ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

مصادره پیکرهای عاشق‌ترین مردگان

<div dir="RTL">&nbsp;<span>آتنا پژوهش- بهت&zwnj;زده از خواندن خبر مرگ تکان&zwnj;دهنده هاله سحابی سایت&zwnj;ها را زیر</span><span>و</span><span>رو می&zwnj;کنی و گزارش&zwnj;ها را می&zwnj;خوانی. دلهره نه جذام</span><span>&zwnj;</span><span>وار و پاورچین</span><span>،</span><span> بل</span><span>که</span><span> درچشم برهم زدنی تو را تسخیر و به قلبت هجوم می&zwnj;آورد. می&zwnj;دانستی که به جرم آزادی&zwnj;خواهی و فعالیت&zwnj;های حقوق بشری به دوسال زندان محکوم شده است. با مادران داغدیده صلح</span><span>&zwnj;</span><span>جوی و کنشگران زنان همراه بود. می&zwnj;خواند و می&zwnj;نوشت. </span><span>به&zwnj;طور </span><span>موقت از زندان&zwnj;&zwnj; رها و پرستار پدر بود</span><span dir="LTR">.</span></div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL"><b><span>بامداد چهارشنبه</span></b></div> <div dir="RTL"><span>به تصویر خندان هاله در کنار پدرش عزت&zwnj;الله سحابی خیره می&zwnj;شوی. به مادر، همسر و بچه&zwnj;هایش فکر می&zwnj;کنی. سخنان دوستانش را می&zwnj;خوانی و فیلمی از قرآن</span><span>&zwnj;</span><span>خوانی&zwnj;اش برجنازه پدر می&zwnj;بینی. اشک&zwnj;هایت سرازیر می&zwnj;شوند. اما زمین و زمان را نفرین نمی&zwnj;کنی. ساکت می&zwnj;شوی. واژه&zwnj;ای یا فعلی مثل &laquo;تهی شدم و یا تهی بودن&raquo; به ذهنت می&zwnj;رسد</span><span>؛</span><span> و دیگر هیچ. روی فیس</span><span>&zwnj;</span><span>بوک جملاتی مملو از خشم، تاثر، تاسف و تسلیت را می&zwnj;خوانی. می&zwnj;نویسی: &laquo;خاموش و تهی&zwnj;ام.&raquo;</span></div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL"><span>از</span><span>قول احمد منتظری می&zwnj;خوانی که قرار بود تنها صدمتر تابوت عزت&zwnj;الله سحابی را بدرقه کنند. جنازه آن مرحوم می&zwnj;بایست هرچه زود&zwnj;تر به آمبولانس منتقل شود. خانواده و دوستان مهندس سحابی حتی اجازه برگزاری تش</span><span>یی</span><span>ع جنازه&zwnj;ای درخور شان و منزلت او را نیافته بودند. مراسم باید سریع و بی&zwnj;سر و</span><span>صدا انجام می&zwnj;شد. مثل همیشه می&zwnj;بایست پیکر بی&zwnj;جان انسانی از قافله &laquo;این عاشق&zwnj;ترین زندگان&raquo; را هرچه سریع&zwnj;تر مصادره و دفن کرد.</span></div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL"><span>هاله سحابی </span><span>به طور </span><span>موقت از زندان خلاصی یافته بود تا در</span><span>آخرین روزهای عمر پدر بر بالین او حاضر باشد. شعر&zwnj;خوانی و قران&zwnj;خوانی کند. تا دیروز صبح با دسته</span><span>&zwnj;</span><span>گلی و تصویری از پدر، پیکرش را تا گورستان لواسان همراهی کند. بعد می&zwnj;بایست دوباره به زندان بر&zwnj;می&zwnj;گشت تا باقی دوسال محکومیتش را بگذراند. هاله صبح چهارشنبه اما هنوز چندگامی برنداشته بود که عکس پدر را در دستش پاره و بدنش را لگدمال می&zwnj;کنند.</span></div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL"><span>فقط چندساعت بعد یعنی در شامگاه چهارشنبه پیکر او را در</span><span>تاریکی شب در</span><span>کنار پدر دفن می&zwnj;کنند</span><span>.</span></div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL"><b><span>شامگاه چهارشنبه</span></b></div> <div dir="RTL"><span>صدای آرامش&zwnj;بخش، متین و تهی از هرگونه عصبیت هاله را در مصاحبه&zwnj;ای تلفنی که چند ساعت پس از درگذشت پدرش داشته، در فیس</span><span>&zwnj;</span><span>بوک می&zwnj;شنوی. صدایی جوان، زلال، بدون بغض، اطمینان</span><span>&zwnj;</span><span>بخش و صبور</span><span>.</span></div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL"><span>باور نمی&zwnj;کنی که او در فردای این گفت&zwnj;وگو، تنها چند قدم پیشاپیش تابوت پدر راه خواهد رفت. مصدوم خواهد شد و شبانه در</span><span>گورستان لواسان در</span><span>آغوش خاک خواهد خفت</span><span>.</span></div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL"><span>هاله با متانت، صبوری و مهربانی به س</span><span>ئ</span><span>والات متعدد مصاحبه&zwnj;کننده پاسخ می&zwnj;گوید</span><span>؛</span><span> از خوشبختی دوران کودکی، زحمات شبانه</span><span>&zwnj;</span><span>روزی مادر، از مبارزات، رنج&zwnj;ها و آرزوهای مرحوم سحابی برای دستیابی به جامعه&zwnj;ای آزاد و عاری از خشونت. هاله از ایمان پدرش به آزادی، مسالمت&zwnj;جویی و خشونت&zwnj;ستیزی می&zwnj;گوید. خاطره&zwnj;ای را از او نقل می&zwnj;کند</span><span>.</span><span> می&zwnj;گوید: &laquo;در سال هفتاد و هشت وقتی کوی دانشگاه مورد حمله قرار گرفت پدرم به جمع دانشجویان رفت و از آن&zwnj;ها خواست که خواست&zwnj;های خود را بنویسند. آن&zwnj;ها عصبانی شدند و گفتند آقای سحابی چه کسی تو</span><span>را مامور کرده تا که به اینجا بیایی، پدرم گفت مرا تجربه پنجاه</span><span>&zwnj;</span><span>ساله&zwnj;ام مامور کرده تا بیایم و به شما بگویم مواظب باشید، خشم بر شما غلبه نکند. خشونت نکنید. و از این در هم بیرون نروید</span><span>.</span><span> چون می&zwnj;خواهند شما را بزنند.&raquo;</span></div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL"><span>هاله سحابی در ادامه مصاحبه از شعرخوانی&zwnj;هایش بر بالین پدر بیمار و بیهوش می&zwnj;گوید. از پیام&zwnj;ها و دعاهای زندانیان هم&zwnj;بندش برای سلامتی پدر و از این</span><span>&zwnj;</span><span>که احساس می&zwnj;کرده که او صدایش را می&zwnj;شنیده</span><span>؛</span><span> از این</span><span>&zwnj;</span><span>که کتاب تازه&zwnj;ای از پدرش چاپ خواهد شد</span><span>؛</span><span>از این</span><span>&zwnj;</span><span>که در</span><span>همین چندروز این کتاب را خوانده و چیزهای جدیدی یاد گرفته است</span><span>؛</span><span> از دغدغه&zwnj;های پدرش می&zwnj;گوید</span><span>؛</span><span> از اعتقادش به اصل آزادی، عدالت و نگرانی عمیقش برای ایران و آینده کشور</span><span>.</span></div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL"><span>هاله با آرامش شگفت&zwnj;انگیزی در پاسخ این سو</span><span>ال که مراسم تشییع پدر را فردا چگونه برگزار</span><span>خواهید کرد، می&zwnj;گوید: &laquo;نمی&zwnj;دانم، نمی&zwnj;توان پیش</span><span>&zwnj;</span><span>بینی کرد. امروز ما مهمانان زیادی داشتیم و فردا حتما تعداد بیشتری خواهند آمد. من نمی&zwnj;دانم فردا چه خواهد شد. امیدوارم که مراسم تشییع پدرم به خوبی انجام شود</span><span dir="LTR">.</span><span>&raquo;</span></div> <div dir="RTL"><span>دریغا که او هرگز فرصت برگزاری مراسمی درخور پدر را پیدا نکرد. با دسته</span><span>&zwnj;</span><span>گل و عکسی در دست تنها توانست چندقدم در پیشاپیش تابوت حرکت کند. عکس&zwnj;هایی از پیکر بی&zwnj;جان هاله را می&zwnj;بینی. بر چهره او بوسه می&zwnj;زنند. باز تاریکی و دلهره به قلبت هجوم می&zwnj;آورد</span><span>.</span></div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL"><b><span>نامه&zwnj;هایی به شکنجه&zwnj;گرم</span></b></div> <div dir="RTL"><span>خدیجه مقدم می&zwnj;نویسد که هاله به دوستانش گفته بود لازم نیست برای آزادی او سروصدا کنند و مطلب بنویسند، که این هم خواهد گذشت. آمادگی روحی و معنوی برای تحمل زندان! شاید از</span><span>آنجا که بار&zwnj;ها شاهد حبس، بازجویی و شکنجه پدر و یارانش بود. دوستان دربند هاله اما حالا به سوگ او نشسته&zwnj;اند. کاش به مرخصی نرفته بود</span><span>.</span></div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL"><span>در&zwnj;&zwnj; همان لحظاتی که هاله در راه آزادی جان داد</span><span>،</span><span> جایزه جهانی کتاب حقوق بشر به کتاب &laquo;نامه&zwnj;هایی به شکنجه&zwnj;گرم&raquo; نوشته هوشنگ اسدی تعلق گرفت. این نویسنده در مراسم دریافت این جایزه در سالن شهرداری وین پایتخت ا</span><span>ت</span><span>ریش با ابراز تاسف از مرگ جانگداز هاله سحابی گفت: &laquo;با چشمانی اشکبار و قلبی خونین این جایزه را به هاله سحابی مبارز راه آزادی و همه جان&zwnj;باختگان دیگر راه آزادی تقدیم می&zwnj;کنم.&raquo;</span></div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL"><span>او قربانی&zwnj;&zwnj; همان خشونت کور و اهریمنی شد که مهندس عزت&zwnj;الله سحابی در مقابله با آن و در حمایت از دانشجویان کوی دانشگاه با سلاح منطق، مدارا و اندرز برای دربند کشیدن خشم با آن روب</span><span>ه&zwnj;</span><span>رو می&zwnj;شد. هاله قربانی خشونت&zwnj;&zwnj; همان استبدادی شد که پدرش را پانزده سال به زندان و شکنجه م</span><span>ح</span><span>کوم کرد. ضربات بیرحمانه چکمه&zwnj;های خفاشان وحشت این بار نه بر پیشانی او بلکه بر قلبش فرود آمد</span><span>.</span></div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL"><span>باز صدای هاله را می&zwnj;شنوم که در پاسخ بانوی مصاحبه&zwnj;گر می&zwnj;گوید: &laquo;با روش غلط با روش خشونت، انتقامجویی و انتقام&zwnj;گیری نمی&zwnj;توان حرف حق را به کرسی نشاند. باید این دور باطل را گذاشت کنار. وظیفه ما انتقام&zwnj;گیری نیست...&raquo;</span></div> <div dir="RTL"><span>چند عکس از گورستانی تاریک، سایه&zwnj;هایی برخاک نشسته با شاخه&zwnj;ای گل را در</span><span>فیس</span><span>&zwnj;</span><span>بوک می&zwnj;بینی. دلت می&zwnj;خواهد فریاد بکشی</span><span>،</span><span> اما ساکت می&zwnj;مانی. به یاد طنین صدایش می&zwnj;افتی که چه آرام و متین بود</span><span>.</span></div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL"><b><span>بامداد پنجشنبه</span></b></div> <div dir="RTL"><span>اجازه برگزاری مراسم ختم پدر و دختر در مسجدحجت&zwnj;بن&zwnj;الحسن در خیابان سهروردی به خانواده سحابی داده نمی&zwnj;شود. در مسجد بسته شده و مردم عزادار بلاتکلیفند. دقایقی بعد شرح مفصل حمله مامورین امنیتی به عزادارن، راه</span><span>&zwnj;</span><span>بندان شدید، دستگیری و بازداشت گروهی از بستگان و دوستان خانواده سحابی را می&zwnj;خوانی</span><span>.</span></div> <div dir="RTL"><span dir="LTR">&nbsp;</span><span>مردم حق رفتن به مراسم ختم را هم ندارند؟</span></div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL"><b><span>شامگاه پنجشنبه</span></b></div> <div dir="RTL"><span>از خودت می&zwnj;پرسی اگر هاله سحابی دچار ایست قلبی شده و ضربات چماقدران امنیتی او را از پای درنیاورده، چرا باید بدون کالبدشکافی برای روشن شدن علت مرگ و با این عجله شبانه به خاک سپرده شود؟</span></div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL"><span>در شامگاه پنجشنبه فیلمی از مراسم خاکسپاری بانوی آزادی و صلح را در گورستان لواسان می&zwnj;بینی. پیکر دختر در کنار گور پدر به خاک سپرده می&zwnj;شود. دو مزار تازه شمع</span><span>&zwnj;</span><span>آجین و گلباران می&zwnj;شود. هق</span><span>&zwnj;</span><span>هق گریه عزیزانش و آواز جمعی قرآن</span><span>&zwnj;</span><span>خوانان </span><span>در</span><span>هم می&zwnj;آمیزد</span><span>.</span></div> <div dir="RTL"><span>تو هم شمع&zwnj;ها را روشن می&zwnj;کنی و به سوگ می&zwnj;نشینی</span><span>.</span></div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL"><span>ذهن خالی&zwnj;ات شعری از شاعر آزادی الف. بامداد را بیاد می&zwnj;آورد</span><span>:</span></div> <div dir="RTL"><span>خرخاکی&zwnj;ها به جنازه&zwnj;ات به سوءظن می&zwnj;نگرند</span></div> <div dir="RTL"><span>هر چند که تو سپیده را از</span><span>آن زود&zwnj;تر دمیدی</span></div> <p>که خروسان بانگ سحر کنند&nbsp;</p>

که خروسان بانگ سحر کنند 

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

نظری وجود ندارد.