ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

داستان‌های اسطوره‌وار بومیان استرالیا (٢)

<p>شهرنوش پارسی&zwnj;پور - به طور کلی تعریف اسطوره کار مشکلی&zwnj;ست. گاهی شهامت به خرج می&zwnj;دهم و اسطوره را چنین تعریف می&zwnj;کنم: اسطوره عبارت است از جریان زمان که مکانیت پیدا می&zwnj;کند. مثلاً ما همه داریم در میدان یک جنگ می&zwnj;دویم و زد و خورد می&zwnj;کنیم. این حادثه در درازای زمان اتفاق می&zwnj;افتد.</p> <!--break--> <p>&nbsp;<a href="http://www.zamahang.com/podcast/2010/20110916_Shahrnush_Assatir_Austoralia_No_26.mp3"><img alt="" align="middle" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/musicicon_14.jpg" /></a></p> <p>اینک هنگامی که می&zwnj;خواهیم خود را در حالت جنگی دوباره تعریف کنیم مردی در آسمان در ذهنمان پدیدار می&zwnj;شود که از همه ما بزرگتر است و در فضایی (مکان) به دور خود می&zwnj;چرخد و تمامی حرکات جنگی را تکرار می&zwnj;کند.</p> <p>&nbsp;</p> <p>دشمن ما در این حالت ممکن است به صورت حیوانی درنده ظاهر شود، که در این حالت مرد بزرگ ما در حال جتگیدن با اوست. در اساطیر ویژه دوران گذار از مادر تباری به دوران پدرسالاری جنگیدن با اژد&zwnj;ها به کرات واگو شده است. روشن است که این اژدهای دشمن در شکلی پیچیده&zwnj;تر به &quot;نفس&quot; ما تغییر شکل دهد، و جنگ با دشمن به جنگ با نفس بدل می&zwnj;گردد، که در این حالت به صورت تصویری ثابت در زمان جاری می&zwnj;شود. یعنی ما به طور مداوم در حال جنگیدن با نفس خویش هستیم. پس می&zwnj;توان گفت اسطوره عالمی&zwnj;ست که در &quot;گهان&quot; جاری&zwnj;ست، و می&zwnj;دانیم که این واژه زیبای پارسی در آن واحد زمان و مکان را به ذهن تداعی می&zwnj;کند.</p> <p>&nbsp;</p> <p>نکته&zwnj;ای که در مورد بومیان استرالیا می&zwnj;توان گفت این است که دیگر دستیابی به رمزهای اسطوره&zwnj;ای آن&zwnj;ها ممکن نیست، چرا که آن&zwnj;ها خط نداشتند و از طریق مجموعه واژگان اندیشه&zwnj;های خود را به نسل&zwnj;های بعدی منتقل می&zwnj;کردند. آمدن غربی&zwnj;ها و نسبت تأثیرگذاری بسیار شدید آن&zwnj;ها بر مردم بومی تمامیت اسطوره&zwnj;های بومیان را دستخوش تحریف کرده است. آنان اغلب از مار بزرگی گفتار در میان می&zwnj;آورند که روی زمین می&zwnj;خزد و آن را تغییر می&zwnj;دهد. این مار به آسمان نیز می&zwnj;رود. تفسیر ابن مار که کنایه&zwnj;ای از اجداد و نیاکانی&zwnj;ست که در قالبی بسیار بزرگ باز&zwnj;می&zwnj;گردند کار مشکلی ست. اما بسا بتوان در آن رمزی جنسی یافت. &quot;احساس هم&zwnj;هویتی با نیاکان در میان ابوریجین&zwnj;ها آنچنان قوی&zwnj;ست که احساسات فردی را با آن ترکیب می&zwnj;کنند.&quot;</p> <p>&nbsp;</p> <p>در عین حال در اساطیر اقوام دیگر اژد&zwnj;ها و مار همیشه به نحوی با زن در ارتباط قرار می&zwnj;گیرند. حداقل در منطقه خاورمیانه چنین است. پس شاید این مارهای بزرگی که در استرالیا روی زمین&zwnj;ها تحول بوجود می&zwnj;آورند کنایه&zwnj;ای از رفتار جنسی باشند که در دیدن زن حالت جنبندگی را در مرد باعث می&zwnj;شود. در تنها اسطوره دقیقی که در میان آن&zwnj;ها رواج دارد نیز این رمز جنسی به چشم می&zwnj;خورد. بر طبق این اسطوره زمانی آسمان و زمین به هم چسبیده بوده و دائم عشق می&zwnj;ورزیدند. بعد بچه&zwnj;ها که درختان باشند پیدا شده و شروع به رشد کردند، و باعث شدند تا آسمان و زمین از هم جدا شوند و فاصله بگیرند. اسطوره به خوبی روشن می&zwnj;کند که حتی در میان بومیان استرالیا، با حضور نسل بعدی میان زن و مرد فاصله&zwnj;گذاری ایجاد می&zwnj;شود.</p> <p>&nbsp;</p> <p>دکتر کریس گوستن از &quot;زمان رؤیا&quot; سخن در میان می&zwnj;آورد. به تعریف او &quot;زمان رؤیا لحظه&zwnj;ای بود که جهان برای نخستین بار با لرزشی که از ارواح نیاکان سرچشمه می&zwnj;گرفت منفجر شد و بوجود آمد.&quot; برای من جالب است که درک کنم بومیان استرالیا این احساس &quot;انفجار&quot; را چگونه تجربه کرده&zwnj;اند. البته آنان رعد و برق را دیده&zwnj;اند و سیلاب&zwnj;های بهاری را، اما واژه انفجار در اینجا مرا به فکر فرو می&zwnj;برد. آیا این دانشمند محترم انگلیسی علاقمند است تئوری بیگ بنگ را تا بومیان استرالیا کش بدهد؟ و یا به&zwnj;راستی آنان دارای چنین اندیشه&zwnj;ای بوده&zwnj;اند؟</p> <p>&nbsp;</p> <blockquote> <p><img alt="" align="middle" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/parshaau02.jpg" />شهرنوش پارسی&zwnj;پور - چنین به نظر می&zwnj;رسد که بومیان استرالیایی از ارتباط میان دست و ابزارسازی آگاه بوده&zwnj;اند.&nbsp;طرح دست برای مردم خاورمیانه نیز از اهمیت شگفت&zwnj;انگیزی برخوردار بوده است. علامت دستی که روی آن یک چشم وجود دارد بسیار قدیمی&zwnj;ست.&nbsp;</p> </blockquote> <p>&nbsp;</p> <p>البته او در جای دیگری می&zwnj;نویسد &quot;مرزهایی که غربیان را به شدت و در طی هزاره&zwnj;ها از جهان طبیعی جدا کرده هرگز در اندیشه ابوریجین&zwnj;ها وجود ندارد. در اینجا تمام مردان، زنان، حیوانات و هر چیز زنده&zwnj;ای در جریان رویایی شگفت&zwnj;انگیز و کش آمده به جهان جضور خوانده شده&zwnj;اند.&quot; نیروی پنهانی را که نیاکان در زمین باقی گذاشته&zwnj;اند، برای نوادگانشان در شکل &quot;ژانگ&quot; قابل حصول است. ژانگ نوعی از نیروی ازلی&zwnj;ست که در بعضی از مناطق مقدس ذخیره شده است. به طور مثال این نیرو، که در درخت یا صخره معینی نهفته است، با به زبان آوردن کلمه&zwnj;ای یا لمس آن درخت یا صخره،&zwnj;&zwnj; رها شده و با مشورت کردن با آن و یا چاپلوسی کردن از آن نیرو را ملموس کرده، نور بیشتر خورشید و یا باران را به ارمغان می&zwnj;آورد.&quot;</p> <p>&nbsp;</p> <p>گرچه عجیب به نظر می&zwnj;رسد، اما ما در تمامی اجتماعات بشری این حالت ارتباط با اجزای طبیعت را پیدا می&zwnj;کنیم. مردم ایران به درخت دخیل می&zwnj;بندند. با آن حرف می&zwnj;زنند. در همین اواخر آمریکائیان دچار این احساس غریب شدند که سنگی ویژه خود داشته باشند. این علاقمندی به سنگ تا آنجا گسترش یافت که به تجارت پرسودی بدل گشت. عده&zwnj;ای به مردم سنگ می&zwnj;فروختند. کار به جایی رسید که یک گورستان سنگ ایجاد شد. آن دسته از مردم که فکر می&zwnj;کردند سنگشان مرده است آن را برای دفن کردن به این گورستان می&zwnj;آوردند.</p> <p>&nbsp;</p> <p>چنین به نظر می&zwnj;رسد که بومیان استرالیایی از ارتباط میان دست و ابزارسازی آگاه بوده&zwnj;اند. در یک فیلم مستند دیده می&zwnj;شود که آنان با پرکردن دهان خود از نوعی رنگ طبیعی و پاشیدن آن به دور دست خود که به صخره تکیه داده&zwnj;اند طرح یک دست را بوجود می&zwnj;آورند. جالب است که طرح دست برای مردم خاورمیانه نیز از اهمیت شگفت&zwnj;انگیزی برخوردار بوده است. علامت دستی که روی آن یک چشم وجود دارد بسیار قدیمی&zwnj;ست. لابد این علامت را انسان&zwnj;هایی بوجود آورده&zwnj;اند که در مهارت پیدا کردن کار با دست به این نتیجه رسیده&zwnj;اند که &quot;دستی که کار می&zwnj;کند می&zwnj;بیند.&quot;</p> <p>&nbsp;</p> <p>اما همچنان که بومیان موفق نشدند طرح دست را با استفاد از دست شکل بخشند، به&zwnj;&zwnj; همان نسبت از امکان ابزارسازی دور ماندند. آنان در مقطع ورود خارجیان پرستنده ارواح نیاکان خود بودند که در قالب مار، جست و خیزهای کانگورو، مارمولک&zwnj;ها یا تمساح&zwnj;های خزنده تجسم می&zwnj;یافتند. این ارواح سالک به هرجا که می&zwnj;روند، هر منطقه&zwnj;ای را که در آنجا اتراق کرده یا شکار کرده&zwnj;اند علامت&zwnj;گذاری کرده&zwnj;اند. ارواح گاهی چند صد مایل راه رفته&zwnj;اند، اما بعضی ارواح در محدوده کوچک&zwnj;تری چرخیده&zwnj;اند. می&zwnj;توان باور کرد که جهان بومی استرالیایی پر از ارواح است. بیشترین بخش استرالیای جنوبی به وسیله &quot;واگیال&quot;، مار آبی، آفریده شده بود، که در آن واحد به شکل مادینه و نرینه بود. و در آن واحد یکی و چند تا بود. در جایی که واگیال تخم می&zwnj;گذاشت یک کارخانه آبجوسازی متروکه قرار دارد. زنان بومی برای هزاران سال، هنگامی که زمان زایمانشان می&zwnj;رسید به این منطقه مقدس می&zwnj;آمدند. واگیال نه تنها نیا، بلکه تجسد او بود. ارواح دیگر در پرندگان، حیوانات و حشرات ویژه&zwnj;ای سکنا می&zwnj;گرفتند که هنوز مورد احترام ابوریجین&zwnj;ها هستند. آن&zwnj;ها اشکال توتمی بسیار مهمی هستند. <br /> &nbsp;</p> <p>&quot;اعتقاد بر این بود که آب، زمانی به&zwnj;وسیله نیاکان آفریده شد که جهان بوجود آمد. مار-رنگین&zwnj;کمان، پیر&zwnj;ترین و جهانی&zwnj;ترین روح هویت&zwnj;دهنده به ابوریجین&zwnj;ها نماد آب بود که بدون آن زندگی نمی&zwnj;توانست ادامه یابد.&quot; البته این طبیعی&zwnj;ست که رنگین&zwnj;کمان از اهمیت زیادی برخوردار باشد، چرا که درست در میانه زمین و آسمان قرار می&zwnj;گیرد. این مار رنگین&zwnj;کمان است که رودخانه&zwnj;ها را به وجود آورده. مار و آب ارتباط بسیار نزدیکی با یکدیگر دارند. برای بسیاری از بومیان نیاز به آب در زمین&zwnj;های خشک و کم بار تعیین&zwnj;کننده وزن آهنگ حضور است. تنها در منطقه حاره&zwnj;ای شمال و منطقه معتدله جنوب شرایط قابل تحمل&zwnj;تر است.</p> <p>&nbsp;</p> <p>مردم به طور کلی دائم نگران آب هستند. اما البته بدون هیچ توهمی از خطر آب نیز آگاهی دارند. در سطحی بسیار معنوی، فراخوانی باران از طریق مراسم آئینی و سپاسگزاری از ارواحی که آن را به ایشان عطا کرده است مرکز دغدغه&zwnj;های مذهبی&zwnj;ست. تمامی این معانی، از خیر و شر، به صورت نمادین در چهره مار تجسم می&zwnj;یابد؛ که نیش او باعث مرگ می&zwnj;شود، که اما حلقه زدن&zwnj;های خشمگینانه&zwnj;اش القا کننده زندگی در قلب آفرینش است. و او با بدن باریکش یادآور رنگین&zwnj;کمان است.<br /> &emsp;<br /> <strong>در همین زمینه:</strong></p> <p><a href="#http://radiozamaneh.com/taxonomy/term/6062">::بومیان استرالیا و اساطیر آنان به روایت و با تفسیرهای شهرنوش پارسی پور::</a></p>

شهرنوش پارسی‌پور - به طور کلی تعریف اسطوره کار مشکلی‌ست. گاهی شهامت به خرج می‌دهم و اسطوره را چنین تعریف می‌کنم: اسطوره عبارت است از جریان زمان که مکانیت پیدا می‌کند. مثلاً ما همه داریم در میدان یک جنگ می‌دویم و زد و خورد می‌کنیم. این حادثه در درازای زمان اتفاق می‌افتد.

اینک هنگامی که می‌خواهیم خود را در حالت جنگی دوباره تعریف کنیم مردی در آسمان در ذهنمان پدیدار می‌شود که از همه ما بزرگتر است و در فضایی (مکان) به دور خود می‌چرخد و تمامی حرکات جنگی را تکرار می‌کند.

دشمن ما در این حالت ممکن است به صورت حیوانی درنده ظاهر شود، که در این حالت مرد بزرگ ما در حال جتگیدن با اوست. در اساطیر ویژه دوران گذار از مادر تباری به دوران پدرسالاری جنگیدن با اژد‌ها به کرات واگو شده است. روشن است که این اژدهای دشمن در شکلی پیچیده‌تر به "نفس" ما تغییر شکل دهد، و جنگ با دشمن به جنگ با نفس بدل می‌گردد، که در این حالت به صورت تصویری ثابت در زمان جاری می‌شود. یعنی ما به طور مداوم در حال جنگیدن با نفس خویش هستیم. پس می‌توان گفت اسطوره عالمی‌ست که در "گهان" جاری‌ست، و می‌دانیم که این واژه زیبای پارسی در آن واحد زمان و مکان را به ذهن تداعی می‌کند.

نکته‌ای که در مورد بومیان استرالیا می‌توان گفت این است که دیگر دستیابی به رمزهای اسطوره‌ای آن‌ها ممکن نیست، چرا که آن‌ها خط نداشتند و از طریق مجموعه واژگان اندیشه‌های خود را به نسل‌های بعدی منتقل می‌کردند. آمدن غربی‌ها و نسبت تأثیرگذاری بسیار شدید آن‌ها بر مردم بومی تمامیت اسطوره‌های بومیان را دستخوش تحریف کرده است. آنان اغلب از مار بزرگی گفتار در میان می‌آورند که روی زمین می‌خزد و آن را تغییر می‌دهد. این مار به آسمان نیز می‌رود. تفسیر ابن مار که کنایه‌ای از اجداد و نیاکانی‌ست که در قالبی بسیار بزرگ باز‌می‌گردند کار مشکلی ست. اما بسا بتوان در آن رمزی جنسی یافت. "احساس هم‌هویتی با نیاکان در میان ابوریجین‌ها آنچنان قوی‌ست که احساسات فردی را با آن ترکیب می‌کنند."

در عین حال در اساطیر اقوام دیگر اژد‌ها و مار همیشه به نحوی با زن در ارتباط قرار می‌گیرند. حداقل در منطقه خاورمیانه چنین است. پس شاید این مارهای بزرگی که در استرالیا روی زمین‌ها تحول بوجود می‌آورند کنایه‌ای از رفتار جنسی باشند که در دیدن زن حالت جنبندگی را در مرد باعث می‌شود. در تنها اسطوره دقیقی که در میان آن‌ها رواج دارد نیز این رمز جنسی به چشم می‌خورد. بر طبق این اسطوره زمانی آسمان و زمین به هم چسبیده بوده و دائم عشق می‌ورزیدند. بعد بچه‌ها که درختان باشند پیدا شده و شروع به رشد کردند، و باعث شدند تا آسمان و زمین از هم جدا شوند و فاصله بگیرند. اسطوره به خوبی روشن می‌کند که حتی در میان بومیان استرالیا، با حضور نسل بعدی میان زن و مرد فاصله‌گذاری ایجاد می‌شود.

دکتر کریس گوستن از "زمان رؤیا" سخن در میان می‌آورد. به تعریف او "زمان رؤیا لحظه‌ای بود که جهان برای نخستین بار با لرزشی که از ارواح نیاکان سرچشمه می‌گرفت منفجر شد و بوجود آمد." برای من جالب است که درک کنم بومیان استرالیا این احساس "انفجار" را چگونه تجربه کرده‌اند. البته آنان رعد و برق را دیده‌اند و سیلاب‌های بهاری را، اما واژه انفجار در اینجا مرا به فکر فرو می‌برد. آیا این دانشمند محترم انگلیسی علاقمند است تئوری بیگ بنگ را تا بومیان استرالیا کش بدهد؟ و یا به‌راستی آنان دارای چنین اندیشه‌ای بوده‌اند؟

شهرنوش پارسی‌پور - چنین به نظر می‌رسد که بومیان استرالیایی از ارتباط میان دست و ابزارسازی آگاه بوده‌اند. طرح دست برای مردم خاورمیانه نیز از اهمیت شگفت‌انگیزی برخوردار بوده است. علامت دستی که روی آن یک چشم وجود دارد بسیار قدیمی‌ست. 

البته او در جای دیگری می‌نویسد "مرزهایی که غربیان را به شدت و در طی هزاره‌ها از جهان طبیعی جدا کرده هرگز در اندیشه ابوریجین‌ها وجود ندارد. در اینجا تمام مردان، زنان، حیوانات و هر چیز زنده‌ای در جریان رویایی شگفت‌انگیز و کش آمده به جهان جضور خوانده شده‌اند." نیروی پنهانی را که نیاکان در زمین باقی گذاشته‌اند، برای نوادگانشان در شکل "ژانگ" قابل حصول است. ژانگ نوعی از نیروی ازلی‌ست که در بعضی از مناطق مقدس ذخیره شده است. به طور مثال این نیرو، که در درخت یا صخره معینی نهفته است، با به زبان آوردن کلمه‌ای یا لمس آن درخت یا صخره،‌‌ رها شده و با مشورت کردن با آن و یا چاپلوسی کردن از آن نیرو را ملموس کرده، نور بیشتر خورشید و یا باران را به ارمغان می‌آورد."

گرچه عجیب به نظر می‌رسد، اما ما در تمامی اجتماعات بشری این حالت ارتباط با اجزای طبیعت را پیدا می‌کنیم. مردم ایران به درخت دخیل می‌بندند. با آن حرف می‌زنند. در همین اواخر آمریکائیان دچار این احساس غریب شدند که سنگی ویژه خود داشته باشند. این علاقمندی به سنگ تا آنجا گسترش یافت که به تجارت پرسودی بدل گشت. عده‌ای به مردم سنگ می‌فروختند. کار به جایی رسید که یک گورستان سنگ ایجاد شد. آن دسته از مردم که فکر می‌کردند سنگشان مرده است آن را برای دفن کردن به این گورستان می‌آوردند.

چنین به نظر می‌رسد که بومیان استرالیایی از ارتباط میان دست و ابزارسازی آگاه بوده‌اند. در یک فیلم مستند دیده می‌شود که آنان با پرکردن دهان خود از نوعی رنگ طبیعی و پاشیدن آن به دور دست خود که به صخره تکیه داده‌اند طرح یک دست را بوجود می‌آورند. جالب است که طرح دست برای مردم خاورمیانه نیز از اهمیت شگفت‌انگیزی برخوردار بوده است. علامت دستی که روی آن یک چشم وجود دارد بسیار قدیمی‌ست. لابد این علامت را انسان‌هایی بوجود آورده‌اند که در مهارت پیدا کردن کار با دست به این نتیجه رسیده‌اند که "دستی که کار می‌کند می‌بیند."

اما همچنان که بومیان موفق نشدند طرح دست را با استفاد از دست شکل بخشند، به‌‌ همان نسبت از امکان ابزارسازی دور ماندند. آنان در مقطع ورود خارجیان پرستنده ارواح نیاکان خود بودند که در قالب مار، جست و خیزهای کانگورو، مارمولک‌ها یا تمساح‌های خزنده تجسم می‌یافتند. این ارواح سالک به هرجا که می‌روند، هر منطقه‌ای را که در آنجا اتراق کرده یا شکار کرده‌اند علامت‌گذاری کرده‌اند. ارواح گاهی چند صد مایل راه رفته‌اند، اما بعضی ارواح در محدوده کوچک‌تری چرخیده‌اند. می‌توان باور کرد که جهان بومی استرالیایی پر از ارواح است. بیشترین بخش استرالیای جنوبی به وسیله "واگیال"، مار آبی، آفریده شده بود، که در آن واحد به شکل مادینه و نرینه بود. و در آن واحد یکی و چند تا بود. در جایی که واگیال تخم می‌گذاشت یک کارخانه آبجوسازی متروکه قرار دارد. زنان بومی برای هزاران سال، هنگامی که زمان زایمانشان می‌رسید به این منطقه مقدس می‌آمدند. واگیال نه تنها نیا، بلکه تجسد او بود. ارواح دیگر در پرندگان، حیوانات و حشرات ویژه‌ای سکنا می‌گرفتند که هنوز مورد احترام ابوریجین‌ها هستند. آن‌ها اشکال توتمی بسیار مهمی هستند.
 

"اعتقاد بر این بود که آب، زمانی به‌وسیله نیاکان آفریده شد که جهان بوجود آمد. مار-رنگین‌کمان، پیر‌ترین و جهانی‌ترین روح هویت‌دهنده به ابوریجین‌ها نماد آب بود که بدون آن زندگی نمی‌توانست ادامه یابد." البته این طبیعی‌ست که رنگین‌کمان از اهمیت زیادی برخوردار باشد، چرا که درست در میانه زمین و آسمان قرار می‌گیرد. این مار رنگین‌کمان است که رودخانه‌ها را به وجود آورده. مار و آب ارتباط بسیار نزدیکی با یکدیگر دارند. برای بسیاری از بومیان نیاز به آب در زمین‌های خشک و کم بار تعیین‌کننده وزن آهنگ حضور است. تنها در منطقه حاره‌ای شمال و منطقه معتدله جنوب شرایط قابل تحمل‌تر است.

مردم به طور کلی دائم نگران آب هستند. اما البته بدون هیچ توهمی از خطر آب نیز آگاهی دارند. در سطحی بسیار معنوی، فراخوانی باران از طریق مراسم آئینی و سپاسگزاری از ارواحی که آن را به ایشان عطا کرده است مرکز دغدغه‌های مذهبی‌ست. تمامی این معانی، از خیر و شر، به صورت نمادین در چهره مار تجسم می‌یابد؛ که نیش او باعث مرگ می‌شود، که اما حلقه زدن‌های خشمگینانه‌اش القا کننده زندگی در قلب آفرینش است. و او با بدن باریکش یادآور رنگین‌کمان است.

در همین زمینه:

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

نظری وجود ندارد.