ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

همه آن چوب‌کبریت‌های خاموش

کتاب «سایه‌های چوبی» نوشته لیلا معظمی

لیلا سامانی – زن در‌ داستان‌های کوتاه و پرحس لیلا معظمی در مجموعه «سایه‌های چوبی» نه قصد تابوشکنی دارد که متمایز باشد و نه یک قربانی‌ست. او یکسر زن است.

گرد هم‌اند در رستوران «ندیکس»

زن‌ها پیش از شروع راهپیمایی

و گپ می‌زنند درباره‌ی دخترهای پردردسری

که اجیر شده‌اند تا آزاد کنند آنها را

یک پیشخدمت تقریبا سفید، یک برادر، رد می‌شود

تا اول به آنها سرویس بدهد

و خانم‌ها نه اعتنا می‌کنند

و نه این لذت زیرپوستی برده‌داری را پس می‌زنند

اما من، منی که زنجیرم به آینه‌ام

و همینطور به رختخوابم،

می‌دانم که دلیلش رنگ پوست است

و همینطور جنسیتم

نشسته‌ام و حیران این پرسش

که کدام‌ من، از این همه آزادی‌خواهی

جان به در خواهد برد؟

«سایه‌های چوبی» نوشته لیلا معظمی، نشر نوگام

این سطور از شعر مشهور آدری لرد، فمینیست و شاعر آمریکایی آفریقایی‌تبار، نمودار چالش‌های زنان نویسنده‌ای‌ست که خاستگاه‌های فرهنگی و نژادی‌شان‌‌، ورای جنسیت، تمایز تاریخی دیگری را برای آنها رقم می‌زند. این زنان که عموماً تبارشان با کشورهای جهان سوم یا غیرسفید پوست پیوند خورده، نوشتن‌شان در ژانر «ادبیات داستانی زنان»، به منزله‌ی راه رفتن روی تیغ است، چرا که از یک‌سو با فضای داستان‌های سرخوشانه و کمدی در حیطه‌ی Chick Lit بیگانه‌اند و از سوی دیگر خطر ابتلا به سندرم «خود قربانی‌پنداری»‌ و افتادن به ورطه‌ی بازی با کلیشه‌های «زن جهان‌سومی»، «زن سیاه»، «زن خاورمیانه‌ای» و... تهدیدشان می‌کند.

داستان‌های کوتاه، پرحس و دردناک لیلا معظمی - که در کتابی با نام «سایه‌های چوبی» گرد آمده و به همت نشر الکترونیکی «نوگام» منتشر شده‌ - نمونه‌ای‌ست از تلاش یک نویسنده‌ی ایرانی که با وجود گستراندن فضای غم‌افزا و روایت قصه‌های تلخ، از زنانی می‌گوید که از کلیشه‌های جنسیتی تخطی می‌کنند و در همان حال نه در کسوت یک «تابوشکن»، از مؤلفه‌های زادبومشان فاصله می‌گیرند و نه به تمثالی از یک قربانی بدل می‌شوند.

قصه‌های کتاب «سایه‌های چوبی» بیش از آنکه شکوه‌گر محدودیت‌های تحمیلی بر زنان ایرانی باشند، شارح بی‌ادعای زیست اجتماعی آنها و نحوه‌ی مواجهه‌شان با گذشته‌ و خاطرات فردی‌اند.

نتیجه‌ی این نگرش، کتابی‌ست که در آن زنان بی محابا با مردان و زنان در تعامل‌اند (دنیای نینا)، با جنینی در بطن‌ به دیدار معشوق پیشین‌شان می‌روند (بزرگراه میوه‌های دستچین) و با تن بلازده، سرطان روحشان را می‌کاوند (بزم بهار با ما مستیز).

زنان این کتاب موجوداتی حساس و تأثیرپذیرند که اکثرشان با نقب به خاطرات کودکی و مرور وقایع ریز و درشت و نقاط ِ پررنگِ حادثه‌خیزِ زندگی‌شان، در حال احضار روح گذشته‌اند. آنها سخنگوی سکوت‌اند و افشاگر وقفه‌های چگال زمانی. کاراکترهایی اسیر دلشکستگی، سوءتفاهم و تنهایی که به واسطه‌ی یک اتفاق، شخصیتی تروماتیک و منزوی پیدا کرده‌اند (اینجا جای بهتری است، سایه‌های سرخ و سوزن‌ها)

«تمام نقاشی‌هام، آنهایی که دور انداخته‌ بودم و تابلوهایی که در این چند سال مشتری‌های زن و مرد چینی خریده‌ بودند، پشت‌ به پشت ایستاده‌ بودند توی تاریکی زیر سقف شیروانی. بیرون باران می‌آمد و درختان مانند کاغذپاره‌هایی صدا می‌دادند. من توی تمام تابلوها بودم؛ نشسته با دستانی بین زانوها، ایستاده و تکیه داده به دیوار، خوابیده به پشت روی سطحی از خیال و رنگ، من همه‌جا بودم؛ تنها.» (سایه‌های سرخ)

داستان‌ها با اینکه پیرامون شخصیت زنان می‌چرخند، اما قصه‌گوها مرز‌های جنسیتی را بر نمی‌تابند، نمونه‌اش: شرح دل‌آشوبه‌های مردی در مواجهه با زبانِ بسته‌ی دختر و چشمان خالیِ همسر هتک حرمت‌‌شده‌اش (‌بالاتر از سیاهی، پایین‌تر از زرد) یا تک‌گویی‌های درونی جنینی که زندگی‌اش به بیم و امید مادرش گره خورده‌است. (بزرگراه میوه‌های دستچین)

«جای من سفت است. زانوهام را خم کرده‌ام توی سینه و سرم را گذاشته‌ام روشان و خوابم برده. مطمئن از اینکه مادرم مرا می‌خواهد و قرار است بمانم.»

با این همه و با وجود گستردگی روایت‌گران، زبان روایت در سراسر کتاب ثابت است و از داستانی به داستان دیگر قابل تمایز نیست. مثل این است که یک نقال ثابتِ تمامیت‌خواه در لباس شخصیت‌های متفاوت و در فضاهای گوناگون، ظاهر می‌شود، قصه را بازگو می‌کند و باقی شخصیت‌های فرعی را منفعل و بی‌کنش، بر جای می‌گذارد.

داستان‌های کتاب «سایه‌ها‌ی چوبی»، با «روزی روزگاری» شروع نمی‌شوند و مثل قصه‌های پریان هم با پایان خوش بسته نمی‌شوند. آنها از هیجانات زنانه شرحه‌شرحه‌اند و با سمباده سکوت صیقل خورده‌اند. مانند چوب‌کبریت‌های کج‌خلق لجوجی‌‌ که در سایه‌ی خاطرات نمور، جا خوش‌کرده‌‌اند و مشتعل نمی‌شوند.

معظمی در این کتاب، سرزمین جیوه‌ای زیست زنانه را پیموده است و این سیالیت و قالب‌ناپذیری، در تردید میان پرداخت درگیری‌های ‌ذهنی و پیش بردن پیرنگ داستان هم هویدا شده ‌است. داستان‌های او بیشتر، مجموعه‌ای از مونولوگ‌های درونی‌اند و رخدادهای ذهنی مجال حرکت را از کنش‌های بیرونی گرفته‌اند.

نثر روان و موجز معظمی در مجاورت روایت هشیارانه او، مؤلفه‌های تشویش، تراژدی و دمدمی‌مزاجی را به‌عنوان عناصر اصلی داستان‌هایش برگزیده‌ است، نحوه‌ای از روایت که در عین ذهنی بودن، از کلبی‌گری مبراست و برهنه‌گویی‌های بی‌اطوار و بی‌اغراق‌اش، با نگاه اورینتالیستی به تن زن شرقی در تعارض است. با این وجود گذار روایت میان اوج و فرودهای داستانی، ناهموار است و بار احساسی سنگین قصه‌ها با پایان‌بندی‌های بی‌پرداخت، در نیمه‌ی راه بر زمین گذاشته می‌شود. آنقدر که گاه به نظر می‌رسد داستان‌ها پیش از موعد زاده ‌شده‌اند و مثل تابلویی که سایه‌روشن‌اش کامل نشده‌است، مخاطب را از پس امیدواری محروم می‌گذارد.

با تمام این احوال، مجموعه‌داستان «سایه‌های چوبی» به منزله‌ی سند اعتبار نویسنده‌ای‌ست‌ که نوشتن برایش جدی‌ست. مهارت‌ او در مشاهده و تاثیر از هنر حرفه‌ایش، نقاشی، خواهد توانست او را به غواصی و اکتشافات بیشتر در جان و رنگ احساسات سوق دهد. مسیری که طی آن زنان ایرانی ورای ملیت و پیش‌فرض‌های غالب جنسیتی، روایتگر‌ قصه‌های خودشان باشند و طالب جایگاه حقیقی هویت‌شان.

در همین زمینه:

از همین نویسنده

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

نظری وجود ندارد.