نامههایی از تهران
<p>ناصر غیاثی- پارسوا باشی گرافیست، طراح لباس و کتاب، در سال ۱۹۶۶ در تهران به دنیا آمده و دانش‌آموخته‌ی دانشکده‌ی هنرهای زیبا است. سال ۲۰۰۴ برای زندگی به سویس رفت و در سال ۲۰۰۷ کمیک استریپ ِ « Nylon Road Eine Iranerin zwischen zwei Welten » (جاده‌ی نایلونی، یک زن ایرانی میان دو جهان) را در سویس به زبان آلمانی منتشر کرد. این کتاب به زبان‌های اسپانیایی و انگلیسی ترجمه شده است. باشی پس از پنج سال زندگی در سویس سال ۲۰۰۹ به ایران بازگشت و در کتابی که به تازگی با عنوان «Briefe aus Teheran» (نامه‌هایی از تهران) به ترجمه‌ی سوزان باغستانی و به زبان آلمانی و در سویس منتشرکرده، از تهران و زندگی در تهران گزارش می‌دهد. معرفی این کتاب را که پاره‌ای از آن پیش از انتشار در روزنامه‌ی سویسی ِ Tagesanzeiger منتشر شده بود، می‌خوانیم.</p> <!--break--> <p> </p> <p><strong>کتابی برای خواننده‌ی غربی</strong></p> <p> </p> <p>«نامه‌هایی از تهران» کتابی است برای خواننده‌ی غربی و به‌ویژه برای آن گروه از خوانندگان غربی که دانسته‌هاشان از اعماق تهران و از زندگی روزمره‌ی مردم طبقات مختلف نزدیک به صفر است. گزارش‌های کتاب، با وقوف به چنین منظری، دست خواننده‌ی غربی را می‌گیرد و او را فارغ از پیش‌داوری‌ها و کلیشه‌های رایج غربی در کوچه پس‌کوچه‌های تهران به گردش می‌برد و با زبانی کم و بیش شوخ و شنگ زندگی روزمره در تهران را که میان سرکوب و تلاش برای آزادی جریان دارد، به نمایش می‌گذارد. از عرق‌کشی و شراب‌سازی در خانه‌ها می‌گوید، از پیروزی فست فود بر غذاهای ایرانی، از اعدام‌ها، سرکوب‌ها، از قیدوبندهایی که اهل فرهنگ با آن دست به گریبان‌اند، از مسایل و مشکلات زنان روشنفکر و نیز از یک تلاش همگانی برای رسیدن به آزادی می‌گوید. باشی با ظرافت و با نگاهی از بیخ و بن انتقادی ترس را در کنار ِ امید و اراده‌ای خلل‌ناپذیر برای ایجاد دگرگونی می‌نشاند، پرتگاه‌های زندگی در شهری شلوغ و زیر فشار ِ سنگینِ حکومتی مبتنی بر اخلاق را نشان خواننده می‌دهد و جامعه‌ی «به ظاهر پیش‌رفته‌ی» تهران را لایه به لایه پیش روی می‌گشاید. «نامه‌هایی از تهران» انقلاب ایران در سال ۱۳۵۷ تا روز جان باختن ندا آقاسلطان را دربرمی‌گیرد.</p> <p><br /> <strong>یک خانه در تهران و پنجره‌هایش</strong></p> <p> </p> <p>کتاب با مشکلات پر و پیچ و خمِ یافتن خانه در تهران آغاز می‌شود، زنجیره‌ای طولانی از شرایط پیچیده‌ی اجاره‌ی خانه در تهران. خانه‌ی خود باشی اما دو پنجره دارد، دو پنجره‌ای که دو منظره‌ی متفاوت در برابر او قرار می‌دهند: پنجره‌ی جنوبی به حیاطی کوچک و خلوت و پنجره‌ی شمالی به یکی از خیابان‌های اصلی و پررفت‌وآمِد تهران باز می‌شود. این خانه اما پنجره‌ی سومی هم دارد، یک پنجره‌ی مجازی: کامپیوتری که با اتصال به اینترنت او را «به ده‌ها هزار پنجره‌های دیگر پیوند» می‌دهد.</p> <p> </p> <p><strong>کلان‌شهری به نام تهران</strong></p> <p> </p> <p>نگاه «نامه‌هایی از تهران» معطوف به زندگی روزمره‌ی مردم در کلان‌شهر زنده‌ای به نام تهران است، به پنج مسافر یک تاکسی که همه و هم‌زمان تلفنی حرف می‌زنند، به مردی که در یک تاکسی پُر از سرنشین بی‌خیال مشغول کار روی یک پرونده است و به رستوران‌های فست فود که غذاهای سنتی ایران را به مبارزه طلبیده‌اند. تهران را به مثابه شهری نشان می‌دهد که در آن حمل و نقل به سختی انجام می‌گیرد و رفتن از یک طرف خیابان به آن طرف‌اش می‌تواند کار خطرناکی باشد. اما این نگاه از شرایط سیاسی و مذهبی حاکم در کشور نیز غافل نیست. چرا که تهران در بسیاری از پدیده‌های نام‌برده به دیگر کلان‌شهرهای دیگر شباهت دارد، مگر این‌که در هیچ‌کدام از کلان‌شهرهای دنیا، گشت‌های بی‌شمار نظامی و شبه نظامی مراقبِ رعایت حجاب، حی و حاضر نیستند. با این وجود در لابلای «نامه‌هایی از تهران» شاهد تلاش زن‌هایی می‌شویم با بینی‌های جراحی‌شده و در حال به نمایش گذاشتن موهایی که آرایش شده و به رنگ طلایی است و نیز شاهد زنانی مصمم که به مقابله با دیکتاتوری به خیابان‌ها می‌روند.</p> <p><br /> در برابر «دریای آرام» اغلب شهرهای اروپایی، تهران ِ باشی شهری است «شبیه رودخانه»، شهری که با کنار هم قراردادن آدم‌هایش تصویری در ذهن خواننده شکل می‌گیرد که در نگاه اول اجزای تشکیل‌دهنده‌اش از همخوانی لازم برخوردار نبوده و با این‌همه ملموس‌اند.</p> <p> </p> <p><strong>رفتارهای پیچیده‌ی زن‌ها و مردها</strong></p> <p> </p> <p><img hspace="8" height="420" align="left" width="256" vspace="8" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/9783036952758.jpg" alt="" />باشی یک فصل کامل از کتاب را به رفتارهای پیچیده‌ی میان زن و مرد اختصاص می‌دهد. برای مثال تعریف می‌کند، بسیاری از جوانان شهرستانی با تربیتی سنتی برای تحصیل به تهران می‌آیند و با زندگی کم دردسرتری آشنا می‌شوند. آن‌ها رفته رفته به برابری حقوق مرد و زن اعتقاد پیدا می‌کنند. سپس عاشق دخترانی می‌شوند که در خانواده‌های مدرن بزرگ شده‌اند و با آن‌ها ازدواج می‌کنند. اما پس از ازدواج دوباره به مسلمان‌هایی دوآتشه تبدیل می‌شوند که زنان‌شان را به آشپزخانه می‌فرستند و به آن‌ها به چشم ماشین جوجه‌کشی نگاه می‌کنند: «خواست مردانه‌ی تملک که ناگهان از اعماق تربیت سنتی به سطح می‌آید.»</p> <p> </p> <p><strong>نسل جدید و خواسته‌هایش</strong></p> <p> </p> <p>پارسوآ باشی در فصل دیگری از کتاب گفت‌وگویی طولانی دارد با آبی دختر نوزده‌ ساله‌اش که دپیلم نقاشی دارد. آبی از زنان طبقات بالا که ثروتمنداند اما تکلیف خاصی در زندگی به عهده ندارند، کمی ناراحت است. مشکلات و تمایلات آبی کاملاً شبیه هم‌سن و سالان بی‌غم‌‌ و آسوده‌خاطرش در شهرهای بزرگ است: او فست فود را بیشتر از غذاهای ایرانی دوست دارد. ترجیح می‌دهد با یک مرد پولدار خوب ازدواج کند تا با یک مرد فقیر خوب. در عین حال خواسته‌های او با خواسته‌های هم‌سن و سالان‌اش در غرب تفاوت‌هایی هم دارد. او اعتقاد دارد که حجاب مشکل اصلی او نیست. فصل دیگری از کتاب به «آروزها و امیدها» در جمهوری اسلامی اختصاص دارد، آروزها و امیدهای جنبش سبز.</p> <p> </p> <p><strong>درد دوری از وطن</strong></p> <p> </p> <p>خواننده موقع خواندن کتاب بارها و بارها از خودش می‌پرسد، چرا باشی به چنین کشوری برگشته‌ است. او در گفت‌وگویی می‌گوید، علت برگشتن او «درد دوری از وطن» است که به افسردگی او انجامیده بود. می‌نویسد: «زندگی در دهی کوچک میان کوه‌ها و جنگل‌ها هزاران بار بهتر از درد غربت، یخ زدن قلب، و فکر وخیال‌های گوناگون در غرب مرفه و آسوده‌خاطر است.» باشی در انتهای کتاب‌اش راز دل‌اش را برملا می‌کند. او در آروزی خانه‌ای است در یک ده، چون خسته شده است از «ریختن دار‌وندارش در یک جعبه‌ی موز و کشاندن آن از یک مکان به مکانی دیگر».</p> <p> </p> <p><strong>شناسنامه‌ی کتاب:</strong></p> <p><br /> Briefe aus Teheran <br /> Parsua Bashi <br /> Aus dem Persischen übersetzt von: Susanne Baghestani <br /> September 2010 <br /> Verlag Kein & Aber AG Zürich <br /> ISBN: 978 3 0369 5275 8<br /> </p> <p><a href="http://www.parsuabashi.ch/">وب‌سایت پارسوآ باشی</a><br /> <br /> <strong>در همین زمینه:</strong><a href="http://zamaaneh.com/literature/2007/01/post_112.html"> جاده نایلون</a><br /> </p>
ناصر غیاثی- پارسوا باشی گرافیست، طراح لباس و کتاب، در سال ۱۹۶۶ در تهران به دنیا آمده و دانشآموختهی دانشکدهی هنرهای زیبا است. سال ۲۰۰۴ برای زندگی به سویس رفت و در سال ۲۰۰۷ کمیک استریپ ِ « Nylon Road Eine Iranerin zwischen zwei Welten » (جادهی نایلونی، یک زن ایرانی میان دو جهان) را در سویس به زبان آلمانی منتشر کرد. این کتاب به زبانهای اسپانیایی و انگلیسی ترجمه شده است. باشی پس از پنج سال زندگی در سویس سال ۲۰۰۹ به ایران بازگشت و در کتابی که به تازگی با عنوان «Briefe aus Teheran» (نامههایی از تهران) به ترجمهی سوزان باغستانی و به زبان آلمانی و در سویس منتشرکرده، از تهران و زندگی در تهران گزارش میدهد. معرفی این کتاب را که پارهای از آن پیش از انتشار در روزنامهی سویسی ِ Tagesanzeiger منتشر شده بود، میخوانیم.
کتابی برای خوانندهی غربی
«نامههایی از تهران» کتابی است برای خوانندهی غربی و بهویژه برای آن گروه از خوانندگان غربی که دانستههاشان از اعماق تهران و از زندگی روزمرهی مردم طبقات مختلف نزدیک به صفر است. گزارشهای کتاب، با وقوف به چنین منظری، دست خوانندهی غربی را میگیرد و او را فارغ از پیشداوریها و کلیشههای رایج غربی در کوچه پسکوچههای تهران به گردش میبرد و با زبانی کم و بیش شوخ و شنگ زندگی روزمره در تهران را که میان سرکوب و تلاش برای آزادی جریان دارد، به نمایش میگذارد. از عرقکشی و شرابسازی در خانهها میگوید، از پیروزی فست فود بر غذاهای ایرانی، از اعدامها، سرکوبها، از قیدوبندهایی که اهل فرهنگ با آن دست به گریباناند، از مسایل و مشکلات زنان روشنفکر و نیز از یک تلاش همگانی برای رسیدن به آزادی میگوید. باشی با ظرافت و با نگاهی از بیخ و بن انتقادی ترس را در کنار ِ امید و ارادهای خللناپذیر برای ایجاد دگرگونی مینشاند، پرتگاههای زندگی در شهری شلوغ و زیر فشار ِ سنگینِ حکومتی مبتنی بر اخلاق را نشان خواننده میدهد و جامعهی «به ظاهر پیشرفتهی» تهران را لایه به لایه پیش روی میگشاید. «نامههایی از تهران» انقلاب ایران در سال ۱۳۵۷ تا روز جان باختن ندا آقاسلطان را دربرمیگیرد.
یک خانه در تهران و پنجرههایش
کتاب با مشکلات پر و پیچ و خمِ یافتن خانه در تهران آغاز میشود، زنجیرهای طولانی از شرایط پیچیدهی اجارهی خانه در تهران. خانهی خود باشی اما دو پنجره دارد، دو پنجرهای که دو منظرهی متفاوت در برابر او قرار میدهند: پنجرهی جنوبی به حیاطی کوچک و خلوت و پنجرهی شمالی به یکی از خیابانهای اصلی و پررفتوآمِد تهران باز میشود. این خانه اما پنجرهی سومی هم دارد، یک پنجرهی مجازی: کامپیوتری که با اتصال به اینترنت او را «به دهها هزار پنجرههای دیگر پیوند» میدهد.
کلانشهری به نام تهران
نگاه «نامههایی از تهران» معطوف به زندگی روزمرهی مردم در کلانشهر زندهای به نام تهران است، به پنج مسافر یک تاکسی که همه و همزمان تلفنی حرف میزنند، به مردی که در یک تاکسی پُر از سرنشین بیخیال مشغول کار روی یک پرونده است و به رستورانهای فست فود که غذاهای سنتی ایران را به مبارزه طلبیدهاند. تهران را به مثابه شهری نشان میدهد که در آن حمل و نقل به سختی انجام میگیرد و رفتن از یک طرف خیابان به آن طرفاش میتواند کار خطرناکی باشد. اما این نگاه از شرایط سیاسی و مذهبی حاکم در کشور نیز غافل نیست. چرا که تهران در بسیاری از پدیدههای نامبرده به دیگر کلانشهرهای دیگر شباهت دارد، مگر اینکه در هیچکدام از کلانشهرهای دنیا، گشتهای بیشمار نظامی و شبه نظامی مراقبِ رعایت حجاب، حی و حاضر نیستند. با این وجود در لابلای «نامههایی از تهران» شاهد تلاش زنهایی میشویم با بینیهای جراحیشده و در حال به نمایش گذاشتن موهایی که آرایش شده و به رنگ طلایی است و نیز شاهد زنانی مصمم که به مقابله با دیکتاتوری به خیابانها میروند.
در برابر «دریای آرام» اغلب شهرهای اروپایی، تهران ِ باشی شهری است «شبیه رودخانه»، شهری که با کنار هم قراردادن آدمهایش تصویری در ذهن خواننده شکل میگیرد که در نگاه اول اجزای تشکیلدهندهاش از همخوانی لازم برخوردار نبوده و با اینهمه ملموساند.
رفتارهای پیچیدهی زنها و مردها
باشی یک فصل کامل از کتاب را به رفتارهای پیچیدهی میان زن و مرد اختصاص میدهد. برای مثال تعریف میکند، بسیاری از جوانان شهرستانی با تربیتی سنتی برای تحصیل به تهران میآیند و با زندگی کم دردسرتری آشنا میشوند. آنها رفته رفته به برابری حقوق مرد و زن اعتقاد پیدا میکنند. سپس عاشق دخترانی میشوند که در خانوادههای مدرن بزرگ شدهاند و با آنها ازدواج میکنند. اما پس از ازدواج دوباره به مسلمانهایی دوآتشه تبدیل میشوند که زنانشان را به آشپزخانه میفرستند و به آنها به چشم ماشین جوجهکشی نگاه میکنند: «خواست مردانهی تملک که ناگهان از اعماق تربیت سنتی به سطح میآید.»
نسل جدید و خواستههایش
پارسوآ باشی در فصل دیگری از کتاب گفتوگویی طولانی دارد با آبی دختر نوزده سالهاش که دپیلم نقاشی دارد. آبی از زنان طبقات بالا که ثروتمنداند اما تکلیف خاصی در زندگی به عهده ندارند، کمی ناراحت است. مشکلات و تمایلات آبی کاملاً شبیه همسن و سالان بیغم و آسودهخاطرش در شهرهای بزرگ است: او فست فود را بیشتر از غذاهای ایرانی دوست دارد. ترجیح میدهد با یک مرد پولدار خوب ازدواج کند تا با یک مرد فقیر خوب. در عین حال خواستههای او با خواستههای همسن و سالاناش در غرب تفاوتهایی هم دارد. او اعتقاد دارد که حجاب مشکل اصلی او نیست. فصل دیگری از کتاب به «آروزها و امیدها» در جمهوری اسلامی اختصاص دارد، آروزها و امیدهای جنبش سبز.
درد دوری از وطن
خواننده موقع خواندن کتاب بارها و بارها از خودش میپرسد، چرا باشی به چنین کشوری برگشته است. او در گفتوگویی میگوید، علت برگشتن او «درد دوری از وطن» است که به افسردگی او انجامیده بود. مینویسد: «زندگی در دهی کوچک میان کوهها و جنگلها هزاران بار بهتر از درد غربت، یخ زدن قلب، و فکر وخیالهای گوناگون در غرب مرفه و آسودهخاطر است.» باشی در انتهای کتاباش راز دلاش را برملا میکند. او در آروزی خانهای است در یک ده، چون خسته شده است از «ریختن داروندارش در یک جعبهی موز و کشاندن آن از یک مکان به مکانی دیگر».
شناسنامهی کتاب:
Briefe aus Teheran
Parsua Bashi
Aus dem Persischen übersetzt von: Susanne Baghestani
September 2010
Verlag Kein & Aber AG Zürich
ISBN: 978 3 0369 5275 8
در همین زمینه: جاده نایلون
نظرها
همخوانی خواننده سنتی با زن اسپانیایی؟! | جستجوگر اتوماتیک
[…] نامههایی از تهران – زمانه […]