ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

مته به خشخاش «گزیده» فرمایشات اخیر جناب داریوش شایگان

«کینه شرقی» و «گندزدن» نسلی که «تتلیتی» و «شجریتی» نداشت!

نادر فتوره‌چی- اوج تجلی این «کینه شرقی» را در ماجرای اشغال سفارت آمریکا در تهران بود که تا امروز و تا زمانی نامعلوم باید تبعاتش را تحمل کنیم.

* مطالب این بخش برگرفته از «تریبون زمانه» هستند. تریبون زمانه، آنچنان که در پیشانی آن آمده است، تریبونی است در اختیار شهروندان.  همگان می‌توانند با رعایت اصول دموکراتیک درج شده در آیین‌نامه تریبون آثار خود را در آن انتشار دهند. زمانه مسئولیتی در قبال محتوای این مطلب ندارد.

به تازگی صفحه فیسبوک «سایت توانا» متنی را با عنوان «گزیده مصاحبه داریوش شایگان» با تیتر فریبنده «ما گند زدیم!» منتشر کرد که در بین دنبال‌کنندگان این صفحه فیسبوکی که از کانادا آپلود می‌شود، با استقبال و «درود بر شرفت»گویی‌هایی همراه بود.

در زیر تک تک عبارات متن «گزیده» فرمایشات جناب شایگان در سایت توانا، مورد بررسی قرار گرفته است:

۱-پاراگراف اول متن گزیده سخنان شایگان:«ایران در سال‌های دهه‌های چهل و پنجاه داشت جهش می‌کرد. ما از آسیای جنوب شرقی آن موقع جلوتر بودیم، ولی بعد آن‌ها پیش افتادند و موفق‌تر شدند. علت عدم موفقیت ما به نظر من این است که ما شتاب تغییرات را تحمل نکردیم. حالا چرا؟ نمی‌دانم».

پاسخ:

استفاده از واژگانی چون «جلوتر»،«جهش»،«موفق‌تر»و … نیاز به تدقیق مفهومی‌ دارد. «جلوتر» از چه چیزی؟ «جهش» در کدام جهت؟ «موفق‌تر» از چه کسی؟

«آسیای جنوب شرقی» اشاره گنگی‌ست. به لحاظ تقسیمات سیاسی و اقتصادی و بوم شناختی، اصطلاح «آسیای جنوب شرقی» شامل کشورهای اندونزی،مالزی، کامبوج، فیلیپین، لائوس، سنگاپور، تایلند، ویتنام، برونئی، تیمور شرقی و میانمار می‌شود.

اگر فرض را بر این بگذاریم که تکلیف مفهوم «جلوتر» و «جهش» و «موفقیت» روشن شده، باید پرسید آیا همه آنها «جلوتر»افتادند،«جهش»کردند، و«موفق‌تر»شدند؟

«جامعه معیار آسیای جنوب شرقی» که جلوتروعقبتر بودن دیگر جوامع با آن سنجیده می‌شود، دقیقا کجاست؟

اساسا مقایسه ما با «آسیای جنوب شرقی» بر چه پایه‌ای صورت گرفته است؟ ما چه ربطی به هم داریم؟ تاریخ یکسانی داریم؟ فرهنگ یکسانی داریم؟ نسبت یکسانی با غرب داشته‌ایم؟ مسیر مشابهی را طی کرده‌ایم؟ نسبت ما با «استعمار» هلند و انگلیس با نسبت آنها یکسان بوده است؟ آنها هم انقلاب مشروطه داشته‌اند؟ مسیر «مدرنیزاسیون»مان یکی بوده است؟ عناصر تمدن‌ساز مان یکی بوده‌اند؟ اقلیم‌مان شبیه هم است؟ در کل وجه قیاس ما با مفهوم گله‌گشادی به نام «آسیای جنوب شرقی» در چیست؟

از جناب شایگان که استاد فلسفه هستند باید پرسید جملۀ «ایران در سال‌های دهه‌های چهل و پنجاه داشت جهش می‌کرد. ما از آسیای جنوب شرقی آن موقع جلوتر بودیم، ولی بعد آن‌ها پیش افتادند و موفق‌تر شدند» آیا چیزی بیش یا متفاوت از بحث‌های ته اتوبوسی‌ست که ترجیع‌بند همه آنها این جملات است:«این چشم بادامی‌ها یک موقعی می‌آمدند اینجا کلفتی و نوکری ما، حالا کشتی و هواپیما می‌سازند» یا «کره جنوبی یه زمانی آدم حساب نمی‌شد، الان ماشین‌های‌شان را هم نمی‌توانیم بخریم»؟

اینکه مثلا به جای «کره جنوبی» از واژه «آسیای جنوب شرقی» که تازه اصلا شبه جزیره کره جزو آن محسوب نمی‌شود استفاده کنیم، یعنی خیلی حرف مهمی داریم می‌زنیم؟

جناب ایشان احتمالا به مراتب بیش از بنده با مباحث هرمنوتیک و معرفت شناسی و … آشنا هستند و لابد خوب می‌دانند یکی از دعواهای درازدامن فلسفه و کلام ماجرای نسبت ادراک‌کننده با زبان یا همان «مُدرِک و مُدرَک» است.
به عبارت دیگر آنچه که از کلمات استنتاج می‌شود، در همه مُدرِک‌ها(مخاطبان) یکسان نیست. فوکو هم آنرا اینگونه و به زیبایی بیان کرده است:«واژه‌ها ظلم به حقیقت‌اند».

غرض آنکه معنای «جلوتر»،«جهش»و«موفقیت» برای آقازاده شکم گنده رانتخواری که وام بانکی ۱۰۰۰ میلیاردی می‌گیرد با آنکه در سطل زباله به دنبال غذا می‌گردد زمین تا آسمان متفاوت است، اما هردوی آنها در یک «واحد اجتماعی» به سر می‌برند و باید وقتی درباره آن واحد از صفات و قیودی چون «جلوتر» و «موفق‌تر» استفاده می شود، هردوی آنها را مدنظر داشت.

به عبارت دیگر، برای «ژن خوب»ها و نوکیسه‌ها، ایران در قیاس با دهه ۵۰ که احتمالا پدر یا پدربزرگ آنها در روستایی دور افتاده درحال جمع‌کردن ترب و شلغم از زمین‌های آزاد شدۀ پس از اصلاحات ارضی بوده،از همه عالم و کائنات «جلوتر» افتاده، نه تنها«جهش» بلکه پرواز کرده و در مسابقه «پیشرفت» و «موفقیت» به عرش اعلاء رسیده است. اما برای جوان بیکار و گرسنه بلوچستانی بدیهیست که نه چیزی جلوتر رفته، نه جهشی رخ داده و نه موفقیتی حاصل شده است و نه اصلا برایش این بحث‌های هویتی «ما و آسیای جنوب شرقی» اهمیتی دارد.

به همین‌سان، برای کودکان ۱۲ ساله‌ای که روزی ۱۶ ساعت در کامبوج و اندونزی و ویتنام(همان آسیای جنوب شرقی مورد علاقه جناب شایگان) لباس‌های برند زارا و گوچی و نایک را سری‌دوزی و قطعات گوشی اپل را سرهمبندی می‌کنند نیز این قیود و صفات معانی یکسانی با صاحب کارخانه‌ای در سنگاپور یا کارگزار بورسی در کوآلالامپور ندارند.

پس ایشان، قبل از این قیاس، باید ادله قیاس و سپس شاخص‌های قیاس را به مخاطب عرضه می‌کردند که بحث‌شان چیزی بیش از بحث‌های ته تاکسی باشد که این کار را نکرده‌اند و ارزشی بیش از همان بحث‌ها ندارد.

۲- پاراگراف دوم متن گزیده سخنان شایگان:«همچنین ما روشنفکران آن دوره هم پرت بودیم و تحلیل درستی از جایگاه خود در جامعه و جامعۀ خود در جهان نداشتیم. می‌توانم این را به عنوان یک اعتراف بگویم که ما روشنفکران جایگاه خود را ندانستیم و جامعه را خراب کردیم».

پاسخ:

جمله «ما روشنفکران[دهه۴۰و۵۰] جایگاه خود را ندانستیم و جامعه را خراب کردیم» را فقط سه نفر یا به زور چهار تن می‌توانند بگویند که نام هیچکدام‌شان«داریوش شایگان» نیست:

علی شریعتی، جلال آل احمد، صادق هدایت و با چند تبصره احمد فردید.

مطابق گفته‌های خود آقای شایگان و دوستان‌شان از جمله رامین جهانبگلو، ایشان تا سال ۴۷ در خارج از کشور به دلیل علاقه‌شان به مسائل عرفانی و غیره، درحال تحصیل در رشته «هندشناسی» بوده‌اند و پس از آن نیز آنطور که آقای جهانبگلو گفته است«مدتی هندشناسی در دانشگاه تدریس کردند و در کنار آن به کار بیزنس در شرکت ساختمانی خانوادگی‌شان در زمینه پل‌های هوایی پرداختند».

مضاف بر اینها، یکی از «شاگردان» احمد فردید بوده‌اند و علاوه بر آن به دلیل آشنایی با سیدحسین نصر در جلساتی که او غایب بوده است، نقش مترجم همزمان را در دیدارهای هانری کوربن و علامه طباطبایی ایفا می‌کرده‌اند.

درحوزه روشنفکری و نه «هندشناسی و عرفان»، برجسته‌ترین کار ایشان در آن مقطع و ای‌بسا تا امروز، انتشار کتابی در سال ۵۶ به نام «آسیا در برابر غرب» بود که بسیاری آنرا تلاشی ناکام برای هماوردی همدلانه با «غربزدگی» جلال آل احمد می‌دانند که البته نه به لحاظ نثر و نه به لحاظ محتوا، در حد و اندازه‌های آن نیست و تورق چند صفحه‌اش، تاثیر رشته تحصیلی، علایق عرفانی و البته نفوذ کلام احمد فردید را در آن به وضوح نشان می‌دهد.

مجموعه این فعالیت‌ها، در حدی نیست که ایشان بابت‌اش احساس کنند تاثیر یا جایگاهی در حد آباد یا خراب کردن جامعه داشته‌اند.

۳- پاراگراف سوم متن گزیده سخنان شایگان:«یکی دیگر از آسیب‌های جامعۀ ما در آن هنگام چپ‌زدگی شدید بود که با اتفاقات بیست‌وهشتم مرداد هم تشدید شد، وقهرمان‌گرایی بیش از پیش در جامعه فراگیر شد».

پاسخ:

الف- امیدوارم در نسخه کامل صحبت‌های جناب شایگان علاوه بر «یکی دیگر از آسیب‌های جامعه»(چپ‌زدگی) به «اصلی‌ترین آسیب جامعه» در آن مقطع یعنی«غرب‌ستیزی» نیز اشاره شده باشد.

نویسنده کتاب «آسیا در برابر غرب» که تا پیش از انقلاب در میان دربار، روحانیت عرفان‌گرا و محفل احمد فردید پرسه می‌زده، بعید است به نقش «غرب ستیزی» آمیخته با «سنتگرایی» در «خراب کردن» جامعه و حتی«چپ»ها و دیگران اشاره نکرده باشد.

آنچه که از آمیزش «سنتگرایی» سیدحسین نصری و «غرب ستیزی» فردیدی و فردیدمآبانی همچون خود ایشان بیرون آمد و بنده آنرا «کینه شرقی» و مصداق بارزی از «اخلاق بندگان» نیچه می‌دانم، قطعا نقشی مخرب در سرنوشت تاریخی مردم ایران بازی کرده است که البته از این حیث سردمداران و چهره‌های دست اول این طیف واقعا «گند زده‌اند»، اما این موضوع ربط چندانی به «روشنفکری» ندارد.

اوج تجلی این «کینه شرقی» را ما در ماجرای اشغال سفارت آمریکا در تهران دیدیم و البته تا امروز و تا زمانی نامعلوم هم گویی باید تبعاتش را تحمل کنیم.

انقلاب ایران در سالهایی به وقوع پیوست که جهان در دوران «جنگ سرد» به سر می‌برد و «چپ»(صرفنظر از تکثر گسترۀ جریانات آن) نه تنها بر نیمی از جهان در قامت «اردوگاه سوسیالیسم» حکمرانی می‌کرد، بلکه در نیم دیگر نیز، یک پای اصلی تحولات سیاسی-اجتماعی بود.

اما سوال این است: چرا با این حجم گسترده از نفوذ سیاسی-اجتماعی و ژئوپولتیکی چیزی به نام «چپ» در آن مقطع، هرگز ماجرایی در ابعاد و اندازه‌های «تسخیر لانه جاسوسی» در کشورهای بلوک شرق یا غرب به وقوع نپیوست؟
آیا همین نکته نشان نمی‌دهد آنچه که در ایران و البته در دومقطع توسط سازمان چریک‌های فدایی خلق(۲۵بهمن۵۷) و نیروهای موسوم به «خط امام» در ۱۳ آبان اتفاق افتاد، نه در نسبت با چیزی به نام «سنت چپ» یا حالا به تعبیر جناب شایگان «چپ‌زدگی»، بلکه برآمده از اپیدمی «کینه شرقی» در تمام گروه‌ها و فعالان از جمله «پوپری»هایی بود که سفارت را اشغال کردند و بعدها «فردیدی‌ها»یی همچون جناب شایگان به باختن نرد عشق با آنها پرداختند که این نزدیکی و هم‌سلوکی تا اکنون نیز ادامه دارد و شاهد مثال‌اش هم مراجعه مکرر نشریات پوپری‌های اسلامی به ایشان و امثال ایشان است؟

ب- نسبت «چپ‌زدگی» و «قهرمانگرایی» قابل انکار نیست، اما جناب شایگان باید توضیح دهند آیا اردوگاه سیاسی-فرهنگی‌ای که ایشان هم اکنون در تیول آن قرار دارند (جناح اعتدال‌گرای حکومت نولیبرال اسلامی) همین حالا و همین لحظه در حال «قهرمان‌سازی» و «اسطوره‌بافی» آنهم نه از مبارزان سیاسی و راست قامتان تاریخ بلکه از خسرو آواز و شاهین سینما و قرقی ناسا و …نیست؟

اکنون که دیگری استخوان آخرین گروه از چپ‌ها نیز سالهاست پوسیده چرا«شجریان پرستی»و «تتلوگرایی» و «خاتمی ستایی» در جامعه رواج دارد؟ اینهم تقصیر چپ‌ها و چپ‌زده‌هاست؟

«ارتجاع صورتی و گُل‌گُلی» طبقه لمپن بورژوآیی که اگر بگویی بالای چشم شجریان یا خاتمی ابروست، می‌خواهد شکم‌ات را سفره کند هم ناشی از «چپ‌زدگی»ست؟

اینکه ۴ تا هنرپیشه دوزاری سینما، شبانه‌روز در حال پیچیدن نسخه «فعالیت مدنی» برای جامعه و مورد تقدیر قرارگرفتن و بزرگداشت و دریافت «کاشی ماندگار» و انجام مصاحبه و برگزاری میزگرد و…هستند و مابقی اقشار و گروه‌ها همه به کناری نشسته‌اند تا مداحان و مطربان و «خیریه‌چی»ها و «تتلو»ها و «کیانیان»ها درباره همه چیز اظهارفضل و عقیده بفرمایند هم ناشی از «چپ‌زدگی»ست یا اساسا «آسیب» محسوب نمی‌شود؟

۴- پاراگراف چهارم متن گزیده سخنان شایگان:«ما باید گام نهادن در مسیر صنعت و پیشرفت را از مونتاژ آغاز می‌کردیم. جالب بود که روشنفکران آن دوره از این مونتاژ به بورژوازی کمپرادور یاد می‌کردند.بسیاری از روشنفکران اروپایی نیز چپ‌زده بودند، منتها در آن‌جا تعادل برقرار بود. رمون آرونی بود در مقابل سارتر ولی این‌جا رمون آرونی نبود، کسی جلوی چپ‌ها نبود».

پاسخ:

الف- جناب شایگان طوری می‌گویند «ما باید گام نهادن در مسیر صنعت و پیشرفت را از مونتاژ آغاز می‌کردیم» که انگار هیچ چیز درباره «دوران سازندگی» نمی‌دانند!

جهت اطلاع ایشان، پس از پایان جنگ و روی کار آمدن دولت نولیبرال هاشمی رفسنجانی و تفسیر اصل ۴۴ قانون اساسی به نفع «بخش خصوصی» که البته چیزی جز «هزار فامیل جدید» نبود، بلندپروازی و توهمی در فضای رسمی سیاسی ایران حاکم شد که ایران را به «بزرگترین نمونه از شکست پروژه مونتاژ» در تاریخ تبدیل کرد!

ایران، دچار این توهم شده بود که می‌تواند با مونتاژ بنجلجاتی که با نام‌های «پژو» و «رنو» و … به بازار عرضه می‌کرد و هنوز هم می‌کند، به یکی از ۵ قطب صنعت خودروسازی جهان تبدیل شود اما در عمل به دلیل «زرنگی شرقی»اش به بزرگترین پارکینگ خودروهای بی‌کیفیتی تبدیل شد که هم نفس شهرها را گرفت و هم جان مردم را در جادها ستاند.

پس آن «ما باید»ِ حسرت آلود جناب شایگان درباره کدام «پیشرفت» و «صنعت» و «مونتاژ» است؟ کسی می‌داند؟

ب- اینکه فرموده اند«بسیاری از روشنفکران اروپایی نیز چپ‌زده بودند، منتها در آن‌جا تعادل برقرار بود. رمون آرونی بود در مقابل سارتر» معطوف به کدام بازه زمانیست؟ چه ربطی به «صنعت» و «مونتاژ» دارد؟ سارتر کجا با «صنعت» مخالفت کرده است؟ درسگفتارهای ضد تکنولوژی و صنعت را چه کسی برگزار می‌کرد؟ سارترِ چپ‌ها یا هایدگری که به قول خود آقای شایگان «گورو»(قطب هندی) فردیدی‌ها بود؟

نه تنها به لحاظ منطقی، بلکه به لحاظ زمانی نیز جمله جناب شایگان «بی‌معنا»ست. سارتر روشنفکر بین نیمه اول و دوم قرن بیستم است، انقلاب صنعتی و مفهوم «پیشرفت» متعلق به نیمه دوم قرن هجدهم و اگر هم مخالفانی داشته که داشته، آن شخص سارتر نبوده است!

چقدر جالب که به مسئله «تعادل» و وجود «رمون آرونی در برابر سارتر» اشاره کرده‌اند. اما براستی در اینجا چه؟ برای اینجا همین پوپر و هایدگر کافیست؟ احیانا با انحصار مطلق دست‌راستی‌ها و چپ‌ستیزان و چپ‌هراسانی چون جناب شایگان و اندیشه‌پویا و هزار و یک نام و نشان و برندی که در ویترین‌های مختلف فقط یک کالا را می‌فروشند، «تعادل فضا» به هم نخورده است؟

اینکه جناب ایشان در گفت‌وگو با مجله‌ای که روی دکه می‌رود و سایت و دفتر و دستک دارد،هرچه می‌خواهند می‌گویند و هیچ رسانه رقیب یا خلاف‌آمدی در کار نیست که جواب ایشان را بدهد یعنی «تعادل» برقرار است یا چه؟ اگر به قول ایشان در دهه۴۰ و ۵۰ «کسی جلوی چپ‌ها نبود»، آیا اکنون و در دهه ۹۰ «کسی جلوی راست‌ها هست»؟

۵- پاراگراف پنجم متن گزیده سخنان شایگان:«ما با اسطوره‌ها زندگی می‌کنیم و این بسیار بد است و یکی از نتایج چپ‌زدگی است.»

پاسخ:

این جمله «عجیب‌ترین» قسمت «گزیده» فرمایشات جناب شایگان است: «ما با اسطوره‌ها زندگی می‌کنیم و این بسیار بد است و یکی از نتایج چپ‌زدگی است»؟

درست می‌خوانم:«از نتایج چپ زدگی»؟

آیا واقعا «روشنفکر شناخته شده» ما در «جهان غرب» این جمله را گفته است؟

«ما با اسطوره‌ها زندگی می‌کنیم و این از نتایج چپ زدگی» است؟

خدای من! باورکردنی نیست!

بهترین پاسخ به این جمله عجیب می‌تواند این باشد که آن دسته از مخاطبان متن که در رشته‌های علوم انسانی در غرب تحصیل یا تدریس می‌کنند، این جمله «استاد» را برای دانشجویان یا اساتیدی که با آراء و اندیشه‌های فروید، لوی استروس، جورج فریز و… حتی در حد مبتدی آشنایی دارند ترجمه و سپس صدای قهقهه‌های شنوندگان را ضبط کنند و برای جناب شایگان بفرستند.

۶- پاراگراف ششم متن گزیده سخنان شایگان:«نسل کنونی جوانان ایران، شعورشان از نسل ما بسیار بیش‌تر است، زیرا در دنیای دیگری زندگی می‌کنند. مخصوصاً زنان ایرانی بسیار جهش کرده‌اند. باید اعتراف کنم شرمنده‌ام که نسل ما گند زد!».

پاسخ:

متر و معیار اندازه‌گیری این «بیشتر» شدن «شعور» دقیقا چیست؟

اینکه مثلا بجای «چپ‌زدگی»، هر چهارسال یکبار می‌روند از بین گزینه «بد و بدتر» یکی را انتخاب می‌کنند؟ یا اینکه به جای «چه‌گوآرا» و «سارتر»، عاشق «دن بیلزریان» و «کیم کارداشیان»اند؟

اگر جناب شایگان معیارشان درباره «بیشتر شدن شعور نسل کنونی جوانان» ایران که در تمام شاخص‌های بین‌المللی (به غیر از سینما!) جزو ده کشور ته جدول جهان است را ارائه نکنند، باید این جمله ایشان را یک «تعارف زورخانه‌ای» و ناشی از«زرنگی شرقی» ایشان بدانیم.

واقعا جناب شایگان معتقدند «زنان ایرانی بسیار جهش کرده‌اند»؟ معیارشان دقیقا چیست؟ اینکه «۶۰ درصد از جامعه بیکار» را تشکیل می‌دهند یا «حجاب اجباری» دارند؟

شاید هم ماجرا به مطالبه «ورود به استادیوم» مربوط است که باید به ایشان گوشزد شود «زنان»؛ جامعه‌ای به مراتب بزرگتر از «فعالان جامعه مدنی قلابی» پلاس در توئیتر و اینستاگرام و «من و تو» هستند که می‌کوشند مسائل فرعی‌ای چون رفتن به استادیوم را «اولویت اصلی» یا به قول ایشان«شاخص جهش» جامعه واقعی زنان جا بزنند.

اینکه فردی با تکنیک و شعبدۀ «خوانش رو به پس تاریخ » تبعات یک واقعه (انقلاب) را برای نفی آن واقعه و در آن ِ واحد تغذیه و همنشینی با برخورداران از سفره آن واقعه به کار گیرد، نمی‌دانم نامش چیست، اما تردید ندارم «گند زدن» نسلی که افرادی جان برکف و صادق به بارآورد که دستکم تلاش‌شان را برای گسیختن بندهای ظلمت و ریسک‌شان را برای رهایی کردند و کنار گود ننشستند، به مراتب بهتر از «گُل کاری» نسلی‌ست که الگوهای کنش اجتماعی-سیاسی‌اش را «شاخ‌های اینِستا» و مشتی هنرپیشه و مُطرب و آقازاده و شارلاتان و… تشکیل می‌دهند.

آری، آن نسلی که «گندزد» دستکم آواز رهایی را ولو نپخته و خارج و خام و آمیخته به هزار اشتباه در کف خیابان‌ها بلند بلند سر داد، حالا ببینیم نسلی که شال بنفش‌اش را در استادیوم‌های مسقف محکم می‌چسبد و شعارش حفظ وضع موجود است چه گلی به سرمان خواهد زد.

این مته به خشخاش گذاشتن از آن رو بود که گوینده(جناب شایگان) به تعبیر خودشان «متفکر آزاد» هستند و طبعا «دقت» و «انضباط مفهومی» اصلی‌ترین شاخص ما برای سنجش این ادعاست.

منبع: صفحه فیس بوک نادر فتوره چی

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • صادق پویان

    ممکن است در یک انقلاب دولت های خارجی دخیل بوده باشند یا عواملی دیگر ، اما اتقلاب بدون انفجار شورش اولیه هرگز فعلیت نمی یابد.این شورش به راستی مکانیسمی پیچیده و مرموز دارد، حاشیه بر متن می شورد؟ اما کی و چه شرایطی؟ واقعاً مبهم است و نیازمند تحلیلی که تعمیم و کلیت را از رخدادهای جزیی بگیرد نه صرفاً از پندارهای ذهنی. سالها بود که افراد و گروه هایی با رژیم شاه مبارزه می کردند،مسلح،بدون خشونت ، با نوشتن ، با تظاهرات ترس آلوده یا شجاعانه ..اما هیچ یک آن توده ای را به راه نمی انداخت که فاعل اولیه انقلاب است. خیلی ساده نسل کنونی به هرکس که در زمان انقلاب در سنین آغاز جوانی بوده__ یا گناهش متولد شدن در اواخر دهۀ بیست و اوایل دهۀ سی خورشیدی است _ می گوید: شما انقلاب کردید چنانکه گویی یک نسل نشسته اند در یک اتاق فکر و تصمیم به انقلاب گرفته اند و سپس تصمیم خود را عملی ساخته اند.انقلاب این طور رخ نمی دهد ورنه این نسل هم باید به جای این اعتراض انقلاب کند، انقلاب می شود، انقلاب همچون زلزله نازل می گردد. انقلاب ترکیدن بغض وجود جمعی در مقیاسی است که پتانسیل راه اندازی توده را دارد. رهبران انقلاب بعداً می رسند، رهبران انقلاب رهزنان انقلاب اند. یکی از سویس خودش را می رساند و یکی از نجف یا پاریس و برخی نیز در همان جایی که انقلاب می شود، در بهترین حالت کسانی هستند که دارند مبارزۀ چریکی یا فرهنگی می کنند به امید فرارسیدن اصلاحات یا انقلاب و حتی اینان نیز وقتی انقلاب به راه می افتد ، حیرتزده و ناباورانه به خود می گویند:« انقلاب شد! انقلاب شد! باور نمی کنم »سرکوب سیاهکل و 15خرداد و 53 نفر و فعالیت های بسیار علت بلاواسطۀ انقلاب نشدند. انقلاب بدون آن جرقۀ شورش توانمند رخ نمی دهد.بی علت نیست ، اما دست متفکران و نخبگان هم نیست.آن شورش که رخ داد مسابقۀ دزدیدن انقلاب ، مسابقۀ رهبری و قدرت گیری و جلب توده ای که خود را نیازمند رهبر می داند آغاز می شود.این نوآمدگان شورش را به انقلاب یا براندازی وضعیت سابق همراه با طرحی دیگر برای آینده تبدیل می کنند.نخستین دولت بعد از انقلاب نخستین ضد انقلاب است چرا که عاجل ترین کارش مهار نیروی آزاد شده است .نیروی برانگیخته از میل ویرانگری. این دریافت من است که نمی دانم تا چه حد درست باشد؛هم تجربه و هم مطالعۀ انقلاب ها مرا به این دریافت رسانده است. مطرحش می کنم تا پاکوب نقد دوستان شود.

  • bijan

    /نسل کنونی شعورشان بیشتر است /؟! مقایسه آگاهی سیاسی و اجتماعی با گذشته حتی در حوزه دانشگاه نشدنی است و هیچ دستگاه سنجش و اندازه گیری برای این کار نداریم .

  • شاهد

    جناب فتوره چی از دو جهت بنظر می رسد وامدار اندیشه پشت حکومت اسلامی ایران است که در این مقاله به سخن داریوش شایگان تاخته است ! 1: ایشان هنوز رمانتیک وار به رویاییی "انقلاب" رخ داده در ایران چسپیده است اما تصویری که ایشان از " انقلاب " ایران بدست می دهد نادرست است . ها نا ارنت هدف جنبش انقلابی را گسترش "فضای عمومی " می داند و هدف جنبش توتالیتر و شبه توتالیتر " ساختن انسان نو " انچه در ایران اتفاق افتاد در اغاز جنبشی انقلابی بود اما در نیمه راه سال 57 با رهبری کریزماتیک ایت الله خمینی و ورود تود ه های بدون سازمان بدل به جنبش شبه توتالیتر شیعه گری شد که هدفش " ساختن انسان نو شیعی " بود . حکومتی اسلامی که در پی شورش سال 57 به قدرت رسید حکومت شبه توتالیتر اسلامی با ساختار دوگانه دولت بورکراتیک و رهبری جنبش شیعه گری اسلامی بود که همچنان بر راس قدرت است 2: جنبش توتالیتر همیشه از روحیه نهلیستی ناشی می شود و نیازمند انسا ن هایی با چنین روحیه ای است . حمله ایشان به شایگان برای جلوتر و پیشرو خوانندن حکومت های جنوب شرقی اسیا نشان از این روحیه دارد . برای ایشان ازادی در " زندگی خصوصی" مردم و گسترش فضای عمومی " پیشرفت" نیست . برای جناب فتوره چی پیشرفت هنوز در ساختن انسان مقید و " انقلابی " است که هدف استالین و ایت الله خمینی نیز چنین بوده است .