ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

درس و ترس

<p>اکبر فلاح&zwnj;زاده- داریوش مهرجویی نمایش &laquo;درس&raquo; اثر اوژن یونسکو را در تهران روی صحنه برده است. او این نمایشنامه را همراه با نمایش دیگری از یونسکو به نام &laquo;آوازخوان طاس&raquo; ترجمه کرده است. این نخستین بار است که مهرجویی کارگردانی تئا&zwnj;تر را تجربه می&zwnj;کند. او درباره&zwnj;ی تجربه&zwnj;ی کارگردانی تئاتر به رسانه&zwnj;ها می&zwnj;گوید: &laquo;تا الآن چهار نمایشنامه ترجمه کرده&zwnj;ام. هر کدام از این نمایشنامه&zwnj;ها را ترجمه می&zwnj;کردم که بتوانم آن را اجرا کنم، اما انگار اصلا دوست ندارند امثال من وارد صحنه تئا&zwnj;تر شوند.&raquo;</p> <!--break--> <p>&nbsp;</p> <p>مهرجویی در پیشگفتار ترجمه&zwnj;ی نمایشنامه&zwnj;های یونسکو نوشته است: &laquo;دو نمایشنامه&zwnj;ی درس و آوازه&zwnj;خوان طاس را می&zwnj;توان جزومهم&zwnj;ترین کارهای یونسکو دانست و از آنجا که هر دو جزو کارهای اولیه&zwnj;ی اوست از&zwnj; تر و تازگی بیشتری نسبت به سایر آثارش برخوردار است. آنجا که معنا پا در هوا چند پهلو و طنزآمیز و گزنده می&zwnj;شود به بهترین وجه جوهر محتوایی تئا&zwnj;تر ابسورد را بر ملا می&zwnj;کند&raquo;.</p> <p>&nbsp;</p> <p>مهرجویی چنانکه همه می&zwnj;دانند، کارش کارگردانی فیلم&zwnj;های سینمایی بوده است. او را در سینما رکوردار اقتباس می&zwnj;دانند. چون اکثر آثارش را بر اساس اقتباس از داستان&zwnj;ها یا نمایشنامه&zwnj;های نویسندگان داخلی و خارجی ساخته است: غلامحسین ساعدی، گلی ترقی، هوشنگ مرادی کرمانی، سالینجر و ایبسن از جمله نویسندگانی هستند که مهرجویی آثارشان را غالباً به طور آزاد اقتباس کرده است. او در سال&zwnj;های جوانی فیلم مستندی هم در مورد آرتور رمبو شاعر فرانسوی ساخته است. به هر حال نخستین کار تئاتری مهرجویی چنان که انتظار می&zwnj;رفت، با استقبال تماشاگران روبرو شده است.</p> <p>&nbsp;</p> <p><strong>وضع چندان هم عادی نیست </strong></p> <p>&nbsp;</p> <p><img hspace="7" height="144" align="left" width="250" vspace="7" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/fallahzmeh02.jpg" alt="" />نمایش &laquo;درس&raquo; سه بازیگر دارد: یک پروفسور ۵۰-۶۰ ساله، دختر دانش&zwnj;آموز ۱۸ ساله، و ماریا، مستخدمه&zwnj;ی خانه. صحنه، اتاق پذیرایی خانه&zwnj;ی پروفسور است. زنگ می&zwnj;زنند و مستخدمه&zwnj;ی خانه در را به&zwnj;روی دختر جوان باز می&zwnj;کند. او به اتاق راهنمایی می&zwnj;شود تا منتظر پروفسور بماند. این دختر شاگرد خصوصی است و به توصیه والدینش آمده درس بخواند. همه چیز عادی جلوه می&zwnj;کند. دختر نمی&zwnj;داند که با ورود به این اتاق به قتلگاه خود گام گذاشته است. این عادت یونسکو است که نمایش&zwnj;هایش را با زندگی عادی شروع می&zwnj;کند و رفته رفته نشان می&zwnj;دهد که وضع چندان هم عادی نیست.</p> <p>&nbsp;</p> <p>پروفسور بعد از لحظاتی وارد می&zwnj;شود و بعد از خوش و بش با دختر او را روی صندلی می&zwnj;نشاند و درس شروع می&zwnj;شود. پروفسور بسیار مؤدب است و دختر کنجکار آموختن. پروفسور ابتدا با پرسش&zwnj;های بسیار ساده و بچه&zwnj;گانه شروع می&zwnj;کند: پایتخت فرانسه کجاست، یک به&zwnj;علاوه&zwnj;ی دو چند می&zwnj;شود، بعد از هفت چه عددی می&zwnj;آید، و پرسش&zwnj;های ساده&zwnj;ی دیگری از این دست. این پرسش&zwnj;های ساده که تماشاگر را از فرط سادگی به خنده می&zwnj;اندازند، دختر را سر شوق می&zwnj;آورند. دختر چنان&zwnj;که انتظار می&zwnj;رود به پرسش&zwnj;ها جواب صحیح می&zwnj;دهد و به طرزی غیر منتظره و اغراق&zwnj;آمیز مورد تشویق پروفسور قرار می&zwnj;گیرد. یونسکو موفق می&zwnj;شود با طرح بدیهیات و سؤالات پیش پاافتاده، ضمن خنداندن تماشاگر او را آماده&zwnj;ی ورود به پیچیدگی&zwnj;ها و فجایعی کند که به اعتقاد او از دل وقایع ساده&zwnj;ی زندگی روزمره در می&zwnj;آیند.</p> <p>&nbsp;</p> <p>دختر که جمع اعداد ساده تا ده را از بر است، تفریق&zwnj;&zwnj; همان اعداد ساده را نمی&zwnj;تواند انجام بدهد. او اصلا معنی عمل تفریق را با وجود شرح پروفسور نمی&zwnj;فهمد، و این کم کم موجب عصبانیت پروفسور می&zwnj;شود که نمی&zwnj;تواند منطق ساده ریاضی را به دختر یاد بدهد. اما شگفتی اینجاست که همین دختر به بعضی سؤالات بسیار مشکل&zwnj;تر در عمل ضرب اعداد جواب درست می&zwnj;دهد. معلوم می&zwnj;شود که دختر دانش&zwnj;آموز چیزی نمی&zwnj;داند و قادر به تحلیل نیست و صرفاً چیز&zwnj;هایی را که از بر کرده، می&zwnj;داند. وضع مضحکی پیش می&zwnj;آید. اما این وضع وقتی پیچیده و خطرناک می&zwnj;شود که کار به زبان&zwnj;شناسی و ترجمه&zwnj;ی جمله به زبان&zwnj;های مختلف می&zwnj;کشد. از اینجا به بعد رابطه&zwnj;ی استاد و شاگرد از رابطه دوستانه&zwnj;ی معلم- شاگرد یا پدر - فرزندی خارج می&zwnj;شود و کم کم به رابطه&zwnj;ی غالب و مغلوب مبدل می&zwnj;گردد.</p> <p>&nbsp;</p> <p>ماری، کلفت خانه که از سوابق پروفسور آگاه است، به تجربه می&zwnj;داند که درس زبان خطرناک است. به همین دلیل وقتی پروفسور بعد از فراغت از درس ریاضی، تدریس زبان و زبان&zwnj;شناسی را شروع می&zwnj;کند، ماری از آشپزخانه بیرون می&zwnj;آید و به پروفسور هشدار می&zwnj;دهد که این درس را&zwnj;&zwnj; رها کند. دختر دانش&zwnj;آموز که نمی&zwnj;تواند بفهمد چرا کلفت خانه نسبت به زبان&zwnj;شناسی هشدار می&zwnj;دهد، حیرت&zwnj;زده و هاج و واج است. ماری به پروفسور می&zwnj;گوید، زبان&zwnj;شناسی آخر و عاقبت خوشی ندارد. پروفسور با عصبانیت ماری را از خود می&zwnj;راند و به آشپزخانه می&zwnj;فرستد، تا کارش را بدون مزاحمت ادامه دهد.</p> <p>&nbsp;</p> <p>یونسکو خود سال&zwnj;ها معلم زبان و ویراستار بوده است. او مانند چند تن دیگر از پیشروان تئا&zwnj;تر ابسورد، زبان را نه وسیله ارتباط، که وسیله&zwnj;ی شکنجه و قتل می&zwnj;داند. دختر دندان&zwnj;درد دارد، اما استاد با او همدردی نمی&zwnj;کند. این نشان می&zwnj;دهد که رابطه&zwnj;ی انسانی بین این دو قطع شده است. پروفسور با وجود اینکه می&zwnj;بیند دختر از درد به خودش می&zwnj;پیچد، او را&zwnj;&zwnj; رها نمی&zwnj;کند و مدام او را زیر فشار جملات بی&zwnj;ربط خود می&zwnj;گیرد تا منکوبش کند. این رابطه که کم کم با تفوق جنسی از یک سو، و سلطه&zwnj;ی طبقاتی هم توأم می&zwnj;شود، تا از پا افتادن کامل دختر زیر رگبار درس&zwnj;های بی&zwnj;معنی استاد ادامه می&zwnj;یابد. اینجاست که استاد با ضربه&zwnj;ی کارد او را می&zwnj;کشد. این دختر چهلمین شاگردی است که قربانی می&zwnj;شود.</p> <p>&nbsp;</p> <p>کلفت وارد می&zwnj;شد، کمی غرو لند می&zwnj;کند، اما مانند کسی که به این صحنه عادت دارد، آثار قتل را می&zwnj;پوشاند و به کمک پروفسور کشان کشان جسد دختر را بیرون می&zwnj;برند. بعد از لحظاتی زنگ می&zwnj;زنند: یک دختر دانش&zwnj;آموز پشت در است که می&zwnj;خواهد مانند دیگر قربانیان از پروفسور درس خصوصی بگیرد. به این ترتیب دور باطل ادامه می&zwnj;یابد.</p> <p><strong><br /> </strong></p> <p><strong>منظور از طرح سوالات بی&zwnj;معنی رسیدن به معنی نیست</strong></p> <p>&nbsp;</p> <p>منظور از طرح سؤالات بی&zwnj;معنی رسیدن به معنی نیست، بلکه این است که نشان داده شود همه چیز تهی از معنی است. بعد از خرد و بی&zwnj;حال کردن دختر زیر فشار کلمات و پرسش&zwnj;های بیهوده، و سرانجام با کش<strong><img hspace="7" height="144" align="right" width="250" vspace="7" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/fallahzmeh03.jpg" alt="" /></strong>تن دختر، پروفسور او را کاملاً نابود و مال خود می&zwnj;کند. از آنجا که قربانی درس، مؤنث است، بعضی از منتقدان کشتن دختر را نوعی تجاوز جنسی به او و نشانه&zwnj;ی اقتدار جنسی می&zwnj;دانند. سؤال و جواب&zwnj;ها در این نمایش شکل نوعی بازجویی دارند. بازجو همه چیز را می&zwnj;داند و قربانی چیزی جز اسمش و مشتی محفوظات نمی&zwnj;داند. پروفسور هم چندان دانا نیست، او صرفاً به کلمه و چاقو مجهز است.</p> <p>&nbsp;</p> <p>او با قدرت کلمه، حتی کلمات بی&zwnj;معنی، و با به کاربردن سلطه&zwnj;گرانه وسیله&zwnj;ای به نام زبان، قربانی را به زانو درمی&zwnj;آورد. زبان، بنا به بینش یونسکو وسیله&zwnj;ی رابطه نیست، بلکه وسیله&zwnj;ای است تا نشان بدهد که رابطه چقدر بی&zwnj;ربط است. در نمایشنامه&zwnj;ی &laquo;آوازه&zwnj;خوان طاس&raquo; نیز که یونسکو آن را &laquo;ضد نمایش&raquo; نامید، آقا و خانم اسمیت حرف&zwnj;های بی&zwnj;ربط می&zwnj;زنند. در نمایش &laquo;صندلی&zwnj;ها&raquo; هم سخنرانی&zwnj; که مدت&zwnj;ها انتظارش می&zwnj;رود، وقتی سرانجام از راه می&zwnj;رسد، جز اصوات بی&zwnj;ربط چیزی نمی&zwnj;گوید.</p> <p>&nbsp;</p> <p><strong>بی&zwnj;معنی بودن روابط انسانی در آثار یونسکو</strong></p> <p>&nbsp;</p> <p>بی&zwnj;معنی بودن روابط انسانی که یونسکو به آن اعتقاد داشت و از آن رنج می&zwnj;برد، مایه&zwnj;ی اکثر آثار اوست. نمایش&zwnj;های یونسکو قهرمان ندارد. در نمایشنامه&zwnj;های او زبان نقش مهمی دارد. به عقیده&zwnj;ی برخی از منتقدان علاقه یا بی&zwnj;علاقگی یونسکو به زبان تا اندازه&zwnj;ای ریشه در دو زبانی او دارد. پدر او اهل رومانی و مادرش فرانسوی بود. آن&zwnj;ها، وقتی که یونسکو سه سال داشت، از هم جدا شدند و یونسکو به خواسته&zwnj;ی پدرش در رومانی به مدرسه رفت و در دانشگاه بخارست زبان و ادبیات خواند. بعد از پایان دانشگاه با استفاده از بورس تحصیلی برای نوشتن رساله&zwnj;ی دکترا به فرانسه رفت.</p> <p>&nbsp;</p> <p>در زمان جنگ جهانی دوم که فرانسه به اشغال نازی&zwnj;ها درآمد، او به دوباره به رومانی بازگشت، ولی بعد از پایان جنگ باز به فرانسه رفت. یونسکو از جنگ مصون ماند، اما اثر دهشتناک جنگ بر روحش باقی ماند. میلیون&zwnj;ها کشته، زخمی و آواره&zwnj;ی جنگ جهانی دوم از یک&zwnj;سو و آثار ویرانگر فاشیسم در ایجاد آسیب&zwnj;های روانی، یأس و بدبینی، به&zwnj;وجود آمدن فلسفه اگزیستانسیالیسم و به موازات آن تئا&zwnj;تر ابسورد قطعاً نقش داشته است.</p> <p><strong><br /> </strong></p> <p><strong>آوازخوان طاس و تئا&zwnj;تر ابسورد</strong></p> <p>&nbsp;</p> <p><img hspace="7" height="144" align="left" width="250" vspace="7" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/fallahzmeh04.jpg" alt="" />چهار سال بعد از پایان جنگ جهانی دوم، در سال ۱۹۴۹ با نمایش &laquo;آواز&zwnj;خوان طاس&raquo; چیزی آغاز شد که بعد&zwnj;ها منتقدانی چون مارتین اسلین به آن تئا&zwnj;تر ابسورد گفتند. ابسورد در لاتین بدآهنگ و نامطلوب معنی می&zwnj;دهد. در فارسی به آن &laquo;پوچ&raquo; و اخیراً &laquo;معنی&zwnj;باخته&raquo; می&zwnj;گویند. گذشته از کارهای یونسکو، نمایش&zwnj;نامه&zwnj;های ساموئل بکت، ژان ژنه، آرتور آداموف، هارولد پینتر و تعدادی از کارهای گونتر گراس، علی رغم اختلافاتی که در جزییات با هم دارند، جزو تئا&zwnj;تر ابسورد محسوب می&zwnj;شوند. در این شکل از تئا&zwnj;تر زندگی روزمره به شکل مثله&zwnj;شده و وحشتناک ارائه می&zwnj;شود. اما چون این تئا&zwnj;تر به علت دارا بودن عناصر کمیک موجب خنده تماشاگر هم می&zwnj;شود، به آن نمی&zwnj;شود تئا&zwnj;تر ترسناک گفت.</p> <p>&nbsp;</p> <p>قصد این تئا&zwnj;تر ترساندن نیست، بلکه این است که غیر طبیعی بودن روابط عادی را در زندگی نشان&zwnj;مان بدهد: در &laquo;نمایشنامه&zwnj;ی &laquo;آمده - یا چطور از شرش خلاص شویم&raquo;، زن و شوهری سال&zwnj;های مدید علیرغم اختلاف با هم زیر یک سقف زندگی کرده&zwnj;اند. اما مشکل آن&zwnj;ها این است که در یکی از اتاق&zwnj;های خانه جنازه&zwnj;ای افتاده و مدام دارد رشد می&zwnj;کند. این جنازه سمبل چرکین بودن رابطه&zwnj;ی این دو است. در طول نمایش جنازه بزرگ و بزرگ&zwnj;تر می&zwnj;شود و پا&zwnj;هایش از خانه بیرون می&zwnj;رود و به خیابان می&zwnj;رسد و هیچ جور نمی&zwnj;شود از نمایان&zwnj;شدنش جلو گرفت. در نمایشنامه&zwnj;ی &laquo;همسایه جدید&raquo; اتاق این همسایه کم کم چنان از اثاث خانه پر می&zwnj;شود که از خانه بیرون می&zwnj;زند و شهر را پر می&zwnj;کند.</p> <p>&nbsp;</p> <p>این تئا&zwnj;تر، تئا&zwnj;تر انسان تنها و سرخورده بعد از جنگ است که از هر گونه دین و ایدئولوژی متنفر است و خود را در میان زندگی ماشینی سرگردان می&zwnj;یابد. این تئا&zwnj;تر به وحدت&zwnj;های سه گانه&zwnj;ی ارسطویی نیاز ندارد، چون اساساً داستان ندارد. نه فقط ضد تئا&zwnj;تر کلاسیک، که مخالف تئا&zwnj;تر حماسی برشت هم هست. به علت همین ویژگی&zwnj;ها به تئا&zwnj;تر ابسورد، &laquo;ضد تئا&zwnj;تر&raquo; هم می&zwnj;گویند. نخستین اجراهای تئا&zwnj;تر ابسورد، از جمله کارهای یونسکو با سردی تماشاگران، و در مواردی با هو کردن آن&zwnj;ها مواجه شد. اما کم کم، بخصوص بعد از اجرای نمایشنامه&zwnj;ی &laquo;کرگدن&zwnj;ها&raquo; جا افتاد. حالا یونسکو از جمله نمایشنامه&zwnj;نویسان فرانسوی است که آثارش در نیمه دوم قرن بیستم بیشترین اجرا&zwnj;ها را داشته است.</p> <p>&nbsp;</p> <p><strong>تلاش برای آشکار کردن حقایق پنهان</strong></p> <p>&nbsp;</p> <p>یونسکو یک&zwnj;بار گفته بود: من&zwnj;&zwnj; همان قدر در نمایش &laquo;کرگدن&zwnj;ها&raquo; برانژه (شخصیت اصلی نمایشنامه) هستم که فلوبر، مادام بواری است. وقتی فکر می&zwnj;کنم همه&zwnj;ی مردم کرگدن هستند، چرا خودم نباشم. <br /> سال ۱۹۶۴ فرانسوا بوندی از یونسکو پرسید: &laquo;شما خودتان هم همین پروفسوری هستید که شاگردانش را پی در پی می&zwnj;کشد؟&raquo;</p> <p>&nbsp;</p> <p>یونسکو جواب داد: &laquo;البته. من در این پروفسور خودم را می&zwnj;یابم. او ظاهراً یک مامور اعدام اشتباهی است. تجاوز هم از او برنمی&zwnj;آید. فکر و خیالات سکسی&zwnj;اش با حضور کلفت خانه به هم می&zwnj;خورد. این نمایش بی&zwnj;طرفانه&zwnj;ترین اثر من است. یک نگاه صرف به چیزهای دور و بر.&raquo;</p> <p>&nbsp;</p> <p>این نگاه به نظر یونسکو همان است که با حیرت به بی&zwnj;معنایی برمی&zwnj;خورد. برای نشان دیدن این طرز نگاه به پیرامون، یونسکو محمل تئا&zwnj;تر را جای بهتری از رمان یافت. چون اینجا به قول خودش می&zwnj;توانست راحت&zwnj;تر و به زبانی ساده&zwnj;تر حرفش را بزند.&zwnj;&zwnj; همان حرفی که کافکا، که یونسکو که او را می&zwnj;ستود، با زبانی پیچیده&zwnj;تر می&zwnj;زند. در &laquo;مسخ&raquo; کافکا انسان حشره می&zwnj;شود، و نزد یونسکو به کرگدن تبدیل می&zwnj;شود. اولی ناخواسته صورت می&zwnj;گیرد و دومی خودخواسته. منتقدان دومی را وحشتناک&zwnj;تر می&zwnj;دانند، چون مانند اپیدمی همه گیر می&zwnj;شود. هرچند عده&zwnj;ای تبدیل شدن مردم به کرگدن را به همه&zwnj;گیرشدن فاشیسم تعبیر کرده&zwnj;اند، اما خود یونسکو آن را به فاشیسم محدود نمی&zwnj;کند و جهان شمول می&zwnj;داند.</p> <p>&nbsp;</p> <p>می&zwnj;گوید: &laquo;من احساس می&zwnj;کنم که در یک دنیای&zwnj; تر و تمیز در میان انسان&zwnj;های مؤدب و موقر زندگی می&zwnj;کنم. اما یکباره همه چیز خراب می&zwnj;شود و در هم می&zwnj;ریزد. چون شخصیت وحشتناک این انسان&zwnj;های محترم برملا می&zwnj;شود. تئا&zwnj;تر شاید همین باشد: پرده برداشتن از آنچه پنهان شده است. نشان دادن چیزی که انتظارش را نداریم و از دیدنش هاج و واج می&zwnj;شویم. برای من تئا&zwnj;تر چیزی نیست جز همین آشکار کردن حقایق پنهان.&raquo;</p> <p>&nbsp;</p> <p><strong>اجرای درس</strong></p> <p>&nbsp;</p> <p>&laquo;درس&raquo; در اروپا گذشته از تئا&zwnj;تر به صورت باله نیز اجرا شده است. تئا&zwnj;تر کوچکی در پاریس از سال ۱۹۵۷ تاکنون همچنان به طور مرتب دو نمایشنامه&zwnj;ی &laquo;آوازخوان طاس&raquo; و &laquo;درس&raquo; یونسکو را اجرا می&zwnj;کند. توماس پتر گورگن در اجر<img hspace="7" height="144" align="right" width="250" vspace="7" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/fallahzmeh05.jpg" alt="" />ای این اثر در تئا&zwnj;تر مول&zwnj;هایم در آلمان نقش دختر بازیگر را به یک مرد داد تا از جنبه&zwnj;ی جنسی نمایش بکاهد. او در عوض با حرکات نمایشی بازیگران به جنبه&zwnj;ی سرگرم&zwnj;کننده&zwnj;ی نمایش افزود. صحنه&zwnj;ی این نمایش بر خلاف خیلی اجراهای دیگر که با وسایل اتاق پذیرایی پر هستند، تقریبا خالی است. نمایش در یک دایره خاکستری اجرا می&zwnj;شود تا وسایل صحنه در نمایشی که در آن کلمات نقش زیادی دارند، موجب انحراف توجه تماشاگران نشوند.</p> <p>&nbsp;</p> <p>چند سال پیش منتقد برلینر سایتونگ اجرای جالب این اثر در برلین را &laquo;نمایش قدرت&raquo; دانست. به عقیده&zwnj;ی او علت قتل دختر دانش&zwnj;آموز توسط پروفسور این است که او هوس قدرت دارد؛ قدرتی که به قیمت کشتن دیگران به دست می&zwnj;آید. چارلز ایشروود سال ۲۰۰۴ در نیویورک تایمز از غریزه&zwnj;ی سادیستی پروفسور حرف زده است. به نظر او این غریزه بعد از آن ظهور پیدا می&zwnj;کند که پروفسور از خانواده&zwnj;ی زبان&zwnj;ها و زبان اسپانیایی نوین حرف&zwnj;های بی&zwnj;معنی می&zwnj;زند. به عقیده&zwnj;ی او یونسکو در زیر ظاهر کمدی نمایش می&zwnj;خواهد به یک موضوع دردناک اشاره کند. یعنی بگوید ویرانی و فساد زبان به ویرانی زندگی ختم می&zwnj;شود.</p> <p>&nbsp;</p> <p>یونسکو در مورد نمایش &laquo;درس&raquo; می&zwnj;گوید، آنچه در این نمایش خنده&zwnj;آور است، وحشتناک است. به گفته&zwnj;ی او نمایش&zwnj;هایی مانند &laquo;درس&raquo; به شکل کلاسیک تنظیم شده&zwnj;اند. ابتدا و انتها و روند تکاملی دارند. این نمایش آرام شروع می&zwnj;شود وکم کم به نقطه&zwnj;ی اوج درس و سقوط خونین می&zwnj;رسد. یونسکو از اینکه در نمایش&zwnj;های او تماشاگران می&zwnj;خندند، اظهار شگفتی می&zwnj;کند. چون او به گفته&zwnj;ی خودش &laquo;تراژدی زبان&raquo; را نمایش داده، و تراژدی خنده&zwnj;دار نیست.</p> <p>&nbsp;</p> <p>یونسکو سال&zwnj;های آخر زندگی خود را در یاس و افسردگی شدید سپری کرد.<br /> &nbsp;</p>

اکبر فلاح‌زاده- داریوش مهرجویی نمایش «درس» اثر اوژن یونسکو را در تهران روی صحنه برده است. او این نمایشنامه را همراه با نمایش دیگری از یونسکو به نام «آوازخوان طاس» ترجمه کرده است. این نخستین بار است که مهرجویی کارگردانی تئا‌تر را تجربه می‌کند. او درباره‌ی تجربه‌ی کارگردانی تئاتر به رسانه‌ها می‌گوید: «تا الآن چهار نمایشنامه ترجمه کرده‌ام. هر کدام از این نمایشنامه‌ها را ترجمه می‌کردم که بتوانم آن را اجرا کنم، اما انگار اصلا دوست ندارند امثال من وارد صحنه تئا‌تر شوند.»

مهرجویی در پیشگفتار ترجمه‌ی نمایشنامه‌های یونسکو نوشته است: «دو نمایشنامه‌ی درس و آوازه‌خوان طاس را می‌توان جزومهم‌ترین کارهای یونسکو دانست و از آنجا که هر دو جزو کارهای اولیه‌ی اوست از‌ تر و تازگی بیشتری نسبت به سایر آثارش برخوردار است. آنجا که معنا پا در هوا چند پهلو و طنزآمیز و گزنده می‌شود به بهترین وجه جوهر محتوایی تئا‌تر ابسورد را بر ملا می‌کند».

مهرجویی چنانکه همه می‌دانند، کارش کارگردانی فیلم‌های سینمایی بوده است. او را در سینما رکوردار اقتباس می‌دانند. چون اکثر آثارش را بر اساس اقتباس از داستان‌ها یا نمایشنامه‌های نویسندگان داخلی و خارجی ساخته است: غلامحسین ساعدی، گلی ترقی، هوشنگ مرادی کرمانی، سالینجر و ایبسن از جمله نویسندگانی هستند که مهرجویی آثارشان را غالباً به طور آزاد اقتباس کرده است. او در سال‌های جوانی فیلم مستندی هم در مورد آرتور رمبو شاعر فرانسوی ساخته است. به هر حال نخستین کار تئاتری مهرجویی چنان که انتظار می‌رفت، با استقبال تماشاگران روبرو شده است.

وضع چندان هم عادی نیست

نمایش «درس» سه بازیگر دارد: یک پروفسور ۵۰-۶۰ ساله، دختر دانش‌آموز ۱۸ ساله، و ماریا، مستخدمه‌ی خانه. صحنه، اتاق پذیرایی خانه‌ی پروفسور است. زنگ می‌زنند و مستخدمه‌ی خانه در را به‌روی دختر جوان باز می‌کند. او به اتاق راهنمایی می‌شود تا منتظر پروفسور بماند. این دختر شاگرد خصوصی است و به توصیه والدینش آمده درس بخواند. همه چیز عادی جلوه می‌کند. دختر نمی‌داند که با ورود به این اتاق به قتلگاه خود گام گذاشته است. این عادت یونسکو است که نمایش‌هایش را با زندگی عادی شروع می‌کند و رفته رفته نشان می‌دهد که وضع چندان هم عادی نیست.

پروفسور بعد از لحظاتی وارد می‌شود و بعد از خوش و بش با دختر او را روی صندلی می‌نشاند و درس شروع می‌شود. پروفسور بسیار مؤدب است و دختر کنجکار آموختن. پروفسور ابتدا با پرسش‌های بسیار ساده و بچه‌گانه شروع می‌کند: پایتخت فرانسه کجاست، یک به‌علاوه‌ی دو چند می‌شود، بعد از هفت چه عددی می‌آید، و پرسش‌های ساده‌ی دیگری از این دست. این پرسش‌های ساده که تماشاگر را از فرط سادگی به خنده می‌اندازند، دختر را سر شوق می‌آورند. دختر چنان‌که انتظار می‌رود به پرسش‌ها جواب صحیح می‌دهد و به طرزی غیر منتظره و اغراق‌آمیز مورد تشویق پروفسور قرار می‌گیرد. یونسکو موفق می‌شود با طرح بدیهیات و سؤالات پیش پاافتاده، ضمن خنداندن تماشاگر او را آماده‌ی ورود به پیچیدگی‌ها و فجایعی کند که به اعتقاد او از دل وقایع ساده‌ی زندگی روزمره در می‌آیند.

دختر که جمع اعداد ساده تا ده را از بر است، تفریق‌‌ همان اعداد ساده را نمی‌تواند انجام بدهد. او اصلا معنی عمل تفریق را با وجود شرح پروفسور نمی‌فهمد، و این کم کم موجب عصبانیت پروفسور می‌شود که نمی‌تواند منطق ساده ریاضی را به دختر یاد بدهد. اما شگفتی اینجاست که همین دختر به بعضی سؤالات بسیار مشکل‌تر در عمل ضرب اعداد جواب درست می‌دهد. معلوم می‌شود که دختر دانش‌آموز چیزی نمی‌داند و قادر به تحلیل نیست و صرفاً چیز‌هایی را که از بر کرده، می‌داند. وضع مضحکی پیش می‌آید. اما این وضع وقتی پیچیده و خطرناک می‌شود که کار به زبان‌شناسی و ترجمه‌ی جمله به زبان‌های مختلف می‌کشد. از اینجا به بعد رابطه‌ی استاد و شاگرد از رابطه دوستانه‌ی معلم- شاگرد یا پدر - فرزندی خارج می‌شود و کم کم به رابطه‌ی غالب و مغلوب مبدل می‌گردد.

ماری، کلفت خانه که از سوابق پروفسور آگاه است، به تجربه می‌داند که درس زبان خطرناک است. به همین دلیل وقتی پروفسور بعد از فراغت از درس ریاضی، تدریس زبان و زبان‌شناسی را شروع می‌کند، ماری از آشپزخانه بیرون می‌آید و به پروفسور هشدار می‌دهد که این درس را‌‌ رها کند. دختر دانش‌آموز که نمی‌تواند بفهمد چرا کلفت خانه نسبت به زبان‌شناسی هشدار می‌دهد، حیرت‌زده و هاج و واج است. ماری به پروفسور می‌گوید، زبان‌شناسی آخر و عاقبت خوشی ندارد. پروفسور با عصبانیت ماری را از خود می‌راند و به آشپزخانه می‌فرستد، تا کارش را بدون مزاحمت ادامه دهد.

یونسکو خود سال‌ها معلم زبان و ویراستار بوده است. او مانند چند تن دیگر از پیشروان تئا‌تر ابسورد، زبان را نه وسیله ارتباط، که وسیله‌ی شکنجه و قتل می‌داند. دختر دندان‌درد دارد، اما استاد با او همدردی نمی‌کند. این نشان می‌دهد که رابطه‌ی انسانی بین این دو قطع شده است. پروفسور با وجود اینکه می‌بیند دختر از درد به خودش می‌پیچد، او را‌‌ رها نمی‌کند و مدام او را زیر فشار جملات بی‌ربط خود می‌گیرد تا منکوبش کند. این رابطه که کم کم با تفوق جنسی از یک سو، و سلطه‌ی طبقاتی هم توأم می‌شود، تا از پا افتادن کامل دختر زیر رگبار درس‌های بی‌معنی استاد ادامه می‌یابد. اینجاست که استاد با ضربه‌ی کارد او را می‌کشد. این دختر چهلمین شاگردی است که قربانی می‌شود.

کلفت وارد می‌شد، کمی غرو لند می‌کند، اما مانند کسی که به این صحنه عادت دارد، آثار قتل را می‌پوشاند و به کمک پروفسور کشان کشان جسد دختر را بیرون می‌برند. بعد از لحظاتی زنگ می‌زنند: یک دختر دانش‌آموز پشت در است که می‌خواهد مانند دیگر قربانیان از پروفسور درس خصوصی بگیرد. به این ترتیب دور باطل ادامه می‌یابد.

منظور از طرح سوالات بی‌معنی رسیدن به معنی نیست

منظور از طرح سؤالات بی‌معنی رسیدن به معنی نیست، بلکه این است که نشان داده شود همه چیز تهی از معنی است. بعد از خرد و بی‌حال کردن دختر زیر فشار کلمات و پرسش‌های بیهوده، و سرانجام با کشتن دختر، پروفسور او را کاملاً نابود و مال خود می‌کند. از آنجا که قربانی درس، مؤنث است، بعضی از منتقدان کشتن دختر را نوعی تجاوز جنسی به او و نشانه‌ی اقتدار جنسی می‌دانند. سؤال و جواب‌ها در این نمایش شکل نوعی بازجویی دارند. بازجو همه چیز را می‌داند و قربانی چیزی جز اسمش و مشتی محفوظات نمی‌داند. پروفسور هم چندان دانا نیست، او صرفاً به کلمه و چاقو مجهز است.

او با قدرت کلمه، حتی کلمات بی‌معنی، و با به کاربردن سلطه‌گرانه وسیله‌ای به نام زبان، قربانی را به زانو درمی‌آورد. زبان، بنا به بینش یونسکو وسیله‌ی رابطه نیست، بلکه وسیله‌ای است تا نشان بدهد که رابطه چقدر بی‌ربط است. در نمایشنامه‌ی «آوازه‌خوان طاس» نیز که یونسکو آن را «ضد نمایش» نامید، آقا و خانم اسمیت حرف‌های بی‌ربط می‌زنند. در نمایش «صندلی‌ها» هم سخنرانی‌ که مدت‌ها انتظارش می‌رود، وقتی سرانجام از راه می‌رسد، جز اصوات بی‌ربط چیزی نمی‌گوید.

بی‌معنی بودن روابط انسانی در آثار یونسکو

بی‌معنی بودن روابط انسانی که یونسکو به آن اعتقاد داشت و از آن رنج می‌برد، مایه‌ی اکثر آثار اوست. نمایش‌های یونسکو قهرمان ندارد. در نمایشنامه‌های او زبان نقش مهمی دارد. به عقیده‌ی برخی از منتقدان علاقه یا بی‌علاقگی یونسکو به زبان تا اندازه‌ای ریشه در دو زبانی او دارد. پدر او اهل رومانی و مادرش فرانسوی بود. آن‌ها، وقتی که یونسکو سه سال داشت، از هم جدا شدند و یونسکو به خواسته‌ی پدرش در رومانی به مدرسه رفت و در دانشگاه بخارست زبان و ادبیات خواند. بعد از پایان دانشگاه با استفاده از بورس تحصیلی برای نوشتن رساله‌ی دکترا به فرانسه رفت.

در زمان جنگ جهانی دوم که فرانسه به اشغال نازی‌ها درآمد، او به دوباره به رومانی بازگشت، ولی بعد از پایان جنگ باز به فرانسه رفت. یونسکو از جنگ مصون ماند، اما اثر دهشتناک جنگ بر روحش باقی ماند. میلیون‌ها کشته، زخمی و آواره‌ی جنگ جهانی دوم از یک‌سو و آثار ویرانگر فاشیسم در ایجاد آسیب‌های روانی، یأس و بدبینی، به‌وجود آمدن فلسفه اگزیستانسیالیسم و به موازات آن تئا‌تر ابسورد قطعاً نقش داشته است.

آوازخوان طاس و تئا‌تر ابسورد

چهار سال بعد از پایان جنگ جهانی دوم، در سال ۱۹۴۹ با نمایش «آواز‌خوان طاس» چیزی آغاز شد که بعد‌ها منتقدانی چون مارتین اسلین به آن تئا‌تر ابسورد گفتند. ابسورد در لاتین بدآهنگ و نامطلوب معنی می‌دهد. در فارسی به آن «پوچ» و اخیراً «معنی‌باخته» می‌گویند. گذشته از کارهای یونسکو، نمایش‌نامه‌های ساموئل بکت، ژان ژنه، آرتور آداموف، هارولد پینتر و تعدادی از کارهای گونتر گراس، علی رغم اختلافاتی که در جزییات با هم دارند، جزو تئا‌تر ابسورد محسوب می‌شوند. در این شکل از تئا‌تر زندگی روزمره به شکل مثله‌شده و وحشتناک ارائه می‌شود. اما چون این تئا‌تر به علت دارا بودن عناصر کمیک موجب خنده تماشاگر هم می‌شود، به آن نمی‌شود تئا‌تر ترسناک گفت.

قصد این تئا‌تر ترساندن نیست، بلکه این است که غیر طبیعی بودن روابط عادی را در زندگی نشان‌مان بدهد: در «نمایشنامه‌ی «آمده - یا چطور از شرش خلاص شویم»، زن و شوهری سال‌های مدید علیرغم اختلاف با هم زیر یک سقف زندگی کرده‌اند. اما مشکل آن‌ها این است که در یکی از اتاق‌های خانه جنازه‌ای افتاده و مدام دارد رشد می‌کند. این جنازه سمبل چرکین بودن رابطه‌ی این دو است. در طول نمایش جنازه بزرگ و بزرگ‌تر می‌شود و پا‌هایش از خانه بیرون می‌رود و به خیابان می‌رسد و هیچ جور نمی‌شود از نمایان‌شدنش جلو گرفت. در نمایشنامه‌ی «همسایه جدید» اتاق این همسایه کم کم چنان از اثاث خانه پر می‌شود که از خانه بیرون می‌زند و شهر را پر می‌کند.

این تئا‌تر، تئا‌تر انسان تنها و سرخورده بعد از جنگ است که از هر گونه دین و ایدئولوژی متنفر است و خود را در میان زندگی ماشینی سرگردان می‌یابد. این تئا‌تر به وحدت‌های سه گانه‌ی ارسطویی نیاز ندارد، چون اساساً داستان ندارد. نه فقط ضد تئا‌تر کلاسیک، که مخالف تئا‌تر حماسی برشت هم هست. به علت همین ویژگی‌ها به تئا‌تر ابسورد، «ضد تئا‌تر» هم می‌گویند. نخستین اجراهای تئا‌تر ابسورد، از جمله کارهای یونسکو با سردی تماشاگران، و در مواردی با هو کردن آن‌ها مواجه شد. اما کم کم، بخصوص بعد از اجرای نمایشنامه‌ی «کرگدن‌ها» جا افتاد. حالا یونسکو از جمله نمایشنامه‌نویسان فرانسوی است که آثارش در نیمه دوم قرن بیستم بیشترین اجرا‌ها را داشته است.

تلاش برای آشکار کردن حقایق پنهان

یونسکو یک‌بار گفته بود: من‌‌ همان قدر در نمایش «کرگدن‌ها» برانژه (شخصیت اصلی نمایشنامه) هستم که فلوبر، مادام بواری است. وقتی فکر می‌کنم همه‌ی مردم کرگدن هستند، چرا خودم نباشم.
سال ۱۹۶۴ فرانسوا بوندی از یونسکو پرسید: «شما خودتان هم همین پروفسوری هستید که شاگردانش را پی در پی می‌کشد؟»

یونسکو جواب داد: «البته. من در این پروفسور خودم را می‌یابم. او ظاهراً یک مامور اعدام اشتباهی است. تجاوز هم از او برنمی‌آید. فکر و خیالات سکسی‌اش با حضور کلفت خانه به هم می‌خورد. این نمایش بی‌طرفانه‌ترین اثر من است. یک نگاه صرف به چیزهای دور و بر.»

این نگاه به نظر یونسکو همان است که با حیرت به بی‌معنایی برمی‌خورد. برای نشان دیدن این طرز نگاه به پیرامون، یونسکو محمل تئا‌تر را جای بهتری از رمان یافت. چون اینجا به قول خودش می‌توانست راحت‌تر و به زبانی ساده‌تر حرفش را بزند.‌‌ همان حرفی که کافکا، که یونسکو که او را می‌ستود، با زبانی پیچیده‌تر می‌زند. در «مسخ» کافکا انسان حشره می‌شود، و نزد یونسکو به کرگدن تبدیل می‌شود. اولی ناخواسته صورت می‌گیرد و دومی خودخواسته. منتقدان دومی را وحشتناک‌تر می‌دانند، چون مانند اپیدمی همه گیر می‌شود. هرچند عده‌ای تبدیل شدن مردم به کرگدن را به همه‌گیرشدن فاشیسم تعبیر کرده‌اند، اما خود یونسکو آن را به فاشیسم محدود نمی‌کند و جهان شمول می‌داند.

می‌گوید: «من احساس می‌کنم که در یک دنیای‌ تر و تمیز در میان انسان‌های مؤدب و موقر زندگی می‌کنم. اما یکباره همه چیز خراب می‌شود و در هم می‌ریزد. چون شخصیت وحشتناک این انسان‌های محترم برملا می‌شود. تئا‌تر شاید همین باشد: پرده برداشتن از آنچه پنهان شده است. نشان دادن چیزی که انتظارش را نداریم و از دیدنش هاج و واج می‌شویم. برای من تئا‌تر چیزی نیست جز همین آشکار کردن حقایق پنهان.»

اجرای درس

«درس» در اروپا گذشته از تئا‌تر به صورت باله نیز اجرا شده است. تئا‌تر کوچکی در پاریس از سال ۱۹۵۷ تاکنون همچنان به طور مرتب دو نمایشنامه‌ی «آوازخوان طاس» و «درس» یونسکو را اجرا می‌کند. توماس پتر گورگن در اجرای این اثر در تئا‌تر مول‌هایم در آلمان نقش دختر بازیگر را به یک مرد داد تا از جنبه‌ی جنسی نمایش بکاهد. او در عوض با حرکات نمایشی بازیگران به جنبه‌ی سرگرم‌کننده‌ی نمایش افزود. صحنه‌ی این نمایش بر خلاف خیلی اجراهای دیگر که با وسایل اتاق پذیرایی پر هستند، تقریبا خالی است. نمایش در یک دایره خاکستری اجرا می‌شود تا وسایل صحنه در نمایشی که در آن کلمات نقش زیادی دارند، موجب انحراف توجه تماشاگران نشوند.

چند سال پیش منتقد برلینر سایتونگ اجرای جالب این اثر در برلین را «نمایش قدرت» دانست. به عقیده‌ی او علت قتل دختر دانش‌آموز توسط پروفسور این است که او هوس قدرت دارد؛ قدرتی که به قیمت کشتن دیگران به دست می‌آید. چارلز ایشروود سال ۲۰۰۴ در نیویورک تایمز از غریزه‌ی سادیستی پروفسور حرف زده است. به نظر او این غریزه بعد از آن ظهور پیدا می‌کند که پروفسور از خانواده‌ی زبان‌ها و زبان اسپانیایی نوین حرف‌های بی‌معنی می‌زند. به عقیده‌ی او یونسکو در زیر ظاهر کمدی نمایش می‌خواهد به یک موضوع دردناک اشاره کند. یعنی بگوید ویرانی و فساد زبان به ویرانی زندگی ختم می‌شود.

یونسکو در مورد نمایش «درس» می‌گوید، آنچه در این نمایش خنده‌آور است، وحشتناک است. به گفته‌ی او نمایش‌هایی مانند «درس» به شکل کلاسیک تنظیم شده‌اند. ابتدا و انتها و روند تکاملی دارند. این نمایش آرام شروع می‌شود وکم کم به نقطه‌ی اوج درس و سقوط خونین می‌رسد. یونسکو از اینکه در نمایش‌های او تماشاگران می‌خندند، اظهار شگفتی می‌کند. چون او به گفته‌ی خودش «تراژدی زبان» را نمایش داده، و تراژدی خنده‌دار نیست.

یونسکو سال‌های آخر زندگی خود را در یاس و افسردگی شدید سپری کرد.
 

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • کاربر مهمان

    چه نقد و بررسی جالبی. تشکر.

  • کاربر مهمان

    واقعن جالب و خواندنی نوشته اید. تشکر

  • کاربر مهمان

    تئا‌تر شاید همین باشد: پرده برداشتن از آنچه پنهان شده است. نشان دادن چیزی که انتظارش را نداریم و از دیدنش هاج و واج می‌شویم. برای من تئا‌تر چیزی نیست جز همین آشکار کردن حقایق پنهان.» این عصاره تاتر یونسکو هستش.