ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

● دیدگاه

زبانِ فارسی و زبانِ دانش

جویا آروین − هیچ زبانی در ذاتِ خود زبانِ علم نیست و علم هم در ذاتِ خود با هیچ زبانی نسبتِ ویژه‌ای ندارد. مناسباتِ قدرت است که زبانی را بر دیگر زبان‌ها چیره می‌کند و علم را به‌ انحصارِ آن زبان درمی‌آورد.

امسال مردادماه فرهنگستانِ زبان و ادبِ فارسی واژه‌هایی را برای دانشِ زیست‌شناسی پیشنهاد کرد تا در کتاب‌های دبیرستان گنجانده شوند. این رویداد و واکنش‌هایی که در پی داشت دیگربار گرفتاری‌های زبان فارسی را به ما یادآوری کرد. فارسی زبانی نیست که علم با آن می‌پرورد و پیشرفت می‌کند بلکه حتا، برخلاف برخی زبان‌های اروپایی، نسبتِ چندان نزدیکی هم با زبانِ علم و دانش در روزگارِ کنونی − که همانا زبان انگلیسی است − ندارد. زین‌رو، در واکنش به روندی بسیار طبیعی و پیچیده که طیِ آن نوواژه‌ها در پهنه‌های گوناگونِ علم و دانش در جهان برساخته می‌شوند، زبان فارسی هم باید پیوسته روزآمد شود و نوواژه‌هایی را در خود بپذیرد.

اینجا با دو-راهه‌ا‌ی دردسرساز روبه‌رو هستیم. یک راه این است که خودِ نوواژه‌ها را از زبانِ مبدأ − عمدتاً از زبان انگلیسی − وام گیریم. اما با این کار با چندین مشکل روبه‌رو می‌شویم: یکی اینکه نوواژه‌های علم و دانش به چند واژه‌ محدود نیستند و اگر بخواهیم بنا را بر وام‌گرفتن بگذاریم آنگاه باید درهای زبانِ فارسی را به روی سیلی از واژه‌های بیگانه بگشاییم و این چیزی نیست که هیچ زبانی را خوش آید. دوم اینکه وام‌واژه‌ها با سازوکارِ واژه‌سازی در زبانِ فارسی هماهنگی ندارند و و زین‌رو به‌آسانی نمی‌توانیم از آنها دیگر واژه‌ها را مشتق کنیم، مشکلی که هم‌اکنون هم درباره‌ی بسیاری از وام‌واژه‌ها در زبان فارسی هست. اما شاید از همه مهم‌تر ملاحظات آموزشی باشد؛ بی‌شک واژه‌هایی را که از دلِ زبانِ فارسی برآمده‌اند آسان‌تر می‌توان یاد گرفت و فهمید تا واژه‌هایی که با این زبان بیگانه اند. و سرانجام، شاید ملاحظه‌های زیبایی‌شناختی هم بی‌وجه نباشد: چو شمار واژه‌های بیگانه در زبان از حدی بیش‌تر شود زبان زیباییِ خاص خود را از دست می‌دهد، به‌ویژه که وام‌واژه‌ها معمولاً با دستگاهِ آواییِ زبانِ فارسی جور نیستند.

راه دوم این است که پیوسته به کار واژه‌سازی بپردازیم و برای هر نوواژه‌ در دانش و فناوری در دنیا نوواژه‌ای فارسی بسازیم و به دایره‌ی واژگانِ این زبان راه دهیم. اما این کار نیز چندین دشواری در پیش دارد. نخست اینکه شمارِ نوواژه‌ها چنان فراوان است که کارِ نوواژه‌سازی بس بسیار دشوار خواهد بود اگر اصلاً شدنی باشد. دوم اینکه زبان به‌آسانی نوواژه‌ها را در خود نمی‌پذیرد و کاربرانِ زبان هم به‌آسانی به نوواژه‌ها خو نمی‌کنند. و سرانجام اینکه معلوم نیست چه کسی باید نوواژه‌ها را بسازد: آیا این کار را باید بر دوشِ سازمانی یکپارچه همچون فرهنگستانِ زبانِ فارسی نهاد یا باید گذاشت پژوهشگران و مترجمان در کارشان با زبان رفته‌رفته و در سیری طبیعی نوواژه‌های درخور را بسازند. در هر حال، ناهماهنگی میان نوواژه‌های برساخته هم خود گرفتاریِ دیگری است.

برای اینکه برون‌شدی از این دو-راهه‌ بیابیم، بگذارید دو دیدگاه را با هم بسنجیم. یکی دیدگاه فتح‌الله مجتبایی است که از قضا خود از اعضای پیوسته‌ی فرهنگستان است. او می‌گوید:

«سرعت پيشرفت علوم و سيل لغات و اصطلاحات علمي امروز سرسام آور است. يک وقتي در سال، ۵۰ تا لغت تازه نياز است و شما به شکلي مشکل را حل مي کنيد. اما اکنون هر روز احتياج به ۵۰ لغت تازه داريد. در چنين موقعيتي واژه سازي کار مشکلي است. زبان فارسي نمي تواند در حال حاضر زبان علمي باشد. بايد زبان علم دنيا را پذيرفت. با زبان فارسي بايد زندگي بکنيم، شعر بگوييم، داستان بنويسيم، روزنامه و مجله داشته باشيم تاريخ بنويسيم و... در زمينه علم بايد زبان علم دنيا را پذيرفت. اگر بنا باشد با ترجمه يا اقتباس از کتاب هاي علمي جديد به تحصيلات و تحقيقات علمي بپردازيم، روز به روز از دنيا عقب تر مي مانيم. باز مي گويم: بايد زبان علمي دنيا را پذيرفت.

زبان انگليسي را ژاپني ها پذيرفتند. چيني ها پذيرفتند. فرانسوي ها، آلماني ها و... کتاب هاي علمي شان را امروز بيشتر به انگليسي مي نويسند.

علم متعلق به هيچ کشوري نيست، علم جهاني شده است. متعلق به فقط من و شما نيست. وقتي داروي ضدسرطان پيدا مي شود. ضد ايدز کشف مي شود متعلق به همه دنياست. بايد آن زباني که اين علم در آن پيدا شده، شناخت و به کار گرفت. در دوره اي زبان علم زبان عربي بود. کسي که مي خواست وارد ساحت علم و دانش بشود بايد زبان عربي ياد مي گرفت. در اروپا اگر مي خواستند به ساحت علم نزديک شوند، بايد زبان لاتين ياد مي گرفتند.» (منبع)

مهم‌ترین ایرادی که بر این نظر وارد است این است که روشن و گویا نیست. می‌شود گفت حتا اهالیِ فرهنگستان هم ذهنیتِ چندان روشنی درباره‌ی مسائل و گرفتاری‌های زبانِ فارسی ندارند. پذیرفتنِ زبانِ علم به چه معنا، تا چه اندازه، و چگونه؟ به یک معنا، ما هم در ایران زبانِ علم را پذیرفته‌ایم. برای مثال، بنگرید به شمارِ روزافزونِ مقاله‌های پژوهشی که ایرانیان در ژورنال‌های خارجی منتشر می‌کنند؛ یا به منابعِ دانشجویان و پژوهشگران که عمدتاً به زبانِ انگلیسی است. ولی چه باید کرد وقتی می‌خواهیم علم را به دانش‌آموزانِ دبیرستانی بیاموزانیم، یا وقتی می‌خواهیم مفاهیم ساده‌ی علمی را به کودکان یاد دهیم، یا وقتی یک مستندِ علمی از تلوزیون پخش می‌کنیم؟ آیا در چنین جاهایی هم باید زبانِ علم یعنی انگلیسی را بپذیریم؟ پس، برخلافِ نظر مجتبایی، مشکلِ اصلی به‌واقع به کارِ متخصصان علم برنمی‌گردد بلکه به همگانی کردنِ علم برمی‌گردد. این نکته البته به علم هم محدود نیست بلکه درمورد فناوری‌ هم به همان اندازه با چنین مشکلی مواجه‌ایم: فناوری‌های نو سیلی از واژه‌های بیگانه را با خود به زبانِ فارسی می‌آورند و بر زبانِ مردمانِ کوچه و بازار جاری می‌کنند.

دومین نظر از آنِ دکتر محمد حیدری ملایری است که خود در یکی از شاخه‌های دانش متخصص است و با چندین زبان ازجمله زبان‌های کهنِ ایرانی آشناست. او می‌گوید:

«... هیچ اطمینانی نیست که زبان انگلیسی برای همیشه جایگاه کنونی خود را داشته باشد. در اروپا سده‌ها زبان دانش و فلسفه لاتین بود. فرانسه نزدیک به دو سده جای آن را گرفت. ولی از جنگ جهانی دوم به بعد یعنی هفتاد-هشتاد سالی ست که انگلیسی زبان برتر جهان شده است. ولی هیچ ضمانتی نیست که انگلیسی برای همیشه این جایگاه را داشته باشد. شاید در آینده چینی یا اسپانیایی زبان چیره شوند. فارسی نباید از اینجا رانده و از آنجا مانده شود، به‌ویژه آنکه همه‌ی افزارهای لازم را برای توان‌بخشی به خود و پاسداری از خود دارد.» (نظر حیدری ملایری را در اینجا ببینید)

چنانکه می‌بینیم مجتبایی و حیدری ملایری هر دو به یک واقعیتِ تاریخی اشاره می‌کنند:ِ در درازنای تاریخ زبانِ علم یک زبان واحد نبوده و نخواهد بود. اما بر اساس این واقعیت تاریخی مجتبایی و حیدری ملایری در دو جهتِ مخالف استدلال می‌کنند. تا جایی که این واقعیت مبنای استدلال باشد، به نظر می‌رسد استدلالِ حیدری ملایری به‌خوبی نظرِ مجتبایی را رد می‌کند. هیچ زبانی در ذاتِ خود زبانِ علم نیست و علم هم در ذاتِ خود با هیچ زبانی نسبتِ ویژه‌ای ندارد. مناسباتِ قدرت است که زبانی را بر دیگر زبان‌ها چیره می‌کند و علم را به‌ انحصارِ آن زبان درمی‌آورد. و به‌خوبی ممکن است این مناسبات از زمانی به زمانِ دیگر تغییر یابند. اما این واقعیت که زبانِ علم در طولِ تاریخ یک زبان واحد نبوده است اثبات نمی‌کند که باید زبانِ علم در عصرِ کنونی را بپذیریم (نظرِ مجتبایی)، بلکه کاملاً برعکس اثبات می‌کند که نباید چنین کنیم (نظرِ حیدری ملایری).

پس بدین‌سان تنها یک راهکار برایمان باقی می‌ماند: ساختنِ نوواژه‌ها. مسئله‌ی اصلی در واقع نه به اصلِ این کار بلکه به چند و چونِ آن برمی‌گردد، به پرسش‌هایی چون: چگونه و با چه روشی نوواژه‌ها را باید ساخت؟ در واژه‌سازی چه اصل‌هایی را باید رعایت کرد؟ چه کسی باید این کار را انجام دهد؟ با چه سازوکارهایی باید نوواژه‌ها را به زبان و کاربرانِ زبان پذیراند؟ ... جالب اینکه حیدری ملایری خود کمر به همت بسته و یک‌تنه واژه‌نامه‌ای برای چند شاخه از دانش فراهم آورده است، اما برای فرهنگستانی بزرگ سال‌ها زمان می‌برد تا چند واژه‌ برای دبیرستانی‌ها فراهم آورد.

در همین زمینه:

گفت‌وگو با داریوش آشوری

    این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

    آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

    .در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

    توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

    نظر بدهید

    در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

    نظرها

    • سهند

      درباره واژه سازی در زبان فارسی به نظرم گنجینه بسیار گرانبهایی در بیش از یک هزار سال ادبیات هست که میتواند به یاریمان بیاید.اما شاید کمتر کسی بر این گنجیه اشراف لازم را داشته باشد.

    • MANSOUR

      روش‌ حیدری ملایری در واژه‌سازی بهترین روش است. در روش او هر نوواژه با توجه به همه‌ی جداشده‌هایش ساخته می‌شود.

    • کارمند

      آخر باید کسی دست و آستینی بالا بزند و این زبان فارسی را سروسامان دهد وگرنه ما و آیندگان ما همه همیشه گرفتاری خواهند داشت.

    • صبحی

      من نیز بر این باورم که تا می‌شود باید کسره‌ها را بگذاریم و این کار نه بی‌احترامی به شعور مخاطب بلکه از قضا احترام به اوست. زبان فارسی زبانی غیردقیق است و یکی از راه‌های دقت‌افزایی به آن گذاشت کسره‌ها ست.

    • بی آن و این

      روش رادیو زمانه که متکی بر نظر یکی استادان مسلم دستور و ادبیات زبان فارسی است جناب داریوش آشوری، روش درستی است. در واقع ییک از مشکلات همه زبان هایی که براساس الفبای راست به چپ مشهور به عربی ، همین عدم درج علائم صوتی است. متاسفانه صفحه کلیدها هم محدود است کلیدهایش. چون این الفبا 130 شکل مختلف دارد! در برابر 26 شکل زبان انگلیس (+ حروف بزرگ)، کامپیوتر که فرصتی بود برای نگارش راحت تر این الفبا، چون منبعش غرب و جهان انگلیسی زبان بود، هزینه مهمی نکردند باری ساخت صفحه کلید مناسب این الفبای پرشکل. فونت های جدیدی هم ساخته شده ماند ایران سنس که خوانایی کلمات بیشتر رکده، ولی هنوز رواج نیافته. یک بخش بزرگ مشکلات به دللی الفبا است. اما زبان فارسی دری/فارسی نو، که برایند زبانه ای ایرانی است، بسیار زبان منعطفی است. دقرت واژه سازی بلایی دارد که پیوندی و تحلیلی است مانند انگلیسی. اما روش واژه یابی فرهنگسنات دارای اشکال است. هنوز اثرات سره گرایی و دساتیری وجود دارد. وضع وازگان نامانوس ، کاربردشان کم می کند. واژه سازی باید از واژگان گنجینه زبان فارسی و گویش های نزدیک بدان باشد تا باز بان مردم مانوس باشند. این هیستریک نسبت به وازگان وام گرفته زبان های دیگر از عربی تا فرنگی، معضلی شده باری فارسی زبانان. موجب شده ترجمه ها در تنگنا قرار گیرند. زبان علمی مبدا را باید دانشمند مترجم یاد بگیرد. ستیزی نباید با یک زبان پیشرفته کرد. عجول هم نباید باشیم. مهم دستور زبان و حفاظت از زبان عمومی است. اینکه پزشک و مهندس در محفل کرای اش زبانش پر زا لغات فرنگی باشد اشکالی ندارد، اینها تحصصی است و کاربردی در زبان عامه ندارد وآاسیبی به زبان نمی زند.

    • علی1

      این مقاله می توانست یک مقاله خوب باشد و در شکل کنونی یک مقاله ناقص است با ایده و نکاتی خوب. شاید بتوان گفت که خوب شروع شده و تا نیمه خوب آمده و ضمن اینکه از زوائد پرهیز کرده است اما زود زود به پاسیان رسیده است. کار نویسنده با همه خوبی اش شبیه این است: اتاقی را تا نیمه بسازیم و بپردازیم و حتی تزیین کنیم و تکمیلش را به کسی که در آن می نشیند واگذار کنیم. پس اینجا نیمه مقاله خوبی داریم با تکیه بر طرح دو نظر در باره اینکه: چه کنیم که هم زبان فارسی را حفظ کنیم و هم علم بیاموزیم. مهمترین نکته مقاله که استعداد گسترش زیادی دارد گفتن این است که معضل محل بحث صاحب نظران در باب نسبت زبان فارسی و زبان علم،«همگانی کردن علم» است. این نکته همان چیزی است که «هاشم» هم به درستی با تعابیر دیگری به آن اشاره کرد. سخن هاشم را آنقدر قبول دارم که هر وقت در باره مسائل علوم انسانی درگیری ذهنی دارم و می اندیشم، هیچگاه جرات خواندن متون انگلیسی در خود نمی یابم.زیرا زبان فکری آدم، زبانی است که سالها با آن خیال ورزی کرده است و با تار و پود عصبهای مغزش ممزوج شده است و این غیر از خواندنِ تنهاست. برای فکر کردن باید به زبانی رو کرد که در شب و روز با آن آروزها و خیالات و آه و خوشی هایمان را پیمانه می کنیم

    • جعفرزاده

      با سلام کاش از کم‌کاری‌های فرهنگستان هم می‌گفتید که پس از جا افتادن واژه‌ها تازه به فکر می‌افتد برابرنهادی بگذارد.

    • رخشنده

      چقدر نازیباست که در بعضی از متن‌هایتان کلمات با زیر و زبرهایی نوشته می‌شوند که برای نونهالان کلاس اول و دوم دبستان می‌گذارند. این علامت‌گذاری‌ها بخصوص در تیتر بدنما هستند. آیا ادراک مخاطب را اینقدر دستکم می‌گیرید که مثلا بدون کسره نتواند ترکیب "زبان فارسی" و "زبان علمی" را بخواند؟ اگر زیر "واقعیت تاریخی"، کسره نباشد، ممکن است خواننده آن را دروغ تاریخی بخواند؟ این یکی از آسیب‌های نگارش با صفحه کلید کامپیوتر است. شما در متن‌های دستنویس یا حروفچینی شده در چاپخانه‌های قدیمی نمی‌بینید که نویسندگان برای ساده ترین واژه‌ها و ترکیب‌ها از اعراب استفاده کرده باشند. لطفا بپذیرید که خوانندگان بدون این علامت‌ها قادرند جملات را به درستی بخوانند و درک کنند. −−−−−−−−−−−−−−−−−−−−−− ویراستار: استاندارد زمانه استفاده از زیر و زبر در حالت‌هایی است که تلفظ کلمه ناآشناست یا کسره خواندن را ساده‌تر کرده و جلوی سوءتفاهم را می‌گیرد. شما لطفا در نظر داشته باشید که برخی صاحب‌نظران و نویسندگان کاردان، مثلا آقای داریوش آشوری، بر استفاده از کسره در حالت اضافه اصرار دارند و آن را چیزی تزئینی و زائد نمی‌دانند. ما در بخش‌های نظر و اندیشه به سبک و سلیقه نویسنده احترام می‌گذاریم و آن را برای انتشار حتی‌الامکان در نظر می‌گیریم. در ضمن از اینکه کامپیوتر استفاده از علایم بیشتری را ساده کرده، بایستی خوشحال باشیم.

    • هاشم

      من خودم رشته مهندسی تحصیل کردم و سه بار تافل دادم و 93، 98 و 104 از 120 شدم یعنی زبان انگلیسیم بد نیست. در ترجمه هم دستی داشتم و حتی تو دارالترجمه ها کار کردم یعنی درک متن انگلیسی برام سخت نیست. ولی با این حال هنوز هم که هنوزه اگر کتابی که فنی باشه و به زبان فارسی روان ترجمه شده باشه برام قابل درک تره و مغزم راحت تر می گیره. ساختار مغز هر کس با زبان مادری که یاد می گیره جفت شده و هر چقدر هم در زبان دیگری متبحر باشه حتی تو زمینه های فنی که بیشترین رشد رو دارند زبان مادری قابل درک تره.