ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

● نگاه نزدیک

بهشت تهران، خیابانی پُرماجرا

س. اقبال − خیابان بهشت نامی است برای گذرراه جنوبی پارک شهر، جایی که ساختمان مرکزی شهرداری تهران در قسمت میانی آن قرار گرفته است. این خیابان داستان‌هایی دارد.

ستاد معراج شهدای مرکز

در نامگذاری خیابان بهشت تهران بخشی از تاریخ جمهوری اسلامی نیز انعکاس می‌یابد. این نامگذاری به جانمایی اداره‌ی پزشکی قانونی در شرق خیابان بازمی‌گردد. جایی که جنازه‌‌ی مرده‌ها سرآخر گذارشان به آنجا می‌افتد تا به بهشت زهرا انتقال یابند. گویا از همینجا مرده‌ها همگی به بهشت پا می‌گذارند، چنانکه کوچه‌ی مقابل پزشکی قانونی تابلوی شناسایی معراج‌الشهدا را بر سینه‌اش دارد. اینک شکوه و عظمت غم‌افزای این مکان با جنازه‌هایی که روزگاری از جبهه‌های جنگ ایران و عراق بازمی‌گشتند بعد تفسیری ویژه‌ای یافته‌ است. چون خانواده‌های تهرانی جنازه‌ی فرزند جان‌باخته‌ی خودشان را در همینجا تحویل می‌گرفتند تا آنان را در بهشتی دیگر که آن هم بهشت زهرا نام می‌گرفت به خاک بسپارند. در بهشت زهرا نیز خیابان منتهی به غسالخاله و یا مرده‌شویخانه را عروج نام نهاده‌اند تا همگی بفهمند که با بودن جمهوری اسلامی همواره با عروج و پرواز ملکوتی مرده‌ها سر و کار دارند و مرگ و نیستی در نظام آن جایگاهی نخواهد داشت.

خیابان بهشت نامی است برای گذرراه جنوبی پارک شهر، جایی که ساختمان مرکزی شهرداری تهران در قسمت میانی آن قرار گرفته است. در طبقه‌ی هفتم همین ساختمان به دور از چشم شهروندان تهرانی می‌توان دفتر کار شهردار تهران را سراغ گرفت. شهردار تهران از همینجا شهر را در دیدرس خود دارد و حتا پشت سر خودش در جنوب ساختمان می‌تواند گلدسته و گنبد مسجد شیخ فضل‌الله نوری را نیز ببیند. به واقع ساختمان شهرداری تهران در همان محله‌ای قرار دارد که زمانی شیخ فضل‌اللهِ مشروعه‌خواه در آن می‌زیست. چماقداران ریز و درشت او نیز بیش‌تر از همین محله علیه مشروطه‌خواهان به خط می‌شدند. در همین محله بود که از طرف شیخ فضل‌الله قسمتی از قبرستان محله به نام بانک ایران و روس سند خورد.

موقعیت خیابان بهشت
موقعیت خیابان بهشت

ساختمان شهرداری پیش از انقلاب کاخی برای استقرار وزارت کشور شمرده می‌شد اما پس از انقلاب همین کاخ در اختیار شهرداری قرار گرفت. سمت غربی ساختمان مرکزی شهرداری، ساختمانی نیز به "شورای اسلامی شهر تهران" اختصاص می‌یابد. ولی این دو ساختمانِ منفک از هم، در خفا به هم راه دارند. همچنان که شهردار تهران بدون اینکه بخواهد به خیابان و معبر عمومی پا بگذارد از محل کار خودش به طور مستقیم به ساختمان شورای شهر می‌رود. انگار مردم حق ندارند جایی شهردارشان را ببینند و رودرروی او قرار بگیرند. چنین نگاهی در ایران بخشی از اخلاق مدیران دولتی شمرده می‌شود و مدیران همگی مردم‌هراسی را از پدر خانواده ارث برده‌اند. شهردار تهران هر که باشد چندان فرقی نمی‌کند، آنان شورا و نمایندگان شورا را بخشی از زیر مجموعه‌ی خودشان می‌بینند. انگار رضاشاه هنوز دارد در فضای مجلس شورا قدم می‌زند. تغییر این نگاه به سهم خود "انقلابی بزر‌گ‌تر از انقلاب اول" به حساب خواهد آمد.

شهرداری تهران
شهرداری تهران

پا گذاشتن به صحن شورای شهر تهران برای مردم عادی امری محال خواهد بود. تنها کسانی می‌توانند به داخل ساختمان شورا پا بگذارند که از پیش با نماینده‌ای قرار ملاقات داشته باشند و نماینده‌ی یادشده هم حاضر باشد که او را بپذیرد. در نتیجه حراست شورا همه را از دور و ور خودش می‌تاراند. کسی هم لازم نکرده بخواهد مشکلی از مشکلات شهری را با یکی از نمایندگان در میان بگذارد. گویا آن‌ها خودشان مشکلات را به‌تر از همه می‌فهمند. خلاصه‌ی کلام اینجا حراست فعال مایشا است و بنا بر تشخیص خودش بر همه و حتا بر نمایندگان شورا هم حکم می‌راند. بدون تردید خواست و اراده‌ی حراست با نیاز روانی نمایندگان نیز همخوانی دارد.

در انتقاد از اِسکان اداری شورا عده‌ای بر این باور تأکید می‌ورزند که ساختمان شورا لازم است به نقطه‌ای غیر از خیابان بهشت انتقال یابد، تا شورا بخشی همیشگی از مجموعه‌ی شهرداری به حساب نیاید. همچنین منتقدان دیدگاهی را تعقیب و دنبال می‌کنند که گویا شورای شهر دانسته و نادانسته از تحقیقات شهری جا مانده است. همین گروه برای جبران مافات پیش‌نهاد می‌کنند که بخشی از سازمان‌های تحقیقاتی و پژوهشی عریض و طویل شهرداری تهران لازم است در اختیار شورا قرار بگیرد که در خصوص دستیابی به اطلاعات شهری به نمایندگان یاری برسانند. اما انگار خود نمایندگان تاکنون هرگز ضرورت‌هایی از این دست را حس نکرده‌اند. چون روال عادی و وضع موجود را به‌تر می‌پذیرند و همیشه بر درستی آن صحه می‌گذارند.

تئاتر سنگلج
تئاتر سنگلج

ابتدای خیابان بهشت تالار سنگلج را احداث کرده‌اند که از عمر آن قریب نیم قرن می‌گذرد. این تالار زمان "اعلی‌حضرت همایونی" بیست و پنج شهریور نام گرفته بود تا با این نامگذاری اعلی‌حضرت نیز شکوه آن روز تاریخی را در سال ۱۳۲۰ به یاد بیاورد. بیست و پنجم شهریور ۱۳۲۰ سلطنت پهلوی دوم آغاز می‌شد اما این موضوع چه ارتباطی با تالار نمایش داشت فقط خود او و اطرافیان حرف‌شنوی او می‌توانستند به چند و چون ماجرا دست یابند. به هر حال با نام همین تالار بسیاری از مردم اجراهایی از چخوف و گوگل را به یاد می‌آورند با نام‌هایی از هنرمندان معاصر همانند جعفر والی، جمشید مشایخی و علی نصیریان.

تالار سنگلج به تعمیرات اساسی نیاز دارد، ولی گوش وزارت ارشاد و همچنین گوش شهردار و شورای شهر به گفته‌ها و شنیده‌هایی از این دست اعتنایی ندارد. مسجدجامعی از جمع شورا و شهرداری بیش از دیگران خود را فرهنگی می‌داند. او علاوه بر عضویت در شورا، نزدیکی تالار سنگلج هم سکنا دارد. ولی تا کنون دیده و یا شنیده نشده که او و یا یکی از این مدیران و وکیلان شهری جهت رسیدگی به فرسودگی تالار سنگلج پا پیش بگذارند. آخر تالار و تئاتر نه به کار دنیای این‌ها می‌آید و نه گره‌ای از کار فروبسته‌ی آخرتشان می‌گشاید. با این همه مسجدجامعی به همراه همکاران خود در صحن شورا هرگز از کار مرمت و نوسازی امامزاده‌ها غافل نمی‌ماند.

نام دیوان عدالت اداری هم چند قدمی همین تالار بالای ساختمانی بزرگ می‌درخشد. تمامی قاضی‌هایی را که در ذهن مردم پرونده‌های قطوری از قتل و غارت به همراه دارند، در سن پیری داخل همین ساختمان بزرگ بر کرسی قضاوت می‌نشانند تا به شکایت مردم از ادارات جمهوری اسلامی رسیدگی گردد. گویا مهارت و تجربه‌ی این کار را تنها از ایشان می‌توان سراغ گرفت.

روزهای پایانی اقتدار غلام‌حسین کرباسچی را در شهرداری به یاد بیاورید. شبی تمامی این ساختمان هفت طبقه در آنِ واحد گرفتار آتش شد. تا آتش‌نشانی بجنبد همه چیز پایان یافت و پرونده‌ها به خاکستر تبدیل گردید. لابد با همین خاکسترها بود که تیم غلام‌حسین کرباسچی بدون اینکه در صحنه‌ی حادثه حضور داشته باشد، از پرونده‌سازی‌های دستگاه قضا روسفید بیرون آمد.

مسجد شیخ فضل الله
مسجد شیخ فضل الله

روبه‌روی ساختمان دیوان عدالت اداری ساختمان کتابخانه‌ی عمومی مرکزی دیده می‌شود. از عمر این ساختمان دو طبقه نیز چیزی بیش از نیم قرن می‌گذرد. کاشی‌کاری دیوار بیرونی کتابخانه بر زیبایی نمای آن می‌افزاید. کرباسچی در زمان اقتدار خویش بر کرسی شهرداری، تصمیم گرفت تا هماهنگ با نمای بیرونی کتابخانه ساختمان جدیدی نیز برایش بسازد. ولی کارشناسان از اجرای آن سر باز زدند. چون گفته می‌شد که هرگز نمی‌توانند در ساخت سازه‌ی جدید به طرح و جنس کاشی‌های ساختمان پیشین وفادار باقی بمانند. می‌گویند آرشیتکت این کتابخانه فرح پهلوی بوده است. به هر حال کتابخانه‌ی مرکزی در ایران از معدود کتابخانه‌هایی است که در طرح و بنای عمومی آن سازه‌ی مناسبی از کتابخانه دیده می‌شود.

ناگفته نماند داخل پارک شهر کتابخانه‌ی دیگری نیز از پیش وجود داشت که در ماجرای پانزده خرداد سال ۴۲ از سوی تظاهرکنندگان کفن‌پوش طرفدار خمینی به آتش کشیده شد. آنان می‌خواستند انتقام خودشان را در مخالفت با آزادی زنان و اصلاحات ارضی از کتاب و کتابخانه بگیرند. این بود که از سوی وزارت فرهنگ وقت تصمیم گرفتند تا با معماری فرح پهلوی این کتابخانه‌ی جدید را احداث نمایند.

دیوان عدالت اداری

به هر حال شهرداری با در دست داشتن مدیریت اجرایی شهر به عنوان مغز مدیریتی تهران عمل می‌کند. حال این مغز تا چه پایه از سلامت روانی بهره برده باشد آن هم داستان دیگری است. ضمن آنکه با راهیابی دوباره‌ی اصلاح‌طلبان به شورا تا چند روز دیگر خانه‌تکانی جدیدی در خیابان بهشت اتفاق می‌افتد. قرار است در بازی آفتاب مهتاب درون‌حکومتی پسرعموهای جدید بر جای پسرعموهای پیشین بنشینند. اما در این بازی درون‌حکومتی مردم چه نتیجه‌ای می‌گیرند آن را می‌توان همه روزه در ستون درشت روزنامه‌های کشور به تماشا نشست. نصیب مردم از این ماجرا همان اخبار تکراری دزدی و رانت عریض و طویل دولتی است که هرگز از گستره‌ی آن چیزی نمی‌کاهد. در نمای ریز و درشت اخبار همین رانت‌ها است که جمهوری اسلامی چهره‌ی واقعی و همیشگی خود را به مردم نشان نمی‌دهد. آیا شورای شهر می‌تواند این معادله‌ی سی و هشت ساله را لااقل در شهرداری تهران به هم بریزد؟

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • روزبه

    لحن طنز مقاله نشاط آور بود.

  • Momed

    پرمحتوا و عالی.