مرثیهای میان خواب و بیداری
<p>هوشنگ رضوانی- اسطوره‌ی «قو» و تبار‌شناسی کهن آن از برخی لحاظ به اسطوره‌ی «ققنوس» که در جهان اساطیری چین و ایران و یونان یافت می‌شود، شباهت دارد. هر دو با آوازخوانی به استقبال زیبایی مرگ می‌روند و با مرگ خود، ادامه می‌یابند.</p> <p> </p> <p>اگر با سینمای دارن آرنوفسکی، کارگردان آمریکایی آشنا باشیم، پس از دیدن هر فیلمی از او، باز انتظارش را داریم که در فیلم بعدی‌اش مجموعه‌ای از مضامین و شخصیت‌ها را به شکلی تاثیرگذار بر پرده سینما به نمایش بگذارد. با این‌حال او همواره آفریننده‌ی فیلم‌هایی با قهرمان‌های یگانه و تنهاست.</p> <p> </p> <p>«کشتی‌گیر» فیلمی از آرنوفسکی است که مورد ستایش قرار گرفت و پس از آن «قوی سیاه» را ساخت که در هشتاد و سومین جایزه اسکار، جایزه‌ی بهترین بازیگر زن را برای «ناتالی پورتمن» به ارمغان آورد.</p> <p>در «قوی سیاه» آخرین ساخته‌ی آرنوفسکی، ناتالی پورتمن (نینا) یک کارآموز رقص باله است و با آنکه ۲۸ سال سن دارد، هنوز در سایه‌ی نگرانی و مراقبت‌های بیمارگونه و وسواسی مادرش (باربارا هرشلی) زندگی می‌کند. مادر او نیز بالرین بوده است. بث (وایونا رایدر) بازیگر نقش قوی سیاه و قوی سفید در نمایش باله‌ای‌ست که نینا آرزوی پذیرفته شدن در نقش او را دارد. بث تصادف (خودکشی) می‌کند و نینا می‌کوشد، نقش او را بازی کند. نینا موفق می‌شود نقش را به عهده بگیرد اما در اجرای قوی سیاه با مشکلات و تنش‌هایی روحی و روانی مواجه می‌شود.</p> <p><img height="180" align="left" width="134" alt="" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/large_blackswanre02.jpg" /></p> <p>دشوار می‌توانیم از داستان «قوی سیاه» که با عدم قطعیت مواجه است، روایتی خطی به‌دست دهیم. در این فیلم فقط یک چیز قطعیت دارد و آن هم این است که معلوم نیست آنچه را که تماشاگر بر پرده‌ی سینما می‌بیند، واقعاً اتفاق افتاده یا در ذهن روی می‌دهد؟ حتی از تعداد شخصیت‌ها جدای از روایت داستانی نیز نمی‌توان اطمینان حاصل نمود. آیا بث وجود خارجی دارد؟ آیا لیلی (مالیا کولیس) حقیقی‌ست. آیا عشق‌بازی توماس (وینسلت کسل)، مربی و کارگردان باله و لیلی و یا حتی مرگ نینا واقعی ست یا این‌ها همه زاییده‌ی ذهن بیمار و پرتنش نیناست؟</p> <p><br /> گاهی حتی روایت‌ها و نسبیت‌ها چنان تکثر می‌یابند که فیلمبردار ترجیح می‌دهد برای نشان دادن تنش‌ها و انتقال حداکثری آن به مخاطب، دوربین را روی دست قرار داده و با لرزش‌های طبیعی تا آنجا که امکان دارد مخاطب را درگیر این تشویش کند.</p> <p> </p> <p>نینا در طول زندگی‌اش سعی کرده منزه باشد و در زندگی به تمایلات درونی‌اش نپردازد. او ۲۸ ساله است اما خود را از آنچه تمامی هم‌سن و سال‌هایش در مراحل مختلف رشد معمولاً به آن می‌پردازند، محروم کرده است. مادر وسواسی و بیمارگونه‌اش در دور شدن او از یک زندگی عادی و محروم ماندن از لذت‌های زندگی نقشی تعیین‌کننده داشته است. چنین است که نیازها و غرایز سرکوب‌شده‌ی نینا ناگهان در سن ۲۸ سالگی طغیان می‌کند و او که تا این لحظه مراقب تمامی رفتارهای فردی، خانوادگی و مناسبات اجتماعی‌اش بوده، به فردی تبدیل می‌شود که بدون شرم به رفتارهای ناصحیح می‌پردازد. درگیری‌های درونی و بیرونی نینا در بازی شگفت‌انگیز ناتالی پورتمن که خود نیز بالرین بوده است تجلی پیدا می‌کند.</p> <p>در فواصل فیلم گاهی زخم‌های درونی او بر تن نحیف و زیبایش نشان داده می‌شود. زخمی که بر کتف او از ابتدای فیلم وجود دارد و با افزایش کشمکش‌های درونی‌اش سر باز کرده و خون از آن جاری می‌شود، از زخم‌های دیرینه درونی‌اش نشان دارد که حتی اکنون جسمش را هم بیمار کرده است.</p> <p> </p> <p>نینا تا به این سن از داشتن هرگونه حریم خصوصی محروم بوده است. اتاق او قفل ندارد و او برای فرار از نگاه‌های نگران و مراقب مادر از هیزم شومینه برای قفل کردن در اتاق استفاده می‌کند. سایه‌ی سنگین مادر مراقب حتی در رختخواب، وقتی که قصد خودارضایی دارد دنبال اوست. سکانسی که صبح زود نینا از خواب بیدار می‌شود و مادر را روی صندلی کنار خود می‌یابد و از شرم، خودش را میان ملافه‌های سفید پنهان می‌کند، یک صحنه‌ی کلیدی و نمایانگر رابطه‌ی او با مادرش است. او در این صحنه همچون قویی سفید و ناآرام نشان داده می‌شود.</p> <p> </p> <p>نینا رابطه‌اش با واقعیت را از دست داده و در اثر بیماری روحی‌اش تا آنجا از واقعیت‌ها فاصله می‌گیرد که به نوعی جنون مبتلا می‌شود و گاهی «همزاد»ش یا کسی را که شبیه اوست می‌بیند.</p> <p><img height="120" align="left" width="180" alt="" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/large_blackswanre04.jpg" /></p> <p>نینا تا وقتی که نقش قوی سفید را تمرین می‌کند با یک تعادل رفتاری بیرونی روبروست. اگرچه گاهی در این نقش هم گاهی تعارض‌های درونی‌اش بیرون می‌زند، اما در مجموع رفتار منفعل و آرامی دارد. او حتی از سؤال‌های کارگردان نمایش باله درباره‌ی تجربه‌هایش در سکس شرمگین می‌شود و سعی می‌کند خودش را از مواجه شدن با لحظه‌هایی که کارگردان از نظر جنسی به او نظر دارد برهاند و فرار کند. اما با شروع نقش قوی سیاه، آنچه را که سال‌ها تجربه نکرده، به یک‌باره حس می‌کند، می‌بیند و انجام می‌دهد.</p> <p>به محض قرار گرفتن او در نقش قوی سیاه تمایلات سرکش‌اش شروع می‌شود. مثل این است که با بازی کردن در نقش قوی سیاه سویه‌های شر در شخصیت حقیقی او نیز بروز می‌کند. چنین است که او ناگهان سرکش می‌شود و بر اخلاق و عرف مسلط شورش می‌کند: هنگامی که پاسی از شب گذشته است به کلوپ‌های شبانه می‌رود، مواد مخدر مصرف می‌کند و همراه با دوستش سیاه‌مست به خانه بر می‌گردد و همجنسگرایی را تجربه می‌کند.</p> <p> </p> <p>شکسته شدن استخوان‌های بدن او درابتدای تغییر نقش در حالتی نمادین نشان‌دهنده‌ی ویرانی و خرد شدن آن چیزی‌ست که تا پیش از این از شخصیت آرام نینا می‌شناختیم. تعارض، کشمکش و جدال نیروهای خیر و شر درونی که فروید در نظریه‌هایش به آن‌ها اشاره کرده، نینا را به ویرانه‌ای تبدیل می‌کند و در ‌‌نهایت برای رها شدن از این خودویرانگری‌ها به مرگی خودخواسته تن می‌دهد. قوی سفید و سیاه در خون قرمز نینا غوطه‌ور می‌شوند و روح او برای رسیدن به کمالی که خود نیز در چند صحنه‌ی فیلم از آن اسم می‌‌برد، آماده می‌شود.</p> <p> </p> <p>به کمال رسیدن تنها داشتن کنترل نیست، بلکه‌‌ رها شدن هم هست.</p> <p>او خود را‌‌ رها می‌کند و آرام می‌میرد.</p> <p> </p> <p>اگرچه کلیت فیلم با پرداختن به مضمونی چون «شهرت» تناسب چندانی ندارد اما رگه‌های باریکی از برخی سکانس‌ها به چگونگی راه یافتن به دروازه‌های شهرت از طریق باج دادن به دنیای مردانه اشاره می‌کند. کارگردان باله در ازای دادن نقش قوی سیاه به نینا از او انتظار دارد اغواگری کند و یا سکانسی که نینا شاهد سکس دوست بالرینش با کارگردان نمایش برای دست یافتن به نقش نیناست، نمونه‌هایی از این پرداخت است.</p> <p> </p> <p>هرچند تشخیص، رمز گشایی و لذت کشف این روابط آزاردهنده است اما مخاطب را در بهتی بی‌پایان از رویارویی با واقعیت‌های دوگانه قرار می‌دهد.</p> <p> </p> <p>داستان فیلم شباهت‌هایی به «دریاچه قو» اثر چایکوفسکی دارد. آنجا نیز خوب و بد، خیر و شر، مرگ و زندگی در رویارویی با هم قرار می‌گیرند.</p> <p> </p> <p>«کلینت منسل» آهنگساز فیلم‌های آرنوفسکی توانسه است با ترکیب باله و موسیقی دست به جادوگری بزند و نوعی موسیقی برای این فیلم ارائه دهد که زیبایی‌های رقص باله را با جذابیت‌های هیجانی و روانی همراه می‌کند.</p> <p> </p> <p>انتخاب نام قوی سیاه نیز در حالی که فیلم دو وجه سیاه و سفید زندگی نینا را نشان می‌دهد، خود در خور توجه است. قوی سیاه فیلمی نیست که تنها با یک بار دیدن بتوان لایه‌های عمیق آن را شناخت. پیشنهاد می‌کنم برای لذت کشف بیشتر چند بار آن را ببینید. پورتمن هنگام دریافت جایزه بهترین بازیگر نقش اول زن در مراسم اسکار، آرنوفسکی را «روشنفکری جسور» خواند. در هر حال جسارت او در نشان دادن برهنه واقعیت‌ها ستایش تماشاگر را برمی‌انگیزد.</p> <p> </p> <p><strong>مشخصات فیلم:</strong></p> <p> </p> <p>نام فیلم: قوی سیاه - Black Swan<br /> کارگردان: دارن آرنوفسکی<br /> بازیگران: ناتالی پورتمن، وینسلت کسل، ویونا رایدر<br /> تهیه کننده: اسکات فرانکلین، مارک مداوی، آرنولد مسر</p>
هوشنگ رضوانی- اسطورهی «قو» و تبارشناسی کهن آن از برخی لحاظ به اسطورهی «ققنوس» که در جهان اساطیری چین و ایران و یونان یافت میشود، شباهت دارد. هر دو با آوازخوانی به استقبال زیبایی مرگ میروند و با مرگ خود، ادامه مییابند.
اگر با سینمای دارن آرنوفسکی، کارگردان آمریکایی آشنا باشیم، پس از دیدن هر فیلمی از او، باز انتظارش را داریم که در فیلم بعدیاش مجموعهای از مضامین و شخصیتها را به شکلی تاثیرگذار بر پرده سینما به نمایش بگذارد. با اینحال او همواره آفرینندهی فیلمهایی با قهرمانهای یگانه و تنهاست.
«کشتیگیر» فیلمی از آرنوفسکی است که مورد ستایش قرار گرفت و پس از آن «قوی سیاه» را ساخت که در هشتاد و سومین جایزه اسکار، جایزهی بهترین بازیگر زن را برای «ناتالی پورتمن» به ارمغان آورد.
در «قوی سیاه» آخرین ساختهی آرنوفسکی، ناتالی پورتمن (نینا) یک کارآموز رقص باله است و با آنکه ۲۸ سال سن دارد، هنوز در سایهی نگرانی و مراقبتهای بیمارگونه و وسواسی مادرش (باربارا هرشلی) زندگی میکند. مادر او نیز بالرین بوده است. بث (وایونا رایدر) بازیگر نقش قوی سیاه و قوی سفید در نمایش بالهایست که نینا آرزوی پذیرفته شدن در نقش او را دارد. بث تصادف (خودکشی) میکند و نینا میکوشد، نقش او را بازی کند. نینا موفق میشود نقش را به عهده بگیرد اما در اجرای قوی سیاه با مشکلات و تنشهایی روحی و روانی مواجه میشود.
دشوار میتوانیم از داستان «قوی سیاه» که با عدم قطعیت مواجه است، روایتی خطی بهدست دهیم. در این فیلم فقط یک چیز قطعیت دارد و آن هم این است که معلوم نیست آنچه را که تماشاگر بر پردهی سینما میبیند، واقعاً اتفاق افتاده یا در ذهن روی میدهد؟ حتی از تعداد شخصیتها جدای از روایت داستانی نیز نمیتوان اطمینان حاصل نمود. آیا بث وجود خارجی دارد؟ آیا لیلی (مالیا کولیس) حقیقیست. آیا عشقبازی توماس (وینسلت کسل)، مربی و کارگردان باله و لیلی و یا حتی مرگ نینا واقعی ست یا اینها همه زاییدهی ذهن بیمار و پرتنش نیناست؟
گاهی حتی روایتها و نسبیتها چنان تکثر مییابند که فیلمبردار ترجیح میدهد برای نشان دادن تنشها و انتقال حداکثری آن به مخاطب، دوربین را روی دست قرار داده و با لرزشهای طبیعی تا آنجا که امکان دارد مخاطب را درگیر این تشویش کند.
نینا در طول زندگیاش سعی کرده منزه باشد و در زندگی به تمایلات درونیاش نپردازد. او ۲۸ ساله است اما خود را از آنچه تمامی همسن و سالهایش در مراحل مختلف رشد معمولاً به آن میپردازند، محروم کرده است. مادر وسواسی و بیمارگونهاش در دور شدن او از یک زندگی عادی و محروم ماندن از لذتهای زندگی نقشی تعیینکننده داشته است. چنین است که نیازها و غرایز سرکوبشدهی نینا ناگهان در سن ۲۸ سالگی طغیان میکند و او که تا این لحظه مراقب تمامی رفتارهای فردی، خانوادگی و مناسبات اجتماعیاش بوده، به فردی تبدیل میشود که بدون شرم به رفتارهای ناصحیح میپردازد. درگیریهای درونی و بیرونی نینا در بازی شگفتانگیز ناتالی پورتمن که خود نیز بالرین بوده است تجلی پیدا میکند.
در فواصل فیلم گاهی زخمهای درونی او بر تن نحیف و زیبایش نشان داده میشود. زخمی که بر کتف او از ابتدای فیلم وجود دارد و با افزایش کشمکشهای درونیاش سر باز کرده و خون از آن جاری میشود، از زخمهای دیرینه درونیاش نشان دارد که حتی اکنون جسمش را هم بیمار کرده است.
نینا تا به این سن از داشتن هرگونه حریم خصوصی محروم بوده است. اتاق او قفل ندارد و او برای فرار از نگاههای نگران و مراقب مادر از هیزم شومینه برای قفل کردن در اتاق استفاده میکند. سایهی سنگین مادر مراقب حتی در رختخواب، وقتی که قصد خودارضایی دارد دنبال اوست. سکانسی که صبح زود نینا از خواب بیدار میشود و مادر را روی صندلی کنار خود مییابد و از شرم، خودش را میان ملافههای سفید پنهان میکند، یک صحنهی کلیدی و نمایانگر رابطهی او با مادرش است. او در این صحنه همچون قویی سفید و ناآرام نشان داده میشود.
نینا رابطهاش با واقعیت را از دست داده و در اثر بیماری روحیاش تا آنجا از واقعیتها فاصله میگیرد که به نوعی جنون مبتلا میشود و گاهی «همزاد»ش یا کسی را که شبیه اوست میبیند.
نینا تا وقتی که نقش قوی سفید را تمرین میکند با یک تعادل رفتاری بیرونی روبروست. اگرچه گاهی در این نقش هم گاهی تعارضهای درونیاش بیرون میزند، اما در مجموع رفتار منفعل و آرامی دارد. او حتی از سؤالهای کارگردان نمایش باله دربارهی تجربههایش در سکس شرمگین میشود و سعی میکند خودش را از مواجه شدن با لحظههایی که کارگردان از نظر جنسی به او نظر دارد برهاند و فرار کند. اما با شروع نقش قوی سیاه، آنچه را که سالها تجربه نکرده، به یکباره حس میکند، میبیند و انجام میدهد.
به محض قرار گرفتن او در نقش قوی سیاه تمایلات سرکشاش شروع میشود. مثل این است که با بازی کردن در نقش قوی سیاه سویههای شر در شخصیت حقیقی او نیز بروز میکند. چنین است که او ناگهان سرکش میشود و بر اخلاق و عرف مسلط شورش میکند: هنگامی که پاسی از شب گذشته است به کلوپهای شبانه میرود، مواد مخدر مصرف میکند و همراه با دوستش سیاهمست به خانه بر میگردد و همجنسگرایی را تجربه میکند.
شکسته شدن استخوانهای بدن او درابتدای تغییر نقش در حالتی نمادین نشاندهندهی ویرانی و خرد شدن آن چیزیست که تا پیش از این از شخصیت آرام نینا میشناختیم. تعارض، کشمکش و جدال نیروهای خیر و شر درونی که فروید در نظریههایش به آنها اشاره کرده، نینا را به ویرانهای تبدیل میکند و در نهایت برای رها شدن از این خودویرانگریها به مرگی خودخواسته تن میدهد. قوی سفید و سیاه در خون قرمز نینا غوطهور میشوند و روح او برای رسیدن به کمالی که خود نیز در چند صحنهی فیلم از آن اسم میبرد، آماده میشود.
به کمال رسیدن تنها داشتن کنترل نیست، بلکه رها شدن هم هست.
او خود را رها میکند و آرام میمیرد.
اگرچه کلیت فیلم با پرداختن به مضمونی چون «شهرت» تناسب چندانی ندارد اما رگههای باریکی از برخی سکانسها به چگونگی راه یافتن به دروازههای شهرت از طریق باج دادن به دنیای مردانه اشاره میکند. کارگردان باله در ازای دادن نقش قوی سیاه به نینا از او انتظار دارد اغواگری کند و یا سکانسی که نینا شاهد سکس دوست بالرینش با کارگردان نمایش برای دست یافتن به نقش نیناست، نمونههایی از این پرداخت است.
هرچند تشخیص، رمز گشایی و لذت کشف این روابط آزاردهنده است اما مخاطب را در بهتی بیپایان از رویارویی با واقعیتهای دوگانه قرار میدهد.
داستان فیلم شباهتهایی به «دریاچه قو» اثر چایکوفسکی دارد. آنجا نیز خوب و بد، خیر و شر، مرگ و زندگی در رویارویی با هم قرار میگیرند.
«کلینت منسل» آهنگساز فیلمهای آرنوفسکی توانسه است با ترکیب باله و موسیقی دست به جادوگری بزند و نوعی موسیقی برای این فیلم ارائه دهد که زیباییهای رقص باله را با جذابیتهای هیجانی و روانی همراه میکند.
انتخاب نام قوی سیاه نیز در حالی که فیلم دو وجه سیاه و سفید زندگی نینا را نشان میدهد، خود در خور توجه است. قوی سیاه فیلمی نیست که تنها با یک بار دیدن بتوان لایههای عمیق آن را شناخت. پیشنهاد میکنم برای لذت کشف بیشتر چند بار آن را ببینید. پورتمن هنگام دریافت جایزه بهترین بازیگر نقش اول زن در مراسم اسکار، آرنوفسکی را «روشنفکری جسور» خواند. در هر حال جسارت او در نشان دادن برهنه واقعیتها ستایش تماشاگر را برمیانگیزد.
مشخصات فیلم:
نام فیلم: قوی سیاه - Black Swan
کارگردان: دارن آرنوفسکی
بازیگران: ناتالی پورتمن، وینسلت کسل، ویونا رایدر
تهیه کننده: اسکات فرانکلین، مارک مداوی، آرنولد مسر
نظرها
کاربر مهمان - حسین
<p>به نظرم نقدی بسیار سطحی و غیر دقیق از این فیلم بود! حتی اشتباهاتی فجیع داشت، انگار متوجه نکته ها نشدند. اصلا همجنس گرایی رو نینا تجربه نمی کند بلکه زائیده تخیل اوست. و اشتباهات کوچکی مثل هیزم شومینه؟!؟!<br /> گرچه نقد منم سازنده نیست اما احساس می کنم نویسنده این متن فیلم را آنطور که خود می خواسته دیده است ...</p>
باران
<p> این نقد به لایه های عمیقی از فیلم توجه داشته . شخصیت ها رو به خوبی واکاوی کرده. خصوصن تقابل قوی سفید و سیاه رو</p>