ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

● دیدگاه

اکبر هاشمی رفسنجانی و حقوق بشر

تحلیل کارنامه علی اکبر هاشمی رفسنجانی در زمینه حقوق بشر، پرداختن به دشوارترین بخش کارنامه سیاسی اوست. در دوره حضور هاشمی رفسنجانی در کانون قدرت، اعدام‌ها، قتل‌ها، سرکوب‌ها و بگیر و ببندهای بسیاری رخ داد که میزان سهم و مسئولیت او در این وقایع، محل بحث است. مخالفانش او را مسئول همه این ماجراها می‌دانند (به‌خصوص در دوره‌ای که قدرت اجرایی را در دست داشت)، اما موافقانش می‌گویند او تصمیم‌گیرنده اصلی نبوده است.

تحلیل کارنامه علی اکبر هاشمی رفسنجانی در زمینه حقوق بشر، پرداختن به دشوارترین بخش کارنامه سیاسی اوست. در دوره حضور هاشمی رفسنجانی در کانون قدرت، اعدام‌ها، قتل‌ها، سرکوب‌ها و بگیر و ببندهای بسیاری رخ داد که میزان سهم و مسئولیت او در این وقایع، محل بحث است. مخالفانش او را مسئول همه این ماجراها می‌دانند (به‌خصوص در دوره‌ای که قدرت اجرایی را در دست داشت)، اما موافقانش می‌گویند او تصمیم‌گیرنده اصلی نبوده است.

هاشمی رفسنجانی در تابوت

از سوی دیگر نقش هاشمی در دوره‌ای که در حاشیه قدرت قرار داشت هم قابل توجه است.

این‌که او تا چه حد از اعتبار و جایگاهش علیه حقوق بشر یا برای صیانت از آن بهره برد و این‌که اکنون در خلاء حضورش، چه سرنوشتی در انتظار جامعه ایرانی خواهد بود، موضوع این گزارش است.

هاشمی پیش از اصلاحات

گرچه هاشمی چه پیش و چه پس از دوره اصلاحات، هیچ‌گاه در جایگاه قضایی یا امنیتی قرار نداشت، اما نام او بر پای بسیاری از موارد صریح نقض حقوق بشر در ایران نوشته شده است. این نسبت نه الزاماً به دلیل دخالت مستقیم او، بلکه بر اساس مسئولیتی‌ست که او در آن مقاطع داشت.

  • کارنامه حقوق بشری هاشمی در دوره جنگ

رفسنجانی در دهه ٦٠ رییس مجلس و فرمانده جنگ بود و به تبع این مسئولیت، عضو شورای سران قوای سه گانه. شورایی که در این دهه گرداننده اصلی امورات کشور بود و کلیه تصمیمات کلان در این شورا به تصویب می‌رسید. همچنان که در خاطرات هاشمی و دیگر مقامات وقت آن دوران آمده، جایگاه هاشمی در این شورا در مقام جانشینی شخص روح‌الله خمینی بود. او نه تنها در مقام رییس مجلس بر فعالیت‌های دولت اشراف داشت، بلکه از جایگاه فرمانده جنگ، کنترل نیروهای نظامی و انتظامی را نیز در اختیار گرفته بود.

در آن دهه دستگاه قضایی وقت در اختیار طیف مجمع روحانیون مبارز یا پدرخوانده‌های اصلاحات بود، اما فردی چون اسدالله لاجوردی در زندان اوین و به عنوان دادستان تهران، دست‌کم تا سال ٦٥ اختیارات مستقل و مطلق داشت و به هیچ‌کس جز شخص خمینی پاسخگو نبود.

هاشمی در خاطراتش به اختلافاتی اشاره می‌کند که میان لاجوردی و شورای عالی قضایی وجود داشته است. با این حال نقش او در حمایت از لاجوردی یا نفی او روشن نیست. هر چند که خانواده هاشمی رابطه خوبی با لاجوردی نداشتند و او را مسئول قتل آیت‌الله حسن لاهوتی، پدر همسران فاطمه و فائزه هاشمی در زندان اوین می‌دانند.

هاشمی همچنین می‌توانسته نقش سلبی یا ایجابی مهمی در اعدام‌های سال ٦٧ داشته باشد. این واقعه که یکی از موارد نقض فاحش حقوق بشر و به عنوان جنایت علیه بشریت در کارنامه جمهوری اسلامی به شمار می‌رود، با حکم مستقیم روح‌الله خمینی صورت گرفته است. جنایتی که نقش هاشمی در آن همچنان در هاله‌ای از ابهام است. با این حال هیچ نشانی از موضع سلبی هاشمی رفسنجانی در قبال اعدام‌های آن سال وجود ندارد (تا کنون نقل قول‌هایی از مواضع برخی دیگر از سران وقت از جمله علی خامنه‌ای، میرحسین موسوی و عبدالکریم موسوی اردبیلی درباره این اعدام‌ها نقل شده اما تا‌کنون از موضع هاشمی سخنی گفته نشده است).

در مجموع می‌توان گفت پرونده هاشمی در سرکوب احزاب و مخالفان سیاسی در دهه ٦٠، شکنجه زندانیان سیاسی و اعدام‌های سال ٦٧ همچنان در تاریخ باز است و نقش او قابل انکار نیست

  • کارنامه حقوق بشری هاشمی در دوره ریاست جمهوری

کارنامه حقوق بشری هاشمی رفسنجانی در دوره ریاست جمهوری‌اش نیز دو‌گانه است. هاشمی از یک سو شخصی چون علی فلاحیان را به عنوان وزیر اطلاعات برگزید که در دوره وزارتش بیش از یکصد روشنفکر به قتل رسیده‌اند. از سوی دیگر محمد خاتمی را در وزارت ارشاد ابقا کرد (تا زمان استعفای او) که ماحصل آن انتشار چندین نشریه روشنفکری پس از دوران تک صدایی در کشور و شنیده شدن برخی صداهای متفاوت در عرصه ادب و هنر بود.

نشریاتی چون آدینه، گردون، کیان، کلک و ایران فردا که به نحله روشنفکری و اپوزیسیون تعلق داشتند، در این دوره جواز نشر گرفتند و فیلمسازانی چون بهرام بیضایی، عباس کیارستمی و مسعود کیمیایی فرصت یافتند فیلم بسازند.

شهرداری تهران هم در دوره هاشمی نقش مؤثری در تلطیف فضای فرهنگی و اجتماعی تهران داشت و انتشار روزنامه همشهری خود از این دست اقدامات بود.

دولت هاشمی در واقع در دوره نخست ریاست جمهوری‌اش یک دولت ائتلافی از دو جناح‌ سیاسی موسوم به چپ و راست وقت بود که هر یک مستقلاً وزارتخانه‌های خویش را اداره می‌کردند. ائتلافی که البته چهار سال بیشتر دوام نیاورد و سرانجام با روی کار آمدن محافظه‌کاران در مجلس چهارم و کنار گذاشته شدن جمعی از وزرای منسوب به چپ از دولت، به دولتی سراپا محافظه‌کار تبدیل شد.

فلاحیان که در دوره وزارت محمد محمدی ری شهری، قائم مقام وزارت اطلاعات بود در دوره ریاست جمهوری هاشمی نه تنها در داخل پروژه ترور روشنفکران و مخالفان را طراحی کرد، بلکه در خارج از کشور هم چندین ترور سیاسی مهم از جمله ترور شاپور بختیار و حادثه رستوران میکونوس را مدیریت کرد.

با روی کار آمدن دولت دوم هاشمی رفسنجانی، اندک آزادی‌هایی که برای نشریات و نویسندگان مستقل به‌وجود آمده بود، به تدریج برچیده شد و پروژه حذف فیزیکی روشنفکران با شدت بیشتری دنبال شد. اما هاشمی رفسنجانی عمداً، سهواً یا از روی جهل، از کنار این قضایا گذشت و بی‌اعتنا به ماشین تروری که در دولتش به راه افتاده بود، خود را سرگرم سازندگی کرد. برای او توسعه سیاسی و حقوق بشر چندان موضوعیتی نداشت و هیچگاه دیده نشد که او برای جلوگیری از نقض حقوق بشر در دوره مدیریت اجرایی‌اش، اقدامی عملی یا حتی نظری و لفظی بکند.

در نهایت پرونده ترور رستوران میکونوس و انفجار مرکز یهودیان در آرژانتین هم به نام او نوشته شد و نام او در فهرست مجرمان تحت تعقیب اینترپل قرار گرفت.

هاشمی پس از اصلاحات

تغییرات سیاسی اما هاشمی رفسنجانی را نیز رفته رفته تغییر داد. نخستین انشعاب هاشمی و کارگزارانش از حزب حاکم در سال ٧٥ روی داد. زمانی که روحانیت مبارز نپذیرفت تا نام چهار کاندیدای او از جمله دخترش، فائزه هاشمی را در فهرست انتخاباتی قرار دهد. بدین شکل دو جریان سیاسی راست، به شکل سنتی و مدرن شکل گرفت و جریان چپ نیز که پس از درگذشت روح‌الله خمینی و فرزندش احمد، به کلی حذف و گوشه‌نشین شده بود، جانی دوباره گرفت.

علی خامنه‌ای هم که به مرور زمان و به‌خصوص با مرگ احمد خمینی، جایگاه خود را در رهبری تثبیت شده دید. او از این زمان به بعد هاشمی را مزاحم می‌پنداشت و در اندیشه آن بود تا با ریاست جمهوری علی‌اکبر ناطق نوری، رییس وقت مجلس شورای اسلامی (رییس فعلی دفتر بازرسی رهبری)، جایگاه خویش را در دستگاه دولت نیز تثبیت کند و بدین ترتیب هاشمی را کنار بزند. این رویکرد باعث شد تا هاشمی هم نوع بازی را عوض کند.

اما این همه ماجرا نبود. تفکر هاشمی در حوزه فرهنگی و اجتماعی با تفکر خامنه‌ای متفاوت بود. هاشمی در حوزه فرهنگی به آزادی‌های بیشتری معتقد شده بود که خامنه‌ای آن را باور نداشت. خامنه‌ای از شبیخون فرهنگی غرب نگران بود و سیاست‌های فرهنگی دولت هاشمی را عامل نفوذ اندیشه‌های غربی به کشور می‌دانست.

این اختلافات سرانجام مقدمات شکاف میان آنان را فراهم کرد تا اینکه انتخاب غیر‌منتظره محمد خاتمی به ریاست جمهوری به این اختلاف رسمیت داد.

هاشمی بی‌تردید یکی از عوامل مؤثر در انتخاب شدن خاتمی به ریاست جمهوری بود. کسی که توانست پروژه تقلب در انتخابات را در وزارت کشور خنثی کند. او پس از ریاست جمهوری به ریاست مجمع تشخیص مصلحت منصوب شد، اما در دوره خاتمی نیز نقشی جز ناظر وقایع ایفا نکرد. دست‌کم می توان گفت او چندان تعلق خاطری به باز شدن فضای سیاسی نداشت، بلکه حتی از این بابت نگران هم بود.

مواضع هاشمی در حوادثی همچون قتل‌های زنجیره‌ای و کوی دانشگاه نشان داد که او همچنان دغدغه حقوق بشر ندارد. او همان‌طور که از کنار قتل‌های زنجیره‌ای در دولت خود گذشت، از کنار قتل‌های دوره خاتمی و حوادث پس از آن نیز گذشت.

هاشمی اما برای تعدیل فضای سیاسی و پرهیز از افتادن مجلس به دست اصلاح‌طلبان، بار دیگر بازی را بر هم زد و خود را نامزد نمایندگی مجلس کرد چون می‌خواست با ورود به مجلس، مانع تندروی اصلاحات شود.

فضای سیاسی و مطبوعاتی آن زمان اما هاشمی را در خود حل کرد و نام او پس از دستبرد شورای نگهبان به آرای مردم تهران، به عنوان یکی از نمایندگان انتخابی اعلام شد. در نهایت او از ورود به مجلس انصراف داد.

از آن زمان تا آن هنگام که هاشمی بار دیگر عزم کرد تا در انتخابات ریاست جمهوری نامزد شود، اختلافاتش با رهبر جمهوری اسلامی هر روز بیشتر شد.

هاشمی با وجود نارضایتی خامنه‌ای پا به عرصه انتخابات ریاست جمهوری گذاشت اما این بار خامنه‌ای اراده کرده بود تا هاشمی را با مهره خودش از صحنه انتخابات حذف کند.

حضور هاشمی در نهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری زمانی صورت گرفت که اصلاح‌طلبان به نامزدی او رضایت نداشتند، او را نامزد مطلوب خود نمی‌دانستند و در نهایت با دو نامزد مستقل وارد عرصه انتخابات شدند، اما پس از آن‌که با پدیده محمود احمدی‌نژاد و طرح بیت علی خامنه‌ای برای مهندسی انتخابات باخبر شدند، همگی پشت سر هاشمی رفتند که البته دیگر دیر شده بود.

در مجموع در تیر ماه سال ٨٤ روابط سیاسی هاشمی با خامنه‌ای رسماً تیره شد و این تیرگی مقدمه فاصله گرفتن او از حاکمیت و نزدیکی نسبی او به جامعه مدنی بود.

چهره‌ای که از او در انتخابات ٨٤ نمایش داده شد با چهره او در دوران ریاست جمهوری‌اش بسیار متفاوت بود

از این زمان به بعد هاشمی احساس نزدیکی بیشتری به جامعه به ویژه به طیف جوان می‌کرد، به‌خصوص که آن‌ها دل خوشی از محمود احمدی‌نژاد نداشتند. همین موضوع منجر به انتخاب او با رایی بالا در انتخاب خبرگان رهبری تهران شد. هاشمی در واقع به پایگاهی برای مقابله با افراطی‌گری احمدی‌نژاد تبدیل شده بود. با این حال او هیچ‌گاه به دلیل نقض حقوق بشر یا آزادی‌های سیاسی و فرهنگی از دولت احمدی‌نژاد شکایت نکرد. مشکلات جدی هاشمی با احمدی‌نژاد تا جایی که خود او بازگو کرده است، به ایجاد کردن مشکلات اقتصادی و خارجی برای کشور و کاهش دادن جایگاه روحانیت در حاکمیت مربوط بود.

    حوادث سال ٨٨ تنها بزنگاهی بود که هاشمی را تا مرز یک رهبر اپوزیسیون پیش برد. پس از همصدایی او با مخالفان نتایج انتخابات و درخواست عدم تأیید نتایج، او سنت بزرگی را در جمهوری اسلامی شکست و برای نخستین بار خود را در مقابل رهبر جمهوری اسلامی قرار داد. هاشمی چند روز پیش از انتخابات ٨٨ هم نامه‌ای به خامنه‌ای نوشت و به او هشدار داد تا مانع پرده‌دری‌های احمدی‌نژاد شود.

    او در آخرین باری که به عنوان خطیب در نماز جمعه تهران حاضر شد، خواهان آزادی معترضان و افراد بازداشت شده به دنبال برگزاری انتخابات ریاست جمهوری شد و در سال‌های بعد هم بر مواضع خود ایستاد و در چند نوبت گفت که نظرش همان است که در آن خطبه‌ها گفته است.

    به این ترتیب فشارها بر اکبر هاشمی رفسنجانی شدت گرفت. پسرش مهدی و دخترش فائزه بازداشت و هر دو در دادگاه به زندان محکوم شدند. فائزه با پشت سر گذاشتن دوران محکومیت خود آزاد شد و مهدی در حال گذراندن حکم حبس خود است.

    در مجموع هاشمی وارد مسیری شد که دیگر راه و امکان بازگشت از آن وجود نداشت.

    با وجود آن روزهای پر التهاب، او همچنان جایگاه ولو تشریفاتی خود را در حاکمیت حفظ کرد و در شرایطی که رهبران جنبش سبز حصر خانگی یا ممنوع‌التصویر و سفر شدند، هاشمی قدرت چانه‌زنی خود را حفظ کرد تا این‌که بار دیگر آهنگ ریاست جمهوری کرد که رد صلاحیت شد، اما حسن روحانی از زیر قبای او به ریاست جمهوری رسید.

    گرچه که او در سال‌های پایانی عمرش با یک جنبش مردمی همگام شده بود، اما هیچگاه تعلق خاطرش را به نظامی که نقض فاحش حقوق بشر را  در کارنامه دارد از دست نداد.

    اسرار نظام، پَر - کارتون اثر اسد بیناخواهی
    کارتون از اسد بیناخواهی

    او تا پایان عمرش از رهبرانی تجلیل کرد که نقش بزرگی در تهدید و تحدید آزادی‌های اساسی، سرکوب احزاب، مطبوعات آزاد و بسیاری از نهادهای مدنی کشور داشتند.

    در همین زمینه

    این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

    آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

    .در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

    توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

    نظر بدهید

    در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

    نظرها

    • افشین

      وقتی میبینم هنوز هستند که مانند من مانند ما فکر میکنند به زندگی امید وار می شوم

    • امیر

      به نظرم عالی بود

    • روان

      ن نمی خواهم حوصله مخاطب سر ببرم ! اصل کاری حاکمیت ایران است که گوش بده کار نیست! 40 سال این همه هزنیه و فرصت سوز یو خسارات سنگین/شاید دو هزار میلارد خسارت و هزینه و فرصت سوزی! اما باید گفت، قبل از اینکه نوبت رفتن هر از یک ماست. ما هم ممکن است اشتباه کنیم، ولی آنچه اندیشده ایم در ازمون و قضاوت افکار عمومی بایست گذاشت تا شاید نسل اینده راه نجاتی یابد. تجربیات ارزشمند کشور داری. منظور من از مثال کامنت قبل از ملوک الطوائفی و فدارسیون ایالتی این نیست عینا امروزه هم کپی داری شود. اتافاق انها هم اشکال دارند. ولی اصل تمرکزدایی مهم است. اصو ل مترقی کشورداری همچو حاکمیت قانون، شفافیت، مبارزه واقعی با فساد اقتصادی در حکومت، نمی دانم این موضع چقدر صحت دارد، جایی خواندم اقتضاح کرسنت بخاطر فساد چند هزار دلاری یک نفر شروع شده و یا مقداری ناچیز کمسیون افراد فاسد، به کشور بین 12 تا شاید 35 میلیارد دلار خسارت خورده!یک فرد فاسد در حکومت می تواند چننی خسارت عظیمی بزند. آن حاکیت جوانک ابلهی است که از ترس مواخذه اوستایش بخاطر تکه پارچه ای، قیصریه به آتش می کشد! دمکراسی، تفکیک قوا، استقلال قوه قضایه و عدم مداخله نهاد نیروهای مسلح و اطلاعاتی و امنیت و قضایی در امور سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی. این مداخلات جز شر و خسارت برای کشور و ملت چیزی ندارد و فساد رژیم پوک و ناکارآمد می کند وحتی موجب فروپاشی اش. در کنار یک سیستم نیمه متمرکز اداری. چرا که ایران تمرکز قدرت و عدم تمرکز هر دو مصیب میاورد. اولی موجب استبداد و دومی موجب تجزیه! سیستم اداری نیمه متمرکز دمکراتیک بهترین شیوه اس به نظر من. رهبری به اختیاراتش قانونی و محدود و مشروطه شود. حداقل سیستم دو حزبی واقعی رقابتی و سالم آزاد داشته باشد. نهاد رهبر یو انتصابی ها بی طرف باشند و مداخله نکنند! نظات عمومی با تضمین ازادی بیان. احترام بهز ندگی خصوصی و حریم شخصی. دست برداشتن از احکام قرون وسطایی خشن مثل شلاق و حبس و اعدام. اینها موجب رضایت مردم می شود. اقتصاد بازار ازاد رقابتی در نهایت حکومت توان مند می کند با افازیش درامد مالیاتی. در کل سود حکومت بیشتر از هزینه است می کند در این صورت. /تمام/

    • روان

      بارها د ر اسیتها و مقالات مختلف و کامنت ها گفته اند، ایران کشور کثیر اقوم و متنوع فرهنگی و عقیدتی است. امکان یک حکومت یک دست محال است. نوعی ائتلاف نیروها میشه بوده. حتی د ر اوج ساسانیان. قبل و بعد همچنین، همیشه گاه یک ائتلاف بزرگ و گاه ملوک الطوائفی حکومت کرده اند. اغلب حاکم شاهنشاه بودند (شاه شاهان)، سلطان ها سلسه هایشان بسیار کوتاه بودند: مادها/شاهنشاهی/ائتلافی/ملوک الطوائفی/ تخمن ها از 200 تا بیش از 300 سال! هخامنشایان/ شاهنشاهی/ائتلافی/فدارسونی ایالتی/230 سال. اشکانیان/ائتلافی-شواریی شاه زادگان/فدرااسیون ایالتی/450 سال ساسانیان/شاهنشاهی/ائتلافی/اتحاد شاهز ادگان/اتحادیه ایالتی/500 سال قبل از الام چهار سلسه حکومت ایرانی ، بیش از 1400 سال حکومت کردند ولی بعد از اسلام در عرض 140 سال بیش از 150 حکومت سارسری و محلی حکومت کردند و اغلب اشو بو جنگ داخلی و انحطاط یک کشور بسیار مستعد! بعد از اسلام تا زمان صفویه اغلب حکومت کوتاه مدت بودند و تقریبا هیچ کدام بیشتر از دو قرن دوام نیاورند/ ریشه در خودکامگی بود. خشونت و استبداد شیعی صفوی هم دو قرنی بیشتر دوام نیاورد و افشار و زندیه به بعد موسسانش منحطط شد. قجر هم کمتر از دو قرن/پهلوی هم کمتر ا60 سال! اینک ولایت فقیه شبه سلطنت غیر مشروطه هم در استان 40 سالگی به شدت رو به قهقرای و انحطاط و خورنده ارکان و بنیان گذارنش! این همه ریزش عناصر در عرض 40 سال از یک حکومت نشانه راه اشتباهی بوده که رفته اند. در ایران سیستم دیکتاتوری مطلقه جواب نمی دهد. این کشور را نمی شود با سیستم امورات گذرانی و باری به هر جهت اداره کرد و نه با دیکتاتوری مطلقه. همیشه ائتلاف و همکاری گروه های ذی نفوذ و جلب مشارکت مردم مناطق توانسته شاهنشاهی های طولانی را موجب شود وگرنه حکومتها کوتاه مدت بوده اند! در ایران شاهنشاهی ائتلافی میتواند صدها سال دوام بیاورد، ولی سلطنت مطلقه نه! سلطنت مطلقه، ناپیادر و پرهرینه است. دائما استعداد و توان ملی تحیلی می دهد و نسل سوزی خواهد کرد! ولایت فقیه عملا بی طرف نیست میان دو جناح. متاسفانه همان سیستم دو حزبی نسبتا کارامد امریکایی هم ندارند. این سیستم معیوب کشورداری ایران رابه خاک سیاه نشانده است. البته در اذهان متوهم اینان هر نقدی را تعبیر به دشمنی و توطئه می کنند. شاید من نوعی عوام را هم خناس و مزدوری بدانندکه می خواهد انها گول بزند!

    • روان

      جناب hasani بسیار موجز و خوب مختصری از انحطاط کشورداری بعد انقلاب ارتجاعی و منحوس 1357 به تصویر کشاند./ واقعا بعد سالها مطالعه اخبار و گزراشها و تحلیل ها و مقالات و کتابهای متعدد، هنوز از شترگاو پلنگی که اسمش را جمهوری اسلامی ایران گذاشتند کامل سر در نمیاورم. این رژیم-حکومت انگار به هر نوع حکومتی ناخونکی زده، ولی شبیه هیچ رژیم-حکومتی نیست! تقریبا هیچ استانداردی ندارد! همه اش لقب و عنوان و پز است، از تو خالی و بی هویت است. نه هویت کشوری. نه هویت ارتشی. نه هویت جمهور ی. نه هویت دمکراسی. نه هویت رژیم و حتی نه هویت حکومت! کلا خلاصه شده، یک فرد و چند نهاد فردی! در استبداد، ظلم و فساد، مثلث کشورداری اینها همین است. بگمانم علی مطهری بود که گفت کل اینها 5 هزار نفرند! البته صدها هزار گماشته و منتفع، ولی وقعا اقلیتی هستند که با انواع توزیع رانت و رشوه و باج به گماشتگان، بر 81 میلیون حکومت می کنند! از بدبختی سیر قهقرایی دارد، انگاری این مثلث شوم استبداد-ظلم-فساد، تمامی ندارد، دائما موجودیت یک کشور-ملت می خورد و سیرمانی هم ندارد! بعضی واقت ها می مانم، این همه استبداد و ظلم و فساد زیاید است و توجیهی ندارد! بعضی چیزها اصلا بی معنی است. تا این حد سخت گیری به مردم؟! بعضی وقت انگاری نوعی لذت در خراب کاری است. انگاری تفریحشان شده این مثلث شوم! اخر یک حاکم چه سودی مبرد مردم از مداخله زیر لحاف مردم، از مستراح و حمام مردم چه خطری متوجهش است! چرا این کارها را می کنند؟! اینها این تفکرات چگونه بهشان رسیدند و مثلا یکی از بیاید نماز جمعه بگوید زلزله نتیجه بدحجابی است. واقعا آیا از نظر عقلی مشکل دارند و یا خودشان به حماقت زده اند؟! بسیاری کارهایشان اصلا به نفع خودشان هم نیست. صدها میلیارد دلار سر جاه طلبی هسته ای به باد دادند. سر جنگ 8 سال را اینها تحریک صدام کردن راه افتاد، که 6 سالش کش دادن بی خودی بود، بالغ هزار میلیارد دلار هزینه دادند. درست است اینها مستقیم به ملت می خورد ولی به هر حال همین رژیم و حکومت را صدها میلیارد دلار ثروتی که می توانست داشته باشد محروم کرده! ادمی می ماند واقعا اینها تو مخشان عقل آیا هست؟! بیچاره ما ملت ایران، بدجوری به بن بست خورده ایم!

    • hasani

      سپاه پاسدارانی که وی از بانیانش بود بعدها به دشمن وی و آلت دست خامنه‌ای در جنگ قدرت این دو طلبه تازه به دوران رسیده شد! حزب جمهوری به‌اصطلاح اسلامی که وی از بنیانگذارانش بود نیز، بعدها به یکی از دشمنان وی تبدیل شد! حمایت او از گروگانگیرهای سفارت آمریکا، بعدها نزدیک به 21میلیارد دلار خسارت برای ایران آب خورد! پروژه اتمی‌ای که او و خامنه‌ای بنیاد نهادند، حدود 27سال شیره جان اقتصاد ایران را کشید و نافرجام از ”برجام“ سر درآورد. اینک رفسنجانی در حالی به پایان خط رسیده که یک کشور آشوبزده، درگیر چند جنگ خارجی، تحت حاکمیت باندهای جنایتکار سپاه و وزارت اطلاعات و لباس‌شخصی‌ها از خود به جا گذاشته که حتی خانواده خودش هم در آن، امنیت ندارند! حكومتی که با سنی نزدیک به 40 دهه: هیچ نهاد مدنی‌ای به‌وجود نیاورده، هیچ رژیم حقوقی متعارفی در آن پا نگرفته، نه برای دگر اندیشان که حتی برای خودی‌هایشان هم که پشت و پناه حقوق شهروندی فرزندان خودشان باشد، تکلیف مخالفان که البته روشن است، شکنجه و اعدام! اما فرزندان خودشان هم از تیغ رقبای داخلی در امان نیستند: نوه خمینی بر سر گور پدربزرگش ”هو “ می شود! فرزند مطهری که خودش معاون مجلس است، اجازه ورود به مشهد برای سخنرانی پیدا نمی‌کند! معاون وزارت اطلاعاتش سعید امامی سر به نیست می‌شود همسر سعید امامی زیر شکنجه و بازجویی همکاران همسر جنایتکارش، له می‌شود و این ماجرای نظامی است که: اولین رئیس جمهورش، فراری است اولین نخست وزیرش بازداشت خانگی است اولین رئیس مجلسش (که همین رفسنجانی باشد) نقاب اپوزیسیون به چهره می‌زند تا برای خودش در جدایی از نظام، آبرویی دست و پا کند! دومین رئیس مجلسش کنار دست اولین نخست وزیرش است! ششمین رئیس جمهورش ممنوع‌التصویر و ممنوع الخروج است. نهمین رئیس جمهورش (احمدی‌نژاد) چه عرض شود؟!!

    • naseem

      او بانی حکومت داعش وار موجود است. حکومتی که به صورت زنانش اسید میپاشد و روزنامه نگار را بخاطر یک مقاله ٬ وبلاگ نویس را بخاطر یک کامنت ٬ دانشجو را بخاطر یک سخنرانی ٬ وکیل را بخاطر وکالت از زندانی سیاسی ترور و یا به دهها سال زندانی محکوم کند٬ دزد لقمه نان را مچ بزند ولی زنجانیها با دهها میلیارد اختلاس و ناقاضی مرتضوی با صدور دهها حکم زندان و اعدام و تبعید و دست داشتن در کودتای ۸۸ مورد حمایت قرار داده و پول به افغانی و لبنانی و بسیجی میدهد تا بروند در عراق و سوریه و یمن و...سنی مسلمان را بکشد و بچه را بخاطر ندادن صورتحساب بیمارستان بخیه نکنند و مردم را معتاد اعلام کنند و درگور بخوابانند و....

    • روان

      آن هایی که در شورای بازنگری قانون اساسی، اصل ولایت فقیه مطلقه و افزایش اختیارات سطلان مطلقه را دادند، حالا بایست زنده و مرده شان از بترسند از این چیزی که ساختند! از خبرگان رهبری، حالا بایست پرسید چه کردند با حکومت؟ با کدام عقل و شعور، حاضر شدند حکومت مطلقه به فردی بدهند؟! آخوندها در مباحق و جدالتشان، احکام تکراری را کمی جزئی تغییر از هم نمی پذیرند و هر یک رساله علمیه و عملیه به نام می زنند و اجتهاد متفاوت دارند و دکان خود، پس چگونه آن اخوندها ابه هم اعتماد داشتند که یکی از حاکم مطلق کنند که صاحب جان و مال و ناموس ملت از جمله خودشان بشوند؟! آیا اینها فاقد شعور و بصیرت بودند؟! حقیقت معنی حکومت مطلقه درک نکردند. اینها که معترض عدم مشورطیت و خودکامگی مطلق شاه بودند، به دست خود سلطانی مطلق از حکم داند! هاشمی هم مثل بقیه آن اخوندها، سال 1368 ، جان و مال و ناموس خود باختند به سطلان مطلقه ای که خود ساختند! حال این سطلان مطلقه را چگونه می توانند از اریکه خدایی ملک ایران به زیر بکشند؟! آن سلطان مطلقه، که غم معاش ندارد! در کاخ هایش به سرمی برد، رانت نفت، آن قد ر هست ملتی را با نفت 30 دلار هم اداره کند و اموراتش بگذارند! برایش مهم نیست که این ملت و کشور می تواند 5 برابر ثروتمندتر باشد! برایش اصلا اهمیت انگاری ندارد 80% مردم در استرش معاش باشند! کشور 27 سال در بحران و شاریط اصطراری نگه دارد! برایش مهم نیست مردم در خانه و زیر لحافشان هم آسایش نداشته بانشد! او همین که با هم سلفان وهابی اش رقابت کند در احکام خشونت بار قرو وسطایی اسلامی و آمار اعدام و شلاق و اعدام و زندانی ، رقیبان اسلام گرایش از وهابی تا داعشی به رخ بکشند! برای رقابت در پیشرفت زمینه های حقوق بشر، آزادی مدنی، دمکراسی، پیشرفت علمی واقعی، رونق اقتصادی، رفاه عموم، فقرزدایی، اینکه ابرقدرت اقتصادی دنیا بشود گویا اهمیت ندارد، کسر شانش است با غرب بر سر این پیشرفت مادی-معنوی رقابت کند، اینها برای او اسلامی دینی نیست، اسلامی و دینی، دشمن تراشی، یهودستیزی، اتلاف منابع و بیت المال، فساداقتصادی، اقتصاد حکومتی انحاصاری-غیررقباتی و کم بهره، محرومیت، محدوئدیت، حجاب اجباری، شلاق، زندان، اعدام، فقر و قناعت و میلیون ها بیکار و مجرد بالای 30 سال و کارگر با مزد ساعتی یک دلار است! خود کرده را چه تدبیر؟!

    • روان

      نمی گردند ارباب بصیرت از خدا غافل محال است این که سوزن گردد از آهن ربا غافل چرا بی بوی پیراهن به کنعان باد مصر آید مشو در هر نفس زنهار از یاد خدا غافل بود باد مراد از ذکر حق دریانوردان را تو از کوتاه بینی نیستی از ناخدا غافل چو آهن پاره پرگار غافل نیست از مرکز شود در وجد چون صاحبدلان از یاد خدا غافل اگر چه روسیاهم گوش برآواز توفیقم که ره گم کرده گم می گردد از بانگ درا غافل چو آبستن که از فرزند خود غافل نمی گردد مشو مشغول هرکاری که باشی از خدا غافل به هر قفلی کلید صبح خیزان راست می آید مشو دلهای شب زنهار از دست دعا غافل به شکر این که هست از دستها دست تو بالاتر مشو تا ممکن است از دستگیری چون عصا غافل درین دریا که باشد هرکفش مشتی پراز گوهر نگشتی چون حباب پوچ از کسب هوا غافل گشایشهاست باد صبح را در آستین پنهان مشو چون غنچه گل زین نسیم آشنا غافل مکافات عمل از هیچ کس رشوت نمی گیرد گرفتم شد به فرض از ظلم ظالم پادشا غافل ندای ارجعی پیچیده در طاس فلک صائب ترا گوش گران دارد ازین صوت و صد غافل صائب تبریزی

    • اسماعیل عبدالله زاده

      رفسنجانی کسی نبود جز یکی از مهره های اصلی و کلیدی رژیمی جنایتکار که در سن 82 سالگی به هلاکت رسید. 38 سال از عمر این رژیم گذشته است. سوال اینجاست : این رژیم چند سال دیگر باید جنایت و سرکوب و کشتار کند تا مردم به این نتیجه برسند که باید از شر جنایت های شیطانی ان راحت شد؟ سوال اینجاست : موسوی و کروبی که زمانی خود مهره های رژیم و از نزدیک ترین ها به این حکومت فاشیستی بودند میخواهند با جنبش سبز خود ازادی و دموکراسی را به ارمغان بیاورند؟ اگر قرار باشد ازادی و دموکراسی و عدالت در ایران حاکم شود باید ابتدا تمام این ملاهای حکومتی و نوکرهای انها و خود موسوی و کروبی بخاطر شراکت در جنایت علیه بشریت محاکمه شوند. بیایید بالاخانه ی خود را دربست در اختیار هیچ رژیمی و احدی چه رژیم ملاها و چه هیچ رژیم خارجی دیگری قرار ندهیم و وجدان خود را قاضی کنیم و تفکر کنیم و به این سوال ها جواب دهیم.

    • هه هه

      برخی از خرکتهای به ظاهر مثبتی که در اینجا یاد شده چیزی جز بزک کاری نبوده