کسب حلال کاسبان حبیبالله
<p>ناصر صفاریان‌ـ احتمالاً شما هم گذرتان به سه‌راه امین حضور افتاده یا چیزهایی درباره‌اش شنیده‌اید. این محل، مشهور‌ترین بورس لوازم خانگی ایران است و می‌توان خارجی‌ترین وسایل مارک‌دار – خارجی - را به ایرانی‌ترین شیوه‌ی کاسبی - ایرانی- خرید. اغلب خریداران این راسته هم برای استفاده از همین شیوه‌های فروش به آنجا می‌روند و ترجیح می‌دهند به نمایندگی‌های اصلی اغلب جنس‌ها مراجعه نکنند. گذشته از خرید چکی و قسطی، شما می‌توانید مثلاً فلان یخچال مدل جدید فلان مارک مشهور را پایین‌تر از قیمت خود کارخانه تهیه کنید. اگر هم‌‌‌ همان محصول را فروشگاه بغلی و چند تا آن طرف‌تر داشته باشد، قیمت باز هم پایین‌تر می‌آید، تا به هر شکل ممکن شما را به سمت خودشان بکشند.</p> <p><br /> این مسأله فقط مربوط به آن محل و آن فروشندگان نیست. همین چند وقت پیش، گذرم به پاساژی افتاد که یکی از لباس‌فروشی‌ها تابلوی بزرگی جلوی مغازه‌اش نصب کرده بود، با نوشته‌ای بامزه و البته عجیب: «ارزان‌تر از همه جا، حتی سعید» و «سعید» نام فروشگاه رو‌به‌رویی بود!</p> <p><br /> زمانی که برای نخستین بار به فکر عرضه‌ی فیلم‌هایم در بازار پخش فرهنگی، و به‌ویژه کتاب‌فروشی‌ها افتادم، باز هم با مسأله‌ای از این نوع روبه‌رو شدم. مستند «سرد سبز» ساخته‌ی من که به زندگی فروغ فرخزاد می‌پردازد، توسط چند پخش‌کننده توزیع شد. این چند تا را می‌شناختم و از فرهنگی بودن و سلامت کارشان شناخت داشتم. قیمت‌ها به صورت یکسان هماهنگ شده بود و اطمینان داشتم تداخل و نا‌هماهنگی در قیمت‌ها پیش نخواهد آمد. اما این‌گونه نشد و این اتفاق نیفتاد.</p> <p><img height="170" align="left" width="226" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/saffarian.jpg" alt="" /><br /> یک پخش‌کننده رده‌ی بعد، که کار را از یکی از پخش‌کننده‌های اصلی گرفته بود، و پیشینه‌ی رقابت با یکی دیگر از پخش‌کننده‌های اصلی را داشت، برای خراب کردن آن یکی، قیمت را پایین‌تر از آن چیزی که به دستش رسیده بود، تعیین کرد. هیچ کاری هم از دست کسی برنمی‌آمد و بنا بر روایت مشهور کاسبان ایرانی، «مالش بود و اختیارش را داشت.» نمونه‌ی جدیدش را هم که این روز‌ها در مورد «قهوه تلخ» می‌بینیم. روی جلد قیمت ۲۵۰۰ تومان درج شده، ولی اغلب بقال‌های محترم برای اینکه شما به بقالی آن طرف خیابان نروید، پشت شیشه نوشته‌اند ۲۲۰۰. تازگی‌ها هم که خیلی‌ها این محصول ۲۵۰۰ تومانی را ۲۰۰۰ تومان می‌فروشند.</p> <p><br /> خلاصه سعی کردم پس از سپری شدن آن دوره تب اولیه‌ی بازار و فروش مرحله‌ی نخست فیلم، اصلاً فیلمی در اختیار آن شخص قرار نگیرد، چون تبعات کار غیر حرفه‌ای او به همه می‌رسید: پخش‌کننده‌های اصلی، پخش‌کننده‌های جزئی، مغازه‌ها، و حتی خودم.</p> <p><br /> شاید کسی که در جریان این‌گونه امور نباشد، تصور کند این آدم‌ها متضرر می‌شوند. البته گاهی برای حذف رقیب و لج‌بازی در کاسبی حاضر به ضرر هم هستند، ولی واقعیت این است که این کاسب‌ها - و اصولاً کاسب‌های حبیب‌الله این دیار، دو - سه چیز را زیر قیمت می‌فروشند و جلوی چشم می‌گذارند تا مشتری را بکشانند توی مغازه، ولی قیمت اجناس دیگر را بالا می‌برند تا این ضرر جبران شود. عین همین اتفاق را هم در مورد پخش و فروش‌‌‌ همان فیلم اولم تجربه کردم.</p> <p><br /> آن زمان قیمت متداول سی دی صوتی و تصویری ۳۰۰۰ تومان بود و ما قیمت عرضه و پخش را طوری تنظیم کردیم که محصول‌مان ارزان‌تر به دست مخاطب اصلی برسد. ما قیمت را گذاشتیم ۲۷۰۰ تومان و در تبلیغات و آگهی‌های روزنامه‌ای هم آن را اعلام کردیم. ولی جز‌‌‌ همان رقابت مغازه‌های کنار هم در برخی نقاط، که چند جایی ۲۵۰۰ تومان هم فروختند، بقیه کاسبان محترم، خودشان این فاصله را پر کردند و فیلم را به قیمت ۳۰۰۰ و بعضی هم ۳۵۰۰ تومان فروختند.</p> <p><img height="188" align="left" width="250" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/saffarianah01.jpg" alt="" /><br /> روز‌های شور جوانی و شوق عرضه‌ی اولین کار ویدیویی ایران به صورت مستقل و فارغ از مناسبات تجاری مؤسسه‌های ویدیویی باعث شد راه بیفتم و یکی یکی مغازه‌ها را کنترل کنم. در یکی از بزرگ‌ترین فروشگاه‌های عرضه محصولات صوتی و تصویری که عنوان «استودیو» هم بر پیشانی دارد، صاحب فروشگاه در پاسخ به اعتراضم که چرا وقتی یک اثر با قیمت پایین‌تر در اختیارشان قرار می‌گیرد، باز هم به قیمت بالا می‌فروشند، واکنش بسیار جالبی داشت؛ جالب و البته آموزنده. مرا به طرف ویترین برد و جلوی روی خودم، فیلم را از پشت شیشه برداشت و گذاشت در کشوی پیشخوان که اصلاً دیده نمی‌شد. بعد هم گفت: «اشکالی ندارد. دیگر نمی‌فروشیم.»</p> <p><br /> آن روز نفهمیدم چه اتفاقی افتاد، ولی بعد‌ها متوجه شدم. کافی است نمایندگان پخش، فروشگاه‌های مهم و پخش‌کننده‌های اصلی با شما بد باشند و لج‌بازی کنند. چنان قدرتی دارند که به راحتی می‌توانند مانع دیده‌شدن کار شما شوند. هر چه از باندبازی در پخش در عرصه‌ی سینما و مطبوعات شنیده‌اید فراموش کنید، باندبازی در عرصه‌ی پخش محصولات موسیقی به‌گونه‌ای است که آن‌ها به گرد پایش هم نمی‌رسند.</p> <p><br /> نمونه‌هایش بار‌ها زندگی علاقه‌مندان به خوانندگی را به نابودی کشانده. مثلا کسی خانه‌اش را فروخته و تمام هزینه‌های تولید آلبوم موسیقی را داده، اما یکی از پخش‌کننده‌های مهم موسیقی که نتوانسته پخش این کار را در دست بگیرد، به همه‌ی عوامل پخش سپرده که این‌کار را از او نخرند و پخش نکنند. این بنده خدا هر چه قدر هم آگهی‌های چند میلیونی در فلان روزنامه چاپ کند، هیچ اتفاقی نمی‌افتد. چون مشتری هر قدر به مغازه‌ها مراجعه کند، اصلاً چنین اثری در بازار وجود ندارد که بخواهد بخرد.</p> <p><br /> این شد که بنده آموختم هیچ کاری از دستم ساخته نیست و حتی اگر قیمت محصول را در آگهی اعلام کنم، برخی مغازه‌ها اصلاً از فروش آن خودداری می‌کنند. تجربه‌ی آموزنده‌ای بود برای زندگی در سرزمینی که انواع و اقسام نهاد‌های نظارتی وجود دارد، ولی هیچ کس حریف مشکلات این‌چنینی پخش محصولات صوتی و تصویری نیست. هرچه هست و هر چه توانایی در نظارت است، متمرکز است بر اینکه فلان کلمه در بهمان ترانه نباشد و فلان حرف در بهمان فیلم گفته نشود. همین. کسی به بقیه‌ی امور کاری ندارد، و در این میان کاسب‌های حبیب‌الله هم با خیال راحت به کسب حلال‌شان مشغول‌اند.</p> <p><br /> <strong>پانویس:</strong></p> <p><br /> چند هفته پیش، چند عنوان کار تازه از من، باز به شیوه‌ی سابق و خارج از چهارچوب کاملاً تجاری مؤسسه‌های ویدیویی، توسط خودم به بازار عرضه شد. این بار پخش کار‌ها، به صورت اختصاصی در اختیار یک نفر است و یک شرکت این کار را انجام می‌دهد، نه چند تا.</p> <p><br /> با این حال، آنچه امروز رخ داده فروش دی وی دی‌ها نه براساس حساب و کتاب و قیمت ما، که براساس سرقفلی مغازه‌هاست، مثلاً فروشگاه «شهر کتاب» در شمال شهر تهران، آن‌ها را ۱۳۰۰ تومان گران‌تر از فروشگاهی در میدان انقلاب می‌فروشد. هیچ‌کس هم اهمیت نمی‌دهد که باز قیمت را پایین‌تر در نظر گرفته‌ایم تا قیمت نهایی فروش پایین‌تر باشد. خلاصه اینکه این بار، حدود ۴۰ درصد قیمت نهایی مربوط به من است و فیلم‌ها ۶۰ درصد افزایش قیمت پیدا می‌کند تا به دست مخاطب برسد. جالب است، نه؟</p>
ناصر صفاریانـ احتمالاً شما هم گذرتان به سهراه امین حضور افتاده یا چیزهایی دربارهاش شنیدهاید. این محل، مشهورترین بورس لوازم خانگی ایران است و میتوان خارجیترین وسایل مارکدار – خارجی - را به ایرانیترین شیوهی کاسبی - ایرانی- خرید. اغلب خریداران این راسته هم برای استفاده از همین شیوههای فروش به آنجا میروند و ترجیح میدهند به نمایندگیهای اصلی اغلب جنسها مراجعه نکنند. گذشته از خرید چکی و قسطی، شما میتوانید مثلاً فلان یخچال مدل جدید فلان مارک مشهور را پایینتر از قیمت خود کارخانه تهیه کنید. اگر هم همان محصول را فروشگاه بغلی و چند تا آن طرفتر داشته باشد، قیمت باز هم پایینتر میآید، تا به هر شکل ممکن شما را به سمت خودشان بکشند.
این مسأله فقط مربوط به آن محل و آن فروشندگان نیست. همین چند وقت پیش، گذرم به پاساژی افتاد که یکی از لباسفروشیها تابلوی بزرگی جلوی مغازهاش نصب کرده بود، با نوشتهای بامزه و البته عجیب: «ارزانتر از همه جا، حتی سعید» و «سعید» نام فروشگاه روبهرویی بود!
زمانی که برای نخستین بار به فکر عرضهی فیلمهایم در بازار پخش فرهنگی، و بهویژه کتابفروشیها افتادم، باز هم با مسألهای از این نوع روبهرو شدم. مستند «سرد سبز» ساختهی من که به زندگی فروغ فرخزاد میپردازد، توسط چند پخشکننده توزیع شد. این چند تا را میشناختم و از فرهنگی بودن و سلامت کارشان شناخت داشتم. قیمتها به صورت یکسان هماهنگ شده بود و اطمینان داشتم تداخل و ناهماهنگی در قیمتها پیش نخواهد آمد. اما اینگونه نشد و این اتفاق نیفتاد.
یک پخشکننده ردهی بعد، که کار را از یکی از پخشکنندههای اصلی گرفته بود، و پیشینهی رقابت با یکی دیگر از پخشکنندههای اصلی را داشت، برای خراب کردن آن یکی، قیمت را پایینتر از آن چیزی که به دستش رسیده بود، تعیین کرد. هیچ کاری هم از دست کسی برنمیآمد و بنا بر روایت مشهور کاسبان ایرانی، «مالش بود و اختیارش را داشت.» نمونهی جدیدش را هم که این روزها در مورد «قهوه تلخ» میبینیم. روی جلد قیمت ۲۵۰۰ تومان درج شده، ولی اغلب بقالهای محترم برای اینکه شما به بقالی آن طرف خیابان نروید، پشت شیشه نوشتهاند ۲۲۰۰. تازگیها هم که خیلیها این محصول ۲۵۰۰ تومانی را ۲۰۰۰ تومان میفروشند.
خلاصه سعی کردم پس از سپری شدن آن دوره تب اولیهی بازار و فروش مرحلهی نخست فیلم، اصلاً فیلمی در اختیار آن شخص قرار نگیرد، چون تبعات کار غیر حرفهای او به همه میرسید: پخشکنندههای اصلی، پخشکنندههای جزئی، مغازهها، و حتی خودم.
شاید کسی که در جریان اینگونه امور نباشد، تصور کند این آدمها متضرر میشوند. البته گاهی برای حذف رقیب و لجبازی در کاسبی حاضر به ضرر هم هستند، ولی واقعیت این است که این کاسبها - و اصولاً کاسبهای حبیبالله این دیار، دو - سه چیز را زیر قیمت میفروشند و جلوی چشم میگذارند تا مشتری را بکشانند توی مغازه، ولی قیمت اجناس دیگر را بالا میبرند تا این ضرر جبران شود. عین همین اتفاق را هم در مورد پخش و فروش همان فیلم اولم تجربه کردم.
آن زمان قیمت متداول سی دی صوتی و تصویری ۳۰۰۰ تومان بود و ما قیمت عرضه و پخش را طوری تنظیم کردیم که محصولمان ارزانتر به دست مخاطب اصلی برسد. ما قیمت را گذاشتیم ۲۷۰۰ تومان و در تبلیغات و آگهیهای روزنامهای هم آن را اعلام کردیم. ولی جز همان رقابت مغازههای کنار هم در برخی نقاط، که چند جایی ۲۵۰۰ تومان هم فروختند، بقیه کاسبان محترم، خودشان این فاصله را پر کردند و فیلم را به قیمت ۳۰۰۰ و بعضی هم ۳۵۰۰ تومان فروختند.
روزهای شور جوانی و شوق عرضهی اولین کار ویدیویی ایران به صورت مستقل و فارغ از مناسبات تجاری مؤسسههای ویدیویی باعث شد راه بیفتم و یکی یکی مغازهها را کنترل کنم. در یکی از بزرگترین فروشگاههای عرضه محصولات صوتی و تصویری که عنوان «استودیو» هم بر پیشانی دارد، صاحب فروشگاه در پاسخ به اعتراضم که چرا وقتی یک اثر با قیمت پایینتر در اختیارشان قرار میگیرد، باز هم به قیمت بالا میفروشند، واکنش بسیار جالبی داشت؛ جالب و البته آموزنده. مرا به طرف ویترین برد و جلوی روی خودم، فیلم را از پشت شیشه برداشت و گذاشت در کشوی پیشخوان که اصلاً دیده نمیشد. بعد هم گفت: «اشکالی ندارد. دیگر نمیفروشیم.»
آن روز نفهمیدم چه اتفاقی افتاد، ولی بعدها متوجه شدم. کافی است نمایندگان پخش، فروشگاههای مهم و پخشکنندههای اصلی با شما بد باشند و لجبازی کنند. چنان قدرتی دارند که به راحتی میتوانند مانع دیدهشدن کار شما شوند. هر چه از باندبازی در پخش در عرصهی سینما و مطبوعات شنیدهاید فراموش کنید، باندبازی در عرصهی پخش محصولات موسیقی بهگونهای است که آنها به گرد پایش هم نمیرسند.
نمونههایش بارها زندگی علاقهمندان به خوانندگی را به نابودی کشانده. مثلا کسی خانهاش را فروخته و تمام هزینههای تولید آلبوم موسیقی را داده، اما یکی از پخشکنندههای مهم موسیقی که نتوانسته پخش این کار را در دست بگیرد، به همهی عوامل پخش سپرده که اینکار را از او نخرند و پخش نکنند. این بنده خدا هر چه قدر هم آگهیهای چند میلیونی در فلان روزنامه چاپ کند، هیچ اتفاقی نمیافتد. چون مشتری هر قدر به مغازهها مراجعه کند، اصلاً چنین اثری در بازار وجود ندارد که بخواهد بخرد.
این شد که بنده آموختم هیچ کاری از دستم ساخته نیست و حتی اگر قیمت محصول را در آگهی اعلام کنم، برخی مغازهها اصلاً از فروش آن خودداری میکنند. تجربهی آموزندهای بود برای زندگی در سرزمینی که انواع و اقسام نهادهای نظارتی وجود دارد، ولی هیچ کس حریف مشکلات اینچنینی پخش محصولات صوتی و تصویری نیست. هرچه هست و هر چه توانایی در نظارت است، متمرکز است بر اینکه فلان کلمه در بهمان ترانه نباشد و فلان حرف در بهمان فیلم گفته نشود. همین. کسی به بقیهی امور کاری ندارد، و در این میان کاسبهای حبیبالله هم با خیال راحت به کسب حلالشان مشغولاند.
پانویس:
چند هفته پیش، چند عنوان کار تازه از من، باز به شیوهی سابق و خارج از چهارچوب کاملاً تجاری مؤسسههای ویدیویی، توسط خودم به بازار عرضه شد. این بار پخش کارها، به صورت اختصاصی در اختیار یک نفر است و یک شرکت این کار را انجام میدهد، نه چند تا.
با این حال، آنچه امروز رخ داده فروش دی وی دیها نه براساس حساب و کتاب و قیمت ما، که براساس سرقفلی مغازههاست، مثلاً فروشگاه «شهر کتاب» در شمال شهر تهران، آنها را ۱۳۰۰ تومان گرانتر از فروشگاهی در میدان انقلاب میفروشد. هیچکس هم اهمیت نمیدهد که باز قیمت را پایینتر در نظر گرفتهایم تا قیمت نهایی فروش پایینتر باشد. خلاصه اینکه این بار، حدود ۴۰ درصد قیمت نهایی مربوط به من است و فیلمها ۶۰ درصد افزایش قیمت پیدا میکند تا به دست مخاطب برسد. جالب است، نه؟
نظرها
نظری وجود ندارد.