ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

حکومت شیعی در اصول کافی (۲)

<p>صالح نظری &minus; گفته شد، این مقاله در صدد یافتن پاسخ به پرسش&zwnj;های زیر است: </p> <p>۱. آیا امامان شیعه، حکومت را حق خود می&zwnj;دانستند، هر چند برای آن تلاش نکردند؟</p> <div dir="RTL">۲. آیا امامان شیعه، برای تشکیل حکومت تلاش می&zwnj;کردند؟</div> <div dir="RTL">۳. اگر امامان شیعه، خود برای تشکیل حکومت تلاش نمی&zwnj;کردند، آیا از مبارزان ضد حکومت&zwnj;های ظالم حمایت می&zwnj;کردند؟</div> <div dir="RTL">۴. موضع امامان شیعه درباره حکومت اسلامی - شیعی - چیست؟</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <!--break--> <div dir="RTL">در این مقاله موضع امامان شیعه درباره حکومت اسلامی - شیعی - براساس احادیث کتاب اصول کافی شیخ کلینی - بدون قضاوت درباره درستی یا نادرستی احادیث - مورد بررسی قرار می&zwnj;گیرد. در هر مورد جملاتی از اصول کافی نقل شده و سپس نکته یا نکاتی درباره آن مطرح می&zwnj;گردد.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">***</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">یحیى بن عبداللّه بن حسن به موسى بن جعفر علیهما السلام نوشت : اما بعد من خودم را بتقواى خدا سفارش می&zwnj;کنم، و ترا هم به آن سفارش مى کنم زیرا تقوى سفارش خداست نسبت به پیشینیان و پسینیان، یکى از یاوران دین خدا و ناشرین اطاعتش بر من وارد شد و خبر داد که بر من ترحم کرده&zwnj;ای و ما را کمک نخواهى کرد؟ من دعوت بسوى آن کس از آل محمد صلى اللّه علیه و آله را که مردم بپسندند مشورت کردم و تو حاضر نشدى و پیش از تو هم پدرت حاضر نشد، شما از زمان قدیم چیزى را ادعا مى کنید که در خورتان نیست و آرزوى خود را بجائى کشانیده اید که خدا بشما عطا نکرده است، پس هواپرست شدید و گمراه گردید، و من ترا برحذر می&zwnj;دارم از آنچه خدا ترا نسبت بخود برحذر داشته است.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">حضرت ابوالحسن موسى بن جعفر علیه السلام به او نوشت: از جانب موسى پسر عبداللّه جعفر و هم پسر على (بن ابی&zwnj;طالب ) که هر دو در بندگى و اطاعت خدا شریکند بسوى یحیى بن عبداللّه بن حسن. اما بعد همانا من ترا و خودم را از خدا بیم مى دهم و تو را از عذاب دردناک و عقاب سخت و کیفر کاملش آگاه مى سازم و تو و خودم را به تقواى خدا سفارش می&zwnj;کنم، زیرا تقوى موجب زینت سخن و پابرجائى نعمتهاست، نامه ات بمن رسید، در آنجا نوشته بودى که من و پدرم از زمان پیش مدعى بوده ایم، در صورتی که تو چنین ادعائى از من نشنیده&zwnj;ای و خدای تعالى در سوره زخرف فرماید: گواهى آنها نوشته شود و مورد بازخواست قرار گیرندحرصی که اهل دنیا بدنیا و خواستنیهاى آن دارند، تمام خواسته هاى آخرت آنها را هم در دنیا تباه کرده است و نوشته بودى که من بواسطه آرزو داشتن آنچه نزد توست مردم را از تو می&zwnj;رانم. در صورتی که اگر راهى را که تو پیش گرفته اى مایل باشم، ناتوانى از دانستن روش و کم بصیرتى بدلیل جلوگیر من نباشد اما خداى تبارک و تعالى مردم را معجونى مرکب آفریده و قوائى شگفت آور غرائزى گوناگون باو عطا کرده است، من دو کلمه درباره انسان از تو مى پرسم. عترف در بدن تو چیست؟ و صهلج در انسان کدامست ؟ جوابش را بمن بنویس، من بتو سفارش می&zwnj;کنم و از نافرمانى خلیفه بر حذرت می&zwnj;دارم، و بفرمانبردارى و اطاعتش تشویقت می&zwnj;کنم و دستور می&zwnj;دهم که براى خود امانى بگیرى پیش از آنکه در چنگال افتى و از هر طرف گلوگیر شوى و از هر سو بخواهى نفس کشى، راهى نیابى، تا خدا باحسان و فضل خود و دلسوزى خلیفه اءبقاه الله بر تو منت نهد و خلیفه امانت دهد و بر تو مهربانى کند و خویشان پیغمبر صلى الله علیه و آله را نسبت بتو حفظ کند، درود بر کسی که از هدایت پیروى کند بما وحى رسیده که عذاب براى کسى است که تکذیب کند و رو بگرداند (۴۷ سوره ۲۰).</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">جعفرى مى گوید: به من خبر رسید که نامه موسى بن جعفر علیه السلام بدست هارون افتاد، چون آنرا قرائت کرد گفت: مردم مرا بر موسى بن جعفر مى آغالند، در صورتیکه او از آنچه متهمش می&zwnj;کنند منزه است.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">&minus; امام کاظم به نواده امام حسن می&zwnj;نویسد&quot;من بتو سفارش می&zwnj;کنم و از نافرمانى خلیفه بر حذرت می&zwnj;دارم، و به فرمانبردارى و اطاعتش تشویقت می&zwnj;کنم و دستور می&zwnj;دهم که براى خود امانى بگیرى پیش از آنکه در چنگال افتى و از هر طرف گلوگیر شوى و از هر سو بخواهى نفس کشى، راهى نیابى، تا خدا به احسان و فضل خود و دلسوزى خلیفه ابقاه الله بر تو منت نهد و خلیفه امانت دهد و بر تو مهربانى کند&quot; یعنی ختم مبارزه و مخالفت با خلیفه حاکم.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL"><i>آنکه امامش را شناسد تقدم و تأخر این امر زیانش نرساند</i></div> <div dir="RTL"><b>&nbsp;</b></div> <div dir="RTL">۱. فضیل بن یسار گوید: از امام صادق علیه السلام درباره قول خدای تعالى (روزی که هر دسته از مردم را بامامشان مى خوانیم ۷۱ سوره ۱۷ )پرسیدم. فرمود: اى فضیل! تو امامت را بشناس، زیرا هرگاه امامت را شناختى تقدم یا تأخر این امر زیانت ندهد، کسی که امامش را بشناسد و پیش از قیام صاحب الامر بمیرد، مانند کسى است که در لشکر آن حضرت بوده است، نه بلکه مانند کسیک ه زیر پرچم آن حضرت نشسته باشد. در اینجا یکى از اصحابش گفت: مانند کسى است که در رکاب رسول خدا صلى اللّه علیه وآله شهید شده باشد<span dir="LTR">.</span></div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">۲. اسماعیل بن محمد خزاعى گوید: من شنیدم که ابوبصیر از امام صادق علیه السلام مى پرسید: شما عقیده دارید که من حضرت قائم علیه السلام را درک مى کنم ؟ فرمود: اى ابابصیر! مگر نه این است که امامت را مى شناسى عرض کرد: چرا بخدا، شمائید امام من و دست حضرت را گرفت حضرت فرمود: اى ابابصیر! بخدا از اینکه در سایه خیمه قائم صلوات الله علیه بشمشیرت تکیه نکرده ئى باک نداشته باش.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">۳. امام باقر علیه السلام فرمود: براى کسیکه در انتظار امر ما مرده است زیانى نیست که در میان خیمه حضرت مهدى و در میان قشون او نمرده باشد<span dir="LTR">.</span></div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">&minus; امید دینی انتظار ظهور منجی است و همین امید سبب گشایش در کارهاست، چه در زمان ظهور باشد، چه نباشد.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">&minus; اما آیه مورد اشاره مربوط به قیامت است که هر گروهی از مردم با پیشوایان و رهبرانشان محشور می&zwnj;شوند، چه این پیشوا به حق باشد چه به باطل، چه این پیشوا رهبر دینی باشد چه رهبر حاکمی.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">&minus; قیام و تدارک لشکر و در نتیجه تشکیل حکومت، پیش از قیام صاحب الامر از دیدگاه امام صادق محکوم است و تنها وظیفه شیعیان شناخت امام و انتظار ظهور منجی است، در این صورت مانند کسانی هستند که زیر پرچم آنحضرت نشسته باشند و پاداش شهادت در رکاب پیامبر را دارند و باکی از اینکه در رکاب منجی نخواهند بود نداشته باشند.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">&minus; خلاصه این که ایده تلاش در تشکیل حکومت در امامان شیعه وجود نداشته است.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL"><b>باب &quot;حقوق واجب امام بر رعیت و رعیت بر امام علیه السلام&quot;</b></div> <div dir="RTL"><b>&nbsp;</b></div> <div dir="RTL">۱. ابو حمزه گوید: از امام باقر علیه السلام پرسیدم : حق امام مردم چیست ! فرمود: حق او بر آنها اینستکه : سخنش را بشنوند وفرمانش برند. عرض کردم : حق مردم بر امام چیست ؟ فرمود: اینکه (بیت المال را) میان آنها برابر تقسیم کند و با رعیت به عدالت رفتار کند، و چون این دو اصل در میان مردم عملى گشت. امام باک ندارد از آنکه کسى این سو و آن سو زند.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">۲. امیرالمؤ منین علیه السلام فرمود: با والیان خود خیانت نورزید و با رهبران خود دغلى نکنید و پیشوایان خود را نادان نخوانید و از رشته پیوند خود پراکنده مشوید که سست شوید و شوکت و دولت شما برود. پایه کارهاى شما باید روى این مبنا باشد، و ملازم این روش باشید.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">۳. سدیر صیرفى گوید: شنیدم امام صادق علیه السلام مى فرمود: به پیغمبر صلى اللّه علیه وآله خبر وفاتش داده شد، در صورتى که تن درست بود و دردى نداشت این خبر را جبرئیل آورد حضرت براى نماز همگانى جار زد و مهاجر و انصار را دستور داد تا سلاح برگیرند، مردم جمع شدند و پیغمبر صلى اللّه علیه وآله بر منبر بر آمد و خبر وفات خود را به آنها داد و سپس فرمود<span dir="LTR">:</span></div> <div dir="RTL">خدا را به والى بعد از خود بیاد مى آورم، از اینکه مبادا بر جماعت مسلمین رحم نکند، باید بزرگشان را احترام کند و به ضعیفشان رحم کند و عالمشان را بزرگ شمرد و به آنها زیان نرساند تا خوارشان کند و نیازمندشان نسازد تا از دینشان به در برود و در خانه خود را به روى آنها نبندد تا تواناى آنها ناتوانشان را بخورد و در لشگرکشى آنها سختى روا ندارد تا نسل امتم را قطع نکند، سپس فرمود: شاهد باشید که من ابلاغ کردم و خیر خواهى نمودم. امام صادق علیه السلام فرمود: این آخرین سخنى بود که پیغمبر صلى اللّه علیه وآله بالاى منبرش فرمود.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">۴. حبیب بن ابى ثابت گوید: از همدان و حلوان براى امیرالمؤ منین علیه السلام عسل و انجیر آوردم، حضرت به نقیبان و رؤ ساء اصحابش دستور داد تا یتیمان را حاضر کنند، سپس سرمشکهاى عسل را در اختیار آنها گذاشت تا بلیسند و خود عسلها را قدح، قدح، به مردم تسلیم مى کرد به حضرت عرض شد: اى امیرمؤ منان ؟ چرا باید یتیمان سر مشکها را بلیسند؟ فرمود: زیرا امام پدر یتیمان است و من به حساب پدرها لیسیدن آنها را به ایشان وا گذاشتم.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">۵. رسول خدا صلى اللّه علیه وآله فرمود: هر مؤمن و یا مسلمانى که بمیرد و بدهى داشته باشد که از بابت فساد و اسراف نباشد، بر امامست که آن را بپردازد و اگر نپردازد، گناهش بگردن اوست...</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">۶. رسول خدا صلى اللّه علیه وآله فرمود. امامت شایسته، جز براى مردیکه داراى سه خصلت باشد: ۱ - تقوى و ورعی که او را از نافرمانى خدا باز دارد، ۲ - خویشتن دارى که خشمش را آن کنترل کند. ۳ - نیکو حکومت کردن بر افراد زیر فرمانش، تا آنجا که نسبت به ایشان مانند پدرى مهربان باشد<span dir="LTR">.</span> و در روایت دیگر چنین است: تا آنجا که نسبت برعیت مانند پدرى مهربان باشد<span dir="LTR">.</span></div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">۷. سهل بن زیاد از معاویة بن حکیم نقل کند، و او از محمد بن اسلم، و او از مردى طبرستانى بنام محمد معاویه گوید: سپس خودم هم محمد طبرى را دیدم و او بمن خبر داد که شنیدم على بن موسى الرضا علیه السلام مى فرمود: هرگاه بدهکارى براى راه حقى قرض کرده باشد، تا یکسال مهلتش دهند، اگر برایش گشایشى شد، خودش می&zwnj;پردازد و گرنه باید امام از جانب او از بیت المال بپردازد<span dir="LTR">.</span></div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">&minus; موارد مذکور در احادیث فوق همه درباره حاکم و امام مسلمین است که بسط ید دارد نه درباره امامان شیعه که بعد از شهادت امام علی حکومت نداشتند و دستشان از بیت المال کوتاه بود.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL"><b>باب &quot;روش امام درباره خود و وضع خوراک و پوشاکش در زمان حکومتش&quot;</b></div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">۱. امیرالمؤ منین علیه السلام فرمود: خدا مرا پیشواى خلقش قرار داد، و بر من واجب ساخت که درباره خود و خوراک و نوشابه و پوشاکم، مانند مردم ضعیف و مستمند، بر خود تنگ گیرم، تا فقیر از فقیر من پیروى کند و ثروتمند بوسیله ثروتش سرکشى و طغیان ننماید<span dir="LTR">.</span></div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">۲. معلى بن خنیس گوید: روزى به امام صادق علیه السلام عرض کردم<span dir="LTR"> : </span>آل فلان (بنى عباس ) و نعمتهائى را که دارند به یاد آوردم و با خود گفتم : اگر این نعمت براى شما مى&zwnj;بود، ما هم با شما در عیش و خوشى بودیم، فرمود: هیهات، اى معلى! اگر چنین مى بود براى ما جز نگهبانى شبانه و تلاش روزانه و پوشاک زبر و درشت و خوراک سخت و بى خورش، چیزى نبود، از این رو آن امر از ما برکنار شد. آیا تو دیده ئى که هرگز خدایتعالى بردن حقى را جز این نعمت قرار دهد؟</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">۳. زمانى که عاصم بن زیاد عبا پوشید و جامه نرم را بیرون کرد و برادرش ربیع بن زیاد شکایت او را خدمت امیرالمؤمنین علیه السلام آورد که او همسرش را غمگین نموده و فرزندانش را اندوهناک ساخته، حضرت فرمود: عاصم را نزد من آورید، او را خدمتش آوردند، چون حضرت او را دید، چهره درهم کشید و فرمود: از همسرت خجالت نکشیدى ؟ به فرزندانت رحم نکردى؟ گمان می&zwnj;کنى که خدا چیزهاى خوب و پاکیزه را براى تو حلال کرده و نمى خواهد از آنها استفاده کنى، تو نزد خدا پست&zwnj;تر از آنى، مگر خدا نمى فرماید: &quot;خدا زمین را براى استفاده مردم نهاد که در آن میوه و نخل غلافدار است&quot; (سوره ۱۱ آیه ۵۵ )مگر خدا نمى فرماید<span dir="LTR">:</span> دو دریا را گذاشت که بهم برسند، میانشان حائلى است که بهم تجاوز نکنند، تا آنجا که فرماید: از آنها لؤ لؤ و مرجان بیرون می&zwnj;شود( سوره ۲۲ آیه ۵۵)بخدا سوگند که بکار بردن نعمت هاى خدا را با عمل، نزد او محبوبتر است از بکار بردن آنها را با گفتار در صورتیکه خداى عزوجل مى فرماید<span dir="LTR">:</span> و اما نعمت پروردگارت را بازگو (سوره &nbsp;۱۱ آیه ۹۳)<span dir="LTR">.</span></div> <div dir="RTL">عاصم گفت : یاامیرالمؤ منین ! پس چرا خود شما بخوراک سخت و پوشاک درشت، اکتفا نموده&zwnj;ای ؟ فرمود: واى بر تو! همانا خداى عزوجل بر پیشوایان عدالت واجب ساخته که خود را در ردیف مردم ضعیف و ناتوان گیرند، تا فقر و تنگدستى، فقیر را از جا بدر نبرد. عاصم بن زیاد عبا را کنار گذاشت و جامه نرم در بر کرد<span dir="LTR">.</span></div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">۴. حماد بن عثمان گوید: در محضر امام صادق علیه السلام بودم که مردى به آن حضرت عرضکرد اصلحک الله، شما فرمودى که على بن ابیطالب علیه السلام لباس زبر و خشن در بر می&zwnj;کرد و پیراهن چهار درهمى می&zwnj;پوشید و مانند اینها، در صورتى که بر تن شما لباس نو مى بینیم، حضرت به او فرمود: همانا على ابن ابیطالب علیه السلام آن لباسها را در زمانى مى پوشید که بد نما نبود، و اگر آن لباس را این زمان مى پوشید به بدى انگشت نما مى شد، پس بهترین لباس هر زمان، لباس مردم آن زمانست، ولى قائم ما اهلبیت علیهم السلام زمانیکه قیام کند، همان جامه على علیه السلام را پوشیده و به روش على علیه السلام رفتار کند.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">&minus; آنچه درباره امام علی گفته شده واقعیت تاریخی دارد، ولی این دلیل نمی&zwnj;شود چون من حاکم نیستم، زندگی مرفه داشته باشم در حالی که از نظر اعتقادی خود را امام مردم می&zwnj;دانم.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">&minus; امام صادق عدم حکومت کردن امامان تا زمان امام قائم را منتفی دانسته و این را یکی از نعمت&zwnj;های خدا بر آنان می&zwnj;داند زیرا برای آنان حکومت کردن &quot;جز نگهبانى شبانه و تلاش روزانه و پوشاک زبر و درشت و خوراک سخت و بى خورش، چیزى نبود&quot;.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">&minus; و معتقد است &quot;قائم ما اهلبیت علیهم السلام زمانیکه قیام کند، همان جامه على علیه السلام را پوشیده و به روش على علیه السلام رفتار کند&quot; یعنی حکومت دینی اسلامی تا قیام مهدی تعطیل.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL"><b><font size="5">باب &quot;زندگى حسین بن على علیهماالسلام&quot;</font></b></div> <div dir="RTL"><b><font size="5">&nbsp;</font></b></div> <div dir="RTL">امام صادق علیه السلام فرمود: چون کار حسین چنان شد که شد فرشتگان به سوى خدا شیون و گریه برداشتند و گفتند: با حسین برگزیده و پسر پیغمبرت چنین رفتار کنند؟ پس خدا شبح و سایه حضرت قائم علیه السلام را به آنها نمود و فرمود: با این انتقام او را مى گیرم.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">&minus; برای انتقام &ndash;اگر عمل درستی باشد &ndash; نیاز به لشکر و سپاه است و چون انتقام به زمان ظهور قائم موکول شده بنابراین امامان شیعه دست به تشکیل لشکر و سپاه نمی&zwnj;زدند چه برسد تشکیل حکومت.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">&minus; منجی، زمان ظهور از که انتقام می&zwnj;گیرد، از استخوان پوسیده &ndash; اگر مانده باشد - قاتلان امام حسین یا بنا به ضرب المثل مشهور گردن مسگر شوشتری را به گناه آهنگر بلخی خواهد زد.</div> <div>&nbsp;</div> <div dir="RTL">&minus; اگر این حدیث صحیح باشد، باید وعده ظهور همان وعده قیامت باشد که انسانها دوباره زنده می&zwnj;شوند و منجی در آن حکومت می&zwnj;کند و آن وقت انتقام معنا دارد.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL"><b><font size="5">باب &quot;زندگانى ابوالحسن الرضا علیه السلام&quot;</font></b></div> <div dir="RTL"><b><font size="5">&nbsp;</font></b></div> <div dir="RTL">۱. یاسر خادم وریان بن صلت گویند: چون... مأمون... عرضه داشت که امر خلافت را به عهده گیرد، ولى امام رضا علیه السلام خوددارى فرمود: مأمون گفت : پس باید ولایت عهدى را بپذیرد، امام فرمود: مى پذیرم با شروطى که از تو مى خواهم، مأمون گفت : هر چه خواهى بخواه، امام رضا علیه السلام نوشت<span dir="LTR"> :</span>من در امر ولایت عهدى وارد مى شوم، به شرط آنکه امر و نهى نکنم و فتوى حکم ندهم و نصب و عزل ننمایم و هیچ امرى را که پا برخاست دگرگونش نسازم و از همه این امور مرا معاف دارى مأمون همه آن شروط را پذیرفت...</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">۲. شاء از مسافر نقل کند که چون هارون بن مسیب خواست با محمد بن جعفر بجنگد، امام رضا علیه السلام به من فرمود: نزد او برو و بگو؛ فردا بیرون نرو، که اگر بروى شکست مى خورى و یارانت کشته مى شوند، و اگر پرسید: تو از کجا مى دانى ؟ بگو من در خواب دیده ام.</div> <div dir="RTL">مسافر گوید: من نزد او رفتم و گفتم : قربانت، فردا بیرون نرو که اگر بیرون بروى، شکست مى خورى و یارانت کشته مى شوند، به من گفت. تو از کجا این را دانستى ؟ گفتم : در خواب دیده ام، جواب داد: آن بنده باکون نشسته خوابیده (که چنین خوابى دیده است )، سپس بیرون رفت و شکست خورد و یارانش کشته شدند<span dir="LTR">.</span>..</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">&minus; معلوم می&zwnj;شود امام انگیزه&zwnj;ای برای پذیرش ولایت عهدی و در نتیجه خلافت نداشته که علیرغم اصرار مامون به شرط عدم دخالت در امور کشورداری ولایت عهدی را می&zwnj;پذیرد.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">&minus; در اینجا نیز عدم حمایت امام از مبارزان شیعه را مشاهده می&zwnj;فرمایید، آنقدر که امام را از قاعدین (در برابر مجاهدین که خدا در قرآن اجر عظیم برای آنان ذکر کرده) می&zwnj;دانستند.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL"><b><font size="5">باب &quot;زندگانى حضرت ابوالحسن على بن محمد (امام دهم)&quot;</font></b></div> <div dir="RTL"><b><font size="5">&nbsp;</font></b></div> <div dir="RTL">۱. ابراهیم بن محمد طاهرى گوید: متوکل عباسى در اثر دملی که در آورد بیمار شد و نزدیک به مرگ رسید، کسى هم جرأت نداشت آهنى به بدن او رساند مادرش نذر کرد: اگر او بهبودى یافت از دارائى خود پول بسیارى خدمت حضرت ابوالحسن على بن محمد (امام هادى علیه السلام)فرستد. فتح بن خاقان (ترک، وزیر و نویسنده متوکل ) به متوکل گفت: اى کاش نزد این مرد (امام هادى علیه السلام ) مى فرستادى، زیرا حتما او راه معالجه اى که سبب گشایش تو شود مى داند. متوکل شخصى را نزد حضرت فرستاد و او مرضش را به حضرت توضیح داد پیغام آورنده برگشت و گفت: دستور داد، درده روغن را گرفته، با گلاب خمیر کنند و روى زخم گذارند، چون این معالجه را به آنها خبر دادند، همگى مسخره کردند.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">فتح گفت : بخدا که او نسبت به آنچه فرموده داناتر است، درده روغن را حاضر کردند و چنانکه فرموده بود عمل کردند و روى دمل گذاردند، متوکل را خواب ربود و آرام گرفت، سپس سرباز کرد و هر چه داشت (از چرک و خون)بیرون آمد. مژده بهبودى او را بمادرش دادند، او ده هزار دینار نزد حضرت فرستاد و مهر خود را بر آن (کیسه پول) بزد، متوکل چون از بستر مرض برخاست بطحائى علوى، نزد او سخن چینى کرد که براى امام هادى پول و اسلحه مى&zwnj;فرستند، متوکل به سعید دربان گفت : شبانه بر او حمله کن، و هر چه پول و اسلحه نزدش بود، بردار و نزد من بیاور<span dir="LTR">.</span></div> <div dir="RTL">... در اتاق خود حضرت، کیسه پولى با مهر مادر متوکل بود و کیسه سر بمهر دیگرى، به من فرمود: جانماز را هم بازرسى کن. چون آن را بلند کردم، شمشیرى ساده و در غلاف، در زیر آن بود، آنها را برداشتم و نزد متوکل رفتم، چون نگاهش بمهر مادرش افتاد که روى کیسه پول بود، دنبالش فرستاد، او نزد متوکل آمد<span dir="LTR">.</span></div> <div dir="RTL">یکى از خدمتگزاران مخصوص به من خبر داد که مادر متوکل به او گفت : هنگامى که بیمار بودى و از بهبودیت ناامید گشتم، نذر کردم، اگر خوب شدى از مال خود ده هزار دینار خدمت او فرستم، چون بهبودى یافتى، پولها را نزدش فرستادم و این هم مهر من است بر روى کیسه.متوکل کیسه دیگر را گشود، در آن هم چهار صد دینار بود، سپس کیسه پول دیگرى بآنها اضافه کرد و به من دستور داد که همه را خدمت حضرت برم، من کیسه&zwnj;ها را با شمشیر خدمتش بردم و عرض کردم : آقاى من! این مأموریت بر من ناگوار آمد، فرمود<span dir="LTR">:</span> ستمگران بزودى خواهند دانست که چه سرانجامى دارند (آخر سوره ۲۶).</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">۲. یکى از اصحاب ما (شیعیان ) گوید. رونوشت نامه متوکل را به امام هادى علیه السلام، در سال ۲۴۳ از یحیى بن هرثمه گرفتم.</div> <div dir="RTL">این است متن آن نامه:</div> <div dir="RTL">بسم الله الرحمن الرحیم، اما بعد، همانا امیرالمؤ منین قدر تو را مى شناسد و خویشاوندى تو را رعایت مى کند و حق تو را لازم مى داند و براى اصلاح حال تو و خاندانت و عزت و خوشبختى و آسودگى تو و ایشان هرچه لازم باشد، فراهم مى کند و از این رفتار خشنودى پروردگار و انجام دادن حقى که از تو و ایشان بر او واجب است، طلب مى کند<span dir="LTR">.</span></div> <div dir="RTL">امیرالمؤ منین عقیده دارد عبدالله بن محمد را از تولیت جنگ و نماز در مدینه پیغمبر صلى الله علیه وآله عزل کند، زیرا چنانکه تذکر داده بودى، حق شما را نشناخته و ارزشت را سبک گرفته و مشاء را به کارى متهم ساخته و نسبت داده که امیرالمؤ منین بر کنارى و درستى نیت شما را در عدم اراده و آماده نبودن ترا براى آن کار مى داند و امیرالمؤ منین منصب و ماءموریت عبدالله را به محمد بن فضل داد و او را با احترام و تعظیم و شنوائى از شما و اینکه با این رفتار تقرب به خدا و امیرالمؤ منین جوید دستور داد<span dir="LTR">.</span></div> <div dir="RTL">امیرالمؤمنین مشتاق دیدار و تجدید عهد با شماست. شما هم اگر دیدار و اقامت نزد او را تا هر مدتى که خواهى، حرکت کن و هر کسى را که دوست دارى از خانواده و غلامان و اطرافیانت همراه بیاور، و مسافرتت با مهلت و آرامش باشد، هر زمان خواهى کوچ کن و هر زمان خواهى بارانداز و هر گونه خواهى راه پیما. و اگر دوست دارى یحیى بن هرثمه پیشکار امیرالمؤ منین و سربازانى که همراه او است، پشت سرت بیایند و در کوچ کردن و راه پیمودن دنبال شما باشند، به اختیار و دستور شماست، هر گونه خواهى حرکت کنید تا نزد امیرالمؤ منین برسید. که هیچ یک از برادران و فرزندان و اهل بیت و ویژگیانش منزلتى پر مهر و وحسب و شرافتى پسندیده تر از تو ندارند و امیرالمؤ منین نسبت به ایشان دلسوزتر و مهربانتر و خوش رفتارتر و خاطر جمع تر نیست انشاء الله تعالى و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته.</div> <div dir="RTL">نویسنده ابراهیم بن عباس و صلى الله علیه وآله و سلم.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">&minus; این دو حدیث نشان می&zwnj;دهد حداقل دشمنی میان امام جواد و متوکل نبوده و امام برای درمان متوکل عباسی اقدام کرده و متوکل هم به درخواست&zwnj;های امام پاسخ مثبت داده، عده&zwnj;ای هم برای برهم زدن این رابطه موش&zwnj;دوانی کردند.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL"><b>باب &quot;زندگانى حضرت ابى محمد حسن بن على امام یازدهم علیهماالسلام&quot;</b></div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">احمد بن حارث قزوینى گوید: من با پدرم در سامره بودم، و پدرم دامپزشک اصطبل امام حسن عسکرى علیه السلام بود. مستعین باللّه (خلیفه عباسى ) استرى داشت که در زیبائى و بزرگى مانند نداشت، ولى از سوارى دادن و لجام و زین گرفتن سرپیچى مى کرد، رام کنندگان ستور بر سرش ریخته بودند و چاره ئى براى سوارى او نیا

صالح نظری − گفته شد، این مقاله در صدد یافتن پاسخ به پرسش‌های زیر است:

۱. آیا امامان شیعه، حکومت را حق خود می‌دانستند، هر چند برای آن تلاش نکردند؟

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • افشین

    در تمام منابع اصلی شیعه شامل سیره‌ی ائمه و نیز فتاوی اکابر علمای شیعه از اول تا کنون هیچ تمایلی به اقدام به تشکیل جکومت شیعی ، دینی دیده نمیشود . نظریه‌ی ولایت فقیه آقای خمینی پشتوانه فقهی و یا اصولی /کلامی چندانی ندارد ، بلکه بیشتر از مشرب عرفانی او ناشی میشود . در ذهن آقای خمینی یک ساختار خاص و از منظری بی‌سابقه ، مرکب از رابطه مرید و مرادی عرفانی و نوعی از ولاء ( از بین ولایت‌های چندگانه عرب ) که پس از برآمدن حکومت رسول‌الله در یثرب در قالب خلافت مطرح شد ، شکل گرفته‌است . البته تاثیر ریشه‌های تشیع ایرانی و نوعی از فره‌ی ایزدی در این ولایت التقاطی مدنظر ایشان قابل پیگیری است . ولی آنچه که مسلم است این که در سیره‌ی ائمه ( بجز امام حسین که اونیز تا قبل از خلافت یزید بر همان روش دیگر ائمه میبود .) و آراء کبار علماء شیعه ما کمتر ردی از تمایل به تشکیل حکومت شیعی/دینی می‌بینیم . این ولایت مطلقه‌ی فقیهی که آقای خمینی بدان پای میفشارد در نزد علمای مبرز شیعه که عموما اهل زهد و و رع و احتیاط بوده‌اند ، خرق عادت و تهور و بدعت مینماید . در مواردی معدود برخی از علما تا حد ولایت در امور حسبه پیش رفته‌اند که آنهم مشروط و منوط به حضور سلطان است وگرنه در وضعیت غیبت کبری بسیاری از اکابر شیعه حتی رای به دفن وجوه مذهبی میدادند ! تا که حضرت قائم خود پس از ظهور بیاید و برگیرد . در جلد سیزده بحارالانوار مکرر به حکایات و روایات در این معنی اشاره رفته است .

  • متین

    همه میدانیم که مسلمین با اینک فقط 25 سال از رحلت نبی مکرم اسلام گذشته بود با علی چه کردند و عدالتش را تحمل نکردند ، اینکه امامان شیعه برای حکومت اقدام نکردند ، شاید به علت بوده که میدانستند که تا زمانی که اکثریت جامعه ، درک درستی از عدالت نداشته و خواهان عدالت نباشند ، عدالت بر جامعه حاکم نخواهد شد . قیام به قسط وظیفه مردم ( ناس ) است و حاکم فقط میتواند مجری آن باشد . از سایت زمانه برای درج این مطلب هم سپاسگزارم . موفق باشید .

  • حسین تبریزی

    دعوای حسن و حسین پسران علی بر برداشت متفاوت انها از حکومت بود. حسن خود را مطیع حکومت وقت دانست و سازش نمود حال آنکه حسین راه مخالف را برگزید. این دوگانگی از روزگار نخستین در میان شیعیان وجود داشته است. ادبیات مذهبی و فرقه ای شیعه نیز به گونه ایی است که هر دو برداشت از آن ممکن است. کما اینکه در میان آخوندها هم همین دو دعوا بوده است. شریعتمداری و مرعشی و گلپایگانی تا وقتی شاه بر سر کار بود مطیع بودند ولی وقتی باد چرخشش عوض شد البته مرعشی و گلپایگانی خود را مطیع حاکم وقت یعنی خمینی دانستند. نگاه شیعه اساسا بر نوعی ابن الوقتی بنا شده و تقیه نام گرفته است. بنابراین هر گونه برداشتی که با قدرت گرفتن حال قدرت منفعل و زمانی که قدرت برهنه در دست نیست یا قدرت فعال و برهنه موافق است، تا باد از کدام سمت بوزد. همین الان هم دهها برداشت از شیعه در ایران وجود دارد که حاضرند برای ذره ای قدرت یکدیگر را منهدم کنند. اهمیت ولایت فقیه هم در همین میدانداری و جلوگیری از دریدن یکدیگر است و الا کارآمدی برای حل مشکلات ندارد.

  • کاربر مهمان

    جالب است نویسنده این مقاله با مغلطه و تفسیر نادرست می‌خواهد بگوید در شیعه تشکیل حکومت وجود نداردو آقای خمینی که فقیهی مبرز بوده است و دیگر فقهیان کمتر از ایشان از فقه شیعه اطلاع دارند.

  • کاربر مهمان

    منظور امامان از حکومت نه سلطه و حکومت ظاهری بلکه تسلط به قلب و ایمان مردم بوده و در واقع تمام امامان حاکمان قلوب مردم زمان خود و بعد از خود بودند شیعه واقعی هم مانند کبریت احمر بسیار کم و نادر است شیعیان فعلی هم شیعه نیستند فقط اسم آن را با خود یدک میکشند اصولا حقیقت یک چیز دیگه ای است !!!

  • کاربر مهمان

    قطعا خمینی از نویسنده این مقاله کم سوادتر بوده