ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

وطن آن‌قدرها هم مهم نیست

<p>پی جی هاروی (PJ harvey ) این روزها آلبوم تازه&zwnj;ای منتشر کرده است. این آلبوم که با عنوان &laquo; Let England Shake&raquo; به بازار آمده، دربردارنده&zwnj;ی دوازده ترانه است و دوازده سال تولید آن کار برده است.</p> <p><br /> پی جی هاروی خواننده، ترانه&zwnj;سرا، تولیدکننده&zwnj;ی موسیقی و مجسمه&zwnj;ساز سرشناس بریتانیایی است. او در دنیای موسیقی به گروهی از هنرمندان تعلق دارد که در برابر شرکت&zwnj;های عظیم تولید موسیقی از استقلال هنری&zwnj;شان دفاع می&zwnj;کنند و برای همین هم به آن&zwnj;ها هنرمندان مستقل می&zwnj;گویند. هاروی یکی از سرشناس&zwnj;ترین هنرمندان مستقل دنیای موسیقی غرب است. &zwnj;</p> <p><br /> به مناسبت انتشار آلبوم تازه&zwnj;ی پی جی هاروی برای خوانندگان مجله&zwnj;ی موسیقی زمانه گفت&zwnj;و&zwnj;گویی را انتخاب کرده&zwnj;ایم که هفته&zwnj;نامه&zwnj;ی چاپی اشپیگل با این خواننده و ترانه&zwnj;سرای بریتانیایی انجام داده است.موضوع این گفت&zwnj;وگو بیشتر ترانه&zwnj;سرایی و شیوه&zwnj;ی کار هاروی در سرودن ترانه&zwnj;هایش است. <br /> آلبوم تازه&zwnj;ی پی جی هاروی تحت&zwnj;تأثیر تجربه&zwnj;ی سربازان انگلستان در عراق و افغانستان از یک فضای مالیخولیایی و آخرالزمانی برخوردار است. هاروی اعتقاد دارد که وطن چندان هم اهمیت ندارد، بلکه با هر جنگ، اتفاقی در جهان می&zwnj;افتد و فضایی به&zwnj;وجود می&zwnj;آید که با بیان هنری می&zwnj;توان آن را نشان داد. این گفت و&zwnj;گو را می&zwnj;خوانیم:<br /> <br /> <strong>موضوع آلبوم تازه&zwnj;تان که با عنوان &laquo; Let England Shake&raquo; به تازگی منتشر شده، جنگ است. اینکه بریتانیا درگیر یک جنگ هست، موضوع تازه&zwnj;یی نیست. چرا، الان آلبومی با این موضوع منتشر کردید؟</strong></p> <p><br /> چند تا دلیل داشت. مهم&zwnj;ترین دلیلش اما این بود که من تا مدت&zwnj;ها نمی&zwnj;توانستم با توانایی&zwnj;های محدودی که در ترانه&zwnj;سرایی دارم، بروم سراغ موضوعی به این مهمی و البته جهان&zwnj;شمول که همه&zwnj;ی انسان&zwnj;ها را با خودش درگیر کرده. دلم نمی&zwnj;خواست ترانه&zwnj;هایی اعتراضی و مبتذل بسازم. دلیل مهم&zwnj;تری هم اما وجود داشت. من همیشه از رویدادهای جهان تأثیر گرفته&zwnj;ام. وقتی ملت&zwnj;ها به جان هم می&zwnj;افتادند و کشورها با هم می جنگند، نیروی عجیبی از این رویدادها به وجود می&zwnj;آید. می&zwnj;خواستم با کلماتی که مال خودم است، این نیرو را در ترانه&zwnj;هایی عاطفی نشان بدهم. مدت زیادی درگیر بودم و حالا می&zwnj;بینم که ارزشش را داشت.</p> <p><img height="146" align="left" width="180" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/large_pjhar03.jpg" alt="" /><br /> <strong>شما آیا یک وطن&zwnj;پرست افسرده و مالیخولیایی هستید؟</strong></p> <p><br /> نمی&zwnj;دانم. از کلمه&zwnj;ی &laquo;وطن&zwnj;پرست&raquo; وحشت دارم و نمی&zwnj;توانم آن را معنی کنم. برای همین احتمالاً یک وطن&zwnj;پرست مالیخولیایی نیستم. چون اصولاً وطن آن&zwnj;قدرها هم مهم نیست که بعضی&zwnj;ها وانمود می&zwnj;کنند.</p> <p><br /> <strong>در ترانه&zwnj;هاتان یک تصویر آخرالزمانی به دست می&zwnj;دهید...</strong></p> <p><br /> شما می&zwnj;گویید آخرالزمانی و من تأیید می&zwnj;کنم. هر چند که بیشتر مایلم به جای صفت &laquo;آخرالزمانی&raquo; از کلمه&zwnj;ی &laquo;تاریکی&raquo; استفاده کنم. چون موسیقی روشن و شاد است و حتی مضمون برخی ترانه&zwnj;ها امیدبخش هم هست. شما در این ترانه&zwnj;ها تصاویر زیبایی از طبیعت هم پیدا می&zwnj;کنید. تصویرهایی مثل: غنچه&zwnj;هایی که دارند شکفته می&zwnj;شوند، یا قرص ماه که در آب رودخانه&zwnj;ای فرومی&zwnj;رود؛ و در همه&zwnj;ی پرتگاهایی که طرحی از آن&zwnj;ها را در ترانه&zwnj;هایم ترسیم می&zwnj;کنم، عشق وجود دارد: عشقی که در رفاقت دو هم&zwnj;رزم می&zwnj;تواند وجود داشته باشد یا عشق مادری به پسرش یا عشق روستانشینانی که همدیگر را سال&zwnj;هاست می&zwnj;شناسند و به هم علاقه دارند. من از امید دارم صحبت می&zwnj;کنم. برای من امید بسیار مهم است. چون چیزی مثل امید باید حتماً در مقابل در دنیای آخرالزمانی که وصف می&zwnj;کنم، وجود داشته باشد.</p> <p><strong><br /> دوازده سال طول کشید تا دوازده ترانه را نوشتید...</strong></p> <p><br /> حس و درک متفاوتی نسبت به زمان دارم. کار من موسیقی&zwnj;ست و هر روز هم کار می&zwnj;کنم. من هر روز روی چند تا پروژه به&zwnj;طور هم&zwnj;زمان کار می&zwnj;کنم، اما هر کاری که دست می&zwnj;گیرم بخشی از یک مجموعه&zwnj;ی هنری وسیع و جزئی از یک کل است. برای همین ادعا می&zwnj;کنم که همه&zwnj;ی کارهایی که تا امروز کرده&zwnj;ام، با هم در ارتباط هستند. کار معمولاً خیلی کند پیش می&zwnj;رود. نوشتن برایم آسان نیست. وقتی می&zwnj;خواهم یک ترانه بنویسم، اغلب کار را با شعر و نثر شروع می&zwnj;کنم و از مجموعه قطعات ادبی که می&zwnj;نویسم، به تدریج متن ترانه را می&zwnj;سازم. ترانه را بعد بارها و بارها پاکنویس می&zwnj;کنم و با این&zwnj;حال بیشتر مواقع ترانه&zwnj;ای را که به این شکل و با این زحمت از کار درآورده&zwnj;ام، دور می&zwnj;اندازم. انبوهی از چنین ترانه&zwnj;هایی را دور ریخته&zwnj;ام.</p> <p><strong><br /> یعنی ترانه&zwnj;نویسی برای شما یک کار رنج&zwnj;آور است؟ </strong></p> <p><br /> برای هر کلمه باید جنگید. هر روز باید چیز تازه&zwnj;یی یاد گرفت. من هر روز درباره&zwnj;ی قافیه و سجع و ردیف مطالعه می&zwnj;کنم و چیزهای تازه&zwnj;یی یاد می&zwnj;گیرم. زیاد مطالعه می&zwnj;کنم. اما آیا به این دلیل ترانه&zwnj;نویسی یک کار رنج&zwnj;آور است؟ به نظرم روند نوشتن در مجموع مکتبی است که آدم هر روز در آن چیز تازه&zwnj;یی یاد می&zwnj;گیرد. امید دارم که روزی برسد و من به عنوان یک نویسنده به خودم اطمینان داشته باشم. یقین دارم که آدم با پشتکار می تواند کمبود استعدادش را جبران کند.</p> <p><strong><br /> آیا شما یک هنرمند مینی&zwnj;مالیست هستید؟</strong></p> <p><br /> از وراجی بدم می&zwnj;آید.</p> <p><br /> <strong>از کجا متوجه می&zwnj;شوید که یک ترانه از کاردرآمده؟</strong></p> <p><br /> ترانه&zwnj;هایی را که نوشته بودم و از آن&zwnj;ها راضی بودم به معلمم که 30 سال پیش به من زبان انگلیسی درس می&zwnj;داد، نشان دادم. خوب به یاد دارم که او معلم بسیار خوب اما سختگیری بود. من حتی پیش او قدری دست و پایم را گم کرده بودم. چون می&zwnj;دانستم چقدر بر زبان تسلط دارد. او هنوز زنده است و در شهر دورست، در شهری که در آنجا به دنیا آمده&zwnj;ام و به مدرسه رفته&zwnj;&zwnj;ام زندگی می&zwnj;کند.</p> <p><br /> <strong>نظرش چی بود؟</strong></p> <p><br /> در این مدت هیچ تغییر نکرده بود. قلم قرمزش را برداشت و اشتباهاتم را گرفت و در حاشیه هم نکته&zwnj;هایی را تذکر داد.</p> <p><br /> <strong>معلم شما خبر داشت که شما چقدر مشهور هستید؟</strong></p> <p><br /> در زادگاه من، مردم زندگی ساده&zwnj;ای دارند. او خبر داشت که من معروف شده&zwnj;&zwnj;ام، اما روزنامه&zwnj;هایی را که معمولاً عکس&zwnj;ها و گزارش&zwnj;هایی از من را چاپ می&zwnj;کنند، نخوانده بود.</p> <p><br /> <strong>ما درباره&zwnj;ی ترانه&zwnj;های شما خیلی صحبت کردیم. اما آیا طنین موسیقی&zwnj;تان هم برای شما مهم است؟</strong></p> <p><br /> بله. موسیقی برای من خیلی اهمیت دارد. آلبوم قبلی&zwnj;ام که با عنوان &laquo;White Chalk &raquo; منتشر شده بود، در اصل فقط از طنین یک پیانو که توی یک اتاق با پژواک خاصی قرار داشت، تنشکیل شده بود. برای آلبوم تازه&zwnj;ام هم تصور کاملاً مشخصی از موسیقی آن داشتم. من از قبل کاملاً می&zwnj;دانم که باید از چه سازهایی استفاده کنم. طنین موسیقی را نمی&zwnj;شنوم، بلکه آن را به شکل یک تصویر واضح پیش چشمانم می&zwnj;بینم.</p> <p><img height="123" align="left" width="180" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/large_pjhar01.jpg" alt="" /></p> <p>می&zwnj;بینم که این طنین، توی هوا، کجای اتمسفر وجود دارد. کار من فقط این است که این طنین را توی اتمسفر مثل گلی که آدم از شاخه می چیند، از بین طنین&zwnj;های دیگر تشخیص بدهم و آن را به چنگ بیاورم. من دنبال یک صدای خاکی بودم که چیزی هم از رطوبت آب در خودش داشته باشد. از اینجا متوجه شدم که ترانه&zwnj;ها را باید چطور تنظیم کنم و بخوانم. برای مثال من می&zwnj;دانم که بعضی از این ترانه&zwnj;ها، مثل درخت&zwnj;ها دارای ریشه هستند و ریشه&zwnj;هاشان به اعماق می&zwnj;رود.</p> <p><br /> <strong>وقتی می&zwnj;گویید طنین موسیقی را می&zwnj;بینید، منظورتان چیست؟</strong></p> <p><br /> من نقاشی می&zwnj;کنم. من هنرمندی هستم که با تصویر سر و کار دارد. ترانه را من به شکل تصاویر انتزاعی پیش خودم مجسم می&zwnj;کنم. برای همین هر موقع که اراده کنم، می&zwnj;توانم دقیقاً توضیح بدهم که چی می&zwnj;شنوم. یعنی چیزی را که می&zwnj;شنوم، در واقع می&zwnj;بینم. وقتی این&zwnj;ها را برای نوازندگان توضیح می&zwnj;دهم، کاملاً منظورم را متوجه می&zwnj;شوند. بعد من غرق در موسیقی می&zwnj;شوم و ترانه&zwnj;ای را که ساخته&zwnj;ام و برای اجرا تنظیم کرده&zwnj;ام می&zwnj;خوانم.&zwnj;</p> <p><br /> <strong>منبع: </strong>هفته&zwnj;نامه&zwnj;ی چاپی اشپیگل</p>

پی جی هاروی (PJ harvey ) این روزها آلبوم تازه‌ای منتشر کرده است. این آلبوم که با عنوان « Let England Shake» به بازار آمده، دربردارنده‌ی دوازده ترانه است و دوازده سال تولید آن کار برده است.

پی جی هاروی خواننده، ترانه‌سرا، تولیدکننده‌ی موسیقی و مجسمه‌ساز سرشناس بریتانیایی است. او در دنیای موسیقی به گروهی از هنرمندان تعلق دارد که در برابر شرکت‌های عظیم تولید موسیقی از استقلال هنری‌شان دفاع می‌کنند و برای همین هم به آن‌ها هنرمندان مستقل می‌گویند. هاروی یکی از سرشناس‌ترین هنرمندان مستقل دنیای موسیقی غرب است. ‌

به مناسبت انتشار آلبوم تازه‌ی پی جی هاروی برای خوانندگان مجله‌ی موسیقی زمانه گفت‌و‌گویی را انتخاب کرده‌ایم که هفته‌نامه‌ی چاپی اشپیگل با این خواننده و ترانه‌سرای بریتانیایی انجام داده است.موضوع این گفت‌وگو بیشتر ترانه‌سرایی و شیوه‌ی کار هاروی در سرودن ترانه‌هایش است.
آلبوم تازه‌ی پی جی هاروی تحت‌تأثیر تجربه‌ی سربازان انگلستان در عراق و افغانستان از یک فضای مالیخولیایی و آخرالزمانی برخوردار است. هاروی اعتقاد دارد که وطن چندان هم اهمیت ندارد، بلکه با هر جنگ، اتفاقی در جهان می‌افتد و فضایی به‌وجود می‌آید که با بیان هنری می‌توان آن را نشان داد. این گفت و‌گو را می‌خوانیم:

موضوع آلبوم تازه‌تان که با عنوان « Let England Shake» به تازگی منتشر شده، جنگ است. اینکه بریتانیا درگیر یک جنگ هست، موضوع تازه‌یی نیست. چرا، الان آلبومی با این موضوع منتشر کردید؟

چند تا دلیل داشت. مهم‌ترین دلیلش اما این بود که من تا مدت‌ها نمی‌توانستم با توانایی‌های محدودی که در ترانه‌سرایی دارم، بروم سراغ موضوعی به این مهمی و البته جهان‌شمول که همه‌ی انسان‌ها را با خودش درگیر کرده. دلم نمی‌خواست ترانه‌هایی اعتراضی و مبتذل بسازم. دلیل مهم‌تری هم اما وجود داشت. من همیشه از رویدادهای جهان تأثیر گرفته‌ام. وقتی ملت‌ها به جان هم می‌افتادند و کشورها با هم می جنگند، نیروی عجیبی از این رویدادها به وجود می‌آید. می‌خواستم با کلماتی که مال خودم است، این نیرو را در ترانه‌هایی عاطفی نشان بدهم. مدت زیادی درگیر بودم و حالا می‌بینم که ارزشش را داشت.


شما آیا یک وطن‌پرست افسرده و مالیخولیایی هستید؟

نمی‌دانم. از کلمه‌ی «وطن‌پرست» وحشت دارم و نمی‌توانم آن را معنی کنم. برای همین احتمالاً یک وطن‌پرست مالیخولیایی نیستم. چون اصولاً وطن آن‌قدرها هم مهم نیست که بعضی‌ها وانمود می‌کنند.

در ترانه‌هاتان یک تصویر آخرالزمانی به دست می‌دهید...

شما می‌گویید آخرالزمانی و من تأیید می‌کنم. هر چند که بیشتر مایلم به جای صفت «آخرالزمانی» از کلمه‌ی «تاریکی» استفاده کنم. چون موسیقی روشن و شاد است و حتی مضمون برخی ترانه‌ها امیدبخش هم هست. شما در این ترانه‌ها تصاویر زیبایی از طبیعت هم پیدا می‌کنید. تصویرهایی مثل: غنچه‌هایی که دارند شکفته می‌شوند، یا قرص ماه که در آب رودخانه‌ای فرومی‌رود؛ و در همه‌ی پرتگاهایی که طرحی از آن‌ها را در ترانه‌هایم ترسیم می‌کنم، عشق وجود دارد: عشقی که در رفاقت دو هم‌رزم می‌تواند وجود داشته باشد یا عشق مادری به پسرش یا عشق روستانشینانی که همدیگر را سال‌هاست می‌شناسند و به هم علاقه دارند. من از امید دارم صحبت می‌کنم. برای من امید بسیار مهم است. چون چیزی مثل امید باید حتماً در مقابل در دنیای آخرالزمانی که وصف می‌کنم، وجود داشته باشد.


دوازده سال طول کشید تا دوازده ترانه را نوشتید...

حس و درک متفاوتی نسبت به زمان دارم. کار من موسیقی‌ست و هر روز هم کار می‌کنم. من هر روز روی چند تا پروژه به‌طور هم‌زمان کار می‌کنم، اما هر کاری که دست می‌گیرم بخشی از یک مجموعه‌ی هنری وسیع و جزئی از یک کل است. برای همین ادعا می‌کنم که همه‌ی کارهایی که تا امروز کرده‌ام، با هم در ارتباط هستند. کار معمولاً خیلی کند پیش می‌رود. نوشتن برایم آسان نیست. وقتی می‌خواهم یک ترانه بنویسم، اغلب کار را با شعر و نثر شروع می‌کنم و از مجموعه قطعات ادبی که می‌نویسم، به تدریج متن ترانه را می‌سازم. ترانه را بعد بارها و بارها پاکنویس می‌کنم و با این‌حال بیشتر مواقع ترانه‌ای را که به این شکل و با این زحمت از کار درآورده‌ام، دور می‌اندازم. انبوهی از چنین ترانه‌هایی را دور ریخته‌ام.


یعنی ترانه‌نویسی برای شما یک کار رنج‌آور است؟

برای هر کلمه باید جنگید. هر روز باید چیز تازه‌یی یاد گرفت. من هر روز درباره‌ی قافیه و سجع و ردیف مطالعه می‌کنم و چیزهای تازه‌یی یاد می‌گیرم. زیاد مطالعه می‌کنم. اما آیا به این دلیل ترانه‌نویسی یک کار رنج‌آور است؟ به نظرم روند نوشتن در مجموع مکتبی است که آدم هر روز در آن چیز تازه‌یی یاد می‌گیرد. امید دارم که روزی برسد و من به عنوان یک نویسنده به خودم اطمینان داشته باشم. یقین دارم که آدم با پشتکار می تواند کمبود استعدادش را جبران کند.


آیا شما یک هنرمند مینی‌مالیست هستید؟

از وراجی بدم می‌آید.

از کجا متوجه می‌شوید که یک ترانه از کاردرآمده؟

ترانه‌هایی را که نوشته بودم و از آن‌ها راضی بودم به معلمم که 30 سال پیش به من زبان انگلیسی درس می‌داد، نشان دادم. خوب به یاد دارم که او معلم بسیار خوب اما سختگیری بود. من حتی پیش او قدری دست و پایم را گم کرده بودم. چون می‌دانستم چقدر بر زبان تسلط دارد. او هنوز زنده است و در شهر دورست، در شهری که در آنجا به دنیا آمده‌ام و به مدرسه رفته‌‌ام زندگی می‌کند.

نظرش چی بود؟

در این مدت هیچ تغییر نکرده بود. قلم قرمزش را برداشت و اشتباهاتم را گرفت و در حاشیه هم نکته‌هایی را تذکر داد.

معلم شما خبر داشت که شما چقدر مشهور هستید؟

در زادگاه من، مردم زندگی ساده‌ای دارند. او خبر داشت که من معروف شده‌‌ام، اما روزنامه‌هایی را که معمولاً عکس‌ها و گزارش‌هایی از من را چاپ می‌کنند، نخوانده بود.

ما درباره‌ی ترانه‌های شما خیلی صحبت کردیم. اما آیا طنین موسیقی‌تان هم برای شما مهم است؟

بله. موسیقی برای من خیلی اهمیت دارد. آلبوم قبلی‌ام که با عنوان «White Chalk » منتشر شده بود، در اصل فقط از طنین یک پیانو که توی یک اتاق با پژواک خاصی قرار داشت، تنشکیل شده بود. برای آلبوم تازه‌ام هم تصور کاملاً مشخصی از موسیقی آن داشتم. من از قبل کاملاً می‌دانم که باید از چه سازهایی استفاده کنم. طنین موسیقی را نمی‌شنوم، بلکه آن را به شکل یک تصویر واضح پیش چشمانم می‌بینم.

می‌بینم که این طنین، توی هوا، کجای اتمسفر وجود دارد. کار من فقط این است که این طنین را توی اتمسفر مثل گلی که آدم از شاخه می چیند، از بین طنین‌های دیگر تشخیص بدهم و آن را به چنگ بیاورم. من دنبال یک صدای خاکی بودم که چیزی هم از رطوبت آب در خودش داشته باشد. از اینجا متوجه شدم که ترانه‌ها را باید چطور تنظیم کنم و بخوانم. برای مثال من می‌دانم که بعضی از این ترانه‌ها، مثل درخت‌ها دارای ریشه هستند و ریشه‌هاشان به اعماق می‌رود.

وقتی می‌گویید طنین موسیقی را می‌بینید، منظورتان چیست؟

من نقاشی می‌کنم. من هنرمندی هستم که با تصویر سر و کار دارد. ترانه را من به شکل تصاویر انتزاعی پیش خودم مجسم می‌کنم. برای همین هر موقع که اراده کنم، می‌توانم دقیقاً توضیح بدهم که چی می‌شنوم. یعنی چیزی را که می‌شنوم، در واقع می‌بینم. وقتی این‌ها را برای نوازندگان توضیح می‌دهم، کاملاً منظورم را متوجه می‌شوند. بعد من غرق در موسیقی می‌شوم و ترانه‌ای را که ساخته‌ام و برای اجرا تنظیم کرده‌ام می‌خوانم.‌

منبع: هفته‌نامه‌ی چاپی اشپیگل

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • کاربر مهمان vatanfroushan toudeh ei

    <p>با آشکار شدن شکست جنبش سبز و تلاش های مذبوحانه قذافی در لیبی برای ماندن تا چند سالی دیگر بر سریر خون ، و اتحاد نامقدس روسی و چپ آمریکای جنوبی و دفاع بیشرمانه کمونیست ها از جلاد خودی ، مارکسیست های روسی ایران به خاکریز های دهه ۵۰ خود و غارهای کمونیستی استالینیستی خود باز میگردند .<br /> اینها که طبق معمول برای گمراه کردن اذهان عمومی و منحرف کردن نظرها از این بازگشت و اتحاد دوباره توده ای - فدایی - مجاهد در محور روسیه - چپ آمریکای جنوبی - دیکتاتوریهای سوسیالیستی ، به حمله های سادیستی به افرادی مثل مهاجرانی که او هم به خاکریز قبلی خود بازگشته ( مثل اینها ) حمله میکنند . اما آیا فقط مهاجرانی است که عقب نشینی کرده و صندلی خود را بین اصلاح طلبان و حاکمیت گذاشته ؟ نه . به این مقاله فرخ نگهدار در ایران امروز که کاملا بر عکس نظرات گذاشته او در مورد خیانت فدایی ها در کردستان و ایجاد جنگ و بلوا در آنجا و گنبد برای ساقط کردن لیبرال ها بود نگاه کنید ، به تلاش هایی که برای بازگرداندن حزب خائن توده به جرگه اپوزیسون روس محور (حول تبلیغات هماهنگ رسانه های زنجیره ی روس )در بزگداشت غنی بلوریان ( کسی که یک پیش در شوروی و پای دیگرش در کردستان و ج ا بوده ) و کاهش حمله به فرخ نگه دار و پز های آشتی جویانه که نسبت به او صورت میگیرد ، به حملات بیشرمانه اله بقراط فدایی سلطنتی ، محوی مارکسیست خیالاتی ،<br /> قراگوزلو استالینیست روسی به جنبش مردم مصر و تونس و توهم پر اکنی حول آنها در کیهان لندن ، اخبار روز ، .... توجه کنید . به تلاش هماهنگ چپ روسی در مورد حمله به شورای هماهنگی سبز و کج بستن شمشیر حتا علیه موسوی و کلمه نگاه کنید . همه اینها را بگذارید کنار هم و کنار حمله به دکتر محمد مصدق و لیبرال ها و ملیون و ملی مذهبی ها و تک حمله ها علیه شاه و رضا پهلوی ( در تمام رسانه های چپ )که به زودی گسترده تر خواهد شد ، همه نشان از پایان ماه عسل چپ های نقابدار به ظاهر اصلاح شده روسی دارد با دگر اندیشان غیر روسی .<br /> امروز فرخ نگه دار با باز خوانی غائله کردستان به سبک و سیاق ۵۷ و ۵۸<br /> اظهارات زنان ظاهرا فمینیست شده فدایی در مورد وقایع ۵۷ و ۵۸ به همان سبک و سیاق و نگاه آنها به انقلابات سفید مصر و تونس به همان سبک مارکسیستی روسی ( در حالیکه در مورد قذافی و حمایت کاسترو و اورتگا از او ساکتند )<br /> اظهارات سوسیالیست های لگال ( خیالاتی ) مثل محوی در مورد آلوده بودن جنبش سبز به امپریالیسم امریکا و آمریکایی بودن انقلابات پیروز مردمی مصر و تونس ( در حالیکه مردم لیبی را عامل امریکا معرفی میکند )<br /> اظهارات دلجویانه خودنویس نسبت به غنی بلوریان ، فرخ نگه دار ، عز الدین حسینی ، ....( در حالیکه کلمه را تحت کنترل ساواما اعلام میکند و توهم پراکنی علیه شورای هماهنگی سبز ، در کنار حملات سادیستی به غیر روس ها )<br /> پروژه بزرگ سازی و در ماه نشانی عناصر چپ روسی که در ۲۰ سال گذاشته ساکت و یا همراه رژیم بوده اند و ستایش از مزدوران مسلم فراماسونری مارکسیست روسی و دست اندر کاران کودتا علیه دکتر محمد مصدق در تمام رسانه های چپ روسی با ظاهر متفاوت ( سلطنت طالب قلابی ، نئو سکولار قلابی ، روزنامه هشهری روسی ، بختیاریست ضد سلطنت و ضد مصدق ، ....) جریان دارد .<br /> اینها جنبش سبز را شکستند ، نیروهای تحول خواه و فعال طبقه متوسط ( تنها طبقه تحول خواه واقعی در جهان ) را مایوس کردند و به خانه فرستادند ، رفسنجانی را که آخرین خاکریز مشترک اصلاح طلبان حکومتی با همین فراماسونری در حاکمیت بود بازنشست کردند ، موسوی را که بهانه حرکت مشترک اصلاح طلبان و سبزها و نیروهای تحول خواه طبقه متوسط بود منفعل و به حا شیه راندند .<br /> پلان دوم طرح روسی رادیکال کردن فضا در ج ا (از طریق چهره سازی و تخریب چهره های موثر، ایجاد بلوا ، توهم پراکنی ، تحریف اخبار و دستکاری تاریخ ) علیه امریکا و علیه شکل گیری هر گونه انقلاب مخملی یا یاسمن یا تاکتیکهای گذار به دموکراسی ، همزمان با اغتشا ش به منظور جلوگیری از وقوع هر گونه امکان سازش بین ج ا و امریکا در دوران جدید سیاست خارجی امریکا به مرحله اجرا گذاشته شده است .<br /> در این پلان و در غیاب طبقه متوسط ، نیروهای روسی گرد هم آمده و با آشکار سازی چهره های خود و بازگشت به شعار های دهه ۵۰ به رادیکال کردن فضا علیه امریکا و لیبرال دمکراسی و حقوق بشر حول محور حزب مافیایی مادر توده متحد خواهند شد . آنها رژیم را به سمت بسته کردن هر چه بیشتر فضای سیاسی خواهند راند ( از طریق عوامل دست نشانده در ارگانهای رژیم مثل زمان شاه که رستاخیز را به وجود آوردند ) ، مردم را هم از نظر ذهنی آماده درگیری های مسلحانه خواهند نمود که چون قادر به پیروزی نیست ( مثل حرکت های مذبوحانه مجاهد و فدایی در دهه ۵۰ یا بسیاری از جنبش های مسلح شکست خورده دیگر ) ناچارا باید به عامل خارجی یعنی روسیه بقیه کشور را بفروشد ( مثل تمام جنبش های مسلح و کودتاهای روسی که دست نشانده روسیه و شوروی شدند ).<br /> امروز کاملا مشخص شده که اظهارات امثال نگه دار و فواد تابان و الهه بقراط و عفت ماهباز و ...... در مورد دموکراسی ، حقوق بشر ، حقوق زنان ، اقلیت ها ، .....تاکتیکی و به منظور نفوز در جنبش دموکراسی خواهی و آزادی خواهی طبقه متوسط برای فرو پاشیدن ان بوده .<br /> سربازان گمنام توده ای فدایی با ماسک های مختلف به پادگانهای خود باز میگردند تا مثل فتا پور ( به گفته سا معی ، چریک فدایی ) در انقلاب ۵۷ بعد از شعار های تاکتیکی سیاسی گرایی یکدفعه اسلحه بیرون بیاورند و شعار ایران را سراسر سیاهکل ( ژاندآرم کشان بی خاصیت ) میکنیم بدهند ، گنبد و کردستان را به آتش بکشند تا با کمک مافیای روسیه در ایران کودتا یا ان را تجزیه و تصاحب کنند .<br /> سوال اصلی اما این ا ست :<br /> آیا مردم میهن پرست و دموکراسی خواه ایران با فرهنگ متمایل به غرب اجازه خواهند داد که کفتار های روسی مثل تره کی و حاجی خانم سه چهره قرقیز ، جلاد ماکیاولیست قرن قذافی ، صاحب بزرگترین فاحشه خانه و یک میلیون بیکار و ده میلیون غار نشین کاسترو ، .... در این کشور تاریخی قدرت را تصاحب کنند ؟<br /> آیا امریکا مثل امروز در لیبی و دیروز در قرقیز ستان ( با دستهای بسته و محذورات اخلاقی ناشی از دخالت های نظامی قبلی و درگیری در مسائل داخلی خود و بورکراسی سیاسی حاکم بر وزارت خارجه و عدم علاقه مردم امریکا به شرکت در یک جنگ دیگر ) به ناچار ساکت خواهد نشست و تسلیم ماکیاولیست ها خواهد شد تا سر چاه های استراتژیک نفت خا ور میانه گربه روسی برقصانند ؟<br /> آیا نیروهای ملی ، لیبرال ، سلطنت طلب ، اصلاح طلبان غیر روسی، مستقلین باز اسیر این شعبده بازی روسی (که ۱۰۰ سال است مانع اصلی پیروزی جنبش های مردم ایران برای آزادی و دمکراسی و توسعه است )خواهند شد و از متحد شدن با هم و افشای این خفاشان به دلیل تنزه طلبی سیاسی یا ترس از ترور شدن شخصیتی ، یا ملاحظات دیگر ساکت خواهند نشست ؟<br /> تا دانستن جواب به این سوالها فقط دو سال باقی است .<br /> اظهارات مشعشع جناب چریک دگر دیسی یافته .<br /> http://www.iran-emrooz.net/index.php?/politic/more/27559/<br /> اینهم نامه زنان چریک ژاندارم کش به رییس جمهور حامی قذافی و رای دهنده بر علیه قطعنامه نقض حقوق بشر علیه ج ا ، جالبه که رونوشت به کاسترو و اورتگا و لوشنکو نداره چون زنی که در کادر رهبری باشد در کمونیسم وجود ندارد :<br /> http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=36626</p>