ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

● دیدگاه

به بهانه امنیت، مبارزه برای آزادی را فراموش نکنیم

اسماعیل منصفی − امنیت همان کلیدواژه‌‌ای است که با آن از روز اول انقلاب ۱۳۵۷ اعدام‌ها شروع شد. امنیت همان کلیدواژه‌‌ای است که ‌جمهوری‌اسلامی با آن کشتار ۳۴ هزار زندانی سیاسی در دهه ۶۰ را توجیه کرد. با کلید واژه امنیت، جمهوری‌اسلامی قیام دانشجویان و مردم را در ۱۸ تیر ۱۳۷۸ و اعتراضات مردمی پس از تقلب در انتخابات سال ۱۳۸۸ به شدت سرکوب کرد.

شکارچیان اردک و مرغابی از چند کلک قدیمی برای شکار استفاده می‌کنند. یکی از کلک‌ها این است که تعدادی اردک یا مرغابی پلاستیکی را در یک برکه یا گوشه‌‌ای از یک دریاچه رها می‌کنند و بعد با سوتی مخصوص صدای شکار را تقلید می‌کنند. به این تریب دسته‌های پرندگان مهاجر به خیال آنکه غذایی در کار است یا جای مناسبی برای استراحت وجود دارد به طرف هم‌نوعان پلاستیکی خود می‌روند و به این ترتیب یا در تله‌های از پیش آماده شده می‌افتادند و یا در برد مناسب اسلحه‌های شکاری قرار می‌گیرند. "امنیت" همان اسباب بازی پلاستیکی است که‌جمهوری‌اسلامی از آن برای شکار استفاده می‌کند. با این تفاوت که مرغابی و اردک قرار است غذای شکارچی شوند، ولی در عرصه سیاست، نیروهای منتقد و مخالف نادانسته تبدیل به سربازان از همه جا بی‌خبری می‌شوند که در صفحه شطرنج پیچیده روابط بین‌المللی و مناسبات بین قدرتهای داخلی و خارجی به نفع شکارچی خود موضع‌گیری و تبلیغ می‌کنند.

سرکوب مردم در جنبش سبز
بهانه همه سرکوبگری‌ها "امنیت" است. آیا محور قرار دادن امنیت در تعیین سیاست، خود به خود به دفاع از استبداد منجر نمی‌شود؟

اختلاف نظر بر سر سوریه

از همان ابتدای پر رنگ شدن نقش نظامی، اقتصادی و سیاسی نظام ‌جمهوری‌اسلامی در جنگ سوریه، یک تقسیم بندی عمده در بین فعالان سیاسی و نیروهای اپوزیسیون در داخل و خارج کشور شکل گرفته و هر روز شکاف میان آنان عمیق‌تر می‌شود. عده‌ای از دخالت نظامی آمریکا، ترکیه، عربستان و دیگر شیخ نشین‌های اطراف خلیج فارس علیه رژیم بشار اسد دفاع می‌کنند و عده‌‌ای دیگر مدافع دخالت نظامی روسیه و ایران به نفع رژیم بشار اسد هستند.

در اینجا مجال کافی برای آن نیست که تقسیم‌بندی‌های درونی هر یک از این دو گروه بر شمرده شود، اما با وجود بعضی از مواضع عجیب و غریب درون هر دو گروه (مانند دفاع از تولید بمب هسته‌ای توسط ‌جمهوری‌اسلامی یا تبلیغ این نظر که فقط حمله نظامی آمریکا می‌تواند‌ جمهوری‌اسلامی را سرنگون کند و...)، می‌توان ادعا کرد منطق عمومی مورد استفاده این دو گروه تا حدودی زیادی مبتنی بر دو کلید واژه است: «امنیت ملی» و «امنیت».

طرفداران دخالت نظامی آمریکا و متحدان منقطه‌‌ای آن بر این باور هستند که حمایت ‌جمهوری‌اسلامی ایران از حماس، حزب الله، رژیم اسد و غیره باعث شده است کشور ایران به عنوان یک دشمن و یک هدف، هر روز از دنیای غرب دورتر شود و در معرض تحریم‌های متعدد قرار بگیرد. روابط اقتصادی ایران با دنیا ضعیف شود و چند ده میلیارد دلار سرمایه که می‌تواند صرف تقویت اقتصاد ایران شود صرف اسلحه، مهمات و رفاه گروه‌های اسلامگرا شده است. این افراد معتقد هستند که دشمنی رژیم‌های حاکم بر ایران و اسرائیل تنها بهانه‌ای برای بقای نظام ‌جمهوری‌اسلامی است و پیرو همین استدلال آنها به درستی ادعا می‌کنند که دخالت نظامی ‌جمهوری‌اسلامی در سوریه برای حفظ خط ارتباطی زمینی و هوایی بین ایران و اسرائیل است چرا که از بین رفتن رژیم اسد و جایگزینی آن با یک رژیم سنی طرفدار عربستان سعودی یا یک رژیم طرفدار آمریکا باعث خواهد شد ارتباط‌ جمهوری‌اسلامی با کشورهای لبنان و فلسطین تا حدود زیادی قطع شود. این گروه از مجموعه چنین استدلال‌هایی نتیجه می‌گیرند که نه تنها دخالت نظامی که حمایت سیاسی و اقتصادی ‌جمهوری‌اسلامی از رژیم حاکم بر سوریه به منافع و "امنیت ملی" ایران آسیب جدی زده است.

در مقابل طرفدارن دخالت نظامی و سیاسی ایران و روسیه در کشور سوریه معتقد هستند که به جز کردها و گروه کوچکی که به نام ارتش آزاد سوریه شناخته می‌شوند، اکثریت مخالفان مسلح رژیم بشار اسد شامل گروه‌های جهادی و بنیادگرایان اسلامی نظیر القاعده، داعش، النصره و غیره هستند. این افراد ماهیت و منافع گروه‌های جهادی و حامیان منطقه‌‌ای و جهانی آنها را به گونه‌‌ای تحلیل می‌کنند که در نتیجه آن، هدف اصلی از تشکیل چنین گروه‌هایی، ایجاد وضعیتی مانند سوریه در کشور ایران است.

بخش کوچکی از این گروه علناً یا به صورت تلویحی نظام‌ جمهوری‌اسلامی را مترقی‌تر یا قابل دفاع‌تر از رژیم‌هایی همچون عربستان سعودی، ترکیه، اسرائیل و آمریکا می‌دانند.

اما بخش بزرگتری از این گروه خود را مخالف نظام ‌جمهوری‌اسلامی می‌دانند و از زندگی تحت قوانین اسلامی منزجر و به تنگ آمده‌اند. با این حال اینگونه استدلال می‌کنند که نتیجه هم‌مرز شدن داعش و نیروهای جهادی با ایران، سر بریده شدن مردم عادی در ایران یا زندگی تحت قوانین سلفی‌ها و وهابیون است. آنها همچنین به درستی ادعا می‌کنند که وضعیتی مانند وضعیت سوریه به هیچ‌وجه نمی‌تواند به نفع مردم ایران باشد. آنها معتقد هستند که دخالت نظامی روسیه و‌ جمهوری‌اسلامی علیه داعش و النصره در سوریه، تامین کنند «امنیت» مردم ایران است و از آن دفاع می‌کنند.

داعش یا جاعش؟

از آنجا که جنگ سوریه به درازا کشیده است و طرفین درگیر از آمریکا و روسیه گرفته تا ایران و ترکیه و عربستان و نایبان آنها کلکسیونی از انواع جنایات جنگی را در سوریه انجام داده‌اند، طرفداران هر دو گروه توضیح داده شده در بالا در بحثهای رسمی و غیر رسمی پیرامون سوریه صرفاً به ذکر فهرست جنایات طرف مقابل اکتفا می‌کنند، و ما دیگر کمتر شاهد مباحثات عقلانی و فارغ از تعصب درباره موضوع سوریه هستیم. مسئله جنگ سوریه به طرفداری از داعش یا جاعش (جمهوری اسلامی عموم شیعیان) تقلیل یافته است. طرفداران بحث «امنیت»، منتقدان دخالت نظامی روسیه و سوریه را به طرفداری از داعش متهم می‌کنند و طرفداران بحث «امنیت ملی» منتقدان دخالت نظامی آمریکا، عربستان و ترکیه علیه بشار اسد را به طرفداری از جاعش یا همان نظام‌ جمهوری‌اسلامی متهم می‌کنند.

نویسنده این مقاله یکی از کسانی است که جنگ ایران و عراق تاثیرات شدید و مخربی روی زندگی او گذاشته، همچنان با تبعات آن جنگ دست و پنجه نرم می‌کند و همچنان محل زندگی او ایران است. به همین دلیل با وجود مخالفت اساسی خود با وجود رژیمی به نام‌ جمهوری‌اسلامی، به دلیل برقراری همان «امنیت»ی که فقدان آنرا رنج و مصیبت بیشتر و مضاعف مردم عادی ایران می‌دانسته است تا مدتی پیش در دسته دوم قرار داشته است و از کوبیده شدن داعش و النصره و سایر جهادی‌ها و بنیادگرایان اسلامی دفاع می‌کرد.

ضرورت مقابله با نظام حاکم و طفره نرفتن از آن به بهانه امنیت

اما چرا می‌توان ادعا کرد «امنیت» دیگر نمی‌تواند دغدغه و بهانه لازم برای تداوم چنین موضعی باشد؟

چرا می‌توان ادعا کرد دوگانه به وجود آمده پیرامون جنگ سوریه، دو گانه‌‌ای اشتباه است؟

  • احتمال استقرار داعش به عنوان یک حکومت در نزدیکی مرزهای ایران دیگر وجود ندارد. به طور کلی دیگر احتمال استقرار کشوری تحت حکومت داعش وجود ندارد. این گروه تروریستی در چند سال اخیر بیش از ۹۰ درصد از زمین‌های تحت کنترل خود را از دست داده و با جدیتی که کردها، ارتش سوریه، ایران و روسیه برای نابودی آن به خرج داده‌اند و تغییراتی که در مناسبات جهانی به وجود آمده است می‌توان این گروه را نهایتاً چیزی مانند القاعده با حملات گاه‌به‌گاه تروریستی فرض کرد.
  • کسانی که الگوی پیاده‌سازی شده در سوریه توسط کشورهای آمریکا، اسرائیل، ترکیه و عربستان را پیش‌درآمد و نمونه‌‌ای از طرح در نظر گرفته شده برای فروپاشی ایران می‌دانستند باید در نظر داشته باشند که تبعات امنیتی تضعیف رژیم بشار اسد − که به صورت بمب‌گذاری‌ها و حرکات تروریستی متعدد جهادگرایان و بنیادگرایان اسلامی در اروپا خودش را نشان داده و خود کشورهای منطقه را نیز با بحران مواجه ساخته است − بهترین دلیل برای آن است که دولتهای غربی دست به این ریسک بزرگ نخواهند زد که ایرانی با ۸۰ میلیون جمعیت و تا خرخره مسلح که مسلط به کل ساحل شمالی خلیج فارس است را بدون طرح و برنامه مشخص به وضعیت سوریه دچار کنند. سوریه کمتر از ۱۸ میلیون جمعیت داشت و یک سوم جمعیت آن به اروپا مهاجرت کردند. یک موج سی تا چهل میلیون نفره از جمعیت ایران را که به سمت ترکیه و اروپا حرکت کند کدام کشور و ارتشی می‌تواند متوقف کند؟ ابعاد درگیری‌های مذهبی و قومی و مسلحانه در ایران دچار شده به وضعیت سوریه بسیار بزرگ خواهد بود.
  • نه تنها تصور حمله نظامی آمریکا به ایران در شرایط فعلی خاورمیانه و جهان یک اشتباه فاحش است که تصور حملات محدود توسط کشورهایی نظیر عربستان و اسرائیل به ایران نیز خطا و اشتباهی فاحش‌تر است. رژیم عربستان از ترس رژیم ایران به اسرائیل نزدیک شده است. رژیم اسرائیل و ایران نیز در ماجرای رد و بدل شدن پیام‌هایشان توسط روسیه یا در رسانه‌ها به خوبی نشان دادند که بر خلاف جنگ‌های لفظی، برای حفظ امنیت خود و پرهیز از رویارویی نظامی مستقیم، با یکدیگر ارتباطات و منافع مشترکی دارند. جنگ مستقیم ایران و اسرائیل جنگی با دو بازنده است و رژیم‌های حاکم بر این دو کشور این را بهتر از همه ما می‌دانند و به همین خاطر فقط نیابتی و محدود با یکدیگر درگیر می‌شوند.
  • تصور بازگشت تحریم‌های شدید مانند تحریم‌های هسته‌‌ای در آینده نزدیک ممکن نیست. برجام امضا شده است، اروپا به برجام پایبند است و دیگر جهان برای تحریم شدید و جنگ با ایران یکپارچه نیست و ترامپ نیز اگر چنین چیزی را بخواهد کاملاً تنهاست. هوشنگ امیر احمدی به عنوان یکی از کانال‌های ارتباطی ‌جمهوری‌اسلامی و دولت آمریکا در مصاحبه با سایت تاریخ آنلاین ادعا می‌کند که یک عامل جدی وضع تحریم‌های بیشتر علیه ‌جمهوری‌اسلامی، ‌اصلاح‌طلبان بودند. آنها اکنون در قدرت قوه مجریه شریک هستند. جالب اینجاست که کسانی که ظاهراً خودشان از طرفداران تحریم بیشتر بوده‌اند اکنون کسانی هستند که مدام برای آنکه «به دولت فشار نیاید» همه ضعف‌ها و سیاست‌های غلط دولت روحانی را به بهانه خطر بازگشت تحریم‌ها ماست مالی می‌کنند.
  • از مقایسه میان حکومت ایران با نظام حاکم بر عربستان و ترکیه نباید به نتیجه خاصی برای موضع‌گیری در برابر جمهوری اسلامی رسید. این را هم باید در نظر گرفت که در عربستان سعودی به عنوان مفتضح‌ترین دیکتاتوری خاورمیانه وضعیت زنان هر روز بهتر از قبل می‌شود و وضعیت زنان در ایران هر روز بدتر از قبل می‌شود. اصلاحات در عربستان به پیش می‌رود و اصلاحات در ‌جمهوری‌اسلامی پسرفت می‌کند. برخوردهای قضایی با فعالان اجتماعی و سیاسی در ایران هر روز شدیدتر می‌شود و احکام زندان از سه و پنج سال به ۱۰، ۱۳ و ۱۷ سال افزایش یافته است. فساد اقتصادی و اخلاقی هر روز در بین مدیران و مسئولین نظام ابعاد وسیع‌تری می‌یابد و هیچ نظارتی و اراده‌‌ای به پیگیری و برخورد با این فسادها در نظام وجود ندارد.
  • از آن دسته از افراد که مبارزه با امپریالیسم را ضروری می‌دانند، می‌پرسیم: آیا مبارزه با استبداد نیز ضروری است؟ این جمله که «دشمن اصلی، درون کشور خودی است» برای روشنفکران و فعالان سیاسی چپ و مارکسیست می‌تواند بسیار تامل برانگیز باشد. کمی بی‌تعارف‌تر: آیا برخی روشنفکران چپ که فعالیت علنی دارند به دلیل هزینه سنگین فعالیت در ایران مجبور نشده‌اند که در اظهارات علنی خود مدام از زهر انتقاد و حملات به ‌جمهوری‌اسلامی بکاهند و بیشتر به طرف دیگر معادلات (آمریکا، غرب، امپریالیسم، بنیادگرایی اسلامی و...) بپردازند؟ آیا در فرایند بازتولید این مواضع این خطر وجود ندارد که بخشی از مخاطبان از همه جا بی‌خبرِ این دست اظهارات و فعالیت‌های علنی، ناخواسته در موضع‌گیری‌ها و تحلیل‌های خود "حداقل" در همه منازعات منطقه‌‌ای به طرفدار منافع‌جمهوری‌اسلامی تبدیل شده باشند؟
  • وضعیت ‌جمهوری‌اسلامی در زمینه نقض گسترده و سیستماتیک حقوق بشر کاملا مشخص است. دولت آمریکا نیز در جهان رژیم خوشنامی نیست. بسیاری از دولتها به این دلیل که آمریکا بزرگترین قدرت اقتصادی و نظامی در جهان است با آن همسو و همراه هستند اما گروه‌های حقوق‌بشر، فعالان ضد جنگ، فعالان محیط زیست و غیره به دلیل آسیب‌های مختلفی که نظام حاکم بر آمریکا به مردم جوامع مختلف و زیست بوم این سیاره وارد کرده است شدیداً به این نظام انتقاد دارند. چرا ما به عنوان فعالان سیاسی و به عنوان مردم ایران باید در تقابل دو ارتجاع الزاماً به طرفداری از این یا آن ارتجاع اقدام کنیم؟ چرا به جای تلاش برای همراهی دولتها و قدرتها، تلاش نکنیم تا با فعالان سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، روشنفکران و متفکرین و تاثیرگذاران سایر جوامع جهان ارتباط برقرار کنیم؟ گیریم که مثلاً بخشی از اپوزیسیون ایران در دفاع از موضع آمریکا موضع‌گیری می‌کنند، نباید با لجبازی در برابر یک موضع نادرست به یک موضع نادرست دیگر متوسل شد.

علیه استبداد داخلی

ورق به ورق تاریخ ‌جمهوری‌اسلامی نشان می‌دهد که این نظام برای بقای خودش نیاز به بحران دارد. خطر جنگ و وضعیت انزوا، بزرگترین و توجیه کننده‌ترین بحران‌هایی است که مطلوب‌ جمهوری‌اسلامی است.

امنیت همان کلیدواژه‌‌ای است که با آن از روز اول انقلاب ۱۳۵۷ اعدام‌ها شروع شد. امنیت همان کلیدواژه‌‌ای است که ‌جمهوری‌اسلامی با آن کشتار ۳۴ هزار زندانی سیاسی در دهه ۶۰ را توجیه کرد. با کلید واژه امنیت، جمهوری‌اسلامی قیام دانشجویان و مردم را در ۱۸ تیر ۱۳۷۸ و اعتراضات مردمی پس از تقلب در انتخابات سال ۱۳۸۸ به شدت سرکوب کرد.

در قوانین‌ جمهوری‌اسلامی به «زندانی سیاسی» می‌گویند «زندانی امنیتی» و این به خوبی روشن کنند وضعیتی است که با آن مواجه هستیم. جان کلام این است که دیگر مهم نیست که خطر جنگ، داعش، تحریم و... واقعاً وجود داشته یا نداشته؛ چنین خطراتی حالا دیگر به لحاظ عقلی و عینی وجود ندارد و دغدغه «امنیت»، _به طور مثال دغدغه‌هایی از جنس ترس از حمله داعش یا حمله آمریکا_ موضوعیت خودش را از دست داده است.

وظیفه ثابت، مبارزه علیه استبداد داخلی است. زیرا مادامی که که استبداد دینی بر ایران حاکم است و بورژوازی نظامی در ایران دست بالا را در مناسبات اقتصادی ایران دارد، هر روز شاهد بحران خواهیم بود و با منطق «امنیت»محور مجبور هستیم هر روز به خاطر «امنیت»، با سرهای به پایین افتاده از اعمال‌جمهوری‌اسلامی در منطقه دفاع کنیم.

هیچ فرقی بین دولت و طبقه حاکم بر ایران، عربستان، ترکیه و اسرائیل، آمریکا و روسیه وجود ندارد. دولت‌ها هر کدام به دنبال حفظ و گسترش منافع خود هستند. چه فرقی می‌کند که یکی هوشمندتر باشد و بی سر و صدا با واسطه کنتراها و تبهکاران کار کند و دیگری غوغاسالار باشد و روی موشکهای بالیستیک شعارنویسی کند؟ گرچه در سیاست‌ورزی، "تعامل" اجتناب‌ناپدیر است اما در مبارزه سیاسی این شناخت ماهیت افراد، گروه‌ها و قدرتهاست که امری الزامی و ضروری است.

در نبود آزادی‌های مدنی، در غیاب نهادهای مدنی، در فقدان سازماندهی سیاسی و اجتماعی روشنفکران، نیروهای سیاسی و حرکت مبارزاتی آشکار طبقات فرودست اجتماعی در ایران، وظیفه کسانی که مقاومت و مبارزه در برابر استبداد داخلی را در دستور کار خود دارند این است که سلول‌ها، هسته ها، گروه ها، سازمانها و احزاب سیاسی و اجتماعی را تشکیل بدهند نه اینکه در یک گونی از دیکتاتوری‌ها و قدرتهای نظامی منطقه و جهان به دنبال دانه درشت‌ها و ثروتمند‌ها بگردند یا برای خوش‌آمد آنکه تیغش به گلوی ما نزدیک‌تر است با منافع و منطق‌اش همسو شوند.

سازماندهی حول خواسته‌های اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، زیست‌محیطی و غیره: این آن شیوه‌ای است که می‌توان با پی گرفتن آن امنیت خود و مردم کشورمان را به صورت طولانی مدت تامین کنیم. این کار هرچقدر سخت و دشوار باشد، موثرتر از این است که در بحران‌های‌جمهوری‌اسلامی نقش آفرینی کنیم. این بحران‌ها تمامی نخواهند داشت، چون ‌جمهوری‌اسلامی یعنی خود بحران. نمایش حکومت در ماجرای دفن حججی را مرور کنید و به سخنان خامنه‌ای درباره نیاز جامعه (نظام) «به این جور شهادتی» خوب فکر کنید.

بیشتر بخوانید

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • امیرحسین دلسوز مردم

    مردم ایران برای همسو با حکومت دمکرات چند تضمین میخواهند:اولا نظام های غربی انها را چپاول نمی کنند.دوم فرهنگ ایرانی و اسلامی انها حفظ میشود.ببینید مردم چه جوری برای نظام دمکرات مبارزه خواهند کرد.

  • امیرحسین دلسوز مردم

    .مردم ومطمئن نیستند ایا ازادی برای انها امنیت رفاه خواهند اورد.همه مردم از فساد مسئولان ایران اگاهند.تنها چاره را صبر و امید به اینده میپندارند.

  • امیرحسین دلسوز مردم

    مردم ایران میل بیشتر به امنیت دارند.تا ازادی.مردم از این اوضاع راضی اند.چون از بدتر شدن اوضاع ترس درونی دارند.ومطمئن نیستند ایا ازادی برای انها امنیت رفاه خواهند اورد.همه مردم از فساد مسئولان ایران اگاهند.تنها چاره را صبر و امید به اینده میپندارند.

  • bijan

    بسیاری رژیم ایران را دست کم گرفتند . انتخاب احمدی نژاد و پایگاه اجتماعی او رژیم را که دردوران رفسنجانی و خاتمی به تدریج از لایه های فرو دست و توده وار جدا شده بود باز سازی کرد . در سال 88 رژیم با اتکا به همین پایگاه اجتماعی توانست با موفقیت بخش متوسط شهری و عمدتا درس خوانده را سرکوب کند و فضای دانشگاه را که هسته سیاسی کشور محسوب میشود به کلی ساکت و بی تفاوت کند. حالا دیگر هیچ جریانی سیاسی که رژیم را تهدید کند وجود ندارد . د رانتخابات اخیررقیب روحانی 40 درصد آرا را کسب کرد که در مقایسه با آرای رقیب محمد خاتمی که 15 درصد بود یک پیشرفت در تقویت پایگاه اجتماعی برا ی نظام محسوب میشود . در این شرایط که همه ابزار های قدرت در دست حاکمان است مردم چاره ای جز سازش با اوضاع ندارند . مسائل ایران بسیار پیچیده است و درک و شناخت درستی از جامعه نداریم ! اکثر مردم ایران را کاسب کاران ودکان داران و لایه های پایین و روستائیان تشکیل میدهد که با تبلیغات دینی وسیع وماهرانه رژیم هیچ آلترناتیوی در اذهانشان وجود ندارد .آزادی وموکراسی مفاهیمی ناشناخته برا ی اکثر مردم است . اپوزیسیون ایران هم پیر و کسالت آور شده و آینده تیره و تار است .

  • قیصر

    مبارزه برای آزادی نه تنها به معنای همسو شدن با امیال ونقشه های دول امپریالیست واستعمارگرنیست!بلکه تلاشی است جبران عقب افتادکی ها و برای همقدم شدن با ملتهای آزاد و دمکرات در نیل به جامعه ای مترقی و پیشرفته و توسعه پایدار یافته اما چنانچه بدلائل موهوم جامعه از پویش این مسیر دست برداشته و یا نا امید شود هر روز از کاروان پرشتاب ترقی و توسعه عقب تر افتاده و به لبه پرتکاه اضمحلال چند وجهی نزدیک تر خواهد شد !

  • اشکان

    از نویسنده گرامی به خاطر موضع اصولی و درستی که معرفی کردند سپاسگزارم. به نوبه خود میخواهم 3 نکته را اضافه کنم: 1- معنای امنیت, اگر حفظ شهروندان از کشته شدن باشد باید گفت در ایران امنیت وجود ندارد. سالی 23000 نفر فقط در تصادف رانندگی کشته میشوند. و مگر برای آنکه میمیرد فرقی دارد با بمب بمیرد یا با ماشین؟ 2- امنیت در برابر بمب گذاری و اقدامات مسلحانه کار شاقی نیست. در همین همسایگی ایران دیکتاتوری هایی چون ترکمنستان و آذربایجان (که از نظر دموکراسی و آزادیهای سیاسی از ایران و حتی از عربستان خیلی بدترند ) این نوع امنیت را دارند. 3- گذشته از اینکه سوریه و ایران مرز مشترک ندارند, اتفاقا داعش در مرزهای ایران حضور دارد. برخلاف سوریه و عراق, داعش در افغانستان در حال رشد است. همچنین طالبان هم همچنان درحال قوی شدن است- بگذریم که داعش هیچ کاری نکرده است که طالبان 10 برابرش را نکرده باشد- و باید از جمهوری اسلامی و جوانان بی مغز و جوگیری که مدافع حرم میشوند پرسید آیا برای جنگیدن با داعش فقط باید به اسد جنایتکار کمک کنند؟ چرا نمیروند افغانستان؟

  • mansour pirykhanghah

    مبارزه برای آزادی به معنای همسو شدن با امیال ونقشه های وم دولت امپریالیست آمریکا،استعمارگران اروپایی و انگل های چسبیده به آنان(صهیونیسم،پان ترکیسم و پان عرب وحشیسم)نیست!... پاینده ایران و به امید استقرار دمکراسی!