ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

نقد فرهنگ و فقه توجیه‌گر مردسالاری

<p>حسن یوسفی اشکوری &ndash; در بخش نخست این گفتار &laquo;پیش&zwnj;فرض&zwnj;های معرفتی مردسالاری&raquo; را برشمردیم و در بخش دوم پیش&zwnj;فرض&zwnj;هایی که نیکوست جانشین جزمیات گذشته شوند، توصیف معرفی کردیم.</p> <p>&nbsp;</p> <p>این بخش، که پایان بحث است، نقد فرهنگ و فقه توجیه&zwnj;گر مردسالاری را ادامه می&zwnj;دهد و با یک نتیجه&zwnj;گیری به پایان می&zwnj;رسد.</p> <!--break--> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div align="center" dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL"><b>ج &ndash; نقدی بر مفهوم ولایت و قوامیت مرد بر زن در فرهنگ و فقه اسلامی</b></div> <div dir="RTL"><b>&nbsp;</b></div> <div dir="RTL">اکنون با توجه به این مقدمات می&zwnj;&zwnj;&zwnj;توان در مورد دو مفهوم &laquo;ولایت&raquo; و &laquo;قوامیت&raquo; مرد بر زن در فرهنگ و فقه اسلامی سخن گفت و در واقع به این دو مفهوم رایج و ظاهرا مشهور و حتی پذیرفته شده در عرف فقهیان و مسلمانان نگاهی دوباره&zwnj;انداخت.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">اگر خواننده در نقد پیش&zwnj;فرض&zwnj;های سنتی و رایج و طرح پیشنهاد&zwnj;های تازه در زمینه شناخت و تفسیر متون و منابع اسلامی (قران و سنت نبوی &ndash; حدیث-) در حوزه احکام شرعی (فقه) با من همراه و همدل باشد، گام بلندی در مسیر دشوار نقد سنت و اندیشه و آداب سنتی و تاریخی منسوب به دین و از جمله افکار و احکام متشرعانه مربوط به زنان برداشته&zwnj;&zwnj;&zwnj;ایم و می&zwnj;&zwnj;&zwnj;توان بر بنیاد آن مفروضات راهی تازه در بازنگری منابع و احکام فقهی موجود گشود. ظاهرا کسی تردید ندارد که پیش&zwnj;فرض&zwnj;ها و ذهنیات پیشامتنی در فهم و تفسیر و تحلیل هر متنی مستقیم و غیر مستقیم اثر می&zwnj;گذارد و طبعا متون و گزاره&zwnj;&zwnj;&zwnj;های دینی نیز از آن مستثنی نیست. حال اگر اختلافی هست، باید در پیش&zwnj;فرض&zwnj;های مطرح شده و احتمالا استنتاج&zwnj;&zwnj;&zwnj;&zwnj;ها باشد. منتقدان می&zwnj;توانند در این زمینه دیدگاه و تحلیل خود را بیان کنند.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">حال ببینیم از اصول پیشینی نگاه به منابع دینی در مورد حقوق زنان چه استنباطی می&zwnj;&zwnj;&zwnj;توان داشت. اگر قبول کنیم که:</div> <div dir="RTL">۱&ndash; در اندیشه اسلامی با محوریت قرآن زن و مرد به عنوان دو جنس از یک نوع یعنی انسان آفریده خداوندند و نه تنها هیچ آی&zwnj;های در قرآن مبنی بر غیر انسان بودن زن وجود ندارد بلکه آیات متعدد مصحف شریف از برابری انسانی زن و مرد سخن می&zwnj;&zwnj;&zwnj;گویند،</div> <div dir="RTL">&nbsp;۲ &ndash; اگر ارزش ذاتی آدمیان را اراده، حق انتخاب در تمام امور فردی و اجتماعی، مسئولیت و امکان رستگاری بدانیم؛ آیات پر شمار قرآن و اصول موضوعه دین اسلام این ویژگی&zwnj;&zwnj;&zwnj;&zwnj;ها را برای زن و مرد به طور مساوی به رسمیت می&zwnj;&zwnj;&zwnj;شناسد و هیچ تبعیضی بین این دو وجود ندارد،</div> <div dir="RTL">۳ &ndash; عدالت یکی از اهداف بعثت پیامبران وبه ویژه اسلام [۱۲] و از اصول موضوعه و بنیادین دین است و از این رو معیار هر اندیشه و تفسیر گزاره&zwnj;&zwnj;&zwnj;های دینی عدالت است،</div> <div dir="RTL">در این صورت منطقا (یعنی به الزام عقل و منطق) هیچ حکم شرعی در هیچ موردی نمی&zwnj;&zwnj;&zwnj;تواند خلاف این اصول خلل ناپذیر باشد. به عبارت دیگر احکام و مقررات اجتماعی برای تحقق آزادی و انتخابگری آدمی، تعیّن مسئولیت پذیری انسانی و در نهایت اجرای عدالت و قسط در عرصه جامعه و سیاست است و جز این نمی&zwnj;&zwnj;&zwnj;تواند باشد.</div> <div dir="RTL">&nbsp;<img hspace="15" height="236" align="left" width="283" vspace="15" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/eshkevari_0.jpg" alt="" /></div> <div dir="RTL">در نظام حاکم بر جامعه، دو عنصر مهم تعیین کننده است: یکی قانون است و دیگری مجری قانون که دولت و حکومت است و این هر دو باید عادلانه باشند تا مجتمع انسانی در هر حال بر صراط حق و عدالت باشد و به درستی مدیریت شود و از قضا در متون دینی ما در هر دو مورد به صراحت معیار عدالت دانسته شده است.[۱۳]</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">در قرون نخستین اسلام، موضوع عدالت در افکار مسلمانان بسیار مهم و برجسته بود و متکلمان و فیلسوفان در این زمینه بسیار سخن گفته و نظریه پردازی کرده&zwnj;اند. به ویژه دیدگاه کلامی اعتزالی و شیعی در این مورد و به طور خاص حسن و قبح افعال آدمی بسیار قابل توجه است. در قرون میانه شیعه و معتزله را &laquo;عقلیه و عدلیه&raquo; می&zwnj;گفتند.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">نهاد خانواده نیز یکی از مهم&zwnj;&zwnj;&zwnj;ترین نهاد&zwnj;های مدنی و اجتماعی است و قواعد عام حاکم بر آن نمی&zwnj;&zwnj;&zwnj;تواند خارج از قواعد عام حاکم بر نظام اجتماعی باشد. یعنی اگر برای تنظیم روابط درست جامعه قانون عادلانه و حکومت عادلانه لازم است، برای تشکیل خانواده سالم و انسانی نیز رعایت عدالت شرط اساسی و گریز ناپذیر است. رعایت عدالت نیز در برابری زن و مرد به عنوان دو رکن خانواده در استفاده برابر از تمام امکانات و امتیازات و حقوق انسانی است.[۱۴]</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">تفسیر عدل و عدالت البته زمانی و تا حدودی مکانی است و به ویژه مصادیق آن را عرف زمان معین می&zwnj;&zwnj;&zwnj;کند اما رعایت حقوق برابر در استفاده از آزادی و حق انتخاب و مسئولیت، معیار هر نوع تفسیر یا تعیین مصداق عدالت است. جالب است که قرآن نیز &laquo;عرف&raquo; را به رسمیت شناخته و شمار قابل توجهی از امور را به عرف و به تعبیر مکرر قرآن &laquo;معروف&raquo;&zwnj;&zwnj;&zwnj;&zwnj;ها ارجاع می&zwnj;&zwnj;&zwnj;دهد. از قضا بیشترین کاربرد واژه &laquo;معروف&raquo; در قرآن در مورد خانواده و نوع روابط اعضای آن از جمله رعایت حقوق زنان در طلاق و ارث و شیردادن کودک و چگونگی نگهداری آنان است (از جمله آیات ۲۲۹ - ۲۴۰ و ۱۸۰ سوره بقره و آیات ۶ و ۸ سوره نساء). در آیه ۱۹ سوره نساء توصیه می&zwnj;کند که &laquo;و عاشروهن بالمعروف&raquo;.[۱۵]</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">این بدان معناست که اساس کار وحی و پیامبر در حوزه نظم و نظام جامعه و مدنیت زمانش استفاده از عرف زمانه بوده که در چهارچوب نظام اعتقادی و سیستم ترجیحات ارزشی توحیدی &ndash; اسلامی گاه با تغییرات و اصلاحاتی انجام شده است. احکام امضایی معنایی جز این ندارد. در این صورت، منطقا و به حکم عقل باید قبول کنیم که اساس و محور قانونگذاری و تعیین مقررات مدنی سنت و عرف است نه شرع و تعیین تکلیف همه چیز از جانب خداوند و با نزول وحی و جعل احکام شرعی، چرا که چنین چیزی نه شدنی است و نه مفید.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">احکام مدنی و حقوقی منکعس شده در قرآن و یا اجرا شده در زمان پیامبر نیز، به تعبیر فقهی عموما &laquo;ارشاد به حکم عقل&raquo; و نیز &laquo;ارشاد به سنت اعراب حجاز&raquo; بوده است و نه بیشتر. تاریخ عصر نبوت می&zwnj;&zwnj;&zwnj;گوید مردمان اعم از مسلمان و غیر مسلمان در امور روزمره از عرف و مقررات جاری خود پیروی می&zwnj;&zwnj;&zwnj;کردند و در هرجا که به دلایلی نیازی بوده پیامبر از طریق نزول وحی یا تشخیص خود دخالت کرده و دخل و تصرفی در سنت&zwnj;&zwnj;&zwnj;&zwnj;ها می&zwnj;&zwnj;&zwnj;کرده است. یعنی اصل و متن رعایت قواعد جاری حجاز بوده و اسلام برآن&zwnj;ها حاشیه&zwnj;&zwnj;&zwnj;&zwnj;ها و تبصره&zwnj;&zwnj;&zwnj;&zwnj;هایی (البته گاه مهمی) زده است.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">قابل تأمل این که حتی واژه و اصطلاح &laquo;حلال&raquo; و &laquo;حرام&raquo; نیز در جاهلیت وجود داشته است.[۱۶] بدین تریب &laquo;سنت نبوی&raquo; ادامه همان &laquo;سنت عربی حجاز&raquo; است که در شکل انسانی&zwnj;&zwnj;&zwnj;تر و عادلانه&zwnj;تر و متعالی&zwnj;&zwnj;&zwnj;تر در سده هفتم میلادی در حجاز آشکار شده و به سهم خود منشأ تغییرات اصلاحی مهمی هم در زمان شده است.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">نتیجه این تحلیل این است که احکام فقهی و حقوقی اسلام در عصر پیامبر (یعنی همان بخشی از احکام شرعی) زمانی &ndash; مکانی بوده و هرگز از آن نمی&zwnj;&zwnj;&zwnj;توان حکم جاودانگی و فرازمانی و مکانی استنباط کرد. یعنی جعل و یا امضای این شمار احکام به مقتضای &laquo;واقعیت&raquo;&zwnj;های زمانه بوده نه به مقتضای &laquo;حقیقت&raquo; مساوات&zwnj;&zwnj;&zwnj;گرای جاوادنه اسلام. در واقع مسلمانان و مؤمنان به وحی و نبوت به اقتضای عقل و منطق و حتی به اقتفای سنت نبوی، باید در هر زمانی درچهارچوب اصول موضوعه دین و در نظر گرفتن نظام ارزشی عام و رعایت یک سلسله اصول پیشادینی (مانند فطرت، عقل، اخلاق، عدالت)، با عرف و معروف &zwnj;های زمانه شان برخورد تعالی بخش بکنند و قوانین و سنت&zwnj;&zwnj;&zwnj;&zwnj;های مجرب بشری را در هر زمان و مکان و در اختیار هر گروه و ملتی مورد دقت و تأمل قرار دهند و هر سنتی و قانونی هرچه انسانی&zwnj;&zwnj;&zwnj;تر، عاقلانه تر و عادلانه&zwnj;&zwnj;&zwnj;تر، لاجرم اسلامی&zwnj;&zwnj;&zwnj;تر خواهد بود. از قضا، برخلاف دیدگاه جزمی و اشتباه رایج مسلمانان، این روش سنت نبوی است نه انجماد در تاریخ و اسارت در سنت&zwnj;&zwnj;&zwnj;&zwnj;های اعراب هزار و چهارصد سال پیش و تعصب و تصلب در آداب عربی روزگار سپری شده و غیر قابل بازگشت.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">خانواده و احکام و حقوق زن و شوهر نیز مشمول همین قاعده است که ذیل عنوان پیروی از عرف و معروف در زبان قرآن بیان شده است و روشن است که هیچ عرفی به لحاظ مفهومی و مصداقی ثابت و جامد نیست. آنچه ثابت است حقوق ذاتی و برابر انسان&zwnj;ها از جمله زن و مرد است و اجرای عدالت که حداقل در شرایط کنونی جهان مستلزم تحقق همان حقوق برابر و عاری از هر نوع تبعیض است. قابل توجه اینکه در برخی از آیات قرآن به صراحت به این حقوق مساوی و متقابل تصریح شده است. از جمله در آیه ۲۲۸ سوره بقره آمده است &laquo;و لهنّ مثل الذی علیهنّ بالمعروف&raquo;.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">حال به سراغ بحث محوری ولایت و قوامیت مرد بر زن می&zwnj;&zwnj;&zwnj;رویم. به نظر می&zwnj;&zwnj;&zwnj;رسد با توجه به مباحث مطرح شده در مقوله پیش&zwnj;فرض&zwnj;های معرفتی در نگاه به موضوع جنسیت و به ویژه طرح قواعد فهم و تفسیر متون دینی، نیازی به بحث مفصل در این زمینه نباشد.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">خوشبختانه مفهوم &laquo;ولایت&raquo; به معنای برتری مرد بر زن و یا سرپرستی یک سویه ولایتمدارانه مرد بر همسرش یا دخترش در قرآن نیامده است، بلکه آنچه در این متن مقدس اسلامی تصریح شده است، ولایت برابر و دو سویه است: &laquo;والمؤمنین والمؤمنات بعضهم اولیاء بعض&raquo; (آیه ۷۱ سوره توبه). گرچه در ذهن و زبان و سنت رایج مسلمانان نوعی ولایت مرد بر همسرش مستفاد می&zwnj;&zwnj;&zwnj;شود، اما این اندیشه جایگاه استواری در فقه و قواعد شریعت ندارد. به ویژه اگر ولایت را به معنای ولایت (نوعی سرپرستی یک سویه تمام عیار) کبیر بر صغیر و عاقل بر مجنون و سفیه و یا مولا بر برده بدانیم، هیچ فقیهی زنان را در قبال شوهرانشان تحت ولایت (مولّی علیها) ندانسته است.[۱۷] گرچه ولایت پدر و در شرایطی مادر بر فرزندان خردسال مطرح شده است که البته در چنین مواردی اصل ولایت طبیعی و معقول است.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">اما مستند اصلی موضوع قوامیت مرد بر زن، بخش نخست آیه ۳۴ سوره نساست. در آنجا که می&zwnj;گوید &laquo;الرّجال قوّامون علی النّساء بما فضّلّ الله بعضهم علی بعض و بما انفقوا من اموالهم . . .&raquo;. &laquo;قّوام&raquo; را، که صیغه مبالغه است، عموما به معنای قیام کننده (بسیار قیام کننده)، سرپرست و نگهبان ترجمه کرده&zwnj;اند. مضمون این آیه این است که مردان نگهبان، حامی، نگهدارنده و پاسدار همسرانشان هستند. در چرایی این وظیفه و تعهد، به دو دلیل یا نشانه اشاره شده است. یکی این است که خداوند برخی را بر برخی دیگر فضیلت و برتری داده است و دیگر اینکه مردان از اموال خود بر زنان خود می&zwnj;&zwnj;&zwnj;بخشند. در بخش دوم آیه، ظاهرا به استناد بخش نخست، وظایف زنان پارسا را در قبال شوهرانشان بر می&zwnj;شمرد که باید باید در غیاب شوهران رعایت کنند. از مضمون این بخش روشن می&zwnj;&zwnj;&zwnj;شود که منظور حفظ پاکدامنی و رعایت عفاف و احتراز از زنا و خیانت به شوهر است. به همین دلیل ماجرای &laquo;نشوز&raquo; و چگونگی برخورد مرد با همسر ناپارسا و احیانا خائنش مطرح شده است.[۱۸] با عنایت به تثیبت ادعای بخش اول قیمومیت یا نوعی ولایت مرد بر همسرش استنتاج شده است. فعلا بخش دوم مورد بحث ما نیست و از این رو از آن در می&zwnj;&zwnj;&zwnj;گذریم.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">اما در مورد دو دلیل قوّامیت مرد اندکی درنگ و تأمل کنیم. در مورد فضیلت مرد، گرچه به تلویح و از عنوان عام &laquo;فضل بعضی بر بعض دیگر&raquo; استفاده شده است، اما به هرحال شواهد حالیه و مقالیه نشان می&zwnj;&zwnj;&zwnj;دهد که منظور برتری مرد بر زن است. اما دلیل این فضل چیست؟ ظاهرا هیچ دلیلی جز توان جسمانی و قدرت بدنی بیشتر مرد بر زن در میان نیست و لذا عموم مفسران همین را دلیل این افزونی دانسته&zwnj;اند.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">نمی&zwnj;&zwnj;&zwnj;دانم که از نظر فیزیولوژیک قدرت جسمانی نرینه&zwnj;&zwnj;&zwnj;&zwnj;ها در قیاس بر مادینه&zwnj;&zwnj;&zwnj;&zwnj;ها پدید&zwnj;ه&zwnj;ای ذاتی و طبیعی و جاودانه است یا نه، اما با فرض همیشگی و ذاتی بودن آن، دو نکته در این مورد قابل توجه و تأمل است. یکی اینکه اگر در گذشته&zwnj;&zwnj;&zwnj;&zwnj;های دور و نزدیک قدرت جسمی در کارآمدی&zwnj;&zwnj;&zwnj;&zwnj;های مختلف به ویژه در کار&zwnj;های سخت (مانند شکار و جنگ) نقش یگانه و ممتازی داشت، امروز در تمدن جدید این توان به شدت در حال دگرگون شدن است. اکنون به دلیل پیشرفت علوم و فنون و انقلاب در ارتباطات و دیجیتالی شدن اکثر امور و کار&zwnj;ها و مشاغل، دیگر اندیشه برتر و صلاحیت و توان فکری و تخصص بیشتر و برتر است که تعیین کننده است نه زور بازو و انرژی نهفته در بدن و جسم. به همین دلیل امروز تقریبا اکثر کار&zwnj;هایی که&nbsp;به دلیل سخت افزاری به مردان اختصاص داشت و هنوز هم تا حدودی چنین است، با اشتغال و تصدی زنان نیز شدنی است و در حال شدن است.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">اکنون مهارت علمی و توان فکری و تخصص است که حرف آخر را می&zwnj;&zwnj;&zwnj;زند و در این میدان زنان نشان داده&zwnj;اند که دست کمی از مردان ندارند. حتی شاید برخی کار&zwnj;های ظریف و بعضی مهارت&zwnj;&zwnj;&zwnj;&zwnj;ها را زنان بهتر بتوانند انجام دهند.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">نکته مهم این است که اساسا در زمان ما &laquo;قدرت&raquo; نیز، مانند بسیاری مفاهیم دیگر، دچار تحول و دگردیسی اساسی و محتوایی شده و به گفته تافلر &laquo;جابجایی در قدرت&raquo; صورت گرفته و یا در حال صورت گرفتن است.[۱۹]</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">با توجه به این واقعیت، موضوع برتری عقلی مردان بر زنان نیز بلاموضوع خواهد بود. در این صورت، با استناد به صلاحیت عقلی و توان بیشتر مردان، محروم کردن زنان از برخی امور و شغل&zwnj;&zwnj;&zwnj;&zwnj;ها مانند قضاوت و شهادت و یا زمامداری و یا حضانت فرزند خردسال و . . .عملا موضوعیت خود را از دست خواهد داد و در واقع با ویران شدن دلیل، مدلول و نتایج و تبعات حقوقی آن نیز ویران خواهد شد. نکته دوم این است که این فضل حداکثر موجب ایجاد انجام برخی مسئولیت&zwnj;&zwnj;&zwnj;&zwnj;ها (از جمله حمایت از خانواده برای مردان) می&zwnj;&zwnj;&zwnj;شود و این البته هرگز یک فضیلت ذاتی و یک ارزش انسانی برتر نیست و با هیچ منطقی نمی&zwnj;&zwnj;&zwnj;توان از آن فضیلت ذاتی و انسانی مرد بر زن نتیجه گرفت و قرآن و اسلام نیز چنین استنتاجی نکرده است. چنانکه زنان نیز ممکن است از صلاحیت و توان ذاتی خاصی در برخی امور و مسئولیت&zwnj;&zwnj;&zwnj;&zwnj;ها برخوردار باشند (مانند صلاحیت طبیعی بیشتر مادران برای تربیت فرزندان خردسال و حضانت آنان). از این رو قرآن ولایت ایمانی و انسانی دو سویه برای زن و مرد قایل است و رستگاری را تنها در گرو ایمان و عمل درست و پارسایی هر چه بیشتر می&zwnj;&zwnj;&zwnj;داند و بس.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">اما در مورد انفاق مالی مرد: واقعیت این است که در طول چند هزار سال اخیر همواره و در تمام جوامع در اشکال مختلف و به صور گوناگون نظام خانواده، به تبع نظام سیاسی و اجتماعی حاکم و مستقر، یک نظام هِرمی بوده که در رأس آن علی&zwnj;&zwnj;&zwnj;الاطلاق عنصر مرد قرار داشته و فرمان می&zwnj;رانده و دیگر اعضای خانواده اعم از همسر و فرزندان تابع و پیرو و تحت کفالت و سرپرستی عنصر قدرتمند و حاکم بوده&zwnj;اند. در عربستان قرن هفتم نیز چنین بوده و به ویژه نظام خاص قبیل&zwnj;های نیز بر این غلظت افزوده بود. حتی در ایران ساسانی متمدن در ذیل دین سخت کیشانه زرتشتی نیز چنین بوده است. خانه نشینی و بدتر پرده نشینی زن در این چند هزاره، بازار کار را تقریبا یکسره در انحصار مردان قرار داد و کار عمده زنان این شد که &laquo;نشینند و زایند شیران نر&raquo; یعنی فرزندان زیاد بیاورند تا هم جبهه&zwnj;&zwnj;&zwnj;&zwnj;ها بی رزمنده نباشد و هم مشاغل مولد ثروت و علم و منزلت و به ویژه کار&zwnj;های سخت بی&zwnj;&zwnj;&zwnj;متصدی نماند. یکی از عوامل رواج و گسترش و دیرپایی چند همسری در تاریخ همین تولید فرزندان ذکور بوده که بدان سخت نیاز بوده است. بیهوده نیست که همواره فرزند پسر از اعتبار و منزلت بیشتری برخوردار بوده و هنوز هم تا حدودی چنین است. در چنین زمینه و نظامی، البته زن و فرزند واجب&zwnj;&zwnj;&zwnj;النفقه مرد خانواده است و گریزی از آن نیست. وقتی زن نیروی کار نیست، طبعا از درآمد کافی و به ویژه استقلال اقتصادی محروم می&zwnj;&zwnj;&zwnj;شود و در این صورت هزینه زندگی بر دوش مردان قرار می&zwnj;&zwnj;&zwnj;گیرد و در عمل چنین نظامی قوانین و مقررات حقوقی خاص حود را پیدا می&zwnj;&zwnj;&zwnj;کند. از جمله این نوع رابطه اقتصادی بر اساس انفاق و نفقه، رابطه زوجیت را به صورت یک &laquo;معامله&raquo; و داد و ستد اقصادی در می&zwnj;&zwnj;&zwnj;آورد که آورده است.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">اگر به برخی قواعد و سنن ازواج در میان مسلمانان نظر کنیم، نماد&zwnj;های چنین معامله&zwnj;ای را می&zwnj;بینیم. از جمله ماهیت و فلسفه صداق (مهریه) و حتی کلمات خطبه عقد.[۲۰] نیز نمونه دیگر موضوع ارث است. در عربستان زمان نزول قرآن، زنان ارث نمی&zwnj;&zwnj;&zwnj;بردند چرا که به جبهه و جنگ نمی&zwnj;&zwnj;&zwnj;رفتند. از این رو زمانی که اسلام گامی در جهت بهبود حقوق زن بر داشت و حدی از ارث را به زنان اختصاص داد، مسلمانان هنوز پایبند به سنن جاهلی، به اعتراض برخاسته و استدلال کردند که زنانی که به جنگ نمی&zwnj;روند، حق ارث و میراث ندارند.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">اما می&zwnj;دانیم که نظام خانوادگی سنتی بر بنیاد چنان باور&zwnj;ها و سازمانی، به سرعت در حال تغییر است، به گو&zwnj;نه&zwnj;ای که با گذشته به لحاظ محتوا و نقش و حتی تعریف تفاوت اساسی پیدا کرده است. از جمله می&zwnj;توان گفت که در گذشته فقیهان مسلمان عمدتا با نگاه جنسیتی به رابطه زن و مرد و حتی خانواده می&zwnj;نگریستند و ظاهرا در نگاه آنان فلسفه محوری زوجیت کامجویی جنسی مردان و نیز بقا و تداوم نسل بوده است.[۲۱] اما اکنون این تفکر به کلی دگرگون شده و یا در حال دگرگون شدن است. امروز دیگر فکر برتری عقلی ذاتی مرد به افسانه پیوسته است. قدرت جسمانی دیگر نه منبع ارزش است و نه تنها منبع تولید ثروت و علم و فن و تخصص. اکنون در اکثر کشور&zwnj;ها شغل مردانه و زنانه نیست و زن و مرد هر دو هم کار می&zwnj;&zwnj;&zwnj;کنند و هم با مشارکت مالی و مدیریتی خانواده و فرزندان را تربیت می&zwnj;&zwnj;&zwnj;کنند و به هرحال تمام امور خانواده مشارکتی و ارادی و بدون بالا دست بودن یکی و پایین دست بودن دیگری است. در چنین شرایطی، استناد به انفاق مالی مرد برای اثبات قیمومیت مرد بر زن، چه معنا و مفهومی می&zwnj;&zwnj;&zwnj;تواند داشته باشد؟ در واقع، نظام خانواده کهن موضوعیت خود را از دست داده و در حال از دست دادن است و مسلمانان نیز دیر یا زود به این امر تن خواهند داد و بدان اعتراف خواهند کرد.<span>&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp; </span></div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">لازم به ذکر است که پیامبر به عنوان یک مصلح اجتماعی همگام و همراه با اصلاح ساختاری جامعه خود در حجاز، چند گام مهم در اصلاح نهاد خانواده و تغییراتی مثبت در حقوق زنان آن روزگار و تأمین امنیت بانوان، برداشت[۲۲] و این را بسیاری از پژوهشگران مسلمان و غیر مسلمان گفته&zwnj;اند،[۲۳]<span> اما او نمی&zwnj;&zwnj;&zwnj;توانست نظام خانواده را یکسره و طی یک فرمان انقلابی و رادیکال دگرگون کند. هیچ کس دیگر در تاریخ نیز چنین نکرده است، چرا که چنین فکری محال اندیشی است و توهم و در عمل نیز محکوم به شکست. قانون هم در ذات و ماهیت خود، صورت بندی واقعیت&zwnj;&zwnj;های حاکم و در عین حال عادلانه&zwnj;&zwnj;&zwnj;تر کردن روابط اجتماعی است. قانون برای یک جامعه فرضی و خیالی نوشته نمی&zwnj;&zwnj;&zwnj;شود. پیامبر و وحی هم در پی طراحی یک نظام آرمانی نهایی و بی نقص نبودند.</span></div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">این تصور غلطی است که شماری از مؤمنان می&zwnj;&zwnj;&zwnj;&zwnj;ندارند که اسلام و قرآن می&zwnj;&zwnj;&zwnj;خواستند یک جامعه کامل و نهایی در زمان خود بنیاد نهند. البته قطعا آرمان&zwnj;هایی بزرگ و اخلاقی و انسانی بر بنیاد عدالت مورد نظر اسلام بوده است اما چنین آرمان&zwnj;هایی به طور نسبی و به تدریج حاصل می&zwnj;&zwnj;&zwnj;شود. مگر ممکن است در فاصله ده سال، حتی بیست و سه سال، یک جامعه ایدآل و برین و نهایی ساخت؟ (بگذریم که جامعه برین و نهایی هرگز وجود نخواهد داشت) .به هرحال قوانین و مقررات قرآنی و اسلامی در مورد جامعه و نظام خانواده بر اساس پذیرفتن واقعیت &zwnj;های موجود و برداشتن چند گام در جهت اصلاح و بهبود آن بوده است نه بیشتر.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">سه موضوع در باب عدالت را باید از هم تفکیک کرد: آرمان عدالت، تعریف عدالت و مصداق عد الت. آرمان به مقتضای مفهومی آن، فرا زمانی و فرا مکانی است، اما تعریف و به ویژه مصداق عدالت، سیال و همواره در حال تغییر و تحول است. تا آنجا که ممکن است پدید&zwnj;ه&zwnj;ای و حکم و قانونی در زمانی عادلانه باشد و در زمان دیگر ظالمانه.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">نکته مهم این است که آیا اساسا آیه ۳۴ (و مانند آن)، در مقام بیان واقعیت است و یا در مقام ارزشگذاری ایدئولوژیک و تشریع حکمی جاودانه؟ به بیان دیگر، قرآن و اسلام در مقام &laquo;توصیف&raquo; است و یا در مقام &laquo;توصیه&raquo;؟ متأسفانه از همان ادوار نخست، عموم مسلمانان و حتی علما توجهی به این نکته نکرده و مقام توصیف و بیان واقعیت را با مقام توصیه و ارزشگذاری خلط کرده و در نتیجه به نتایج نادرست و گمراه کنند&zwnj;های رسیده&zwnj;اند.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">گفتم که اصولا حقوق و قانون در هر زمانی و در جامعه و ملتی، صورت&zwnj;&zwnj;&zwnj;بندی واقعیت&zwnj;&zwnj;&zwnj;&zwnj;های موجود است که به منظور عادلانه&zwnj;&zwnj;&zwnj;تر و منضبط&zwnj;&zwnj;&zwnj;تر کردن همان مقررات و سنت&zwnj;&zwnj;&zwnj;&zwnj;های حقوقی موجود است و هرگز هیچ قانونی ماهیتا نمی&zwnj;&zwnj;&zwnj;تواند به عنوان قانونی جاوادنه و فرا زمانی و یا ارزش جاودان باشد (بگذریم که قانون اساسا از جنس دانش است نه ارزش). اسلام و شریعت اسلامی نیز به مقتضای حکومت ده ساله محمد در مدینه قرن هفتم میلادی و ضرورت تغییراتی اصلاحی در نظام قبایلی حجاز، متن احکام اجتماعی و مقررات مربوط به حقوق مدنی (از خانواده، و قوانین جزایی و کیفری) همان زمان و همان جامعه را متن قرار داده و با رویکرد و جهت گیری استعلایی، اصلاحاتی و تغییراتی مثبت در آن&zwnj;ها ایجاد کرده و گامی به جلو برداشته است. از این رو نمی&zwnj;&zwnj;&zwnj;توان از این شمار احکام شرعی جاودانگی استنباط کرد. توصیف را به جای ارزش و توصیه نشاندن، اشتباه مهلکی است. این البته اشتباه معرفتی ماست و ربطی به اسلام و قرآن ندارد. رفع این اشتباه می&zwnj;&zwnj;&zwnj;تواند اشتباهات بسیاری را در فقه و شریعت اسلامی برطرف کند.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL"><b>نتیجه&zwnj;گیری</b></div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">از مجموع این مباحث و مقدمات، می&zwnj;&zwnj;&zwnj;توان چنین نتیجه گرفت مقرراتی که در شرع اسلام در مورد حقوق زنان و خانواده و از جمله طرح فضیلت مرد بر زن و ولایت و قوامیت مرد به استناد قدرتمندی جسمانی بیشتر مرد و یا انفاق مالی مرد به زن و تبعات آن (موضوع آیه ۳۴ سوره نساء)، امروز فلسفه تشریعی و موضوعیت خود را از دست داده و یا در حال از دست دادن است. بر اساس قاعده فقهی &laquo;رابطه حکم و موضوع&raquo;، فقیهان چاره ندارند که این شمار احکام را منسوخ بدانند و یا اگر هم برخی موارد موضوعیت خود را حفظ کرده&zwnj;اند، آ

حسن یوسفی اشکوری – در بخش نخست این گفتار «پیش‌فرض‌های معرفتی مردسالاری» را برشمردیم و در بخش دوم پیش‌فرض‌هایی که نیکوست جانشین جزمیات گذشته شوند، توصیف معرفی کردیم.

این بخش، که پایان بحث است، نقد فرهنگ و فقه توجیه‌گر مردسالاری را ادامه می‌دهد و با یک نتیجه‌گیری به پایان می‌رسد.

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • پویا

    <p>بهتر است اقای اشکوری به جای توجیه این مسایل به مقاله اقای گنجی -عدالت اسلام و اسلام عادلانه- نظری بیفکنند. </p>

  • نیلوفر شیدمهر

    <p>اقای اشکوری می گوید: &quot;با این همه باید افزود که اگر ولایت را به همان معنای قرآنی و اصیل خود (ولایت ایمانی متقابل) و قوامیت را به معنای حمایت مرد از زن بدانیم، نه تنها اشکالی ندارد بلکه تأیید آن به وسیله اسلام در گذشته بسیار مفید بوده و در واقع موضوعیت داشته و هنوز هم دارد&quot;<br /> من می گویم ما زنان معاصر به حمایت مردان احتیاج نداریم. ما به حمایت قانون غیر اسلامی نیاز داریم و دیگر هیچ.</p> <p>شما اگر از اسلام همه چیزش را بگیرید و مفهوم های مدرن را جانشینش کنید اسلام شیر بی یال و دم و اشکم می شود که به قول مولوی که دید! حالا اگر قرار است اینکار را کنیم چرا لقمه را دور سرمان بچرخانیم. مگر مجبوریم متن هایی مثل قران را مبنا قرار دهیم که بعد هم به هزار تفسیر گر مانند خود آقای اشکوری نیاز باشد که زهرش را بگیرند. جرا از متن جودیت باتلر شروع نکنیم، جرا از متن دوبوار شروع نکنیم؟</p> <p>نویسنده ی محترم دنیای سال 2011 را ببینید. دیگر رکن خانواده زن و مرد و بچه هایشان نیست. دنیا عوض شده و هر&nbsp;روز در حال عوض شدن است. ....</p> <p>نویسنده ی محترم اینطور تمام می کند: &quot;اینک زمان آن در رسیده است تا در این زمینه به یک خانه تکانی فکری بنیادی دست زنیم و بنای تاز&zwnj;ه&zwnj;ای در چهارچوب سیستم ارزشی قرآنی و توحیدی، البته با توجه به مصادیق عدالت و مفهوم حق و حقوق در جهان معاصر، بناد نهیم. &quot;<br /> من می گویم: &quot;اکنون زمان آن در رسیده است که دریابیم ما در سال 2011 میلادی هستیم و متونی مانند قران را به کناری نهاده و از ارزشهای مرد/پدر سالارانه و دگر جنس گرایی اجباری این متون خلاص شویم و به مفهوم عدالت در نزد فیلسوفان معاصر نگاه کنیم. ...<br /> نیلوفر شیدمهر</p>

  • کاربر مهمان

    <p>مرسی ولی ما از اسلام تفسیرپذیر خسته شدیم. شبهه درش زیاده. حکومت شوخی نیست با جان مردم سر و کار داره. از اول نباید اسلام قاطی حکومت میشد. کلی زندگیها از دست رفت.</p>

  • نیلوفر شیدمهر

    <p>زنان گرامی وطن از شما می پرسم</p> <p><br /> تفسیر شریف و محترم آقای اشکوری از قران پیرامون زنان و مردان و روابطشان یک تفسیر است. در مقابل این تفسیر هزاران تفسیر رنگارنگ دیگر توسط مراجع نقلید و روشنفکران دینی از آقای محترم گنجی تا آقای سروش محترم و غیره های محترم وجود دارد که همه محترم و شریفند ولی بسیار متفاوت از هم. همه ی تفسیرها خود را مشروع دانسته و دیگر تفسیر ها را نامشروع. وقتی زمان پیش از انتخابات ریاست جمهوری از اقای محترم و شریف موسوی پرسیدند در مورد حقوق زنان چه فکر می کنید این بزرگوار فرمودند زنان باید به مراجع عظام مراجعه کنند تا ایشان با تفسیر هایشان موجب عالیه تغییر و اصلاح قوانین شوند.</p> <p>&nbsp;</p> <p>حالا از شما ....می پرسم کدام تفسیر باید مبنای اصلاح قوانین یا اجرای بی تنازل قانون اساسی یا پیش نویس قانون اساسی آینده که هم اکنون از طرف شورای محترم سبز محترم امید محترم در حال نوشتار است قرار گیرد؟ تفسیر چه کسی؟</p> <p>&nbsp;</p> <p>بعضی [از مردان] محترم و شریف که به نیروی ذاتی عضله ای محترم جنس نر در طبیعت و انسان باوری محترم دارند فکر می کنند این &quot;زور محترم&quot; که امروزه بسیار به کار نمی آید در این مورد استخراج قوانین مفید می باشد. زیرا مفسران ذکور محترم و شریف می توانند در یک زور آزمایی به شیوه ی شیر های نر &nbsp;محترم وارد شوند و تکلیف قوانین [زنان]/نوامیس را روشن کنند. آنکه بر دیگری در این زورآزمایی محترم فائق آمد واجب است که به شکل محترمانه و مدرنی که ریشه در طبیعت مدرن دارد [زنان]/نوامیس را که همان شیرهای ماده باشند تصاحب کند یعنی می تواند تفسیرش را مبنای محترم قوانین مربوط به [زنان] کند.</p> <p>&nbsp;</p> <p>اما یکی از این نوامیس به نام نیلوفر شیدمهر در عجب است که آیا قوانین طبیعی بین [آنها] که رنگ شریف و محترم سیز دارند هم صادق است؟</p> <p>با احترام<br /> نیلوفر شیدمهر</p>

  • نیلوفر شیدمهر

    <p>یک سوال که توهین نیست تنها سوال است: آقای اشکوری گرامی خدا وکیلی آیا شما دنبال تفسیر قرآن هستید یا دنبال گرفتن پستی بعد از اینکه رنگ سبز بر ...ایران پاشیده شد؟ شاید پست وزارت تفسیر قرآن و استخراج قوانین مدرن؟ یا وزارت کنترل مدرن و قرآنی [زنان]/نوامیس؟ ......<br /> با احترام و مهر<br /> نیلوفر شیدمهر</p>

  • ایراندوست

    <p>اینکه هنوز از مقوله نقش زن در جامعه،مقاله،شواهد،احادیث و داستانها روایت میشود، نشان از اندرخم یک کوچه بودن است ، کوچه‌ای که شریعت دینی ما را به بن‌بست آن کشانیده است. نواندیشان دینی برای اثبات داشتن اندیشه‌ای نو و حرفی‌ نو باید به مبحث جدید دگرباشان از دیدگاه فردی- اجتماعی- مذهبی‌ بپردازند.این دگردیسی هورمونی یا جنسی‌ افراد است که احتیاج بیشتری به گفتمان بازتر،ژرفتر و انسانی‌ تری از جانب خدا پرستان و دین سالاران دارد. از نظر یک غیر‌مذهبی‌، دگر باشی‌، در برخی‌ یک اختلال بیولوژیکی در فرد یا پیامد یک آزار جنسی‌ در طفولیت و یا یک تاثیر محیطی‌-تربیتی در خانه و خانواده میتواند باشد. آیا میتوان این پدیده را اشتباه خالق در خلق انسان طبیعی نامید ؟ آیا برچسب گناه و شرم، راه حل و جوابگوی این پدیده فردی- اجتماعی هست ؟ آیا برداشتهای مختلفی از مکتوبات و احادیث در مشروع یا مکروه بودن این پدیده وجود دارد ؟آیا اعدام افراد دگرباش مورد تائید همه مسلمانان هست؟ آیا سکوت دین‌باوران از این معضل انسانی‌ و چگونگی‌ رویاروی با آن قابل پرسش نیست؟</p>