ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

سرازیری!

<p>امیر عباس جمشیدی ـ پیش از شروع جشنواره امیدوار بودم دست&zwnj;کم چهار- پنج فیلمی باشد که بشود دوست&zwnj;شان داشت و درباره&zwnj;شان با شور و شوق حرف زد. این انتظار با دیدن عنوان&zwnj;های فیلم&zwnj;هایی که فرم جشنواره را پر کرده بودند به وجود آمد. در آن زمان فیلم&zwnj;هایی مثل جدایی نادر از سیمین (اصغر فرهادی)، خانه پدری (کیانوش عیاری)، انتهای خیابان هشتم (علیرضا امینی)، زندگی با چشمان بسته (رسول صدر عاملی)، گزارش یک جشن (ابراهیم حاتمی کیا)، و یه حبه قند (رضا میرکریمی) بنا بود کیف ما را در جشنواره کوک کنند و در کنارشان فیلم&zwnj;های دیگری بودند که کم و بیش می&zwnj;شد رویشان حساب کرد؛ مثل فیلم&zwnj;های کاهانی و داود&zwnj;نژاد و بهروز افخمی و کمال تبریزی. با این امید به جشنواره رسیدیم و امیدمان نا&zwnj;امید شد. آن هم با توقیف فیلم&zwnj;های عیاری، صدرعاملی و امینی و همچنین برآورده نشدن توقع ما از فیلم&zwnj;های دیگر کارگردان&zwnj;ها، به جز فرهادی و داود&zwnj;نژاد البته. زمانی که سال گذشته معاونت سینمایی فعلی (که تازه به میز و ریاست رسیده بودند) با نگاهی صلح&zwnj;آمیز (!) چهره&zwnj;ای دموکرات از خود نشان دادند و فیلم&zwnj;های توقیفی معاونت سینمایی قبل از خود را آزاد کردند و حتی به یکی از آن&zwnj;ها جایزه&zwnj;ی بهترین فیلم را دادند، کمتر کسی بود که تصور کند همین آقایان در دوره&zwnj;ی جدید جلوی فیلم&zwnj;هایی را می&zwnj;گیرند که خودشان به آن&zwnj;ها مجوز داده&zwnj;اند. این فیلم&zwnj;ها اتفاقاً ساخته&zwnj;ی کسانی است که سال&zwnj;ها در این کشور فیلم ساخته&zwnj;اند و با ممیزی&zwnj;های رسمی و غیر رسمی سینما آشنایی دارند. وقتی در این دوره جلوی این فیلم&zwnj;ها گرفته می&zwnj;شود پس مشخص می&zwnj;شود آن نگاه آزاداندیش قبلی هم نمایشی بیش نبوده است.</p> <p><br /> <strong>نسخه&zwnj;ی نموداری دکتر برای سینمای ایران!</strong></p> <p><br /> احتمالاً نیاز اساسی سینمای ایران با نمودارهایی که دکتر حسن دکتر عباسی (تکرار دوباره عنوان دکتر، اشتباه تایپی نیست و برازنده&zwnj;ی ایشان است) برای موارد اصلاحی فیلم&zwnj;های فعلاً ممنوع شده&zwnj;ای مانند &laquo;خانه پدری&raquo; کیانوش عیاری، &laquo;زندگی با چشمان بسته&raquo; رسول صدرعاملی و &laquo;انتهای خیابان هشتم&raquo; علیرضا امینی ترسیم کرده&zwnj;اند، به طور کامل مرتفع شده است و همه چیز پیشاپیش درست و سر جای خودش به چشم می&zwnj;آید. وقتی ممیزی فیلم &laquo;خانه پدری&raquo; پیشنهاد (!) حذف بخش متصل &ndash; و نه &laquo;اپیزود&raquo; جداگانه&zwnj;ی - اول فیلم عیاری است که در آن دختری در زیرزمین خانه کشته می&zwnj;شود و کل چهار بخش بعد در چهار دوره&zwnj;ی تاریخی به همین حادثه مربوط می&zwnj;شوند، وقتی توصیه می&zwnj;شود فیلم امینی در دقیقه&zwnj;ی ۷۰ با خوشحالی دو شخصیت نیلوفر (ترانه علیدوستی) و بهرام (صابر ابر) از جور شدن پول دیه&zwnj;ی نجات&zwnj;بخش برادر نیلوفر، به پایان برسد و با حذف ۳۶ دقیقه&zwnj;ی انتهایی&zwnj;اش، به اثری منسجم&zwnj;تر و شسته رفته&zwnj;تر بدل شود (!)، در خصوص فیلم صدرعاملی هم مشکل می&zwnj;تواند این باشد که چرا شخصیت اصلی فیلم پرستو (باز هم ترانه علیدوستی که دو تا از بهترین بازی&zwnj;هایش با توقف همین فیلم&zwnj;ها، نادیده ماند و این خوش&zwnj;اقبالی زائدالوصف اوست و باید از مدیران جشنواره سپاس&zwnj;گزار باشد) هیچ&zwnj;کدام از آن کارهایی را که اهالی محله&zwnj;شان به او نسبت می&zwnj;دهند، انجام نداده است؟ فیلمی که قهرمانش تا این حد راست و درست و قربانی اتهاماتی باشد که با چشمان بسته به او می&zwnj;زنند، حتماً بدآموزی خواهد داشت. اهل آن محل، زندگی او را با چشمان بسته قضاوت می&zwnj;کنند و خوشبختانه دوستان معاونت سینمایی با چشمان باز، نگرش اخلاقی و انسانی فیلم را دیده و دریافته&zwnj;اند و بابت همین، قدغن&zwnj;اش کرده&zwnj;اند (!) به این&zwnj;ها اگر بخش تازه&zwnj;تأسیس و توهین&zwnj;آمیز &laquo;نوعی نگاه&raquo; را اضافه کنید، کلکسیون تکمیل می&zwnj;شود. بخشی که یکی از بهترین فیلم&zwnj;های جشنواره، مرهم را در خود داشت و می&zwnj;شد با اهمیت دادن به این فیلم به اعتبار جشنواره&zwnj;ای افزود که پیش از شروعش درگیر حاشیه&zwnj;های فراوانی، اعم از انتخاب همین دکتر حسن عباسی و اسدالله نیک&zwnj;نژاد (با آن کارنامه درخشان در هالیوود!) در هیأت داوران و همچنین دعواهای ممیزی فیلم&zwnj;هایی بود که ذکر کردم. این&zwnj;ها چند تا از شاهکارهای معاونت سینمایی در دوره ۲۹ جشنواره فیلم فجر است و احیاناً موارد دیگری هست که من از آن&zwnj;ها اطلاع ندارم. با این حساب می&zwnj;رسیم به فیلم&zwnj;های مهم و اتفاقاتی که در سالن اصلی جشنواره، مرکز همایش&zwnj;های برج میلاد افتاد؛ اتفاقاتی که در نوع خود در طول ۲۹ دوره از این بزرگ&zwnj;ترین رویداد فرهنگی این سرزمین تکرارنشدنی و بی&zwnj;نظیر است. من به این فکر می&zwnj;کنم که اگر فیلم اصغر فرهادی نبود تا بتوانیم به آن دل خوش کنیم، به چه امیدی جشنواره را به پایان می&zwnj;رساندیم؟</p> <p><br /> <strong>آینه&zwnj;های روبرو: عبور از خط قرمز محافظه&zwnj;کاری</strong></p> <p><img width="300" height="208" align="left" alt="" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/aynh_hy_rwbrw.jpg" /><br /> چهره&zwnj;ی مردانه&zwnj;ی زمختی که جعفر پناهی در فیلم آفساید از او به&zwnj;عنوان یکی از دخترهای پسرنمایی استفاده کرد که می&zwnj;خواستند به استادیوم آزادی بروند، یادتان هست؟ اسمش شایسته ایرانی است و در فیلمی بازی کرده با موضوعی حساسیت&zwnj;برانگیز که اتفاقاً در سه بخش جشنواره هم نمایش داشت. فیلم &laquo;آینه&zwnj;های روبرو&raquo; ساخته&zwnj;ی نگار آذربایجانی مهم&zwnj;ترین بخش بین&zwnj;الملل جشنواره است که به هر حال جرأت و جسارت هیأت انتخاب را نشان می&zwnj;دهد. فیلمی درباره&zwnj;ی ترانسکچوال&zwnj;ها که دست کم موضوعش در سینمای ایران تا به حال خط قرمز بوده است. اما نقش &laquo;ادی&raquo; برای شایسته ایرانی دشواری&zwnj;های خودش را داشته و باعث شده این بازیگر توانمند بتواند قابلیت&zwnj;هایش را نمایش دهد. آینه&zwnj;های روبرو ساخته&zwnj;ی نگار آذربایجانی اما نگاهی انسانی&zwnj; به ماجرا دارد و می&zwnj;خواهد طرح مسئله کند. اما با محافظه&zwnj;کاری&zwnj;هایی که ناخودآگاه در ذهن کارگردان و همین&zwnj;طور تهیه&zwnj;کننده وجود داشته، در بیان درست مسئله دچار مشکل شده است. اما همین&zwnj;قدر که تلاش خود را کرده قابل ستایش است.</p> <p><br /> <strong>سفر سرخ: نگاه درست اما عقب&zwnj;افتاده به دفاع</strong></p> <p><br /> سفر سرخ را بعد از ۱۰سال دیدیم و هیأت داوران هم به&zwnj;عنوان فیلم اول حمید فرخ&zwnj;نژاد نگاه ویژه&zwnj;ای به آن داشت و جایزه&zwnj;ی بهترین فیلم اول و بهترین کارگردانی این بخش را به آن داد. فیلم فرخ&zwnj;نژاد فیلم خوبی بود، اما حیف که با تنگ&zwnj;نظری و بیماری ذهنی تهیه&zwnj;کننده&zwnj;ی آن زمانش (تلویزیون) ۱۰سال دیر به نمایش درآمد. قصه&zwnj;ی مقاومت رزمندگان این سرزمین برای دفاع از خاکی که برایمان مقدس است. اما نگاه دوپهلوی فرخ&zwnj;نژاد اگر ۱۰ سال پیش حرف تازه&zwnj;ای بود، امسال بوی کهنگی می&zwnj;داد. نگاه اول موافق جنگ است و نگاه دوم حامی دفاع، و نه جنگ. ضمن اینکه کلیدی&zwnj;ترین فصل فیلم یعنی فصل آخر آن، که پرستار همراه ایرانی&zwnj;ها اسیر می&zwnj;شود به تیغ سانسور رفت، جایی که همه تلاش می&zwnj;کردند آن دختر را که در واقع نماد ناموس ایران است، حفظ کنند، ولی او در &zwnj;&zwnj;نهایت می&zwnj;افتد دست عراقی&zwnj;ها. یعنی همه چیزمان بر باد رفت. این نگاهی بود که ۱۰ سال تحمل نشد. حرف فیلم فرخ&zwnj;نژاد حیف ۱۰ سال دیر زده شد.</p> <p><br /> <strong>سیزده ۵۹: ده دقیقه اول و دیگر هیچ</strong></p> <p><img width="300" height="209" align="left" alt="" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/syzdh_59.jpg" /><br /> فیلم سیزده ۵۹ ساخته سامان سالور از آن فیلم&zwnj;هایی است که می&zwnj;شد جدی&zwnj;اش گرفت و درباره&zwnj;اش حرف زد، اگر تمام فیلم به قدرت سکانس ابتدایی&zwnj;اش بود. البته اینجا نمی&zwnj;خواهم فیلم را نقد کنم، اما با خودم گفتم شاید بد نباشد شوکی که بابت دیدن فصل افتتاحیه&zwnj;ی فیلم به من وارد شد را با شما در میان بگذارم. یک فصل تمام عیار و کامل در سینمای جنگی ایران. ایجاد فضای واقعی جنگ آن&zwnj;گونه که هست، نه به گونه&zwnj;ای که در بسیاری از فیلم&zwnj;های قهرمان&zwnj;پردازانه دیده&zwnj;ایم. اگر بخواهم نمونه بدهم تا کاملاً با من هم احساس شوید، می&zwnj;توانم فصل جنگ نجات سرباز رایان ساخته استیون اسپیلبرگ را مثال بزنم. باور کنید این فصل حتی در جزییات پرداخت هم می&zwnj;خواست یادآور فیلم اسپیلبرگ باشد، که بود. از میان این فصل حدوداً ۱۰ دقیقه&zwnj;ای، یک نمای هوشمندانه هست که از ذهنی خلاق نشان دارد، آنجا که ما انفجار را در سیاهی چشمان سید جلال (پرویز پرستویی) می&zwnj;بینیم، محشر است. باقی فیلم اما فصل اول را به هدر می&zwnj;دهد. کپی&zwnj;بردای ناشیانه&zwnj;ای از خداحافظ لنین (ولفگانگ بکر) که به کاریکاتور آن فیلم بدل شده است. حرفش هم آسیب&zwnj;شناسی آدم&zwnj;های بعد از جنگ است که هر کدام در زندگی حل شده&zwnj;اند. چند بار این حرف&zwnj;های تکراری را در فیلم&zwnj;ها دیده&zwnj;اید؟!</p> <p><br /> <strong>مرهم: مادربزرگ خود مرهم است!</strong></p> <p><br /> تقریباً ۱۹ سالی می&zwnj;شد که از علیرضا داود&zwnj;نژاد بعد از &laquo;نیاز&raquo; فیلم خوب ندیده بودم. امسال دیدم. &laquo;مرهم&raquo; از فیلم&zwnj;سازی نشان دارد که بازگشته است به مسیر درست فیلم&zwnj;سازی&zwnj;اش. البته خودش شاید اعتقاد نداشته باشد که از مسیر خارج شده است، اما بهتر است بگویم حس این فیلمش به تماشاگر بهتر منتقل شد تا فیلم&zwnj;های قبلی&zwnj;اش. یک قصه&zwnj;ی اجتماعی، با محور جوانان و اعتیادی که اگر قبلاً فقط شعار می&zwnj;دادیم که خانمان&zwnj;برانداز است، حالا با مواد مخدر جدیدی که هر روز اسم&zwnj;های عجیب و غریب به آن اضافه می&zwnj;شود، واقعاً زندگی را نابود می&zwnj;کند. &laquo;مرهم&raquo; دغدغه&zwnj;ی سالیان داود&zwnj;نژاد را هم با خود دارد، یعنی پیدا کردن راهکار برای نزدیک کردن نسل&zwnj;ها و خانواده به همدیگر. در گفتن این حرف هم در فیلمش کاملاً توفیق می&zwnj;یابد. اما چرا این فیلم باید در بخش من&zwnj;درآوردی &laquo;نوعی نگاه&raquo; به نمایش دربیاید و انبوه فیلم&zwnj;های زیر استاندارد برود در بخش مسابقه، از آن حکایت&zwnj;هایی است که هر چه بیشتر به آن فکر می&zwnj;کنیم کمتر به نتیجه می&zwnj;رسیم. ماجرایی هم که چند روز پیش به وجود آمده را هم اینجا برایتان بگویم تا به عمق فاجعه&zwnj;ی بی&zwnj;برنامگی مدیران جشنواره پی ببرید:</p> <p><img width="300" height="199" align="left" alt="" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/mrhm.jpg" /><br /> در بخش جوایز جنبی جشنواره فجر با نام &laquo;تجلی اراده ملی&raquo; که در مراسمی جداگانه جوایزش اهدا شد و نهاد&zwnj;ها و ارگان&zwnj;های مختلف بنا به سیاست&zwnj;هایشان به فیلم&zwnj;های منتخب&zwnj;شان جایزه دادند، نهاد هلال احمر جایزه&zwnj;اش را داد به مرهم، ساخته&zwnj;ی داود&zwnj;نژاد. اما این جایزه اهدا نشد. چرایش را هم در کینه&zwnj;های معاونت سینمایی و زیردستانش نسبت به سینمای ایران و توهم بیمارگونه&zwnj;شان جست&zwnj;و&zwnj;جو کنید که اجازه&zwnj;ی بروز نگاه&zwnj;هایی غیر از نگاه خودشان را نمی&zwnj;دهند. اما این حرکات فرقی در جایگاه فیلم داودنژاد ندارد. فیلم قدرت کافی برای ارتباط با مخاطب دارد. به&zwnj;خصوص اینکه بازی&zwnj;های فیلم به انتقال مفهومش کمک زیادی کرده است.</p> <p><br /> در این میان بازی طناز طباطبایی و پیرزنی که نقش مادر بزرگش را ایفا می&zwnj;کند (که مادربزرگ خود داودنژاد است) به شدت دلنشین از کار درآمده است. دو سال قبل طناز طباطبایی در فیلم صدا&zwnj;ها نقشی ایفا کرد که&zwnj;&zwnj; همان موقع گفتم یادتان بماند اسمش را. حالا او به همراه پیرزنی که نقش مادربزرگش را بازی می&zwnj;کند این حس مادربزرگ و نوه را خوب منتقل می&zwnj;کند. دست مریزاد به هر دویشان. اگر نشود مادربزرگ را آینده&zwnj;دار در بازیگری سینمای ایران دانست، می&zwnj;شود برای طناز این لقب را هبه کرد.</p> <p><br /> <strong>گزارش یک جشن: فیلم دوم آقا ابراهیم</strong></p> <p><img width="300" height="199" align="left" alt="" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/gzrsh_ykh_jshn.jpg" /><br /> حاتمی کیا هر چند پیش از این برای خود آبرویی در سینمای ایران کسب کرده بود، اما مثل اینکه قصد دارد در عرض یکی دو سال همه آن آبرو را یکسر بر باد دهد. این بی&zwnj;آبرویی هم از زمانی شروع شد که خودش تهیه&zwnj;کننده&zwnj;ی فیلم&zwnj;هایش شد و پول زیر دندانش مزه کرد. گزارش یک جشن نمونه&zwnj;ای از فیلمی است که قرار است فیلم شانزدهم یا هفدهم یک فیلمساز باشد، اما عملاً به فیلم دومش تبدیل می&zwnj;شود (حاتمی کیا پیش از این فیلم در سینمای اجتماعی، فیلم دعوت را ساخته است) با این دید حرفی باقی نمی&zwnj;ماند، چون فیلم به شدت در حرفش آشفته است. حرفی که مثلا اپوزیسیون است، اما در عمل محافظه&zwnj;کار. این&zwnj;هم از تأثیر&zwnj;&zwnj; همان بخشنامه&zwnj;های آقایان است. اما هر چه هست فیلمساز چشم سبز سینمای ایران می&zwnj;تواند به مسیر اصلی&zwnj;اش برگردد، به شرطی که بداند چه می&zwnj;کند.</p> <p><br /> <strong>آسمان محبوب: سرازیری</strong></p> <p><img width="300" height="209" align="left" alt="" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/asmn_mhbwb_0.jpg" /><br /> یک سؤال: یک فیلمساز تا چه حد می&zwnj;تواند سرازیر برود؟! داریوش مهرجویی از این فیلمسازان است که خوشبختانه هنوز زنده است و دارد فیلم می&zwnj;سازد، اما متأسفانه فیلم به فیلم دیگر نمی&zwnj;شود رویش حساب کرد. آسمان محبوب را دیدم با آن فضای مالیخولیایی این سؤال برایم جدی&zwnj;تر شد. این جشنواره برای ما شد عرصه سؤال&zwnj;هایی که جواب&zwnj;هایش را باید در روزهای آینده سر فرصت فکر کرد و به آن رسید. آسمان محبوب البته از دید هیأت محترم داوران فیلم مهمی بود که جایزه&zwnj;ی ویژه هیات داوران را گرفت. شاید داوران چیزی دیده&zwnj;اند که ما ندیده&zwnj;ایم.</p> <p><br /> <strong>ورود آقایان ممنوع: تکمیل مثلث کمدی</strong></p> <p><br /> وقتی نام رامبد جوان، پیمان قاسم&zwnj;خانی و رضا عطاران را در کنار هم بشنوید ناخودآگاه انتظار دارید فیلمی ببینید که همه چیزش سر جایش است و البته یک کمدی قوی از کار در آمده باشد. این احساسی است <img width="300" height="212" align="left" alt="" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/wrwd_aqyn_mmnw.jpg" />که در زمان تماشای ورود آقایان ممنوع، کاملاً برآورده شد. فیلم&zwnj;نامه&zwnj;ای دقیق از قاسم&zwnj;خانی، یک بازی شیرین و بانمک مثل همیشه از رضا عطاران، با هوش ذاتی رامبد جوان در کارگردانی کمدی تلفیق شده است و یک کمدی رمانتیک خوب را خلق کرده است که در اکران عمومی بی&zwnj;شک تماشاگر را جذب خواهد کرد.</p>

امیر عباس جمشیدی ـ پیش از شروع جشنواره امیدوار بودم دست‌کم چهار- پنج فیلمی باشد که بشود دوست‌شان داشت و درباره‌شان با شور و شوق حرف زد. این انتظار با دیدن عنوان‌های فیلم‌هایی که فرم جشنواره را پر کرده بودند به وجود آمد. در آن زمان فیلم‌هایی مثل جدایی نادر از سیمین (اصغر فرهادی)، خانه پدری (کیانوش عیاری)، انتهای خیابان هشتم (علیرضا امینی)، زندگی با چشمان بسته (رسول صدر عاملی)، گزارش یک جشن (ابراهیم حاتمی کیا)، و یه حبه قند (رضا میرکریمی) بنا بود کیف ما را در جشنواره کوک کنند و در کنارشان فیلم‌های دیگری بودند که کم و بیش می‌شد رویشان حساب کرد؛ مثل فیلم‌های کاهانی و داود‌نژاد و بهروز افخمی و کمال تبریزی. با این امید به جشنواره رسیدیم و امیدمان نا‌امید شد. آن هم با توقیف فیلم‌های عیاری، صدرعاملی و امینی و همچنین برآورده نشدن توقع ما از فیلم‌های دیگر کارگردان‌ها، به جز فرهادی و داود‌نژاد البته. زمانی که سال گذشته معاونت سینمایی فعلی (که تازه به میز و ریاست رسیده بودند) با نگاهی صلح‌آمیز (!) چهره‌ای دموکرات از خود نشان دادند و فیلم‌های توقیفی معاونت سینمایی قبل از خود را آزاد کردند و حتی به یکی از آن‌ها جایزه‌ی بهترین فیلم را دادند، کمتر کسی بود که تصور کند همین آقایان در دوره‌ی جدید جلوی فیلم‌هایی را می‌گیرند که خودشان به آن‌ها مجوز داده‌اند. این فیلم‌ها اتفاقاً ساخته‌ی کسانی است که سال‌ها در این کشور فیلم ساخته‌اند و با ممیزی‌های رسمی و غیر رسمی سینما آشنایی دارند. وقتی در این دوره جلوی این فیلم‌ها گرفته می‌شود پس مشخص می‌شود آن نگاه آزاداندیش قبلی هم نمایشی بیش نبوده است.

نسخه‌ی نموداری دکتر برای سینمای ایران!

احتمالاً نیاز اساسی سینمای ایران با نمودارهایی که دکتر حسن دکتر عباسی (تکرار دوباره عنوان دکتر، اشتباه تایپی نیست و برازنده‌ی ایشان است) برای موارد اصلاحی فیلم‌های فعلاً ممنوع شده‌ای مانند «خانه پدری» کیانوش عیاری، «زندگی با چشمان بسته» رسول صدرعاملی و «انتهای خیابان هشتم» علیرضا امینی ترسیم کرده‌اند، به طور کامل مرتفع شده است و همه چیز پیشاپیش درست و سر جای خودش به چشم می‌آید. وقتی ممیزی فیلم «خانه پدری» پیشنهاد (!) حذف بخش متصل – و نه «اپیزود» جداگانه‌ی - اول فیلم عیاری است که در آن دختری در زیرزمین خانه کشته می‌شود و کل چهار بخش بعد در چهار دوره‌ی تاریخی به همین حادثه مربوط می‌شوند، وقتی توصیه می‌شود فیلم امینی در دقیقه‌ی ۷۰ با خوشحالی دو شخصیت نیلوفر (ترانه علیدوستی) و بهرام (صابر ابر) از جور شدن پول دیه‌ی نجات‌بخش برادر نیلوفر، به پایان برسد و با حذف ۳۶ دقیقه‌ی انتهایی‌اش، به اثری منسجم‌تر و شسته رفته‌تر بدل شود (!)، در خصوص فیلم صدرعاملی هم مشکل می‌تواند این باشد که چرا شخصیت اصلی فیلم پرستو (باز هم ترانه علیدوستی که دو تا از بهترین بازی‌هایش با توقف همین فیلم‌ها، نادیده ماند و این خوش‌اقبالی زائدالوصف اوست و باید از مدیران جشنواره سپاس‌گزار باشد) هیچ‌کدام از آن کارهایی را که اهالی محله‌شان به او نسبت می‌دهند، انجام نداده است؟ فیلمی که قهرمانش تا این حد راست و درست و قربانی اتهاماتی باشد که با چشمان بسته به او می‌زنند، حتماً بدآموزی خواهد داشت. اهل آن محل، زندگی او را با چشمان بسته قضاوت می‌کنند و خوشبختانه دوستان معاونت سینمایی با چشمان باز، نگرش اخلاقی و انسانی فیلم را دیده و دریافته‌اند و بابت همین، قدغن‌اش کرده‌اند (!) به این‌ها اگر بخش تازه‌تأسیس و توهین‌آمیز «نوعی نگاه» را اضافه کنید، کلکسیون تکمیل می‌شود. بخشی که یکی از بهترین فیلم‌های جشنواره، مرهم را در خود داشت و می‌شد با اهمیت دادن به این فیلم به اعتبار جشنواره‌ای افزود که پیش از شروعش درگیر حاشیه‌های فراوانی، اعم از انتخاب همین دکتر حسن عباسی و اسدالله نیک‌نژاد (با آن کارنامه درخشان در هالیوود!) در هیأت داوران و همچنین دعواهای ممیزی فیلم‌هایی بود که ذکر کردم. این‌ها چند تا از شاهکارهای معاونت سینمایی در دوره ۲۹ جشنواره فیلم فجر است و احیاناً موارد دیگری هست که من از آن‌ها اطلاع ندارم. با این حساب می‌رسیم به فیلم‌های مهم و اتفاقاتی که در سالن اصلی جشنواره، مرکز همایش‌های برج میلاد افتاد؛ اتفاقاتی که در نوع خود در طول ۲۹ دوره از این بزرگ‌ترین رویداد فرهنگی این سرزمین تکرارنشدنی و بی‌نظیر است. من به این فکر می‌کنم که اگر فیلم اصغر فرهادی نبود تا بتوانیم به آن دل خوش کنیم، به چه امیدی جشنواره را به پایان می‌رساندیم؟

آینه‌های روبرو: عبور از خط قرمز محافظه‌کاری


چهره‌ی مردانه‌ی زمختی که جعفر پناهی در فیلم آفساید از او به‌عنوان یکی از دخترهای پسرنمایی استفاده کرد که می‌خواستند به استادیوم آزادی بروند، یادتان هست؟ اسمش شایسته ایرانی است و در فیلمی بازی کرده با موضوعی حساسیت‌برانگیز که اتفاقاً در سه بخش جشنواره هم نمایش داشت. فیلم «آینه‌های روبرو» ساخته‌ی نگار آذربایجانی مهم‌ترین بخش بین‌الملل جشنواره است که به هر حال جرأت و جسارت هیأت انتخاب را نشان می‌دهد. فیلمی درباره‌ی ترانسکچوال‌ها که دست کم موضوعش در سینمای ایران تا به حال خط قرمز بوده است. اما نقش «ادی» برای شایسته ایرانی دشواری‌های خودش را داشته و باعث شده این بازیگر توانمند بتواند قابلیت‌هایش را نمایش دهد. آینه‌های روبرو ساخته‌ی نگار آذربایجانی اما نگاهی انسانی‌ به ماجرا دارد و می‌خواهد طرح مسئله کند. اما با محافظه‌کاری‌هایی که ناخودآگاه در ذهن کارگردان و همین‌طور تهیه‌کننده وجود داشته، در بیان درست مسئله دچار مشکل شده است. اما همین‌قدر که تلاش خود را کرده قابل ستایش است.

سفر سرخ: نگاه درست اما عقب‌افتاده به دفاع

سفر سرخ را بعد از ۱۰سال دیدیم و هیأت داوران هم به‌عنوان فیلم اول حمید فرخ‌نژاد نگاه ویژه‌ای به آن داشت و جایزه‌ی بهترین فیلم اول و بهترین کارگردانی این بخش را به آن داد. فیلم فرخ‌نژاد فیلم خوبی بود، اما حیف که با تنگ‌نظری و بیماری ذهنی تهیه‌کننده‌ی آن زمانش (تلویزیون) ۱۰سال دیر به نمایش درآمد. قصه‌ی مقاومت رزمندگان این سرزمین برای دفاع از خاکی که برایمان مقدس است. اما نگاه دوپهلوی فرخ‌نژاد اگر ۱۰ سال پیش حرف تازه‌ای بود، امسال بوی کهنگی می‌داد. نگاه اول موافق جنگ است و نگاه دوم حامی دفاع، و نه جنگ. ضمن اینکه کلیدی‌ترین فصل فیلم یعنی فصل آخر آن، که پرستار همراه ایرانی‌ها اسیر می‌شود به تیغ سانسور رفت، جایی که همه تلاش می‌کردند آن دختر را که در واقع نماد ناموس ایران است، حفظ کنند، ولی او در ‌‌نهایت می‌افتد دست عراقی‌ها. یعنی همه چیزمان بر باد رفت. این نگاهی بود که ۱۰ سال تحمل نشد. حرف فیلم فرخ‌نژاد حیف ۱۰ سال دیر زده شد.

سیزده ۵۹: ده دقیقه اول و دیگر هیچ


فیلم سیزده ۵۹ ساخته سامان سالور از آن فیلم‌هایی است که می‌شد جدی‌اش گرفت و درباره‌اش حرف زد، اگر تمام فیلم به قدرت سکانس ابتدایی‌اش بود. البته اینجا نمی‌خواهم فیلم را نقد کنم، اما با خودم گفتم شاید بد نباشد شوکی که بابت دیدن فصل افتتاحیه‌ی فیلم به من وارد شد را با شما در میان بگذارم. یک فصل تمام عیار و کامل در سینمای جنگی ایران. ایجاد فضای واقعی جنگ آن‌گونه که هست، نه به گونه‌ای که در بسیاری از فیلم‌های قهرمان‌پردازانه دیده‌ایم. اگر بخواهم نمونه بدهم تا کاملاً با من هم احساس شوید، می‌توانم فصل جنگ نجات سرباز رایان ساخته استیون اسپیلبرگ را مثال بزنم. باور کنید این فصل حتی در جزییات پرداخت هم می‌خواست یادآور فیلم اسپیلبرگ باشد، که بود. از میان این فصل حدوداً ۱۰ دقیقه‌ای، یک نمای هوشمندانه هست که از ذهنی خلاق نشان دارد، آنجا که ما انفجار را در سیاهی چشمان سید جلال (پرویز پرستویی) می‌بینیم، محشر است. باقی فیلم اما فصل اول را به هدر می‌دهد. کپی‌بردای ناشیانه‌ای از خداحافظ لنین (ولفگانگ بکر) که به کاریکاتور آن فیلم بدل شده است. حرفش هم آسیب‌شناسی آدم‌های بعد از جنگ است که هر کدام در زندگی حل شده‌اند. چند بار این حرف‌های تکراری را در فیلم‌ها دیده‌اید؟!

مرهم: مادربزرگ خود مرهم است!

تقریباً ۱۹ سالی می‌شد که از علیرضا داود‌نژاد بعد از «نیاز» فیلم خوب ندیده بودم. امسال دیدم. «مرهم» از فیلم‌سازی نشان دارد که بازگشته است به مسیر درست فیلم‌سازی‌اش. البته خودش شاید اعتقاد نداشته باشد که از مسیر خارج شده است، اما بهتر است بگویم حس این فیلمش به تماشاگر بهتر منتقل شد تا فیلم‌های قبلی‌اش. یک قصه‌ی اجتماعی، با محور جوانان و اعتیادی که اگر قبلاً فقط شعار می‌دادیم که خانمان‌برانداز است، حالا با مواد مخدر جدیدی که هر روز اسم‌های عجیب و غریب به آن اضافه می‌شود، واقعاً زندگی را نابود می‌کند. «مرهم» دغدغه‌ی سالیان داود‌نژاد را هم با خود دارد، یعنی پیدا کردن راهکار برای نزدیک کردن نسل‌ها و خانواده به همدیگر. در گفتن این حرف هم در فیلمش کاملاً توفیق می‌یابد. اما چرا این فیلم باید در بخش من‌درآوردی «نوعی نگاه» به نمایش دربیاید و انبوه فیلم‌های زیر استاندارد برود در بخش مسابقه، از آن حکایت‌هایی است که هر چه بیشتر به آن فکر می‌کنیم کمتر به نتیجه می‌رسیم. ماجرایی هم که چند روز پیش به وجود آمده را هم اینجا برایتان بگویم تا به عمق فاجعه‌ی بی‌برنامگی مدیران جشنواره پی ببرید:


در بخش جوایز جنبی جشنواره فجر با نام «تجلی اراده ملی» که در مراسمی جداگانه جوایزش اهدا شد و نهاد‌ها و ارگان‌های مختلف بنا به سیاست‌هایشان به فیلم‌های منتخب‌شان جایزه دادند، نهاد هلال احمر جایزه‌اش را داد به مرهم، ساخته‌ی داود‌نژاد. اما این جایزه اهدا نشد. چرایش را هم در کینه‌های معاونت سینمایی و زیردستانش نسبت به سینمای ایران و توهم بیمارگونه‌شان جست‌و‌جو کنید که اجازه‌ی بروز نگاه‌هایی غیر از نگاه خودشان را نمی‌دهند. اما این حرکات فرقی در جایگاه فیلم داودنژاد ندارد. فیلم قدرت کافی برای ارتباط با مخاطب دارد. به‌خصوص اینکه بازی‌های فیلم به انتقال مفهومش کمک زیادی کرده است.

در این میان بازی طناز طباطبایی و پیرزنی که نقش مادر بزرگش را ایفا می‌کند (که مادربزرگ خود داودنژاد است) به شدت دلنشین از کار درآمده است. دو سال قبل طناز طباطبایی در فیلم صدا‌ها نقشی ایفا کرد که‌‌ همان موقع گفتم یادتان بماند اسمش را. حالا او به همراه پیرزنی که نقش مادربزرگش را بازی می‌کند این حس مادربزرگ و نوه را خوب منتقل می‌کند. دست مریزاد به هر دویشان. اگر نشود مادربزرگ را آینده‌دار در بازیگری سینمای ایران دانست، می‌شود برای طناز این لقب را هبه کرد.

گزارش یک جشن: فیلم دوم آقا ابراهیم


حاتمی کیا هر چند پیش از این برای خود آبرویی در سینمای ایران کسب کرده بود، اما مثل اینکه قصد دارد در عرض یکی دو سال همه آن آبرو را یکسر بر باد دهد. این بی‌آبرویی هم از زمانی شروع شد که خودش تهیه‌کننده‌ی فیلم‌هایش شد و پول زیر دندانش مزه کرد. گزارش یک جشن نمونه‌ای از فیلمی است که قرار است فیلم شانزدهم یا هفدهم یک فیلمساز باشد، اما عملاً به فیلم دومش تبدیل می‌شود (حاتمی کیا پیش از این فیلم در سینمای اجتماعی، فیلم دعوت را ساخته است) با این دید حرفی باقی نمی‌ماند، چون فیلم به شدت در حرفش آشفته است. حرفی که مثلا اپوزیسیون است، اما در عمل محافظه‌کار. این‌هم از تأثیر‌‌ همان بخشنامه‌های آقایان است. اما هر چه هست فیلمساز چشم سبز سینمای ایران می‌تواند به مسیر اصلی‌اش برگردد، به شرطی که بداند چه می‌کند.

آسمان محبوب: سرازیری


یک سؤال: یک فیلمساز تا چه حد می‌تواند سرازیر برود؟! داریوش مهرجویی از این فیلمسازان است که خوشبختانه هنوز زنده است و دارد فیلم می‌سازد، اما متأسفانه فیلم به فیلم دیگر نمی‌شود رویش حساب کرد. آسمان محبوب را دیدم با آن فضای مالیخولیایی این سؤال برایم جدی‌تر شد. این جشنواره برای ما شد عرصه سؤال‌هایی که جواب‌هایش را باید در روزهای آینده سر فرصت فکر کرد و به آن رسید. آسمان محبوب البته از دید هیأت محترم داوران فیلم مهمی بود که جایزه‌ی ویژه هیات داوران را گرفت. شاید داوران چیزی دیده‌اند که ما ندیده‌ایم.

ورود آقایان ممنوع: تکمیل مثلث کمدی

وقتی نام رامبد جوان، پیمان قاسم‌خانی و رضا عطاران را در کنار هم بشنوید ناخودآگاه انتظار دارید فیلمی ببینید که همه چیزش سر جایش است و البته یک کمدی قوی از کار در آمده باشد. این احساسی است که در زمان تماشای ورود آقایان ممنوع، کاملاً برآورده شد. فیلم‌نامه‌ای دقیق از قاسم‌خانی، یک بازی شیرین و بانمک مثل همیشه از رضا عطاران، با هوش ذاتی رامبد جوان در کارگردانی کمدی تلفیق شده است و یک کمدی رمانتیک خوب را خلق کرده است که در اکران عمومی بی‌شک تماشاگر را جذب خواهد کرد.

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

نظری وجود ندارد.