ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

صدای آزادی

<p>پانته&zwnj;آ بهرامی ـ &laquo;صدای آزادی&raquo; نام نمایشگاه آثار شهلا آقاپور هنرمند ایرانی مقیم برلین است. &laquo;صدای آزادی&raquo; در ماه مارس امسال همراه با شعرخوانی در تگزاس آمریکا افتتاح می&zwnj;گردد. شهلا آقاپور هنرمند پرکاری است که پنج کتاب شعر از او به زبان&zwnj;های فارسی و آلمانی نیز منتشر شده است. این هنرمند ایرانی که در خانواده&zwnj;ای آذری بزرگ شده، دو دهه است که ایران را ترک گفته و در رشته&zwnj;ی هنر در آلمان تحصیل کرده است. شهلا آقاپور نقاش است. نگاه&zwnj;های نقاشی&zwnj;های او پرسش&zwnj;برانگیز است. این نگاه&zwnj;ها گاهی عمیق، غمگین و گاهی پرالتهاب هستند.&zwnj; او مجسمه&zwnj;سازی هم می&zwnj;کند. مجسمه&zwnj;هایش دهان&zwnj;های پرفریادند.</p> <p>&nbsp;</p> <p>به مناسبت برگزاری نمایشگاهی از آثارش در تگزاس با او گفت&zwnj;و&zwnj;گو کرده&zwnj;ام. او در آغاز این گفت&zwnj;و&zwnj;گو ما را با زندگی حرفه&zwnj;ایش آشنا می&zwnj;کند. می&zwnj;گوید: &laquo;هم&zwnj;اکنون نیز در همین رشته کار می&zwnj;کنم. درس نقاشی، مجسمه&zwnj;سازی و کارگاه با کودکان، جوانان، بزرگسالان در مدارس. در دانشکده&zwnj;ها هم کار می&zwnj;کنم. البته استخدام دائم نیستم، بلکه به صورت یک هفته در این مدرسه و یک ماه در دانشکده&zwnj;ای دیگر کار می&zwnj;کنم. ولی یک کار دائمی که دارم، هفته&zwnj;ای دو روز همین کار نقاشی&zwnj;ست و مجسمه&zwnj;سازی را انجام می&zwnj;دهم. در آتلیه&zwnj;ی خودم هم کارهای خودم را انجام می&zwnj;دهم و نقاشی و مجسمه&zwnj;سازی می&zwnj;کنم؛ احساسات خودم را می&zwnj;کشم، می&zwnj;سازم و به نمایش می&zwnj;گذارم. &raquo;</p> <p><img height="212" width="206" align="left" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/img502.jpg" alt="" /></p> <p><strong>هنرمند پرکار</strong></p> <p>&nbsp;</p> <p>و در ادامه درباره&zwnj;ی تلاش&zwnj;اش به&zwnj;عنوان یک شاعر و شعرخوانی&zwnj;اش در تگزاش می&zwnj;&zwnj;افزاید: &laquo;به&zwnj;عنوان یک شاعر پنج کتاب شعر هم دارم. شعر به زبان فارسی، دوتا به آلمانی و یکی هم که به&zwnj;تازگی به اسم &laquo;الیورتویست در تهران&raquo; چاپ شده، به زبان آلمانی&zwnj;ست، ناشرش هم نشر پاپ است که از قضا معرفی شده برای جایزه ادبی، ولی چون کتاب شعر هست پذیرفته نشده. در نمایشگاه کتاب در لایپزیک معرفی شد و من هم برای آنان که علاقمند بودند و آنجا حضور داشتند شعر خواندم و عده&zwnj;ای هم کتاب&zwnj;ها را خریدند. پنج کتاب شعر فارسی دارم. آخرین کتاب شعرم &laquo;مروارید سیاه&raquo; است و مضمون اصلی شعرهای این کتاب بیشتر سیاسی&zwnj;ست و در تگزاس از پار ای از اشعار این کتاب را خواهم خواند. البته چند شعری هم از کتاب&zwnj;های دیگرم هم خواهم خواند. چند تا از شعر&zwnj;ها را هم به انگلیسی ترجمه کردم. &raquo;</p> <p>&nbsp;</p> <p><strong>تمرکز بر روی چشم</strong><br /> <br /> از شهلا آقاپور درباره&zwnj;ی سبک نقاشی&zwnj;هایش می&zwnj;پرسم و او در پاسخ می&zwnj;گوید: &laquo;سبک کار نقاشی&zwnj;هایم در حال حاضر&zwnj;&zwnj; همان آبستره است. اگر دقت کنید، فرم کار من در چشم، نگاه و صورت متمرکز است و این صورت&zwnj;ها می&zwnj;بایست در واقع بیانگر درون انسان باشد. به&zwnj;خصوص نگاه&zwnj;هایی که در تابلو&zwnj;هایم مشخص است، شاید ناخودآگاه حالت&zwnj;هایی است که در ایران به آن برخورده بودم: نگاه&zwnj;های حیرت&zwnj;انگیز، نگاه&zwnj;های گریان و خندان. معتقدم از طریق نگاه می&zwnj;توان درون انسان را تا اندازه&zwnj;ای تشخیص داد و نگاه در مجموع بیانگر شخصیت انسان است. در تابلوهای من حتی نگاه&zwnj;ها هم فریاد می&zwnj;زنند. &raquo;</p> <p>&nbsp;</p> <p><strong>تابلو&zwnj;هایی با چشمان بسته</strong></p> <p><img height="300" width="137" align="left" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/img509.jpg" alt="" /><img height="260" width="162" align="right" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/img519_0.jpg" alt="" /></p> <p>آقاپور درباره&zwnj;ی اهمیت &laquo;نگاه&raquo; و دلایل برجسته بودن موضوع &laquo;چشم&raquo; و &laquo;نگاه&raquo; در آثارش می&zwnj;گوید: &laquo;یک دلیلش این است که خود من خیلی به نگاه&zwnj;ها و چشم&zwnj;ها توجه می&zwnj;کنم. دلیل بعدی&zwnj;اش این است که نگاه بیانگر درون انسان است و چشم در چهره&zwnj;ی انسان مهم&zwnj;ترین عضو است که می&zwnj;تواند ببیند و درک کند و با همین برداشت&zwnj;هایش می&zwnj;تواند خیلی کار&zwnj;ها را انجام دهد. چیزی که انسان در واقعیت می&zwnj;بیند، ساخته و پرداخته شده&zwnj;ی آن چیزی است که می&zwnj;بیند و می&zwnj;شنود و یا تربیت شده و یا محیط به او داده. نگاه برای من، در اینجا اهمیت به&zwnj;خصوصی دارد. از طریق نگاه می&zwnj;توان حتی فریاد انسان&zwnj;هایی که سکوت می&zwnj;کنند را دریافت یا حرف&zwnj;هاشان را در نگاه&zwnj;هاشان شنید. نگاه به شکل&zwnj;های مختلفی وجود دارد. یا از همدیگر باز شدند یا در واقعیت فریاد می&zwnj;زنند یا گریان هستند و یا گاهی هم البته خندان هستند. &raquo;<br /> در آثار شهلا آقاپور رنگ قرمز یک رنگ برجسته است، تا آن حد که بر رنگ&zwnj;های دیگر چیرگی دارد. او درباره&zwnj;ی برجستگی رنگ قرمز در آثارش می&zwnj;گوید: &laquo;بله. من رنگ قرمز و رنگ خاک را خیلی دوست دارم. شاید به این دلیل است که ناخودآگاه از این رنگ در اثارم استفاده می&zwnj;کنم. علاوه بر آن به رنگ زرد و خاکی نیز خیلی علاقه دارم. &raquo;</p> <p>&nbsp;</p> <p><strong>مجسمه&zwnj;هایی با دهان باز</strong></p> <p>&nbsp;</p> <p>شهلا آقاپور، شاعر ایرانی نه تنها نقاش است و دستی در تهیه&zwnj;ی چید&zwnj;مان دارد، بلکه مجسمه&zwnj;ساز نیز هست. مجسمه&zwnj;هایش اما ویژگی&zwnj;های خاصی دارند. او انسان و پیکر انسان را در مرکز توجه خود قرار داده است. او در این&zwnj;باره می&zwnj;گوید: &laquo;مجسمه&zwnj;ها برخلاف نقاشی&zwnj;های من چشم&zwnj;هاشان بسته است و دهان&zwnj;هاشان باز است. یعنی در واقعیت صحبت می&zwnj;کنند. مثل این است که حرفی برای گفتن دارند. بعضی&zwnj;ها در حال آواز خواندن هستند. بعضی&zwnj;ها چیزی را بیان می&zwnj;کنند. آن&zwnj;ها خودشان را بیان می&zwnj;کنند که وجود دارند. مجسمه&zwnj;هایم در ضمن از خاک و سیمان و گل رس هستند.</p> <p><img height="200" width="111" align="right" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/img514.jpg" alt="" /><br /> متوجه شدم که آقاپور در مجسمه&zwnj;سازی روی بدن انسان زیاد کار کرده است. از میان اعضای بدن انسان اما ظاهراً &laquo;سر&raquo; برای او بیشتر اهمیت دارد، تا آنجا که در مرکز توجه او قرار دارد. آقاپور در این&zwnj;باره می&zwnj;گوید: &laquo;در نقاشی&zwnj;هایم هم همین&zwnj;طور است. سر عضو مهم بدن است. سر است که فکر می&zwnj;کند. سر است که شخصیت انسان را با تأثیرپذیری از دوران کودکی و اجتماع شکل می&zwnj;دهد. سر محل تفکر، دیدن و حرف زدن است و برای همین هم بسیار اهمیت دارد.&raquo;</p> <p>&nbsp;</p> <p><strong>هنر و سیاست</strong></p> <p><img height="159" width="127" align="left" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/img588.jpg" alt="" /><br /> از شهلا آقاپور می&zwnj;پرسم به نظر او سیاست در زندگی هنرمند چه نقشی دارد. از او می&zwnj;پرسم با توجه به رویدادهایی که در ایران افتاده، تا چه اندازه یک هنرمند ایرانی به مسائل اجتماعی متعهد است. او در پاسخ می&zwnj;گوید: &laquo;کسانی که دارای وجدان آگاه هستند، تعهد دارند. هنرمند هم مثل انسان&zwnj;های دیگر است. یعنی اجبار ندارد که حتماً آن چه که به او گفته می&zwnj;شود یا می&zwnj;بیند را انجام دهد. من وقتی رویدادهای ایران را پیگیری می کنم و وقتی که می&zwnj;بینم فاجعه در کشور ما بیداد می&zwnj;کند، مسلماً تحت تأثیر قرار می&zwnj;گیرم. این تأثیرات در نوشته&zwnj;ها و نقاشی ها و مجسمه&zwnj;هایی که می&zwnj;سازم اثر می&zwnj;گذارند. من نمی&zwnj;توانم بگویم یک هنرمند باید این&zwnj;کار را بکند یا نکند. به خود هنرمند بستگی دارد. اگر هنرمند وجدان آگاه داشته باشد و احساس کند که کاری را باید بکند، آن را انجام می&zwnj;دهد. من نمی&zwnj;توانم بگویم که هنرمند باید حتماً تعهد داشته باشد یا نباید تعهد داشته باشد. من خودم اما شخصاً نسبت به مسائل اجتماعی تعهد دارم.&raquo;</p> <p><br /> آقاپور در ادامه&zwnj;ی بحث تعد اجتماعی و هنر یکی از سروده&zwnj;هایش، شعری به&zwnj;نام &laquo;هوگو&raquo; را می&zwnj;خواند. او به چگونگی سروده شدن این شعر اشاره می&zwnj;کند و می&zwnj;گوید: زمانی که ویدئوهای اینترنتی و یوتیوب را نگاه می&zwnj;کردم، شدیداً تحت تأثیر قرار گرفتم و خیلی ناراحت شدم. بعد شعر &laquo;هوگو&raquo; را را نوشتم. کودکان خیابانی را که دیدم، یاد فیلم الیورتویست افتادم و داستان ویکتور هوگو را به یاد آوردم.&raquo;</p> <p><img height="200" width="151" align="left" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/img928.jpg" alt="" /><br /> کنار پنجره&zwnj;ی اینترنت نشسته&zwnj;ام</p> <p><br /> نگاهم خیره است به تصاویر غمگین بینوایان که می&zwnj;گذرند</p> <p>&nbsp;</p> <p>صحنه صحنه خاکستری بر جعبه&zwnj;ی شیشه&zwnj;ای</p> <p>&nbsp;</p> <p>صدای ویکتور می&zwnj;پیچد در ادامه&zwnj;ی فصل قصه&zwnj;هایش</p> <p><br /> ترس در خیابان جاری&zwnj;ست</p> <p><br /> و مرد افیونی سکه&zwnj;ای از زن روسپی می&zwnj;دزد.</p> <p>&nbsp;</p> <p>قانون جنگل در بازارچه&zwnj;ی حراج غلت می&zwnj;زند</p> <p><br /> خریداران توپ پارادوکس به صف ایستاده&zwnj;اند</p> <p><br /> و باران سیاه منجمد شده&zwnj;ی شهر می&zwnj;بارد</p> <p><br /> چون تگرگ&zwnj;های سمی بر رؤیای سعادت</p> <p>&nbsp;</p> <p>جایی که انسان چهارنعل به فراز قدرت می&zwnj;تازد</p> <p><br /> هوگو دیگر نمی&zwnj;نویسد</p> <p><br /> و بینوایان هنوز در آوار بینوایی ویران&zwnj;ترند</p>

پانته‌آ بهرامی ـ «صدای آزادی» نام نمایشگاه آثار شهلا آقاپور هنرمند ایرانی مقیم برلین است. «صدای آزادی» در ماه مارس امسال همراه با شعرخوانی در تگزاس آمریکا افتتاح می‌گردد. شهلا آقاپور هنرمند پرکاری است که پنج کتاب شعر از او به زبان‌های فارسی و آلمانی نیز منتشر شده است. این هنرمند ایرانی که در خانواده‌ای آذری بزرگ شده، دو دهه است که ایران را ترک گفته و در رشته‌ی هنر در آلمان تحصیل کرده است. شهلا آقاپور نقاش است. نگاه‌های نقاشی‌های او پرسش‌برانگیز است. این نگاه‌ها گاهی عمیق، غمگین و گاهی پرالتهاب هستند.‌ او مجسمه‌سازی هم می‌کند. مجسمه‌هایش دهان‌های پرفریادند.

به مناسبت برگزاری نمایشگاهی از آثارش در تگزاس با او گفت‌و‌گو کرده‌ام. او در آغاز این گفت‌و‌گو ما را با زندگی حرفه‌ایش آشنا می‌کند. می‌گوید: «هم‌اکنون نیز در همین رشته کار می‌کنم. درس نقاشی، مجسمه‌سازی و کارگاه با کودکان، جوانان، بزرگسالان در مدارس. در دانشکده‌ها هم کار می‌کنم. البته استخدام دائم نیستم، بلکه به صورت یک هفته در این مدرسه و یک ماه در دانشکده‌ای دیگر کار می‌کنم. ولی یک کار دائمی که دارم، هفته‌ای دو روز همین کار نقاشی‌ست و مجسمه‌سازی را انجام می‌دهم. در آتلیه‌ی خودم هم کارهای خودم را انجام می‌دهم و نقاشی و مجسمه‌سازی می‌کنم؛ احساسات خودم را می‌کشم، می‌سازم و به نمایش می‌گذارم. »

هنرمند پرکار

و در ادامه درباره‌ی تلاش‌اش به‌عنوان یک شاعر و شعرخوانی‌اش در تگزاش می‌‌افزاید: «به‌عنوان یک شاعر پنج کتاب شعر هم دارم. شعر به زبان فارسی، دوتا به آلمانی و یکی هم که به‌تازگی به اسم «الیورتویست در تهران» چاپ شده، به زبان آلمانی‌ست، ناشرش هم نشر پاپ است که از قضا معرفی شده برای جایزه ادبی، ولی چون کتاب شعر هست پذیرفته نشده. در نمایشگاه کتاب در لایپزیک معرفی شد و من هم برای آنان که علاقمند بودند و آنجا حضور داشتند شعر خواندم و عده‌ای هم کتاب‌ها را خریدند. پنج کتاب شعر فارسی دارم. آخرین کتاب شعرم «مروارید سیاه» است و مضمون اصلی شعرهای این کتاب بیشتر سیاسی‌ست و در تگزاس از پار ای از اشعار این کتاب را خواهم خواند. البته چند شعری هم از کتاب‌های دیگرم هم خواهم خواند. چند تا از شعر‌ها را هم به انگلیسی ترجمه کردم. »

تمرکز بر روی چشم

از شهلا آقاپور درباره‌ی سبک نقاشی‌هایش می‌پرسم و او در پاسخ می‌گوید: «سبک کار نقاشی‌هایم در حال حاضر‌‌ همان آبستره است. اگر دقت کنید، فرم کار من در چشم، نگاه و صورت متمرکز است و این صورت‌ها می‌بایست در واقع بیانگر درون انسان باشد. به‌خصوص نگاه‌هایی که در تابلو‌هایم مشخص است، شاید ناخودآگاه حالت‌هایی است که در ایران به آن برخورده بودم: نگاه‌های حیرت‌انگیز، نگاه‌های گریان و خندان. معتقدم از طریق نگاه می‌توان درون انسان را تا اندازه‌ای تشخیص داد و نگاه در مجموع بیانگر شخصیت انسان است. در تابلوهای من حتی نگاه‌ها هم فریاد می‌زنند. »

تابلو‌هایی با چشمان بسته

آقاپور درباره‌ی اهمیت «نگاه» و دلایل برجسته بودن موضوع «چشم» و «نگاه» در آثارش می‌گوید: «یک دلیلش این است که خود من خیلی به نگاه‌ها و چشم‌ها توجه می‌کنم. دلیل بعدی‌اش این است که نگاه بیانگر درون انسان است و چشم در چهره‌ی انسان مهم‌ترین عضو است که می‌تواند ببیند و درک کند و با همین برداشت‌هایش می‌تواند خیلی کار‌ها را انجام دهد. چیزی که انسان در واقعیت می‌بیند، ساخته و پرداخته شده‌ی آن چیزی است که می‌بیند و می‌شنود و یا تربیت شده و یا محیط به او داده. نگاه برای من، در اینجا اهمیت به‌خصوصی دارد. از طریق نگاه می‌توان حتی فریاد انسان‌هایی که سکوت می‌کنند را دریافت یا حرف‌هاشان را در نگاه‌هاشان شنید. نگاه به شکل‌های مختلفی وجود دارد. یا از همدیگر باز شدند یا در واقعیت فریاد می‌زنند یا گریان هستند و یا گاهی هم البته خندان هستند. »
در آثار شهلا آقاپور رنگ قرمز یک رنگ برجسته است، تا آن حد که بر رنگ‌های دیگر چیرگی دارد. او درباره‌ی برجستگی رنگ قرمز در آثارش می‌گوید: «بله. من رنگ قرمز و رنگ خاک را خیلی دوست دارم. شاید به این دلیل است که ناخودآگاه از این رنگ در اثارم استفاده می‌کنم. علاوه بر آن به رنگ زرد و خاکی نیز خیلی علاقه دارم. »

مجسمه‌هایی با دهان باز

شهلا آقاپور، شاعر ایرانی نه تنها نقاش است و دستی در تهیه‌ی چید‌مان دارد، بلکه مجسمه‌ساز نیز هست. مجسمه‌هایش اما ویژگی‌های خاصی دارند. او انسان و پیکر انسان را در مرکز توجه خود قرار داده است. او در این‌باره می‌گوید: «مجسمه‌ها برخلاف نقاشی‌های من چشم‌هاشان بسته است و دهان‌هاشان باز است. یعنی در واقعیت صحبت می‌کنند. مثل این است که حرفی برای گفتن دارند. بعضی‌ها در حال آواز خواندن هستند. بعضی‌ها چیزی را بیان می‌کنند. آن‌ها خودشان را بیان می‌کنند که وجود دارند. مجسمه‌هایم در ضمن از خاک و سیمان و گل رس هستند.


متوجه شدم که آقاپور در مجسمه‌سازی روی بدن انسان زیاد کار کرده است. از میان اعضای بدن انسان اما ظاهراً «سر» برای او بیشتر اهمیت دارد، تا آنجا که در مرکز توجه او قرار دارد. آقاپور در این‌باره می‌گوید: «در نقاشی‌هایم هم همین‌طور است. سر عضو مهم بدن است. سر است که فکر می‌کند. سر است که شخصیت انسان را با تأثیرپذیری از دوران کودکی و اجتماع شکل می‌دهد. سر محل تفکر، دیدن و حرف زدن است و برای همین هم بسیار اهمیت دارد.»

هنر و سیاست


از شهلا آقاپور می‌پرسم به نظر او سیاست در زندگی هنرمند چه نقشی دارد. از او می‌پرسم با توجه به رویدادهایی که در ایران افتاده، تا چه اندازه یک هنرمند ایرانی به مسائل اجتماعی متعهد است. او در پاسخ می‌گوید: «کسانی که دارای وجدان آگاه هستند، تعهد دارند. هنرمند هم مثل انسان‌های دیگر است. یعنی اجبار ندارد که حتماً آن چه که به او گفته می‌شود یا می‌بیند را انجام دهد. من وقتی رویدادهای ایران را پیگیری می کنم و وقتی که می‌بینم فاجعه در کشور ما بیداد می‌کند، مسلماً تحت تأثیر قرار می‌گیرم. این تأثیرات در نوشته‌ها و نقاشی ها و مجسمه‌هایی که می‌سازم اثر می‌گذارند. من نمی‌توانم بگویم یک هنرمند باید این‌کار را بکند یا نکند. به خود هنرمند بستگی دارد. اگر هنرمند وجدان آگاه داشته باشد و احساس کند که کاری را باید بکند، آن را انجام می‌دهد. من نمی‌توانم بگویم که هنرمند باید حتماً تعهد داشته باشد یا نباید تعهد داشته باشد. من خودم اما شخصاً نسبت به مسائل اجتماعی تعهد دارم.»

آقاپور در ادامه‌ی بحث تعد اجتماعی و هنر یکی از سروده‌هایش، شعری به‌نام «هوگو» را می‌خواند. او به چگونگی سروده شدن این شعر اشاره می‌کند و می‌گوید: زمانی که ویدئوهای اینترنتی و یوتیوب را نگاه می‌کردم، شدیداً تحت تأثیر قرار گرفتم و خیلی ناراحت شدم. بعد شعر «هوگو» را را نوشتم. کودکان خیابانی را که دیدم، یاد فیلم الیورتویست افتادم و داستان ویکتور هوگو را به یاد آوردم.»


کنار پنجره‌ی اینترنت نشسته‌ام

نگاهم خیره است به تصاویر غمگین بینوایان که می‌گذرند

صحنه صحنه خاکستری بر جعبه‌ی شیشه‌ای

صدای ویکتور می‌پیچد در ادامه‌ی فصل قصه‌هایش

ترس در خیابان جاری‌ست

و مرد افیونی سکه‌ای از زن روسپی می‌دزد.

قانون جنگل در بازارچه‌ی حراج غلت می‌زند

خریداران توپ پارادوکس به صف ایستاده‌اند

و باران سیاه منجمد شده‌ی شهر می‌بارد

چون تگرگ‌های سمی بر رؤیای سعادت

جایی که انسان چهارنعل به فراز قدرت می‌تازد

هوگو دیگر نمی‌نویسد

و بینوایان هنوز در آوار بینوایی ویران‌ترند

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

نظری وجود ندارد.