ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

تصویری از بی‌تفاوتی یک نسل

<p>حسام میثاقی، سپهر عاطفی- &laquo;یک دنیای اسرارآمیز&raquo; (un Mundo Misterioso) ساخته&zwnj;ی رودریگو مونرو (Rodrigo Moreno ) اثری است که برای دوست&zwnj;داشتن&zwnj;اش باید صبور بود. روز پنج&zwnj;شنبه (۱۷ فوریه &ndash; ۲۸ بهمن)، سالن Friedrichstadtpalast این فیلم آرژانتینی را نمایش داد. استقبال از فیلم خوب بود اما با گذشت زمان تعداد قابل توجهی سالن را ترک کردند. ترک سالن توسط تماشاگران می&zwnj;تواند نشانه&zwnj;ی بدی برای یک فیلم باشد، اما لزوماً نشانه&zwnj;ی بد بودن فیلم نیست.</p> <!--break--> <p><br /> &laquo;یک دنیای اسرارآمیز&raquo; داستان آدم&zwnj;هایی است که تکرار می&zwnj;شوند. روح تلخ و سرد حاکم بر فیلم، بر عنصر بی&zwnj;کنشی استوار است. انگار هیچ اتفاقی نمی&zwnj;افتد و نخواهد افتاد. شخصیت اصلی فیلم، تصویر جامعه&zwnj;ای فلج است که بی&zwnj;تفاوتی، تبدیل به خصوصیت اصلی آن شده است.</p> <p>&nbsp;</p> <p><strong>حسام میثاقی: تصویری از بی&zwnj;تفاوتی یک نسل</strong></p> <p>&nbsp;</p> <p>از&zwnj;&zwnj; همان سکانس ابتدایی فیلم، سکوت، سکون و طنز هجوآلود اثر به&zwnj;وضوح مشاهده می&zwnj;شود. بوریس چندبار از آنا می&zwnj;پرسد &laquo;زمان&raquo; یعنی چه&zwnj;قدر؟ یک روز، یک ماه یا چند سال؟ او می&zwnj;خواهد بداند آنا چه&zwnj;مقدار می&zwnj;خواهد از او دور باشد. زمانی که آنا از واژه&zwnj;ی رفیق (Buddy) برای صدا زدن بوریس استفاده می&zwnj;کند، بوریس عصبانی می&zwnj;شود، گویی استفاده از این واژه ناشی از رابطه و نشست و برخاست آنا با شخص دیگری است. او می&zwnj;گوید اولین بار است که مرا با این واژه صدا می&zwnj;زنی.</p> <p><br /> نماهای طولانی و دوربین بی&zwnj;حرکت رودریگو مورنو (Rodrigo Moreno) تماشاگر را کِسل می&zwnj;کند. این امر، در سالن سینما نیز مشاهده شد چراکه بسیاری سالن را ترک می&zwnj;کردند. زیبایی &laquo;یک دنیای رمزآلود&raquo; در به&zwnj;تصویر کشیدن بی&zwnj;کنشی است اما سینما به کشمکش احتیاج دارد. قصدم این نیست که فیلم را فاقد کشمکش قلمداد کنم اما &laquo;یک دنیای رمزآلود&raquo; اثری است که تصویر اسفناک زندگی را در&zwnj;&zwnj; همان زندگی روزمره و معمولی یافته است. به&zwnj;همین دلیل، بیننده&zwnj;ی ناصبور، به&zwnj;سرعت از دیدن این فیلم خسته می&zwnj;شود و از سالن خارج می&zwnj;شود.</p> <p><br /> نظر شخصی&zwnj;ام همواره این بوده که سینما باید تمامی اقشار را جذب کند. این فیلم فاقد مواردی است که بیننده&zwnj;ی ناصبور امروزی را تا دقیقه&zwnj;ی آخر در سالن نگه دارد. اما این دلیل نمی&zwnj;شود که کارگردان همواره به ساز بیننده برقصد. اگر خط&zwnj;کشی&zwnj;های سینمایی همواره اجرا می&zwnj;شد، هیچ&zwnj;گاه موج نوی فرانسه و یا دگما۹۵ به&zwnj;وجود نمی&zwnj;آمدند.</p> <p><br /> شخصیت&zwnj;ها اعصاب فیلم هستند. یکی از نکات منفی فیلم، فقدان پرداخت &laquo;شخصیت درونی&raquo; بوریس است. هیچ&zwnj;گاه نمی&zwnj;فهمیم او کیست و از کجا آمده. آیا تابه&zwnj;حال شغلی داشته و پیش از این چه کاری انجام می&zwnj;داده است؟ شاید پاسخ این باشد که بیننده نیازی به اطلاع از بوریس گذشته ندارد. شاید پرداخت زندگی درونی وی، به تصویر بی&zwnj;تفاوت و سرد او ضربه بزند.</p> <p><br /> <img hspace="8" height="188" width="250" vspace="8" align="left" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/02_1.jpg" alt="" />یک دنیای اسرارآمیز، سرشار از اِلمان&zwnj;هایی است که با شخصیت اصلی فیلم گره خورده&zwnj;اند. برای مثال، اتومبیل رومانیایی قدیمی که توسط بوریس خریداری می&zwnj;شود، به واقع شیء شده&zwnj;ی شخصیت خودش است. بوریس، انسانی است که امیدی در رفتار او دیده نمی&zwnj;شود. وی تصویر بی&zwnj;تفاوتی یک نسل است. تصویر آدم&zwnj;هایی که وقتی حتی اتومبیلشان را می&zwnj;دزدند می&zwnj;ایستند و تنها نگاه می&zwnj;کنند.</p> <p><br /> تکرار، ابزار اصلی فیلم&zwnj;ساز برای خلق اثری طنزآلود اما سیاه بوده است. رفتار&zwnj;ها به&zwnj;طرز لجوجانه&zwnj;ای تکرار می&zwnj;شوند و بیننده را عاصی می&zwnj;کنند. برای مثال، دیدن چندباره&zwnj;ی روشن و خاموش کردن موتور اتومبیل، جز عاصی کردن بیننده نتیجه&zwnj;ی دیگری ندارد. عاصی کردنی که با سکون و سکوتی آزاردهنده همراه است. واضح است که کارگردان با آگاهی از این موضوع، چنین تصاویری خلق کرده است. از سویی سیگار نیز به&zwnj;عنوان اِلمانی تکرارشونده در تمام طول فیلم حضور دارد. سیگارکشیدن تشکیل شده از تکرار چندین باره&zwnj;ی یک عمل کوتاه. شاید بوریس و ما، زندگی را می&zwnj;کِشیم و دود می&zwnj;کنیم. سیگاری که تکرار می&zwnj;شود و لیمبویی که پایانی ندارد.</p> <p>&nbsp;</p> <p><strong>سپهر عاطفی: نگرانی و وحشت از آینده</strong></p> <p>&nbsp;</p> <p>پوچی، تکرار، بی&zwnj;تفاوتی و ترس را شاید بتوان از درون&zwnj;مایه&zwnj;های اصلی فیلم &laquo;یک دنیای اسرارآمیز&raquo; دانست. بوریس، شخصیت اصلی و محوری فیلم به طرز اغراق&zwnj;شده&zwnj;ای پوچ است. هیچ چیز او را به هیجان درنمی&zwnj;آورد و هیچ چیز برایش حساسیت&zwnj;برانگیز نیست. آدم&zwnj;های فیلم از احساس تهی شده&zwnj;اند و هیچ&zwnj;گاه دیوانه&zwnj;گی نمی&zwnj;کنند. این اغراق&zwnj;شده&zwnj;گی البته به معنای دور از ذهن بودن و غیر ملموس بودن فیلم نیست.</p> <p><br /> فیلم هیچ&zwnj;گونه اطلاعاتی در مورد شخصیت&zwnj;ها به مخاطب نمی&zwnj;دهد و می&zwnj;توان گفت تماشاگر را دوست ندارد. گویی بی&zwnj;تفاوتی بوریس نسبت به اطرافیانش به کارگردان در مقابل مخاطبانش نیز منتقل شده است.</p> <p><br /> بوریس گویی هیچ&zwnj;کاری در این دنیا جز وقت&zwnj;گذرانی ندارد. زند&zwnj;گی می&zwnj;کند چون زنده است اما حتی خنثی&zwnj;تر از آن است که به مرگ فکر &zwnj;کند. تکرار در فیلم قابل توجه است. آن&zwnj;قدر که در صحنه&zwnj;ای و به فاصله&zwnj;ی کمتر از دو دقیقه، سه بار دیالوگ&zwnj;هایی پیوسته در یک گفت&zwnj;و&zwnj;گو تکرار می&zwnj;شود. تکراری که باعث خنده&zwnj;ی تماشاگران می&zwnj;شود، اما بوریس انگار با آن شوخی ندارد. در صحنه&zwnj;ای دیگر بوریس در یک مهمانی دختری را زیر نظر می&zwnj;گیرد، او را دنبال می&zwnj;کند و ناگهان شروع به بوسیدن او می&zwnj;کند، بوسیدنی که از شب مهمانی تا صبح فردا و در حالات مختلف ادامه می&zwnj;یابد، اما فرا&zwnj;تر از آن نمی&zwnj;رود و باز تماشاگران را به خنده می&zwnj;اندازد. <br /> در صحنه&zwnj;ای از فیلم، صرفاً برای وقت&zwnj;گذرانی و بدون نیاز به دلیل دیگری او دختری را در اتوبوس می&zwnj;بیند و به دنبال او راه می&zwnj;افتد و تا مقصد او را دنبال می&zwnj;کند. همزمان با رفتن دختر به داخل خانه&zwnj;ای که مقصد اوست، دختر دیگری از پیاده&zwnj;رو رد می&zwnj;شود. بوریس این&zwnj;بار به&zwnj;دنبال او راه می&zwnj;افتد و بعد از دنبال کردن او در اتوبوس و کافه، سر صحبت را با او باز می&zwnj;کند. اما حتی از این تعقیب و گریز طولانی هم هدفی را دنبال نمی&zwnj;کند، چنان&zwnj;که وقتی &zwnj;آن&zwnj;ها به هتل محل اقامت بوریس می&zwnj;روند، چراغ را خاموش می&zwnj;کنند و می&zwnj;خوابند. صبح دختر رفته است و بوریس مثل همیشه اهمیتی نمی&zwnj;دهد.</p> <p><br /> ریتم فیلم بسیار کند و گاهی خسته&zwnj;کننده است. اما این شاید باعث می&zwnj;شود همراه بوریس و اطرافیانش رنج تکرار و زند&zwnj;گی خسته&zwnj;کننده&zwnj;ی آن&zwnj;ها را درک کنی؛ رنجی که پنهان و مخفی&zwnj; است، اما نمی&zwnj;توان آن را انکار کرد.</p> <p><br /> بوریس از آرژانتین به اروگوئه می&zwnj;رود، به دوستش در اروگوئه زنگ می&zwnj;زند و پیغام می&zwnj;گذارد که با او تماس بگیرد. در صحنه&zwnj;ی بعد او در حال بازگشت به آرژانتین نشان داده می&zwnj;شود. سفری که کمتر از یک روز طول کشید و به نظر من به هجو کشیدن شماره تلفن&zwnj;هایی است که در طول فیلم چندین بار و کلیشه&zwnj;وار بین افراد مختلف رد و بدل شد. آدم&zwnj;هایی که اسم یکدیگر را نمی&zwnj;دانند اما شماره تلفن یکدیگر را می&zwnj;پرسند، شاید برای روز مبادا، روزی که تلفن&zwnj;&zwnj;ها جواب داده نمی&zwnj;شوند.</p> <p><br /> این فیلم آدم را نگران می&zwnj;کند. نگران دنیای آینده؛ دنیایی که در آن انسان&zwnj;ها روزبه&zwnj;روز بی&zwnj;تفاوت&zwnj;تر می&zwnj;شوند. آن&zwnj;قدر که حتی وقتی دزد به آن&zwnj;ها می&zwnj;زند، عکس&zwnj;العملی نشان نمی&zwnj;دهند. چنان&zwnj;چه بوریس که از پنجره&zwnj; به دزدی که سعی داشت اتومبیلش را بدزدد نگاه می&zwnj;کرد، او نه فریادی زد، نه اخمی کرد نه به دنبال او دوید. من از دنیای او می&zwnj;ترسم.</p> <p>&nbsp;</p> <p><strong>جشنواره فیلم برلین در رادیو زمانه:</strong><br /> &nbsp;<br /> - در بخش خبر:</p> <p><a href="http://zamanehdev.redbee.nl/u/?p=1859">هشتمین روز جشنواره فیلم برلین</a><br /> <a rel="nofollow" href="http://zamanehdev.redbee.nl/u/?p=1833">&nbsp;هفتمین روز جشنواره فیلم برلین</a><br /> <a rel="nofollow" href="http://zamanehdev.redbee.nl/u/?p=1789">ششمین روز جشنواره فیلم برلین</a><br /> <a rel="nofollow" href="http://zamanehdev.redbee.nl/u/?p=1754">پنجمین روز جشنواره فیلم برلین</a><br /> <a rel="nofollow" href="http://zamanehdev.redbee.nl/u/?p=1732">چهارمین روز جشنواره فیلم برلین</a><br /> <a rel="nofollow" href="http://zamanehdev.redbee.nl/u/?p=1690">سومین روز جشنواره فیلم برلین</a><br /> <a rel="nofollow" href="http://zamanehdev.redbee.nl/u/?p=1626">پیام جعفر پناهی به جشنواره فیلم برلین</a><br /> <a rel="nofollow" href="http://zamanehdev.redbee.nl/u/?p=1621">گشایش جشنواره فیلم برلین</a><br /> &nbsp;<br /> در بخش فرهنگ:<br /> &nbsp;<br /> <a rel="nofollow" href="http://zamanehdev.redbee.nl/u/?p=1856">رقیب اصغر فرهادی در برلین کیست؟</a><br /> <a rel="nofollow" href="http://zamanehdev.redbee.nl/u/?p=1840">در جست و جوی سیمون، حسام میثاقی، سپهر عاطفی</a><br /> <a rel="nofollow" href="http://zamanehdev.redbee.nl/u/?p=1725">تروریست ها، سپهر عاطفی، حسام میثاقی</a><br /> <a rel="nofollow" href="http://zamanehdev.redbee.nl/u/?p=1724">بی&zwnj;باک، ساخته برادران کوهن، فیلم افتتاحیه جشنواره فیلم برلین</a></p>

حسام میثاقی، سپهر عاطفی- «یک دنیای اسرارآمیز» (un Mundo Misterioso) ساخته‌ی رودریگو مونرو (Rodrigo Moreno ) اثری است که برای دوست‌داشتن‌اش باید صبور بود. روز پنج‌شنبه (۱۷ فوریه – ۲۸ بهمن)، سالن Friedrichstadtpalast این فیلم آرژانتینی را نمایش داد. استقبال از فیلم خوب بود اما با گذشت زمان تعداد قابل توجهی سالن را ترک کردند. ترک سالن توسط تماشاگران می‌تواند نشانه‌ی بدی برای یک فیلم باشد، اما لزوماً نشانه‌ی بد بودن فیلم نیست.

«یک دنیای اسرارآمیز» داستان آدم‌هایی است که تکرار می‌شوند. روح تلخ و سرد حاکم بر فیلم، بر عنصر بی‌کنشی استوار است. انگار هیچ اتفاقی نمی‌افتد و نخواهد افتاد. شخصیت اصلی فیلم، تصویر جامعه‌ای فلج است که بی‌تفاوتی، تبدیل به خصوصیت اصلی آن شده است.

حسام میثاقی: تصویری از بی‌تفاوتی یک نسل

از‌‌ همان سکانس ابتدایی فیلم، سکوت، سکون و طنز هجوآلود اثر به‌وضوح مشاهده می‌شود. بوریس چندبار از آنا می‌پرسد «زمان» یعنی چه‌قدر؟ یک روز، یک ماه یا چند سال؟ او می‌خواهد بداند آنا چه‌مقدار می‌خواهد از او دور باشد. زمانی که آنا از واژه‌ی رفیق (Buddy) برای صدا زدن بوریس استفاده می‌کند، بوریس عصبانی می‌شود، گویی استفاده از این واژه ناشی از رابطه و نشست و برخاست آنا با شخص دیگری است. او می‌گوید اولین بار است که مرا با این واژه صدا می‌زنی.

نماهای طولانی و دوربین بی‌حرکت رودریگو مورنو (Rodrigo Moreno) تماشاگر را کِسل می‌کند. این امر، در سالن سینما نیز مشاهده شد چراکه بسیاری سالن را ترک می‌کردند. زیبایی «یک دنیای رمزآلود» در به‌تصویر کشیدن بی‌کنشی است اما سینما به کشمکش احتیاج دارد. قصدم این نیست که فیلم را فاقد کشمکش قلمداد کنم اما «یک دنیای رمزآلود» اثری است که تصویر اسفناک زندگی را در‌‌ همان زندگی روزمره و معمولی یافته است. به‌همین دلیل، بیننده‌ی ناصبور، به‌سرعت از دیدن این فیلم خسته می‌شود و از سالن خارج می‌شود.

نظر شخصی‌ام همواره این بوده که سینما باید تمامی اقشار را جذب کند. این فیلم فاقد مواردی است که بیننده‌ی ناصبور امروزی را تا دقیقه‌ی آخر در سالن نگه دارد. اما این دلیل نمی‌شود که کارگردان همواره به ساز بیننده برقصد. اگر خط‌کشی‌های سینمایی همواره اجرا می‌شد، هیچ‌گاه موج نوی فرانسه و یا دگما۹۵ به‌وجود نمی‌آمدند.

شخصیت‌ها اعصاب فیلم هستند. یکی از نکات منفی فیلم، فقدان پرداخت «شخصیت درونی» بوریس است. هیچ‌گاه نمی‌فهمیم او کیست و از کجا آمده. آیا تابه‌حال شغلی داشته و پیش از این چه کاری انجام می‌داده است؟ شاید پاسخ این باشد که بیننده نیازی به اطلاع از بوریس گذشته ندارد. شاید پرداخت زندگی درونی وی، به تصویر بی‌تفاوت و سرد او ضربه بزند.

یک دنیای اسرارآمیز، سرشار از اِلمان‌هایی است که با شخصیت اصلی فیلم گره خورده‌اند. برای مثال، اتومبیل رومانیایی قدیمی که توسط بوریس خریداری می‌شود، به واقع شیء شده‌ی شخصیت خودش است. بوریس، انسانی است که امیدی در رفتار او دیده نمی‌شود. وی تصویر بی‌تفاوتی یک نسل است. تصویر آدم‌هایی که وقتی حتی اتومبیلشان را می‌دزدند می‌ایستند و تنها نگاه می‌کنند.

تکرار، ابزار اصلی فیلم‌ساز برای خلق اثری طنزآلود اما سیاه بوده است. رفتار‌ها به‌طرز لجوجانه‌ای تکرار می‌شوند و بیننده را عاصی می‌کنند. برای مثال، دیدن چندباره‌ی روشن و خاموش کردن موتور اتومبیل، جز عاصی کردن بیننده نتیجه‌ی دیگری ندارد. عاصی کردنی که با سکون و سکوتی آزاردهنده همراه است. واضح است که کارگردان با آگاهی از این موضوع، چنین تصاویری خلق کرده است. از سویی سیگار نیز به‌عنوان اِلمانی تکرارشونده در تمام طول فیلم حضور دارد. سیگارکشیدن تشکیل شده از تکرار چندین باره‌ی یک عمل کوتاه. شاید بوریس و ما، زندگی را می‌کِشیم و دود می‌کنیم. سیگاری که تکرار می‌شود و لیمبویی که پایانی ندارد.

سپهر عاطفی: نگرانی و وحشت از آینده

پوچی، تکرار، بی‌تفاوتی و ترس را شاید بتوان از درون‌مایه‌های اصلی فیلم «یک دنیای اسرارآمیز» دانست. بوریس، شخصیت اصلی و محوری فیلم به طرز اغراق‌شده‌ای پوچ است. هیچ چیز او را به هیجان درنمی‌آورد و هیچ چیز برایش حساسیت‌برانگیز نیست. آدم‌های فیلم از احساس تهی شده‌اند و هیچ‌گاه دیوانه‌گی نمی‌کنند. این اغراق‌شده‌گی البته به معنای دور از ذهن بودن و غیر ملموس بودن فیلم نیست.

فیلم هیچ‌گونه اطلاعاتی در مورد شخصیت‌ها به مخاطب نمی‌دهد و می‌توان گفت تماشاگر را دوست ندارد. گویی بی‌تفاوتی بوریس نسبت به اطرافیانش به کارگردان در مقابل مخاطبانش نیز منتقل شده است.

بوریس گویی هیچ‌کاری در این دنیا جز وقت‌گذرانی ندارد. زند‌گی می‌کند چون زنده است اما حتی خنثی‌تر از آن است که به مرگ فکر ‌کند. تکرار در فیلم قابل توجه است. آن‌قدر که در صحنه‌ای و به فاصله‌ی کمتر از دو دقیقه، سه بار دیالوگ‌هایی پیوسته در یک گفت‌و‌گو تکرار می‌شود. تکراری که باعث خنده‌ی تماشاگران می‌شود، اما بوریس انگار با آن شوخی ندارد. در صحنه‌ای دیگر بوریس در یک مهمانی دختری را زیر نظر می‌گیرد، او را دنبال می‌کند و ناگهان شروع به بوسیدن او می‌کند، بوسیدنی که از شب مهمانی تا صبح فردا و در حالات مختلف ادامه می‌یابد، اما فرا‌تر از آن نمی‌رود و باز تماشاگران را به خنده می‌اندازد.
در صحنه‌ای از فیلم، صرفاً برای وقت‌گذرانی و بدون نیاز به دلیل دیگری او دختری را در اتوبوس می‌بیند و به دنبال او راه می‌افتد و تا مقصد او را دنبال می‌کند. همزمان با رفتن دختر به داخل خانه‌ای که مقصد اوست، دختر دیگری از پیاده‌رو رد می‌شود. بوریس این‌بار به‌دنبال او راه می‌افتد و بعد از دنبال کردن او در اتوبوس و کافه، سر صحبت را با او باز می‌کند. اما حتی از این تعقیب و گریز طولانی هم هدفی را دنبال نمی‌کند، چنان‌که وقتی ‌آن‌ها به هتل محل اقامت بوریس می‌روند، چراغ را خاموش می‌کنند و می‌خوابند. صبح دختر رفته است و بوریس مثل همیشه اهمیتی نمی‌دهد.

ریتم فیلم بسیار کند و گاهی خسته‌کننده است. اما این شاید باعث می‌شود همراه بوریس و اطرافیانش رنج تکرار و زند‌گی خسته‌کننده‌ی آن‌ها را درک کنی؛ رنجی که پنهان و مخفی‌ است، اما نمی‌توان آن را انکار کرد.

بوریس از آرژانتین به اروگوئه می‌رود، به دوستش در اروگوئه زنگ می‌زند و پیغام می‌گذارد که با او تماس بگیرد. در صحنه‌ی بعد او در حال بازگشت به آرژانتین نشان داده می‌شود. سفری که کمتر از یک روز طول کشید و به نظر من به هجو کشیدن شماره تلفن‌هایی است که در طول فیلم چندین بار و کلیشه‌وار بین افراد مختلف رد و بدل شد. آدم‌هایی که اسم یکدیگر را نمی‌دانند اما شماره تلفن یکدیگر را می‌پرسند، شاید برای روز مبادا، روزی که تلفن‌‌ها جواب داده نمی‌شوند.

این فیلم آدم را نگران می‌کند. نگران دنیای آینده؛ دنیایی که در آن انسان‌ها روزبه‌روز بی‌تفاوت‌تر می‌شوند. آن‌قدر که حتی وقتی دزد به آن‌ها می‌زند، عکس‌العملی نشان نمی‌دهند. چنان‌چه بوریس که از پنجره‌ به دزدی که سعی داشت اتومبیلش را بدزدد نگاه می‌کرد، او نه فریادی زد، نه اخمی کرد نه به دنبال او دوید. من از دنیای او می‌ترسم.

جشنواره فیلم برلین در رادیو زمانه:
 
- در بخش خبر:

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

نظری وجود ندارد.