محمد عبدی – عجیب بهنظر میرسد که زوایای گوناگون زندگی صادق هدایت بهعنوان یکی از اسطورههای ادبیات ایران و ستایششدهترین نویسندهی فارسی زبان در داخل و خارج از کشور، کمتر مورد توجه فیلمساران قرار گرفته و فیلمهای مختلفی دربارهی او وجود ندارد. خودکشی هدایت مورد توجه بهرام بیضائی قرار گرفت و طرح فیلمی برای آن نوشت؛ خسرو سینایی یک مستند داستانی دربارهی هدایت ارائه کرد با عنوان «گفتوگو با سایهها» که انتقاد زیادی هم برانگیخت و بهتازگی دو فیلمساز جوان، سام کلانتری و محسن شهرنازدار، مستندی با نام «از خانه شماره ۳۷» ارائه کردهاند.
بدیهی است که جنبههای مختلف زندگی هدایت از ارزش ادبی آثار او تا خانه و خانوادهاش، از خودکشی تا تاثیرش بر روشنفکران ایرانی، میتواند دستمایه فیلمهای گوناگونی باشد که زوایای مختلف زندگی و هنر این نویسندهی بزرگ را بازگو کنند. اما شاید در نبود فیلمهایی از این دست، «از خانه شماره ۳۷» قصد دارد خلاء موجود را پر کند، همه چیز را یکجا گرد بیاورد و تا حد ممکن دربارهی این نویسنده اطلاعات بهدست دهد.
شاید از همین جاست که فیلم پرحرف به نظر میرسد. آدمهای مختلف زیادی دربارهی هدایت حرف میزنند وگاه حرفهای متضاد و متناقضی ارائه میکنند (مثل محمد صنعتی که میگوید هدایت با قصد خودکشی از ایران رفته، اما هما کاتوزیان معتقد است که این حرفها افسانه است و هدایت چنین قصدی نداشته است.)
فایدهی گنجاندن صحبتهای مختلف از افراد گوناگون، از خانواده او تا دوستان و آشنایان و محققان، میتواند مؤکد کردن جنبههای مختلف زندگی هدایت باشد، اما شاید به دلیل کمبود وقت، این حرفها، پشت سر هم و بدون وقت دادن به تماشاگر برای تنفس در طول یکدیگر قرار گرفتهاند.
در این میان توجه و تأکید بر نامههای هدایت نقطهی قوت فیلم بهشمار میآید. در طول فیلم نامههای مختلف هدایت به صورت نریشن بر روی عکسها و تصاویر مختلف خوانده میشوند و این نامهها شاید بهتر از هر سخنوری، ابعاد اندیشههای هدایت را رو در روی تماشاگر فیلم قرار میدهند.
با آنکه سازندگان فیلم قصد دارند تصویر همهجانبهای از هدایت ارائه کنند، با این حال شاید بر این امر واقفاند که این امکان در این وقت اندک دربارهی شخصیت پیچیدهای چون هدایت وجود ندارد، در نتیجه از وارد شدن به ارزش ادبی و چند و چون آثار هدایت پرهیز کرده و در عوض تمرکز خود را بر خط سیر زندگی او گذاشتهاند. فیلم از خاندان هدایت و ریشههای خانوادگی او میآغازد (که اندکی طولانی هم به نظر میرسد)، با اشاره به خانه محل زندگی هدایت در دوران کودکی و جوانی ادامه میدهد و به پاریس میرسد و با خودکشی او به پایان میرسد. در واقع فیلم خط سیر زندگی هدایت را در یک مسیر مشخص از لابلای عکسها، نامهها و حرفهای اشخاص مختلف دنبال میکند و در نهایت موفق میشود اطلاعات زیادی دربارهی زندگی هدایت با تماشاگرش قسمت کند.
اینکه ممکن است عدهای برخی حرفهای مصاحبهشوندهها را نادرست بدانند، بحث دیگری است که عملاً ربطی به سازندگان فیلم ندارد. آنها در واقع در تلاش برای ترسیم زندگی هدایت سعی کردهاند از نزدیکترین افراد سراغ بگیرند و حرفهای آنها را در کنار هم قرار دهند. این افراد به سه دسته تقسیم شدهاند: افراد خانواده هدایت شامل خواهرزادهها و عموزادهها و افرادی که از نزدیک هدایت را دیدهاند، نظیر انور خامهای و احسان نراقی؛ کسانی که دربارهی هدایت تحقیق کردهاند نظیر محمد صنعتی، هما کاتوزیان و ناصر پاکدامن؛ و دسته سوم کسانی چون رامین جهانبگلو که به تأثیر هدایت بر روشنفکری ایران میپردازد.
ظاهراً سازندگان از استفاده از مصاحبه برخی افراد دیگر به دلیل کمبود جا یا دلایل دیگر خودداری کردهاند، اما دربارهی جای خالی مصطفی فرزانه در فیلم میگویند: «خیلی خوشحال میشدیم که مثلاً آقای مصطفی فرزانه به عنوان یکی از راویهای نزدیک روزهای آخر هدایت در فیلم باشد، گرچه حتی تا جنوب فرانسه هم رفتیم و میهمانش بودیم و خیلی هم بامحبت و روی بازش مواجه شدیم اما به دلایل متعددی امتناع کرد از حضور در فیلم. این هم نوع محدودیتهایی است که ممکن است به هر حال به یک فیلم تحمیل شود.»
فیلم ظاهر تر و تمیزی دارد و سعی شده با تنوع تصاویر، پرحرفی آن جبران شود. در عین حال ایدههای تصویری گاه به یاری حرفها میشتایند: مثلاً زمانی که صدای بغضآلود فریدون هویدا را میشنویم که دربارهی آخرین روزهای هدایت و خودکشی او حرف میزند، تصویر پاریس بارانی از پشت شیشه نم گرفته، تماشاگر را شدیداً به حال و هوای غمناکی میکشاند.
اما به رغم تلاش سازندگان برای ارائه تصاویر پالوده و کار شده،گاه مشکلات تکنیکی کوچکی در برخی از تصاویر دیده میشود؛ از جمله عدم تنظیم نور در یکی از حضورهای ناصر پاکدامن که تصویر را ناواضح و زشت کرده، یا حضور نیمی از سر و شانهی کارگردان در آینه به هنگام مصاحبه با رامین جهانبگلو.
در روند سیر زندگی هدایت سعی شده نکتهای فراموش نشود، اما تنها مورد، دلیل خودکشی اول هدایت است. بسیاری خودکشی اول هدایت را مرتبط با یک دختر فرانسوی میدانند و دربارهی آن بسیار نوشتهاند. این موضوع چه حقیقت داشته باشد یا نه، بهنظر میرسد جا داشت که حداقل کمی مورد اشاره قرار گیرد و حرف و سخنی در صحت و سقم آن ارائه شود.
با این حال فیلم تصویر درستی است از زندگی یک نویسنده بزرگ که در قالب کارمند بانک نمیگنجید و بسیار از زمان و محیط اطرافش جلوتر بود و ربطی به رجالهها نداشت. چاپ پنجاه نسخهای بوف کور به عنوان مهمترین اثر ادبی صد سال اخیر، آن هم در بمبئی و نه در تهران، نمادی از وضعیت تلخ ادبیات ماست: «در این محیط بوگندوی بیشرم باید پی همه چیز را به تن مالید. از طرفی حق با آنهاست. هرچه که بگویند و بکنند کم است. وقتی که آدم در میان رجالهها و مادرقحبهها افتاد و با آنها هماهنگی در دزدی و سالوسی و تقلب و چاپلوسی و بیشرمی نداشت، گناهکار است.»
گریز از رجاله ها هم می تواند به نوعی همکاری با آنها باشد. به قول سارتر انسان هر کار کند از بار مسئولیت انسانی نمی تواند شانه خالی کند (فایت یا فلایت). حال عده ای می جنگند، عده ای می گریزند، عده ای خود رجاله اند، و عده ای همدست رجاله ها هستند و عده ای نا آگاهانه یا به زور با آنها همگاری می کنند.
رجاله ها و مادر قحبه ها؟ این مادر فحبه از کجا آمد؟ آیا از هدایت است؟ یا از فیلمسازان یا از شما؟ آقای عبدی لطفا توضیح بدهید
آیا می شود این فیلم را آن لاین پیدا کرد؟
نیلوفر شیدمهر
نیلوفر شیدمهر / ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۰
جملات آخر در گیومه آمده اند و نقل قول از نامه های هدایت هستند که این کلمه را عیناً آورده. این بخش از نامه در فیلم هم آمده است.
در مورد دسترسی به این فیلم در اینترنت، متاسفانه خبری ندارم.
عبدی
محمد عبدی / ۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۰