ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

بهترین «مادر» قاتل در سینما

<p>ونداد زمانی - قبل از هر چیز، اجازه دهید خاطره&zwnj;ای&nbsp;از آخرین سفری که به ایران داشته&zwnj;ام را با شما در میان بگذارم تا زمینه&zwnj;&zwnj;ی لازم برای بازبینی و معرفی فیلم کره&zwnj;ای &laquo; مادر&raquo; ساخته&zwnj;ی &laquo;بونگ جون هو&raquo; که از فیلم&zwnj;های مطرح سال ۲۰۰۹ بود و قرار است در این مقاله به آن بپردازم، فراهم شود.</p> <!--break--> <p>به بازار سنتیِ میوه و تره بار شهری کوچک در شمال کشور رفته بودم تا بر طبق عادت کمابیش توریستی شده، به احساسات و خاطراتم میدان دهم. رفته بودم تا عطر میوه&zwnj;های جنگلی در کنار بوی سبدی که سبزی&zwnj;های وحشی به شکلی ناهمگون در آن دستچین شده را بار دیگر تجربه کنم. تا بلافاصله گنجه&zwnj;های در بسته&zwnj;ی حافظه&zwnj;ام باز شوند و مرا با خود ببرند به خاطره&zwnj;ی شاد برکه&zwnj;هایی که تمام روز در آن شنا می&zwnj;کردیم.&nbsp;<br /> &nbsp;</p> <p><strong>مادران روستایی<br /> </strong></p> <p><img alt="" align="left" src="http://www.zamaaneh.com/pictures-new/VANZMOT02.jpg" />می&zwnj;خواستم به یاد بیاورم بازارِ محلیِ میوه و ترباری هم بود که در پایان روز، ناجیِ گرسنگی و ضعفِ امان بریده&zwnj;مان می&zwnj;شد. تا یادِ دلپذیری داشته باشم از اینکه در پایان روز می&zwnj;توانستیم با پول کمی که داریم انجیر&zwnj;ها و پشم&zwnj;آلوهای رسیده را که دیگر قرار نبود بر سر زنان روستایی به خانه برگردانده شود بخریم. پایان روز نعمتی بود بی&zwnj;همتا که در ترکیب با گرسنگی و قدرت خرید ناچیزمان، بهشت کودکانه&zwnj;مان را جادویی&zwnj;تر می&zwnj;ساخت. <br /> &nbsp;</p> <p>حتمآً تحمل&zwnj;تان تمام شده و می&zwnj;خواهید بدانید این ماجراهای کودکانه به تیتر &laquo;مادرِ قاتل&raquo; چه ربطی دارد؟ با آنکه دوست دارم همچنان تصویرِ شکستن گردوهای از درخت چیده شده و قطرات شبنمی که در لابلای مغز گردو محبوس شده و یا سیری سبکی که با خوردن آن&zwnj;ها نصیبمان می&zwnj;شد را تشریح کنم، ولی به تحملی که تاکنون به خرج دادید احترام می&zwnj;گذارم و نمی&zwnj;گویم که آلبالوهای بسیار ترش و کاملاً رسیده را نیز مجانی از زنان روستایی می&zwnj;گرفتیم چون وقتی فردا بر می&zwnj;گشتند باز هم سبدشان پر از آلبالوی حیاط خانه&zwnj;شان بود.&nbsp;<br /> &nbsp;</p> <p>این خاطرات را با شما در میان گذاشتم تا به تصویر مادران روستایی که از صبح زود با سبد بزرگی بر سر با روسری&zwnj;های رنگی، دستان و موهای حنازده به بازار می&zwnj;آمدند برسم و از طریق تأکید بر صورت مادرانه&zwnj;شان، توجه شما را به سوی هنرپیشه&zwnj;ی باتجربه&zwnj;ی کره&zwnj;ای &laquo;کیم هی جا&raquo; ١ جلب می&zwnj;کنم که در نقش یک زن روستاییِ عطار، نقش اصلی را درفیلم &laquo;مادر&raquo; ٢ کارگردان کره&zwnj;ای &laquo;بونگ جون هو&raquo; بازی کرده است. <br /> &nbsp;</p> <p>بی&zwnj;شک همه&zwnj;ی ما تجربه&zwnj;ی ماندگار و دلپذیری از نقش مادر در یکی از فیلم&zwnj;هایی که در زندگی دیده&zwnj;ایم داریم. همه شاهد بوده&zwnj;ایم که سینما به سهم خود به&zwnj;عنوان آینه&zwnj;ی&zwnj;تمام&zwnj;نمای زندگی، بار&zwnj;ها به مهم&zwnj;ترین ویژگی مادران یعنی &laquo;از خودگذشتگی&raquo; پرداخته است. کارگردان کره&zwnj;ای که ساختن فیلمش درباره&zwnj;ی مادر برایش توجه و شهرت جهانی فراهم کرده است نیز یک&zwnj;بار دیگر ایثار مادران را به&zwnj;روی پرده آورده است ولی تفاوت مادری که او در فیلمش ارائه می&zwnj;دهد با دیگر مادران در آن است که عشق بی&zwnj;چون و چرای او به فرزند به اتفاقات مخرب و غیر مترقبه&zwnj;ای منجر می&zwnj;شود.</p> <p>&nbsp;<br /> &nbsp;<strong>عشق مادرانه<br /> </strong></p> <p><img alt="" align="left" src="http://www.zamaaneh.com/pictures-new/VANZMOT03.jpg" /></p> <p>مادری که &laquo;بونگ جون هو&raquo; در فیلم خود معرفی می&zwnj;کند، سمبل همه&zwnj;ی ویژگی&zwnj;هایی است که بشر در طول تاریخ، به&zwnj;&zwnj;تدریج به مادران نسبت داده است ولی در ضمن نقش مادری را در فیلم ایفا می کند که برای حفط جان پسرش دست به قتل هم می&zwnj;زند. بدون کمترین تردیدی می&zwnj;شود ادعا کرد که حضور هنرپیشه&zwnj;ی باتجربه&zwnj;ای چون&laquo;کیم هی جا&raquo; که توانسته&zwnj; است در شیرین&zwnj;ترین و باورپذیر&zwnj;ترین حس ممکن به یک قاتل زیرک و خونسرد تبدیل گردد، یکی از مؤثر&zwnj;ترین تصمیماتی بود که توانست به فیلم &laquo;مادر&raquo; توجه&zwnj;جهانی ببخشد. <br /> &nbsp;</p> <p>دختر جوانی در شهری کوچک کشته می&zwnj;شود و پلیس محلی به کمک دلایل ساده نظیر دیده شدن پسر عقب&zwnj;مانده&zwnj;ی بیوه&zwnj;ی عطار، او را قاتل تشخیص می&zwnj;دهد و با فریبِ مرد جوان، او را وادار به اعتراف می&zwnj;کنند. از این پس، حضور نفس&zwnj;گیر مادر، صحنه&zwnj;های فیلم را حتی برای لحظه&zwnj;ای ترک نمی&zwnj;کند. روایت گنگی که کارگردان از صحنه&zwnj;ی قتل دخترِ دبیرستانی ارائه&zwnj;می&zwnj;دهد، با اصرار غریزی مادر درباره&zwnj;ی بیگناه بودن پسر ناقص&zwnj;العقلش در هم&zwnj; می&zwnj;پیچد و به تماشاگران فرصت&zwnj;می&zwnj;دهد تا قدم به قدم با عزم کورِ مادر برای باز کردن گر&zwnj;ه معمای قتل همسویی &zwnj;کنند. <br /> &nbsp;</p> <p><strong>مادر قاتل<br /> </strong></p> <p>&nbsp;همدلی و همراهی تماشاگران حتی وقتی که سایه&zwnj;ی سنگین عشقِ بیکران، مادر را به یک جانی خونسرد و قهار تبدیل می&zwnj;سازد، ادامه می&zwnj;یابد. مادر موجود بسیار باهوش و دقیقی می&zwnj;شود که تقریباً همه&zwnj;ی سیستم اجتماعی، قضایی و حتی اخلاقی شهر را زیر سئوال می&zwnj;برد. مادر به همه مشکوک است و برای دفاع از فرزندش به هیچکس اعتماد نمی&zwnj;کند. او برای اثبات بی&zwnj;گناهی پسر عقب&zwnj;مانده&zwnj;اش، دروغ می&zwnj;گوید، رشوه می&zwnj;دهد، دزدی می&zwnj;کند، آدم می&zwnj;کشد و مدارک جنایت را به آتش می&zwnj;کشد. <br /> قهرمان اصلی فیلم &laquo;مادر&raquo; استادِ طب سوزنی است و می&zwnj;خواهد به کمک دانش سنتی که نمادی از سنت&zwnj;های گذشته است، خاطره&zwnj;ی قتل را از ذهن پسرش پاک کند. اما داستان ساده&zwnj;ای که همه می&zwnj;توانند ادامه آن را حدس بزنند ابعاد تلخ&zwnj;تر، سیاه&zwnj;تر و غیرمترقبه به خود می&zwnj;گیرد. <br /> &nbsp;</p> <p><img alt="" align="left" src="http://www.zamaaneh.com/pictures-new/VANZMOT04.jpg" />این&zwnj;بار ضرورتاً باید بازگشتی داشته باشم به بازار محلی در شمال ایران و خاطره خودم را از دیدن دوباره زنان روستایی که سبدشان را در گوشه&zwnj;ای پهن کرده بودند تا جوجه اردک، قَوام نارنج، تخم غاز، سبزیجات کوهی و ده&zwnj;ها چیز دیگر که اسمشان را هنوز نمی&zwnj;دانم به فروش برسانند کامل سازم. به یکی ازآن&zwnj;ها نزدیک شدم و پس از زانو زدن در کنارش و بعد از خسته نباشی و چاق سلامتی پرسیدم که آیا رُب انار طبیعی دارد؟ خانم روستایی بلافاصله گره&zwnj;ی گوشه&zwnj;ی چادرش را باز کرد و تلفن دستی سامسونگ ظریفی را به دست گرفت و گفت: &laquo;الان به خواهرم زنگ می&zwnj;زنم و می&zwnj;پرسم که آیا از رُب&zwnj;انارهایی که امسال ساخته چیزی مانده است یا نه؟&raquo;. <br /> &nbsp;</p> <p>در پایان فیلم کره&zwnj;ای، &laquo;مادر&raquo; صحنه&zwnj;ی کمابیش مشابه&zwnj;ای را می&zwnj;بینیم: زنان شهر کوچکی که داستان فیلم در آن اتفاق افتاده است درون اتوبوسی مشغول آواز خواندن و رقصیدن هستند و &laquo;مادر&raquo; فیلم هم که آخرین بازمانده&zwnj;ی دانش سنتی، عطاری و طب سوزنی یک جامعه&zwnj;ی کهنسال بوده است، به بقیه می&zwnj;پیوندد وهمرنگِ بقیه با یک موزیک شهری می&zwnj;رقصد. فیلمِ بهترین &laquo;مادرِ قاتل&raquo; به پایان می&zwnj;رسد؛ پایانی که به هر تماشاگری اجازه می&zwnj;دهد بر خلاف سینمای هالیود، خودش تصمیم بگیرد چه اتفاقی افتاده است و از طریق داوری خود، بتواند به خاطرات زندگی خودش نیز نقب بزند. <br /> &nbsp;</p> <p><em>پانوشت:<br /> </em>&nbsp;۱- Kim Hye-ja<br /> ۲- Bong Joon-Ho، Mother، ۲۰۰۹<br /> &nbsp;</p> <p><strong>در همین زمینه:<br /> </strong></p> <p><a href="http://www.youtube.com/watch?v=jYfv4jAi1ts">::پیش&zwnj;پرده&zwnj;ی فیلم &laquo;مادر&raquo; ساخته&zwnj;ی بونگ جون هو::</a><br /> &nbsp;</p>

ونداد زمانی - قبل از هر چیز، اجازه دهید خاطره‌ای از آخرین سفری که به ایران داشته‌ام را با شما در میان بگذارم تا زمینه‌‌ی لازم برای بازبینی و معرفی فیلم کره‌ای « مادر» ساخته‌ی «بونگ جون هو» که از فیلم‌های مطرح سال ۲۰۰۹ بود و قرار است در این مقاله به آن بپردازم، فراهم شود.

به بازار سنتیِ میوه و تره بار شهری کوچک در شمال کشور رفته بودم تا بر طبق عادت کمابیش توریستی شده، به احساسات و خاطراتم میدان دهم. رفته بودم تا عطر میوه‌های جنگلی در کنار بوی سبدی که سبزی‌های وحشی به شکلی ناهمگون در آن دستچین شده را بار دیگر تجربه کنم. تا بلافاصله گنجه‌های در بسته‌ی حافظه‌ام باز شوند و مرا با خود ببرند به خاطره‌ی شاد برکه‌هایی که تمام روز در آن شنا می‌کردیم. 
 

مادران روستایی

می‌خواستم به یاد بیاورم بازارِ محلیِ میوه و ترباری هم بود که در پایان روز، ناجیِ گرسنگی و ضعفِ امان بریده‌مان می‌شد. تا یادِ دلپذیری داشته باشم از اینکه در پایان روز می‌توانستیم با پول کمی که داریم انجیر‌ها و پشم‌آلوهای رسیده را که دیگر قرار نبود بر سر زنان روستایی به خانه برگردانده شود بخریم. پایان روز نعمتی بود بی‌همتا که در ترکیب با گرسنگی و قدرت خرید ناچیزمان، بهشت کودکانه‌مان را جادویی‌تر می‌ساخت.
 

حتمآً تحمل‌تان تمام شده و می‌خواهید بدانید این ماجراهای کودکانه به تیتر «مادرِ قاتل» چه ربطی دارد؟ با آنکه دوست دارم همچنان تصویرِ شکستن گردوهای از درخت چیده شده و قطرات شبنمی که در لابلای مغز گردو محبوس شده و یا سیری سبکی که با خوردن آن‌ها نصیبمان می‌شد را تشریح کنم، ولی به تحملی که تاکنون به خرج دادید احترام می‌گذارم و نمی‌گویم که آلبالوهای بسیار ترش و کاملاً رسیده را نیز مجانی از زنان روستایی می‌گرفتیم چون وقتی فردا بر می‌گشتند باز هم سبدشان پر از آلبالوی حیاط خانه‌شان بود. 
 

این خاطرات را با شما در میان گذاشتم تا به تصویر مادران روستایی که از صبح زود با سبد بزرگی بر سر با روسری‌های رنگی، دستان و موهای حنازده به بازار می‌آمدند برسم و از طریق تأکید بر صورت مادرانه‌شان، توجه شما را به سوی هنرپیشه‌ی باتجربه‌ی کره‌ای «کیم هی جا» ١ جلب می‌کنم که در نقش یک زن روستاییِ عطار، نقش اصلی را درفیلم «مادر» ٢ کارگردان کره‌ای «بونگ جون هو» بازی کرده است.
 

بی‌شک همه‌ی ما تجربه‌ی ماندگار و دلپذیری از نقش مادر در یکی از فیلم‌هایی که در زندگی دیده‌ایم داریم. همه شاهد بوده‌ایم که سینما به سهم خود به‌عنوان آینه‌ی‌تمام‌نمای زندگی، بار‌ها به مهم‌ترین ویژگی مادران یعنی «از خودگذشتگی» پرداخته است. کارگردان کره‌ای که ساختن فیلمش درباره‌ی مادر برایش توجه و شهرت جهانی فراهم کرده است نیز یک‌بار دیگر ایثار مادران را به‌روی پرده آورده است ولی تفاوت مادری که او در فیلمش ارائه می‌دهد با دیگر مادران در آن است که عشق بی‌چون و چرای او به فرزند به اتفاقات مخرب و غیر مترقبه‌ای منجر می‌شود.

 
 عشق مادرانه

مادری که «بونگ جون هو» در فیلم خود معرفی می‌کند، سمبل همه‌ی ویژگی‌هایی است که بشر در طول تاریخ، به‌‌تدریج به مادران نسبت داده است ولی در ضمن نقش مادری را در فیلم ایفا می کند که برای حفط جان پسرش دست به قتل هم می‌زند. بدون کمترین تردیدی می‌شود ادعا کرد که حضور هنرپیشه‌ی باتجربه‌ای چون«کیم هی جا» که توانسته‌ است در شیرین‌ترین و باورپذیر‌ترین حس ممکن به یک قاتل زیرک و خونسرد تبدیل گردد، یکی از مؤثر‌ترین تصمیماتی بود که توانست به فیلم «مادر» توجه‌جهانی ببخشد.
 

دختر جوانی در شهری کوچک کشته می‌شود و پلیس محلی به کمک دلایل ساده نظیر دیده شدن پسر عقب‌مانده‌ی بیوه‌ی عطار، او را قاتل تشخیص می‌دهد و با فریبِ مرد جوان، او را وادار به اعتراف می‌کنند. از این پس، حضور نفس‌گیر مادر، صحنه‌های فیلم را حتی برای لحظه‌ای ترک نمی‌کند. روایت گنگی که کارگردان از صحنه‌ی قتل دخترِ دبیرستانی ارائه‌می‌دهد، با اصرار غریزی مادر درباره‌ی بیگناه بودن پسر ناقص‌العقلش در هم‌ می‌پیچد و به تماشاگران فرصت‌می‌دهد تا قدم به قدم با عزم کورِ مادر برای باز کردن گر‌ه معمای قتل همسویی ‌کنند.
 

مادر قاتل

 همدلی و همراهی تماشاگران حتی وقتی که سایه‌ی سنگین عشقِ بیکران، مادر را به یک جانی خونسرد و قهار تبدیل می‌سازد، ادامه می‌یابد. مادر موجود بسیار باهوش و دقیقی می‌شود که تقریباً همه‌ی سیستم اجتماعی، قضایی و حتی اخلاقی شهر را زیر سئوال می‌برد. مادر به همه مشکوک است و برای دفاع از فرزندش به هیچکس اعتماد نمی‌کند. او برای اثبات بی‌گناهی پسر عقب‌مانده‌اش، دروغ می‌گوید، رشوه می‌دهد، دزدی می‌کند، آدم می‌کشد و مدارک جنایت را به آتش می‌کشد.
قهرمان اصلی فیلم «مادر» استادِ طب سوزنی است و می‌خواهد به کمک دانش سنتی که نمادی از سنت‌های گذشته است، خاطره‌ی قتل را از ذهن پسرش پاک کند. اما داستان ساده‌ای که همه می‌توانند ادامه آن را حدس بزنند ابعاد تلخ‌تر، سیاه‌تر و غیرمترقبه به خود می‌گیرد.
 

این‌بار ضرورتاً باید بازگشتی داشته باشم به بازار محلی در شمال ایران و خاطره خودم را از دیدن دوباره زنان روستایی که سبدشان را در گوشه‌ای پهن کرده بودند تا جوجه اردک، قَوام نارنج، تخم غاز، سبزیجات کوهی و ده‌ها چیز دیگر که اسمشان را هنوز نمی‌دانم به فروش برسانند کامل سازم. به یکی ازآن‌ها نزدیک شدم و پس از زانو زدن در کنارش و بعد از خسته نباشی و چاق سلامتی پرسیدم که آیا رُب انار طبیعی دارد؟ خانم روستایی بلافاصله گره‌ی گوشه‌ی چادرش را باز کرد و تلفن دستی سامسونگ ظریفی را به دست گرفت و گفت: «الان به خواهرم زنگ می‌زنم و می‌پرسم که آیا از رُب‌انارهایی که امسال ساخته چیزی مانده است یا نه؟».
 

در پایان فیلم کره‌ای، «مادر» صحنه‌ی کمابیش مشابه‌ای را می‌بینیم: زنان شهر کوچکی که داستان فیلم در آن اتفاق افتاده است درون اتوبوسی مشغول آواز خواندن و رقصیدن هستند و «مادر» فیلم هم که آخرین بازمانده‌ی دانش سنتی، عطاری و طب سوزنی یک جامعه‌ی کهنسال بوده است، به بقیه می‌پیوندد وهمرنگِ بقیه با یک موزیک شهری می‌رقصد. فیلمِ بهترین «مادرِ قاتل» به پایان می‌رسد؛ پایانی که به هر تماشاگری اجازه می‌دهد بر خلاف سینمای هالیود، خودش تصمیم بگیرد چه اتفاقی افتاده است و از طریق داوری خود، بتواند به خاطرات زندگی خودش نیز نقب بزند.
 

پانوشت:
 ۱- Kim Hye-ja
۲- Bong Joon-Ho، Mother، ۲۰۰۹
 

در همین زمینه:

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • کاربر مهمان زهره

    <p>باز که دوباره مقاله شما را برداشتند. چرا همچین می کنند؟ هیچکدام از مقاله های شما بیشتر از یک روز در صفحه اول نمی ماند ولی مطالب دیگران روزها و هفته ها از جای شان تکان نمی خورند. خودتان اینطوری می خواهید؟</p>

  • کاربر مهمان م.سرخرودی

    <p>وقتی از ایران و شمال می نویسید نوشته های شما پر از تصویرهای شاعرانه می شود مثل - قطرات شبنمی که در لابلای مغز گردو محبوس شده- من اهل چالوس هستم و اینجا هم گردوهای که از درخت می کنیم پر از شبنم هستند. خیلی ارادت داریم</p>

  • کاربر مهمان

    <p>پشمالو های رسیده ها ها ها... خیلی وقت بود اسم این میوه را به زبان اصلی نشنیده بودم.</p>

  • کاربر نادر

    <p>ونداد عزیز شروع خیلی خوب بود! من ولگرد جنوبی را به کوچه باغهای خاطره ها برد . به دیار ماهی حلوا و ماهی سبور تنوریی وقلیه ماهی! به زنان عربی با سبدی پر از کاسه ماستهای محلی وسبزیجات و بوی تن انها که عطر تن مادر داشت. و فیلمهای مادر هندی و فارسی. حالا هم که مادر چینی ! ولی من یک مادری میشناسم که تا انجا که بیادم میاید همیشه حامله بود ! صبح خیلی زود سجاده اش گسترده و بوی گل یاس میداد و سماورش میجوشید ویک استکان چای تازه دم برای پدر و ما بچه ها هر کدام به نوبت! گاهی سه بار سفره صبحانه ! اخرین من بودم که شاید به الواتی یا به مدرسه میرفتم. مادر چادر بسرعلاگه(سبد) بدست میرفت بازار ظهر نشده خانه بودم! بی بی چه داریم؟نان پنیر خیاری یا علی مدد! پدر ساعت دو بعدازظهر گرمای پنجاه درجه اهواز میامد و مادربا مختصر ارایشی وسینی غذا اماده و اورا با یک قاچ خربزه یا هندوانه یا لیوانی شربت ابلیمو ارامشی میداد. و خودش پای حوض اب بود برای شستن و شستن که تمامی نداشت ! و شب هم بالای پشت بام ویک پشه بند وگاه صداهائی که مفهوم نبود ! ونداد عزیز اگر داستان هزار مادر هندی عربی فارسی چینی یا اسکیمو بیاوری من فقط یک مادر میشناسم که مادر همه مادرهاست ! او حالا بیش از نود سال دارد ! الزامیر دارد ! مرا نمی شناسد ! ولی بوی عطر تن او میاید !</p>

  • کاربر مهمان

    <p>من این فیلم را دیدم. کره جنوبی این فیلم را برای کاندید جایزه اسکار از طرف کشو.ر شان معرفی کرده بود. فیلم قشنگی که تا اخرین لحظه هم هیجانش را از دست نداده بود. مرسی از معرفی</p>