ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

تاریخِ تملک بر عشق

<div dir="RTL">ونداد زمانی - در حین قدم زدن در شهرهای بزرگ، آن&zwnj;هم شهرهایی که کمابیش آزادترند، می&zwnj;شود بر در و دیوار شهر اعلانیه&zwnj;های متنوعی را دید که مجموعه عجیب و غریبی از برنامه&zwnj;ها و فعالیت&zwnj;های فرقه&zwnj;ای را تبلیغ می&zwnj;کنند. ورقه&zwnj;های چسبیده به دیوارهای یک خیابان از گیتارنواز به نسبت مشهوری خبر می&zwnj;دهد که سال&zwnj;ها در کافه&zwnj;ای، هر یکشنبه برای طرفدارانش می&zwnj;نوازد. اعلانی هم هست که از نشست هفتگی طرفداران ژان پل سار&zwnj;تر در آخرین جمعه هرماه در قهوخانه&zwnj;ای کوچک خبر می&zwnj;دهد.</div> <!--break--> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">پوستر طرفداران پینک فلوید اعلام می&zwnj;کند که هر سه&zwnj;شنبه در میان، یکی از سینماهای کوچک شهر را برای خود قرق کرده&zwnj;اند تا ضمن دیدن صد&zwnj;باره فیلم &quot;آلیس در سرزمین عجایب&quot; که بدون صدا پخش می&zwnj;شود آهنگی از پینک فلوید روی آن بگذارند و لذت ببرند. البته فرصت قانونی هم داشته باشند تا در میان دود ماری جوانا به عوالم دلخواه&zwnj;شان فرو روند.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">یکی از این محافل که اگر فرصت کنم گه&zwnj;گاه به آن&zwnj;ها می&zwnj;پیوندم و به همین دلیل ناخواسته مرا از اعضای فرقه خود به حساب آورده&zwnj;اند پاتوق &quot;میکروفون آزاد&quot; است. این گروه هم از&zwnj;&zwnj;سبک و سیاق فرقه&zwnj;گرایانه تاسی می&zwnj;جوید و هم سعی می&zwnj;کند از طریق شیوه همبستگی مخصوصِ این نوع اجتماعات محفلی، برنامه پایدار و منظمی را سر و سامان دهد.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <blockquote> <div dir="RTL">در طول هزاران سال گذشته، بشر همواره از ترس بازگشت دوره &quot;قحطی&quot;، با وجود برآورده شدن نیاز&zwnj;هایش، توانست میل سیری&zwnj;ناپذیر برای پس&zwnj;انداز و آینده&zwnj;اندیشی را در هیبت &quot;طمع&quot; حفظ کند. به همین دلیل واضح، میل تملک و کنترل بر داشتنی&zwnj;ها و خواستنی&zwnj;ها همچنان در رفتار بشر باقی مانده است.</div> </blockquote> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">پاتوق &quot;میکروفون آزاد&quot; یک انبار کهنه و قدیمی است که تا امروز تصادفاً از دست بساز و بفروش&zwnj;های بزرگ جان سالم به در برده است و با وجود آنکه درست در وسط شهر و در گوشه کم پیدایی در بین دو آسمانخراش بزرگ قرار دارد ناباورانه هنوز پابرجاست. انباری که ده&zwnj;ها سال پیش پاتوق دوچرخه&zwnj;سوارانی بود که آخر هفته&zwnj;ها در آن نمایش فیلم خصوصی داشتند. عجیب&zwnj;تر از همه آن&zwnj;که گاهی میهمانان و مجریان &quot;میکروفون آزاد&quot; از متفکران مطرح و مشهور هستند. تابستان امسال مهمان و مجری برنامه یک مردم&zwnj;شناس انگلیسی از &quot;مدرسه اقتصاد لندن&quot; بود که گزارشی درباره یکی از بزرگ&zwnj;ترین گروه&zwnj;های &quot;بی&zwnj;خدا&quot; در لندن ارائه داد. این مردم&zwnj;شناس ضمن استفاده از شیوه تحقیق میدانی، تاکید کرد که شعائر، برنامه&zwnj;ها و انگیزه&zwnj;های گروه یادشده با تمام نیت ضد مذهبی&zwnj;شان، تقلیدی از رفتار گروه&zwnj;های مذهبی دارند.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">پاتوق &quot;میکروفون آزاد&quot; قبل از این مردم&zwnj;شناس، از یک محقق دانشگاه هاروارد دعوت کرده بود تا درباره موضوع تحقیقش که &quot;کلیسا رفتن جرج بوش&quot; بود با حاضران در جلسه صحبت کند. البته این را هم گفته باشم که محفل فوق اصراری بر این ندارد که همیشه سخنران آکادمیک داشته باشد. یک&zwnj;بار، فردی مهمان گروه بود که با عنوان فیلسوف خیابانی، درباره رابطه خودش با آینده&zwnj;ای حرف می&zwnj;زد که در آن نخواهد بود.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">مهمان هفته گذشته با عنوان گول&zwnj;زننده و به نظر من جذاب &quot;پسر عموی ناشناس سقراط&quot; از مسکو آمده بود. او آدم جالبی بود و استقبال زیادی نیز از برنامه او شده بود. برای ورود به سالن رمز و ماجرای خاصی وجود نداشت. شاید دیگر ضرورتی نیز برای این نوع شعائر، آن&zwnj;هم بعد از تثبیت تماس&zwnj;های اینترنتی و شبکه&zwnj;های مجازی وجود ندارد. ظرفیت سالن حدود ۳۰۰ نفر بود. معمولاً بیش از نصف صندلی&zwnj;های تاشوی پلاستیکی پر می&zwnj;شد ولی هفته گذشته جا برای سوزن انداختن نبود. در سالن و قبل از شروع برنامه از میان اطلاعات رد و بدل شده پی بردم که &quot;پسر عموی ناشناسِ سقراط&quot; در شیکاگو سر و صدای زیادی به راه انداخته بوده است.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <blockquote> <div dir="RTL">انواع مردان زیرک و گردن کلفت در جمع قبیله حضور داشتند که با سرسختی جنایتکارانه&zwnj;ای از جفت خود محافظت می&zwnj;کردند. البته جفت&zwnj;گیری&zwnj;های پنهانی در کنار بته&zwnj;ها و بعد از ظهر&zwnj;های داغ که قوی&zwnj;ترین&zwnj;ها و لاجرم خسته&zwnj;ترین&zwnj;ها را به خواب وامی&zwnj;داشت نیز نصیب مردان معمولی می&zwnj;شد.</div> </blockquote> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">پسر عموی روس سقراط مرد کوتاه قد، خپل و مسنی بود. او با سگش آمده بود. از آن نوع سگ&zwnj;ها که احتیاجی برای دم جنباندن و تقاضای محبت و توجه ندارند. پیش خودم گفتم حتماً این سگ نیز پسر عموی سگ سقراط است. به محض اینکه سخنران در پشت میکروفون آرام گرفت سگش نیز روی زمین نشست. نگاه دو دوست کمابیش هم&zwnj;سن در هم تلاقی شد. به نظر نمی&zwnj;رسید کسی صاحب آن دیگری باشد.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">سخنران حرف&zwnj;هایش را با یک نکته طنز شروع کرد. او گفت: &quot;می&zwnj;دانم، می&zwnj;دانم... می&zwnj;خواهید بدانید روسیه چه حال و روزی دارد. جان کلام این است که روسیه به گند کشیده شده است ولی ما روس&zwnj;ها داریم خوش می&zwnj;گذرانیم. نپرسید چه طوری؟ خودم هم نمی&zwnj;دانم.&quot; ناخودآگاه به یاد مسافرت آخرم به ایران افتادم. نپرسید چطوری؟ خودم هم نمی&zwnj;دانم؟</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">پسر عموی نا&zwnj;شناس سقراط یک آی&zwnj;پاد در دستش داشت که آدم را به یاد ادوات آموزش در یونان قدیم می&zwnj;انداخت و کتیبه&zwnj;های کوچکی که در نقاشی&zwnj;ها در دست فیلسوف&zwnj;ها دیده بودم. موضوع صحبت او این بود: آیا می&zwnj;شود هم عاشق بود و هم میل کنترل و مالکیت بر معشوق را جایز دانست؟ باز هم به یاد ایران و عشق &quot;شیرین و فرهاد&quot; و &quot;لیلی و مجنون&quot; افتادم و البته میل شدید تملک در فرهنگ ایرانی.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL"><img width="180" height="194" vspace="5" hspace="5" border="5" align="left" alt="" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/possession_0.jpg" />سخنران در&zwnj;&zwnj;همان آغاز بحث بدون هیچ شبهه&zwnj;ای اعلام کرد که برای دست&zwnj;یابی به عشقی سالم و بی&zwnj;آزار در جامعه، راه دیگری جز لغو تسلط و کنترل بر معشوق وجود ندارد. به نظر او امیال و خواسته&zwnj;های بشری باید از حس تملک خارج شوند. لحظاتی در سکوت گذشت. از تریبون فاصله گرفت و به سمت مخاطب&zwnj;های ساکت خود رفت. سگش بی&zwnj;اعتنا به او می&zwnj;نگریست. مدتی به چهره&zwnj;ها خیره شد و بلافاصله به سمت میکروفون برگشت.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">او گفت: &quot;من دوره&zwnj;های نیاز و خواست انسان&zwnj;ها را به سه دوره تقسیم کرده&zwnj;ام. به اعتقاد من بشر به خاطر شرایط زیستی اولیه&zwnj;اش چاره&zwnj;ای جز ترکیب میلِ نیاز و تملک نداشته است. از&zwnj;&zwnj;همان ابتدا، مهم&zwnj;ترین احتیاجات ما یعنی غذا، پناهگاه و تولید مثل که به سه لذت زیبای مزه، امنیت و سکس تحول یافته بود به میدان همیشگی تملک و تصاحب کشیده شد.&quot;</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">پسر عموی روسِ سقراط، مرحله اول زندگی اجتماعی بشر را &quot;قحطی&quot; نامید و افزود: &quot;در این دوره، نیازهای تکراری و دوره&zwnj;ای بشر مثل میل به غذا، نیاز به استراحت و تمایل جنسی به سختی تهیه می&zwnj;شد. شکارچی خوب و سریعی هم نبودیم که هر موقع بخواهیم دسترسی به شکار داشته باشیم. تهیه غذا ماجرای خطرناک و خسته&zwnj;کننده&zwnj;ای بود و برای همین وقتی به تکه&zwnj;ای غذا آنهم در حین شکار دست می&zwnj;یافتیم با سرعت تمام بدون هیچ حیایی می&zwnj;بلعیدیم.&quot;</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">او البته افزود شاید تکه&zwnj;ای از غذای به چنگ آورده را برای بچه&zwnj;ها در نظر می&zwnj;گرفتیم و یا با همسران و همراهان شریک می&zwnj;شدیم ولی در درجه اول، برطرف کردن گرسنگی خودمان مهم بود. این ماجرا در مورد سرپناه و محلی که بتوانیم در آن به طور عمیق و با آرامش بخوابیم هم صدق می&zwnj;کرد. چون بر عکس حیوانات دیگر امکان استراحت سرپایی و نیمه هوشیار برای ما وجود نداشت.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <blockquote> <div dir="RTL">در مرحله &quot;طمع&quot;، بشر فرصت تولید بیشتر داشته است و موفق می&zwnj;شود از مرحله بدوی و گذراندن روزگار بر اساس تولیدات محدود و اتفاقی عبور کند.&nbsp;</div> </blockquote> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">در مورد میل جنسی هم قضیه مشابهی وجود داشت. انواع مردان زیرک و گردن کلفت در جمع قبیله حضور داشتند که با سرسختی جنایتکارانه&zwnj;ای از جفت خود محافظت می&zwnj;کردند. البته جفت&zwnj;گیری&zwnj;های پنهانی در کنار بته&zwnj;ها و بعد از ظهر&zwnj;های داغ که قوی&zwnj;ترین&zwnj;ها و لاجرم خسته&zwnj;ترین&zwnj;ها را به خواب وامی&zwnj;داشت نیز نصیب مردان معمولی می&zwnj;شد.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">پسر عموی روسِ سقراط به عمد ذهن جمعیت سالن را معطوف مردان قدرتمندی می&zwnj;کرد که برای تعقیب شکار می&zwnj;بایست از قبیله به&zwnj;طور موقت فاصله بگیرند. او از زخمی شدن شجاعان و حتی مرگ آنها نیز گفت. از دید او، مردان معمولی به دلیل کمتر مفید بودن، به سکس کمتر، غذای کمتر و امنیت کمترعادت می&zwnj;کردند. او تاکید کرد: &quot;روال تملک زورگویانه مردان درشت&zwnj;تر، خشن&zwnj;تر، سریع&zwnj;تر و زرنگ&zwnj;تر بر جفت&zwnj;&zwnj;های&zwnj;شان در دوره قحطی عادی بود. بشر چاره&zwnj;ای جز تملک بی&zwnj;قید و شرط بر خواستنی&zwnj;های ضروری نداشت.&quot;</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">سخنران روس با وجود آن&zwnj;که حدسیاتش درباره مرحله اولیه زندگی بشر، تهمت خیال&zwnj;پردازی غیر مستند به خود نگیرد به میز کنار سالن اشاره کرد که بروشورهای آبی رنگی روی آن خودنمایی می&zwnj;کردند. او خاطرنشان ساخت که به احترام ذهن منتقد و شکاک مخاطب&zwnj;ها، مجموعه متنوعی از تحقیقات مربوط به مردمان اولیه&zwnj; را که از حیث جامعه&zwnj;شناختی و روان&zwnj;شناختی با دیدگاه خودش همسو هستند، لیست کرده است. او در ضمن بر اساس عادت معاصر خاطر نشان کرد که&nbsp; هر فردی می&zwnj;تواند &quot;رابطه عشق و تملک&quot; را به هر زبانی گوگل کند و مقالات و کتاب&zwnj;های منتشر شده درباره آن را مرور کند.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">از دید پسر عموی روسِ سقراط، مرحله بعدی تحول رفتار انسان در طی هزاران سال و در شکل عمومی تا این اواخر تغییری نکرده است و رابطه بین خواستن و میل تملک، ویژگی اصلی اخلاق بشر بوده است. او معتقد است بشر بعد از تحولاتی که کمابیش در صنعت شکار و کشاورزی نصیبش شده بود توانست وارد مرحله جدیدی به نام &quot;طمع&quot; شود.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">در مرحله &quot;طمع&quot;، بشر فرصت تولید بیشتر داشته است و موفق می&zwnj;شود از مرحله بدوی و گذراندن روزگار بر اساس تولیدات محدود و اتفاقی عبور کند. سخنران روس پاتوق &quot;میکروفون آزاد&quot; اذعان کرد که البته تولیدات گروه&zwnj;های اجتماعی آنقدر نشده بود که به همه برسد. بنا براین، بازهم به شیوه سابق، بعضی&zwnj;ها که هوشیار&zwnj;تر، خودخواه&zwnj;تر و قوی&zwnj;تر بودند شانس تصاحب و تملک اضافه&zwnj;تر را نصیب خود می&zwnj;کردند.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">در طول هزاران سال گذشته، بشر همواره از ترس بازگشت دوره &quot;قحطی&quot;، با وجود برآورده شدن نیاز&zwnj;هایش، توانست میل سیری&zwnj;ناپذیر برای پس&zwnj;انداز و آینده&zwnj;اندیشی را در هیبت &quot;طمع&quot; حفظ کند. به همین دلیل واضح، میل تملک و کنترل بر داشتنی&zwnj;ها و خواستنی&zwnj;ها همچنان در رفتار بشر باقی مانده است.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <p><span dir="RTL">در انتها سخنران از جمعیت درخواست کرد بعد از استراحت کوتاه حتماً به سالن برگردند چون زمزمه&zwnj;های جدیدی اینجا و آنجا بعد از شیوه اقتصادِ تولید انبوه شنیده می&zwnj;شود که نشان می&zwnj;دهد بشر می&zwnj;خواهد و می&zwnj;تواند دست از احساس قدیمی وهمزمانِ &quot;تملک و کنترل&quot; بر عشقِ خود بردارد.</span></p>

در انتها سخنران از جمعیت درخواست کرد بعد از استراحت کوتاه حتماً به سالن برگردند چون زمزمه‌های جدیدی اینجا و آنجا بعد از شیوه اقتصادِ تولید انبوه شنیده می‌شود که نشان می‌دهد بشر می‌خواهد و می‌تواند دست از احساس قدیمی وهمزمانِ "تملک و کنترل" بر عشقِ خود بردارد.

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • محمد

    بسیار جالب. مشتاقانه منتظر قسمت(های) بعدی هستم.

  • کاربر مهمان سهرود 777

    اقای سخنران اسمش مصداق زیبنده تری داشت اگر نامش پسر عموی ناشناس ارسطو می بود.

  • کاربر مهمان دلشکسته ای از همدان

    خوش به حال تان آقای زمانی و مرسی که از دنیای آزادتر برای ما دسته گل هایی می آورید. کاش مدتها پیش با شما و نظرات شما اشنا می شدم چون این دل ما در این دنیای ظالم کاملا خرد و خاکشیر شده است

  • داود

    جالب بود, گرچه فکر میکنم یکی از سه مرحله ی تحول بشر در رابطه ی "خواستن" و "مالکیت" ذکر نشد. متشکرم.

  • کاربر مهمان سیما

    تفسیر این اقای سخنران با هستی بشر منافات دارد. حس مالکیت در نوزادان هم وجود دارد. چطور می شود عاشق یک نفر بود و بعد بگویی اشکال ندارد اگر معشوق شما دل در گرو دیگری داشته باشد. اینطوری ممکن نیست.دروغ است . بهانه ای برای خیانت