ریاکاری اهریمنانه
<p>ناصر غیاثی - اسکار پاستیور دوست بسیار نزدیک هرتا مولر، برنده‌ی جایزه‌ی ادبیات نوبل ۲۰۰۹، بود. مولر با همکاری پاستیور و براساس خاطرات او از دوران تبعید‌اش در ارودگاه‌های کار در شوروی سابق رمان مشهور ِ «تاب نفس» (Atemschaukel) را نوشت. چندی پیش معلوم شد، پاستیور از سال ۱۹۶۱ تا رفتن‌اش به آلمان در سال ۱۹۶۸ خبرچین ِ سکوریتاته (سازمان اطلاعات و امنیت ِ رومانی) بود.</p> <!--break--> <p> </p> <p><strong>اسکار پاستیور</strong></p> <p> </p> <p>اسکار پاستیور در سال ۱۹۲۷ در رومانی به دنیا آمد. او که متعلق به اقلیت آلمانی رومانی بود، در سال ۱۹۴۵ به اردوگاه‌های کار شوروی تبعید شد و چهار سال در آنجا سپری کرد. وی پس از پایان جنگ و بازگشت به رومانی در دانشگاه بخارست در رشته‌ی ادبیات آلمانی تحصیل کرد و از سال ۱۹۶۰ تا ۱۹۶۸ به عنوان خبرنگار بخش ِ آلمانی ِ رادیو رومانی در بخارست مشغول به کار بود. در طول همین سال‌ها دو مجموعه شعر از او در رومانی انتشار یافت. در سال ۱۹۶۸با تأیید افسر سکوریتاته که مسئول پاستیور بود، به او اجازه داده شد برای یک سفر پژوهشی به اتریش برود. پاستیور از فرصت استفاده کرده و از اتریش به آلمان گریخت و ساکن برلین غربی شد. از آن زمان تا سال ۲۰۰۶ پاستیور در آلمان رمان نوشت، شعر سرود و ترجمه کرد. مجموعه آثار او اعم از شعر و رمان و ترجمه به بیست جلد می‌رسد. تلاش‌های ادبی‌اش جایزه‌ی مهم ِِ بوشنر در سال ۲۰۰۶ را نصیب او کرد. پاستیور چند هفته قبل از دریافت جایزه‌اش در برلین مُرد.</p> <p> </p> <p><strong>پاستیور و هرتا مولر</strong></p> <p><img height="182" width="250" align="left" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/ghmue02.jpg" alt="" /></p> <p>مولر پس از مرگ پاستیور در نمایشگاه کتاب فرانکفورت در حالی‌که می‌گریست، گفت: «خیلی غمگینم که باید تنها اینجا بنشینم. من خیلی خیلی مدیون پاستیور هستم. مرگش غافلگیرم کرد. انگار چراغی خاموش شده است. پس از مرگ پاستیور مدت‌ها نتوانستم روی کتاب کار کنم. تازه پس از گذشتن ٩ ماه توانستم این را بپذیرم که باید به‌تنهایی کتاب را به پایان ببرم.»</p> <p> </p> <p><strong>پاستیور و سکوریتاته</strong></p> <p> </p> <p>سال ۱۹۵۵ وقتی پاستیور به قصد تحصیل در رشته‌ی ادبیات آلمانی به بخارست می‌رفت، پاکتی حاوی چند شعر را پیش یکی از دوستان زنش به امانت گذاشت. حدود پنج شعر از این شعرها مربوط به زندگی در اردوگاه‌های کار اجباری شوروی بود. پاستیور که خطر ِ اتهام «شوروی‌ستیزی» را حس کرده بود، دو سال بعد به شهر قبلی برگشت و از دوستش خواست، عنوان شعرها را عوض کرده و نام شاعر را اوتو هورن‌باخ بگذارد تا چنین وانمود شود که این شعرها سروده‌ی فردی یهودی است و اردوگاه‌های کار اجباری فاشیست‌ها را توصیف می‌کند. دوستش به خواست او عمل کرد و حتی دفتر را مخفی کرد اما گاه‌گداری آنها را برای این و آن می‌خواند. سکوریتاته از زمانی او را زیر نظر گرفت که مدیر سفر یک گروه اتریشی از برادر این زن در اتریش و مادر او در آلمان برای او خبر آورد. در پی‌ آن بازداشتش کردند. اما این زن از هرگونه همکاری با سکوریتاته سر باز زد. سال ۱۹۵۷ بار دیگر دستگیر و این‌بار بعد از یک ماه در دادگاه نظامی به هفت سال زندان محکوم شد. پاستیور که از محاکمه‌ی دوستش باخبرشده بود، خیال می‌کرد، یکی از اتهامات دوستش داشتن شعرهای اوست. این امر سوءظن سکوریتاته را در مورد پاستیور برانگیخت.</p> <p>پیش از آن اما از سال‌ها پیش دو تن از استادان دانشگاه بخارست خبرچینی پاستیور را می‌کردند. طبق گزارش‌های آنها پاستیور دانشجویی معمولی بود که سرش به درس‌اش مشغول است. اما وقتی در سال ۱۹۵۹ پنج نویسنده‌ی آلمانی در رومانی که پاستیور با آنها روابط دوری داشت، دستگیر و محموعاً به ۹۵ سال زندان محکوم شدند، سکوریتا باخبر می‌شود که پاستیور به‌شدت از دستگیری می‌ترسد. سرانجام در سال ۱۹۶۱ دستگیر می‌شود. او در بازجویی ناچار می‌شود، اعتراف کند، شعرهای ضددولتی سروده و آنها را توزیع کرده است. در پرونده‌ی پاستیور در سکوریتاته ورقه‌ای به امضای او موجود است که در آن اعلام می‌کند، برای اثبات وفاداری‌اش به رژیم رومانی با اسم مستعار «اوتو شتیان» برای سکوریتاته خبرچینی خواهد کرد. محتوای همین پرونده نشان می‌دهد، تنها یک‌بار و یک نفر را لو داده و هیچگاه پولی از سکوریتاتیه دریافت نکرده است. اما نشانی از این در پرونده موجود نیست که کجا و چند بار برای بازجویی یا گزارش به سکوریتاته احضار شده بود. پاستیور بلافاصله پس از ورودش به آلمان، مأموران آلمانی را در جریان دقیق پرونده‌اش در سازمان امنیتِ رومانی قرار داد.</p> <p> </p> <p><strong>واکنش مولر</strong></p> <p> </p> <p>فرانکفورتر آلگمانینه (faz.net ) در این مورد با هرتا مولر گفت‌وگویی کرده است که ترجمه‌ی فرازهایی از آن را می‌خوانیم:</p> <p> </p> <p>پس از مرگ پاستیور در آپارتمانش میان انبوهی کاغذ یادداشتی پیدا شد که در آن نوشته بود، پس از آمدنش به آلمان همه چیز را به مأموارن امنیتی آلمانی گفته است: «قال قضیه را کندم». یادداشت عجیبی بود. چندی بعد از طریق دو تن از دوستان مشترک که پرونده‌ی پاستیور را در بخارست دیده و خوانده بودند، از موضوع باخبر شدم. هر چه بیشتر دوستانم جزئیات پرونده را تعریف می‌کردند، وحشتم بیشتر می‌شد. پرونده‌ی اسکار تصویر تاریکی از رومانی در سال‌های پنجاه و شصت [میلادی] نشان می‌دهد. نخستین واکنشم پس از شنیدن خبر، وحشت بود و خشم. یک سیلی بود. واکنش دوم‌ام همدردی بود. هرچه جزئیات بیشتری برایم روشن می‌شود، غمگین‌تر می‌شوم. اسکار تعریف می‌کرد، در تمام سال‌هایی که از تبعید برگشته بود، از این می‌ترسیده که او را به خاطر همجنسگرا بودن دستگیر کنند. همجنسگراها در رومانی دستگیر می‌شدند. اما هیچوقت نگفت، به خاطر شعرهایش تحت نظر بوده.</p> <p><br /> همکاری‌اش با سکوریتاته ربط مستقیمی به من و سال‌های زندگی‌ام در رومانی ندارد، چون وقتی اسکار همکاری با سکوریتاته را شروع کرد، من هفت سال داشتم. اما از این ناراحتم که در تمام این سال‌ها سکوت کرد. این ریاکاری اهریمنانه‌ای است که گذاشتند اسکار در طول تمام عمرش به این خیال باشد که شعرهای او علت دستگیری آن زن بوده. در پرونده‌اش هیچ گزارشی موجود نیست. ممکن است اصلاً هیچوقت گزارشی ننوشته باشد. شاید هم روزی چندتایی پیدا بشوند. اما نمی‌توانم تصور کنم، پاستیور خبرچین فعالی بوده. در هر حال بهای تن زدن از همکاری، دستگیری‌ بود.</p> <p><br /> من با همان معیارهایی پاستیور خبرچین را داوری می‌کنم که خبرچین‌های پرونده‌ی خودم را. اما در مورد پاستیور به یک نتیجه‌ی دیگر می‌رسم. اگر زنده بود، هر بار که می‌رفتم پیشش، اصرار می‌کردم، پرونده‌اش را بخواند و درباره‌اش بنویسد و هر بار در آغوش‌اش می‌گرفتم.</p> <p> </p> <p><strong>در همین زمینه:</strong></p> <p><br /> ::<a href="http://www.zamaaneh.com/friday/2009/10/post_314.html">هرتا مولر، رانده شده به درون تنهایی، ناصر غیاثی، رادیو زمانه</a>::<br /> </p> <p>::<a href="http://radiozamaaneh.info/content/%DA%AF%D9%81%D8%AA-%D9%88-%DA%AF%D9%88%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%AF%D9%81%D8%AA%D8%B1-%D8%AE%D8%A7%DA%A9%D8%8C-%D8%A8%D8%A7-%D9%87%D8%B1%D8%AA%D8%A7-%D9%85%D9%88%D9%84%D8%B1">نوشتن در زندگی من یک تکیه‌گاه است، گفت‌و‌گو با هرتا مولر، دفتر خاک، رادیو زمانه</a>::</p> <p> </p>
ناصر غیاثی - اسکار پاستیور دوست بسیار نزدیک هرتا مولر، برندهی جایزهی ادبیات نوبل ۲۰۰۹، بود. مولر با همکاری پاستیور و براساس خاطرات او از دوران تبعیداش در ارودگاههای کار در شوروی سابق رمان مشهور ِ «تاب نفس» (Atemschaukel) را نوشت. چندی پیش معلوم شد، پاستیور از سال ۱۹۶۱ تا رفتناش به آلمان در سال ۱۹۶۸ خبرچین ِ سکوریتاته (سازمان اطلاعات و امنیت ِ رومانی) بود.
اسکار پاستیور
اسکار پاستیور در سال ۱۹۲۷ در رومانی به دنیا آمد. او که متعلق به اقلیت آلمانی رومانی بود، در سال ۱۹۴۵ به اردوگاههای کار شوروی تبعید شد و چهار سال در آنجا سپری کرد. وی پس از پایان جنگ و بازگشت به رومانی در دانشگاه بخارست در رشتهی ادبیات آلمانی تحصیل کرد و از سال ۱۹۶۰ تا ۱۹۶۸ به عنوان خبرنگار بخش ِ آلمانی ِ رادیو رومانی در بخارست مشغول به کار بود. در طول همین سالها دو مجموعه شعر از او در رومانی انتشار یافت. در سال ۱۹۶۸با تأیید افسر سکوریتاته که مسئول پاستیور بود، به او اجازه داده شد برای یک سفر پژوهشی به اتریش برود. پاستیور از فرصت استفاده کرده و از اتریش به آلمان گریخت و ساکن برلین غربی شد. از آن زمان تا سال ۲۰۰۶ پاستیور در آلمان رمان نوشت، شعر سرود و ترجمه کرد. مجموعه آثار او اعم از شعر و رمان و ترجمه به بیست جلد میرسد. تلاشهای ادبیاش جایزهی مهم ِِ بوشنر در سال ۲۰۰۶ را نصیب او کرد. پاستیور چند هفته قبل از دریافت جایزهاش در برلین مُرد.
پاستیور و هرتا مولر
مولر پس از مرگ پاستیور در نمایشگاه کتاب فرانکفورت در حالیکه میگریست، گفت: «خیلی غمگینم که باید تنها اینجا بنشینم. من خیلی خیلی مدیون پاستیور هستم. مرگش غافلگیرم کرد. انگار چراغی خاموش شده است. پس از مرگ پاستیور مدتها نتوانستم روی کتاب کار کنم. تازه پس از گذشتن ٩ ماه توانستم این را بپذیرم که باید بهتنهایی کتاب را به پایان ببرم.»
پاستیور و سکوریتاته
سال ۱۹۵۵ وقتی پاستیور به قصد تحصیل در رشتهی ادبیات آلمانی به بخارست میرفت، پاکتی حاوی چند شعر را پیش یکی از دوستان زنش به امانت گذاشت. حدود پنج شعر از این شعرها مربوط به زندگی در اردوگاههای کار اجباری شوروی بود. پاستیور که خطر ِ اتهام «شورویستیزی» را حس کرده بود، دو سال بعد به شهر قبلی برگشت و از دوستش خواست، عنوان شعرها را عوض کرده و نام شاعر را اوتو هورنباخ بگذارد تا چنین وانمود شود که این شعرها سرودهی فردی یهودی است و اردوگاههای کار اجباری فاشیستها را توصیف میکند. دوستش به خواست او عمل کرد و حتی دفتر را مخفی کرد اما گاهگداری آنها را برای این و آن میخواند. سکوریتاته از زمانی او را زیر نظر گرفت که مدیر سفر یک گروه اتریشی از برادر این زن در اتریش و مادر او در آلمان برای او خبر آورد. در پی آن بازداشتش کردند. اما این زن از هرگونه همکاری با سکوریتاته سر باز زد. سال ۱۹۵۷ بار دیگر دستگیر و اینبار بعد از یک ماه در دادگاه نظامی به هفت سال زندان محکوم شد. پاستیور که از محاکمهی دوستش باخبرشده بود، خیال میکرد، یکی از اتهامات دوستش داشتن شعرهای اوست. این امر سوءظن سکوریتاته را در مورد پاستیور برانگیخت.
پیش از آن اما از سالها پیش دو تن از استادان دانشگاه بخارست خبرچینی پاستیور را میکردند. طبق گزارشهای آنها پاستیور دانشجویی معمولی بود که سرش به درساش مشغول است. اما وقتی در سال ۱۹۵۹ پنج نویسندهی آلمانی در رومانی که پاستیور با آنها روابط دوری داشت، دستگیر و محموعاً به ۹۵ سال زندان محکوم شدند، سکوریتا باخبر میشود که پاستیور بهشدت از دستگیری میترسد. سرانجام در سال ۱۹۶۱ دستگیر میشود. او در بازجویی ناچار میشود، اعتراف کند، شعرهای ضددولتی سروده و آنها را توزیع کرده است. در پروندهی پاستیور در سکوریتاته ورقهای به امضای او موجود است که در آن اعلام میکند، برای اثبات وفاداریاش به رژیم رومانی با اسم مستعار «اوتو شتیان» برای سکوریتاته خبرچینی خواهد کرد. محتوای همین پرونده نشان میدهد، تنها یکبار و یک نفر را لو داده و هیچگاه پولی از سکوریتاتیه دریافت نکرده است. اما نشانی از این در پرونده موجود نیست که کجا و چند بار برای بازجویی یا گزارش به سکوریتاته احضار شده بود. پاستیور بلافاصله پس از ورودش به آلمان، مأموران آلمانی را در جریان دقیق پروندهاش در سازمان امنیتِ رومانی قرار داد.
واکنش مولر
فرانکفورتر آلگمانینه (faz.net ) در این مورد با هرتا مولر گفتوگویی کرده است که ترجمهی فرازهایی از آن را میخوانیم:
پس از مرگ پاستیور در آپارتمانش میان انبوهی کاغذ یادداشتی پیدا شد که در آن نوشته بود، پس از آمدنش به آلمان همه چیز را به مأموارن امنیتی آلمانی گفته است: «قال قضیه را کندم». یادداشت عجیبی بود. چندی بعد از طریق دو تن از دوستان مشترک که پروندهی پاستیور را در بخارست دیده و خوانده بودند، از موضوع باخبر شدم. هر چه بیشتر دوستانم جزئیات پرونده را تعریف میکردند، وحشتم بیشتر میشد. پروندهی اسکار تصویر تاریکی از رومانی در سالهای پنجاه و شصت [میلادی] نشان میدهد. نخستین واکنشم پس از شنیدن خبر، وحشت بود و خشم. یک سیلی بود. واکنش دومام همدردی بود. هرچه جزئیات بیشتری برایم روشن میشود، غمگینتر میشوم. اسکار تعریف میکرد، در تمام سالهایی که از تبعید برگشته بود، از این میترسیده که او را به خاطر همجنسگرا بودن دستگیر کنند. همجنسگراها در رومانی دستگیر میشدند. اما هیچوقت نگفت، به خاطر شعرهایش تحت نظر بوده.
همکاریاش با سکوریتاته ربط مستقیمی به من و سالهای زندگیام در رومانی ندارد، چون وقتی اسکار همکاری با سکوریتاته را شروع کرد، من هفت سال داشتم. اما از این ناراحتم که در تمام این سالها سکوت کرد. این ریاکاری اهریمنانهای است که گذاشتند اسکار در طول تمام عمرش به این خیال باشد که شعرهای او علت دستگیری آن زن بوده. در پروندهاش هیچ گزارشی موجود نیست. ممکن است اصلاً هیچوقت گزارشی ننوشته باشد. شاید هم روزی چندتایی پیدا بشوند. اما نمیتوانم تصور کنم، پاستیور خبرچین فعالی بوده. در هر حال بهای تن زدن از همکاری، دستگیری بود.
من با همان معیارهایی پاستیور خبرچین را داوری میکنم که خبرچینهای پروندهی خودم را. اما در مورد پاستیور به یک نتیجهی دیگر میرسم. اگر زنده بود، هر بار که میرفتم پیشش، اصرار میکردم، پروندهاش را بخواند و دربارهاش بنویسد و هر بار در آغوشاش میگرفتم.
در همین زمینه:
نظرها
نظری وجود ندارد.