ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

فضایی بدون تعصب و پیش‌داوری زیر سقف خانه‌ی آزادی بیان

<p>فرهنگ زمانه در گفت و گو با نیلوفر بیضایی&nbsp;- چندی پیش پیش&zwnj;نویس منشور &laquo;خانه آزادی بیان&raquo; منتشر شد و سپس در انتخاباتی که برگزار شد، اعضای خانه&zwnj;ی آزادی بیان عده&zwnj;ای از نویسندگان و هنرمندان را به&zwnj;عنوان هیأت دبیران این نهاد فرهنگی برگزیدند.</p> <!--break--> <p>اکنون هیأت دبیران خانه&zwnj;ی آزادی بیان منشور آن را به بحث گذاشته&zwnj;اند و پس از تدقیق منشور، متن نهایی آن منتشر خواهد شد. خانه آزادی بیان نهادی است از آن همه&zwnj;ی هنرمندان و نویسندگان ایران و اعتقاد دارد که آزادیِ بیانِ اندیشه و تخیل، به هر شکل و به هر شیوه، بی&zwnj;هیچ حصر و استثناء، حق همگان است و هر شخص حقیقی و هر نهاد حقوقی در بیان حاصل اندیشه، تخیل و احساس خویش در همه&zwnj; عرصه&zwnj;های زندگی فردی و اجتماعی، و در هر یک از شکل&zwnj;ها و شیوه&zwnj;های آفرینش فکری و هنری (گفتار، نوشتار، طراحی، نقاشی، کاریکاتور، گرافیک، مجسمه، معماری، نمایش، فیلم، رقص، موسیقی) آزاد است.</p> <blockquote> <p>نیلوفر بیضایی:اگر کسانی که به&zwnj;عنوان هنرمند و خالق هنری از امر سانسور دفاع کنند، در حقیقت به&zwnj;جای کمک به پیشرفت و گشودن افق&zwnj;های دید، مبلغ افکاری می&zwnj;شوند که نتایجش را در این سی و چند ساله دیده&zwnj;ایم.</p> </blockquote> <p>در منشور &laquo;خانه&zwnj;ی آزادی بیان&raquo; آمده که هر گونه سانسور و سدی در راه انتشار و گسترش آزادی بیان، به هر بهانه&zwnj;ای و در هر وضعیتی، مخالف اصل آزادی بیان است و &laquo;خانه&zwnj;ی&zwnj; آزادی بیان&raquo; وظیفه&zwnj;&zwnj;ی خود می&zwnj;داند در برابر همه&zwnj; شیوه&zwnj;های سانسور بایستد و در راه امحای آن&zwnj;ها بکوشد. &laquo;خانه&zwnj; آزادی بیان&raquo;، همچنین دفاع از همه&zwnj;&zwnj;ی کسانی را که به اتهام یا به جرم بیان اندیشه&zwnj; و تخیلشان بازداشت یا محکوم شده&zwnj;اند، یا با فشارهای گوناگونی چون حذف فرهنگی، محرومیت از کار فرهنگی و برخوردهای خشونت&zwnj;آمیز رو&zwnj;به&zwnj;رو گشته&zwnj;اند، وظیفه&zwnj;ی&zwnj; خود می&zwnj;داند و در راه آزادی آن&zwnj;ها و بیان اندیشه&zwnj; و تخیل و انتشار اثر&zwnj;هایشان با روش&zwnj;های صلح&zwnj;آمیز می&zwnj;کوشد. اکنون بیش از یک صد تن از نویسندگان و هنرمندان به عضویت خانه&zwnj;ی آزادی بیان درآمده&zwnj;اند. نیلوفر بیضایی در بیست و دوم ماه می به مناسبت پنجاهمین سالگرد سازمان عفو بین&zwnj;الملل یک روخوانی نمایشی در تئاتر شهر فرانکفورت روی صحنه برد. این نمایش &laquo;<strong>از میان کابوس&zwnj;ها یا چگونه انقلاب نوه&zwnj;هایش را نیز می&zwnj;بلعد</strong>&raquo; نام داشت. کار بعدی او &laquo;<strong>تک&zwnj;گویی&zwnj;هایی برای زنان یا مردان</strong>&raquo; نام دارد و موضوع آن تجربه&zwnj;ی برخی زنان و مردان ایرانی درباره&zwnj;ی جنسیت&zwnj;شان است. توجه شما را به گفت&zwnj;و&zwnj;گو با نیلوفر بیضایی جلب می&zwnj;کنیم:&nbsp;&nbsp;</p> <p>&nbsp;</p> <p><strong>بخش فرهنگ زمانه- شما به&zwnj;عنوان هنرمندی که سال&zwnj;هاست در تبعید زندگی می&zwnj;کند، با چه انگیزه&zwnj;ای به عضویت خانه&zwnj;ی آزادی بیان درآمدید؟ <br /> </strong></p> <p>&nbsp;</p> <p><img align="left" alt="" src="http://www.zamaaneh.com/pictures-new/BESAKHA02.jpg" />نیلوفر بیضایی - در این سال&zwnj;های تبعید بار&zwnj;ها شاهد فضاسازی&zwnj;هایی بوده&zwnj;ام که عرصه را بر بیان نظر و اندیشه و خلاقیت هنری تنگ کرده&zwnj;اند. من همواره از مشارکت در فضاهایی که در آن کس یا کسانی احساس عدم امنیت کنند و ناچار به سکوت و یا گوشه&zwnj;نشینی بشوند گریزان بوده&zwnj;ام و خودم هم بار&zwnj;ها به&zwnj;نوعی قربانی چنین فضاهایی بوده&zwnj;ام. البته سکوت نکرده&zwnj;ام اما به&zwnj;نوعی الویت&zwnj;هایم را تغییر داده&zwnj;ام و سعی کرده&zwnj;ام از خودم و سلامت خودم در برابر چنین فضاسازی&zwnj;هایی حفاظت کنم. کانون&zwnj;ها و انجمن&zwnj;های دیگری که در این سال&zwnj;های تبعید تأسیس شده&zwnj;اند، برایم جذابیتی نداشته&zwnj;اند، چرا که اولاً تفاوت نسلی و دوماً تفاوت نوع نگرش به یک تشکل صنفی، من را از آن&zwnj;ها دور می&zwnj;کرد. در مورد &laquo;خانه&zwnj;ی آزادی بیان&raquo; باید بگویم که منشور پیشنهادی&zwnj;اش را درست در زمانی منتشر کرد که نیاز به یک تشکل صنفی برای هنرمندان را بیش از هر زمان حس می&zwnj;کردم. فکر می&zwnj;کنم گشاده&zwnj;رویی و شفافیت در انتشار فکر اولیه&zwnj;ی منشور و شکل دمکراتیک ارائه&zwnj;ی آن که بنا بر حس من بدون یارگیری&zwnj;ها و قبیله&zwnj;بازی&zwnj;های رایج انجام شد، این امید را در من زنده کرد که با یک تلاش نوین و جدی در ایجاد یک تشکل صنفی هنرمندان که دفاع از آزادی بیان و اندیشه و تخیل در هنر را در دستور کار خود قرار داده است، روبرو هستم. همین انگیزه&zwnj;ای شد برای عضویت در این خانه که خانه&zwnj;ی تمام هنرمندان ایرانی می&zwnj;تواند باشد. یکی از امیدهای من این است که نسل جوان هنرمندان ایرانی که به تبعید آمده&zwnj;اند یا حتی در ایران زندگی می&zwnj;کنند، هر چه فعال&zwnj;تر در این تشکل حضور پیدا کنند و مهر خود را با انتقال فضایی بدون تعصب و پیش&zwnj;داوری بر سقف این خانه بنشانند. <br /> &nbsp;</p> <p>&nbsp;<strong>فکر می&zwnj;کنید خانه&zwnj;ی آزادی بیان بتواند در عرصه&zwnj;ی تأ&zwnj;تر مستقل و معترض ایران در تبعید، منشأ تحولاتی باشد؟ </strong></p> <p>&nbsp;</p> <p>امیدوارم که چنین شود. نه تنها در عرصه&zwnj;ی تئا&zwnj;تر بلکه در هنرهای دیگر نیز امیدوارم این تشکل مانند یک شبکه&zwnj;ی ارتباطی بتواند امکان همکاری میان شاخه&zwnj;های گوناگون هنری را ایجاد کند و روح تازه&zwnj;ای در کالبد هنر پراکنده و منزوی اما پویای ایرانی بدمد.</p> <p>&nbsp;</p> <p><strong>مشکلات تأ&zwnj;تر ایران در تبعید چیست؟ <br /> </strong></p> <p>پراکندگی مخاطب، پراکندگی عوامل کار، امکانات محدود، دسته&zwnj;بندی&zwnj;های کمابیش سیاسی میان گروه&zwnj;هایی که به&zwnj;عنوان انجمن&zwnj;های فرهنگی و هنری می&zwnj;توانند بسترساز ارائه&zwnj;ی آثار تئاتری در تبعید شوند، مشکلات فرهنگی و بسیاری مشکلات دیگر که شاید روزی درباره&zwnj;ی آن&zwnj;ها به&zwnj;تفضیل بنویسم. <br /> &nbsp;</p> <p>&nbsp;<strong>عده&zwnj;ای از هنرمندان در ایران هستند که با سانسور مقابله می&zwnj;کنند و فکر می&zwnj;کنند سانسور به&zwnj;دلیل محدودیت&zwnj;هایی که برای هنرمند ایجاد می&zwnj;کند، می&zwnj;تواند به تعالی هنری کمک کند. شما چی فکر می&zwnj;کنید؟ <br /> </strong></p> <p>&nbsp;</p> <p>در سؤال شما تناقضی هست که من آن را در جامعه&zwnj;ی هنری خودمان هم می&zwnj;بینم و شاید بتوان گفت سؤال شما به&zwnj;نوعی بازتاب دهنده&zwnj;ی همین تناقضات باشد. برای من این نکته قابل درک است: هنرمندانی که در ایران زندگی می&zwnj;کنند به&zwnj;دلیل فشار سانسور و شرایط امنیتی حاکم بر فضای هنری ناچارند برای بیان خود راه&zwnj;هایی را جست&zwnj;وجو کنند و بیابند که تداوم کار را علیرغم این شرایط برایشان ممکن شود و در عین حال بتوانند لااقل بخشی از حرف خود را بزنند و حتی این را هم می&zwnj;پذیرم که برخی آثار خوب هم در چنین چارچوبی خلق شده&zwnj;اند. اما تعمیم موضوع و بیان اینکه سانسور بتواند به تعالی هنر کمک کند از نظر من ادعایی&zwnj;ست که (تحت هر شرایطی عنوان شده باشد) تنها می&zwnj;تواند به جوهر هنر و چرایی و چیستی آن لطماتی جبران&zwnj;ناپذیر بزند.</p> <blockquote> <p>نیلوفر بیضایی: یکی از امیدهای من این است که نسل جوان هنرمندان ایرانی که به تبعید آمده&zwnj;اند یا حتی در ایران زندگی می&zwnj;کنند، هر چه فعال&zwnj;تر در این تشکل حضور پیدا کنند و مهر خود را با انتقال فضایی بدون تعصب و پیش&zwnj;داوری بر سقف این خانه بنشانند.</p> </blockquote> <p>من چنین ادعایی را نه تنها توهینی به خود هنر بلکه توهین به خرد و تلاش تمام کسانی می&zwnj;دانم که از قرون وسطی تا امروز برای تغییر فضا به&zwnj;نفع آزادی و برای گشایش امکان تخیل، اندیشه و بیان هنری کوشش کرده&zwnj;اند و تمام عالم هنر امروز از دستاوردهای تلاش آن&zwnj;ها بهره می&zwnj;برد. بگذارید کمی فرا&zwnj;تر بروم و بگویم من چنین ادعایی را بسیار خطرناک می&zwnj;دانم. چرا که اگر کسانی که به&zwnj;عنوان هنرمند و خالق هنری از امر سانسور دفاع کنند، در حقیقت به&zwnj;جای کمک به پیشرفت و گشودن افق&zwnj;های دید، مبلغ افکاری می&zwnj;شوند که نتایجش را در این سی و چند ساله دیده&zwnj;ایم. کسانی هستند که چنان در این ادعا (با توجیهات پست&zwnj;مدرنیستی) پیش رفته&zwnj;اند که هنر را به ابزاری برای بیان هیچ چیز و یا حتی توجیه وضع موجود بدل کرده&zwnj;اند. محصولی بی&zwnj;روح و بی&zwnj;ارتباط با اطراف، محصولی تجریدی که کسان دیگری هم با لباس روشنفکری ولی کاملاً بی&zwnj;اعتنا به الزامات آن (منظور روشنفکری&zwnj;ست، البته به&zwnj;جز حفظ ظاهر و اداهای آنکه به&zwnj;خوبی و به&zwnj;سرعت فرامی&zwnj;گیرند) از این محصولات تعریف&zwnj;های آن&zwnj;چنانی می&zwnj;کنند و آن&zwnj;ها را شاهکارهای قرن می&zwnj;نمایانند. من در اینجا فرد یا افراد مشخصی را در نظر ندارم، بلکه دارم از یک مجموعه حرف می&zwnj;زنم که این هم به&zwnj;نوعی محصول این نظم موجود است. <br /> &nbsp;</p> <p>&nbsp;<strong>وضع تئا&zwnj;تر ایران را چگونه ارزیابی می&zwnj;کنید؟ سانسور چه آسیب&zwnj;هایی به تئاتر ما وارد کرده؟ <br /> </strong></p> <p>&nbsp;</p> <p>بگذارید در اینجا بخشی از بیانیه&zwnj;ی انجمن منتقدان ونویسندگان تئا&zwnj;تر را که در سال ۱۳۸۶ منتشر شده در اینجا بیاورم که بازگوکننده&zwnj;ی شرایط تئا&zwnj;تر در ایران امروز است: <br /> &nbsp;</p> <p>&laquo;انجمن منتقدان و نویسندگان تئا&zwnj;تر ایران وظیفه&zwnj;ی خود می&zwnj;داند تا ناملایمات کنونی تئا&zwnj;تر کشور را به اطلاع عموم برساند. واقعیت این است که سیاست&zwnj;های حاکم بر جامعه&zwnj;ی تئا&zwnj;تر پیوسته سختگیرانه&zwnj;تر و امکان فعالیت در این زمینه دشوار&zwnj;تر می&zwnj;شود. کمتر نمایشی توان جذب مخاطب در حد یک سالن پیدا می&zwnj;کند، چرا که سانسور در حین تصویب متن و سپس پیش از اجرا و&zwnj;گاه در حین اجرا چنان ضربه&zwnj;ای به آفرینش هنری وارد آورده که دیگر انتظار مشاهده&zwnj;ی اثری درخشان به رؤیایی دست&zwnj;نیافتنی تبدیل شده است. برخی فعالان حرفه&zwnj;ای این رشته به دلایلی واهی از صحنه دورمانده&zwnj;اند، متن&zwnj;های بی&zwnj;محتوا واجراهایی ضعیف، علاقمندان تئا&zwnj;تر را خانه&zwnj;نشین کرده است. تشویق، بسترسازی و راه&zwnj;گشایی هم که تاکنون در دستور کار مدیران نبوده، می&zwnj;رود که تاروپود این مادر همه&zwnj;ی هنر&zwnj;ها را از هم بگسلد. (...) یادآور می&zwnj;شویم که تئاتر کشور آینه&zwnj;ی تمام&zwnj;نمای فعالیت&zwnj;های هنری است. هرچه فضای تنفسی تئا&zwnj;تر محدود&zwnj;تر شود، آسیب&zwnj;های اجتماعی هم فزاینده&zwnj;تر می&zwnj;شود و محدودیت هنری بر مسمومیت جامعه می&zwnj;افزاید...&raquo;<br /> &nbsp;</p> <p>&nbsp;<strong>با این تفاصیل آیا به&zwnj;نظر شما جبران&zwnj;پذیر هستند این آسیب&zwnj;ها؟ </strong></p> <p>&nbsp;</p> <p>نمی&zwnj;دانم این آسیب&zwnj;ها جبران&zwnj;پذیر هستند یا نه، اما می&zwnj;دانم که زدودن آثار چنین فضایی یک روزه و یا در کوتاه&zwnj;مدت ممکن نخواهد بود. <br /> &nbsp;</p> <p>&nbsp;<strong>در منشور خانه&zwnj;ی آزادی بیان همچون منشور کانون نویسندگان ایران از آزادی بی&zwnj;حد و حصر بیان سخن به میان آمده است. آیا آزادی می&zwnj;تواند بدون حد و حصر باشد؟ یعنی مثلاً اگر الان کسی بخواهد از یک شکنجه&zwnj;گر روی صحنه&zwnj;ی تآ&zwnj;تر یک قهرمان بسازد یا مانند لرس فن تریر در نشست رسانه&zwnj;ای کن از هیتلر دفاع کند، خانه آزادی بیان به او یاری می&zwnj;رساند؟ <br /> </strong></p> <p>&nbsp;</p> <p>فکر می&zwnj;کنم این چند جمله&zwnj;ی آغازین منشور بتواند پاسخی به سؤال شما باشد. آنجا که آمده است: <br /> &laquo;خانه&zwnj;ی آزادی بیان، نهادی است آزاد و مستقل و غیرانتفاعی که با باور به &laquo;بیانیه&zwnj;ی جهانی حقوق بشر&raquo;(دی ۱۳۲۷)، &laquo;متن ۱۳۴ نویسنده&raquo; (مهر ۱۳۷۳) و &laquo;منشور کانون نویسندگان ایران&raquo; (شهریور ۱۳۷۵) آغاز به فعالیت می&zwnj;کند. این نکته&zwnj;ای بسیار مهم است. آزادی بی&zwnj;حصر و استثناء (و نه بی&zwnj;حد و حصر) با توجه به چارچوب&zwnj;هایی که منشأ باور ما را تشکیل می&zwnj;دهند که اعلامیه جهانی حقوق بشر مهم&zwnj;ترین پایه&zwnj;ی آن است. و البته این منشور قرار است تدقیق بشود و شاید در آنجا لازم باشد در ارائه&zwnj;ی تعریفی شفاف از آزادی بیان اندیشه و تخیل، امکان ایجاد سوء تفاهم&zwnj;هایی از این دست به حداقل برسد.<br /> خانم بیضایی، بسیار سپاسگزاریم که با وجود آن&zwnj;که در سفر هستید، وقت&zwnj;تان را در اختیار ما قرار دادید.<br /> &nbsp;</p> <p><strong>در همین زمینه:<br /> </strong><a href="http://radiozamaneh2.vps.redbee.nl/culture/goonagoon/2011/05/23/4157">::تلاشی دیگر برای مبارزه با سانسور، گفت و گو سارا روشن با منصور کوشان::</a></p> <p><a href="#http://radiozamaneh.com/news/iran/2011/04/20/3394">:: نامزدهای هيأت دبيران خانه آزادی بيان مشخص شدند::</a><br /> <a href="http://zamaaneh.net/news/iran/2011/05/17/4065">::اعضای هیأت دبیران خانه&zwnj; آزادی بیان انتخاب شدند::</a><br /> <a href="http://zamaaneh.net/taxonomy/term/2329/all">::صفحه&zwnj;ی &laquo;خانه&zwnj;ی آزادی بیان&raquo; در بخش خبر رادیو زمانه::</a><br /> <a href="http://www.1oo1nights.org/index.php?page=2&amp;articleId=2287">::یک پرونده دو قتل، به روایت&nbsp;نیلوفر بیضایی::&nbsp;</a></p> <p><a href="http://www.nbeyzaie.com/frameset.htm">::آثار نیلوفر بیضایی::&nbsp;</a></p>

فرهنگ زمانه در گفت و گو با نیلوفر بیضایی - چندی پیش پیش‌نویس منشور «خانه آزادی بیان» منتشر شد و سپس در انتخاباتی که برگزار شد، اعضای خانه‌ی آزادی بیان عده‌ای از نویسندگان و هنرمندان را به‌عنوان هیأت دبیران این نهاد فرهنگی برگزیدند.

اکنون هیأت دبیران خانه‌ی آزادی بیان منشور آن را به بحث گذاشته‌اند و پس از تدقیق منشور، متن نهایی آن منتشر خواهد شد. خانه آزادی بیان نهادی است از آن همه‌ی هنرمندان و نویسندگان ایران و اعتقاد دارد که آزادیِ بیانِ اندیشه و تخیل، به هر شکل و به هر شیوه، بی‌هیچ حصر و استثناء، حق همگان است و هر شخص حقیقی و هر نهاد حقوقی در بیان حاصل اندیشه، تخیل و احساس خویش در همه‌ عرصه‌های زندگی فردی و اجتماعی، و در هر یک از شکل‌ها و شیوه‌های آفرینش فکری و هنری (گفتار، نوشتار، طراحی، نقاشی، کاریکاتور، گرافیک، مجسمه، معماری، نمایش، فیلم، رقص، موسیقی) آزاد است.

نیلوفر بیضایی:اگر کسانی که به‌عنوان هنرمند و خالق هنری از امر سانسور دفاع کنند، در حقیقت به‌جای کمک به پیشرفت و گشودن افق‌های دید، مبلغ افکاری می‌شوند که نتایجش را در این سی و چند ساله دیده‌ایم.

در منشور «خانه‌ی آزادی بیان» آمده که هر گونه سانسور و سدی در راه انتشار و گسترش آزادی بیان، به هر بهانه‌ای و در هر وضعیتی، مخالف اصل آزادی بیان است و «خانه‌ی‌ آزادی بیان» وظیفه‌‌ی خود می‌داند در برابر همه‌ شیوه‌های سانسور بایستد و در راه امحای آن‌ها بکوشد. «خانه‌ آزادی بیان»، همچنین دفاع از همه‌‌ی کسانی را که به اتهام یا به جرم بیان اندیشه‌ و تخیلشان بازداشت یا محکوم شده‌اند، یا با فشارهای گوناگونی چون حذف فرهنگی، محرومیت از کار فرهنگی و برخوردهای خشونت‌آمیز رو‌به‌رو گشته‌اند، وظیفه‌ی‌ خود می‌داند و در راه آزادی آن‌ها و بیان اندیشه‌ و تخیل و انتشار اثر‌هایشان با روش‌های صلح‌آمیز می‌کوشد. اکنون بیش از یک صد تن از نویسندگان و هنرمندان به عضویت خانه‌ی آزادی بیان درآمده‌اند. نیلوفر بیضایی در بیست و دوم ماه می به مناسبت پنجاهمین سالگرد سازمان عفو بین‌الملل یک روخوانی نمایشی در تئاتر شهر فرانکفورت روی صحنه برد. این نمایش «از میان کابوس‌ها یا چگونه انقلاب نوه‌هایش را نیز می‌بلعد» نام داشت. کار بعدی او «تک‌گویی‌هایی برای زنان یا مردان» نام دارد و موضوع آن تجربه‌ی برخی زنان و مردان ایرانی درباره‌ی جنسیت‌شان است. توجه شما را به گفت‌و‌گو با نیلوفر بیضایی جلب می‌کنیم:  

بخش فرهنگ زمانه- شما به‌عنوان هنرمندی که سال‌هاست در تبعید زندگی می‌کند، با چه انگیزه‌ای به عضویت خانه‌ی آزادی بیان درآمدید؟

نیلوفر بیضایی - در این سال‌های تبعید بار‌ها شاهد فضاسازی‌هایی بوده‌ام که عرصه را بر بیان نظر و اندیشه و خلاقیت هنری تنگ کرده‌اند. من همواره از مشارکت در فضاهایی که در آن کس یا کسانی احساس عدم امنیت کنند و ناچار به سکوت و یا گوشه‌نشینی بشوند گریزان بوده‌ام و خودم هم بار‌ها به‌نوعی قربانی چنین فضاهایی بوده‌ام. البته سکوت نکرده‌ام اما به‌نوعی الویت‌هایم را تغییر داده‌ام و سعی کرده‌ام از خودم و سلامت خودم در برابر چنین فضاسازی‌هایی حفاظت کنم. کانون‌ها و انجمن‌های دیگری که در این سال‌های تبعید تأسیس شده‌اند، برایم جذابیتی نداشته‌اند، چرا که اولاً تفاوت نسلی و دوماً تفاوت نوع نگرش به یک تشکل صنفی، من را از آن‌ها دور می‌کرد. در مورد «خانه‌ی آزادی بیان» باید بگویم که منشور پیشنهادی‌اش را درست در زمانی منتشر کرد که نیاز به یک تشکل صنفی برای هنرمندان را بیش از هر زمان حس می‌کردم. فکر می‌کنم گشاده‌رویی و شفافیت در انتشار فکر اولیه‌ی منشور و شکل دمکراتیک ارائه‌ی آن که بنا بر حس من بدون یارگیری‌ها و قبیله‌بازی‌های رایج انجام شد، این امید را در من زنده کرد که با یک تلاش نوین و جدی در ایجاد یک تشکل صنفی هنرمندان که دفاع از آزادی بیان و اندیشه و تخیل در هنر را در دستور کار خود قرار داده است، روبرو هستم. همین انگیزه‌ای شد برای عضویت در این خانه که خانه‌ی تمام هنرمندان ایرانی می‌تواند باشد. یکی از امیدهای من این است که نسل جوان هنرمندان ایرانی که به تبعید آمده‌اند یا حتی در ایران زندگی می‌کنند، هر چه فعال‌تر در این تشکل حضور پیدا کنند و مهر خود را با انتقال فضایی بدون تعصب و پیش‌داوری بر سقف این خانه بنشانند.
 

 فکر می‌کنید خانه‌ی آزادی بیان بتواند در عرصه‌ی تأ‌تر مستقل و معترض ایران در تبعید، منشأ تحولاتی باشد؟

امیدوارم که چنین شود. نه تنها در عرصه‌ی تئا‌تر بلکه در هنرهای دیگر نیز امیدوارم این تشکل مانند یک شبکه‌ی ارتباطی بتواند امکان همکاری میان شاخه‌های گوناگون هنری را ایجاد کند و روح تازه‌ای در کالبد هنر پراکنده و منزوی اما پویای ایرانی بدمد.

مشکلات تأ‌تر ایران در تبعید چیست؟

پراکندگی مخاطب، پراکندگی عوامل کار، امکانات محدود، دسته‌بندی‌های کمابیش سیاسی میان گروه‌هایی که به‌عنوان انجمن‌های فرهنگی و هنری می‌توانند بسترساز ارائه‌ی آثار تئاتری در تبعید شوند، مشکلات فرهنگی و بسیاری مشکلات دیگر که شاید روزی درباره‌ی آن‌ها به‌تفضیل بنویسم.
 

 عده‌ای از هنرمندان در ایران هستند که با سانسور مقابله می‌کنند و فکر می‌کنند سانسور به‌دلیل محدودیت‌هایی که برای هنرمند ایجاد می‌کند، می‌تواند به تعالی هنری کمک کند. شما چی فکر می‌کنید؟

در سؤال شما تناقضی هست که من آن را در جامعه‌ی هنری خودمان هم می‌بینم و شاید بتوان گفت سؤال شما به‌نوعی بازتاب دهنده‌ی همین تناقضات باشد. برای من این نکته قابل درک است: هنرمندانی که در ایران زندگی می‌کنند به‌دلیل فشار سانسور و شرایط امنیتی حاکم بر فضای هنری ناچارند برای بیان خود راه‌هایی را جست‌وجو کنند و بیابند که تداوم کار را علیرغم این شرایط برایشان ممکن شود و در عین حال بتوانند لااقل بخشی از حرف خود را بزنند و حتی این را هم می‌پذیرم که برخی آثار خوب هم در چنین چارچوبی خلق شده‌اند. اما تعمیم موضوع و بیان اینکه سانسور بتواند به تعالی هنر کمک کند از نظر من ادعایی‌ست که (تحت هر شرایطی عنوان شده باشد) تنها می‌تواند به جوهر هنر و چرایی و چیستی آن لطماتی جبران‌ناپذیر بزند.

نیلوفر بیضایی: یکی از امیدهای من این است که نسل جوان هنرمندان ایرانی که به تبعید آمده‌اند یا حتی در ایران زندگی می‌کنند، هر چه فعال‌تر در این تشکل حضور پیدا کنند و مهر خود را با انتقال فضایی بدون تعصب و پیش‌داوری بر سقف این خانه بنشانند.

من چنین ادعایی را نه تنها توهینی به خود هنر بلکه توهین به خرد و تلاش تمام کسانی می‌دانم که از قرون وسطی تا امروز برای تغییر فضا به‌نفع آزادی و برای گشایش امکان تخیل، اندیشه و بیان هنری کوشش کرده‌اند و تمام عالم هنر امروز از دستاوردهای تلاش آن‌ها بهره می‌برد. بگذارید کمی فرا‌تر بروم و بگویم من چنین ادعایی را بسیار خطرناک می‌دانم. چرا که اگر کسانی که به‌عنوان هنرمند و خالق هنری از امر سانسور دفاع کنند، در حقیقت به‌جای کمک به پیشرفت و گشودن افق‌های دید، مبلغ افکاری می‌شوند که نتایجش را در این سی و چند ساله دیده‌ایم. کسانی هستند که چنان در این ادعا (با توجیهات پست‌مدرنیستی) پیش رفته‌اند که هنر را به ابزاری برای بیان هیچ چیز و یا حتی توجیه وضع موجود بدل کرده‌اند. محصولی بی‌روح و بی‌ارتباط با اطراف، محصولی تجریدی که کسان دیگری هم با لباس روشنفکری ولی کاملاً بی‌اعتنا به الزامات آن (منظور روشنفکری‌ست، البته به‌جز حفظ ظاهر و اداهای آنکه به‌خوبی و به‌سرعت فرامی‌گیرند) از این محصولات تعریف‌های آن‌چنانی می‌کنند و آن‌ها را شاهکارهای قرن می‌نمایانند. من در اینجا فرد یا افراد مشخصی را در نظر ندارم، بلکه دارم از یک مجموعه حرف می‌زنم که این هم به‌نوعی محصول این نظم موجود است.
 

 وضع تئا‌تر ایران را چگونه ارزیابی می‌کنید؟ سانسور چه آسیب‌هایی به تئاتر ما وارد کرده؟

بگذارید در اینجا بخشی از بیانیه‌ی انجمن منتقدان ونویسندگان تئا‌تر را که در سال ۱۳۸۶ منتشر شده در اینجا بیاورم که بازگوکننده‌ی شرایط تئا‌تر در ایران امروز است:
 

«انجمن منتقدان و نویسندگان تئا‌تر ایران وظیفه‌ی خود می‌داند تا ناملایمات کنونی تئا‌تر کشور را به اطلاع عموم برساند. واقعیت این است که سیاست‌های حاکم بر جامعه‌ی تئا‌تر پیوسته سختگیرانه‌تر و امکان فعالیت در این زمینه دشوار‌تر می‌شود. کمتر نمایشی توان جذب مخاطب در حد یک سالن پیدا می‌کند، چرا که سانسور در حین تصویب متن و سپس پیش از اجرا و‌گاه در حین اجرا چنان ضربه‌ای به آفرینش هنری وارد آورده که دیگر انتظار مشاهده‌ی اثری درخشان به رؤیایی دست‌نیافتنی تبدیل شده است. برخی فعالان حرفه‌ای این رشته به دلایلی واهی از صحنه دورمانده‌اند، متن‌های بی‌محتوا واجراهایی ضعیف، علاقمندان تئا‌تر را خانه‌نشین کرده است. تشویق، بسترسازی و راه‌گشایی هم که تاکنون در دستور کار مدیران نبوده، می‌رود که تاروپود این مادر همه‌ی هنر‌ها را از هم بگسلد. (...) یادآور می‌شویم که تئاتر کشور آینه‌ی تمام‌نمای فعالیت‌های هنری است. هرچه فضای تنفسی تئا‌تر محدود‌تر شود، آسیب‌های اجتماعی هم فزاینده‌تر می‌شود و محدودیت هنری بر مسمومیت جامعه می‌افزاید...»
 

 با این تفاصیل آیا به‌نظر شما جبران‌پذیر هستند این آسیب‌ها؟

نمی‌دانم این آسیب‌ها جبران‌پذیر هستند یا نه، اما می‌دانم که زدودن آثار چنین فضایی یک روزه و یا در کوتاه‌مدت ممکن نخواهد بود.
 

 در منشور خانه‌ی آزادی بیان همچون منشور کانون نویسندگان ایران از آزادی بی‌حد و حصر بیان سخن به میان آمده است. آیا آزادی می‌تواند بدون حد و حصر باشد؟ یعنی مثلاً اگر الان کسی بخواهد از یک شکنجه‌گر روی صحنه‌ی تآ‌تر یک قهرمان بسازد یا مانند لرس فن تریر در نشست رسانه‌ای کن از هیتلر دفاع کند، خانه آزادی بیان به او یاری می‌رساند؟

فکر می‌کنم این چند جمله‌ی آغازین منشور بتواند پاسخی به سؤال شما باشد. آنجا که آمده است:
«خانه‌ی آزادی بیان، نهادی است آزاد و مستقل و غیرانتفاعی که با باور به «بیانیه‌ی جهانی حقوق بشر»(دی ۱۳۲۷)، «متن ۱۳۴ نویسنده» (مهر ۱۳۷۳) و «منشور کانون نویسندگان ایران» (شهریور ۱۳۷۵) آغاز به فعالیت می‌کند. این نکته‌ای بسیار مهم است. آزادی بی‌حصر و استثناء (و نه بی‌حد و حصر) با توجه به چارچوب‌هایی که منشأ باور ما را تشکیل می‌دهند که اعلامیه جهانی حقوق بشر مهم‌ترین پایه‌ی آن است. و البته این منشور قرار است تدقیق بشود و شاید در آنجا لازم باشد در ارائه‌ی تعریفی شفاف از آزادی بیان اندیشه و تخیل، امکان ایجاد سوء تفاهم‌هایی از این دست به حداقل برسد.
خانم بیضایی، بسیار سپاسگزاریم که با وجود آن‌که در سفر هستید، وقت‌تان را در اختیار ما قرار دادید.
 

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • نیلوفر شیدمهر

    <p>مسئولان عزیز رادیو زمانه<br /> نوشته ی دیگری از طرف شخص ناشناس که کاربر نیست در داخل نظر من جاسازی شده است. این نوشته سراسر توهین به شخص من است. این نوشته مرا داستان نویس معرفی می کند، در صورتی که من داستان نویس نیستم و هیچ گاه ادعایی در این زمینه نداشته ام. برای مطمئن شدن از این حقیقت نام مرا روی گوگل جستجو کنید. </p> <p>این نوشته سایکو آنالیز شخصیت من و تحلیل روانشناسی انگیزه های من برای نظر دادن روی مقاله ها و خبرها در فضای مجازی است. اما من هیچگاه به روانشناسی مراجعه نکرده ام که کسی بخواهد چیزی در این مورد روی یک سایت عمومی منتشر کند. در اصل یک سایت عمومی محل ارائه ی تحلیل روانشناسی از افراد نیست. حتی اگر من مشکلی داشته باشم به عموم مربوط نیست و در حوزه ی شخصی من است. </p> <p>این نوشته سراسر اتهام و توهین است. در این نوشته من به هیتلر تشبیه شده ام (کسی خبر دارد من تا به حال چند اردوگاه مرگ و کار اجباری راه انداخته ام؟ به خاک چه گشورهایی حمله کرده ام؟ گدام جنگل ها را آتش زده ام؟). در این نوشته من فردی خودبین، حقیر، خشمگین، دلشکسته، خواهان شهرت، خود خواه قاتل و تروریست بالقوه تصویر شده ام. این نوشته ادعا می کند که در درون و در روان من هیولایی خفته است که چون برون آید اسلحه به دست می گیرد، از خشم فریاد می کشد و مبارزان راه آزادی را قتل عام می کند. در این نوشته من با مسعود ده نمکی مقایسه شده ام که همه ی چراغها را می کشد و خاموشی مطلق ایجاد می کند تا کورسوی حقیر خودش بدرخشد. از این مقایسه ها در می یابیم که ده نمکی و هیتلر همسانند. آقای ده نمکی، من که نمی شناسمتان و هیج یک از کارهایتان را ندیده ام، اما کاش شما هم اینها را بخوانید. </p> <p>در این نوشته گفته شده است که من نمی خوانم. زحمت نمی کشم، نمی آموزم. خوب است که نویسنده ی مجهول الهویه "خداست" که همه چیز را می داند </p> <p>و حالا همه ی این توهین و افترا ها برای چه؟ برای اینکه گفته ام همه ی نویسندگان و شاعران و هنرمندان تئاتر و سینما و هنر های تجسمی و آفرینشگران رسانه ای و ... ایرانی در دنیا یک صنف نیستند. این که زدن ندارد. باز هم می گویم: یک صنف نیستند </p> <p>اما شاید دلیل این باشد که به مقدسات و یا مقدسان بعضی ها "به اصطلاح توهین" کرده ام. می توانید مرا ترور کنید ولی همچنان، همچون آقای جهانشاه جاوید، همچون سایت ایرانین دات کام، می گویم هیچ چیز مقدس نیست. </p> <p>مسئولان محترم زمانه<br /> اگر شما در اسرع وقت این نوشته را از روی وبسایت خود برندارید و از من عذر خواهی نکنید، من وکیل می گیرم و علیه رادیو زمانه به دولت هلند یا هر مقام مسئول شکایت قانونی می کنم. من دختر یک قاضی سابق و وکیل دادگستری هستم </p> <p>با احترام و مهر<br /> نیلوفر شیدمهر </p>

  • نیلوفر شیدمهر

    <p>مشک آن است که خود ببوید نه آنکه عطار بگوید<br /> هیج بقالی نمی گوید ماست من ترش است<br /> نمی دانستیم این خانه خانه ی واقعی است و سقف هم دارد.<br /> صنف هنرمندان و نویسندگان ایرانی تبار در تبعید (در همه ی کشورها و در ایران): بگردید و این &quot;صنف&quot; را در دکان پرتغال فروش پیدا کنید<br /> اینها به افراد صنف در جهان و ایران دعوتنامه و منشور فرستادند. افراد صنف تنها 100 نفر بودند: این هم عجایب هشتم دنیا<br /> خوب است نویسندگان این خانه مثل نویسندگان کانون نویسندگان ایران ماهها تو سر و کله ی هم نزدند که کلمه ی بی حصر و استثناء را بگذارند. خیلی پیشرفت کرده اند</p>

  • کاربر مهمان

    <p>واقعا که به سنگ پای قزوین باید درود فرستاد! این خانم با آن کارنامه ی ضعیف و تبلیغی و ... تئاتری دم به ساعت در رسانه های کلان مصاحبه دارد و گزارش پشت گزارش برایش تهیه می شود. هر کس که شم هنری یا سیاسی داشته، تا حالا متوجه شده که ایشان چقدر در میدان هنر و سیاست سیاست باز و تهی چنته است. با آن مواضع زیگزاگی سیاسی، یکی به نعل و یکی به میخ زدن، مثل آن کارزار مسخره علیه جشنواره ی کلن که بله اینها میزبان جمهوری اسلامی شدند و از این چیزها و بعد کارزار راه انداختن در حمایت همان جشنواره که بله باید از اینها حمایت کرد و با سر دویدن تو همان جشنواره که بله این تبعیدیها چی می گویند و خود را نشان دادن، به بهانه ی بایکوت یا حمایت از هنرمندان داخل ایران دوباره خود را جلو انداختن و رهبر شدن. اینجا هم که رفت تو &quot;هیأت دبیران&quot;، این هم به بیوگرافی &quot;هنری&quot; اش اضافه شد. مبارک است انشاءالله!</p>