تلخی شیرین
<p>بامداد راد - از اصغر فرهادی تاکنون چهار فیلم دیده‌ام: «شهر زیبا»، «چهارشنبه‌سوری»، «درباره‌ی الی...» و این آخرین و بهترین فیلمش: «جدایی نادر از سیمین». هرکدام از فیلم‌های او را، بیش از دو بار دیده‌ام و گمان می‌کنم این تماشای چندباره، برای درک کامل فیلم‌های او -دست‌کم برای من- ضروری‌ بودند.</p> <!--break--> <p><br /> این جُستار، درباره‌ی آخرین فیلم او نوشته شده، با این حال دوست دارم به بهانه‌ی آن ذکر کنم مسیری که اصغر فرهادی در دوران حرفه‌ای‌اش طی کرده، آن‌قدر پخته و سنجیده بوده و تکامل تفکّر و شیوه‌ی کارش، چنان ستودنی بوده که شخصاً افتخار می‌کنم هم‌عصر سینماگری هستم که یک‌تنه موج نویی در سینمای ایران به راه انداخته؛ سینمایی که از ابتذال لب‌ریز است و حمایت‌ها و محدودیت‌های دولتی زیان‌بار، هرروز زخمی تازه بر پیکره‌ی آن وارد می‌کند.</p> <p><br /> فیلم «جدایی نادر از سیمین»، در نگاه نخست بسیار تلخ است؛ همان‌گونه که در واقع باید باشد. جدایی، صرف‌نظر از تمام مسائل دیگری که در فیلم مطرح می‌شود تلخ است، اما وقتی فیلم را می‌دیدم، در پس ذهنم احساس شیرینی هم می‌کردم؛ یک شیرینی ویژه که دست‌آورد تلنگرهایی بود که پی‌درپی به بنیان‌های اخلاقی‌ام وارد می‌شد و آن‌ها را به چالش می‌طلبید.</p> <p><br /> <img hspace="8" height="174" align="left" width="262" vspace="8" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/mihanpatogh524842e15bdcf055096b24318a8ab4e2_82_pix2ir_com_jodaee3.jpg" alt="" />این وضعیت را در هر دو سینمایی که فیلم را دیدم مشاهده کردم؛ یکی سینمایی در محلّه‌ای در جنوب تهران، که تماشاگران عمدتاً خانواده‌هایی بودند که برای گذراندن عصر روز تعطیل به سینما آمده بودند و دیگری، سینمایی در محدوده‌ی خیابان انقلاب، که تماشاگرانش عمدتاً دانشجویان بودند. در هر دو سینما، تماشاگران پس از خروج از سالن نمایش مشغول گفت‌وگو درباره‌ی فیلم و به شدّت درگیر آن بودند. <br /> گمان می‌کنم اگر فیلمی صرفاً بیننده را به تفکّر - نه لزوماً درباره‌ی موضوع خودِ فیلم- وادارد، ارزش دیدن دارد، امّا این فیلم بنا به مسائل دیگری هم بسیار ارزشمند است:</p> <p><br /> یک. در چهار فیلمی که از فرهادی دیده‌ام، قضاوت یکی از بنیادی‌ترین مسائل بوده است و آن‌چه فیلم‌های او را با سایر فیلم‌ها متمایز می‌کند، این است که فیلم‌های فرهادی قضاوتی را به بیننده تحمیل نمی‌کنند و قضاوت را به او واگذار می‌کنند، درست برخلاف عمده‌ی تولیدات سینمای ایران که در آن‌ها شخصیت‌هایی کاریکاتوری که تقریباً حتی از نامشان هم می‌توان فهمید هریک مثبت‌اند یا منفی، داستان را پیش می‌برند و در ‌‌نهایت هم یک نتیجه‌گیری کاملاً منطبق با معیارهای اخلاقی مرسوم را به خورد بیننده می‌دهند. <br /> در این فیلم نیز قضاوت به شکلی پررنگ دیده می‌شود و چهار قاضی فیلم -که دو تا قاضی دادگاه نخست فیلم و بازپرس پرونده‌ی مرگ فرزند راضیه، آشکارند و دو تای دیگر، سمیّه و ترمه، سِمَتی با عنوان قاضی ندارند ولی شاهد رویداد‌ها هستند و به نوبه‌ی خود قاضی‌اند- هریک قضاوت‌هایی منحصر به فرد دارند و بیننده ناگزیر از گزینش این قضاوت‌ها یا برساختن قضاوت خود است.</p> <p><br /> <img hspace="8" height="174" align="right" width="259" vspace="8" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/nader_and_simin_a_separation_jodaeiye_nader_az_simin_05.jpg" alt="" />همین به ما یادآوری می‌کند این امر یکی از دغدغه‌های اصلی فرهادی‌ست و اساساً مسئله‌ای‌ست که جای پرداخت بسیار بیشتری دارد؛ اخلاق و قضاوت بر مبنای آن، در دوران معاصر که تغییرات با سرعت سرسام‌آوری در جریان است یکی از چالش‌های مهم بشر است و موقعیت‌هایی که فهم این‌که چه کسی درست می‌گوید و اساساً درست چی‌ست و نادرست چه، چگالی بیشتری نسبت به پیش یافته‌ است. <br /> به یاد بیاورید یکی از سکانس‌های پایان فیلم را که خانواده‌ی نادر به خانه‌ی راضیه رفته‌اند و نادر بیان می‌کند برای جلب رضایت همسر راضیه چک‌ها را نوشته، تنها می‌خواهد -احتمالاً برای به یقین رسیدن خودش و مهم‌تر از او، به یقین رسیدن ترمه- با توجه به اعتقادات محکم راضیه، او به قرآن سوگند یاد کند عامل قتل فرزندش نادر بوده و راضیه حاضر نمی‌شود به دلیل تردیدش این‌کار را انجام دهد. کدامیک حق دارند؟ راضیه که حاضر نمی‌شود سوگند یاد کند و دریافت پول‌ها را به دلیل تردیدش حرام می‌داند یا همسرش که اگر پول‌ها را نگیرد زند‌گیشان فرومی‌پاشد و به همین خاطر از راضیه می‌خواهد به خاطر او بپذیرد سوگند یاد کند و به دلیل عدم پذیرش راضیه، خودزنی می‌کند؟</p> <p><br /> دو. یکی از نکات بارز فیلم آخر فرهادی، حضور کودکانی‌ست که شاهد و ناظر تمام رویداد‌ها هستند و از قضا، تنها شخصیت‌های راستگوی فیلم همین کودکان‌اند. به نظر می‌رسد بنا به روایت فرهادی، دلیل این راستگویی عدم ورود این کودکان به مناسبات اجتماعی باشد.</p> <p><br /> توجه کنید به ترمه و سمیه که از نظر سنی آن‌چنان نزدیک‌اند که هم‌بازی یک‌دیگرند ولی ترمه که وارد مناسبات اجتماعی شده - می‌تواند در پمپ‌بنزین بنزین بزند و بقیه‌ی پولش را از متصدی پمپ‌بنزین بگیرد- در پاسخ به پرسش‌های بازپرس دروغ می‌گوید و سمیه که حتی وارد مدرسه نشده، تنها شخصیت راستگوی فیلم باقی می‌ماند.</p> <p><br /> فرهادی این‌جا هم هنرمندانه، قضاوتی را مثلاً با گنجاندن دیالوگ‌های قلمبه در دهان این کودکان - نظیر شخصیت دختر خردسال فیلم «چهل‌سا‌لگی» که همانند حکمای کهنسال سخن می‌گفت و این موضوع تصنعی و نچسب بود- انجام نمی‌دهد و تنها در حاشیه‌ی فیلم با نگاه‌های ویرانگر آن‌ها، پیچید‌گی و آلود‌گی مناسبات اجتماعی معاصر ایران را یادآور می‌شود که طی آن مدام لازم است صداقت در پای مصلحت قربانی شود.</p> <p><br /> این‌جا باید از کودک باز‌یگر نقش سمیه به طور ویژه تقدیر شود که ناظر تمام رویدادهاست و به نوعی دانای کل و راست‌گوی مطلق هم هست ولی هیچ‌گاه به اصطلاح آدم به حساب نمی‌آید که طرف گفت‌وگو برای آگاهی از حقیقت باشد، فقط در را‌هروی دادسرا آموزگار ترمه سعی می‌کند واقعیتی را به او بقبولاند و از زبان او دوباره بشنود؛ گویی راست‌گو‌ها حقّی برای اظهارنظر ندارند.</p> <p><br /> <img hspace="8" height="174" align="left" width="259" vspace="8" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/jodayie_nader_az_simin-peyman.jpg" alt="" />برای درک هنر بازیگری این کودک و هم‌چنین هنر کارگردانی فرهادی، تنها یک نگاه سمیه در خانه‌‌شان -در‌‌ همان سکانس حضور خانواده‌ی نادر- به ترمه کفایت می‌کند؛ کدامیک از بازیگران حرفه‌ای سینمای ایران، می‌توانند چنین نگاه سنگین و پرمعنا و خصمانه‌ای را، بدون اغراق و ساختگی‌بودن، نمایش دهند؟ <br /> سه. گمان می‌کنم یکی از بحران‌های امروز جامعه‌ی ما تضاد طبقاتی گسترده‌ی آن باشد و این بحران، همراه با چند بحران دیگر از مسائلی هستند که حیات جامعه‌ی ایران را با تهدید فزاینده‌ای روبه‌رو خواهند کرد. دلیل عیان‌نشدن این بحران‌ها که البته‌ گاه مشاهده می‌شوند، حکومتی‌ست که یکی از کوشش‌هایش پنهان‌کردن این بحران‌ها و شکاف‌های عظیم است.</p> <p><br /> در «جدایی نادر از سیمین» این مسئله نیز طرح شده. به یاد بیاورید تمام گفتارهای همسر راضیه را که با خشم به این موضوع اشاره می‌کرد و ترمه را که در راهروی دادسرا به‌عنوان درس‌ پس‌ دادن به مادربزرگش جملاتی را از کتاب تاریخ نقل می‌کرد که: «در عصر ساسانی جامعه دو طبقه داشت؛ اشراف و مردم عادی». به این‌ها بیفزایید یکی از پوستر ساده‌ی فیلم را که در آن نیز این مسئله نمایانده شده؛ خانواده‌ی راضیه به خانواده‌ی نادر و سیمین از پایین به بالا نگاه می‌کنند.</p> <p><br /> اگر وضعیت خانواده‌ی راضیه بهتر از اینی بود که اکنون هست، آیا او مجبور می‌شد برای تأمین معاش خانواده‌اش از پیرمردی بیمار مراقبت کند که بحران‌های آتی فیلم به وجود بیایند و در ‌‌نهایت خانواده‌اش از هم بپاشد؟ این‌جا باز فرهادی ماهرانه تنها روایت می‌کند چه در ایران ِامروز در حال روی‌دادن است و نابودی خانواده‌ها صرفاً به خاطر فقر اقتصادی یعنی چه؛ آن هم در شرایطی که سال به سال درآمدهای ارزی کشور افزایش یافته است.</p> <p><br /> چهار. اشاره‌ای به بازی‌های درخشان فیلم نمی‌کنم که فکر می‌کنم باید چنین بازی‌های شاهکاری مکمل فیلم‌نامه‌ای به این درخشانی شوند. همان‌گونه که تمرین‌های این فیلم روشی مشابه تمرین‌های نمایش داشته، بازی‌ها هم در اکثر مواقع چنان ملموس‌اند که گویی در حال تماشای نمایش هستیم. فیلم‌برداری که مانند «درباره‌ی الی...» با دوربین روی دست انجام شده است، خود یکی از عوامل درگیری بیشتر بیننده در جریان رویدادهاست و تدوین حرفه‌ای نیز، بر کم‌نشدن ریتم فیلم تأثیر دوچندان گذاشته است. <br /> عبّاس کیارستمی که خود چهره‌ای موفق در عرصه‌ی جهانی‌ست، پس از موفقیت خیره‌کننده‌ی «جدایی نادر از سیمین» در جشنواره‌ی برلین و دریافت سه جایزه‌ی بهترین فیلم و بهترین بازیگران مرد و زن، جمله‌ای با این مضمون بیان کرده بود که: «معلوم نیست اصغر فرهادی تا کجا می‌خواهد پیش برود». آرزو می‌کنم مسئولان فرهنگی کشور که با یک اقدام مناسب زمینه‌ی اکران این فیلم را در نوروز، یکی از بهترین موعدهای اکران، فراهم کردند، زمینه‌ی حضور این فیلم در اسکار آینده را نیز فراهم سازند که ایستگاه بعدی موفقیت‌های فرهادی که به حق شایسته‌ی آن‌ها نیز هست، اسکار بهترین فیلم غیرانگلیسی‌زبان باشد.</p>
بامداد راد - از اصغر فرهادی تاکنون چهار فیلم دیدهام: «شهر زیبا»، «چهارشنبهسوری»، «دربارهی الی...» و این آخرین و بهترین فیلمش: «جدایی نادر از سیمین». هرکدام از فیلمهای او را، بیش از دو بار دیدهام و گمان میکنم این تماشای چندباره، برای درک کامل فیلمهای او -دستکم برای من- ضروری بودند.
این جُستار، دربارهی آخرین فیلم او نوشته شده، با این حال دوست دارم به بهانهی آن ذکر کنم مسیری که اصغر فرهادی در دوران حرفهایاش طی کرده، آنقدر پخته و سنجیده بوده و تکامل تفکّر و شیوهی کارش، چنان ستودنی بوده که شخصاً افتخار میکنم همعصر سینماگری هستم که یکتنه موج نویی در سینمای ایران به راه انداخته؛ سینمایی که از ابتذال لبریز است و حمایتها و محدودیتهای دولتی زیانبار، هرروز زخمی تازه بر پیکرهی آن وارد میکند.
فیلم «جدایی نادر از سیمین»، در نگاه نخست بسیار تلخ است؛ همانگونه که در واقع باید باشد. جدایی، صرفنظر از تمام مسائل دیگری که در فیلم مطرح میشود تلخ است، اما وقتی فیلم را میدیدم، در پس ذهنم احساس شیرینی هم میکردم؛ یک شیرینی ویژه که دستآورد تلنگرهایی بود که پیدرپی به بنیانهای اخلاقیام وارد میشد و آنها را به چالش میطلبید.
این وضعیت را در هر دو سینمایی که فیلم را دیدم مشاهده کردم؛ یکی سینمایی در محلّهای در جنوب تهران، که تماشاگران عمدتاً خانوادههایی بودند که برای گذراندن عصر روز تعطیل به سینما آمده بودند و دیگری، سینمایی در محدودهی خیابان انقلاب، که تماشاگرانش عمدتاً دانشجویان بودند. در هر دو سینما، تماشاگران پس از خروج از سالن نمایش مشغول گفتوگو دربارهی فیلم و به شدّت درگیر آن بودند.
گمان میکنم اگر فیلمی صرفاً بیننده را به تفکّر - نه لزوماً دربارهی موضوع خودِ فیلم- وادارد، ارزش دیدن دارد، امّا این فیلم بنا به مسائل دیگری هم بسیار ارزشمند است:
یک. در چهار فیلمی که از فرهادی دیدهام، قضاوت یکی از بنیادیترین مسائل بوده است و آنچه فیلمهای او را با سایر فیلمها متمایز میکند، این است که فیلمهای فرهادی قضاوتی را به بیننده تحمیل نمیکنند و قضاوت را به او واگذار میکنند، درست برخلاف عمدهی تولیدات سینمای ایران که در آنها شخصیتهایی کاریکاتوری که تقریباً حتی از نامشان هم میتوان فهمید هریک مثبتاند یا منفی، داستان را پیش میبرند و در نهایت هم یک نتیجهگیری کاملاً منطبق با معیارهای اخلاقی مرسوم را به خورد بیننده میدهند.
در این فیلم نیز قضاوت به شکلی پررنگ دیده میشود و چهار قاضی فیلم -که دو تا قاضی دادگاه نخست فیلم و بازپرس پروندهی مرگ فرزند راضیه، آشکارند و دو تای دیگر، سمیّه و ترمه، سِمَتی با عنوان قاضی ندارند ولی شاهد رویدادها هستند و به نوبهی خود قاضیاند- هریک قضاوتهایی منحصر به فرد دارند و بیننده ناگزیر از گزینش این قضاوتها یا برساختن قضاوت خود است.
همین به ما یادآوری میکند این امر یکی از دغدغههای اصلی فرهادیست و اساساً مسئلهایست که جای پرداخت بسیار بیشتری دارد؛ اخلاق و قضاوت بر مبنای آن، در دوران معاصر که تغییرات با سرعت سرسامآوری در جریان است یکی از چالشهای مهم بشر است و موقعیتهایی که فهم اینکه چه کسی درست میگوید و اساساً درست چیست و نادرست چه، چگالی بیشتری نسبت به پیش یافته است.
به یاد بیاورید یکی از سکانسهای پایان فیلم را که خانوادهی نادر به خانهی راضیه رفتهاند و نادر بیان میکند برای جلب رضایت همسر راضیه چکها را نوشته، تنها میخواهد -احتمالاً برای به یقین رسیدن خودش و مهمتر از او، به یقین رسیدن ترمه- با توجه به اعتقادات محکم راضیه، او به قرآن سوگند یاد کند عامل قتل فرزندش نادر بوده و راضیه حاضر نمیشود به دلیل تردیدش اینکار را انجام دهد. کدامیک حق دارند؟ راضیه که حاضر نمیشود سوگند یاد کند و دریافت پولها را به دلیل تردیدش حرام میداند یا همسرش که اگر پولها را نگیرد زندگیشان فرومیپاشد و به همین خاطر از راضیه میخواهد به خاطر او بپذیرد سوگند یاد کند و به دلیل عدم پذیرش راضیه، خودزنی میکند؟
دو. یکی از نکات بارز فیلم آخر فرهادی، حضور کودکانیست که شاهد و ناظر تمام رویدادها هستند و از قضا، تنها شخصیتهای راستگوی فیلم همین کودکاناند. به نظر میرسد بنا به روایت فرهادی، دلیل این راستگویی عدم ورود این کودکان به مناسبات اجتماعی باشد.
توجه کنید به ترمه و سمیه که از نظر سنی آنچنان نزدیکاند که همبازی یکدیگرند ولی ترمه که وارد مناسبات اجتماعی شده - میتواند در پمپبنزین بنزین بزند و بقیهی پولش را از متصدی پمپبنزین بگیرد- در پاسخ به پرسشهای بازپرس دروغ میگوید و سمیه که حتی وارد مدرسه نشده، تنها شخصیت راستگوی فیلم باقی میماند.
فرهادی اینجا هم هنرمندانه، قضاوتی را مثلاً با گنجاندن دیالوگهای قلمبه در دهان این کودکان - نظیر شخصیت دختر خردسال فیلم «چهلسالگی» که همانند حکمای کهنسال سخن میگفت و این موضوع تصنعی و نچسب بود- انجام نمیدهد و تنها در حاشیهی فیلم با نگاههای ویرانگر آنها، پیچیدگی و آلودگی مناسبات اجتماعی معاصر ایران را یادآور میشود که طی آن مدام لازم است صداقت در پای مصلحت قربانی شود.
اینجا باید از کودک بازیگر نقش سمیه به طور ویژه تقدیر شود که ناظر تمام رویدادهاست و به نوعی دانای کل و راستگوی مطلق هم هست ولی هیچگاه به اصطلاح آدم به حساب نمیآید که طرف گفتوگو برای آگاهی از حقیقت باشد، فقط در راهروی دادسرا آموزگار ترمه سعی میکند واقعیتی را به او بقبولاند و از زبان او دوباره بشنود؛ گویی راستگوها حقّی برای اظهارنظر ندارند.
برای درک هنر بازیگری این کودک و همچنین هنر کارگردانی فرهادی، تنها یک نگاه سمیه در خانهشان -در همان سکانس حضور خانوادهی نادر- به ترمه کفایت میکند؛ کدامیک از بازیگران حرفهای سینمای ایران، میتوانند چنین نگاه سنگین و پرمعنا و خصمانهای را، بدون اغراق و ساختگیبودن، نمایش دهند؟
سه. گمان میکنم یکی از بحرانهای امروز جامعهی ما تضاد طبقاتی گستردهی آن باشد و این بحران، همراه با چند بحران دیگر از مسائلی هستند که حیات جامعهی ایران را با تهدید فزایندهای روبهرو خواهند کرد. دلیل عیاننشدن این بحرانها که البته گاه مشاهده میشوند، حکومتیست که یکی از کوششهایش پنهانکردن این بحرانها و شکافهای عظیم است.
در «جدایی نادر از سیمین» این مسئله نیز طرح شده. به یاد بیاورید تمام گفتارهای همسر راضیه را که با خشم به این موضوع اشاره میکرد و ترمه را که در راهروی دادسرا بهعنوان درس پس دادن به مادربزرگش جملاتی را از کتاب تاریخ نقل میکرد که: «در عصر ساسانی جامعه دو طبقه داشت؛ اشراف و مردم عادی». به اینها بیفزایید یکی از پوستر سادهی فیلم را که در آن نیز این مسئله نمایانده شده؛ خانوادهی راضیه به خانوادهی نادر و سیمین از پایین به بالا نگاه میکنند.
اگر وضعیت خانوادهی راضیه بهتر از اینی بود که اکنون هست، آیا او مجبور میشد برای تأمین معاش خانوادهاش از پیرمردی بیمار مراقبت کند که بحرانهای آتی فیلم به وجود بیایند و در نهایت خانوادهاش از هم بپاشد؟ اینجا باز فرهادی ماهرانه تنها روایت میکند چه در ایران ِامروز در حال رویدادن است و نابودی خانوادهها صرفاً به خاطر فقر اقتصادی یعنی چه؛ آن هم در شرایطی که سال به سال درآمدهای ارزی کشور افزایش یافته است.
چهار. اشارهای به بازیهای درخشان فیلم نمیکنم که فکر میکنم باید چنین بازیهای شاهکاری مکمل فیلمنامهای به این درخشانی شوند. همانگونه که تمرینهای این فیلم روشی مشابه تمرینهای نمایش داشته، بازیها هم در اکثر مواقع چنان ملموساند که گویی در حال تماشای نمایش هستیم. فیلمبرداری که مانند «دربارهی الی...» با دوربین روی دست انجام شده است، خود یکی از عوامل درگیری بیشتر بیننده در جریان رویدادهاست و تدوین حرفهای نیز، بر کمنشدن ریتم فیلم تأثیر دوچندان گذاشته است.
عبّاس کیارستمی که خود چهرهای موفق در عرصهی جهانیست، پس از موفقیت خیرهکنندهی «جدایی نادر از سیمین» در جشنوارهی برلین و دریافت سه جایزهی بهترین فیلم و بهترین بازیگران مرد و زن، جملهای با این مضمون بیان کرده بود که: «معلوم نیست اصغر فرهادی تا کجا میخواهد پیش برود». آرزو میکنم مسئولان فرهنگی کشور که با یک اقدام مناسب زمینهی اکران این فیلم را در نوروز، یکی از بهترین موعدهای اکران، فراهم کردند، زمینهی حضور این فیلم در اسکار آینده را نیز فراهم سازند که ایستگاه بعدی موفقیتهای فرهادی که به حق شایستهی آنها نیز هست، اسکار بهترین فیلم غیرانگلیسیزبان باشد.
نظرها
کاربر مهمان
<p>سلام .نقد جالبي بود.ولي به نظر من سميه در دقايق ابتدايي فيلم - هنگام عوض كردن لباس پير مرد توسط مادرش - هم انجا كه به مادرش مي گويد به بابا نمي گم در اين دروغ گويي مشترك با بقيه همگام است. </p>
کاربر مهمان
<p>به بابا نمي گم تقصير بچه نيست تقصير نگاه ناموس پرست مرد ايرانيه</p>