ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

سلسله امامت به روایت اصول کافی (۳)

<div dir="RTL">علی ممقانی &ndash; همان گونه که درآغاز این مقاله اشاره شد، سؤال این است که آیا باور به وجود دوازده امام (برای شیعیان اثنی عشری ) با اسم و رسم مشخص، از ابتدای تشکیل فرقه شیعه وجود داشته [وهمچنین شیعیان پنج امامی (زیدیه) وهفت امامی (اسماعلیه) ونیزسایر فرق شیعه] یا امام قبل امام بعد را معین کرده و در نهایت به عدد دوازده ( پنج یا هفت و یا...) رسیده و در مسیر تاریخی خود تعداد واسامی آنان معین شده است.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <!--break--> <div dir="RTL">در زیر همانند دو قسمت پیشین، از باب&zwnj;های مختلف اصول کافی قول&zwnj;هایی نقل می&zwnj;شود و در هر مورد بر نکات قابل توجه برای بحث ما دست گذشته می&zwnj;شود</div> <div align="center" dir="RTL"><b>&nbsp;</b></div> <div dir="RTL"><b>باب &quot;اشاره و نص بر حضرت ابوالحسن الرضا علیه السلام&quot;</b></div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">۱. <span>داود رقى گوید: به موسى بن جعفر علیه السلام عرض کردم: قربانت گردم، من پیر شده&zwnj;ام مرا از دوزخ رهائى بخش حضرت با دست اشاره به پسرش ابوالحسن علیه السلام نمود و فرمود: این پس از من صاحب شماست.</span></div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">۲. <span>زیاد بن مروان قندى که از واقفیه بوده گوید: خدمت موسى بن جعفر رسیدم، پسرش ابوالحسن علیهما السلام نزد او بود، به من فرمود: اى زیاد: این پسرم فلانیست، نامه او نامه منست، سخن او سخن منست، فرستاده او فرستاده من است و هر چه گوید درست است.</span></div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">۳<span dir="LTR">.</span> یزید بن سلیط زیدى (که کنیه اش ابا عماره است ) گوید:... به موسى بن جعفر علیه السلام عرض کردم: مانند خبرى که پدرت علیه السلام به من فرمود، شما هم بفرمائید. امام فرمود آرى، پدرم در زمانى بود که مانند این زمان نبود (یعنى در این زمان باید تقیه کرد) به حضرت عرض کردم: هر که به این جواب قناعت کند، لعنت خدا بر او باشد، حضرت را خنده سختى گرفت، سپس فرمود: اى ابا عماره به تو خبر دهم که من از منزلم بیرون رفتم و به فلان پسرم وصیت کردم و در ظاهر پسران دیگرم را هم با او شریک کردم ولى در باطن تنها به او وصیت کردم، اگر کار دست من مى بود، امامت را به پسرم قاسم مى دادم که او را دوست دارم و نسبت به او مهربانم، ولى این اختیار با خداى عزوجل است، هر کجا خواهد قرار دهد<span dir="LTR">.</span></div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <blockquote> <div dir="RTL">پرسش این است، آیا باور به وجود دوازده امام (برای شیعیان اثنی- عشری) با اسم و رسم مشخص، از ابتدای تشکیل فرقه شیعه وجود داشته یا امام پیشین، امام بعد را معین کرده و در نهایت به عدد دوازده (پنج، هفت و یا...) رسیده و در مسیر تاریخی خود شمار و اسامی آنان معین شده است؟<br /> به عبارت دیگر آیا نقشه از پیش طراحی شده و سازماندهی شده، برای تشکیل مذهب تشیع وجود داشته یا برحسب اتفاق نام و شمار آنان به شکل کنونی درآمده است؟</div> </blockquote> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">خبر امامت او از رسول خدا صلى اللّه علیه و آله بمن رسیده و خود او و معاصرینش را به من نشان داده است، و او نیز تا از پیغمبر صلى اللّه علیه و آله و جدم على صلوات الله علیه خبر نرسد به کسى از ما وصیت نکند و من در خواب دیدم که همراه پیغمبر صلى اللّه علیه و آله انگشتر و شمشیر و عصا و کتاب و عمامه اى بود: عرض کردم: یا رسول الله ! اینها چیست؟ فرمود: عمامه رمز سلطنت خداى عزوجل است و شمشیر رمز عزت خداى تبارک و تعالى است و کتاب رمز نور خداى تبارک و تعالى و عصا رمز نیروى خدسا و انگشتر رمز جامع همه این امور است. سپس رسول خدا صلى اللّه علیه و آله به من فرمود: امر امامت از تو بیرون رفته و به دیگرى رسیده است عرض کردم: یا رسول الله به من بنما که او کیست ! فرمود، من هیچیک از امامان را ندیدم که از مفارقت امر امامت مانند تو بیتابى کند اگر امر امامت از روى محبت و دوستى مى بود که اسماعیل از تو نزد پدرت محبوبتر بود، ولى امام از جانب خداى عزوجل تعیین مى شود، سپس موسى بن جعفر علیه السلام فرمود: من تمام فرزندان زنده و مرده&zwnj;ام را به نظر آوردم، آنگاه امیرالمؤ منین علیه السلام به پسرم على اشاره کرد و فرمود: این سرور آنهاست: او از من و من از اویم و خدا با نیکو کارانست.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">سپس موسى بن جعفر علیه السلام فرمود: اى یزید این مطالب نزد تو امانت باشد، جز به آدم عاقل یا بنده خدائى که او را راستگو تشخیص داده ئى مگو، موسى بن جعفر گوید: من (در خواب ) متوجه رسول خدا صلى اللّه علیه و آله شدم و گفتم: پدر و مادرم به قربانت، شما همه فرزندانم را یک جا گفتید، بفرمائید کدامیک امام است؟ فرمود: آنکه با نور خداى عزوجل بنگرد و با فهمش بشنود و با حکمتش سخن گوید، درست مى رود و لذا اشتباه نکند، علم دارد و لذا نادانى نکند، حکمت و علم به او آموخته شده آنگاه دست پسرم على را گرفت و فرمود: او این است. سپس فرمود: چه کم همراه او هستى ؟!چون از سفر باز گشتى وصیت کن و کارهایت را سامان ده و از هرچه خواهى فراغت جو، زیرا تو از ایشان جدا مى شوى و همسایه دیگران و چون خواستى على را به طلب تا تو را غسل دهد و کفن پوشد، زیرا غسل دادن او ترا پاک کند و جز آن درست نباشد و این سنتى است که از پیش ثابت شده. و باید تو در برابرش بخوابى و برادران و عموهایش را پشت سر او به صف کن و به او دستور ده که ۹ تکبیر بر تو بگوید زیرا وصیت او پا برجا شده و در حال زنده بودنت متصدى کارهاى تو باشد. سپس فرزندانت را که بعد او هستند گرد آور و به نفع او از ایشان گواهى بگیر و خدا را هم گواه گیر و همان خدا براى گواهى کافیست.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">۴<span dir="LTR">.</span> یزید بن سلیط گوید: موسى بن جعفر علیه السلام وصیت فرمود: نیز وصیت نمودم به او و به پسرانم: ابراهیم و عباس و قاسم و اسماعیل و احمد، سرپرستى موقوفات و اموال و بردگان و کودکانم را که بازماندگان منند و نیز ام احمد را، ولى سرپرستى زنانم با على است نه با آنها و تولیت ثلث موقوفه پدرم و ثلث خودم نیز تنها با او است که در هر راه خواهد بمصرف رساند و نسبت بآنها حق صاحب مال را نسبت بمالش دارد، اگر خواهد بفروشد یا ببخشد یا واگذار کند یا بکسانیکه نام بردم یا دیگر اینکه نام نبردم صدقه دهد، اختیار با او است. او بجاى من است در این وصیت نسبت بمال و اهل و فرزندانم، و اگر بخواهد برادرانش را که در نوشته&zwnj;ام نام بردم ثابت بدارد، و اگر نخواهد اختیار دارد که خارجشان کند، بر او سرزنشى نیست و کسى حق رد کردن او را ندارد. و اگر دریافت که حال آنها نسبت به زمانیکه من از ایشان جدا مى شوم تغییر کرد حق دارد ایشان را تحت سرپرستى خود در آورد. و اگر یکى از آنها بخواهد خواهر خود را بشوهر دهد، جز باجازه و فرمان او حق ندارد. زیرا او بامر ازدواج فامیلش آشناتر است.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">&bull; نکات قابل توجه در مورد قول&zwnj;های بالا از اصول کافی:</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">&minus; نمی دانم یک نفر با باورهای شیعی درباره علم غیب و علم لدنی و دانستن حوداث تا قیامت و خواندن باطن افراد توسط امامان شیعه چگونه این جمله حدیث ۳ را می&zwnj;توانند تفسیر و توجیه کنند &quot;به فلان پسرم وصیت کردم و در ظاهر پسران دیگرم را هم با او شریک کردم ولى در باطن تنها به او وصیت کردم، اگر کار دست من مى بود، امامت را به پسرم قاسم مى دادم که او را دوست دارم و نسبت به او مهربانم&quot;.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">&minus; وباز در حدیث ۳&quot;عمامه رمز سلطنت خدا و شمشیر رمز عزت خدا و کتاب رمز نور خدا و عصا رمز نیروى خدا و انگشتر رمز جامع همه این امور است&quot; این است رموز دین در تشیع!!!</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">&minus; مورد دیگر از این که امام کاظم نمی&zwnj;داند امام بعد خود کیست، علم غیب و دانستن آینده، ظاهرا نتوانسته به کمک او بیاید، هم چنان که به کمک پدرش نیامد، توجه کنید :&quot;رسول خدا (در خواب) به من فرمود: امر امامت از تو بیرون رفته و به دیگرى رسیده است عرض کردم: یا رسول الله به من بنما که او کیست ! فرمود، من هیچیک از امامان را ندیدم که از مفارقت امر امامت مانند تو بیتابى کند اگر امر امامت از روى محبت و دوستى مى بود که اسماعیل از تو نزد پدرت محبوبتر بود، ولى امام از جانب خداى عزوجل تعیین مى شود، سپس موسى بن جعفر علیه السلام فرمود: من تمام فرزندان زنده و مرده&zwnj;ام را به نظر آوردم، آنگاه امیرالمؤ منین علیه السلام به پسرم على اشاره کرد و فرمود: این سرور آنهاست&quot;</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">&minus; این جمله حدیث ۳ را &quot;این مطالب نزد تو امانت باشد، جز به آدم عاقل یا بنده خدائى که او را راستگو تشخیص &zwj;داده اى مگو&quot; مقایسه کنید با احادیث باب راه اثبات امامت که می&zwnj;گفت امام وصیت شده از امام قبل شهره شهر است به طوری که همه می&zwnj;دانند امام جدید کیست.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">&minus; بر خلاف احادیث ابواب قبل که می&zwnj;گفت آخرین دقیقه عمر امام امامت منتقل می&zwnj;شود، در حدیث ۳ قبل از مردن به صورت نمادین امام کاظم نقش مرده را بازی می&zwnj;کند تا امام رضا غسل و کفن کند و نقش خواندن نماز میت را بازی کند ( آنهم با ۴ تکبیر بیشتر) و نیز سایر فرزندان و فامیل نقش ماموم را بازی کنند تا برایشان ثابت شود امام بعد علی (رضا ) است، هر چند او به همه فرزندانش وصیت کرده باشد و رسمأ متصدی امر امامت گردد، هرچند خودش زنده باشد ( در یک زمان دو امام خلاف احادیث ابواب قبل است).&quot;على را به طلب تا تو را غسل دهد و کفن پوشد، زیرا غسل دادن او ترا پاک کند و جز آن درست نباشد و این سنتى است که از پیش ثابت شده. و باید تو در برابرش بخوابى و برادران و عموهایش را پشت سر او به صف کن و به او دستور ده که ۹ تکبیر بر تو بگوید زیرا وصیت او پا برجا شده و در حال زنده بودنت متصدى کارهاى تو باشد. سپس فرزندانت را که بعد او هستند گرد آور و به نفع او از ایشان گواهى بگیر و خدا را هم گواه گیر&quot;</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">&minus; امام کاظم به همه فرزندانش با اولویت امام رضا وصیت (امامت) می&zwnj;کند &quot;وصیت نمودم به او و به پسرانم: ابراهیم و عباس و قاسم و اسماعیل و احمد، سرپرستى موقوفات و اموال و بردگان و کودکانم را که بازماندگان منند و نیز ام احمد را&quot; امر امامت قبل از زندان رفتن امام کاظم به فرزندانش با اولویت امام رضا واگذار می&zwnj;شود.</div> <div dir="RTL"><b>&nbsp;</b></div> <div dir="RTL"><b>باب &quot;اشاره و نص بر ابى جعفر دوم (امام نهم ) علیه السلام&quot;</b></div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">۱. معمر بن خلاد گوید: از امام رضا علیه السلام شنیدم که مطلبى گفت و سپس فرمود: شما چه احتیاجى باین موضوع دارید؟ این ابوجعفر است که او را بجاى خود نشانیده و قائم مقام خود ساخته&zwnj;ام، ما خاندانى هستیم که خردسالانمان موبه مو از بزرگسالان ارث میبرند<span dir="LTR">.</span></div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">۲. محمد بن عیسى گوید: خدمت حضرت ابیجعفر ثانى (امام نهم ) علیه السلام رسیدم و درباره موضوعاتى با من مناظره کرد، سپس فرمود: اى ابا على ! شک و تردید از میان برفت. پدرم جز من فرزندى ندارد.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">۳. حسن بن جهم گوید: خدمت امام رضا علیه السلام نشسته بودم که پسر کودکش را طلبید و روى دامنش نشانید و بمن فرمود: او را برهنه کن و پیراهنش را بکن، من پیراهنش بیرون آوردم، بمن فرمود: میان دو شانه اش را نگاه کن، من نگاه کردم، دیدم در یک شانه اش مانند مهریستکه در گوشت فرو رفته، بمن فرمود: این را میبینى؟ پدرم مانند همین علامت را در همین جا داشت.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">۴. پدر خیرانى گوید: من در خراسان خدمت امام رضا علیه السلام بودم، که مردى بآنحضرت گفت: آقاى من ! اگر پیش آمدى کند، بکه بگرویم، فرمود: بپسرم ابیجعفر مثل اینکه گوینده سن ابیجعفر علیه السلام را براى امامت کم شمرد امام رضا علیه السلام فرمود: همانا خداى تبارک و تعالى عیسى بن مریم را برسالت و نبوت برگزید و صاحب شریعت تازه اش ساخت در سنى کمتر از سن ابیجعفر علیه السلام.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">&bull; نکته قابل توجه:</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">&minus; او تنها یک فرزند داشت که در زمان وفاتش کودک بود و برای توجیه امامت کودک اش متوسل به اظهار نبوت عیسی در کودکی می&zwnj;گردد، این که چنین تناسبی می&zwnj;تواند صحیح باشد قابل تامل است.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL"><b>باب &quot;اشاره و نص بر حضرت ابى الحسن ثالث (امام دهم ) علیه السلام&quot;</b></div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">۱. اسماعیل بن مهران گوید: حضرت ابیجعفر (امام محمدتقى ) علیه السلام، دو مرتبه از مدینه ببغداد رفت، هنگام رفتن نخستین، بحضرت عرضکردم: قربانت گردم، من در این راه بر شما نگرانم، امر امامت پس از شما کیست؟ حضرت با لبى خندان بمن متوجه شد و فرمود: آن غیبتى که گمان مى کنى در اینسال نیست، چون نوبت دوم آنحضرترا بسوى معتصم مى بردند، نزدش رفتم و عرض کردم: قربانت گردم: شما بیرون میروید، امر امامت پس از شما با کیست؟ حضرت بقدرى گریست که ریشش تر شد، سپس بمن متوجه شد و فرمود: در اینسفر باید بر من نگران بود، امر امامت پس از من با پسرم على است.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">۲<span dir="LTR">.</span> واسطى گوید: از احمد بن خالد خادم ابى جعفر علیه السلام شنیدم که آنحضرت او را بر این وصیت نوشته شده گواه گرفته است<span dir="LTR"> :</span></div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">گواهى دهد احمد بن ابى خالد خادم ابیجعفر بر اینکه: ابى جعفر محمد بن على بن موسى بن جعفر بن محمدبن على بن حسین بن على بن ابیطالب علیهم السلام، او را گواه گرفت که او بپسرش على وصیت کرد درباره امور خودش و خواهرانش و نیز امر موسى را زمانیکه به او برسد. و عبداللّه بن مساور را سرپرست املاک و اموال و مخارج و بردگان و سایر ترکه خود نمود. تا زمانیکه على بن محمد بالغ شود، و آنگاه عبداللّه بن مساور آنها را به او تحویل دهد تا او بکار خود و خواهرانش قیام کند و کار موسى را بخود او واگذارد تا او هم بعد از فوت على النقى علیه السلام و ابن مساور، در کار خود مستقل شود و طبق شرط پدرشان راجع بصدقاتیکه میدهد قیام کند، بتاریخ روز یکشنبه سوم ذى الحجه سنه ۲۲۰<span dir="LTR">.</span></div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">احمد بن ابى خالد گواهیش را با دست خود نوشت و حسن بن محمد بن عبداللّه بن حسن بن على بن حسین بن على بن ابیطالب علیهم السلام معروف به جوانى گواهى خود را مثل گواهى احمد بن ابى خالد در بالاى این مکتوب نوشت و آنرا با دست خود هم نوشت، و نصر خادم هم گواهى داد و گواهیش را با دست خود نوشت.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">&bull; نکات قابل توجه در مورد قول&zwnj;های بالا از اصول کافی:</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">&minus; معلوم می&zwnj;شود امام هادی به جهت نابالغ بودن، توان اداره اموال و ماترک پدرش را ندارد، لذا امام جواد &quot; عبداللّه بن مساور را سرپرست املاک و اموال و مخارج و بردگان و سایر ترکه خود نمود&quot;</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">&minus; اگر شخصی به جهت نابالغ بودن حق تصرف اموال و ماترک پدرش را نداشته باشد و پدرش ناچار باشد سرپرست برایش تعیین کند، چگونه می&zwnj;تواند ( بنا به عقیده شیعیان غالی) اولی بالتصرف نسبت به دیگران باشد ؟</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL"><b>باب &quot;اشاره و نص بر حضرت ابى محمد (امام حسن عسکرى ) علیه السلام&quot;</b></div> <div dir="RTL"><b>&nbsp;</b></div> <div dir="RTL">۱- على بن عمر نوفلى گوید: در صحن منزل امام هادى علیه السلام خدمتش بودم که پسرش محمد از نزد ما گذشت. بحضرت عرضکردم: قربانت گردم، بعد از شما این صاحب ماست؟ فرمود: نه صاحب شما بعد از من حسن است.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">۲- عبد اللّه بن محمد اصفهانى گوید: امام هادى علیه السلام فرمود:صاحب شما بعد از من کسى است که بر من نماز خواند، و ما تا آنروز ابا محمد (امام حسن عسگرى ) علیه السلام را نمى شناختیم، (پس از وفات امام هادى علیه السلام ) ابا محمد علیه السلام بیرون آمد و بر جنازه آنحضرت نماز خواند<span dir="LTR">.</span></div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">۳- انبارى گوید: هنگام وفات ابیجعفر محمد پسر امام على النقى علیه السلام حاضر بودم که ابوالحسن (امام دهم ) علیه السلام وارد شد، براى حضرت تختى گذاشتند و بر آن نشست و اهل بیتش گردش بودند و ابو محمد (امام حسن عسکرى ) علیه السلام در گوشه اى ایستاده بود، امام هادى علیه السلام چون از تجهیز ابیجعفر فارغ شد، متوجه ابو محمد علیه السلام شد و فرمود: پسر جان ! خداى تبارک و تعالى را شکر کن که نسبت بتو امرى پدید آورد<span dir="LTR">.</span></div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">۴- على بن عمر و عطار گوید: خدمت حضرت ابوالحسن عسکرى (امام دهم ) علیه السلام رسیدم، و هنوز پسرش ابو جعفر (محمد) زنده بود و من گمان میکردم او امامست، عرضکردم کدامیک از پسرانت را امام بدانم؟ فرمود: تا امر من بشما نرسد، هیچیک را بامامت مخصوص ندانید، عطار گوید: بعد بحضرت نوشتم: امر امامت متعلق بکیست؟ حضرت برایم نوشت متعلق بپسر بزرگترم و ابو محمد (امام حسن عسکرى ) بزرگتر از ابى جعفر بود<span dir="LTR">.</span></div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">۵- محمد بن یحیى گوید: بعد از وفات ابیجعفر محمد، خدمت امام هادى علیه السلام رسیدم و او را تسلیت گفتم، ابو محمد (امام حسن عسکرى ) هم نشسته بود و گریه مى کرد، امام هادى علیه السلام به او متوجه شد و فرمود: خداى تبارک و تعالى را حمد کن که بجاى او از تو جانشینى گذاشته.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">۶- ابو هاشم جعفرى گوید: بعد از مردن ابوجعفر، پسر امام هادى علیه السلام، خدمت آنحضرت بودم، و با خود فکر میکردم و میخواستم بزبان آورم که: قصه ابو جعفر و ابو محمد (پسران امام هادى علیه السلام ) مانند قصه ابوالحسن موسى بن جعفر و اسماعیل پسران جعفر بن محمد علیهم السلام است، زیرا بعد از ابوجعفر، امامت ابو محمد علیه السلام انتظار میرفت، ولى پیش از آنکه من چیزى بزبان آورم امام هادى علیه السلام به من متوجه شد و فرمود: آرى، اى اباهاشم! خدا را درباره ابو محمد علیه السلام بعد از ابوجعفر بدا حاصل شد نسبت بامرى که براى او شناخته نبود، چنانچه براى او بدا حاصل شد درباره موسى علیه السلام بعد از وفات اسماعیل نسبت بامرى که بسبب آن حال او مکشوف گشت، و این مطلب چنانستکه در خاطر تو گذشت، اگر چه اهل باطل بدشان آید، پسرم ابو محمد پس از من جانشین منست، هر چه مردم احتیاج دارند، علمش نزد او و ابزار امامت همراه اوست.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">۷- شاهویه بن عبداللّه گوید: امام هادى علیه السلام بمن نوشت: تو میخواستى بعد از وفات ابى جعفر راجع بجانشین امام بپرسى، و از آنجهت در اضطراب بودى، غم مخور، زیرا خداى عزوجل (هیچ مردمى را پس از آنکه هدایتشان کرده گمراه نکند تا چیزهائى را که باید از آن بپرهیزند، برایشان بیان کند ۱۱۴سوره ۹ )صاحب تو بعد از من پسرم ابو محمد است، هر چه احتیاج دارید نزد اوست (هر چه میخواهید از او بپرسید) خدا آنچه را خواهد مقدم دارد و آنچه را خواهد مؤ خر گذارد (هر آیه اى را که نسخ کنیم یا بتاءخیر اندازیم، بهتر از آن یا مانند آنرا بیاوریم ۱۰۶سوره ۲ )آنچه براى صاحب خرد بیدار مطلب را روشن کند و بس باشد نوشتم.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">۸<span dir="LTR">-</span> داود بن قاسم گوید: شنیدم امام هادى علیه السلام مى فرمود: جانشین بعد از من حسن است چگونه خواهد بود حال شما نسبت بجانشین بعد از این جانشین؟ عرضکردم براى چه، خدایم قربانت گرداند؟ فرمود: زیرا شما خودش را نمى بیند و براى شما روا نیست نامش را ببرید، عرضکردم: پس چگونه از او یاد کنیم ! فرمود: بگوئید: حجت از آل محمد علیه السلام.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">&bull; نکات قابل توجه در مورد قول&zwnj;های بالا از اصول کافی:</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">&minus; از احادیث فوق معلوم می&zwnj;شود امام هادی فرزند بزرگش محمد را برای امر امامت انتخاب کرده بود، ولی او فوت می&zwnj;کند و امام حسن عسکری به امامت می&zwnj;رسد، لذا در مجلس فوت پسر بزرگش به امام عسکری می&zwnj;گوید &quot;خداى تبارک و تعالى را شکر کن که نسبت بتو امرى پدید آورد&quot;<span dir="LTR">.</span></div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">&minus; امام هادی در توجیه حادثه فوق ونیز حادثه مرگ اسماعیل فرزند بزرگ امام صادق چنگ به ریسمان &quot;بدا&quot; می&zwnj;زند و می&zwnj;گوید &quot;درباره ابو محمد علیه السلام بعد از ابوجعفر بدا حاصل شد نسبت بامرى که براى او شناخته نبود، چنانچه براى او بدا حاصل شد درباره موسى علیه السلام بعد از وفات اسماعیل نسبت بامرى که بسبب آن حال او مکشوف گشت&quot;.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">&minus; با باور به &quot; بدا &quot; پیشگویی بی نقص می&zwnj;شود، زیرا اگر اتفاق بیافتد که مقصود حاصل است و اگر اتفاق پیش بینی شده نیافتد گفته می&zwnj;شود &quot;بدا&quot; حاصل شده، یعنی بنا بود اتفاق مورد ( قضا و قدر الهی)- پیش بینی ما - بیافتد اما خدا بنا به مصالحی آن را تغییر داد &ndash; خلاف پیس بینی ما - و &quot; بدا &quot; حاصل شد.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL"><b>باب &quot;اشاره و نص بر صاحب خانه (امام زمان عجل الله تعالى فرجه) علیه السلام&quot;</b></div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">۱- محمد بن على بن بلال گوید: از جانب امام حسن عسکرى، دو سال پیش از وفاتش پیامى به من رسید که از جانشین بعد از خود به من خبر داد، بار دیگر سه روز پیش از وفاتش، پیامى رسید و از جانشین بعد از خود به من خبر داد<span dir="LTR">.</span></div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">۲- ابوهاشم جعفرى گوید: به امام حسن عسکرى علیه السلام عرض کردم: جلالت و بزرگى شما مرا از پرسش از شما باز مى دارد، اجازه مى فرمائید از شما سؤ الى کنم؟ فرمود، بپرس، عرض کردم: آقاى من ! شما فرزندى دارید؟ فرمود: آرى، عرض کردم: اگر براى شما پیشآمدى کند، در کجا از او بپرسم؟ فرمود: در مدینه ،از آنجا بشنود و ممکن است مقصود از مدینه همان شهر سامره باشد<span dir="LTR">.</span></div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">۳- عمرو اهوازى گوید: امام حسن عسکرى پسرش را به من نشان داد و فرمود، این است صاحب شما بعد از من.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">۴- حمدان قلانسى گوید: به عمرى گفتم: امام حسن عسکرى در گذشت، به من گفت<span dir="LTR">: </span>او در گذشت ولى جانشینى در میان شما گذاشت که گردنش به این حجم است و با دست اشاره کرد<span dir="LTR">.</span></div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">۵- احمد بن عبدالله گوید: چون زبیرى ملعون کشته شد، از طرف امام حسن عسکرى علیه السلام چنین جملاتى صادر شد<span dir="LTR">: </span>این است کیفر کسیکه بر خدا نسبت به اولیائش گستاخى کند، گمان مى کرد مرا خواهد کشت و بدون نسل مى مانم، چگونه نیروى حق را درباره خود مشاهده کرد؟!! و براى آن حضرت در سال ۲۵۶ پسرى متولد شد که نامش را (م ح م د)گذاشت.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">۶<span dir="LTR">-</span> ضوء بن على از مردى از اهل فارس که نامش را برده نقل مى کند که: به سامرا آمدم و بدر خانه امام حسن عسکرى علیه السلام چسبیدم، حضرت مرا طلبید، من وارد شدم و سلام کردم فرمود: پس دربان ما باش، من همراه خادمان در خانه حضرت بودم، گاهى مى رفتم، هر چه احتیاج داشتند ازبازار مى خریدم،و زمانیکه در خانه، مردها بودند، بدون اجازه وارد مى گشتم.روزى بر حضرت وارد شدم و او در اتاق مردها بود، ناگاه در اتاق حرکت و صدائى شنیدم، سپس به من فریاد زد: بایست، حرکت مکن: من جرأت در آمدن و بیرون رفتن نداشتم، سپس کنیزکى که چیز سرپوشیدئى همراه داشت، از نزد من گذشت: آنگاه مرا صدا زد که درآى، من وارد شدم و کنیز را هم صدا زد، کنیز نزد حضرت بازگشت، حضرت به کنیز فرمود: از آنچه همراه دارى، روپوش بردار، کنیز از روى کودکى سفید و نیکو روى پرده برداشت، و خود حضرت روى شکم کودک را باز کرد، دیدم موى سبزى که بسیاهى آمیخته نبود از زیر گلو تا نافش روئیده است، پس فرمود: این است صاحب شما و بکنیز امر فرمود که او را ببرد، سپس من آن کودک را ندیدم، تا امام حسن علیه السلام وفات کرد.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">&bull; نکات قابل توجه در مورد قول&zwnj;های بالا از اصول کافی:</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">&minus; حدیث ۱ نشان نمی&zwnj;دهد چه خبری داد، حدیث ۲ می&zwnj;گو

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • ایراندوست

    <p>این روایت‌ها،حدیث‌ها و داستانهای مختلف در مورد امامان شیعه، سوژه و الهام‌بخش فیلم‌های جنایی، درام، تراژدی، اپرا، تئاتر و کمدی, در یک جامعه آزاد و غیر متعصب میتواند باشد. </p>