ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

انقلاب فرهنگی – فروردین ۱۳۵۹

<p>سحاب سپهری-انقلاب فرهنگی در شروع سال ۱۳۵۹ مرحله کلیدی در سال دوم از دوران پس انقلاب بود و به صورت نمادی از عمق اختلاف&zwnj;های جناحی درون ساختار قدرت در چهارچوب سیاست موازنه تقابلی درآمد. اختلاف&zwnj;های جناحی، پس از آن، بازهم تشدید شد و تا پایان سال ۵۹ به صورت قطبی درآمد. قطبی شدن اختلاف&zwnj;های جناحی در آخر سال ۵۹ بود که زمینه انفجار در ساختار قدرت در سال ۶۰ را فراهم آورد.</p> <!--break--> <p>&nbsp;&nbsp;</p> <p><strong>شروع انقلاب فرهنگی- نوروز ۱۳۵۹</strong></p> <p>&nbsp;</p> <p>برنامه انقلاب فرهنگی نخستین رخداد عمده در سال ۱۳۵۹ بود. آیت&zwnj;الله خمینی در پیام نوروزی این سال به موضوع انقلاب فرهنگی اشاره صریح داشت: &laquo;باید انقلابی اساسی در تمام دانشگاه&zwnj;های سراسر ایران به وجود آید، اساتیدی که در ارتباط با شرق و غرب&zwnj;اند، تصفیه گردند و دانشگاه محیط علم شود برای تدریس علوم عالی اسلامی.&raquo;</p> <p>&nbsp;</p> <p>انقلاب فرهنگی و تعطیلی دانشگاه&zwnj;ها در بهار سال ۱۳۵۹ موضوعی چندبعدی است که هنوز مورد مطالعه کامل قرار نگرفته است؛ اگرچه بعد از ۳۰ سال دوباره&zwnj;&zwnj;&zwnj; همان موضوع انقلاب فرهنگی از نو مطرح شده است. موضوع تغییر در ساختارهای علمی و دانشگاهی در جهت تبعیت آن&zwnj;ها از اهداف حکومت اسلامی، حتی به قبل از تشکیل جمهوری اسلامی می&zwnj;رسد. موضوع انقلاب فرهنگی اول را می&zwnj;توان حداقل از سه منظر یا سطح متفاوت بررسی کرد. منظر اول در رابطه با تقابل نگرش&zwnj;های سنتی با نگرش&zwnj;های دانشگاهی است. منظر دوم موضوع اخراج کامل افراد، دانشجو یا استاد، مستقل از حکومت (ناخودی) از ساختار&zwnj;های دانشگاهی بود و منظر سوم متمرکز بر درگیری&zwnj;های جناحی درون ساختار قدرت بود.</p> <p>&nbsp;</p> <p><strong>انتشار مصوبه شورای انقلاب در مورد انقلاب فرهنگی- آخر فروردین ۵۹</strong></p> <p>&nbsp;</p> <p>با توجه به سخنرانی نوروزی آیت&zwnj;الله خمینی، شورای انقلاب در روز ۲۹ فروردین ۵۹ جلسه&zwnj;ای طبق معمول مخفی، داشت و به این ترتیب از ریز مذاکرات داخلی آن خبری در اختیار جامعه قرار نمی&zwnj;گرفت. حتی تغییر رئیس شورای انقلاب در نیمه بهمن ۵۸ هم در روال عملکرد شورای انقلاب تفاوتی به وجود نیاورده بود. جنگ روانی هر دو جناح قدرت همچنان ادامه داشت. از سوی یک جناح هنوز خطابه&zwnj;ها در مورد آزادی و حرمت حقوق مردم اینجا و آنجا به گوش می&zwnj;رسید و از سوی دیگر جناح رقیب هم سواران مکتبی را به میدان می&zwnj;فرستاد.</p> <p>&nbsp;</p> <p>جلسه روز ۲۹ فروردین ۱۳۵۹ اعضای شورای انقلاب یک تفاوت با جلسه&zwnj;های دیگر آن شورا داشت؛ مصوبه نهایی این جلسه در رابطه با انقلاب فرهنگی، این بار برای عموم منتشر شد. شورای انقلاب بر اساس این مصوبه به گروه&zwnj;های سیاسی، فرهنگی، هنری، اجتماعی و حتی ورزشی دانشجویی سه روز فرصت داد تا فعالیت&zwnj;های خود را تعطیل و از محوطه دانشگاه&zwnj;ها خارج شوند. شورای انقلاب تاکید کرد که &laquo;تصمیم شورا در مورد برچیدن ستاد&zwnj;ها و دفا&zwnj;تر فعالیت گروه&zwnj;های مختلف، کتابخانه&zwnj;ها، دفترهای هنری و ورزشی و نظایر این&zwnj;ها را نیز در بر می&zwnj;گیرد. روز بعد روزنامه جمهوری اسلامی در سرمقاله خود بر &laquo;ادامه انقلاب در دانشگاه&zwnj;ها تا زیر و رویی کامل این نهاد&raquo; تاکید کرد.</p> <p>&nbsp;</p> <p>پاسخ گروه&zwnj;های مختلف دانشجویی به این مصوبه شورای انقلاب در عمل یک طیف را به&zwnj;وجود آورد. انجمن&zwnj;های دانشجویی هوادار حزب جمهوری اسلامی از آن استقبال کردند. در مقابل آن&zwnj;ها، برخی انجمن&zwnj;های دانشجویی کوچک در طرف دیگر طیف قرار گرفتند و مصوبه شورای انقلاب را یک اعلان جنگ تلقی کردند و در شعار آماده مقاومت تا آخرین نفر شدند. بقیه گروه&zwnj;های دانشجویی هم جایی در میانه این طیف بسیار گسترده قرار گرفتند.</p> <p>&nbsp;</p> <p><strong>اجرای مصوبه برای شروع انقلاب فرهنگی- اول اردیبهشت ۵۹</strong></p> <p>&nbsp;</p> <p>سه روز بعد از ۲۹ فروردین ۵۹، یعنی در بعد از ظهر روز اول اردیبهشت آن سال، نیروهای مسلح کمیته اقدام به محاصره دانشگاه تهران کردند و سپس وارد محوطه دانشگاه تهران و با تعدادی از دانشجویان درگیر شدند. طی این درگیری&zwnj;ها تعدادی کشته و زخمی شدند. به گزارش روزنامه کیهان در پیوند با حوادث روز اول اردیبهشت ۵۹ در محوطه دانشگاه تهران سه نفر کشته و ۳۴۹ نفر زخمی شدند. صبح روز بعد، یعنی دوم اردیبهشت سال ۵۹، رئیس&zwnj;جمهور اسلامی وقت، به همراه تعدادی از مقامات بسیار بلندپایه حکومت، وارد محوطه دانشگاه تهران شدند و در آنجا ضمن تاکید بر مصوبه شورای انقلاب به طور رسمی شروع عملیات انقلاب فرهنگی را ابلاغ کردند.</p> <p>&nbsp;</p> <p>حمید فرهنگ در رابطه با انقلاب فرهنگی سال ۵۹ بررسی مرتبطی ارائه داده است. برای دسترسی به بررسی حمید فرهنگ درباره زمینه&zwnj;های انقلاب فرهنگی سال ۵۹ اینجا را <a href="http://www.bbc.co.uk/persian/iran/story/2006/06/060613_mv-hrh-cultural-revolution.shtml">کلیک</a> کنید.</p> <p><br /> &nbsp;</p> <p><strong>مروری کوتاه بر ساختارهای دانشگاهی و آموزشی: از رنسانس تا حال</strong></p> <p>&nbsp;</p> <p>برای بررسی زمینه&zwnj;های انقلاب فرهنگی سال ۱۳۵۹ باید از بررسی مجمل ساختارهای دانشگاه&zwnj;های جهان شروع کرد. دانشگاه&zwnj;های خوب جهان عملکردی همسان یا مشابه دارند. در مقطع انقلاب سال ۱۳۵۷ دانشگاه&zwnj;های خوب ایران هم استثنایی بر این قاعده نبودند. این تشابه در ساختارهای عملکرد دانشگاه&zwnj;های جهان است که امکان انتقال دانشجو از یک دانشگاه به دانشگاه دیگر را فراهم می&zwnj;کند. به عنوان مثال اگر شما فهرست دانشجویان دانشگاه&zwnj;های تراز اول اروپا و آمریکا را مطالعه کنید دیده می&zwnj;شود که تعداد زیادی (حتی گاه اکثریت) دانشجویان در مقطع&zwnj;های بالای تحصیلی را کسانی تشکیل می&zwnj;دهند که تحصیلات دانشگاهی خود را در مقاطع پایین&zwnj;تر در دانشگاه&zwnj;های کشورهای در حال توسعه انجام داده&zwnj;اند. بدون وجود این ساختارهای مشابه بین دانشگاه&zwnj;های جهان انتقال دانشجویان امکان&zwnj;پذیر نیست.</p> <p>&nbsp;</p> <p>ساختار&zwnj;های مسلط در دانشگاه&zwnj;های جهان ریشه در رنسانس (نوزایی) اروپایی دارند که در انتهای قرن چهاردهم میلادی در فلورانس (ایتالیا) ظهور کرد. رنسانس تاثیری بسیار عمیق در جهش&zwnj;های علمی، فن&zwnj;آوری (تکنولوژیکی) و اقتصادی اروپا در قرن&zwnj;های ۱۶ و ۱۷ داشت که عصر&zwnj;های دریانوردی، اکتشاف و صنعت را به دنبال آورد. این جهش&zwnj;ها در دریانوردی و دیگر فن آوری&zwnj;ها عملکردهای خود را به دو صورت نشان دادند: اول ابزارهای لازم برای توسعه&zwnj;های اقتصادی و اجتماعی در اروپا را به وجود آورند؛ ولی همزمان با آن زمینه سلطه و استعمار در خارج از اروپا را فراهم آوردند. تسلط و استعمار کشورهای اروپایی، به کمک تکنولوژی و اقتصاد نوین، در قرن ۱۸ به تقریباً تمامی دنیا گسترش یافتند. ایران استثنایی بر این روال کلی نبود. دو شکست در جنگ با روسیه در ابتدای قرن نوزدهم (سال&zwnj;های ۱۸۰۰ به بعد) و دخالت&zwnj;های گسترده روس و انگلیس در طول قرن نوزدهم شاهد این مدعی است.</p> <p>&nbsp;</p> <p>کوشش&zwnj;های امیرکبیر در تاسیس دارالفنون در سال ۱۲۳۰ شمسی/ ۱۸۵۱ میلادی به عنوان اولین موسسه آموزشی عالی نوین ایران نخستین برنامه منظم برای آشنایی با ساختار&zwnj;های آموزشی عالی و دانشگاهی رنسانسی در جهت نوزایی ایران بود. دارالفنون از روی موسسه پلی&zwnj;تکنیک پاریس اقتباس شده بود. حتی اسم دارالفنون هم ترجمه پلی تکنیک است؛ اگرچه تمامی معلمان آن فرانسوی نبودند.</p> <p>&nbsp;</p> <p>اقدامات رضاشاه در اعزام منظم گروه&zwnj;های بزرگ دانشجویی به کشور&zwnj;های اروپایی در دهه اول سده ۱۳۰۰ و سپس احداث &laquo;دانشگاه تهران&raquo; در سال ۱۳۱۳ قدم&zwnj;هایی مهم بعد از احداث دارالفنون بود. به این ترتیب یک دوره وقفه ۸۰ ساله در توسعه موسسه&zwnj;های علمی ایرانی دیده می&zwnj;شود. سیاست&zwnj;های عمومی رضاشاه پارادوکس&zwnj;های زیادی داشت. رضاشاه سیاست&zwnj;های منظمی در بی&zwnj;اعتبار کردن عملکرد&zwnj;های سلسله قاجار داشت. او به همین رویه دارالفنون را که از ابتدا ساختاری برای آموزش عالی داشت تا سطح یک دبیرستان پایین آورد و همزمان دانشگاه تهران را بسیار توسعه داد. سیاست&zwnj;های اجرایی رضاشاه شامل پارادوکس&zwnj;های دیگری هم می&zwnj;شد. رضاشاه سعی در تغییر ساختار&zwnj;های اقتصادی و اجتماعی ایران داشت، و احداث دانشگاه تهران و توسعه دانش&zwnj;آموختگان ایرانی هم بخشی از همین سیاست بود. او همزمان سعی می&zwnj;کرد که ساختار سیاسی ایران را به صورت یک ساختار دیکتاتوری حفظ کند.</p> <p>&nbsp;</p> <p>در دوران محمدرضا شاه توسعه دانشگاه&zwnj;ها در ایران به سطح&zwnj;های تازه&zwnj;ای رسید. یکی از پارادوکس&zwnj;های سیاست&zwnj;های محمدرضا شاه این بود که از یک طرف دانشگاه&zwnj;ها را توسعه داد و از طرف دیگر شمار زیادتری از دانشجویان معترض را به زندان فرستاد. محمدرضا شاه نمی&zwnj;خواست و نمی&zwnj;توانست دریابد که توسعه&zwnj;های اقتصادی، اجتماعی و سیاسی دست در دست هم دارند. او نمی&zwnj;توانست بر جامعه پیشرفته ایران دهه ۱۳۵۰، با چنان تعداد دانشگاه و دانشجویی، همچون سلطانی سلطه&zwnj;گرا و اتوکراتیک حکومت کند.</p> <p>&nbsp;</p> <p>توسعه آموزش&zwnj;های متوسطه (دبیرستانی) در ایران، که آن&zwnj;ها هم پیش زمینه&zwnj;های غربی داشتند، از مسیری موازی عبور کرد. &laquo;کالج آمریکایی&raquo; تهران در سال ۱۲۵۲ شمسی/ ۱۸۷۳ میلادی تاسیس شد. سطح آموزشی &laquo;کالج آمریکایی&raquo; در حد دبیرستان بوده است و در این صورت می&zwnj;توان آن را پایه شروع آموزش&zwnj;های در سطح متوسطه (دبیرستانی) به روال غربی در ایران در نظر گرفت.</p> <p>&nbsp;</p> <p>&laquo;کالج آمریکایی&raquo; تهران ابتدا در حوالی دروازه قزوین تهران قرار داشت، ولی در سال ۱۳۰۳ (؟) به ساختمانی دیگر منتقل شد. ساختمان کالج آمریکایی تهران&zwnj;&zwnj;&zwnj; همان محلی است که اینک دبیرستان البرز (نزدیک تقاطع حافظ و انقلاب) واقع شده است. سابقه وجود &laquo;کالج آمریکایی&raquo; در محل فعلی دبیرستان البرز سبب شده است که این منطقه از شهر تهران به &laquo;چهار راه کالج&raquo; و پل هوایی آن به &laquo;پل کالج&raquo; معروف شود. &laquo;ساموئل جردن&raquo; از سال ۱۲۷۷ شمسی (۱۸۹۸ میلادی) برای مدت نزدیک به ۴۰ سال مدیر &laquo;کالج آمریکایی&raquo; تهران بود. نامگذاری خیابان جردن در شمال تهران هم به یاد ساموئل جردن صورت گرفته است.</p> <p>&nbsp;</p> <p>با تاسیس نظام آموزش&zwnj;های واحد و عمومی در ایران در دوره رضاشاه، آموزش&zwnj;های متوسطه برآمده از ساختارهای آموزش غربی (مشابه کالج آمریکایی تهران) به تمام ایران گسترش یافت؛ اگر چه به نظر می&zwnj;رسد چه نظام دبیرستانی ایران در دوره رضاشاه اقتباسی از رویه&zwnj;های فرانسوی بود. در همین دوره کالج آمریکایی به دبیرستان البرز تغییر شکل یافت. دبیرستان البرز، به عنوان ادامه کالج آمریکایی، یکی از برجسته&zwnj;ترین موسسه&zwnj;های آموزش متوسطه در ایران، به&zwnj;خصوص در رابطه با آموزش علوم تجربی و ریاضی بوده است.</p> <p>&nbsp;</p> <p>نظام آموزشی عمومی جدید در سطح دبیرستان، برآمده از رویه&zwnj;های آموزشی در غرب و بخش سنتی تقابل وجود داشت؛ به&zwnj;خصوص که نظام آموزشی عمومی دبیرستانی در ایران توجه محدودی به آموزش&zwnj;های مذهبی داشت. در دبیرستان البرز به آموزش&zwnj;های مذهبی توجه خاصی نمی&zwnj;شد و آموزش&zwnj;های مذهبی در دبیرستان البرز فقط در حد اجرای دستورالعمل&zwnj;های کلی وزارت آمورش و پرورش بوده است. خواهیم دید که دبیرستان&zwnj;های علوی و کمال با تاکید بر آموزش&zwnj;های مذهبی با هدف رقابت با دبیرستان البرز تاسیس شدند.</p> <p>&nbsp;</p> <p><strong>بررسی زمینه&zwnj;های تقابل در ساختار&zwnj;های دانشگاهی و سنتی</strong></p> <p>&nbsp;</p> <p>ساختار نوین آموزشی ایران مثل دبیرستان و دانشگاه، که همانند ساختارهای مشابه آن&zwnj;ها در دیگر کشور&zwnj;ها، ریشه در رنسانس اروپایی دارند، در تقابل با ساختارهای آموزشی سنتی در در ایران، یا حوزه&zwnj;های علمیه، بوده&zwnj;اند که ریشه در تفکرات اسلامی داشتند. سابقه آن&zwnj;ها نیز به قرن&zwnj;ها قبل بازمی&zwnj;گردد. ساختارهای آموزشی سنتی در ایران، از&zwnj;&zwnj;&zwnj; همان زمان شروع کار دارالفنون در سال ۱۲۳۰ و دانشگاه تهران در ۱۳۱۳ با آن&zwnj;ها سر مهربانی نداشتند.&nbsp;به این ترتیب موضوع شروع تقابل بین ساختارهای آموزشی دانشگاهی و آموزشی سنتی که انقلاب فرهنگی سال ۱۳۵۹ جلوه این تقابل درآمد، در عمل به احداث دارالفنون برمی&zwnj;گردد که حدود ۱۳۰ سال قبل از آن اتفاق افتاده بود.</p> <p>&nbsp;</p> <p>با این سابقه، باید اضافه کرد که در مقطع انقلاب، موضوع تقابل با ساختارهای دانشگاهی منحصر به افراد معمم در ساختار قدرت ایران نبود. حتی متفکران کلاهی حکومت هم رویه&zwnj;های تقابل با دانشگاه&zwnj;ها را دنبال می&zwnj;کردند. در اینجا، از میان فهرستی طولانی، به خط فکری دو نفر، یعنی عبدالکریم سروش و ابوالحسن بنی&zwnj;صدر، اشاره می&zwnj;شود. انتخاب این دو نفر به عنوان نماینده&zwnj;های دوخط فکری و نماینده دو جناح اصلی درگیر در ساختار قدرت در آن زمان (موازنه تقابلی) صورت می&zwnj;گیرد.. برای اینکه بتوان ساختارهای فکری بنی&zwnj;صدر و سروش را در پیوند با انقلاب فرهنگی شناخت و آن تفکر&zwnj;ها را در مقطع بهار ۵۹ با هم مقایسه کرد، نیازمند آن هستیم که راه درازی را طی کنیم. این رویه برای بررسی حاصل روش بررسی مسلط در این مجموعه نوشته است که در پی نوشت بخش&zwnj;های قبلی مرور شد.</p> <p>&nbsp;</p> <p>در ادامه این بررسی نوشته&zwnj;های سروش و بنی&zwnj;صدر را به دو صورت موازی هم مطالعه می&zwnj;کنیم. از عبارت معروف سروش یعنی &laquo;دانشگاه&zwnj;ها می&zwnj;باید سراپا عطر و بوی اندیشه اسلامی را به خودشان بگیرند&raquo; شروع می&zwnj;کنیم و به عقب برگردیم تا پیش&zwnj;زمینه&zwnj;های فکری این عبارت را به دست آوریم. در مورد بنی صدر از کتاب &laquo;حکومت اسلامی&raquo; نوشته آیت&zwnj;الله خمینی شروع می&zwnj;کنیم و ارتباط آن با کتاب &laquo;اصول پایه و ضابطه&zwnj;های حکومت اسلامی&raquo; را بررسی می&zwnj;کنیم. این روند را ادامه می&zwnj;دهیم تا به عبارت کلیدی &laquo;علم را با توقعات توحید دمساز می&zwnj;کنیم&raquo; برسیم. در این مرحله است که شباهت&zwnj;های کلی در نگرش&zwnj;های فکری هر دو جناح حکومت در رابطه با پیش&zwnj;زمینه&zwnj;های فکری انقلاب فرهنگی خود را آشکار می&zwnj;کنند. به این ترتیب دیده می&zwnj;شود که پیش زمینه&zwnj;های انقلاب فرهنگی (تغییر بنیادی در ساختارهای آموزشی و دانشگاهی) به دهه&zwnj;ها قبل از سال ۱۳۵۹ می&zwnj;رسند.</p> <p>&nbsp;</p> <p>اگر فرصت و امکانی بود و این بررسی&zwnj;ها را شامل دیگر افراد اصلی ساختار قدرت در آن زمان می&zwnj;کردیم به طور مسلم بررسی کامل&zwnj;تری صورت می&zwnj;گرفت. ولی&zwnj;&zwnj; همان&zwnj;طور که در پی&zwnj;نوشت بخش قبل هم اشاره شد، یک بررسی تاریخی همیشه ناقص است و همیشه مثل تهیه یک نقشه جدید از یک قاره نیمه کشف شده است. ما بخش&zwnj;هایی از این قاره را می&zwnj;شناسیم و سعی می&zwnj;کنیم با کنار گذاشتن اطلاعات موجود نقشه کامل&zwnj;تری به دست دهیم، در حالی که می&zwnj;دانیم هنوز بخش&zwnj;های بزرگی از آن قاره کشف نشده باقی&zwnj;مانده&zwnj;اند.</p> <p>&nbsp;<img width="200" height="234" align="left" alt="" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/popper.jpg" /></p> <p>با این زمینه در کل این بخش در رابطه با بررسی پیش&zwnj;زمینه&zwnj;ها و نحوه اجرا و عملکرد انقلاب فرهنگی دو هدف اصلی پی&zwnj;گیری می&zwnj;شود. اول، شرایط کلی و عمومی است که زمینه&zwnj;های انقلاب فرهنگی را ساختند و دوم مربوط است به شرایط خاصی که به انقلاب فرهنگی در مقطع آخر فروردین ۱۳۵۹منتهی شد. در رابطه با بخش اول (شرایط کلی و عمومی) دیده می&zwnj;شود که هر دو جناح قدرت در آن زمان، وحدت نظر نسبی داشتند. ولی در مورد شرایط ویژه&zwnj;ای که انقلاب فرهنگی را در آخر فروردین ۱۳۵۹ ساخت، دو جناح قدرت در مورد زمان اجرا و در روش&zwnj;های اجرای آن وحدت نظر نداشتند. همین نکته است که موضوع درگیری در ساختار قدرت و نیز پارادوکس نظری و عملیاتی را می&zwnj;سازد.</p> <p>&nbsp;</p> <p><strong>تفاوت در سازمان&zwnj;های دو جناح- بهار ۵۹</strong></p> <p>&nbsp;</p> <p>در بندهای پیشین این بخش مراحل عملی اجرای انقلاب فرهنگی در آخر فروردین ۵۹ بررسی شد. دنباله این بخش به بررسی زمینه&zwnj;های انقلاب فرهنگی در دو جناح عمده در ساختار قدرت آن زمان می&zwnj;پردازد. قبل از ادامه این بخش، در پیوند با بررسی زمینه&zwnj;های انقلاب فرهنگی در بهار ۵۹، لازم است در مورد تفاوت&zwnj;های اصلی در سازمان&zwnj;های عملکردی دو جناح درون ساختار قدرت در سال ۱۳۵۹ مختصری نوشته شود. تفاوت ساختاری در دو جناح در فاصله بهار ۵۹ تا بهار&nbsp;۶۰ موضوع مهمی بود که باید به آن توجه کرد. این اختلاف در سازمان دو جناح&nbsp;قبل از سال ۵۹ نیز وجود داشت؛ ولی بعد از سال ۵۹ شکل روشن&zwnj;تری به خود گرفت.</p> <p>&nbsp;</p> <p>در یک طرف جناح اول (حزب جمهوری اسلامی) با رهبری بهشتی قرار داشت. این جناح شکل مشخص حزبی داشت و تاحدی شبیه به یک ارتش بزرگ عمل می&zwnj;کرد. این جناح، شبیه یک ارتش بزرگ، برای کار&zwnj;هایش برنامه&zwnj;ریزی می&zwnj;کرد و از افراد متفاوت برای عملکردهای متفاوت استفاده می&zwnj;کرد. با این تعبیر در این دوران بهشتی در ستاد رهبری جناح اول قرار داشت، ولی در بخش&zwnj;های عملیاتی هدایت با افراد دیگری بود. در&zwnj;&zwnj; همان زمان جناح دوم در عمل شبیه به یک ارتش یک نفره عمل می&zwnj;کرد. به این صورت در این دوران در جناح دوم یک نفر سعی می&zwnj;کرد همزمان هم در ستاد رهبری و هم در تمامی جبهه&zwnj;ها قرار بگیرد. در جناح دوم،&zwnj;&zwnj; همان نفر هم رهبری قسمت توجیهی (تئوری) جناح را به عهده داشت و هم رویه&zwnj;های اجرایی روز به روز آن را دنبال می&zwnj;کرد.</p> <p>&nbsp;</p> <p>برای مثال سروش و آیت دو نفر از معروف&zwnj;ترین چهره&zwnj;ها در پیوند با عملکرد انقلاب فرهنگی از طرف جناح اول (حزب جمهوری) هستند، در حالی در آن زمان بهشتی که نقش رهبری و هدایت ستادی را انجام می&zwnj;داد، به ظاهر در صحنه نیست و به این ترتیب نقش علنی او در رابطه با انقلاب فرهنگی کمتر دیده می&zwnj;شود. بنی&zwnj;صدر تنها چهره در جناح دوم برای تمامی عملکرد&zwnj;ها دررابطه با انقلاب فرهنگی است. به این ترتیب در بخش نظری در رابطه با شرایط کلی و عمومی انقلاب فرهنگی سروش و بنی&zwnj;صدر را به صورت موازی هم داریم ولی در قسمت عملی آن آیت و بنی&zwnj;صدر را مقابل و در روبه&zwnj;روی هم قرار می&zwnj;گیرند. دوئل اصلی بین بهشتی و بنی&zwnj;صدر در همین دوران ادامه داشت.</p> <p>&nbsp;</p> <p>مشابه این وضعیت را در رابطه با مرحله بعدی این دوئل قدرت بعد از تشکیل مجلس اول در تابستان ۵۹ هم دیده می&zwnj;شود. برای مثال خواهیم دید که بعد از تشکیل مجلس اول، هاشمی و رجایی هستند که نقش&zwnj;های عملیاتی را از طرف جناح اول (حزب جمهوری) به عهده می&zwnj;گیرند و در حالی که بهشتی همچنان در نقش رهبری ستادی حزب است و به این ترتیب از بهشتی کمتر نام برده می&zwnj;شود. ولی در دوران مجلس اول باز هم بنی&zwnj;صدر تنها چهره از طرف جناح دوم هم در مقابل بهشتی، هاشمی و رجایی باقی می&zwnj;ماند.</p> <p>&nbsp;</p> <p>موضوع نقش یک شخص در بر تمامی ساختار جناح دوم از پاییز ۵۸ تا بهار ۶۰ ادامه پیدا می&zwnj;کند. شاید به همین دلیل باشد که در رابطه با بررسی دوران پاییز ۵۸ تا بهار ۶۰ (در این مجموعه نوشته از فصل سیزدهم به بعد) یک نام بیشتر از هر اسمی تکرار می&zwnj;شود. این تکرار به دلیل وجود سازمان خاص جناح دوم به شکل یک ارتش یک نفره است. در این شرایط هر گونه بررسی عملکرد جناح دوم به طور خودکار به&zwnj;&zwnj;&zwnj; همان اسم منجر می&zwnj;شود. در حالی که اگر به شرایط فرضی، جناح دوم ساختار گسترده&zwnj;تری داشت، در آن صورت چنین پدیده&zwnj;ای رخ نمی&zwnj;داد.</p> <p>&nbsp;</p> <p><strong>عبدالکریم سروش</strong></p> <p>&nbsp;</p> <p>حسین حاج&zwnj;فرج دباغ، با نام قلمی عبدالکریم سروش، در۲۵ آذر سال ۱۳۲۴ در منطقه میدان خراسان تهران متولد شد. او تحصیلات متوسطه خود را در دبیرستان علوی تهران گذرانید و سپس توانست وارد دانشکده داروسازی دانشگاه تهران شود. عبدالکریم سروش در سال ۱۳۵۰ پس از اتمام تحصیل خود در رشته داروسازی از دانشگاه تهران (در سن ۲۶ سالگی) برای ادامه تحصیل در رابطه با رشته داروسازی (شیمی تجزیه؟) عازم لندن شد.</p> <p>&nbsp;</p> <p>فعالیت&zwnj;های سروش در لندن، شامل مورد&zwnj;های دیگری، به جز تحصیل در رشته داروسازی می&zwnj;شد. سروش در لندن به نمایندگی از طرف آیت&zwnj;الله بهشتی (که مدتی امام مسجد شیعیان در شهر هامبورگ در آلمان بود) به فعالیت در مرکز شیعیان لندن به نام &laquo;امام باره&raquo; پرداخت. نقش مسجد شیعیان هامبورگ، در بخش ۱۴، زیر قسمت معرفی آیت&zwnj;الله بهشتی، مورد اشاره قرار گرفت. بررسی بیشتر عملکرد&zwnj;های عبدالکریم سروش در مرکز &laquo;امام باره&raquo; در لندن نوشته مستقلی را می&zwnj;طلبد.</p> <p>&nbsp;</p> <p>در نیمه اول دهه ۱۳۵۰ جامعه ایرانی گرفتار بحران&zwnj;های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی متعددی بود که آرام آرام زمینه انقلاب سال ۱۳۵۷ را فراهم آوردند. در همین دوران فشار ساواک برای در هم شکستن نیروهای مبارز داخل کشور به اوج رسید که حاصل آن صد&zwnj;ها کشته و هزاران زندانی سیاسی بود. سروش در این دوران، فارغ از آن تنگنا&zwnj;های داخل ایران، به فعالیت&zwnj;های خود در لندن مشغول بود. سروش در سال ۱۳۵۸ (چندین ماه بعد از قیام بهمن ۵۷) به ایران بازگشت و با رشدی سریع در ساختار قدرت صعود کرد. سروش، چند ماه بعد از بازگشت به ایران، در ایجاد مبانی تفکری و اجرایی انقلاب فرهنگی سال ۱۳۵۹ نقش&zwnj;های کلیدی بازی کرد.</p> <p>&nbsp;</p> <p><img width="150" height="136" align="left" alt="" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/soroush-59_0.jpg" /></p> <div dir="RTL"> <p><strong>دانشگاه&zwnj; باید سراپا عطر و بوی اندیشه اسلامی را به خودشان بگیرند</strong></p> <p>&nbsp;</p> <p>نمونه&zwnj;ای از تقابل با مبانی تفکری دانشگاهی را می&zwnj;توان در مصاحبه عبدالکریم سروش درباره تشکیل ستاد انقلاب فرهنگی در سال ۱۳۵۹ مشاهده کرد. سروش برنامه انقلاب فرهنگی سال ۱۳۵۹ (معروف به انقلاب فرهنگی اول) را با این گفته&zwnj;ها تشریح کرد. &laquo;دانشگاه&zwnj;ها می&zwnj;باید سراپا عطر و بوی اندیشه اسلامی را به خودشان بگیرند. و این گلستان یک گلستان معطری باشد که هر&zwnj;گاه کسی یا جوینده&zwnj;ای وارد آن می&zwnj;شود از&zwnj;&zwnj;&zwnj; همان ابتدا مشامش به این بوی دلنواز عطرآگین بشود.... {ما باید} در هر چه اسلامی کردن فضای دانشگاه و پی افکن کردن بنیان الهی بکوشیم.&raquo;</p> <p>&nbsp;</p> <p>بسیار جالب توجه بود که تاکید سروش بر این&zwnj;که دانشگاه&zwnj;ها باید سراپا عطر و بوی اندیشه اسلامی را به خودشان بگیرند، در حالی صورت می&zwnj;گرفت که او خود فارغ&zwnj;التحصیل رشته داروسازی دانشگاه تهران بود. برای شنیدن نقطه&zwnj;نظرهای عبدالکریم سروش در توجیه انقلاب فرهنگی اول در سال ۵۹ اینجا را <a href="http://www.youtube.com/watch?v=dF210P7iYCg">کلیک</a> کنید.</p> <p>&nbsp;</p> <p>&nbsp;سروش، در مصاحبه دیگری که مدتی بعد از مصاحبه اول صورت گرفت، گزارشی از عملکرد تک تک اعضای ستاد انقلاب فرهنگی اول را ارائه داد. برای دسترسی به این فایل اینجا را <a href="http://www.youtube.com/watch?v=Sk2oJil2vyU&amp;feature=related">کلیک</a> کنید.</p> <p><br /> عبدالکریم سروش سه دهه بعد از آن دوران گفته است که ستاد انقلاب فرهنگی در بهار ۱۳۵۹ سال تشکیل شده بود تا دانشگاه&zwnj;ها را &laquo;بازگشایی و به گشایی&raquo; کند، نه اینکه دانشگاه&zwnj;ها را ببنند. او ادامه داد که مردم ایران باید در این مورد که دانشگاه&zwnj;ها به مدت ۲۰ سال بسته نماندند از اعضای ستاد انقلاب فرهنگی متشکر باشند. قضاوت در این مورد را به شما وامی گذارم. برای دسترسی به این فایل اینجا را<a href="http://www.youtube.com/watch?v=hsNht8uZwp8&amp;feature=related"> کلیک </a>کنید.</p> <p>&nbsp;<br /> عبدالکریم سروش، در زمان اقامت در لندن، در نیمه اول دهه ۱۳۵۰، علاوه بر تحصیل در رشته داروسازی و فعالیت در مرکز &laquo;امام باره&raquo;، به نوشته&zwnj;های &laquo;کارل پوپر&raquo; هم عل

سحاب سپهری-انقلاب فرهنگی در شروع سال ۱۳۵۹ مرحله کلیدی در سال دوم از دوران پس انقلاب بود و به صورت نمادی از عمق اختلاف‌های جناحی درون ساختار قدرت در چهارچوب سیاست موازنه تقابلی درآمد. اختلاف‌های جناحی، پس از آن، بازهم تشدید شد و تا پایان سال ۵۹ به صورت قطبی درآمد. قطبی شدن اختلاف‌های جناحی در آخر سال ۵۹ بود که زمینه انفجار در ساختار قدرت در سال ۶۰ را فراهم آورد.

شروع انقلاب فرهنگی- نوروز ۱۳۵۹

برنامه انقلاب فرهنگی نخستین رخداد عمده در سال ۱۳۵۹ بود. آیت‌الله خمینی در پیام نوروزی این سال به موضوع انقلاب فرهنگی اشاره صریح داشت: «باید انقلابی اساسی در تمام دانشگاه‌های سراسر ایران به وجود آید، اساتیدی که در ارتباط با شرق و غرب‌اند، تصفیه گردند و دانشگاه محیط علم شود برای تدریس علوم عالی اسلامی.»

انقلاب فرهنگی و تعطیلی دانشگاه‌ها در بهار سال ۱۳۵۹ موضوعی چندبعدی است که هنوز مورد مطالعه کامل قرار نگرفته است؛ اگرچه بعد از ۳۰ سال دوباره‌‌‌ همان موضوع انقلاب فرهنگی از نو مطرح شده است. موضوع تغییر در ساختارهای علمی و دانشگاهی در جهت تبعیت آن‌ها از اهداف حکومت اسلامی، حتی به قبل از تشکیل جمهوری اسلامی می‌رسد. موضوع انقلاب فرهنگی اول را می‌توان حداقل از سه منظر یا سطح متفاوت بررسی کرد. منظر اول در رابطه با تقابل نگرش‌های سنتی با نگرش‌های دانشگاهی است. منظر دوم موضوع اخراج کامل افراد، دانشجو یا استاد، مستقل از حکومت (ناخودی) از ساختار‌های دانشگاهی بود و منظر سوم متمرکز بر درگیری‌های جناحی درون ساختار قدرت بود.

انتشار مصوبه شورای انقلاب در مورد انقلاب فرهنگی- آخر فروردین ۵۹

با توجه به سخنرانی نوروزی آیت‌الله خمینی، شورای انقلاب در روز ۲۹ فروردین ۵۹ جلسه‌ای طبق معمول مخفی، داشت و به این ترتیب از ریز مذاکرات داخلی آن خبری در اختیار جامعه قرار نمی‌گرفت. حتی تغییر رئیس شورای انقلاب در نیمه بهمن ۵۸ هم در روال عملکرد شورای انقلاب تفاوتی به وجود نیاورده بود. جنگ روانی هر دو جناح قدرت همچنان ادامه داشت. از سوی یک جناح هنوز خطابه‌ها در مورد آزادی و حرمت حقوق مردم اینجا و آنجا به گوش می‌رسید و از سوی دیگر جناح رقیب هم سواران مکتبی را به میدان می‌فرستاد.

جلسه روز ۲۹ فروردین ۱۳۵۹ اعضای شورای انقلاب یک تفاوت با جلسه‌های دیگر آن شورا داشت؛ مصوبه نهایی این جلسه در رابطه با انقلاب فرهنگی، این بار برای عموم منتشر شد. شورای انقلاب بر اساس این مصوبه به گروه‌های سیاسی، فرهنگی، هنری، اجتماعی و حتی ورزشی دانشجویی سه روز فرصت داد تا فعالیت‌های خود را تعطیل و از محوطه دانشگاه‌ها خارج شوند. شورای انقلاب تاکید کرد که «تصمیم شورا در مورد برچیدن ستاد‌ها و دفا‌تر فعالیت گروه‌های مختلف، کتابخانه‌ها، دفترهای هنری و ورزشی و نظایر این‌ها را نیز در بر می‌گیرد. روز بعد روزنامه جمهوری اسلامی در سرمقاله خود بر «ادامه انقلاب در دانشگاه‌ها تا زیر و رویی کامل این نهاد» تاکید کرد.

پاسخ گروه‌های مختلف دانشجویی به این مصوبه شورای انقلاب در عمل یک طیف را به‌وجود آورد. انجمن‌های دانشجویی هوادار حزب جمهوری اسلامی از آن استقبال کردند. در مقابل آن‌ها، برخی انجمن‌های دانشجویی کوچک در طرف دیگر طیف قرار گرفتند و مصوبه شورای انقلاب را یک اعلان جنگ تلقی کردند و در شعار آماده مقاومت تا آخرین نفر شدند. بقیه گروه‌های دانشجویی هم جایی در میانه این طیف بسیار گسترده قرار گرفتند.

اجرای مصوبه برای شروع انقلاب فرهنگی- اول اردیبهشت ۵۹

سه روز بعد از ۲۹ فروردین ۵۹، یعنی در بعد از ظهر روز اول اردیبهشت آن سال، نیروهای مسلح کمیته اقدام به محاصره دانشگاه تهران کردند و سپس وارد محوطه دانشگاه تهران و با تعدادی از دانشجویان درگیر شدند. طی این درگیری‌ها تعدادی کشته و زخمی شدند. به گزارش روزنامه کیهان در پیوند با حوادث روز اول اردیبهشت ۵۹ در محوطه دانشگاه تهران سه نفر کشته و ۳۴۹ نفر زخمی شدند. صبح روز بعد، یعنی دوم اردیبهشت سال ۵۹، رئیس‌جمهور اسلامی وقت، به همراه تعدادی از مقامات بسیار بلندپایه حکومت، وارد محوطه دانشگاه تهران شدند و در آنجا ضمن تاکید بر مصوبه شورای انقلاب به طور رسمی شروع عملیات انقلاب فرهنگی را ابلاغ کردند.

حمید فرهنگ در رابطه با انقلاب فرهنگی سال ۵۹ بررسی مرتبطی ارائه داده است. برای دسترسی به بررسی حمید فرهنگ درباره زمینه‌های انقلاب فرهنگی سال ۵۹ اینجا را کلیک کنید.

مروری کوتاه بر ساختارهای دانشگاهی و آموزشی: از رنسانس تا حال

برای بررسی زمینه‌های انقلاب فرهنگی سال ۱۳۵۹ باید از بررسی مجمل ساختارهای دانشگاه‌های جهان شروع کرد. دانشگاه‌های خوب جهان عملکردی همسان یا مشابه دارند. در مقطع انقلاب سال ۱۳۵۷ دانشگاه‌های خوب ایران هم استثنایی بر این قاعده نبودند. این تشابه در ساختارهای عملکرد دانشگاه‌های جهان است که امکان انتقال دانشجو از یک دانشگاه به دانشگاه دیگر را فراهم می‌کند. به عنوان مثال اگر شما فهرست دانشجویان دانشگاه‌های تراز اول اروپا و آمریکا را مطالعه کنید دیده می‌شود که تعداد زیادی (حتی گاه اکثریت) دانشجویان در مقطع‌های بالای تحصیلی را کسانی تشکیل می‌دهند که تحصیلات دانشگاهی خود را در مقاطع پایین‌تر در دانشگاه‌های کشورهای در حال توسعه انجام داده‌اند. بدون وجود این ساختارهای مشابه بین دانشگاه‌های جهان انتقال دانشجویان امکان‌پذیر نیست.

ساختار‌های مسلط در دانشگاه‌های جهان ریشه در رنسانس (نوزایی) اروپایی دارند که در انتهای قرن چهاردهم میلادی در فلورانس (ایتالیا) ظهور کرد. رنسانس تاثیری بسیار عمیق در جهش‌های علمی، فن‌آوری (تکنولوژیکی) و اقتصادی اروپا در قرن‌های ۱۶ و ۱۷ داشت که عصر‌های دریانوردی، اکتشاف و صنعت را به دنبال آورد. این جهش‌ها در دریانوردی و دیگر فن آوری‌ها عملکردهای خود را به دو صورت نشان دادند: اول ابزارهای لازم برای توسعه‌های اقتصادی و اجتماعی در اروپا را به وجود آورند؛ ولی همزمان با آن زمینه سلطه و استعمار در خارج از اروپا را فراهم آوردند. تسلط و استعمار کشورهای اروپایی، به کمک تکنولوژی و اقتصاد نوین، در قرن ۱۸ به تقریباً تمامی دنیا گسترش یافتند. ایران استثنایی بر این روال کلی نبود. دو شکست در جنگ با روسیه در ابتدای قرن نوزدهم (سال‌های ۱۸۰۰ به بعد) و دخالت‌های گسترده روس و انگلیس در طول قرن نوزدهم شاهد این مدعی است.

کوشش‌های امیرکبیر در تاسیس دارالفنون در سال ۱۲۳۰ شمسی/ ۱۸۵۱ میلادی به عنوان اولین موسسه آموزشی عالی نوین ایران نخستین برنامه منظم برای آشنایی با ساختار‌های آموزشی عالی و دانشگاهی رنسانسی در جهت نوزایی ایران بود. دارالفنون از روی موسسه پلی‌تکنیک پاریس اقتباس شده بود. حتی اسم دارالفنون هم ترجمه پلی تکنیک است؛ اگرچه تمامی معلمان آن فرانسوی نبودند.

اقدامات رضاشاه در اعزام منظم گروه‌های بزرگ دانشجویی به کشور‌های اروپایی در دهه اول سده ۱۳۰۰ و سپس احداث «دانشگاه تهران» در سال ۱۳۱۳ قدم‌هایی مهم بعد از احداث دارالفنون بود. به این ترتیب یک دوره وقفه ۸۰ ساله در توسعه موسسه‌های علمی ایرانی دیده می‌شود. سیاست‌های عمومی رضاشاه پارادوکس‌های زیادی داشت. رضاشاه سیاست‌های منظمی در بی‌اعتبار کردن عملکرد‌های سلسله قاجار داشت. او به همین رویه دارالفنون را که از ابتدا ساختاری برای آموزش عالی داشت تا سطح یک دبیرستان پایین آورد و همزمان دانشگاه تهران را بسیار توسعه داد. سیاست‌های اجرایی رضاشاه شامل پارادوکس‌های دیگری هم می‌شد. رضاشاه سعی در تغییر ساختار‌های اقتصادی و اجتماعی ایران داشت، و احداث دانشگاه تهران و توسعه دانش‌آموختگان ایرانی هم بخشی از همین سیاست بود. او همزمان سعی می‌کرد که ساختار سیاسی ایران را به صورت یک ساختار دیکتاتوری حفظ کند.

در دوران محمدرضا شاه توسعه دانشگاه‌ها در ایران به سطح‌های تازه‌ای رسید. یکی از پارادوکس‌های سیاست‌های محمدرضا شاه این بود که از یک طرف دانشگاه‌ها را توسعه داد و از طرف دیگر شمار زیادتری از دانشجویان معترض را به زندان فرستاد. محمدرضا شاه نمی‌خواست و نمی‌توانست دریابد که توسعه‌های اقتصادی، اجتماعی و سیاسی دست در دست هم دارند. او نمی‌توانست بر جامعه پیشرفته ایران دهه ۱۳۵۰، با چنان تعداد دانشگاه و دانشجویی، همچون سلطانی سلطه‌گرا و اتوکراتیک حکومت کند.

توسعه آموزش‌های متوسطه (دبیرستانی) در ایران، که آن‌ها هم پیش زمینه‌های غربی داشتند، از مسیری موازی عبور کرد. «کالج آمریکایی» تهران در سال ۱۲۵۲ شمسی/ ۱۸۷۳ میلادی تاسیس شد. سطح آموزشی «کالج آمریکایی» در حد دبیرستان بوده است و در این صورت می‌توان آن را پایه شروع آموزش‌های در سطح متوسطه (دبیرستانی) به روال غربی در ایران در نظر گرفت.

«کالج آمریکایی» تهران ابتدا در حوالی دروازه قزوین تهران قرار داشت، ولی در سال ۱۳۰۳ (؟) به ساختمانی دیگر منتقل شد. ساختمان کالج آمریکایی تهران‌‌‌ همان محلی است که اینک دبیرستان البرز (نزدیک تقاطع حافظ و انقلاب) واقع شده است. سابقه وجود «کالج آمریکایی» در محل فعلی دبیرستان البرز سبب شده است که این منطقه از شهر تهران به «چهار راه کالج» و پل هوایی آن به «پل کالج» معروف شود. «ساموئل جردن» از سال ۱۲۷۷ شمسی (۱۸۹۸ میلادی) برای مدت نزدیک به ۴۰ سال مدیر «کالج آمریکایی» تهران بود. نامگذاری خیابان جردن در شمال تهران هم به یاد ساموئل جردن صورت گرفته است.

با تاسیس نظام آموزش‌های واحد و عمومی در ایران در دوره رضاشاه، آموزش‌های متوسطه برآمده از ساختارهای آموزش غربی (مشابه کالج آمریکایی تهران) به تمام ایران گسترش یافت؛ اگر چه به نظر می‌رسد چه نظام دبیرستانی ایران در دوره رضاشاه اقتباسی از رویه‌های فرانسوی بود. در همین دوره کالج آمریکایی به دبیرستان البرز تغییر شکل یافت. دبیرستان البرز، به عنوان ادامه کالج آمریکایی، یکی از برجسته‌ترین موسسه‌های آموزش متوسطه در ایران، به‌خصوص در رابطه با آموزش علوم تجربی و ریاضی بوده است.

نظام آموزشی عمومی جدید در سطح دبیرستان، برآمده از رویه‌های آموزشی در غرب و بخش سنتی تقابل وجود داشت؛ به‌خصوص که نظام آموزشی عمومی دبیرستانی در ایران توجه محدودی به آموزش‌های مذهبی داشت. در دبیرستان البرز به آموزش‌های مذهبی توجه خاصی نمی‌شد و آموزش‌های مذهبی در دبیرستان البرز فقط در حد اجرای دستورالعمل‌های کلی وزارت آمورش و پرورش بوده است. خواهیم دید که دبیرستان‌های علوی و کمال با تاکید بر آموزش‌های مذهبی با هدف رقابت با دبیرستان البرز تاسیس شدند.

بررسی زمینه‌های تقابل در ساختار‌های دانشگاهی و سنتی

ساختار نوین آموزشی ایران مثل دبیرستان و دانشگاه، که همانند ساختارهای مشابه آن‌ها در دیگر کشور‌ها، ریشه در رنسانس اروپایی دارند، در تقابل با ساختارهای آموزشی سنتی در در ایران، یا حوزه‌های علمیه، بوده‌اند که ریشه در تفکرات اسلامی داشتند. سابقه آن‌ها نیز به قرن‌ها قبل بازمی‌گردد. ساختارهای آموزشی سنتی در ایران، از‌‌‌ همان زمان شروع کار دارالفنون در سال ۱۲۳۰ و دانشگاه تهران در ۱۳۱۳ با آن‌ها سر مهربانی نداشتند. به این ترتیب موضوع شروع تقابل بین ساختارهای آموزشی دانشگاهی و آموزشی سنتی که انقلاب فرهنگی سال ۱۳۵۹ جلوه این تقابل درآمد، در عمل به احداث دارالفنون برمی‌گردد که حدود ۱۳۰ سال قبل از آن اتفاق افتاده بود.

با این سابقه، باید اضافه کرد که در مقطع انقلاب، موضوع تقابل با ساختارهای دانشگاهی منحصر به افراد معمم در ساختار قدرت ایران نبود. حتی متفکران کلاهی حکومت هم رویه‌های تقابل با دانشگاه‌ها را دنبال می‌کردند. در اینجا، از میان فهرستی طولانی، به خط فکری دو نفر، یعنی عبدالکریم سروش و ابوالحسن بنی‌صدر، اشاره می‌شود. انتخاب این دو نفر به عنوان نماینده‌های دوخط فکری و نماینده دو جناح اصلی درگیر در ساختار قدرت در آن زمان (موازنه تقابلی) صورت می‌گیرد.. برای اینکه بتوان ساختارهای فکری بنی‌صدر و سروش را در پیوند با انقلاب فرهنگی شناخت و آن تفکر‌ها را در مقطع بهار ۵۹ با هم مقایسه کرد، نیازمند آن هستیم که راه درازی را طی کنیم. این رویه برای بررسی حاصل روش بررسی مسلط در این مجموعه نوشته است که در پی نوشت بخش‌های قبلی مرور شد.

در ادامه این بررسی نوشته‌های سروش و بنی‌صدر را به دو صورت موازی هم مطالعه می‌کنیم. از عبارت معروف سروش یعنی «دانشگاه‌ها می‌باید سراپا عطر و بوی اندیشه اسلامی را به خودشان بگیرند» شروع می‌کنیم و به عقب برگردیم تا پیش‌زمینه‌های فکری این عبارت را به دست آوریم. در مورد بنی صدر از کتاب «حکومت اسلامی» نوشته آیت‌الله خمینی شروع می‌کنیم و ارتباط آن با کتاب «اصول پایه و ضابطه‌های حکومت اسلامی» را بررسی می‌کنیم. این روند را ادامه می‌دهیم تا به عبارت کلیدی «علم را با توقعات توحید دمساز می‌کنیم» برسیم. در این مرحله است که شباهت‌های کلی در نگرش‌های فکری هر دو جناح حکومت در رابطه با پیش‌زمینه‌های فکری انقلاب فرهنگی خود را آشکار می‌کنند. به این ترتیب دیده می‌شود که پیش زمینه‌های انقلاب فرهنگی (تغییر بنیادی در ساختارهای آموزشی و دانشگاهی) به دهه‌ها قبل از سال ۱۳۵۹ می‌رسند.

اگر فرصت و امکانی بود و این بررسی‌ها را شامل دیگر افراد اصلی ساختار قدرت در آن زمان می‌کردیم به طور مسلم بررسی کامل‌تری صورت می‌گرفت. ولی‌‌ همان‌طور که در پی‌نوشت بخش قبل هم اشاره شد، یک بررسی تاریخی همیشه ناقص است و همیشه مثل تهیه یک نقشه جدید از یک قاره نیمه کشف شده است. ما بخش‌هایی از این قاره را می‌شناسیم و سعی می‌کنیم با کنار گذاشتن اطلاعات موجود نقشه کامل‌تری به دست دهیم، در حالی که می‌دانیم هنوز بخش‌های بزرگی از آن قاره کشف نشده باقی‌مانده‌اند.

با این زمینه در کل این بخش در رابطه با بررسی پیش‌زمینه‌ها و نحوه اجرا و عملکرد انقلاب فرهنگی دو هدف اصلی پی‌گیری می‌شود. اول، شرایط کلی و عمومی است که زمینه‌های انقلاب فرهنگی را ساختند و دوم مربوط است به شرایط خاصی که به انقلاب فرهنگی در مقطع آخر فروردین ۱۳۵۹منتهی شد. در رابطه با بخش اول (شرایط کلی و عمومی) دیده می‌شود که هر دو جناح قدرت در آن زمان، وحدت نظر نسبی داشتند. ولی در مورد شرایط ویژه‌ای که انقلاب فرهنگی را در آخر فروردین ۱۳۵۹ ساخت، دو جناح قدرت در مورد زمان اجرا و در روش‌های اجرای آن وحدت نظر نداشتند. همین نکته است که موضوع درگیری در ساختار قدرت و نیز پارادوکس نظری و عملیاتی را می‌سازد.

تفاوت در سازمان‌های دو جناح- بهار ۵۹

در بندهای پیشین این بخش مراحل عملی اجرای انقلاب فرهنگی در آخر فروردین ۵۹ بررسی شد. دنباله این بخش به بررسی زمینه‌های انقلاب فرهنگی در دو جناح عمده در ساختار قدرت آن زمان می‌پردازد. قبل از ادامه این بخش، در پیوند با بررسی زمینه‌های انقلاب فرهنگی در بهار ۵۹، لازم است در مورد تفاوت‌های اصلی در سازمان‌های عملکردی دو جناح درون ساختار قدرت در سال ۱۳۵۹ مختصری نوشته شود. تفاوت ساختاری در دو جناح در فاصله بهار ۵۹ تا بهار ۶۰ موضوع مهمی بود که باید به آن توجه کرد. این اختلاف در سازمان دو جناح قبل از سال ۵۹ نیز وجود داشت؛ ولی بعد از سال ۵۹ شکل روشن‌تری به خود گرفت.

در یک طرف جناح اول (حزب جمهوری اسلامی) با رهبری بهشتی قرار داشت. این جناح شکل مشخص حزبی داشت و تاحدی شبیه به یک ارتش بزرگ عمل می‌کرد. این جناح، شبیه یک ارتش بزرگ، برای کار‌هایش برنامه‌ریزی می‌کرد و از افراد متفاوت برای عملکردهای متفاوت استفاده می‌کرد. با این تعبیر در این دوران بهشتی در ستاد رهبری جناح اول قرار داشت، ولی در بخش‌های عملیاتی هدایت با افراد دیگری بود. در‌‌ همان زمان جناح دوم در عمل شبیه به یک ارتش یک نفره عمل می‌کرد. به این صورت در این دوران در جناح دوم یک نفر سعی می‌کرد همزمان هم در ستاد رهبری و هم در تمامی جبهه‌ها قرار بگیرد. در جناح دوم،‌‌ همان نفر هم رهبری قسمت توجیهی (تئوری) جناح را به عهده داشت و هم رویه‌های اجرایی روز به روز آن را دنبال می‌کرد.

برای مثال سروش و آیت دو نفر از معروف‌ترین چهره‌ها در پیوند با عملکرد انقلاب فرهنگی از طرف جناح اول (حزب جمهوری) هستند، در حالی در آن زمان بهشتی که نقش رهبری و هدایت ستادی را انجام می‌داد، به ظاهر در صحنه نیست و به این ترتیب نقش علنی او در رابطه با انقلاب فرهنگی کمتر دیده می‌شود. بنی‌صدر تنها چهره در جناح دوم برای تمامی عملکرد‌ها دررابطه با انقلاب فرهنگی است. به این ترتیب در بخش نظری در رابطه با شرایط کلی و عمومی انقلاب فرهنگی سروش و بنی‌صدر را به صورت موازی هم داریم ولی در قسمت عملی آن آیت و بنی‌صدر را مقابل و در روبه‌روی هم قرار می‌گیرند. دوئل اصلی بین بهشتی و بنی‌صدر در همین دوران ادامه داشت.

مشابه این وضعیت را در رابطه با مرحله بعدی این دوئل قدرت بعد از تشکیل مجلس اول در تابستان ۵۹ هم دیده می‌شود. برای مثال خواهیم دید که بعد از تشکیل مجلس اول، هاشمی و رجایی هستند که نقش‌های عملیاتی را از طرف جناح اول (حزب جمهوری) به عهده می‌گیرند و در حالی که بهشتی همچنان در نقش رهبری ستادی حزب است و به این ترتیب از بهشتی کمتر نام برده می‌شود. ولی در دوران مجلس اول باز هم بنی‌صدر تنها چهره از طرف جناح دوم هم در مقابل بهشتی، هاشمی و رجایی باقی می‌ماند.

موضوع نقش یک شخص در بر تمامی ساختار جناح دوم از پاییز ۵۸ تا بهار ۶۰ ادامه پیدا می‌کند. شاید به همین دلیل باشد که در رابطه با بررسی دوران پاییز ۵۸ تا بهار ۶۰ (در این مجموعه نوشته از فصل سیزدهم به بعد) یک نام بیشتر از هر اسمی تکرار می‌شود. این تکرار به دلیل وجود سازمان خاص جناح دوم به شکل یک ارتش یک نفره است. در این شرایط هر گونه بررسی عملکرد جناح دوم به طور خودکار به‌‌‌ همان اسم منجر می‌شود. در حالی که اگر به شرایط فرضی، جناح دوم ساختار گسترده‌تری داشت، در آن صورت چنین پدیده‌ای رخ نمی‌داد.

عبدالکریم سروش

حسین حاج‌فرج دباغ، با نام قلمی عبدالکریم سروش، در۲۵ آذر سال ۱۳۲۴ در منطقه میدان خراسان تهران متولد شد. او تحصیلات متوسطه خود را در دبیرستان علوی تهران گذرانید و سپس توانست وارد دانشکده داروسازی دانشگاه تهران شود. عبدالکریم سروش در سال ۱۳۵۰ پس از اتمام تحصیل خود در رشته داروسازی از دانشگاه تهران (در سن ۲۶ سالگی) برای ادامه تحصیل در رابطه با رشته داروسازی (شیمی تجزیه؟) عازم لندن شد.

فعالیت‌های سروش در لندن، شامل مورد‌های دیگری، به جز تحصیل در رشته داروسازی می‌شد. سروش در لندن به نمایندگی از طرف آیت‌الله بهشتی (که مدتی امام مسجد شیعیان در شهر هامبورگ در آلمان بود) به فعالیت در مرکز شیعیان لندن به نام «امام باره» پرداخت. نقش مسجد شیعیان هامبورگ، در بخش ۱۴، زیر قسمت معرفی آیت‌الله بهشتی، مورد اشاره قرار گرفت. بررسی بیشتر عملکرد‌های عبدالکریم سروش در مرکز «امام باره» در لندن نوشته مستقلی را می‌طلبد.

در نیمه اول دهه ۱۳۵۰ جامعه ایرانی گرفتار بحران‌های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی متعددی بود که آرام آرام زمینه انقلاب سال ۱۳۵۷ را فراهم آوردند. در همین دوران فشار ساواک برای در هم شکستن نیروهای مبارز داخل کشور به اوج رسید که حاصل آن صد‌ها کشته و هزاران زندانی سیاسی بود. سروش در این دوران، فارغ از آن تنگنا‌های داخل ایران، به فعالیت‌های خود در لندن مشغول بود. سروش در سال ۱۳۵۸ (چندین ماه بعد از قیام بهمن ۵۷) به ایران بازگشت و با رشدی سریع در ساختار قدرت صعود کرد. سروش، چند ماه بعد از بازگشت به ایران، در ایجاد مبانی تفکری و اجرایی انقلاب فرهنگی سال ۱۳۵۹ نقش‌های کلیدی بازی کرد.

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • Anonymous

    <p>آقای عمرانی گرامی: شما به تفاوت بین یک بررسی تاریخی و یک بررسی سیاسی توجه ندارید، اگر چه این دو نوع بررسی نقاط مشترک دارند. این ها بررسی تاریخی سال 1359 است. این ها بررسی های سیاسی زمان حال نیستند. در سال 1359 آقای خامنه ای یک نفر در سطح اول حزب چمهوری نبود. در ان زمان بهشتی در سطح اول حزب جمهوری بود. در ان زمان رفسنجانی در سطح دوم بود و کسانی مثل خامنه ای پاینی تر است رفسنجانی. طبیتعا یک بررسی تاریخی ان روز شامل اقای خامنه ای نمی شود. مثل این که یک بررسی تاریخی زمان هخامنشی شامل شاهان اشکانی نیم شود.</p> <p>البته تعجبی ندارد که آن زمان شما متوجه این مسائل تفاوت سطح های افرادی مثل بهشتی و خامنه ای نبودید. چون شما فقط 20 سال سن داشتید، که البته در ان زمان این موضوع خیلی خوبی بود که شمادر سن 20 سالگی در ان مرحله از توسعه فردی&nbsp;بودید...</p> <p>در ضمن شما جوش جوانان های امروز را نخورید که یک نفر گولشان بزند. جوان های امروز از جوان های 30 سال قبل داناترند. اگر می فرمائید نه نگاه کنید به برخوردهای نسل جوان حال. مسلما این نسل از نسل جوان زمان انقلاب خیلی تجربه گرفته است. در ضمن شما فکر می کنید اقای بنی صدر و سروش برای حرف یکدیگر تره هم خرد می کنند؟</p>

  • Anonymous

    <p>هموطن گرامی اگر میخواهید به من پاسخ دهید ، پس لطفآ روشن به سوال من پاسخ دهید.پس از طرح این سوال که صندلی چرخدار کجاست ؟ من سعی کردم با افراد دیگری هم که در جلسه تنفیذ ریاست جمهوری شرکت داشته اند تماس بگیرم و تا کنون با ۴ نفر از این افراد گفتگو داشته ام ، چون قصد ندارم کار و وظیفه کسانی را بر عهده بگیرم که مدعی هستند صندلی چرخداری در کار نبوده است ، نتایج تحقیق خود را هنوز بیان نمیکنم ، اما چون بهره گیری از فیلم های تبلیغاتی نظام را برای بررسی بیطرفانه اتفاقات پس از انقلاب کافی نمیدانم ، این اشاره را کردم که تعدادی از خانمها نیز در جلسه حضور داشته اند که در هیچکدام از فیلم های انتشار یافته ، از آنها اثری نیست ، آیا میتوان اصرار کرد که چون ما در این فیلم ها زنی نمی بینیم ، پس در این مراسم فقط مرد ها حضور داشته اند ؟ و آیا شما تصور میکنید آقای خمینی از اتاق خود تا محل اجرای مراسم قدم زنان آمده است ، یا اینکه پزشگان همراه او ، وی بر روی دست حمل کرده اند ؟ he </p>

  • Anonymous

    <p>آقا یا خانم he: لطفا حتما نتیجه تحقیق خود را حتما بیان کنید. شاید که نتیجه تحقیق شما کمک کند که به یک رئیس جمهور اعاده حیثیت شود. موضوع وجود یا عدم وجود یک صندلی چرخدار برای اوردن خمینی به مراسم تنفیذ اینک معیاری راستگویی برای بقیه حرف های ان رئیس جمهور هم شده است. اگر ان صندلی چرخدار بالاخره پیدایش نشود (که او نوشته &laquo;&laquo;وقتی او را دیدم با صندلی چرخدار می آورند&raquo; یعنی که ان که تمام ادعا های و حرف های دیگر او هم روی هوا است. در ضمن اگر شما بتوانید ثابت کنید که در مراسم زنی هم شرکت داشته است مشکل صندلی چرخدار گم شده را حل نمی کند. فقط اثبات این که خمینی را با صندلی چرخدار به مراسم می آورند دلیل است. ...شما حتما حتما نتیجه تحقیقات خود را بیان کنید. در یافتن صندلی چرخدار گم شده در مراسم موفق باشید.</p>

  • Anonymous

    <p>آقا یا خانم he: در یافتن صندلی چرخدار گم شده در مراسم تتفیذ و انتصاب رئیس جمهوری در 15 بهمن 1358 موفق باشید. </p>

  • Anonymous

    <p>موضوع وجود یا عدم وجود یک صندلی چرخدار برای اوردن خمینی به مراسم تنفیذ اینک معیاری راستگویی برای بقیه حرف های ان رئیس جمهور هم شده است. اگر ان صندلی چرخدار بالاخره پیدایش نشود یعنی که ان که تمام ادعا های و حرف های دیگر او هم روی هوا است. بنی صدر گفته است که «وقتی او را دیدم با صندلی چرخدار می آورند، یک حالت رقت به من دست داد. حالت غمگین داشت و به قدری حالت عاطفی به من دست داد که دستش را بوسیدم و خیلی با عاطفه.» در آن فیلم صندلی ما چرخدار نمی بینم ولی می بینیم که خمینی با پای خودش امد از پشت سر بنی صدر و بعد وقتی که نشست و ان وقت بود که بنی صدر از جایش بلند شد دست خمینی را بوسید بدون عاطفه. تازه بعد از آن که خمینی رفت با پاهای خودش و بدون صندلی چرخدار هم بنی صدر دست خمینی را بوسید بدون عاطفه. </p>

  • Anonymous

    <p>مگر این محل دیدگاه ها برای این است که یک محل دعوا بشود بین دو نفر در مورد یک صندلی چرخدار کهنه. این محل برای نظر همه است، چرا فقط دو نفر همه ان را اشغال کرده اند. ای کاش اقای سپهری و دوستانش اندکی به فهم و درک خوانندگان زمانه ارزش قائل می شدند و این قدر سطحی و ناعلمی و بل نااخلاقی دست به تحلیل حوادث تاریخ نمی زنند تا کار به این جا بکشد که دو تا هموطن بر سر یک صندلی چرخدار ناقابل این همه با هم جدل کنند. بیایئد به اینده فکر کنیم و داستان بود و نبود ان صندلی چرخدار در یک مراسم گذشته را هم به تاریخ واگذار کنیم. حالا که ان مراسم تمام شده پس چه فرق می کند که خمینی با پای خودش امد یا با صندلی چرخدار. ان مراسم مربوطه به گذشته است. فقط به اینده فکر کنید. آینده خیلی مهم تر از یک صندلی چرخدار در گذشته است. حالا فرض کنیم که آن صندلی چرخدار هم پیدا شد. بعد از سی سال حتما زنگ زده است. می خواهید با آن چه کار کنید؟ بگذارید توی موزه جماران؟ </p>

  • Anonymous

    <p>خانم یا آقای کاربر میهمان بلافاصله پس آنکه شما حاضر به معرفی خود به عنوان یک ایرانی شدید و هویت شما برای من محرز شد ، با کمال میل به خواست شما پاسخ خواهم گفت . he</p>

  • Anonymous

    <p>آدمی که خواب باشد میتوان بیدار کرد ، اما بیدار کردن آدمی که خود را به خوابی میزند غیر ممکن است .<br /> یکی از کاربران میهمان اصرار که اولا در پشت هر نظر دهنده که نظراتش با فرضیات او همخوانی ندارد ، بنی صدر را ببیند و چون بنی صدر گفته است صندلی چرخ دار ، و در فیلم کوتاه انتشار یافته از مراسم تنفیذ صندلی دیده نمیشود ، پس با این "دروغ " یا "اشتباه" ، بنی صدر میشود دروغگو ، و چون شبح بنی صدر را پشت سر نظر دهندگان متمایل به بنی صدر میبیند ، آنها نیز باور کردنی نیستند ، و آخر کار نظر ایشان همچنان درست میماند و تغییر ناپذیر . اما خوشبختانه عقل آزاد این امکان را به ما ( انسانها ) میدهد ، که در موارد تردید ، به بررسی صادقانه مسائل بپردازم . آیا شما در فیلم های انتشار یافته تصویر زن میبینید ؟. آیا میدانید که خانمها نیز در مراسم حضور داشته اند . حالا اگر مثلا آقای بنی صدر گفته بود احمد خمینی با همسرش آمده بود دروغگو میشود ، تنها به این دلیل که شما در فیلم هیچ زنی نمیبینید ؟!!<br /> he</p>

  • Anonymous

    <p>حال سوال این جاست : آیا می توان به سروش ، بنی صدر ، گنجی ، مخملباف ، هادی غفاری ، موسوی تبریزی ، ....و حتی میرحسین موسوی اعتماد کرد؟ اعدام حداقل 70000 نفر و زندانی شدن حدود 500000 و کشته شدن<br /> 267000نفر در جنگ و مهاجرت حدود 50000000 نفر از ایران حاصل عملکرد همین آقایان است . به همین دلیل من همان قدر به این ها اعتماد دارم به استلین و هیتلر و پول پوت . صدها نفر دوست و قوم و خویش و همکار و همسایه می شاسم که همین نظر را دارند. </p>

  • Anonymous

    <p>آقای دلخواسته در مقاله «گنجی با حمله با بنی صدر تنها عرض خود می برد» جواب دندان شکنی به گنجی داده اند. این ادرس مقاله ایشان است. /// </p> <p>http://www.khodnevis.org/persian </p> <p>-----------------------<br /> کاربر میهمان؛ اینکه لینک به صفحه اصلی‌ سایت خودنویس هست. می‌خواستم ببینم جواب "دندان شکن" آقای دلخواسته به این قسمت مقاله چیست: </p> <p>"سه روز بعد از ۲۹ فروردین ۵۹، یعنی در بعد از ظهر روز اول اردیبهشت آن سال، نیروهای مسلح کمیته اقدام به محاصره دانشگاه تهران کردند و سپس وارد محوطه دانشگاه تهران و با تعدادی از دانشجویان درگیر شدند. طی این درگیری‌ها تعدادی کشته و زخمی شدند. به گزارش روزنامه کیهان در پیوند با حوادث روز اول اردیبهشت ۵۹ در محوطه دانشگاه تهران سه نفر کشته و ۳۴۹ نفر زخمی شدند. صبح روز بعد، یعنی دوم اردیبهشت سال ۵۹، رئیس‌جمهور اسلامی وقت، به همراه تعدادی از مقامات بسیار بلندپایه حکومت، وارد محوطه دانشگاه تهران شدند و در آنجا ضمن تاکید بر مصوبه شورای انقلاب به طور رسمی شروع عملیات انقلاب فرهنگی را ابلاغ کردند." </p> <p>--------------<br /> لطفا لینک ویدئو کلیپ توضیح اقای بنی‌ صدر در یوو تیوب در مورد انقلاب فرهنگی‌ را هم به عنوان پاسخ نگذارید زیرا در آن ویدئو کلیپ آقای بنی‌ صدر این قسمت را شدیدا ماست مالی‌ کرده‌اند! </p>

  • Anonymous

    <p> در پاسخ کامنت بالا : 1- ایا تقلیل یک حرکت جمعی نود و نه درصدی ( انقلاب 57) به تعداد محدودی درست است؟ نه ! خطایی اشکار و بل دروغی بزرگ است. کل جامعه ایران انقلاب کردند و خمینی را به قدرت رساندند و اکثریت مطلق جامعه پشتیبان انقلاب بود و هنوز مرزبندیها اشکار و متمایز نبود ولی بطور مطلق همه در امر انقلاب شریک بودند.<br /> 2- گناه جنگ هشت ساله به گردن صدام و حامیان خارجی اوست . گرچه در مورد تداوم ان حرف و حدیث بسیار است.<br /> 3- تهمت زدن کار اسانی است و صد البته اگر بدون مستندات قطعی باشد کاری سفیهانه و بل جنایتی ظالمانه است. ترور شخصیت یعنی همین. اخر این نویسنده بالا میتواند فقط یک مستند قطعی ارائه دهد که ما ببینیم بنی صدر و سروش و گنجی چگونه ربط پیدا میکنند به اتفاقات سال 60 ( اعدامها و ...). البته میتوان خیلی راحت همه چیز را به همه چیز ربط داد . مثلا میتوان گفت مقصر اصلی پهلوی خدابیامرز بود و اگر بیحجابی و شرب خمر و شهر...را جمع میکرد و هر هفته نماز جماعت برگزار میکرد و دم اخوندها را میدید ،سوار شدن بر موج احساسات مذهبی بلاموضوع میشد و نتیجتا نه انقلابی بود و نه جنگی و نه اعدامی.<br /> 4- خمینی روز اول، همانگونه نمینمود که بعدا نمود. بالای نود درصد جامعه هوادار خمینی و انقلاب بود . به مرور که مسائل اشکار گشت، درصد زیادی از جامعه راه خود را جدا کردند و من و شما و بنی صدر و سروش و گنجی واکثریت جامعه هم مشمول همین داستان است.<br /> 5- ایا میتوان به موسوی اعتماد کرد؟ بله ! ولی بشرط و شروطها! اگر او از دمکراسی نامقید دفاع میکند و نزد مردم وجاهت دارد ، چرا به او اعتماد نکنیم؟ مردم بالغتر از انند که همچون سال 57 شخص پرستی کنند . موسوی ثابت کرده مردانگی و غیرت ایستادگی و لیاقت نمایندگی جنبش سبز را دارد و مردم نیزثابت کرده اند حامی او هستند. به بیان دیگر مردم ثابت کرده اند طرفدار تغییر و دمکراسی با روشهای مدنی هستند.<br /> 6- اقای نویسنده! از ماست که بر ماست . تا وقتی یاد نگیریم به راحتی اب خوردن ترور شخصیت نکنیم( که هیچ کم از ترور فیزیکی و جنایت ندارد) ، تا و قتی یاد نگیریم که برای قضاوت در مورد هر مسئله ای نیاز به زمان و مطالعه هست و خیلی چیزهای دیگر..، مملکتمان بهتر از این نمیشود. اگرچه ادم مذهبیی نیستم ولی این سخن محمد شاهکار است که: خداوند سرنوشت هیچ قومی را عوض نمیکند مگر انکه نفوس ( ساختار فکری/روحی) خودشان را عوض کنند. </p>

  • Anonymous

    <p>در پاسخ کامنت بالا : 1- کاملا موافقم که هر کسی در جنایات شراکت داشته و یا چنین اتهامی متوجه اوست باید تحت مسیر قضایی قرار گیرد.2- هیچگاه نمیتوان یک شخص را به صرف عضویت در یک مجموعه مقصر دانست. در زمان ریاست جمهوری خاتمی اشخاص بسیاری مورد ظلم قرار گرفتند ولی ایا انصافا انتساب انها به خاتمی رواست؟ پر مسلم است که خاتمی مخالف تمام ان مظالم بود ولی عالم سیاست راه و روش خاص خودش را دارد. در مورد میر حسین موسوی شاید داستان از همین قرار بوده . من شخصا بیهوده تهمت نمیزنم و تهمت زدن را عین جنایت میدانم، گرچه در قالب یک کامنت بظاهر کم ارزش باشد. 3- در اغاز انقلاب چند خط بیشتر نداشتیم . چپی ها ، مجاهدین و اکثریت بالای هواداران خمینی ( مذهبی هایی که هوادار مجاهدین نبودند) و خرده گروههای دیگر . این اکثریت مذهبی اش در هم جوشی بود از انواع گروهها و هنوز مسائل مختلف موضوعیت پیدا نکرده بود. کم کم که مسائل هویدا گشت و نیاز به پاسخ و موضعگیری پیدا شد، این اکثریت نامتعین تعینهای خود را یافتند. بنابراین اساسا گفتمان ( یا جبهه) مذهبی اوایل انقلاب گفتمان خام و مبهم و تعین نایافته ای بود . شفافیت ها و مرزبندیها امری تدریجی و بعدی بود. همین جنبش سبز امروز هم علیرغم پختگی بالایش مشحون از مسائلی است که در عمل خود را خواهد نمایاند و همین گروههای یکپارچه امروزی متحمل شکاف و شقاق خواهد شد و باصطلاح انشعاب خواهند زد. 4- بنابر مطالب قبلی برای قضاوت در مورد افراد باید عنصر تاریخیت را لحاظ کرد. قضاوت در مورد افراد منتزع از بستر زمان ، مکان ، فرهنگ و...قضاوتی خواهد بود ساده اندیشانه و بل احمقانه. بعنوان مثال بدون دید تاریخی باید بگوییم اکثریت مطلق جامعه ایران فاقد عقل بودند که پشتیبان خمینی بودند و اکثریت جامعه ایران در کشتارها و .....سهیم هستند پس باید تمام افراد بالای سی سال ایران را محاکمه و اعدام کرد.5- صدور حکم جمعی بغایت غلط است . در همین حکومت فعلی ( که نهایت رذالت و کثافت است) هم نمیتوان براحتی حکم داد. مثلا در همین مجلس فعلی افرادی مثل کواکبیان هستند و بسیاری افراد دیگر در درون همین رژیم که سعی دارند همان منافذ کوچک را حفظ کنند. هنرمندانی هستند که با مجوز ارشاد فیلم مارمولک را روی پرده میبرند و هزاران مثال دیگر.6- من مقصرترین فرد را در اتفاقات سال 60 خود رجوی میدانم که پاکترین ، با استعداترین و هوشمندترین جوانان مملکت را فدای حماقتهای خود کرد و روی به خشونت کور و ترور اورد. در دیوانگی و جانی بودن ملایان ( نه همه اشان) شکی نیست. ولی رجوی انقدر شوت و امین ابادی بود که بهترین جوانان مملکت را نفله کرد. نفله بمعنای واقعی. </p>

  • Anonymous

    <p> در پاسخ به کامنت بالا باید بگویم وقتی من نوعی در حکومتی خدمت می کنم - حتی به عنوان معاون توسعه صنایع سلولزی در وزارت صنایع - و آن حکومت چه از آن استالین باشد و چه هیتلر یا صدام حسین و بشار اسد مردم را سرکوب می کنند و اجازه فعالیت به احزاب و سندیکاها نمی دهند و حق آزادی بیان و عقیده را سلب می کند و در فساد غوطه ور است اما هیچ روزنامه و رسانه ای آزاد نیست که آن را نقد کند، بدیهی است که من دارم به یک حکومت فاسد و ستمگر خدمت می کنم. اگر می خواهم واقعا جانب دموکراسی و آزادی و عدالت را بگیرم، باید با شهامت بروم و استعفا بدهم -- هر چند شغل من هیچ ارتباطی با شکنجه زندانی های دگر اندیش ندارد.<br /> حال آقا یا خانم عزیز چه طور می توان نخست وزیر و مقامات سیاسی و امنیتی و نظامی و انتظامی دهه خونین 60 را از این امر تبرئه کرد؟ ما در پی انتقام نیستیم ، اما اگر من - خادم حکومت در سال های 60 - صادق باشم ، می گویم بله من حالا کنار مردم هستم ولی طی آن هفت هشت ده سال به نوعی در آن جنایت ها سهم داشته ام . لذا پس از حل معضل کنونی باید در یک دادگاه صالحه محاکمه شوم . این مقدمه ای بر صداقت من است . آیا شما این منطق را رد می کنید؟ </p>

  • Anonymous

    <p>آقا یا خانم دوستدار: جمله ««اقای گنجی با اندیشه راهنمای قدرتمدار خود بی اخلاقی بر بی اخلاقی می افزایند.» من را یاد یک ضرب المثل قدیمی انداخت که «نگاه به دست ننه کن، مثل ننه گندله کن.» می دانیم که نویسنده اصلی این دو تا لغت «اندیشه راهنما» و «قدرتمدار» همان کسی است که سال ها ادعا می کرد که او دست خمینی را برای این بوسیده که خمینی را با صندلی چرخدار به مراسم تنفیذ می اوردند. به قدرت و صلابت اینترنت معلوم شد که این دروغی 30 ساله بوده است. خداوند همه سازندگان اینترنت را غریق رحمت کند. خدمتی که این ادم ها به تاریخ ایران کردند اصلا باور کردنی نیست. در مورد جواب گنجی هم معلوم است که او به آن حرف های بی پایه اصلا محل نگذاشت و خیلی هم بیشتر از سابق می نویسد. </p>

  • Anonymous

    <p>مقاله «گنجی با حمله با بنی صدر تنها عرض خود می برد» بسیار با قدرت و صلابت است که در آن نوشتید «اقای گنجی با اندیشه راهنمای قدرتمدار خود بی اخلاقی بر بی اخلاقی می افزایند.» بعد از آن مطلب شما گنجی حتی جرائت نکرده است جوابی به شما بدهد.شما به او گفتید که « فکر می کند که اگر یک نقل قول را بغل آن یکی بگذارند و فلان نتیجه گیری را بکنند از ایشان پژوهشگر استخراج می شود.» بعد از این اعلام شما، گنجی تکلیفش مشخص شد. جواب این آقا را هم بدهید. دوستدار. </p>

  • Anonymous

    <p>با سلام به نویسنده محترم و با تشکر از زحمات شما. ایکاش میتوانستید همه این نوشته ها را در قالب یک کتاب به چاپ برسانید. و یا نسخه قابل چاپ و یا خواندنی آنرا از طریق دستگاههایی مانند کیندل به روی صفحه قرار میدادید برایتان آرزوی موفقیت دارم<br /> حتی اگر نوشته های شما بعضی افراد را ناراحت میکند مهم نیست ادامه دهید. در جامعه ایرانی متاسفانه ما هنوز قدرت تحمل حرفهای راست را نداریم و اگر حرفی برخلاف نظرمان باشد آنرا درکل رد میکنیم.</p>

  • Anonymous

    <p>روزهای انتخابات اولین رییس جمهوری کاملا خاطرم هست آقای بنی صدر یکی از شعارهای انتخابیش این بود که :<br /> ما 20 سال روی ولایت فقیه کار کردیم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!؟ </p>

  • Anonymous

    <p>در پاسخ به آقا یا خانمی که از یی تقصیران یک «نظام» سیاسی فاسد و ستمگر سخن گفت و نام کواکبیان را در کامنت خود آورد: </p> <p> مصطفی کواکبیان، از چهره‌های اصلاح‌طلب گفت که ما با سران جنبش سبز و نیز مردمی که در خیابان حضور پیدا کردند و «همه چیز را به هم ریختند» هیچ نسبتی نداریم. وی اضافه کرد که میرحسین موسوی و کروبی لیدر ما نیستند و اصلاح‌طلبان در انتخابات آتی مجلس شرکت خواهند کرد............. </p> <p>به نقل از بالاترین .... </p>

  • Anonymous

    <p>کاربر مقیم برلین نوشته است: «یک فارغ التحصل دانشگاه نمیتواند ادعا کند سروش و بنی صدر به موفقیت علمی دست نیافته اند .» رابطه این دو قسمت این جمله چیست؟ رابطه اقای شقایقی با اقای گودرزی؟ فرض کنیم که این ادعا غلط است. دلیل شما چیست که این ادعا غلط است؟ چون فقط با نظر شما جور نیست پس می شود هر چه بخواهید در این باره بگویید. اگر یک فارغ التحصیل دانشگاه نمی تواند این چنین ادعایی را بکند پس چی کسی قرار است این چنین ادعایی را بکند. یک نفر که اصلا دانشگاه نرفته؟ </p>

  • Anonymous

    <p>دو صفحه مورد استفاده آقای " سحاب سپهری" از کتاب " اصول پایه و ضابطه های حکومت اسلامی " را بطور کامل و بدون شرح آوردم . و اکنون نظر من :<br /> نویسنده با خارج کردن جملاتی از متن این کتاب و اضافه کردن پیش نویس و پس نویس بدان کوشیده است تا آنجا ، مفهوم نوشته آقای بنی صدر را تغییر دهد ، که بتواند آنرا بعنوان متمم و کامل کننده کتاب " حکومت اسلامی" یا "ولایت فقیه " آقای خمینی ، جلوه دهد . در صورتی که تنها آشنایی سطحی و نگاهی گذرا به فهرست دو کتاب ، " ستیهنده " بودن ان دو را نشان میدهد . دقت نظر دیالمه ۳۰ سال پیش بیشتر از اشراف آقای سپهری بر موضوع در حال حاضر است.!!<br /> آقای "سپهری" سعی میکند ، بنی صدر را طراح اصلی بستن دانشگاه ها و پیش قراول انقلاب فرهنگی اسلامی معرفی کند ، و این دو مورد متفاوت را خیلی ناشیانه به هم بچسباند ، تا نتایج دلخواه او به ذهن خواننده خطور کند . از طرف دیگر دکتر سروش را به غلط نماینده جناح حزب جمهوری اسلامی معرفی میکند . این کار شبیه ان است که شما در رانندگی ، ترمز و گاز را با هم اشتباه بگیرید . نقشی که نویسنده برای دکتر سروش در انقلاب فرهنگی قائل است به هیچ وجه با واقعیات آن زمان تطابق ندارد . در این بررسی به ندرت از آقای خامنه ای نامی برده میشود ، در صورتی که تنها برنده این کوشش تبلیغاتی رهبر جمهوری اسلامی ایران و بازنده آن نسل جوان کشور ما است .<br /> این سلسله مقالات اداره کنندگان کشور پس از انقلاب را به دو گروه ستیهنده ( آنتاگونیستی ) ، "بهشتی " و " بنی صدر" تقسیم میکند ، که اولی جناح ،"اکثریت" را با "کفایت و صداقت " رهبری میکند ، و دومی که در "اقلیت" قرار داشته ، و یک لشگر یک نفره را رهبری میکرده است ، نه تنها دروغگو است و به شکل تصویب شده " بی کفایت" که هر از گاهی با وجود این مسولیت سنگین ، منم منم هم میکرده است.<br /> یکی از اهداف کلیدی این سلسله مقالات ایجاد بی اعتمادی در بین دانشجویان جوان در مورد دو تن از کوشاترین و موثرترین اندیشمندان ایرانی معاصر در زمینه کوشش برای زدودن آلودگیهای تفکر دینی (اسلامی) است .<br /> آقای "سحاب سپهری" دربخش هفدهم از سه روز تاریخ‌ساز مینویسد :<br /> "این نوشته تا حال راهی دراز را طی کرد تا به این قسمت حاضر رسید، که مقصد قسمت‌های قبلی این بخش است. هدف توالی تمامی قسمت‌های گذشته این نوشته این است که نشان داده شود با وجودی که عبدالکریم سروش و ابوالحسن بنی صدر در بهار سال ۱۳۵۹ به دو جناح متقابل در درون ساختار قدرت متعلق بودند؛ ولی هر دو نفر در ایجاد تغییر اساسی در ساختار‌های علمی و دگرگونی بنیادی در دانشگاه‌ها در جهت اسلامی / توحیدی کردن آن‌ها (یک انقلاب فرهنگی) مشابهت نظر داشتند. یکی به دنبال آن بود که «دانشگاه‌ها عطر و بوی اندیشه اسلامی به خود بگیرند.» و دیگری می‌خواست «علم را با توقعات توحید (اسلام) دمساز کند». </p> <p>این رویکردهای مقابله با ساختارهای علمی و دانشگاهی در حالی بود که هر دو نفر دانشاموختگان دانشگاه تهران (مادر دانشگاه‌های ایران) بودند و با استفاده از بورس‌های دولتی برای ادامه تحصیل به دانشگاه‌های معتبر به اروپا اعزام شده بودند. آن دو نفر، در دوران تحصیل در دانشگاه‌های اروپایی، که برای تحصیل به آن اعزام شده بودند، موفقیت‌های برجسته‌ای به دست نیافتند. </p> <p>به این ترتیب دیده می‌شود که ریشه‌های نظری انقلاب فرهنگی برای تغییر ساختارهای علمی و دانشگاهی در ایران از سوی هر دو جناح درگیر در نزاع قدرت (در سال ۱۳۵۹) به دهه‌ها قبل از آن بر می‌گشت. این خود نمونه‌ای از آنکه برای بررسی و شناخت پدیده‌های تاریخی گاهی لازم است که راهی طولانی و غیر مستقیم را طی کرد. ولی اگر فقط به دنبال یافتن جواب‌های ساده در‌‌‌ همان ابتدای کار نباشیم، راه خود بگویدت که چون باید شد. این راه ادامه دارد."<br /> تصور نمیکنم آقای " سحاب سپهری " تحصیلات دانشگاهی داشته باشد ، هر چند بعید نیست که در یکی دانشگاه های ایران به تدریس هم مشغول باشد ، یک فارغ التحصل دانشگاه نمیتواند ادعا کند سروش و بنی صدر به موفقیت علمی دست نیافته اند .<br /> و اما سخنی با خوانندگان جوان ؛<br /> سال ۱۳۵۶ من ۱۷ سال داشتم ، و برای تحصیل در رشته دندانپزشگی وارد دانشگاه اصفهان شدم ، با آغاز سال تحصیلی دانشجویان ارشد سعی در یار گیری از بین ما برای انقلاب میکردند ، در نتیجه سه دختر و سه بسر از سی نفر دانشجوی سال ما مورد اعتماد قرار گرفتند ، یکی از افراد همدوره من به نام سعید نیلفروشان ، یک جلد از کتاب کیش شخصیت را در اختیار من گذاشت و گفت این کتاب به عنوان کتاب اخلاق در گروه توحیدی صف ، مطالعه میشود . این کتاب اولین آشنای من با نظام فکری آقای بنی صدر بود ، بدون آنکه بدانم نویسنده آن کیست ، بلافاصله پس پیروزی انقلاب با کتاب " اصول پایه و ضوابط حکومت اسلامی " آشنا شدم . با توجه به شباهت شیوه نگارش آن با کتاب کیش شخصیت ، کنجکاو شدم ، که چه کسی نویسنده این دو کتاب است ؟ پس از یافتن نام نویسنده و تهیه کتاب های دیگر او ، تا خرداد ۱۳۶۰ به صورت هفتگی این دو کتاب و کتاب های ، "موازنه ها" ، " تعمیم امامت و مبارزه با سانسور " ، و " روش شناخت بر پایه توحید " را به شکل جمعی ( با پنج نفر دیگر ) ، مطالعه و بررسی میکردیم. یاد آن دوران ، و صمیمیت حاکم بر جلسات ما ، همیشه همراه من خواهد بود.<br /> حمید عمرانی<br /> برلین ۱۳۹۰ </p>

  • Anonymous

    <p>نقل قول دروغین! نقل قول منار جنبان دروغین نیست. در گذشته بسیاری از کتب فارسی به صورت بسیار غیراستاندارد، بدون ذکرناشر، محل، تاریخ و حتا بدون اجازه نویسنده در داخل و خارج کشورچاپ و تجدید چاپ میشدند. روالی که متاسفانه هنوز هم تا حدی شاهد آن هستیم. نتیجه آن که یک کتاب، در این مورد خاص کتاب اقتصاد توحیدی آقای ابوالحسن بنی صدر، با جلد، تعداد صفحات، تایپ، ناشرین... متفاوت دربین عموم یافت می شود. در صفحه ۵۶ نسخه اقتصاد توحیدی موجود در کتابخانه من [جلد صورتی، روی جلد بالا "۱" ،میانه نام کتاب، پایین نام نویسنده، پشت جلد پایین " بها: ۱۴۰ ریال ، پخش از: انتشارات سعید محسن (فوزیه)" ]، آقای بنی صدر، همانطور که کاربردیگری دقیقا نقل قول کرده اند، چنین فرموده اند:<br /> "۳- پویائی رابطه ی کانونهای تراکم و عناصری که قدرت از آنها گرفته میشوند، نابرابری است.<br /> "منارجنبان " اصفهان بیانگر قاعده ارتباط علی کانونهای قدرت است تا یک منار به منار دیگر واصل نباشد، نمیتواند ۱) سیال باشد، یعنی بجنبد و ۲) بر پا باشد. منار جنبان اصفهان بزبان حال میگوید: منار (هر دولت) را منارهای (دولتهای) دیگر میجونبانند که از زیر با این یکی اتصال دارند...." </p>

  • Anonymous

    <p>۱. مسئله فقط صندلی چرخدار و یا عدم آن نیست. توضیحات آقای بنی صدردر این مورد خاص، همراه با سخنان ایشان در مورد پاره ای از دیگرمسائل، زنجیره ای از مواردی را پدیدار کرده که مدارک کافی در مورد عدم صحت آنها روز به روز بیشتر در اختیار ما قرار می گیرد. این زنجیره، سوالات جدی در مورد سلامت اخلاقی آقای بنی صدر مطرح می کند که با توجه به اتهاماتی که ایشان و مقلدین مجذوب در ولایتشان به دیگران وارد می سازند، امروز بیش از هر زمان دیگری نیاز به پرسش و پاسخ دارد. بعید می دانم که تائید هویت ایرانی، آنطور که دیدگاه دیگری ذکر شده نیز شرط ورود به چنین گفتاری باشد!!<br /> ۲. آقای سپهری تحلیلی کوتاه از نقش آقایان سروش و بنی صدردردوره انقلاب فرهنگی ارائه کرده اند. اجازه دهید به دلیل عدم جاه طلبی علمی و سیاسی آقای سروش نسبت به دومی، صحبت را به آقای بنی صدر خلاصه کنم. مبانی فکری آقای بنی صدر در کتب دیگر ایشان که در قبل از انقلاب چاپ رسیدند آشکارهستند، منجمله اثربزرگشان "اقتصاد توحیدی"! در این کتاب نیزمی توان راهکارهای آقای بنی صدر در حصول به جامعه اسلامی را به وضوح مشاهده کرد. از استفاده بیشماراز کلمه "امام" که او آن را به غیر از اطلاق به امام آخر شیعیان برای رهبر دولت اسلامی (آقای خمینی و یا خود ایشان اگر در مسند قدرت باقی مانده بودند) نیز به کار می برد تا تلاش برای تعین نرخ برابری ریال امروز ما و درهم رایج در زمان خلافت امام اول شیعیان برای خلق بودجه ای کاملا اسلامی و علی وار! </p>

  • Anonymous

    <p>«مقتضای این اصل [امامت]، ایجاد جامعه امام است و با برداشتن موانع و پیاده شدن این اصل- که یکی همین تعمیم آنست- استقرار حکومت اسلامی ممکن خواهد شد... ملت کفر هم امام دارد و هر پایه‌ای را در نظر بگیرید، عده‌ای هستند که می‌ چرخانند. مثل گلیسم در فرانسه که معلوم است امام دارد. همچنان که ویلی برانت امام نظام آلمان است. هم کفر امام دارد و هم توحید. تو خود خدیث مفصل بخوان از این مجمل. اما در کفر امام نماینده گروهی است که قدرت را قبضه کرده‌اند.» صفحه ۴۷ کتاب «اصول پایه و ضابطه‌های حکومت اسلامی». </p> در ضمن اقای بنی صدر در مقدمه کتاب اقتصاد اسلامی ان را به دو نفر شهید اهدا کرده است: شهید مصطفی خمینی و شهید حسن غفاری. همان موقع همه می دانستند که هر دو نفر به طور طبیعی فوت کرده بودند ولی این آقایان در فرنگ از این جنازه آن دو مرده هم نگذشتند و از جنازه آن ها علم شهادت ساختند. حتی گوبلز هم عقلش به این کارها نمی رسید. </p> فصل اول کتاب اقتصاد اسلامی با این عنوان شروع می شود: "تشخیص حدود مالکیت در اسلام". این بخش در مورد تشخیص حدود مالکیت از نظر نویسنده است، مثل هر کتاب دیگری که نویسنده می گوید نظر من در این مورد چنین است یا چنان است. ولی چون نظر بنی صدر تنها نظر درست از کل اسلام (در تمامی طول تاریخ اسلام) است، عنوان فصل اول کتاب هم هست "تشخیص حدود مالکیت در اسلام". آن وقت این جناب از خمینی ایراد گرفته که او خیلی منم منم می کرد. البته این داستان ایراد از خمینی مال بعد از آن است که بنی صدر از صندلی قدرت به پایئن کشیده شد و برای توجیه دستبوسی هم آن داستان صندلی چرخدار اختراع شد</p>

  • Anonymous

    <p>کتاب اقتصاد توحیدی. صفحه 31. </p> <p>منارجنبان اصفهان بیانگر قاعده و ارتباط علی کانون های قدرت است. تا یک منار به منار دیگر وصل نباشد، نمی تواند 1. سیال باشد یعنی بجنبد. و 2. بر پا باشد. منارجنبان اصفهان به زبان حال می گوید: منار (هر دولت) را منارهای (دولتهای) دیگر می جنبانند که از زیر با این یکی اتصال دارد. </p> <p>المعنی فی بطن شاعر (ابوالحسن بنی صدر). </p> این کتاب متلعق به عصر قبل از صندلی چرخدار بوده است. در آن به دنبال صندلی گمشده نباشید. قابل توجه دانش آموزان فیزیک: سیال باشد یعنی بجنبد!!

  • Anonymous

    <p>۱-در آغاز کتاب اقتصاد توحیدی آماده است:<br /> تقدیم کتاب به عالم مجاهد شهید آیت الله حاج سید مصطفی خمینی و عالم مجاهد شهید آیت الله حاج سید حسین غفاری و به همه علمائی که مبارزه بزرگ آزاد سازی انسان را تا مرگ ادامه دادند . </p>

  • Anonymous

    <p>از شما که به سلامت اخلاقی میاندیشید ! انتظار نمیرود جملات یک کتاب را تغییر دهید تا با فرضیات شما همخوان شود.<br /> کتاب اقتصاد توحیدی<br /> بخش اول - در اسباب و عوامل و ساز و کار های تمرکز و تکاثر<br /> فصل اول - تعاریف و تشخیص زمینه و حدود مالکیت در اسلام<br /> در نقل قول اخلاقی کلمه تعاریف را حذف شده است چرا؟!</p>

  • Anonymous

    <p>دیدگاه ثبت شده در ساعت ۱۷:۲۱ روز ۱۵ تیر ۱۳۹۰ متعلق به من است که در آن از واژه سلامت اخلاقی (بطورخاص منظور صداقت بوده است) استفاده کرده ام و مسولیت یکایک کلمات بکار برده شده در آن را نیز به عهده می گیرم. اما باید به اطلاع شما به رسانم که نظرات ارائه شده در دیدگاه بعدی که در ساعت ۲۱:۰۶ همانروز ثبت شده و درآن از فصل اول کتاب نام برده شده متعلق به من نیست. با کمی خوشبینی می توان پنداشت که اشتباه رخداده در خلط این دوو نتیجه گیری ارائه شده مبنی بر تضاد مابین سلامت اخلاقی و تغییر جملات کتاب سهوی بوده است.</p>

  • Anonymous

    <p>در ادامه بخش های قبل باید اضافه شود که مقلدین مجذوب در ولایتشان با آن نکته سنجی بالا در مورد بازخواست برای از جا افتادن یک کلمه در نقل قول به همه هشدار دادند که به کمتر بی توجهی به تک تک واژه های آن کتاب ها برایشان در حکم عبور از خط قرمزی است. چیزی شبیه به از جا افتادن هر یک از کلمات قران. </p>

  • Anonymous

    <p>این مقاله یک طرفه بل با غرض نوشته شده است. ای کاش اقای سپهری و دوستانش اندکی به فهم و درک خوانندگان زمانه ارزش قائل می شدند و این قدر سطحی و ناعلمی و بل نااخلاقی دست به تحلیل حوادث تاریخ نمی زنند. مقایسه سابقه بنی صدر و سروش اصلا درست نیست. برای این که سروش مثل افرادی که هنوز اندیشه راهنمای استبدادی در عمیق ترین لایه های باوری و شخصیتی اشان حضور دارد عمل کرد. گروه او در کودتای علیه اولین رئیس جمهور شرکت داشت. مثل وقتی بود که آقای خمینی گفت که اگر همه بگویند آری من می گویم نه. به بیان دیگر ان ها که بنی صدر و سروش را با هم مقایسه می کنند از آنجا که هنوز فاقد فرهنگ آزادی می باشند متوجه اینگونه تهی کردن ها نمی شوند. </p>

  • Anonymous

    <p>متآسفم ، درست میگوید تصور من این بود که هر دو نظر متعلق به یک نفر&nbsp;است&nbsp;.&nbsp;به&nbsp;هرحال&nbsp;تحریف&nbsp;انجام&nbsp;شده&nbsp;در&nbsp;نظر&nbsp;04/15/1390 - 21:06. و نقل قول دروغین ... از صفحه ۳۱ کتاب اقتصاد توحیدی ، در نظر 04/16/1390 - 01:50. با سلامت اخلاقی مغایرت دارد ، کلمه ای از این جملات در صفحه ۳۱ اقتصاد توحیدی یافت نمی شود.</p>

  • Anonymous

    <p>نقل قول منار جنبان دروغین نیست.<br /> کاربر میهمان ، ممنون از تذکر متین شما ، پس از خواندن نظر شما ، من هم این جملات را در صفحه ۴۷ کتاب اقتصاد توحیدی چاپ دوم ، از انتشار خبر نامه در امریکا یافتم ، برای من هم مقایسه نامانوس و غیر ضروری است چون روابط سیال دولت ها را بدون این شبیه سازی نیز میتوان توضیح داد . کتاب اقتصاد توحیدی از معدود نوشته های آقای بنی صدر است که نخوانده ام . و با توجه به نوشته های دیگر باور نمی کردم که این جملات از آقای بنی صدر باشد . به هر حال از اینکه نقل قول را دروغین و بیشرمانه خواندم پوزش میخواهم . در ادامه لینک کتابهای تمیم امامت و مبارزه با سانسور ، اقتصاد توحیدی و اصول و ضابطه های حکومت اسلامی را میاورم . واژه های ، امامت ، توحید ، معاد ، بعثت ، عدالت را باید در مرحله اول بدون پیشداوری و بهمان گونه که آقای بنی صدر تعریف کرده است ، از وی بپذیریم و نوشتهای او را با این تعریف ها دنبال کنیم . در غیر اینصورت با درک نظرات او با مشکل مواجه خواهیم شد . در آخر هنوز میتوانیم در این نظرات با او شریک شویم یا آنها را نپذیریم . اما برای درک تفکرات آقای بنی صدر آشنایی دقیق با ترمینولوگی او ضرورت کامل دارد .<br /> Hamid Emrani</p>

  • Anonymous

    <p>هموطن گرامی مساله صندلی چرخدار نیست . مساله این است که یک نفر بدون آنکه حاضر باشد ، خود را معرفی کند و امکان احراز هویت ایرانی خود را فراهم کند ، با دروغ پراکنی به یک ایرانی که در مورد بالا از اتفاق معتمد بیش از ۱۱ میلیون ایرانی نیز بوده است تهمت دروغگویی میزند و به خود اجازه میدهد حتی عواطف او را نیز بر خلاف بیان خودش تعریف و تحریف کند ، و با کمال بیشرمی از بقیه میخواهد خلاف تهمت های او را اثبات کنند ، آیا این مساله هنوز هم به نظر شما مربوط به گذشته است و حائز اهمیت نیست . نمیدانم پس نقش و مسولیت سردبیری کجا قرار دارد .!! he</p>

  • Anonymous

    <p>توضیح به he:</p> <p>بنی صدر گفته است: : &laquo;وقتی او را دیدم با صندلی چرخدار می آورند، یک حالت رقت به من دست داد. حالت غمگین داشت و به قدری حالت عاطفی به من دست داد که دستش را بوسیدم و خیلی با عاطفه.&raquo; در آن فیلم صندلی ما چرخدار نمی بینم ولی می بینیم که خمینی با پای خودش امد از پشت سر بنی صدر و بعد وقتی که نشست و ان وقت بود که بنی صدر از جایش بلند شد دست خمینی را بوسید بدون عاطفه. بعد از مراسم هم هم خمینی بلند شد رفت با پای خودش و باز هم صندلی چرخداری در کار نبود. خوب در این فیلم صندلی چرخدار دیده نمی شود پس صندلی چرخداری که بنی صدر دیده بود کجا رفته است؟ جواب احمد خمینی با همسرش امده بوده در مراسم و ما او را هم در فیلم نمی بینم. ولی وقتی داشته اند فیلم می گرفته همسر احمد خمینی رفته بوده است صندلی چرخدار بگذارد یک گوشه ای. برای همین هیچکدامشان در فیلم نیستند و به همین دلیل هم قبلا بوده اند ولی قبل از گرفتن فیلم رفته اند بیرون. پس نتیجه می گیریم همسر احمد خمینی در مراسم بوده و او مسئول نبودن صندلی در فیلم است. در ضمن بلافاصله بعد از فیلم همسر احمد خمینی بدو بدو صندلی را می اورد و بابت تاخیر از همه معذرت می خواهد چون کار واجبی داشته است. او توضیح می دهد که در موقع فیلم گرفتن صندلی را برده بوده پارک کند، ولی تلویزیون این صحبت او را سانسور می کند. به این ترتیب بنی صدر هم که گفته خمینی با صندلی چرخدار امد بوده درست می گفته....همسر احمد خمینی صندلی را برده بوده است. .... از داستان تاریخی نتیجه می گیریم که آدمی که خواب باشد را میتوان بیدار کرد ، اما بیدار کردن آدمی که خود را به خواب میزند غیر ممکن است . لطفا سعی نکنید دوستداران داستان صندلی چرخدار را از خواب بیدار کنید ان ها بیدار هستند ولی خودشان را به خواب زده اند. خداوند اموات رادیو زمانه را بیامرزد که امکان این نوع مبادلات فرهنگی را فراهم اورده اند. در ضمن این داستان ها هیچ کدامشان ربطی به منطق صوری ندارند برای این که منطق صوری به ما کمک می کند تا بفهمیم صندلی کحا است. حالا که صندلی این با روشی خلاف استدلال های خلاف منطق صوری پیدا شد همراه با همسر احمد خمینی، پس نتیجه می گیریم که منطق صوری از اول کار غلط بوده ا ست.</p>

  • Anonymous

    <p>برای افرادی که این نوع مقاله ها را می خوانند آدرس دو مقاله مرتبط را می فرستم. مقاله اول توسط اکبر گنجی است که می توانید ان را هم این جا پیدا کنید. /// </p> <p>http://www.mihan.net/news/index.php?option=com_content&amp;view=article&amp;id=2985:2010-08-15-20-36-20&amp;catid=25:akbarganji&amp;Itemid=575 </p> <p>آقای دلخواسته در مقاله «گنجی با حمله با بنی صدر تنها عرض خود می برد» جواب دندان شکنی به گنجی داده اند. این ادرس مقاله ایشان است. /// </p> <p>http://www.khodnevis.org/persian </p> <p>///</p>