرن"
فلسفه و شبکه‌های اجتماعی

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • آرش

    <p>با احترام و تشکر از مترجم محترم گمان میکنم منظور از تقیلیل گرا ترجمه deductive باشه. در روش تحقیق علمی منظور از این واژه "استقرا" است در مقابل inductive به معنی استنتاج که در مجموع قیاس را تشکیل می دهند. </p>

  • کاربر مهمان

    <p>بله، حق باشماست- اشتباه خیلی بدی بود- اصلاح خواهد شد</p>

  • کاربر مهمان

    <p>یعنی این آقا/خانم مترجم خودش متن رو نفهمیده؟ عجیبه ها. عجیبه که خودش نفهمیده بعد ترجمه هم کرده.</p>

  • کاربر مهمان

    <p>انسان جایزالخطا است.<br /> در کل مطلب خوبی بود.</p>