ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

● دیدگاه

نئولیبرالیسم ایرانی و حجاب ایتالیایی‌

امین بزرگیان – نئولیبرالیسم چیست و در ایران چه جلوه‌هایی دارد؟ بحثی در این باره با نظر به دانشگاه به مناسبت ۱۶ آذر، روز دانشجو.

در بیانیه‌ی فراگیری که از سوی دانشجویان و به مناسبت روز دانشجو منتشر شده، در کنار شرح شرایط ناگواری که بر فضای دانشگاه‌های کشور از حیث علمی و سیاسی حاکم است، موضوع فرایند رو به شتاب پولی‌سازی دانشگاه‌ها و تحصیلات عالی به‌ویژه در دوره دولت روحانی مورد اعتراض قرار گرفته است. بی‌شک یکی از مهم‌ترین سنگرهای سیاست‌های نئولیبرالیستی، دانشگاه‌ها بوده‌اند. در حالی ‌که مصلحان اجتماعی در اروپا و آمریکا در سال‌های اخیر به بی‌عدالتی‌های نفوذ منطق بازار به دانشگاه‌ها توجه کرده‌اند، در ایران و در فرایندی معکوس سیاست‌گذاران کلان به دنبال طبقاتی کردن دانشگاه‌اند. این در حالی‌ست که نه تنها پولی شدن دانشگاه‌ها در این سال‌ها به افزایش کیفیت دانشگاه‌ها منجر نشده، بلکه وضعیت علمی از قبل بدتر شده‌است. آنچه مهم است این است که بدانیم این سیاست بخشی از برنامه‌ای کلی‌تر در ایران و عرصه‌ی جهانی است.

در نقد دکتر حمیدرضا جلایی‌پور، استاد جامعه‌شناسی دانشگاه تهران، به سخنرانی اخیر دکتر یوسف اباذری بخشی از غفلت رایج در میان دولتمردان و سیاست‌گذاران سیاسی و اقتصادی ایران قابل مشاهده است و برای روشن شدن موضوع بسیار راهگشاست. جلایی‌پور به نقد اباذری نسبت به روند رو به رشد نئولیبرال‌سازی با اشاره به تفاوت‌های اقتصاد در ایران و غرب از نامگذاری غیرعلمی اباذری انتقاد کرده و پرسیده با وجود دولتی بودن و غیرخصوصی بودن حجم گسترده‌ای از اقتصاد ایران، چطور آن را نئولیبرال می‌دانی؟ این نوشته‌ی کوتاه به بهانه بیانیه دانشجویان، نه بررسی اقتصاد ایران و یا نقد لیبرال‌های اقتصادی که بیان یک غفلت نظری و روش‌شناختی جامعه‌شناسانه در شناخت فرایندهای کلی در ایران است.

نئولیبرال سازی در ایران

دستورالعملی فراگیر حاکم بر هر چیزی شده، از دولت تا دانشگاه؛ و آن بازارِ آزاد سازی و شکل دادن نوعی نئولیبرالیسم ایرانی‌ست. در این راه فرقی بین این جناح و آن دولت نیست و همه از این سرنوشت محتوم سخن می‌گویند. ناکارآمدی نظام سیاسی و اقتصادی در ایران نیز تنور تبلیغ را داغ کرده و نئولیبرالیسم را از یک فکر و برنامه به یک میل و خواست همگانی بدل ساخته ‌است. صدای بلند اکنون صدای این‌هاست. در این شرایط به گفته‌ی اباذری اصلاً عجیب نیست که در ایران – و البته کل جهان − جامعه‌شناسی روبه‌افول بوده است. در ساختار نئولیبرالیسم، جامعه (Gesellschaft/Society) دوباره جای خود را به جماعت (Gemeinschaft/Community) می‌دهد. یعنی همان راه معکوسی که جامعه‌ی مدرن ازجماعت به سمت جامعه طی کرد، این‌بار بازگشتی به نفع بازار می‌کند. اتمیزه شدن فرد و آنچه نامش را قبیله‌گرایی جدید می‌توان نامید از محصولات این رویداد است که طبیعتاً دیگر جایی برای جامعه‌شناسی به مثابه‌ی دانش انتقادی باقی نمی‌گذارد. البته جامعه‌شناسی درساختار جدید هم به کار می‌آید اما بیشتر جهت شناخت خریداران رأی و کالا و نیزشناخت وضعیت بازار مصرف.

در ابتدا لازم است که روشن کنیم که از چه سخن می‌گوییم و این نئولیبرالیسم اصلاً چیست. با تاچر و ریگان در دهه‌ی ۸۰ میلادی شکلی از سیاست‌های اقتصادی سر بر آورد که ترکیبی بود از خشونت دولتی و فرمان «آزاد باشید» لیبرالیستی. ایده این بود که از یکسو بازار باید آزاد از هر قید و بندی باشد و از سوی دیگر مخالفانِ این آزادی باید قلع و قمع شوند. در این‌ راه، اتحادیه‌ها تعطیل و مخالفان به نوعی ساکت شدند. بانوی آهنین لقب کاملاً برازنده‌ای برای تاچر بود. مبادله‌ی مبتنی بر بخش خصوصی و بازار آزاد به عنوان تنها عامل توسعه و خیر بشری معرفی شد. شاید به طور خلاصه بتوان گفت که موضوع نئولیبرالیسم جدا کردن سرمایه‌داری و قوانینش از آرمان‌ها و دستورالعمل‌های سیاسی و فلسفی لیبرالیسم به نفع نوعی مکانیزم اقتصادی خاص است. به تعبیری، تهی ساختن آزادی از رهایی، Freedom از Liberty. درواقع، در نئولیبرالیسم هر پدیده‌ای در درون قلمرو بازار آزاد تعریف می‌شود و نه جامعه‌ی مدنی؛ ایده‌ای تماماً الهیاتی و فرجام‌گرایانه که به جای سعادت، پیشرفت و به‌ جای امر مقدس، بازار آزاد را جایگزین ساخته است.

در ایران، نئولیبرالیسم پس از شکست لیبرال‌های اصلاح‌طلب، از دو جبهه‌ی متفاوت سر بر آورد. یک جبهه از درون محافظه‌کاران که به طور مشخص آن‌ها را به عنوان تیم احمدی‌نژاد می‌شناسیم و جبهه‌ی دیگر از درون احزاب اصلاح‌طلب، اعتدال‌گرایان و نشریاتی همچون مهرنامه. نوشته‌ای جدا می‌طلبد که نشان دهد چگونه شیوه‌ی تاریخ‌خوانی سیدجواد طباطبایی به هر دو سوی این روند کمک فکری مشترک کرده است.

نئولیبرال‌ها مدام خواستار کم کردن دخالت دولت‌ و خصوصی‌سازی‌اند. از نظر آن‌ها وظیفه‌ی دولت ایجاد چارچوبی کارآمد برای تجارت آزاد است. از سوی دیگر دولت باید به وقت لازم از اسلحه‌اش و قوانینش برای تأمین حقوق مالکیت خصوصی استفاده کند. هیچ چیزی نباید نظم موجود را به ‌هم زند، چون کوچک‌ترین اختلالی بهره‌وری این نظام را کم و سود افراد را تهدید می‌کند. این تهدید و اختلال از پیشرفت کل جامعه جلوگیری می‌کند و توسعه‌نیافتگی را افزایش می‌دهد. در این برنامه قرار است پولِ همه چیز را خود مردم بدهند و دولت خرج نکند. باشگاه و دانشگاه و مدرسه را بفروشند تا دولت با ذخیره‌ی این پول، کشور را توسعه دهد.

سؤالی را که در سطحی جهانی مطرح است می‌توان به‌گونه‌ای بومی پرسید: چگونه از خلال این روندهای آزادسازی اقتصادی در دولت‌های هاشمی، خاتمی، احمدی‌نژاد و روحانی آنچه حاصل شده نه رقابت بین همه‌ی مردم و آزادسازی نان آن‌ها از دست طبقات برگزیده‌ی فئودال که اتفاقاً محدود شدن، بسته شدن آزادی‌های معیشتی و رشد رانت‌خواری و سرمایه‌داری دولتی بوده ‌است؟ نقش دولت و کارتل‌های بزرگ در زندگی مردم کمتر شده یا بیشتر؟ دقیقاً چه چیزی کوچک شده، سفره‌ها یا دولت‌ها؟

اجراهای متفاوت از یک نمایشنامه

نئولیبرالیسم سازوکار و منطقی جهانی‌ست که به شکل‌های گوناگون ظهور و بروز می‌یابد. تفاوت اجراهای آن در ایران و آمریکا و فرانسه و چین هسته‌ی مرکزی آن را تغییر نمی‌دهد، بلکه گویای هوشمندی آن در هماهنگی با محیط زیستی‌ست. اگر در ایران دولت همچنان در اقتصاد دست بالا را دارد این به معنای تافته‌ی جدابافته بودن سیستم در ایران نیست، بلکه راوی شکل انعطاف‌پذیر نئولیبرالیسم است. نکته‌ای که در جامعه‌شناسی غیر پوزیتیویستی اهمیت فوق‌العاده‌ای دارد این است که تفاوت‌های ظاهری یا آماری گویای تفاوت‌های واقعی و بنیادین نیستند.

نئولیبرالیسم بر اساس تعریفی که بیان شد، منطق غلبه‌ی بازار بر جامعه‌ی مدنی‌ست. این غلبه در ساختار سیاسی و دولتی ایران به‌گونه‌ای پرفورمنس (اجرایی) می‌شود و در دموکراسی‌های غربی به شکلی دیگر. به تعبیر ديويد هاروى، امروزه تحقق مدرنيته و توسعه بيرون از نئوليبراليسم قابل تصور نيست و ايده‌ی شهروندی به نوعی التزام به منطق بازار آزاد تقليل يافته است، بازار آزادی كه در چين از مدرنيسم فرانسوی بي‌بهره و بالطبع شديدتر و صريح‌تر است − در حقيقت بازاری كه آزادی برخی را محقق مى‌سازد و بردگی همگان را.

در ایران نیز نابودی اتحادیه‌های کارگری و اصناف، عمیق‌تر شدن شکاف بین طبقات اقتصادی، پولی‌سازی همه چیز و هزاران برنامه‌ای که در انواع سندهای اقتصادی به عنوان برنامه‌های رهایی بخش از آن تعبیر شده، تنها ناشی از عملکرد اشتباه دولت‌های توتالیتر و نبود بخش خصوصی واقعی نیست، بلکه نتیجه‌ی بلاواسطه‌ی حاکم ساختن سازوکاری نئولیبرال بر حیات جمعی ماست. هر چند در ایران خصوصی‌سازی به‌گونه‌ای صریح‌تر به کارتل‌ها و فساد منجر شده اما باید بدانیم که جهان نئولیبرال به طور روشنی به یکدیگر متصل است و به یاری هم می‌آید. دلیل اصلی این پدیده این است که سرمایه‌‌داری با هرنوع آب وهوایی می‌تواند خود راسازگار کند چون از ذات و ایدئولوژی‌ها، به نفع هسته‌ی اصلی، خود را خالی کرده است. چرخش لیبرالیسم به نئولیبرالیسم از دهه‌ی ۸۰ چیزی نبود جز تخلیه‌ی ته‌مانده‌های ایدئولوژی. عجیب نیست که در این منطق هم تابلوهای پیکاسو و هم اسلحه‌ی داعش پذیرفته می‌شود، چون خرید و فروش هر دو به نفع بازار است. اساساً خود بازار آزاد منبع اخلاق اجتماعی‌ست. آنچه هر دشمنی را امروزه به هم وصل می‌کند، همین منطق است.

هیئت ایتالیایی در حضور رهبر

مثالی دم دستی شاید راهگشا باشد. اگر به خاطر بیاوریم، عکس‌هایی منتشر شد از سفر نخست وزیر و هیئت همراه ایتالیا به ایران پس از توافق برجام و دیدار با رهبری و امضای معاهدات دوجانبه بین دو دولت. آن سفر هم‌زمان بود با جنجال‌های مربوط به قوانین ناعادلانه‌ی ایران درباره‌ی حجاب چه برای شهروندان خودش و چه مهمانان خارجی. در میان آن عکس‌ها تصاویری بودند از زنانی ایتالیایی، عضو هیئت همراه و با حجاب‌هایی کاملاً اسلامی. می‌دانیم که در غرب و در بیان‌ها و سخنرانی‌ها حجاب رسمی و اجباری همواره به عنوان یکی از مهم‌ترین نشانه‌های عقب‌ماندگی و استبداد در ایران تبلیغ می‌شود و مخالفان حجاب مدام تحسین و تشویق می‌شوند. به محض دیدن عکس‌ها چیزی که به یکباره وضوح می‌یافت این بود که چطور همه‌ی آن ادعاها و تبلیغات در برابر منطق قرارداد و بازار دود شده و به هوا رفته‌ است. منطق بازار آزاد چنان قوی‌ست که هیئت ایتالیایی برای خوش‌رقصی و تسخیر بیشتر بازار بکر ایران به همراه خود زنان را آورده، روسری سرشان کرده و چهار زانو جلوی کلیددار نشانده که حسن نیت خود را کاملاً نشان دهد. این دقیقاً جهانی‌سازی نئولیبرال است که می‌تواند هر ارزش و ایدئولوژ‌ی‌ای را به نفع هسته‌ی صلب مرکزی رها کند. نکته اینجاست، غربی که به نفع سرمایه‌داری حاضر است بر تمام ارزش‌های خود چشم بپوشد، قطعاً سوز و آه‌های مخالفان حجاب یا سرکوب اصناف و قوانین دیگر در ایران برایش جنبه‌ی سرگرمی و تفریحی دارد. آن چیزی که در جهان نئولیبرال مهم است نه تنها آزادی من نیست، بلکه آزادی خودش هم نیست، تنها آزادی بازار و سرمایه است که مهم است.

روایت پارادوکس موجود

مسئله این است که فرایندهای خصوصی‌سازی در این سال‌ها در ایران تنها به شرکت‌های چند ملیتی در بازار مشترک خدمت کرده است. این نکته نشان می‌دهد که نزاع‌های سیاسی چندان تأثیری در پیوستگی‌های اقتصادی ندارد. و گرنه امروزه در ایران هم مثل همه جای دنیای سرمایه‌داری همه چیز خریدنی و فروختنی شده ‌است. در واقعیت، خصوصی‌سازی در تمام این سال‌ها تنها منجر به رشد صنعت مونتاژ و نابودی کارگاه‌های کوچک شده است. و خب می‌دانیم در کارخانه‌ی مونتاژ با کارفرمای انتزاعی‌اش، کنش سیاسی و برابری‌جویانه عملاً ناممکن و غیر منطقی‌ست. برای همین تمامی حامیان دموکراسی و جامعه‌ی ‌مدنی و هم‌زمان سیاست‌های نئولیبرالیستی باید به این پارادوکس خود فکر کنند.

در این شرایط جامعه‌شناس و روشنفکر و فیلسوف همان روشنفکر ارگانیک فون هایک می‌شود: تعدادی تکنوکرات دانشگاهی که در مراکز تحقیقاتی تلاش می‌کنند این ایده‌ی سعادت را تبلیغ کنند و نشان دهند که سیاست چیزی جز فن حکومتگری نیست. دموکراسی نیز در این منطق حفظ همین یگانگی و نظم سیستماتیک است.

تمام این منطق مالامال از دستورالعمل‌های فردی‌ست که از طریق علوم رایج دانشگاهی، رسانه‌ها و تبلیغات بیان می‌شوند. روایت‌های پدیدارشناسانه، جامعه‌شناسانه و شرح وضعیت و روندهای کلی و واقعی می‌تواند یکی از راه‌های مقابله با این شرایط باشد، کاری که دانشجویان کرده‌اند. نظام سیاسی در ایران نئولیبرالیسم را به سبب امکاناتی که برای خصوصی شدن هرچه بیشتر سرمایه و تضعیف سیاسی شدن جامعه می‌گشاید با آغوش باز پذیرفته است. دولت می‌تواند بنام جبران عقب‌ماندگی و با دست گذاشتن بر حس عقب‌افتادگی جمعی ما که در همه‌جا مدام تولید و تبلیغ می‌شود، دو پروژه‌ی کلان اقتصادی‌اش را توأمان و هماهنگ پیش ببرد، خصوصی‌سازی بخش‌های عمومی و دولتی کردن بخش‌های خصوصی.

بیشتر بخوانید

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • پارادوکس

    معدودی دانشگاه دولتی در زمان شاه بودند، که تخبگانی تحت تاثیر چپ، انگیزه های انقلابی داشتند و بعد از انقلاب به تدریج نابود شده اند. واقعیتی از دانشگاه در ایران می شود به همان اقلیت است و اکثرا بی تفاوت هستند و میلیون جوانی که محافظه کارانه در پی مدرک هستند! امروزه بزرگرتین مفاسد اقتصادی از سوی این کاست دانشگاهی و مدرک دار دانشگاهی است. این نسل اخری، چندان آدم های فرهنگی و خوش فکری نستند. باور کنید اکثر جوانان این دانشاه ۱۰ درصد دانش سایسی دوران انقلاب هم ندارند/تازه با ان دانش سیاسی زمان انقلاب، چنین گندی در کشور زدند وای به حالا! زیادی دارند کاست دانشگاهی ها را بزرگ می کنند (کاستی که سالهای اخیر همراه اخوندها، عملا طبقه حاکم شدند/چون شرط مدرک برای ورود به حوزه های سیاسی از جمله نمایندیگ مجلس و تاسیس مراکز مهم سیاسی و فرهنگی و اقتصادی است! و این کاست گرایی موجب شکاف میان آنها و توده ملت ایران شده است). انها تفاوت مهمشان با احاد همان مدرک دانشگاهی شان است. امیدی به خیر این کاست دانشگاهی نیست.