ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

میدان بسان صحنۀ کنش سیاسی

امروز در پیامدِ حاکمیت بی چون و چرای سرمایه و بازار آزاد بر کلیت جامعه، از مقولۀ جامعۀ مدنی چندان یاد نمی‌شود. به نظر نمی‌رسد جامعۀ مدنی عرصه‌ای برای مبارزه با سلطۀ بازار و سرمایه باشد یا اصلاً توانسته باشد استقلال جامعه را در مقابل هجوم سرمایه و بازار آزاد حفظ کرده باشد. برای گشودن فضایی باز باید با قدرت سرمایه و نهادهای سیاسی مدافع آن در افتاد و در این جهت باید دست به مبارزۀ مستقیم زد.

محمدرفیع محمودیان − میدان، در قاهره، صنعا و منامه، نقشی ویژه در مبارزۀ سیاسی توده‌ها علیه دولتهای خودکامه پیدا کرده است. میدان محل گردهمایی درازمدت توده‌های مبارز شده است، اما نقشی مهمتر از مکانی جغرافیایی ایفا می‌کند.

میدان شکلی نو از مبارزه و شیوه‌ای نو در زمینۀ سازماندهی نیرو را ممکن ساخته است. مهمتر از آن، میدان صحنۀ شکل‌گیری نوعی سیاست متفاوت است.

برای باز شناختن آن در ابتدا به سنت فعالیت و مبارزۀ سیاسی چند دهۀ اخیر نگاهی خواهیم داشت و سپس ویژگی‌های آن را بررسی خواهیم کرد.

از جامعۀ مدنی تا حوزۀ عمومی

در پیامد تحولات سال ٨٩ اروپای شرقی مفهوم جامعۀ مدنی در کانون توجه قرار گرفت. نظریه‌پرازان محافطه‌کار و لیبرالِ دلزده از قدرتِ هر چه بیشتر دولت و محوریتِ روز افزونِ سیاست در عرصۀ مبارزۀ اجتماعی، این مقوله را از بایگانی تاریخ نظریۀ سیاسی وام گرفته، بسان مقوله‌ای نو به جهانیان معرفی کردند. هدف آن بود که فعالین اجتماعی به اهمیت فعالیت‌هایی که در گسترۀ جامعه، در عرصۀ نهادهای مدنی و بازار، پیش برده می‌شوند پی‌ببرند و از استقلال آنها در مقابل هجوم سیاست دفاع کنند. پویایی جامعۀ مدنی قرار بود سرزندگی کنشگران اجتماعی را در مقابل دو تهدید مصونیت بخشد: یکی سازمان‌یافتگی، ابهت و عقلانیت دولت و دیگری مبارزۀ سیاسی در زمینۀ بهره‌مندی از امکانات مادی و فرهنگی. جامعۀ سررندۀ مدنی نوید نهادهایی برخاسته از ارادۀ شهروندان و جامعه‌ای استوار بر کوشندگی شهروندان در عرصه‌های گوناگون زندگی روزمره می‌داد.

امروز در پیامدِ حاکمیت بی چون و چرای سرمایه و بازار آزاد بر کلیت جامعه، از مقولۀ جامعۀ مدنی چندان یاد نمی‌شود. به نظر نمی‌رسد جامعۀ مدنی عرصه‌ای برای مبارزه با سلطۀ بازار و سرمایه باشد یا اصلاً توانسته باشد استقلال جامعه را در مقابل هجوم سرمایه و بازار آزاد حفظ کرده باشد. برای گشودن فضایی باز باید با قدرت سرمایه و نهادهای سیاسی مدافع آن در افتاد و در این جهت باید دست به مبارزۀ مستقیم زد.

در این زمینه، سرزندگی عادی نهادهای مدنی از کارآیی خاصی برخوردار نیست. عجیب آنکه بدیل تاریخی جامعۀ مدنی نیز − که مقولۀ مبارزۀ طبقاتی است − دچار افول شده است. مبارزۀ معطوف به تسخیر نهادهای سیاسی و در رأس آن دولت و استفاده از آنها بسان ابزار ساماندهی متفاوت جامعه دیگر آن اعتبار و جذابیت گذشته را ندارند. مسئله فقط آن نیست که مبارزۀ سیاسی و اجتماعی دیگر در چارچوب مبارزۀ طبقاتی علیه قدرت یک طبقۀ معین بپیش برده نمی‌شود، بلکه آن نیز هست که کمتر کنشگری به خود همچون عنصر طبقاتی یا عضو یک طبقۀ اجتماعی می‌نگرد.

در شرایطی که عرصه‌های اصلی کنش پویای سیاسی دچار رکود شده‌اند و کمتر امکانی برای دخالت مستقیم افراد در سیاست و ساماندهی زندگی اجتماعی به جای مانده، به ناگهان گستره‌ای نو به روی همگان و به‌خصوص کنشگران سیاسی و اجتماعی گشوده شده است. میدان چنین گستره‌‌ای است.

مفهومی که امروز بیش از پیش توجه عمومی را به خود معطوف ساخته، حوزۀ عمومی به تفسیر یورگن هابرماس است. حوزۀ عمومی از عینیتی برخوردار است که دیگر مقوله‌های عرصۀ سیاست کمتر از آن برخوردارند. رسانه‌های همگانی، کلوپ‌های سیاسی، گردهمایی‌های عمومی و جلسات بحث، همه − در صورتی که به روی همگان باز باشند − عرصه‌های گوناگون حوزۀ عمومی هستند. هابرماس حوزۀ عمومی مدرن بورژوایی را برخوردار از قدمتی دویست−سی‌صد ساله و عرصه‌های اصلی شکل‌گیری آن را روزنامه‌ها، قهوه‌خانه‌ها و کلوپ‌های سیاسی می‌داند.

اصل بنیادین حوزۀ عمومی، حق و آزادی هر کس در ابراز تمایلات و عقاید خود است. افکار عمومی قرار است متأثر از تمامی آرا و سلیقه‌ها شکل بگیرد.

بنا به داوری اولیۀ هابرماس و آنچه امروز بیش از پیش مشخص شده، حوزۀ عمومی در روزگار ما، تا حد زیادی سرزندگی خود را از دست داده است. از یکسو رسانه‌ها و عرصه‌های گوناگون بحث و تبادل نظر به پدیده‌های تجاری تبدیل شده‌اند و بر مبنای سودآوری اداره می‌شوند، و از سوی دیگر گرایشی مبتنی بر جستن و دنبال کردن موضوع‌های داغ ِ جنجال برانگیز بر عرصه‌های حوزۀ عمومی حاکم شده است. به طور کلی از آزادی و تمایل افراد برای پیشبرد بحث و تبادل نظر چیز چندانی باقی نمانده است.

میدان

در این پسزمینه، در شرایطی که عرصه‌های اصلی کنش پویای سیاسی دچار رکود شده‌اند و کمتر امکانی برای دخالت مستقیم افراد در سیاست و ساماندهی زندگی اجتماعی به جای مانده، به ناگهان گستره‌ای نو به روی همگان و به‌خصوص کنشگران سیاسی و اجتماعی گشوده شده است. میدان چنین گستره‌‌ای است. گردهمایی‌های اعتراضی مردم در میدان‌های “تحریر” قاهره، “لؤلؤ” منامه و “التغییر” صنعا (و تا حدی در گردهمایی‌های موقت مردم تهران در دو میدان “آزادی” و “توپخانه”) میدان را بسان صحنۀ کنش توده‌ای سیاسی مطرح ساخته است.

میدان بسان یک مکان امکانات و محدودیت‌هایی را برای حرکت سیاسی فراهم می‌آورد که در نهایت آن را به عاملی بیش از یک جا، یک مکان یا یک ظرف تبدیل می‌کنند. در میدان مردم برای مدتی کم و بیش طولانی ( گاه چند هفته) گردهم آمده، در کناکنش (interaction) با یکدیگر مجموعه فعالیت‌هایی را پیش می‌برند. مکان تبدیل به صحنه می‌شود، صحنۀ نمایش به صورت سخنرانی و اجرای موسیقی برای تهییج و سرگرم ساختن حاضرین و صحنۀ نمایشی که در آن افراد یکایک برای یکدیگر نمایشی را به صورت ابراز شور و احساسات اجرا می‌کنند. میدان عرصۀ تصمیم گیری، سازمان‌یابی و آموزش است. پیشبرد مبارزه وابسته به شور و هیجان، تصمیم‌ها و کنش خود مردم حاضر در میدان می‌شود. در این فرایند مردم در بستر کناکنش، بحث و تصمیم‌گیری تسلط بیشتری بر مسائل سیاسی به دست می‌آورند. در نهایت، میدان در یک دورۀ معینِ چند روزه یا چند هفته جایگاهی محوری در گسترۀ سیاست به دست می‌آورد، سرنوشت سیاسی جامعه را تعیین می‌کند و سپس در یک فرایند بسیار سریع از بین می‌رود.

به‌طور کلی این ویژگی‌ها را می‌توان برای میدان بسان عرصۀ فعالیت سیاسی و مبارزه برشمرد:

١- سیاست توده‌ای

میدان محل گردهمایی همگان است. تفاوت‌ها و تمایزهای طبقاتی، پژواک چندانی در آن نمی‌یابند. همه آزاد هستند و تشویق می‌شوند که در آن حضور یابند. در آن شاید برخی به خاطر مقام و اعتبار اجتماعی خود از احترام بیشتری برخوردار شوند، ولی کسی به این خاطر از موقعیتی خاص در فرایند تصمیم‌گیری‌ها برخوردار نمی‌شود. در میدان نقش اصلی و رهبری بیشتر از آن کسانی می‌شود که مهارت روانی-اجتماعی بیشتری در زمینۀ تأثیرگذاری، هدایت جمع و اتخاذ تصمیم دارند.

جوانان طبقۀ متوسط به خاطر بهره‌مندی از توانمندی‌های بیشتر فرهنگی، بهره‌مندی از خودسامانی و هوشیاری در این زمینه موفق‌ترند و به این خاطر به سرعت و به سهولت رهبری جمع را در دست می‌گیرند. سیاست اما در سطح توده‌ای باقی می‌ماند. مقولۀ جدید سیاست، توده به معنای کامل واژه، در میدان مصداق می‌یابد. خواست مبارزه خواست عمومی جمع (حاضر در میدان) و جامعه است. مبارزه، طبقه یا نهادهای خاصی را نیز نشانه نمی‌گیرد. خواست اصلی، تغییر ساختار کلی سیاست به وسیلۀ بازپس‌ستاندن قدرت از کسانی است که گمان می‌رود آن را غصب کرده‌اند. دشمن در اینجا بیشتر افرادی معین و رویکردهایی معین است، و میدان تمامی توده‌ها در جامعه را نمایندگی می‌کند. آنچه نیز قرار است تغییر کند ساختاری کهنه و فاسد است که گمان می‌رود دارای هیچگونه مشروعیت و اعتباری نیست.

جنبۀ دیگر سیاست توده‌ای آن است که در میدان همه فرصت می‌کنند دردها، رنجها و آمال خود را بیان کنند بدون آنکه توافقی در مورد رفع ریشه‌ای آنها وجود داشته باشد. نوعی همدلی حسی-اخلاقی از جمع یک کلیت توده‌‌ای می‌سازد.

خواست میدان خواستی یکسره سیاسی است. توده‌ها در میدان خواستی اقتصادی و اجتماعی ندارند. مسئلۀ آنها باز توزیع امکانات اقتصادی یا متحول ساختن ارزشها و هنجارهای اجتماعی نیست. خواست اصلی آنها استقرار دموکراسی و گسترش آزادی‌های مدنی و سیاسی است.

٢- سیاست ناب

خواست میدان خواستی یکسره سیاسی است. توده‌ها در میدان خواستی اقتصادی و اجتماعی ندارند. مسئلۀ آنها باز توزیع امکانات اقتصادی یا متحول ساختن ارزشها و هنجارهای اجتماعی نیست. خواست اصلی آنها استقرار دموکراسی و گسترش آزادی‌های مدنی و سیاسی است. ‌در ابتدا شاید آنها خواستی رادیکال مبتنی بر تغییر بنیادین نظام سیاسی نداشته باشند، ولی به تدریج چنین خواستی را طرح می‌کنند. در نهایت برچیده شدن کامل رژیم حاکم و گشایش ساختار حاکم سیاسی را خواستار می‌شوند. بدیل مورد نظر آنها استقرار آزادی‌های مدنی و سیاسی و دموکراسی پارلمانی است. باور و امیدی که آنها به دموکراسی پارلمانی دارند در جهان کم‌مانند است. در مقولۀ دموکراسی آنها ساز و کار برگذشتن از کم و بیش تمامی مشکلات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی را می‌بینند. به گمان آنها راه حل مشکلاتی همانند فقر، فساد سیاسی، هرج و مرج سیاسی و اجتماعی، ناکارآمدی ساختار اقتصادی و پپیچیدگی و ایستائی دیوانسالاری، همه، استقرار دموکراسی پارلمانی است.

میدان عملاً زمانی به حیات خود خاتمه می‌بخشد، و توده‌ها آن زمان به خانه برمی‌گردند که مطمئن باشند که رژیم کهنه فروپاشیده است و زمینۀ استقرار دموکراسی پارلمانی مبتنی بر انتخابات آزاد فراهم آمده است. مشکلات اقتصادی و اینکه شاید بر ابعاد آنها در دوران خیزش و گردهمائی آنها در میدان افزوده شده باشد، مسئلۀ آنها نیست. سیاست در شکل ناب خود، بسان اِعمال قدرت در چارچوب انتخابات آزاد و دموکراسی پارلمانی، مهمترین مسئلۀ آنها است.

توده‌ها در میدان، رابطۀ خود با یکدیگر را نیز بگونه‌ای یکسره سیاسی سامان می‌دهند. مخالفت‌ها و همراهی‌ها همه متوجه گرایش و نقطه نظرهای سیاسی است. افراد تا هنگاهی که در میدان هستند، جز عناصری سیاسی کسی دیگر نیستند. دین، قومیت، کار و حتی عشق (شهوی) آنها تبدیل به مسائلی سیاسی می‌شوند.

۳- سیاست نمایشی

در خود میدان سیاستِ اصلی سیاستی نمایشی است. میدان نه بر مبنای دموکراسی پارلمانی و شمارش آرا و تعیین اکثریت و اقلیت، که بر مبنای دموکراسی نمایشی اداره می‌شود.

در میدان، توده‌ها در کناکنش مستقیم و پی در پی با یکدیگر قرار دارند. برای مدتی طولانی، آنها شبانه روز با یکدیگر هستند و خود در مورد حرکت خویش و آیندۀ آن تصمیم می‌گیرند. از این لحاظ، گردهمایی در میدان دارای تفاوتی اساسی با تظاهرات است. در تظاهرات کناکنشی چندانی بین شرکت‌کنندگان وجود ندارد. آنها کمتر رو در روی یکدیگر قرار می‌گیرند. برای چند ساعتی در مسیری معین، رو به جلو راه پیمائی می‌کنند. معمولاً نیز کسانی خاص توده‌ها را به آن فرا می‌خوانند و شعارهای آن را تعیین می‌کنند. در میدان مهم نیست چه کسی توده‌ها را به حرکت فرا خوانده است. بعد از چند روز کناکنشِ مستقیم، توده‌ها خود حرکت و تعیین سیر تحول آن را در دست می‌گیرند.

کناکنش مستقیمِ پی در پی و فرصت‌های بی‌شمارِ تصمیم‌گیری جمعی زمینه را برای شکل‌گیری سیاست نمایشی فراهم می‌آورد. سیاست نمایشی به معنای تبدیل عرصه‌های کنش، کار و تصمیم‌گیری به صحنۀ نمایش است. در صحنۀ نمایش انسانها بر این مبنا که در مراسم آئینی شرکت جسته‌اند، در همان حال که خود را به نمایش می‌گذارند، همچون تماشاچی نمایش دیگران رفتار می‌کنند. آنها از یکسو خود را مسلط به شرایط و نقش خود و علاقه‌مند به مسائل نشان می‌دهند و از سوی دیگر نقشی معین را در مقابل دیگران، بسان انسانی علاقه‌مند به همراهی و همدلی با آنها، به‌عهده می‌گیرند. در میدان، تصمیم‌گیری در این فرایند رخ می‌دهد. بیش از استدلال، قانع ساختن و کسب توافق، تصمیم‌گیری در فرایند کنش و نمایش از اهمیت برخوردار است.

نمایش امری یا پدیده‌ای جدا و مستقل از کنش (انجام کاری یا سخن گفتن) نیست. نمایش عنصر اساسی کنش دسته جمعی یا کنش در حضور جمع است. انسان همواره برای اثری که رفتار، سیما و برخوردهایش روی دیگران می‌گذراد اهمیت قائل است. بدون شک در جایی مانند میدان که تمامی کنشهای انسان در همراهی و در میان جمع صورت می‌گیرد، جنبۀ نمایشی کنش به اوج می‌رسد و بعدی کاملاً سیاسی پیدا می‌کند.

به هر رو در میدان، سیاست نمایشی به دموکراسی نمایشی ارتقا می‌یابد. کم و بیش همه تصمیم‌ها به‌طور آشکار، در فرایند کناکنشی آکنده از کنش نمایشی اتخاذ می‌شوند. سخنرانی‌هایی پر شور، شعارهای تهییجی، نمایش باز خشم و بیان احساسیِ همراهی و همدلی، همه در خدمت تأثیرگذاری بر یکدیگر و رسیدن به تصممیم‌های مشترک انجام می‌گیرند. در تمامی زمینه‌ها انسان‌ها این چنین کنش خود را پیش می‌برند و تصمیم می‌گیرند. اینجا بیش از استدلال بهتر یا برخورداری از حمایت اولیۀ تعدادی بیشتری از افراد، پیش بردن نمایشی پرشور مهم است. همه نیز می‌توانند چنین نمایشی را اجرا کنند و بر دیگران تأثیر مورد نظر خود را بگذارند. مهم مهارت در اجرای نمایش و میزان شوری است که افراد به هنگام اجرای نمایش از خود نشان می‌دهند.

سیاست نمایشی نقش مهمی در پیشبرد مبارزه و گردهم‌آمدن در میدان دارد. به وسیلۀ اجرای نمایش (سخنرانی‌های پرشور، شعارهای تهییجی، نماز جماعت، رقص و آواز) مبارزه، جذاب می‌شود. ولی این نمایشی برای جمع بسان دیگری است و جذابیت آن به خودی خود شوری قدرتمند ایجاد نمی‌کند. توده‌ها، همه، در اجرای آن نقش ایفا نمی‌کنند. مشارکت فردی شرکت کنندگان در میدان در فرایند کنش‌ها و تصمیم‌گیری‌ها به وسیلۀ اجرای نمایش شوری قدرتمند ایجاد می‌کند. در این نمایش که نمایشی برای یکدیگراست هر کس خود را بخشی از بازی و به صحنه بردن نمایش احساس می‌کند. درگیری تمام عیار در مبارزه به وسیلۀ پیشبردن نمایش برای دیگری و یکدیگر بالاترین حد کنشگری را نزد انسانها به وجود می‌آورد و این به آنها شور کنش و مبارزه می‌بخشد.

تفاوت‌های طبقاتی در میدان اهمیت خود را از دست می‌دهند. همه کنار یکدیگر، بر سفره‌ای مشترک غذا می‌خورند. هر کس امکانات خود را با دیگران به اشتراک می‌گذارد. هیچ کس امکانات و ثروت خود را به رخ دیگران نمی‌کشد. ثروت و امکانات برای کسی قدرت و اقتدار نیز نمی‌آفریند.

۴- کمونیسم

میدان خواست و هدفی کمونیستی ندارد؛ در صورت پرسش، شاید از کمونیسم نیز اعلام بیزاری کند. نفی مناسبات پولی، لغو استثمار، نابودی فاصلۀ طبقاتی و دولت و بر قراری مالکیت اشتراکی و همبستگی عمیق اجتماعی هدف و برنامۀ کمتر کسی در میدان است. ولی در میدان، زندگی بر مبنای اصول کمونیستی اداره می‌شود. در میدان همه کمونیست هستند و کمونیستی زندگی می‌کنند. تفاوت‌های طبقاتی در میدان اهمیت خود را از دست می‌دهند. همه کنار یکدیگر، بر سفره‌ای مشترک غذا می‌خورند. به‌طور معمول کسانی در خانه غذا پخته، آن را به میدان می‌آورند، سپس ساکنان میدان آن را صرف می‌کنند. شباهنگام، همین آدمها کنار یکدیگر با استفاده از کمترین امکانات می‌خوابند. هر کس امکانات خود را با دیگران به اشتراک می‌گذارد. کسی از کسی چیزی نمی‌خرد. اصلاً پول و کسب درآمد در میدان به پدیده‌‌هایی نامتعارف و نابهنجار تبدیل می‌شوند. هیچکس امکانات و ثروت خود را به رخ دیگران نمی‌کشد. ثروت و امکانات برای کسی قدرت و اقتدار نیز نمی‌آفریند. بعد از چند روز اقامت در میدان لباسها همه چروک و کثیف شده، افراد همه شبیه هم می‌شود.

تمایز اصلی به شکلی دیگر بین افراد برقرار می‌شود. هر کس از توان نمایشی بیشتری و سرمایۀ فرهنگی فزونتری برخوردار است بیش از دیگران در کانون توجه قرار می‌گیرد. به این خاطر میدان بطور معمول فاقد رهبری متمرکز ثابت است. نهادی همانند دولت در آن دارای کارآیی نیست. انسان‌ها بر مبنای برابری، همبستگی و اجرای نمایش کارها را بپیش می‌برند. به این خاطر تقسیم کار اجتماعی نیز تا حدی ملغی می‌شود. در میدان، بگونه‌ای ثابت کسی رهبر یا پادو، آشپز یا تصمیم گیرند، متفکر یا فرمانبردارِ عمل کننده نیست.

همبستگی افراد در میدان همبستگی شور و مبارزه است. ولی این همبستگی، اجتماع مبارزه یا اجتماعی ارزشی نمی‌آفریند. جمع خود را همبسته با یکدیگر بر مبنای مبارزه برای اهدافی معین یا باور به اصولی معین احساس نمی‌کند. همبستگی اینجا دارای معنایی عمیق‌تر و وسیع‌تر است. همبستگی در میدان همبستگی شهروندی است و همۀ افراد گردهم آمده در چارچوب یک دولت ملی را در بر می‌گیرد.

افراد گرد هم آمده در میدان خود را همبستۀ همۀ جهانیان، همه انسانهای ستم دیده و سرکوب شده می‌دانند. ولی چون در چارچوب دولت ملی (یا یک جامعۀ ملی) مبارزۀ خود را پیش می‌برند، خود را در درجۀ اول همبسته با هم میهنان خود می‌بینند. به هر رو، این همبستگی همبستگی‌‌ای کمونیستی است. همه را، صرف نظر از وابستگی قومی، دینی، طبقاتی و جنسی در بر می‌گیرد. مهم، رهایی از هر گونه ستم و سرکوب است. باور اصلی آن است که در صورتی که ستمها رفع شوند، استثمار و مناسبات مالی به پس رانده شوند و دولت نقشی کمرنگ‌تر در جامعه ایفا کند، بر عمق و وسعت همبستگی افزوده خواهد شد.

۵- محدودیت‌ها: پیدایش و زوال ناگهانی

میدان دارای محدودیت‌های خاصی است. یکی از آنها ترکیب جمعیتی آن است. در میدان بیشتر جوانان مرد نقشی فعال ایفا می‌کنند. این تا حدی بخاطر فرهنگ و نظام ارزشی جوامعی است که به تازگی عرصۀ پیدایش میدان بوده‌اند. ولی تا حدی نیز به آن خاطر است که این گروه سنی-جنسی به خاطر وضعیت سنی، اقتصادی و خانودگی خود، آمادگی بیشتری برای شرکت در چنین حرکاتی دارد.

محدودیت دیگر میدان آن است که زمینه را برای ایفای نقشی فعال از سوی افرادی فرصت‌طلب یا شیفتۀ بازی و ماجراجویی فراهم می‌آورد و افراد باتجربه و معقول را از ایفای نقشی تأثیر گذار باز می‌دارد.

محدویت سوم میدان آن است که زمینه را برای شکل‌گیری بحث‌های جدی و بررسی مشکلات سیاسی و اجتماعی فراهم نمی‌آورد.

میدان توده‌ها را به شکلی همه جانبه و ممتد درگیر سیاست و مبارزه نمی‌سازد. میدان پدیده‌ای گذرا با میزان تأثیر گذاری محدودی است. پس از بازگشت از میدان، بسیاری آنگونه رفتار می‌کنند که گویی هیچگاه آنجا نبوده‌اند. در زندگی روزمره آنها رفتار سیاسی و اجتماعی متفاوتی نشان نمی‌دهند.

میدان بیشتر عرصۀ کنش نمایشی است تا عرصۀ کنکاش و آموزش. بزرگترین محدویت میدان اما پیدایش و زوال ناگهانی و سریع آن است. خیل توده‌ها به ناگهان در پیامد حوادثی پیش‌بینی‌نا شدنی گرد هم آمده و پس از چند روز یا چند هفته پراکنده می‌شود. در پی پراکندگی، افراد به زندگی نخستین‌شان باز می‌گردند. بسیاری بار دیگر غرق زندگی روزمره شده دیگر علاقه چندانی به کنشگری سیاسی و جنبش سیاسی و اجتماعی نشان نمی‌دهند. میدان تحولی پایدار در ذهینت و کنشگری افراد دامن نمی‌زند.

میدان بدون شک تأثیری محسوس بر سیاست و جامعه می‌نهد. توده‌های وسیعی را وارد عرصۀ سیاست می‌سازد؛ در ساختار سیاسی سوراخ و شکاف ایجاد می‌کند، دموکراسی را مستقر ساخته یا به فرایند استقرار آن یاری چشمگیری می‌رساند و همبستگی ملی را تعمیق و گسترش می‌بخشد. ولی با این همه توده‌ها را به شکلی همه جانبه و ممتد درگیر سیاست و مبارزه نمی‌سازد. میدان پدیده‌ای گذرا با میزان تأثیر گذاری محدودی است. پس از بازگشت از میدان، بسیاری آنگونه رفتار می‌کنند که گویی هیچگاه آنجا نبوده‌اند. در زندگی روزمره آنها رفتار سیاسی و اجتماعی متفاوتی نشان نمی‌دهند.

بزرگترین چالش کنشگران سیاسی و اجتماعی و متفکرین رادیکال بررسی این مشکل خواهد است: چگونه می‌توان کنشگری مرتبط با میدان یا تأثیر آن را را تثبیت بخشید و آن را به امری پایدار تبدیل کرد؟

چگونه می‌توان از شور توده‌های میدان پاسداری کرد؟

چگونه می‌توان همبستگی و شیوۀ کمونیستی زیست مرتبط با آن را به سرتاسر گسترۀ زندگی گسترش داد؟

بدون شک کمتر کسی حاضر خواهد بود برای دراز مدت در میدان باقی بماند یا شیوۀ زندگی مرتبط با آن را در تمامی گستره‌های زندگی روزمره بکار گیرد. ولی افراد می‌توانند جای خود را به یکدیگر دهند یا میدان را در مقیاسی خُرد (تر) در بسیاری از عرصه‌های زندگی بر پای دارند.

مسئله‌ای که باید به آن پرداخته شود این است که آیا میدان از آن اهمیت و اعتبار برخوردار است که بخواهیم بر پایداری یا سرایت دادن آن به عرصه‌های متفاوت زندگی اجتماعی آن پای فشاریم. دموکراسی پارلمانی امروز در تمامی جهان در وضعیتی بحرانی قرار دارد. توده‌ها بیش از پیش شور مشارکت در فرایند آن را از دست می‌دهند. میدان با شور و شوقی که نزد توده‌ها می‌آفریند می‌تواند نقشی مهم در بازسازی شور مشارکت در عرصۀ سیاست ایفا کند. این به عهدۀ کنشگران و متفکرین رادیکال است که راه‌های کارآیی هر چه بیشتر میدان و پایدار ساختن آن را بجویند.

چگونه می‌توان کنشگری مرتبط با میدان یا تأثیر آن را را تثبیت بخشید و آن را به امری پایدار تبدیل کرد؟ چگونه می‌توان از شور توده‌های میدان پاسداری کرد؟ چگونه می‌توان همبستگی و شیوۀ کمونیستی زیست مرتبط با آن را به سرتاسر گسترۀ زندگی گسترش داد؟

جمع‌بندی

میدان عرصه‌ای یکسره متفاوت را به روی توده‌ها می‌گشاید. با حضور در میدان، خیل توده‌ها میزانی از همبستگی، کوشندگی و برابری را تجربه می‌کنند که به هیچ وجه در عرصه‌های دیگر زندگی روزمره در دسترس کسی قرار ندارد. در کجای جامعه امروز می‌توان سیاست ناب، کناکنش با جمعیتی انبوه و شور و هیجان کنش نمایشی را تجربه کرد؟ راه‌کارهای سنتی سیاست معاصر نیز تجربۀ جهانی متفاوت با جهان حقارت، انزوا و ناتوانی زندگی اجتماعی مدرن جوامع عرب وعده نمی‌دهند.

جامعه مدنی وعدۀ سرزندگی و استقلال را به شهروندان می‌دهد اما انسانها را محدود به عرصۀ خاصی از کنش و نهادهایی معین می‌سازد.

پیشبرد مبارزۀ طبقاتی متکی به دلبستگی و وابستگی همه جانبه به طبقه‌ای خاص، مبارزه سازمانیافته با طبقه‌ای دیگر و جستجوی غایتی معین است.

برای مشارکت در حوزۀ عمومی نیز حدی از تسلط بر موضوع‌های مورد بحث، توان استدلال و شیفتگی به عقلانیت گفتاری ضروری است.

در مقایسه، برای مشارکت در میدان هیچ شرطی وجود ندارد جز شیفتگی به همبودگی با دیگران، شیفتگی به نمایشی که برای مخاطبین به صحنه می‌رود و دلبستگی به نمایشی که می‌توان برای یکدیگر اجرا کرد. بیهوده نیست که توده‌هایی که به طور تاریخی از کوشندگی سیاسی خاصی برخوردار نبوده‌اند و صحنه‌ای را برای بیان آراء خود در اختیار نداشته‌اند به صورت انبوه بسوی میدان می‌شتابند.

سیاست توده‌ای و نمایشی میدان شور می‌آفریند، شوری که تودۀ میلیونی را در بر می‌گیرد. بسیاری برای احساس چنین شوری به سوی آن می‌شتابند و سپس جذب آن می‌شوند. این اما محدودیت و شکنندگی میدان را تشدید می‌کند. میدان به سختی قابل تثبیت و نهادینه شدن است. توده‌ها آن را به ناگهان بر پای می‌دارند و سپس در پی رسیدن به اهدافی معین آن را یکسره ترک می‌گویند.

در پی ترک میدان، مردم به خانه و زندگی روزمره خود بر می‌گردند. بسیاری اوقات آنها به همان تودۀ لخت (منفعل) سابق تبدیل می‌شوند. در میدان آنها شوری فوق‌العاده از خود نشان می‌دهند، شوری که گاه راه را بر طرح خواست‌هایی معقول و قابل فهم برای جمعیت خارج از میدان، و سازماندهی بازاندیشیده شدۀ مبارزه می‌بندد. ولی همین افراد گاه در پی ترک میدان عرصۀ مبارزه را بطور کامل ترک می‌گویند.

چالش بزرگ سیاست رادیکال یافتن راهکارهایی برای پایدار ساختن میدان و حفظ شور مبارزاتی توده‌هایی است که در آن شرکت می‌جویند.

دسته بندی‌ها: اندیشه

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • نیلوفر شیدمهر

    <p>از لحاظ تحلیل فضایی مقاله ی جالبی است. نکته ی درست دیگر این است که در میدان افراد با هم رو در رو صحبت می کنند ولی در تضاهرات نه و این یک شکل جدید گردهمایی است که برخاسته از تکنولوژی های جدید (مناسبات سرمایه داری جدید) است.<br /> اما مقاله اشتباهات فاحشی در ایده ها دارد.<br /> در میدان تصمیمی صورت نمی گیرد. میدان ربطی به پروسه ی تصمیم گیری جمعی که مشخصه ی سیستمها و شبکه هاست ندارد.<br /> دیگر اینکه همانطور که در مقاله گفته شد، محور اصلی بر انگیزاننده &quot;توده&quot; (نه &quot;شهروندان&quot;) و ایجاد کننده ی میدان شور است. از این لحاظ میدان با تضاهرات، خیزش و انقلاب تفاوتی ندارد. ما همه شاهد عملکرد شور در انقلاب 57 بودیم. شور چیزی نیست سیاست از رادیکال تا غیر رادیکال بتواند روی آن سرمایه گذاری بلند مدت کند شور همیشه گذراست.<br /> بیشتر اینکه میدان یک شیوه ی زیست نیست و اگر هم اینطور تعریفش کنیم این شیوه گذاراست.<br /> دموکراسی در اصل خود هیچ ربطی به زیست کمونیستی و شور ندارد و بر اساس فردیت، زیست قانونمدار و قرداد اجتماعی است. من شک دارم که خواست توده ی در میدان دموکراسی باشد چون آنها درک درستی از دموکراسی ندارند. خواست آنها سرنگونی حاکم فاسد و دیکتاتور از نوع خاورمیانه ای اش است.<br /> دموکراسی ارمغان تفکر لیبرال و پیشرفت سرمایه داری است نه اندیشه ی توده ای و کمونیستی. نیروی سیاسی-اقتصادی-فرهنگی سرمایه از قرن نوزدهم شکل &quot;دولت-ملت&quot; ،دموکراسی و جامعه ی مدنی را بوجود آورد. حتی حقوق بشر محصول اندیشه ی لیبرالی است و از حقوق اولیه حق مالکیت خصوصی است. مارکس به درستی این را در نوشته ی خود &quot;مسئله ی یهود&quot; نشان می دهد.<br /> امروزه اما معادلات سرمایه داری قرن نوزده و بیست تغییر کرده و سرمایه داری به شکل بازار آزاد و فرهنگ آن که جهانی سازی است تطور یافته. خیزش های خاور میانه هم به نظر من نتیجه ی دینامیک و نیروی سرمایه داری جهانی و صلح مجازی که کانت مطرح کرد است. شکل سیاسی که این شکل از سرمایه داری طلب می کند دموکراسی جهانی و قانون جهانی است. شکل حکومتی خاور میانه (دیکتاتوری یک مرد) و بسته بودن بازار این کشورها به روی سرمایه داری جهانی (به علت بی ثباتی سیاسی) مانع حرکت جهانی سازی و سرمایه است. در اینجا بازیگرها (افراد یا دولتها) آنقدر مهم نیستند بلکه نیروهای خود انگیخته ی سرمایه-تکنولوژی هستند که عمل می کنند. شاید خیزش های تونس و مصر از لحاظ ظاهری به خاطر فقر و ضد سرمایه داری برسند ولی آنها ضد شکلی از سرمایه داری هستند که سرمایه داری کنونی می خواهد در هم بشکند. بنابراین بهتر است نویسنده ی عزیز آقای محمودیان دلش را به این خوش نکند که قرار است کمونیسم و زیست توده ای از دل این معادلات در آید!</p>