ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

خواست قدرت − علیه قدرت

<p>اکبر گنجی &minus; روشنگری پیرامون تفاوت&zwnj;های &quot;روشنفکر قلمرو عمومی&quot; و &quot;فعال سیاسی حزبی/سازمانی&quot; دارای اهمیت بسیار است[۱]. این دو گروه، در ساختار دموکراتیک یا ساختار استبدادی، همچنان دو گروه متمایزند. بهتر است به تفاوت این دو گروه در ساختار دموکراتیک بنگریم تا مدعا روشن شود.</p> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">&quot;فعال سیاسی حزبی سازمانی&quot; به دنبال قدرت سیاسی است. با کمی اغراق می&zwnj;توان مدعی شد که &quot;خواست قدرت&quot; همه چیز او را تشکیل می&zwnj;دهد. اما &quot;روشنفکر قلمرو عمومی&quot; علیه قدرت است. علیه &quot;قدرت سیاسی&quot; و علیه &quot;قدرت اقتصادی&quot; (ثروت انباشته یا سرمایه داری افسار گسیخته). آیا همین امر (به دنبال قدرت بودن و علیه قدرت بودن)، تفاوت&zwnj;های عمده&zwnj;ای میان این دو گروه ایجاد نمی&zwnj;نماید؟ &quot;خواست قدرت&quot; و &quot;علیه قدرت&quot; بودن یکی نیست و تفاوت مشرب زیادی ایجاد می&zwnj;کند.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <!--break--> <div dir="RTL"><b>نمونه آمریکا</b></div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">آمریکا بزرگ&zwnj;ترین کشور جهان، بزرگ&zwnj;ترین اقتصاد جهان، بزرگ&zwnj;ترین دموکراسی جهان است. جامعه&zwnj;ای دموکراتیک با ساختار سیاسی دموکرات. سیاستمداران و روشنفکران قلمرو عمومی در این نظام دموکراتیک چگونه عمل می&zwnj;کنند؟</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">هدف اعضای حزب جمهوری و دموکرات آمریکا پیروزی در انتخابات و در دست گرفتن قوه&zwnj;ی مجریه و مقننه این کشور است. در این راستا، متغیر &quot;<b>منافع</b>&quot; نقش اصلی را بازی می&zwnj;کند. منتها، دو گونه منافع وجود دارد: &quot;<b>منافع ملی</b>&quot; در سطح بین الملل و &quot;<b>منافع شخصی و گروهی</b>&quot; در سطح داخلی.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">سیاستمداران آمریکایی در سطح بین الملل، اگر &quot;منافع کمپانی&zwnj;های سرمایه داری&quot; را در نظر نگیرند، در بهترین شرایط ، به دنبال &quot;منافع ملی&quot; کشورشان هستند. ارزش&zwnj;های اخلاقی و انسانی- به گفته&zwnj;ی اوباما- وقتی الویت می&zwnj;یابند که با &quot;منافع ملی آمریکا&quot; در یک جهت قرار گیرند. با همین استدلال اوباما حمله&zwnj;ی نظامی به لیبی و عدم دخالت در مسأله&zwnj;ی بحرین و عربستان سعودی را موجه می&zwnj;ساخت و می&zwnj;سازد. اینک پس از چند ماه بمباران لیبی توسط پیمان ناتو روشن شده است که مقاصد بشر دوستانه در پشت این تهاجم قرار نداشت. مطابق گزارش&zwnj;های رسمی خود دول غربی، در حمله&zwnj;های ناتو، غیر نظامیان کشته شده&zwnj;اند. به گزارش رسمی سازمان ملل، دو طرف درگیر جنگ داخلی- سرهنگ قذافی و مخالفانش- مرتکب جنایات جنگی شده&zwnj;اند. این وضعیت لیبی است که تهاجم نظامی به آن، به اصطلاح با مجوز شورای امنیت سازمان ملل متحد صورت گرفت.</div> <blockquote> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">&quot;فعال سیاسی حزبی سازمانی&quot; به دنبال قدرت سیاسی است. با کمی اغراق می&zwnj;توان مدعی شد که &quot;خواست قدرت&quot; همه چیز او را تشکیل می&zwnj;دهد. اما &quot;روشنفکر قلمرو عمومی&quot; علیه قدرت است. علیه &quot;قدرت سیاسی&quot; و علیه &quot;قدرت اقتصادی&quot; (ثروت انباشته یا سرمایه داری افسار گسیخته).</div> </blockquote> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">در حمله&zwnj;ی نظامی به عراق و افغانستان و اشغال آن دو کشور، اشغالگران به دنبال دموکراسی و حقوق بشر و آزادی نبودند. ارزش&zwnj;های اخلاقی در کار نبود. بوش و دیک چینی و رامسفلد و دیگر سیاستمداران آمریکا تا توانستند دروغ گفتند تا آن تهاجم را موجه سازند. همه&zwnj;ی آن دروغ&zwnj;ها به سرعت برملا گردید و بعداً رسماً بدان&zwnj;ها اعتراف شد. ده&zwnj;ها هزار تن از غیرنظامیان عراقی و افغانی - به خصوص کودکان و سالخوردگان- کشته شده و زیربناهای عراق نابود گشت. در عراق حتی نمی&zwnj;توان از &quot;منافع ملی آمریکا&quot; سخن گفت. هزاران آمریکایی کشته و بیش از یک هزار میلیارد دلار مالیات مردم این کشور در آنجا به هدر رفت. اما تحقیقات بعدی نشان داد که کمپانی&zwnj;های آمریکایی در این جنگ منافع بسیاری داشتند.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">کمپانی&zwnj;های فروش اسلحه و بسیاری کمپانی&zwnj;های غیر نظامی از قراردادهای ده&zwnj;ها میلیارد دلاری برای &quot;بازسازی عراق&quot; بهره&zwnj;امند شدند. بین سال ۲۰۰۳ و ۲۰۰۶ فقط شرکت &quot;<b>هلی برتون</b>&quot; قراردادهایی معادل ۲/۱۷ میلیارد دلار برای پروژه&zwnj;های مختلف مربوط به باز سازی عراق منعقد کرد. دیک چنی قبل از ملحق شدن به دولت بوش از مدیران این شرکت بود[۲]. کمپانی&zwnj;های سرمایه داری آمریکایی پس از جنایت ضد انسانی یازده سپتامبر ۲۰۰۱، از فضای ترس برای سود بردن بسیار استفاده کردند. این امر محدود به کشور خودشان نبود، در عراق آنها به سودهای کلان دست یافتند[۳]. به نوشته&zwnj;ی هفته نامه&zwnj;ی &quot;نیشن&quot; (۱۵ اکتبر ۲۰۰۷)، کمپانی &quot;به لک واتر&quot; فقط هفتصد میلیون دلار بابت حفاظت از مقامات آمریکایی در عراق دریافت کرد و ده&zwnj;ها تن از مردم غیرنظامی عراق را به قتل رساند. پرسنل این کمپانی پس از به قتل رساندن شهروندان غیر نظامی عراق آزادانه به کشورشان باز گشتند. در حالی که حقوق ژنرال پترِيوس، سرفرمانده ی نيروهای نظامی آمريکا در عراق، ۴۹۳ دلار در روز بود، کارکنان به لک واتر روزانه ۱۰۷۵ دلار دریافت می&zwnj;کردند.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">در قلمرو بین الملل، سیاستمداران به دنبال حقیقت- یعنی صدق معرفت شناختی و صدق اخلاقی- نیستند. مسأله، مسأله&zwnj;ی &quot;<b>منافع ملی</b>&quot; است. در طول قرن بیستم همه&zwnj;ی دولت&zwnj;های آمریکا (دموکرات یا جمهوری خواه) از دولت&zwnj;های استبدادی و به شدت فاسد خاورمیانه حمایت کردند و آن&zwnj;ها را بر سر کار آوردند. چرا که حمایت از دولت&zwnj;های خودکامه&zwnj;ی سرکوبگر به سود منافع ملی دولت آمریکا بود. این حقیقت که آن دولت&zwnj;ها مردم خود را وحشیانه سرکوب و شکنجه می&zwnj;کردند، این حقیقت که آنها به طور سیستماتیک حقوق بشر را نقض می&zwnj;کردند، این حقیقت که آن&zwnj;ها ثروت ملی مردمشان را چپاول می&zwnj;کردند، این حقیقت که آن&zwnj;ها نوکر دول خارجی بودند و ریشه در آرای مردم نداشتند، و صدها حقیقت دیگر، فاقد ارزش بود. کودتای علیه دولت ملی مصدق و دولت سالوادور آلنده - و ده&zwnj;ها کودتای دیگر- چه ارتباطی با حقیقت و ارزش&zwnj;های دموکراتیک داشت؟</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">حوزه&zwnj;ی بررسی وقتی به سیاست داخلی محدود گردد، نقش متغیر &quot;<b>خواست قدرت</b>&quot; و &quot;<b>منافع</b>&quot; بسیار برجسته خواهد شد. نمایندگان کنگره و سنای آمریکا می&zwnj;خواهند نماینده باقی بمانند. حداقل این است که هزینه&zwnj;ی سنگین تبلیغات انتخاباتی آنان را باید کمپانی&zwnj;های بزرگ تأمین کنند. این کمپانی&zwnj;ها از طریق لابی&zwnj;ها بر نمایندگان سیطره دارند. بیل کلینتون در انتخابات ریاست جمهوری وعده داد تا از سیطره&zwnj;ی لابی&zwnj;ها بکاهد، اما شکست خورد. اوباما نیز در آغاز کار چنین وعده&zwnj;ای داد، اما روشن بود که راه به جایی نمی&zwnj;برد. در این میان، در آمریکا یک تخصص پر درآمد به نام&quot;جمع کنندگان کمک مالی&quot; به وجود آمده است. این&zwnj;ها برای داوطلبان نمایندگی مراسم جمع آوری پول به راه می&zwnj;اندازند و خود نیز سودهای کلانی به جیب می&zwnj;زنند.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">جان جی مرشایمر استاد دانشگاه شیکاگو و استفن ام والت استاد دانشگاه هاوارد در تحقیق مشترکی سیطره&zwnj;ی لابی اسرائیل (کمیته&zwnj;ی روابط عمومی آمریکایی اسرائیل- آیپک ، کمیته&zwnj;ی یهودیان آمریکا و انجمن روسی سازمان&zwnj;های یهودی آمریکا) را بر سیاستمداران، قوه&zwnj;ی مجریه و قوه&zwnj;ی مقننه&zwnj;ی آمریکا نشان دادند[۴]. آیپک نقش مهمی در انتخابات آمریکا بازی می&zwnj;کند.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">در واقع، پول و لابی&zwnj;ها و گروه&zwnj;های ذینفع بر واشنگتن حاکمیت دارند. تا سال ۱۹۹۰ تعداد بیست هزار تن از اعضای لابی&zwnj;ها در واشنگتن به ثبت رسیده&zwnj;اند. تک تک نمایندگان که خواهان انتخاب مجددند، در مقابل این&zwnj;ها پاسخ&zwnj;گو هستند. لابیها و گروه&zwnj;های ذینفع به هیچ وجه اجازه نمی&zwnj;دهند که قانونی به تصویب رسد که منجر به حذف یارانه&zwnj;ی آن&zwnj;ها شود. دولت&zwnj;های جمهوری خواه و دموکرات تماماًٌ در این راه شکست خورده&zwnj;اند. جرج بوش در سال ۲۰۰۰ با شعار کاهش مالیات&zwnj;ها و کاستن از هزینه&zwnj;های دولتی بر سر کار آمد. او توانست مالیات ثروتمندان را کاهش دهد، اما نه تنها نتوانست از هزینه&zwnj;های دولتی بکاهد، بلکه هزینه&zwnj;ها در دوران او افزایش یافت. یارانه&zwnj;های گروه&zwnj;های ذینفع به زیان آموزش، بهداشت، فقرا و زیرساخت&zwnj;های جدید است. دان روستنکسکی، نماینده&zwnj;ی سابق کنگره گفته است: &quot;نمایندگان کنگره به اعضای لابیها نگاه می&zwnj;کنند و آن&zwnj;ها هم آری یا نه را با اشاره&zwnj;ی سر به نمایندگان می&zwnj;گویند&quot;.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <blockquote> <div dir="RTL">دست&zwnj;یابی به قدرت و تأمین &quot;منافع&quot; مهم&zwnj;ترین ارزش برای فعال سیاسی حزبی و سازمانی است. اما روشنفکر قلمرو عمومی به دنبال تقرب به حقیقت (صدق معرفت شناختی)، گسترش فضائل اخلاقی- خصوصاً صدق اخلاقی- و نقد رادیکال قدرت سیاسی و قدرت اقتصادی است. او علیه قدرت است و خواهان دموکراتیزه کردن نظام&zwnj;های دموکراتیک موجود و افزایش حقوق اقلیت&zwnj;هاست.</div> </blockquote> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">یک شاهد خوب بر این مدعا، سیاست خارجی نادرست آمریکا نسبت به کشور کوبا- یعنی انزوای اقتصادی از طریق تحریم&zwnj;ها- است. با این که تغییر این سیاست ضروری است، اقلیت کوبایی- آمریکایی&zwnj;های ضد کاسترو از طریق سازماندهی فعال به هیچ وجه اجازه نمی&zwnj;دهند تا این سیاست تغییر کند. این اقلیت در دو ایالت فلوریدا و نیوجرسی زندگی می&zwnj;کنند و نقش انتخاباتی مهمی دارند. حقیقت چیست؟ آیا تحریم&zwnj;های بلند مدت کوبا به سود منافع ملی آمریکا، گذار کوبا به نظام دموکراتیک و ارزش&zwnj;های انسانی است؟</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">روشنفکران قلمرو عمومی چون چامکسی، رورتی و مک اینتایر و دیگران با چنین قدرتی مخالف&zwnj;اند و آن را نقد می&zwnj;کنند. روشنفکر یهودی آمریکایی- ریچارد فالک استاد سابق حقوق بین الملل دانشگاه پرینستون- به عنوان گزارش گر ویژه&zwnj;ی شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد تأیید می&zwnj;کند که دولت اسرائیل در غزه مرتکب &quot;جنایت علیه بشریت&quot; و &quot;اقدامات جمعی بی رحمانه ی آلمان نازی&quot; شده است[۵]. اما گوش سیاستمداران آمریکا به حقایق برملا شده به وسیله&zwnj;ی فالک و گزارش گلدستون[۶] شنوا نیست. همه نشان داده و می&zwnj;دهند که حمایت یک جانبه ی دولت&zwnj;های آمریکا از دولت اسرائیل نه تنها با دموکراسی و حقوق بشر سازگار نیست و ضد حقیقت است، بلکه منافع ملی آمریکا را هم تأمین نمی&zwnj;کند. اما با سیطره&zwnj;ی لابی اسرائیل بر فعالین سیاسی حزبی و سازمانی چه می&zwnj;توان کرد؟</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">دست&zwnj;یابی به قدرت و تأمین &quot;منافع&quot; مهم&zwnj;ترین ارزش برای فعال سیاسی حزبی و سازمانی است. اما روشنفکر قلمرو عمومی به دنبال تقرب به حقیقت (صدق معرفت شناختی)، گسترش فضائل اخلاقی- خصوصاً صدق اخلاقی- و نقد رادیکال قدرت سیاسی و قدرت اقتصادی است. او علیه قدرت است و خواهان دموکراتیزه کردن نظام&zwnj;های دموکراتیک موجود و افزایش حقوق اقلیت&zwnj;هاست. رورتی می&zwnj;گفت: دموکراسی&zwnj;های موجود چون دموکراسی آمریکا، دموکراسی&zwnj;های حداقلی اند. این دموکراسی&zwnj;ها را باید از راه &quot;<b>برابری&zwnj;خواهی</b>&quot; و &quot;<b>مساوات&zwnj;طلبی</b>&quot; به سوی دموکراسی حداکثری سوق داد. برابری و تبعیض زدایی اساس دموکراسی حداکثری است. &quot;رشد و توسعه&zwnj;ی دموکراسی معادل رشد و توسعه&zwnj;ی برابری فرصت&zwnj;ها برای همه&zwnj;ی شهروندان است&quot;. حقوق همه&zwnj;ی اقلیت&zwnj;ها باید به رسمیت شناخته شود. به همین دلیل، رورتی می&zwnj;گوید: &quot;<b>در آمریکا دموکراسی هنوز تحقق پیدا نکرده است</b>&quot;. برای این که از یک سو:</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">&quot;اغنیا هنوز برتری نامنصفانه یی نسبت به فقرا دارند، آن هم به اتکای تطمیع صاحب منصبان، تحت فشار قرار دادن مراجع قانون گذاری، اکراه در پرداخت مالیات&zwnj;های لازم برای هزینه کردن در راه ایجاد یک نظام رفاه اجتماعی مناسب، دسیسه چینی برای پایین نگه داشتن دست مزدها، و نظایر این&zwnj;ها&quot;،</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">و از سوی دیگر برای این که:</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">&quot;با گروه&zwnj;های ستم دیده- برای مثال، اقلیت&zwnj;های نژادی و دینی، زنان، و همجنس خواهان- هنوز برخورد نامنصفانه یی می&zwnj;شود. . . دموکراسی تنها با بر طرف شدن این بی عدالتی&zwnj;ها تحقق خواهد یافت&quot;[۷].</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">چامسکی یک روشنفکر قلمرو عمومی ضد قدرت است. روشن است که او مدافع آزادی و دموکراسی و حقوق بشر است. اما سیاست خارجی آمریکا را معطوف به این ارزش&zwnj;ها نمی&zwnj;بیند. سیاست داخلی را هم از این منظر- خصوصاً از منظر حقیقت- بی رحمانه به نقد می&zwnj;کشد. او فلسفه&zwnj;ی سیاسی خود را &quot;آرمان گرایی دموکراتیک&quot; نامیده است. او حاشیه&zwnj;های قدرت سیاسی غیر پاسخگوی تحت کنترل شرکت&zwnj;ها که به وسیله و برای &quot;<b>اغنیای حاکم بر دنیا</b>&quot; ایجاد شده را نقد و رد می&zwnj;کند. سوسیالیسم اختیارگرایانه&zwnj;ی <span dir="LTR">(libertarian socialism)</span> او به دنبال انحلال اقتدار متمرکز، خواه از آن حکومت&zwnj;های قدرتمند و خواه از آن شرکت&zwnj;های قدرتمند، و واگذاری قدرت به افراد در باهماد یا باهمستان&zwnj;هاست.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">چامسکی سیاستمداران آمریکا (فعالین سیاسی حزبی و سازمانی) را تابع کمپانی&zwnj;های بزرگ می&zwnj;داند. اما مسأله&zwnj;ی او به عنوان روشنفکر قلمرو عمومی، مسأله&zwnj;ی برچیدن کلیه&zwnj;ی نظام&zwnj;های قدرت متمرکز (اعم از خصوصی و دولتی) و واگذاری کنترل مؤثر اکثر تصمیم گیری&zwnj;های سیاسی و اقتصادی به مردمی است که زندگی&zwnj;شان بیشترین تأثیر را از آن تصمیم گیری&zwnj;ها می&zwnj;پذیرد. چامسکی در سال ۱۹۶۶ در مقاله&zwnj;ی &quot;مسئولیت روشنفکران&quot; نوشت: &quot;<b>مسئولیت روشنفکران بیان حقیقت و افشای دروغ است</b>&quot;. اما به نظر او: &quot;گفتن حقیقت به هنری کیسینجر، یا مدیر عامل جنرال موتورز یا دیگر صاحبان قدرت در نهادهای سرکوبگر اتلاف وقت و بی معنی است- آن هم حقایقی که اکثراً خودشان از آن با خبرند&quot;. روشنفکر باید به عنوان کسی که &quot;دغدغه&zwnj;ی حقیقت&quot; و &quot;تأمین عدالت اجتماعی&quot; برای افراد ناتوان و ستمدیده را دارد، حرف بزند. روشنفکر حقیقت را درباره&zwnj;ی نظام قدرت بیان می&zwnj;کند.</div> <blockquote> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">رورتی می&zwnj;گفت: دموکراسی&zwnj;های موجود چون دموکراسی آمریکا، دموکراسی&zwnj;های حداقلی اند. این دموکراسی&zwnj;ها را باید از راه &quot;برابری&zwnj;خواهی&quot; و &quot;مساوات&zwnj;طلبی&quot; به سوی دموکراسی حداکثری سوق داد. برابری و تبعیض زدایی اساس دموکراسی حداکثری است.</div> </blockquote> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL"><b>در جوامع استبدادی</b></div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">به برخی از تمایزهای روشنفکر قلمرو عمومی از فعال سیاسی حزبی و سازمانی در جوامع دموکراتیک اشاره کردیم. اما وقتی نوبت به جوامع استبدادی با رژیم&zwnj;های خودکامه&zwnj;ی سرکوبگر چون ایران می&zwnj;رسد، این تمایز نقشی مهم&zwnj;تر بازی می&zwnj;کند. برای این که به دلایل عدیده، روشنفکر قلمرو عمومی در جوامع استبدادی، برخلاف جوامع دموکراتیک، نقشی کلیدی دارد و از طریق گفتار سازی&zwnj;های بدیل، &quot;<b>گفتمان مسلط</b>&quot; را می&zwnj;سازد. علی شریعتی در دهه&zwnj;ی چهل و پنجاه در ایران چنین نقشی داشت و به همین دلیل &quot;<b>معلم انقلاب</b>&quot; نام گرفت. در حوزه&zwnj;ی نواندیشی دینی، در دو دهه&zwnj;ی گذشته، روشنفکرانی چون عبدالکریم سروش، مصطفی ملکیان و محمد مجتهد شبستری چنین نقشی ایفا کرده&zwnj;اند. کار و بار این&zwnj;ها با کار و بار احزاب و سازمان&zwnj;های جبهه&zwnj;ی دوم خرداد یا اصلاح طلبان، تفاوت&zwnj;های بارز دارد. حسین بشیریه، سید جواد طباطبایی، خشایار دیهیمی، عزت الله فولادوند، داریوش آشوری و. . . نقش روشنفکر قلمرو عمومی را در ایران بازی کرده و می&zwnj;کنند.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">&quot;<b>انتخابات آزاد</b>&quot; را در نظر بگیرید. از نظر اصلاح طلبان انتخابات آزاد چگونه انتخاباتی است؟ اگر احزاب و سازمان&zwnj;های اصلاح طلب را به انتخابات راه دهند، آنان انتخابات را آزاد قلمداد کرده و در آن شرکت خواهند کرد. اگر هم انتخابات را آزاد قلمداد نکنند، در آن صورت به هیچ وجه درباره&zwnj;ی &quot;ناآزاد بودن انتخابات&quot; سخن نخواهند گفت، چون نمی&zwnj;توان مردم را به شرکت در انتخابات غیر رقابتی و ناآزاد دعوت کرد. اما از نظر روشنفکر قلمرو عمومی، اگر غیر خودی&zwnj;ها (بهائیان، کمونیست، لیبرال&zwnj;های نامسلمان، فمینیست&zwnj;ها، و. . . ) حق کاندیداتوری نداشته باشند، حتی اگر همه&zwnj;ی اصلاح طلبان زندانی و احزابی چون مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی مجاز به شرکت در انتخابات باشند؛ همچنان انتخابات آزاد نخواهد بود. فعال سیاسی حزبی و سازمانی حقیقت انتخابات را در پای منافع گروهی ذبح می&zwnj;کند، اما مسأله&zwnj;ی روشنفکر قلمرو عمومی برگزاری انتخابات حقیقی (آزاد، رقابتی، عدالانه غیر متقلبانه، و از همه&zwnj;ی این&zwnj;ها مهم&zwnj;تر: موثر) است. انتخابات در ایران حتی اگر صد در صد آزاد برگزار شود و قوه&zwnj;ی مقننه و مجریه در اختیار مخالفان قرار گیرد، باز هم ناموثر است، چرا که قدرت اصلی در دست رهبری با &quot;ولایت مطلقه&zwnj;ی فقیه&quot; (اصل ۵۷ قانون اساسی) و نهادهای انتصابی تحت امر اوست. &quot;انتخابات آزاد&quot; مورد درخواست مخالفان در جنبش&zwnj;های دموکراسی خواهی، انتخاباتی است که در صورت پیروزی مخالفان، قدرت از زمامداران حاکم به مخالفان &quot;<b>انتقال</b>&quot; خواهد یافت. &quot;<b>انتقال قدرت</b>&quot; ملاک موثر بودن انتخابات است و این چیزی است که در انتخابات ایران- به شرط آزاد و غیر متقلبانه بودن- وجود ندارد. این فقط یک نمونه از تفاوت نگرش این دو سنخ به مسائل و مشکلات کشور است.</div> <blockquote> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">وقتی نوبت به جوامع استبدادی با رژیم&zwnj;های خودکامه&zwnj;ی سرکوبگر چون ایران می&zwnj;رسد، تمایز میان روشنفکر قلمرو عمومی و فعال سیاسی حزبی و سازمانی&nbsp; نقشی مهم&zwnj;تر بازی می&zwnj;کند. برای این که به دلایل عدیده، روشنفکر قلمرو عمومی در جوامع استبدادی، برخلاف جوامع دموکراتیک، نقشی کلیدی دارد و از طریق گفتار سازی&zwnj;های بدیل، &quot;گفتمان مسلط&quot; را می&zwnj;سازد.</div> </blockquote> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">به مثال دیگری توجه کنید. فعالان سیاسی حزبی و سازمانی به دنبال ائتلاف با سیاستمداری چون هاشمی رفسنجانی و حمایت او از خود هستند. به همین دلیل نه تنها از حقیقت هاشمی سخن نمی&zwnj;گویند، بلکه آن را پنهان داشته و چهره&zwnj;ای غیر واقعی از او به تصویر می&zwnj;کشند[۸]. هدف رسیدن به قدرت است، صدق معرفت شناختی و صدق اخلاقی اموری فرعی به شمار می&zwnj;روند. دروغ گویی و حقیقت ستیزی فاقد اهمیت است. مهم تشکیل ائتلاف برای رسیدن به قدرت است. &quot;خواست قدرت&quot; و &quot;علیه قدرت&quot; بودن یک شاخص مهم برای تمایز روشنفکر قلمرو عمومی از فعال سیاسی حزبی و سازمانی است[۹].</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">با توجه به این مقدمات، باید درباره&zwnj;ی تفاوت&zwnj;های این دو سنخ- روشنفکر قلمرو عمومی و فعال سیاسی حزبی و سازمانی- بحث و گفت و گو کرد. آنچه گفته شد، مقدماتی برای گشودن باب گفت و گو در این زمینه بود.</div> <div dir="RTL"><b>&nbsp;</b></div> <div dir="RTL"><b>پانویس&zwnj;ها </b></div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">۱- در دو مقاله&zwnj;ی &quot;<b>روشنفکران در برابر اصلاح طلبان</b>&quot; و &quot;<b>منافع و انگیزه شناسی سیاسی</b>&quot; به برخی از تفاوت&zwnj;های این دو گروه اشاره رفته است. رجوع شود به این مقالات در <a href="http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2011/07/110707_l13_iran_election.shtml"><span>بی بی سی</span></a> و <a href="http://www.roozonline.com/persian/opinion/opinion-article/archive/2011/july/13/article/-303c1d78c6.html">روز آنلاین</a>.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">۲- شرح بیشتر قرداد&zwnj;های این شرکت و ۲۴ شرکت دیگر در <a href="http://www.businesspundit.com/the-25-most-vicious-iraq-war-profiteers/"><span>این لینک</span></a> قابل دسترسی است.</div> <div>&nbsp;</div> <div>3 - Solomon Hughes, War on Terror, Inc: Corporate Profiteering from the Politics of Fear (London: Verso, 2007).</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div>4- John J. Mearsheimer and Stephen M. Walt, The Israel Lobby and U. S. Foreign Policy (New York: Farrar, Straus and Giroux, 2007).</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">۵- رجوع شود به <a href="http://www.bbc.co.uk/persian/world/2008/12/081210_an_un_israel.shtml"><span>این لینک</span></a>.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">۶- گزارش قاضی گلدستون محصول کار یک هیأت چهار نفره مرکب از کریستین چینکین، استاد حقوق بین الملل در دانشگاه اقتصاد و علوم سیاسی لندن، هینا جیلانی، وکیل دادگاه عالی پاکستان و نماینده ویژه&zwnj;ی سابق دبیر کل برای مدافعان حقوق بشر و سرهنگ بازنشسته دزموند تراورس، عضو هیئت مدیره موسسه تحقیقات بین المللی جنایی بود. گزارش گلدستون که اسرائیل را به جنایت جنگی و جنایت علیه بشریت محکوم کرده بود، به تأیید شورای حقوق بشر سازمان ملل رسید. سپس مجمع عمومی سازمان ملل متحد قطعنامه یی را در هفت بند به تصویب رسانید که ضمن تایید و تاکید بر گزارش نشست ویژه&zwnj;ی شورای حقوق بشر، مورخه ۱۵ اکتبر ۲۰۰۹ (۲۳ شهریور ۱۳۸۸) مقرر می&zwnj;داشت که گزارش هیات حقیقت یاب در خصوص وضع غزه و کرانه باختری به شورای امنیت فرستاده شود؛ دولت اسرائیل در ظرف سه ماه جنایات جنگی ارتکابی ارتش این کشور در غزه را بررسی و به دبیرکل سازمان ملل متحد گزارش دهد. دبیرکل حداکثر ظرف سه ماه گزارش خود را به شورای حقوق بشر تسلیم کند. دولت سوئیس امضاکنندگان معاهده آگوست ۱۹۴۹ را برای بررسی تخلفات اسرائیل از مفاد بند چهار این معاهده، در مورد حفاظت از افراد غیرنظامی در هنگام جنگ دعوت کند.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">۷- ریچارد رورتی ، <b><i>پیشامد، بازی، و همبستگی</i></b> ، ترجمه&zwnj;ی پیام یزدانجو ، نشر مرکز، صص ۳۸۷- ۳۸۶.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">۸- مقاله&zwnj;ی &quot;<b>مال بد بیخ ریش صاحبش</b>&quot; در این مورد است. رجوع شود به <a href="http://www.roozonline.com/persian/opinion/opinion-article/archive/2011/july/21/article/-4285bcafa7.html"><span>این لینک</span></a>.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">۹- حمید دباشی هم در کتاب زیر درباره&zwnj;ی این تمایز سخن گفته است:</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div>Hamid Dabashi, Brown Skin, White Masks (London: Pluto, 2010)</div> <p>&nbsp;</p>

اکبر گنجی − روشنگری پیرامون تفاوت‌های "روشنفکر قلمرو عمومی" و "فعال سیاسی حزبی/سازمانی" دارای اهمیت بسیار است[۱]. این دو گروه، در ساختار دموکراتیک یا ساختار استبدادی، همچنان دو گروه متمایزند. بهتر است به تفاوت این دو گروه در ساختار دموکراتیک بنگریم تا مدعا روشن شود.

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • کاربر مهمان

    جناب گنجی بفرمایند که با این تفسیر و مرز بندی خویشتن را در کدامین گروه ارزیابی میکنند ...لابد روشنفکر قلمرو عمومی اگر دخالت و حضور در حوزه قدرت به خاطر فاسد آوری این حوزه چنین تقبیح میشود و کار سازمانی و حزبی هم از دیگر سو منجر به ذبح حقایق از برای منافع حزبی تفسیر شود و نهایتا نتیجه تقسیم بندی جناب گنجی را بپذیریم زین پس باید به هر کسی که در قدرت هست بدبین بود و اعتماد به احزاب و گروه های مختلف و نهادها را هم با دیده شک و تردید نگریست و اصولا دیگر چگونه و با چه روشی میتوان بی حضور در قدرت و بدون کار سازمانی و ایجاد تشکیلات و حزب عملا در عرصه سیاسی برای پیشبرد منفعتی که رنگ اخلاقیات و انسانیت را دارا باشد حضوری ماثر داشت ... در کنار گود نشستن و گفتن "لنگش کن" وقتی این همه ارج و قرب می آفریند ورود به عرصه کثیف سیاست و ایجاد حزب و تشکیلات و کشیدن ملامت و انگ دیگر چه کار عبثی است آقا

  • کاربر مهمان

    جناب گنجی بفرمایند که با این تفسیر و مرز بندی خویشتن را در کدامین گروه ارزیابی میکنند ...لابد روشنفکر قلمرو عمومی اگر دخالت و حضور در حوزه قدرت به خاطر فاسد آوری این حوزه چنین تقبیح میشود و کار سازمانی و حزبی هم از دیگر سو منجر به ذبح حقایق از برای منافع حزبی تفسیر شود و نهایتا نتیجه تقسیم بندی جناب گنجی را بپذیریم زین پس باید به هر کسی که در قدرت هست بدبین بود و اعتماد به احزاب و گروه های مختلف و نهادها را هم با دیده شک و تردید نگریست و اصولا دیگر چگونه و با چه روشی میتوان بی حضور در قدرت و بدون کار سازمانی و ایجاد تشکیلات و حزب عملا در عرصه سیاسی برای پیشبرد منفعتی که رنگ اخلاقیات و انسانیت را دارا باشد حضوری ماثر داشت ... در کنار گود نشستن و گفتن "لنگش کن" وقتی این همه ارج و قرب می آفریند ورود به عرصه کثیف سیاست و ایجاد حزب و تشکیلات و کشیدن ملامت و انگ دیگر چه کار عبثی است آقا

  • پیغمبر گرامی اسلام

    اقای گنجی هدف راحت وبدون ترس زیستن است. بحث در باره حقیقت کار فیلسوفان است نه کار روشنفکران. شما هنوز پهنه تاریخ را میدان نبرد بین حق وباطل می بینید والبته که هاشمی رفسنجانی برای شما نماد مطلق باطل است. ایا تا کنون یک بار هم از خودتان پرسیده اید که اگر شش سال پیش بجای تحریم انتخابات از هاشمی پشتیبانی میکردید و اگر او انتخاب میشد به احتمال بسیار زیاد شما هم اکنون میتوانستید در ایران باشید ودرتهران در باره وظیفه روشنفکران و حقیقت بنویسید. البته ممکن است حقیقت فقط در علوم طبیعی کشف شدنی باشد (این نیزجای شک دارد) ودر سیاست و اجتماع حقیقت همراه با کردار وعمل انسان ساخته میشود و نه کشف. ارادتمند: پیغمبر گرامی اسلام

  • آشنا

    اینکه همه قدرتها با در نظر گرفتن منافع سرکار میایند و عملکرد آنها نیز تابعی از تعریف منافع آنهاست درست است اما نا انصافی است اگر دولت آمریکا را شبیه دولت ایران بدانیم حداقل در این مورد که دولت آمریکا تمام دنیا را می چاپد و بخشی از آن را هزینه مردم خود میکند اما دولت ایران مردم خود را چاپیده و برای حفظ قدرت و عملی کردن رویاهای خود به خارج انتقال میدهد. اما مقاله آقای گنجی اگر از نظر فلسفی مورد بحث باشد مقاله ای است خوب و درست و اگر بخواهیم رایحه سیاسی آن را استشمام کنیم نوعی بوی ناامیدی را در فضای ایران پخش میکند. بدین معنی که چون اصلاح طلب ها روشنقکران حزبی - سازمانی هستند لذا نمیتوانند قابل اعتماد باشند و بنابر عدم اعتماد و عدم وجود احزاب دیگری که مورد قبول عموم مردم باشد و با عنایت به اینکه روشنفکران قلمرو عمومی هم به دلیل تعداد اندک توان تأثیر گذاری در تغییر روشهای حکومتی و یا خود حکومت ندارند در نتیجه دو نوع دارو را میتوان برای مردم تجویز کرد: یک: خروج از ایران ( برای اغنیا) و دو: گردن نهادن به وضع موجود ( برای فقرا). در بسیاری از مواقع روشنفکران سیاسی میتوانند براحتی موجبات تغییرات عمده در رفتار حکومتگران را فراهم کنند و اگر با خواست عموم مردم تفاوتهایی داشته باشد حداقل فایده شان نزدیک کردن مردم به آرمان دموکراسی خواهی مردم است اما اسامی روشنفکران عمومی فقط و فقط به عنوان قهرمانان ملی در کتابها ثبت میشود هر چند چیزی از ارزش آنان کاسته نمیشود. در مواقعی علاقه مردم به بعضی از این روشنفکرها کم و حتی به نفرت تبدیل میشود مانند دکتر شریعتی که روشنفکر قلمرو عمومی بقول آقای گنجی بود اما امروزه مردم ایران قسمت اعظم بدبختی های خود را سهم مرحوم دکتر شریعتی و یا امثال آقای دکتر سروش ها میدانند. نباید فراموش کرد دوران روشنگری در اروپا از قرن شانزدهم شروع شد و تا سیصد سال بعد هیچ حکومت دموکراتیکی در اروپا بوجود نیامده بود. دموکراسی آن چیزی نیست که یک شبه بوجود آید چنانکه انقلاب سال 57 نشانی واضح آن است . بعد از 33 سال باز هم دموکراسی را از راههای معمول آن دوران میخواهیم. مردم این سرزمین راه زیادی دارند باید واقیعتها را دید و ارائه طریق کرد سطح آگاهی خیلی بیشتر از اینها باید بالا برود . ما یک جامعه مذهبی و سنتی 5 هزار ساله را میخواهیم یک شبه به سمت مدرنیته سوق دهیم و اگر قبول کنیم که دولتهای دموکراتیک حاصل جوامع متجدد هستند باید بپذیریم که راه زیادی در پیش داریم و آهسته و پیوسته رفتن بهتر از انقلاب و ناامیدی زاییده از آن است.

  • ایراندوست

    تفاوت روشنفکر و فعال سیاسی بخوبی در این مقاله مرزبندی شد ولی مقوله دولت و دولتمدار در غرب با نگاهی شرقی‌ تفسیر شده. دولت در غرب،مسئول توزیع درامد مالیاتی،آموزش و امنیت به شهروندان است با نگاهی‌ سکولار و فردگرا. نهادی شامل متخصصین و آکادمیسین‌هایی‌ است که "تاریخ مصرف" خاص خود را دارند،دولتمردان بعد از اتمام پست و مقام دولتی، مشاور و دلال کمپانی‌های بزرگ میشوند و در خداپسندانه‌ترین فعالیت اجتماعی ! بنگاه شادمانی براه میاندازند و با سخنرانی و امضا کتابهای خود، به جمع‌آوری اعانه و صدقه برای تحقیقات علمی‌ یا کمک به اقشار ضعیف جامعه میپردازند،البته درامدهای صدها میلیون دلاری شخصی‌ آنها از این طریق، بستگی به میزان شهرت و محبوبیت آنها دارد، پرزیدنت کلینتون یکی‌ از پردرامدترین آنهاست و این روزها، سارا پلین. چامسکی آنچنان پیش میرود که در یک از مصاحبه‌ها، علنا میگوید که آمریکا در دست ۳-۲ نفر میچرخد، البته آنها را مستقیم معرفی نمیکند. تراستها و شرکتهای بین المللی، ارگانها و نهادهایی هستند که در بخش‌های تکنیکی‌،علمی‌،رفاهی‌ و فرهنگی‌ (رسانه‌ها)، دنیای امروز را پیش و پس میبرند و عملکرد آنها فقط در پولسازی خلاصه نشده چون کلید ماشین چاپ اسکناس در دست آنهاست بلکه در مدیریت،راهبردی و رهنمونی همه جوامع تاثیر دارند و تفکر و عملکرد فراملیتی دارند.متاسفانه این محافل آنقدر پرقدرت هستند که یک حزب یا یک کشور هم توانائی تغییر آنها را ندارد زیرا تاریخ نشان از فروش آدمها با هم دارد.

  • میم

    مبارک باشد! آقای گنجی کم کم از ماخذ دادن به عباس میلانی رسیده است به حمید دباشی!! اما راستش انتقال قدرت واقعی در هیچ جای دنیا وجود ندارد. در آمریکا هم هرگز ممکن نیست قدرت مثلاً به دست حزب کمونیست بیفتد. اصلاً آمریکا مگر حزب کمونیست هم دارد؟ نه. چون ممنوع است. در انگلیس و فرانسه هم هرگز قدرت به دست مسلمان ها نمی افتد. حتی احتمال اش هم نیست. هیچ نظامی در دنیا اساس و ذات خودش را در یک انتخابات به قمار نمی گذارد. مگر اتحادیه اروپا با این هم پز و افاده دموکراسی قانون اساسی اش را به رفراندوم گذاشت؟ مگر ممکن است از طریق دموکراتیک بشود مثلاً حق مالکیت را در اروپا لغو کرد؟ مگر در آمریکا برای دادن یا ندادن مالیات از مردم نظرشان را می پرسند؟ هیچ تفاوت ذاتی ای بین جمهوری اسلامی ایران و حکومت های اروپایی و آمریکا نیست. هیچ حکومتی اساس خود را مورد سوال قرار نمی دهد. اساس در غرب سرمایه است و در ایران اسلام یا هر چیز دیگری که دوست دارید بنامید. اما اصل کلی فرقی ندارد.

  • shidosh raham

    <p>خوشحالم كه باز نوشته اي از اكبر گنجي داريد.آقاي گنجي نمونه اعلاء و مثال زدنيست از كساني كه به مردم پيوسته اند و دغدغه آزادي دارند و اين خود ستودنيست حتي اگر در اين راه دچار اشتباه شوند و يا قضاوتي نادرست داشته باشند كه بنظر من تا كنون چنين خطايي نداشته اند.اما درخصوص نظر كاربر گرامي قبلي بايد بگويم ارجاع دادن به آقاي ميلاني يا دباشي بخودي خود چيز بدي نيست و مايه ننگ!صحيح اين بود كه بجاي طعنه زدن سخنان ميلاني يادباشي را نقد مي كردند و ايرادات وارده به آن را بيان مي فرمودند اينگونه براي همه بهتر بود صاحبان انديشه نادرستي!سخن و انديشه خويش را مي يافتند بيسواداني چون من بي جهت كسي را دوست نميداشتند.متاسفانه ايشان تعيين نكردند!ايا اين دموكراسي است كه مايه رنجش ايشان شده يا نحوه اجرا آن!؟ اين كمال بي انصافيست كه با يك جمله ساده بفرمايند هيچ تفاوت ذاتي بين ج.ا.ا . و اروپا و آمريكا نيست!كمي هم نشانه ...غرض ورزيست!هر درختي را از ميوه اش ميشود شناخت!آيا وضعيت اقتصادي سياسي اجتماعي رفاهي علمي نظامي پژوهشي و... ج.ا.ا . امريكا و اروپا هيچ تفاوت ذاتي!!!ندارد! تعصب يا تنفر زيبنده انسان انديشمند نيست!زيبايي ها را بايد ستود هرچند متعلق به ملتي باشد كه به هر دليل!ممكن ما يا شما دوستشان نداشته باشيم!و بر پيشرفتشان حسرت خوريم! زنده باد ازادي دورباد استبداد جاويد ايران زمين</p>