«از گذشتهام فرار نکردهام»
<p>منیره برادران – کتاب‌های خاطرات زندان در خدمت مستند کردن وقایع زندان و رویدادهای تاریخی، روشن شدن حقیقت و دادخواهی در جامعه سهمی بزرگ ایفا می‌کنند. نقش «نه زیستن، نه مرگ» نوشته‌ی ایرج مصداقی در این فرآیند (پروسه) فرا‌تر از سهم یک کتاب خاطرات است.</p> <!--break--> <p>خاطرات زندان که در تلفیقی از خاطره‌نویسی و گزارش به قلم درآمده، نه تنها در خدمت این تلاش‌ها، بلکه خود مستقلاً وارد آن عرصه‌ها شده است. مقدم بر اینها همه، در عرصه‌ی تاریخ‌نویسی تلاش ایرج مصداقی درخشان است، او تاریخی را که به‌شدت سانسور و تحریف شده و همچنان تحریف و سانسور می‌شود، تاریخی را که خیلی‌ها از مکتوب شدن و راست نوشته شدن آن هراس دارند، بازنویسی می‌کند.<br /> </p> <p><img alt="" align="left" width="200" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/baradme01_0.jpg" />«نه زیستن، نه مرگ» نوشته‌ی ایرج مصداقی حاصل مشاهدات نویسنده از ده سال زندان، در فاصله‌ی بین سال‌های ۱۳۶۰ تا ۱۳۷۰، سیاه‌ترین دوره‌ای که تاریخ زندان‌های کشور ما دست‌کم در صد سال گذشته به خود دیده و پژوهش در آن دوره است.<br /> </p> <p>مصداقی می‌گوید: «اهل تعارف نیستم واقعاً موقع نوشتن کتاب و بیان خاطراتم رنجی را متحمل نشدم که بخواهم منتی سر کسی بگذارم. هیچگاه از گذشته‌ام فرار نکرده‌ام، با آن‌ زندگی‌ کرده‌ام، البته در آن نمانده‌ام.»<br /> </p> <p>«نه زیستن، نه مرگ» در چهار جلد منتشر شده و هر جلد با عنوانی مشخص می‌شود، عنوان‌هایی شاعرانه و پر رمز: غروب سپیده، اندوه ققنوس‌ها، تمشک‌های ناآرام و تا طلوع انگور. با ایرج مصداقی، نویسنده‌ی کتاب «نه زیستن، نه مرگ» گفت‌و‌گویی انجام داده‌ام که اکنون در دفتر «خاک» در مجموعه‌ی ادبیات زندان می‌خوانید:<br /> </p> <p><strong>نوشتن کتاب‌های «نه زیستن نه مرگ» حدوداً چه مدتی طول کشید؟ <br /> </strong></p> <p><strong>ایرج مصداقی</strong> - در حدود دو سال طول کشید. چون مجبور بودم همه‌ی کارهای کتاب را خودم به‌تنهایی انجام دهم. از تایپ گرفته تا وارد کردن تصحیحات ویراستاری، تهیه‌ی زیرنویس، اعلام و فهرست و... <br /> </p> <p><strong>در این پروسه عمدتاً با چه مشکلاتی مواجه بودی؟ <br /> </strong></p> <p>از آن‌جایی که هیچ یادداشت و آرشیوی نداشتم، دائم می‌بایست به حافظه‌ام رجوع می‌کردم و گذشته و صحنه‌ها را بازسازی می‌کردم. دلیل آن هم این بود که هیچ موقع فکر نمی‌کردم که در آینده کتابی خواهم نوشت و نیاز است که وقایع را مو به مو به‌خاطر بسپارم. حتی در جاهایی که به اسناد رجوع کرده‌ام نیز با مشکل مواجه بودم. ابتدا یادم می‌آمد که فلان مطلب را در جایی خوانده‌ام، بعد تلاش می‌کردم بگردم و اصل آن را تهیه کنم. این نوع کار‌ها به نظرم بیشتر باید به صورت گروهی انجام گیرد تا همه جانبه‌تر باشد. پس از اتمام کار مشکلات مالی انتشار کتاب با کمک دوستانی که پیشقدم شدند برطرف شد. <br /> </p> <p><strong>نوشتن و انتشار کتاب چه تاثیری بر روند زندگی تو داشت؟ <br /> </strong></p> <p> </p> <p><img alt="" align="left" src="http://www.zamaaneh.com/pictures-new/BARADME02.jpg" />از طریق انتشار کتاب با دوستان زیادی در داخل و خارج از کشور آشنا شدم و مورد محبتشان قرار گرفتم. البته دشمنانی نیز برای خودم دست و پا کردم که در مقایسه با دوستان ناچیزند. از اینکه می‌بینم از طریق انتشار خاطراتم، کسانی که آن دوره را تجربه‌ نکرده‌اند با جنایات صورت گرفته در دهه‌ی اول حاکمیت جمهوری اسلامی آشنا می‌شوند از صمیم قلب خوشحال می‌شوم. از طرف دیگر روزانه مجبورم به ایمیل‌های کسانی که کتاب را خوانده‌اند و پرسش‌هایی دارند، جواب دهم.‌ گاه افراد از سرنوشت عزیزانشان سؤال می‌کنند که کسی چیزی راجع به آن‌ها نگفته. گاهی اطلاعات بیشتری از کسانی که در کتاب نام‌ب رده‌ام می‌خواهند یا در مورد مسائل مختلف سیاسی، مواضع‌ گروه‌های سیاسی و مواضع خودم پرسش می‌کنند. از آن‌جایی که هیچ ایمیل و پرسشی را بی‌پاسخ نمی‌گذارم، وقت زیادی را با کمال میل صرف این‌کار می‌کنم. از اینکه می‌توانم صدای دوستانم را که خاموش شده، پژواک دهم احساس خوشی دارم.</p> <p> </p> <p><strong>بر زندگی خود تو چی؟ منظورم این است که نوشتن کمکی بود بر زخم‌ها؟ یا اینکه زخم‌ها را باز کرد بدون مرهم؟ <br /> </strong></p> <p> </p> <p>شاید خیلی‌ها با خواندن خاطراتم این تصور برایشان پیش بیاید که برای آگاه‌سازی نسل جوان و یا برای رساندن صدای قربانیان نقض حقوق بشر در دهه‌ی اول انقلاب چه زخم‌ها که از من سرباز کرده و چه سختی‌هایی را برای یادآوری آن دوره متحمل شده‌ام، در حالی‌که چنین نبوده است. اهل تعارف نیستم واقعاً موقع نوشتن کتاب و بیان خاطراتم رنجی را متحمل نشدم که بخواهم منتی بر سر کسی بگذارم. هیچگاه از گذشته‌ام فرار نکرده‌ام، با آن‌ زندگی‌ کرده‌ام، البته در آن نمانده‌ام. روزی نبوده که خاطراتم را مرور نکنم و یا در ذهنم به گذشته نقبی نزنم. زخم‌هایم خیلی وقت است التیام یافته، چون نگاهم به مسائل متفاوت است. اولین بار نبود که از گذشته صحبت می‌کردم، آنچه را که نوشته‌ام پیش‌تر بار‌ها برای دوستان و آشنایان و البته در جمع‌های کوچک‌تر تعریف کرده بودم. اتفاقاً همین بیان خاطرات باعث شد که آن‌ها روی من فشار بیاورند که خاطراتم را انتشار دهم وگرنه قصد نداشتم خاطراتم را انتشار دهم. در حال حاضر از اینکه می‌توانم صدای دوستانم را که خاموش شده در ابعاد گسترده‌ای پژواک دهم احساس خوشی دارم. قبلا برای رساندن صدای آن‌ها به گونه‌ای متفاوت عمل می‌کردم. فکر می‌کنم شیوه‌ای که امروز پیش گرفته‌ام بیشتر مثمرثمر است. <br /> </p> <p><strong>عنوان‌هایی را که برای کتاب‌های «نه زیستن، نه مرگ» انتخاب کرده‌ای، از سروده‌های زندان گرفته شده‌اند؟ <br /> </strong></p> <p><img alt="" align="left" src="http://www.zamaaneh.com/pictures-new/IRDBAR02.jpg" />فقط «تمشک‌های ناآرام» از سروده‌های زندان گرفته شده‌ است. این عبارت از شعر «کوچ» گرفته شده که به مناسبت اولین سالگرد کشتار ۶۷ در اوین سروده شد. «تا طلوع انگور» از سهراب سپهری وام گرفته شده. «غروب سپیده» ترکیبی است که خودم ساختم و در واقع برداشت من از انقلابی است که هنگام طلوعش، غروب کرد. «اندوه ققنوس‌ها» هم ترکیبی است که کلمات‌ آن به شکل‌های گوناگون در اشعار زندان‌ آمده اما نه به این شکل و همراه هم.<br /> </p> <p><strong>به نظرم رسید که آن روز‌ها در زندان خشمی که از تواب‌ها داشتی، بیشتر از خشمی بود که از نگهبان‌ها داشتی؟ این احساس من بود یا اینکه واقعاً چنین بود؟ <br /> </strong></p> <p> </p> <p>بله در مواردی حق با شماست. این احساس بیشتر زندانیان در آن دوران بود. خود شما شاهد بودید که بخش زیادی از پلیدی‌ها از سوی توابین صورت می‌گرفت. سیستم سرکوب در زندان را آن‌ها اداره می‌کردند. البته نفرتم از همه تواب‌ها نبود. تواب‌ها یکدست نبودند. مثل زندانیان مقاوم، آن‌ها هم یک طیف گسترده بودند. همه را نمی‌شد و نمی‌شود با یک چوب راند. جریان توابین از کسانی که در شعبه، بازجویی و شکنجه می‌کردند، در گشت‌های دادستانی شرکت کرده، در گلوگاه‌ها و ایست‌های بازرسی فعالان سیاسی، زندانیان آزاد شده و... را شناسایی و دستگیر می‌کردند شروع می‌شد تا به مسئولان بند‌ها در دوران لاجوردی، مسئولان اتاق‌ها و همکارانشان و کسانی که خط سرکوب را می‌دادند می‌رسید و سپس به توابین معمولی بند‌ها و یا کسانی که دمپایی جلو پای زندانیان نزدیک توالت جفت می‌کردند ختم می‌شد. بعضی‌ها هم هنگام پایان محکومیتشان یکی دو تا گزارش می‌دادند تا بلکه حساسیت روی آن‌ها کم شود و رژیم آزادشان کند. نگاهم به این افراد با توجه به جایگاهی که در سیستم سرکوب داشتند متفاوت بود. به بعضی‌ها نگاهی ترحم‌آمیز داشتم. موقعیت بعضی‌ها را درک می‌کردم. اما از بعضی‌ها نفرت داشتم.</p> <p><img alt="" align="left" src="http://www.zamaaneh.com/pictures-new/IRDBAR03.jpg" />در قزل حصار به ویژه بند ۶ که من بودم، به ندرت ما پاسدار یا نگهبان می‌دیدیم. بنابراین حضور تواب‌ها و اعمال آن‌ها که لحظه به لحظه شاهدش بودیم برایمان ملموس بود. آن‌ها نگهبان بند و زندانبان بودند، هرچند خودشان هم زندانی بودند. با این‌حال آن‌ها ابزار اصلی سرکوب بودند. اگر پاسدار یا حاج‌داوود ذره‌ای رحم و شفقت در جایی نشان می‌داد باعث ناراحتی آنان می‌شد. طبیعی بود که خشم ما نسبت به آن‌ها کمتر از خشممان نسبت به پاسداران و نگهبانان زندان نباشد. اتفاقاً تواب‌ها خیلی اوقات دریده‌تر و بی‌رحم‌تر هم بودند. با این حال اکثریت توابین به محض‌ اینکه آزاد شدند، دست از حمایت رژیم کشیدند و در جامعه بعضاً خود را مخالف هم نشان دادند.<br /> </p> <p>از نظر من توابین هم جزو قربانیان این نظام تلقی می‌شوند. اما این باعث نمی‌شود که اعمال آن‌ها دیده نشود و یا این قربانی تلقی شدن نافی مسئولیت داشتن این افراد شود. این نگاه را در زندان هم داشتم، به محض اینکه احساس می‌کردم کسی می‌خواهد از نظام و دیگر توابین جدا شود از همه‌ی توش و توانم استفاده می‌کردم تا به او کمک کنم. از بازگشت هر توابی استقبال می‌کردم. خود را در مقامی نمی‌دیدم که افراد را محاکمه کنم. می‌دانستم همه‌ی ما و از جمله خود من ضعف‌های پنهان و آشکار زیادی داریم بنابراین وقتی کسی می‌خواست اشتباهات خود را تصیحح کند و راه جدیدی را بیازماید او را مورد حمایت قرار می‌دادم. در خاطراتم نیز به این موضوع اشاره کرده‌ام.<br /> </p> <p><strong>امروز هم‌‌ همان خشم را نسبت به تواب‌ها داری؟<br /> </strong></p> <p> </p> <p>سوراخ دعا را نباید گم کرد. معلوم است امروز در حالی که دیگر توابین سابق کارایی خود را از دست داده و ابزار سرکوب نظام نیستند مورد خشم من هم قرار نمی‌گیرند. من کینه‌ی کور ندارم. مسئله‌ام هم شخصی نیست. من اسم کسی را که باعث دستگیری‌ام شد یا کسی را که گزارش‌هایش باعث انفرادی‌ رفتن و تحت فشار و شکنجه قرار گرفتن و... من شد در کتابم به صورت مخفف آورده‌ام. چون نیستند که از خود دفاع کنند. </p> <p>اما از توابین انتظار می‌رود وقتی به دنیای آزاد می‌آیند، به ویژه وقتی به خارج از کشور می‌آیند، لااقل از کرده‌ی خود پشیمان باشند نه اینکه تازه مدعی شوند و دست به دروغ‌پردازی بزنند. من توابینی مثل هوشنگ اسدی را که همچنان در حال توطئه و انتقام‌گیری از زندانیان مقاوم هستند، خطرناک ارزیابی می‌کنم و خشمم نسبت به امثال او کمتر از خشمم به پاسداران و نگهبانان زندان نیست.<br /> </p> <p><strong>اگر روزی تغییرات جدی به سمت آزادی در کشورمان روی دهد، فکر می‌کنی مهم‌ترین اقدام یا خواسته برای مقابله با فراموشی چه چیزی است؟ <br /> </strong></p> <p> </p> <p>به نظر من مهم‌ترین اقدام برای مقابله با فراموشی محاکمه عادلانه ناقضین حقوق بشر بر اساس معیارهای بین‌المللی و تشکیل کمیسیون حقیقت‌یاب برای رسیدگی به جنایات صورت‌گرفته در دوران حاکمیت جمهوری اسلامی است. آن‌چه ذکر کردم اولین قدم در راه طولانی مقابله با فراموشی است. <br /> از ایرج مصداقی همچنین کتابی در دست انتشار است درباره تاریخچه کمیسیون و شورای حقوق بشر در سازمان ملل و نیز قطعنا‌مه‌هایی که پس از انقلاب به خاطر نقض حقوق بشر علیه ایران تصویب شده است.</p> <p><br /> <strong>______________________________________________________________________</strong></p> <p> </p> <p><strong>یادآوری:</strong><br /> رادیو زمانه در مقامی نیست که اظهارات مصاحبه‌شوندگان در گفت‌و‌گوها را تأیید یا رد کند. با این‌حال طبعاً خود را موظف می‌داند پاسخ و توضیحات اشخاص حقیقی نسبت به‌‌ اظهارات مناقشه‌انگیز را در همین ستون بازتاب دهد. </p> <p> </p> <p><strong>در همین زمینه:<br /> </strong></p> <p><a href="http://zamanehdev.redbee.nl/u/?p=4289">::بخش نخست جستار «پیکار با تباهی» نوشته منیره برادران در نقد «نه زیستن، نه مرگ» ایرج مصداقی::</a></p> <p><a href="http://zamanehdev.redbee.nl/u/?p=4421">::بخش دوم و پایانی جستار «پیکار با تباهی» نوشته منیره برادران در نقد «نه زیستن، نه مرگ» ایرج مصداقی::</a></p> <p><a href="http://zamanehdev.redbee.nl/u/?p=4130">::گفت‌و‌گوی منیره برادران با فریبا ثابت درباره‌ی تأثیر زندان‌نگاری بر زندگی نویسنده، بخش دوازدهم مجموعه ادبیات زندان در دفتر خاک::</a> </p> <p><a href="http://www.iranrights.org/index-fa.php">::بنیاد برومند، حقوق بشر و دموکراسی برای ایران::</a><br /> <a href="http://www.irajmesdaghi.com/">::سایت ایرج مصداقی::</a><br /> <a href="http://www.irajmesdaghi.com/page1.php?id=185">::صفحه‌ی معرفی نه زیستن، نه مرگ، نوشته‌ی ایرج مصداقی::</a><br /> </p> <p> </p> <p><strong>دانلود مجموعه چهار جلدی «نه زیستن، نه مرگ» نوشته‌ی ایرج مصداقی </strong>به شکل فایل پی دی اف (منبع دانلود: سایت نویسنده) برای دانلود کتاب روی عکس جلد کلیک کنید</p> <p> </p> <p><a href="http://irajmesdaghi.com/pfiles/ghoroub_sepideh.pdf"><img alt="" align="middle" src="http://www.zamaaneh.com/pictures-new/BARADME05.jpg" /></a> <a href="http://irajmesdaghi.com/pfiles/andooh_ghoghnoosha.pdf"><img alt="" align="middle" src="http://www.zamaaneh.com/pictures-new/BARADME06.jpg" /></a> <a href="http://irajmesdaghi.com/pfiles/tameshkhaye_naaram.pdf"><img alt="" align="middle" src="http://www.zamaaneh.com/pictures-new/BARADME07.jpg" /></a> <a href="http://irajmesdaghi.com/pfiles/ta_toloue_angoor.pdf"><img alt="" align="middle" src="http://www.zamaaneh.com/pictures-new/BARADME08.jpg" /></a></p> <p><br /> </p>
منیره برادران – کتابهای خاطرات زندان در خدمت مستند کردن وقایع زندان و رویدادهای تاریخی، روشن شدن حقیقت و دادخواهی در جامعه سهمی بزرگ ایفا میکنند. نقش «نه زیستن، نه مرگ» نوشتهی ایرج مصداقی در این فرآیند (پروسه) فراتر از سهم یک کتاب خاطرات است.
خاطرات زندان که در تلفیقی از خاطرهنویسی و گزارش به قلم درآمده، نه تنها در خدمت این تلاشها، بلکه خود مستقلاً وارد آن عرصهها شده است. مقدم بر اینها همه، در عرصهی تاریخنویسی تلاش ایرج مصداقی درخشان است، او تاریخی را که بهشدت سانسور و تحریف شده و همچنان تحریف و سانسور میشود، تاریخی را که خیلیها از مکتوب شدن و راست نوشته شدن آن هراس دارند، بازنویسی میکند.
«نه زیستن، نه مرگ» نوشتهی ایرج مصداقی حاصل مشاهدات نویسنده از ده سال زندان، در فاصلهی بین سالهای ۱۳۶۰ تا ۱۳۷۰، سیاهترین دورهای که تاریخ زندانهای کشور ما دستکم در صد سال گذشته به خود دیده و پژوهش در آن دوره است.
مصداقی میگوید: «اهل تعارف نیستم واقعاً موقع نوشتن کتاب و بیان خاطراتم رنجی را متحمل نشدم که بخواهم منتی سر کسی بگذارم. هیچگاه از گذشتهام فرار نکردهام، با آن زندگی کردهام، البته در آن نماندهام.»
«نه زیستن، نه مرگ» در چهار جلد منتشر شده و هر جلد با عنوانی مشخص میشود، عنوانهایی شاعرانه و پر رمز: غروب سپیده، اندوه ققنوسها، تمشکهای ناآرام و تا طلوع انگور. با ایرج مصداقی، نویسندهی کتاب «نه زیستن، نه مرگ» گفتوگویی انجام دادهام که اکنون در دفتر «خاک» در مجموعهی ادبیات زندان میخوانید:
نوشتن کتابهای «نه زیستن نه مرگ» حدوداً چه مدتی طول کشید؟
ایرج مصداقی - در حدود دو سال طول کشید. چون مجبور بودم همهی کارهای کتاب را خودم بهتنهایی انجام دهم. از تایپ گرفته تا وارد کردن تصحیحات ویراستاری، تهیهی زیرنویس، اعلام و فهرست و...
در این پروسه عمدتاً با چه مشکلاتی مواجه بودی؟
از آنجایی که هیچ یادداشت و آرشیوی نداشتم، دائم میبایست به حافظهام رجوع میکردم و گذشته و صحنهها را بازسازی میکردم. دلیل آن هم این بود که هیچ موقع فکر نمیکردم که در آینده کتابی خواهم نوشت و نیاز است که وقایع را مو به مو بهخاطر بسپارم. حتی در جاهایی که به اسناد رجوع کردهام نیز با مشکل مواجه بودم. ابتدا یادم میآمد که فلان مطلب را در جایی خواندهام، بعد تلاش میکردم بگردم و اصل آن را تهیه کنم. این نوع کارها به نظرم بیشتر باید به صورت گروهی انجام گیرد تا همه جانبهتر باشد. پس از اتمام کار مشکلات مالی انتشار کتاب با کمک دوستانی که پیشقدم شدند برطرف شد.
نوشتن و انتشار کتاب چه تاثیری بر روند زندگی تو داشت؟
از طریق انتشار کتاب با دوستان زیادی در داخل و خارج از کشور آشنا شدم و مورد محبتشان قرار گرفتم. البته دشمنانی نیز برای خودم دست و پا کردم که در مقایسه با دوستان ناچیزند. از اینکه میبینم از طریق انتشار خاطراتم، کسانی که آن دوره را تجربه نکردهاند با جنایات صورت گرفته در دههی اول حاکمیت جمهوری اسلامی آشنا میشوند از صمیم قلب خوشحال میشوم. از طرف دیگر روزانه مجبورم به ایمیلهای کسانی که کتاب را خواندهاند و پرسشهایی دارند، جواب دهم. گاه افراد از سرنوشت عزیزانشان سؤال میکنند که کسی چیزی راجع به آنها نگفته. گاهی اطلاعات بیشتری از کسانی که در کتاب نامب ردهام میخواهند یا در مورد مسائل مختلف سیاسی، مواضع گروههای سیاسی و مواضع خودم پرسش میکنند. از آنجایی که هیچ ایمیل و پرسشی را بیپاسخ نمیگذارم، وقت زیادی را با کمال میل صرف اینکار میکنم. از اینکه میتوانم صدای دوستانم را که خاموش شده، پژواک دهم احساس خوشی دارم.
بر زندگی خود تو چی؟ منظورم این است که نوشتن کمکی بود بر زخمها؟ یا اینکه زخمها را باز کرد بدون مرهم؟
شاید خیلیها با خواندن خاطراتم این تصور برایشان پیش بیاید که برای آگاهسازی نسل جوان و یا برای رساندن صدای قربانیان نقض حقوق بشر در دههی اول انقلاب چه زخمها که از من سرباز کرده و چه سختیهایی را برای یادآوری آن دوره متحمل شدهام، در حالیکه چنین نبوده است. اهل تعارف نیستم واقعاً موقع نوشتن کتاب و بیان خاطراتم رنجی را متحمل نشدم که بخواهم منتی بر سر کسی بگذارم. هیچگاه از گذشتهام فرار نکردهام، با آن زندگی کردهام، البته در آن نماندهام. روزی نبوده که خاطراتم را مرور نکنم و یا در ذهنم به گذشته نقبی نزنم. زخمهایم خیلی وقت است التیام یافته، چون نگاهم به مسائل متفاوت است. اولین بار نبود که از گذشته صحبت میکردم، آنچه را که نوشتهام پیشتر بارها برای دوستان و آشنایان و البته در جمعهای کوچکتر تعریف کرده بودم. اتفاقاً همین بیان خاطرات باعث شد که آنها روی من فشار بیاورند که خاطراتم را انتشار دهم وگرنه قصد نداشتم خاطراتم را انتشار دهم. در حال حاضر از اینکه میتوانم صدای دوستانم را که خاموش شده در ابعاد گستردهای پژواک دهم احساس خوشی دارم. قبلا برای رساندن صدای آنها به گونهای متفاوت عمل میکردم. فکر میکنم شیوهای که امروز پیش گرفتهام بیشتر مثمرثمر است.
عنوانهایی را که برای کتابهای «نه زیستن، نه مرگ» انتخاب کردهای، از سرودههای زندان گرفته شدهاند؟
فقط «تمشکهای ناآرام» از سرودههای زندان گرفته شده است. این عبارت از شعر «کوچ» گرفته شده که به مناسبت اولین سالگرد کشتار ۶۷ در اوین سروده شد. «تا طلوع انگور» از سهراب سپهری وام گرفته شده. «غروب سپیده» ترکیبی است که خودم ساختم و در واقع برداشت من از انقلابی است که هنگام طلوعش، غروب کرد. «اندوه ققنوسها» هم ترکیبی است که کلمات آن به شکلهای گوناگون در اشعار زندان آمده اما نه به این شکل و همراه هم.
به نظرم رسید که آن روزها در زندان خشمی که از توابها داشتی، بیشتر از خشمی بود که از نگهبانها داشتی؟ این احساس من بود یا اینکه واقعاً چنین بود؟
بله در مواردی حق با شماست. این احساس بیشتر زندانیان در آن دوران بود. خود شما شاهد بودید که بخش زیادی از پلیدیها از سوی توابین صورت میگرفت. سیستم سرکوب در زندان را آنها اداره میکردند. البته نفرتم از همه توابها نبود. توابها یکدست نبودند. مثل زندانیان مقاوم، آنها هم یک طیف گسترده بودند. همه را نمیشد و نمیشود با یک چوب راند. جریان توابین از کسانی که در شعبه، بازجویی و شکنجه میکردند، در گشتهای دادستانی شرکت کرده، در گلوگاهها و ایستهای بازرسی فعالان سیاسی، زندانیان آزاد شده و... را شناسایی و دستگیر میکردند شروع میشد تا به مسئولان بندها در دوران لاجوردی، مسئولان اتاقها و همکارانشان و کسانی که خط سرکوب را میدادند میرسید و سپس به توابین معمولی بندها و یا کسانی که دمپایی جلو پای زندانیان نزدیک توالت جفت میکردند ختم میشد. بعضیها هم هنگام پایان محکومیتشان یکی دو تا گزارش میدادند تا بلکه حساسیت روی آنها کم شود و رژیم آزادشان کند. نگاهم به این افراد با توجه به جایگاهی که در سیستم سرکوب داشتند متفاوت بود. به بعضیها نگاهی ترحمآمیز داشتم. موقعیت بعضیها را درک میکردم. اما از بعضیها نفرت داشتم.
در قزل حصار به ویژه بند ۶ که من بودم، به ندرت ما پاسدار یا نگهبان میدیدیم. بنابراین حضور توابها و اعمال آنها که لحظه به لحظه شاهدش بودیم برایمان ملموس بود. آنها نگهبان بند و زندانبان بودند، هرچند خودشان هم زندانی بودند. با اینحال آنها ابزار اصلی سرکوب بودند. اگر پاسدار یا حاجداوود ذرهای رحم و شفقت در جایی نشان میداد باعث ناراحتی آنان میشد. طبیعی بود که خشم ما نسبت به آنها کمتر از خشممان نسبت به پاسداران و نگهبانان زندان نباشد. اتفاقاً توابها خیلی اوقات دریدهتر و بیرحمتر هم بودند. با این حال اکثریت توابین به محض اینکه آزاد شدند، دست از حمایت رژیم کشیدند و در جامعه بعضاً خود را مخالف هم نشان دادند.
از نظر من توابین هم جزو قربانیان این نظام تلقی میشوند. اما این باعث نمیشود که اعمال آنها دیده نشود و یا این قربانی تلقی شدن نافی مسئولیت داشتن این افراد شود. این نگاه را در زندان هم داشتم، به محض اینکه احساس میکردم کسی میخواهد از نظام و دیگر توابین جدا شود از همهی توش و توانم استفاده میکردم تا به او کمک کنم. از بازگشت هر توابی استقبال میکردم. خود را در مقامی نمیدیدم که افراد را محاکمه کنم. میدانستم همهی ما و از جمله خود من ضعفهای پنهان و آشکار زیادی داریم بنابراین وقتی کسی میخواست اشتباهات خود را تصیحح کند و راه جدیدی را بیازماید او را مورد حمایت قرار میدادم. در خاطراتم نیز به این موضوع اشاره کردهام.
امروز هم همان خشم را نسبت به توابها داری؟
سوراخ دعا را نباید گم کرد. معلوم است امروز در حالی که دیگر توابین سابق کارایی خود را از دست داده و ابزار سرکوب نظام نیستند مورد خشم من هم قرار نمیگیرند. من کینهی کور ندارم. مسئلهام هم شخصی نیست. من اسم کسی را که باعث دستگیریام شد یا کسی را که گزارشهایش باعث انفرادی رفتن و تحت فشار و شکنجه قرار گرفتن و... من شد در کتابم به صورت مخفف آوردهام. چون نیستند که از خود دفاع کنند.
اما از توابین انتظار میرود وقتی به دنیای آزاد میآیند، به ویژه وقتی به خارج از کشور میآیند، لااقل از کردهی خود پشیمان باشند نه اینکه تازه مدعی شوند و دست به دروغپردازی بزنند. من توابینی مثل هوشنگ اسدی را که همچنان در حال توطئه و انتقامگیری از زندانیان مقاوم هستند، خطرناک ارزیابی میکنم و خشمم نسبت به امثال او کمتر از خشمم به پاسداران و نگهبانان زندان نیست.
اگر روزی تغییرات جدی به سمت آزادی در کشورمان روی دهد، فکر میکنی مهمترین اقدام یا خواسته برای مقابله با فراموشی چه چیزی است؟
به نظر من مهمترین اقدام برای مقابله با فراموشی محاکمه عادلانه ناقضین حقوق بشر بر اساس معیارهای بینالمللی و تشکیل کمیسیون حقیقتیاب برای رسیدگی به جنایات صورتگرفته در دوران حاکمیت جمهوری اسلامی است. آنچه ذکر کردم اولین قدم در راه طولانی مقابله با فراموشی است.
از ایرج مصداقی همچنین کتابی در دست انتشار است درباره تاریخچه کمیسیون و شورای حقوق بشر در سازمان ملل و نیز قطعنامههایی که پس از انقلاب به خاطر نقض حقوق بشر علیه ایران تصویب شده است.
______________________________________________________________________
یادآوری:
رادیو زمانه در مقامی نیست که اظهارات مصاحبهشوندگان در گفتوگوها را تأیید یا رد کند. با اینحال طبعاً خود را موظف میداند پاسخ و توضیحات اشخاص حقیقی نسبت به اظهارات مناقشهانگیز را در همین ستون بازتاب دهد.
در همین زمینه:
::بنیاد برومند، حقوق بشر و دموکراسی برای ایران::
::سایت ایرج مصداقی::
::صفحهی معرفی نه زیستن، نه مرگ، نوشتهی ایرج مصداقی::
دانلود مجموعه چهار جلدی «نه زیستن، نه مرگ» نوشتهی ایرج مصداقی به شکل فایل پی دی اف (منبع دانلود: سایت نویسنده) برای دانلود کتاب روی عکس جلد کلیک کنید
نظرها
کاوه
<p>درود<br /> میشه از جناب مصداقی بخواهید در باب "توطئه و انتقامگیری از زندانیان مقاوم" هوشنگ اسدی بیشتر توضیح دهند .</p>
برات
<p>بیرحم و بیروح ترین توابین از خود مجاهدین بودند جنایتکاري آنها در زندان دست کمی از بازجويان نداشت خصوصا که برای خود توجیه مذهبي داشتند و این نقطه اشتراک رژیم با توابین مجاهدین بود که نود درصدشان تواب شده بودند . با مجاهدین هیچ دشمنی ندارم اما حقایق باید گفته شود.</p>