ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

سرمایه داری و دموکراسی در آمریکای جنوبی

<p>جِرِمی آدِلمَن &minus; کشورهای آمریکای جنوبی جایگاه ویژه&zwnj;ای در تاریخ نظریه&zwnj;های دموکراسی در جهان مدرن دارند. این کشورها ترکیب&zwnj;های گوناگونی از سرمایه داری و رژیم&zwnj;های دولتی را تجربه کرده&zwnj;اند: از دموکراسی&zwnj;های اختصاصی که به وسیله اقلیتی از شهروندان اداره می&zwnj;شد تا حکومت&zwnj;های پوپولیست بر پایه گستره وسیعی از شهروندان، تا دولت&zwnj;های اقتدارگرای شدیداً سرکوبگر. هنوز هیچ&zwnj;کدام از این دولت&zwnj;ها نتوانسته&zwnj;اند بازار و سیاست و سرمایه داری و دموکراسی را به شکلی پایدار با یکدیگر آشتی دهند. در حقیقت دشواری تناسب بین این دو بُعد از زندگی مدرن، ثبات هر یک از این تجربه&zwnj;ها را تضعیف کرد. بر خلاف آمریکای انگلیسی زبان که خاستگاه بسیاری از نظریه&zwnj;های وجود رابطه نیرومند بین سرمایه داری و دموکراسی بود، آمریکای لاتین اغلب یک مورد خلاف از این نظریه&zwnj;ها بوده است: منطقه&zwnj;ای که در آن ساختار سرمایه داری به دموکراسی آسیب زده یا فعالیت دموکراتیک توسعه سرمایه دارانه را متوقف کرده است.</p> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <!--break--> <div dir="RTL">این مقاله استدلال می&zwnj;کند که مورد آمریکای جنوبی را نباید انحراف از مسیر تاریخ دانست. کشورهای این منطقه تجربیات دموکراتیک مهمی داشته&zwnj;اند و توانسته&zwnj;اند از عهده چالش ایجاد نهاد&zwnj;های نظام جمهوری برای اداره حیات عمومی جامعه بر آیند.</div> <blockquote> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">پرسش این مقاله این است که:<br /> چه میراثهای تاریخی به دموکراسی قرن بیستم در آرژانتین، برزیل و کلمبیا شکل داد؟<br /> و چگونه در هر کشور یک موج موجهای بعدی را به دنبال آورد؟<br /> سرانجام این مقاله به این مسئله خواهد پرداخت که چطور وضعیت اقتصادی از کوشش برای دموکراتیک سازی نظام سیاسی حمایت یا از آن ممانعت کرد.</div> </blockquote> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">به طور کلی از ابتدای قرن بیستم، سه موج دموکراسی در آمریکای جنوبی &minus; جایی که به هر حال میراث دار تاریخ قرن نوزدهم خود بود &minus; اتفاق افتاد. آمریکای جنوبی مرزهای بازی داشت و همانند مستعمره&zwnj;های انگلیسی زبان قاره آمریکا در بازار جهانی سرمایه و کالا مشارکت می&zwnj;نمود. این منطقه همچنین کشمکش&zwnj;های گوناگونی را در راه از بین بردن نمادهای استعماری تجربه کرد. با آغاز قرن بیستم، بسیاری از کشورهای منطقه، تجربه جنگهای داخلی را در کارنامه خود ثبت کردند. از آن زمان، حکومتگران نظامهای سیاسی را به سوی مشارکت آزادانه تر مردم سوق دادند. با این حال هنوز هم در آمریکای لاتین حکومت غیر نظامی با آزادی و رضایت تکرار شونده حکومت شوندگان یک استثنا بود و نه قاعده. تلاشها برای ایجاد دموکراسی از بالا تا دهه ۳۰ همگی به شکست انجامیدند. دومین موج کوشش&zwnj;ها که پس از آن اتفاق افتاد، تلاش برای ایجاد دموکراسی از پایین بود که موجب ظهور دولتهای پوپولیستی در بیشتر کشورهای قارّه شد.. این دولتها هم در دهه ۱۹۵۰ به کودتاها و آشوبهای نظامی منجر شدند. سرانجام در دهه ۱۹۸۰، اکثر این کشورها دور جدیدی از بازگشت به برگزاری انتخابات و حکومت غیر نظامی و کوشش برای بازسازی پیوند مشروعیت میان حکومت گران و حکومت شوندگان را آغاز کردند. البته کیفیت این دموکراسی&zwnj;های جدید هنوز محل بحث است. هنوز هم کشمکش داخلی در بسیاری از کشورهای منطقه گستردگی دارد. عده معدودی ممکن است استدلال کنند که دموکراسی&zwnj;های آمریکای جنوبی کاملاً از تنگناهای گذشته عبور کرده&zwnj;اند. هنوز هم ایده تحقق یک نظام جمهوری متشکل از شهروندان کاملاً برخوردار از حقوق مدنی و سیاسی، به همان اندازه قرن نوزدهم یک آرزوی دست نیافته باقی مانده است.</div> <div dir="RTL">&nbsp;<img width="250" vspace="15" hspace="10" height="348" align="left" alt="" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/south_america.jpg" /></div> <div dir="RTL">این مقاله از کار تحقیقی لاری دایموند آغاز می&zwnj;شود. او قائل به وجود قوانین &quot;حتمی&quot; در مورد ارتباط میان توسعه و دموکراسی نیست و رویکرد مناسب&zwnj;تر را این می&zwnj;داند که بپرسیم چرا، چطور و تحت چه شرایط تاریخی شیوه تولید سرمایه دارانه با دموکراسی مرتبط می&zwnj;شود؟ پرسش این مقاله این است که:</div> <div dir="RTL">چه میراثهای تاریخی به دموکراسی قرن بیستم در آرژانتین، برزیل و کلمبیا شکل داد؟</div> <div dir="RTL">و چگونه در هر کشور یک موج موجهای بعدی را به دنبال آورد؟</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">سرانجام این مقاله به این مسئله خواهد پرداخت که چطور وضعیت اقتصادی از کوشش برای دموکراتیک سازی نظام سیاسی حمایت یا از آن ممانعت کرد.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">به طور مسلم در هیچیک از این سه کشور نهادهای دموکراتیک به گونه&zwnj;ای بنا نشدند که بتوانند تغییرات ناگهانی در شرایط اقتصادی را تاب آورند. طراحان هیچ کدام از تلاش&zwnj;های دموکراسی&zwnj;سازی نمی&zwnj;توانستند حکومت&zwnj;های ائتلافی پایداری ایجاد و حفظ کنند که از پس گرداب&zwnj;های اقتصادی پیش رو در کوتاه مدت برآیند. حکومت دموکراتیک و غیر نظامی بر مجموعه&zwnj;ای از توافقات بین کنشگران اجتماعی مبتنی بود که حتی در بهترین شرایط هم در برابر لغو شدن یا شکست آسیب پذیر بودند و در بدترین شرایط هنگامی که ساختارها به شکل چشمگیری تغییر می&zwnj;کردند، مستعد بحران می&zwnj;شدند. حکومت دموکراتیک نتوانست چندان در میان طیف به قدر کافی وسیعی از بازیگران سیاسی مشروعیت پیدا کند که بتواند از بحرانهای ناشی از تغییر یارگیریهای سیاسی جان سالم به در ببرد. حکومت&zwnj;های آمریکای جنوبی &ndash; مانند آرژانتین، برزیل و کلمبیا - فضای سیاسی دموکراتیک را تجربه کردند و در موانع ساختاری عمیق در برابر دموکراسی گرفتار نشدند. اما برنامه ریزیهایشان و ائتلاف&zwnj;هایی که پشتیبان این تجربه&zwnj;های دموکراتیک بودند، نتوانستند ماندگاری نظامهای دموکراتیک را در عبور از مراحل گوناگون توسعه اقتصادی تضمین کنند.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL"><b>میراث قرن نوزدهم </b></div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">در مقطع زمانی ۱۸۸۰ تا ۱۹۳۰، جوامع آمریکای جنوبی فرآیند توسعه شتابان اقتصادی را پشت سر گذاشتند. آنها سازوکارهای نمایندگی پارلمانی را گسترش دادند. اما زمینه&zwnj;ای که این رویدادها در متن آن اتفاق می&zwnj;افتاد، دارای دوگانگی&zwnj;ای بود که بر مسیر و نتیجه آزادسازی دموکراتیک جهت داد. نخستین عاملی که زمینه اقتصادی گذار را شکل &zwnj;داد، رابطه اقتصادی میان آمریکای لاتین و کشورهای صنعتی حوزه آتلانتیک بود. در اواخر قرن نوزدهم، بخش صادرات در بیشتر کشورهای منطقه، عامل رشد سریع اقتصادی شده بود. سرمایه تزریق شده یا جمع شده در نظام بانکی ملی کشورهای آمریکای لاتین، اغلب حاصل سرمایه&zwnj;گذاری کشورهای اروپایی بود. شهرها شاهد ازدحام مهاجران جدیدی بودند که اغلب از جنوب اروپا به آنجا می&zwnj;آمدند. تولید برای بازارهای خارجی و اتکای زیاد روی سرمایه خارجی، منطقه را در یک نظام تقسیم کار بین المللی درگیر کرد. نیروهای بازار بر روابط اجتماعی نیز تأثیر گذاشتند و باقیمانده موانع استعماری در برابر زندگی مصرفی را از میان بردند.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">این مدل پیامدهای مهمی به&zwnj;خصوص در ایجاد تعادل بین بخش&zwnj;های وابسته به زمین دارها و بقیه بخشها و همچنین انسجام داخلی در میان نخبگان ملّاک داشت. آنچه در اواخر قرن نوزدهم پدیدار شد، کشاورزی عظیم مبتنی بر سرمایه داری بود که با هدف تولید محصولات عمده برای بازار جهانی به وجود آمده بود. تولید کنندگان کوچک حداکثر می&zwnj;توانستند در لابلای این کشاورزی سرمایه دارانه از طریق تولید محصول برای بازار محلی روزگار بگذرانند (و یا حتی گاهی اندکی پیشرفت کنند). در موارد دیگری (بیشتر در مرکز مکزیک و مرکز و جنوب آند)، خانواده&zwnj;های خرده کشاورز بومی به صورت فصلی برای امرار معاش کار می&zwnj;کردند و در فصول بیکاری به روستاهایشان باز می&zwnj;گشتند.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">تولید در آن زمان تنها بر سازوکارهای بازار برای استخدام نیروی کار تکیه می&zwnj;کرد. یک دلیل اصلی این امر این بود که کارگران گزینه&zwnj;های بسیار محدودی پیش رو داشتند. به عنوان مثال بر خلاف آمریکای شمالی، امکان تولید مبتنی بر خوداشتغالی محدود بود. قوانین زمین، علیرغم بعضی کوششهای قوه مقننه، حریم سکونتگاههای کوچک مقیاس را علامت گذاری نمی&zwnj;کرد و به این ترتیب مانع از تمرکز بازار نیروی کار مزد بگیر می&zwnj;شد. بنابراین نیروهای بازار تخصیص دهنده اصلی زمین، کارگر و سرمایه بودند اما قوانین مالکیت، شدیداً به نفع اندک زمینداران متنفذ عمل می&zwnj;کردند. به علاوه، درجه بالای وابستگی به بازارها، سرمایه و فن آوری خارجی، منطقه را در معرض چرخه&zwnj;های نوسان اقتصادی آتلانتیک قرار می&zwnj;داد. در نتیجه، اثرات اقتصاد بین الملل از طریق تضعیف ائتلاف&zwnj;های حامی رژیمهای سیاسی می&zwnj;توانستند فرصتهایی برای گذار به دموکراسی فراهم کنند. گرچه نمی&zwnj;توان ادعا کرد که تنها ساختارهای اقتصادی تعیین کننده شرایط دموکراسی در آمریکای جنوبی بودند، اما این شرایط وضعیت را برای شکلگیری ائتلاف&zwnj;هایی که از گونه&zwnj;های متفاوتی از رژیمهای سیاسی حمایت می&zwnj;کردند، مهیا نمودند.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">عامل مؤثر دیگر در شکل&zwnj;دهی به شرایط گذار به دموکراسی، ساختارهای حکومتی بودند. آمریکای جنوبی در پایان قرن نوزدهم میراث دار یک سنت لیبرالِ وابسته به قانون اساسی بود. پس از سال ۱۸۱۰ تا چندین دهه درگیری بر سر ساختار نظام سیاسی ادامه داشت. امید به ایجاد نظام&zwnj;های قانونی متکی به نمایندگی گسترده و انتخابات رقابتی به زودی رنگ باخت. در پایان قرن نوزدهم، گروه نخبگان نوظهور، رغبتشان را برای پذیرش مدهای سیاسی ای که به آزادی&zwnj;های موجود احترام می&zwnj;گذاشتند و یا چیزی بر آنها می&zwnj;افزودند از دست دادند. آنها همچنین به این مسئله هم اهمیت نمی&zwnj;دادند که آزادی&zwnj;های مدنی افراد به منزلت اجتماعی آنها وابسته بود و ثروت میزان این آزادی&zwnj;ها را تعیین می&zwnj;کرد. دغدغه اصلی در طراحی نهادهای عمومی، چیرگی بر حقوق موروثی بود و حمایت از حقوق دموکراتیک در درجه دوم اهمیت بود. به قول معمار قانون اساسی آرژانتین ژان باتیستو آلبردی، سیاستمدار باید به دنبال یک حکومت جمهوری &quot;عملی&quot; باشد نه یک جمهوری آرمانی.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">تشخیص این مسئله مهم است که این نظام&zwnj;های جدید مبتنی بر قانون اساسی در انتهای قرن نوزدهم، اصل دموکراسی <b>&nbsp;انتخابی</b>را بنیان گذاشتند. به علاوه آنها عموماً قبول داشتند که نظام انتخاباتی باید راه حلی برای مسئله جانشینی سیاسی باشد. اما فعالیتهای پارلمانی و انتخاباتی بیشتر معطوف به این بود که کدام جناح یا ائتلاف از نخبگان باید حکومت کنند و چگونه حکومت کردن اهمیت چندانی نداشت. انتخابات به عنوان تشریفاتی برای جلوگیری از تغییرات لجام گسیخته مدیریت&zwnj;های اجرایی تلقی می&zwnj;شد و نخبگان رای گیری را ابزاری برای بازسازی پیوند مشروعیت بین حکومت&zwnj;گران و حکومت شوندگان نمی&zwnj;دانستند. علاوه بر این، سازمان&zwnj;های توده&zwnj;ای مانند اتحادیه&zwnj;های کارگری، اتحادیه&zwnj;های مصرف کنندگان و انجمن&zwnj;های رفاهی به ندرت برای تقسیم قدرت سیاسی با گروه&zwnj;های پارلمانی در زندگی عمومی جامعه وارد می&zwnj;شدند. بر خلاف الگویی که در جهان آنگلو&ndash; آمریکایی ظهور کرده بود، سنت&zwnj;های انتخاباتی آمریکای جنوبی پیش از تحکیم درک مردم از مفهوم شهروندی مدنی و سیاسی و تمرین آن شکل گرفته بودند.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">لازم است بر این دو میراث قرن نوزدهم &ndash; نحوه&zwnj;ای که اقتصادهای صادراتی به توزیع ثروت شکل داده بودند و روالی که نظامهای سیاسی بر اساس قوانین اساسی طراحی شدند &ndash; تأکید بیشتری شود. در آمریکای لاتین یک توازی حتمی بین اقتصاد و رویدادهای سیاسی وجود داشت. به زبان سیاست، این میراثها تلاش برای گسترش شهروندی، عضویت در انواع گوناگون نهادهای مرتبط با اجتماع سیاسی و ایده گسترش بیشتر حقوق ناشی از این عضویت را نا کام گذاشت. به چالش کشیدن اقتدار سیاسی اغلب با سرکوب شدید روبرو می&zwnj;شد و به صورت جریان عادی زندگی همگانی در نیامده بود. در زندگی اقتصادی، گرچه بازارها آزادانه عمل می&zwnj;کردند، اما دسترسی به ثروت محدود شده بود. مسئله توزیع ثروت و حقوق اقتصادی طبقات محروم، اغلب با پاسخی مشابه برای گروههای سیاسی به حاشیه رانده شده روبرو می&zwnj;شد: سرکوب. جنبشهای اعتراضی رایج در بقیه کشورهای حاشیه آتلانتیک، احزاب کارگری یا دهقانی، جنبش&zwnj;های سیاسی پوپولیست یا حتی تهدیدهای منطقه&zwnj;ای در برابر وحدت نظامهای جمهوری هیچکدام نتوانستند تغییری در نظامهای سیاسی موجود به وجود آورند و آنها را وادار به انعطاف نمایند.</div> <blockquote> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">تشخیص این مسئله مهم است که نظام&zwnj;های جدید مبتنی بر قانون اساسی در انتهای قرن نوزدهم، اصل دموکراسی&nbsp; انتخابی را بنیان گذاشتند. به علاوه آنها عموماً قبول داشتند که نظام انتخاباتی باید راه حلی برای مسئله جانشینی سیاسی باشد. اما فعالیتهای پارلمانی و انتخاباتی بیشتر معطوف به این بود که کدام جناح یا ائتلاف از نخبگان باید حکومت کنند و چگونه حکومت کردن اهمیت چندانی نداشت. انتخابات به عنوان تشریفاتی برای جلوگیری از تغییرات لجام گسیخته مدیریت&zwnj;های اجرایی تلقی می&zwnj;شد و نخبگان رای گیری را ابزاری برای بازسازی پیوند مشروعیت بین حکومت&zwnj;گران و حکومت شوندگان نمی&zwnj;دانستند.&nbsp;</div> </blockquote> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">سرانجام، نظام&zwnj;های مشروطه لیبرالِ به ارث رسیده که هرگز از مشروعیت عمیق در بین نخبگان ریشه نگرفته بودند، آنگاه که با تغییر در فرصتهای در اختیارشان روبرو شدند، (مثل بحران در اقتصاد جهانی یا گسترش سریع اپوزیسیون&zwnj;های سیاسی)، از قوانینی که خودشان ابداع کرده بودند عدول کردند. هنگامی که در آغاز سده بیستم، نخبگان با چالشِ ایجاد حکومت&zwnj;هایی بر پایه نمایندگی بیشتر مواجه شدند، نیازی به ایجاد نظام رای گیری نبود زیرا چنین چیزی از قبل موجود بود. به جای آن این احساس وجود داشت که رای دادنِ مردم با اهمیت است و دستاوردهای پایداری از مشارکت سیاسی به دست می&zwnj;آید. این اغلب به این معنا بود که چالش در برابر منافعِ نخبگان، به عنوان شاخصی برای سنجش کیفیت دموکراسی شناخته می&zwnj;شد و این چیزی بود که تعهد نخبگان را برای رعایت مقررات بازیِ انتخاباتی سست می&zwnj;کرد. در تمام سده بیستم، کشورهای آمریکای جنوبی با چالشی دوگانه روبرو بودند: جلب وفاداریِ نخبگان به حکومت قانون؛ در کنار دموکراتیک کردن حیات عمومی تا حدی که تهدید آن نسبت به منافع نخبگان قابل تحمل باشد.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL"><b>دموکراسی از بالا </b></div> <div dir="RTL"><b>&nbsp;</b></div> <div dir="RTL">در سایه این دو میراث سده نوزدهم، نخبگان در آرژانتین، برزیل و کلمبیا کوشش&zwnj;هایی را برای گشایش در نظام&zwnj;های سیاسی شان آغاز کردند. به طور کلی، آنها نظامهای انتخاباتی موجود را حفظ کردند و سعی در بهبود آنها نمودند. با هدایت احزاب به درون عرصه&zwnj;های رسمی رقابت و گسترش حق رای به عده بیشتری از مردم، خشونت در میان جناح&zwnj;های سیاسی کاهش یافت. هر کشور سعی داشت جنبش&zwnj;های سیاسی را به شکلی صلح آمیز در درون فضای رسمی سیاست ادغام کند بی آنکه این کار موجب بر هم خوردن قوانین بازی سیاسی شود. اما نهایتاً همه حرکت&zwnj;های اصلاحی، عمدتاً به دلیل اینکه نخبگان نتوانستند روی قواعد دموکراتیک توافق کنند، شکست خوردند.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">در آغاز، به نظر می&zwnj;آمد که آرژانتین کشوری است که می&zwnj;تواند در دموکراتیک کردن صحنه سیاسی موفق شود. از آغاز دهه ۱۸۸۰ سیاست در آرژانتین به طور فزاینده&zwnj;ای حرفه&zwnj;ای شد &ndash; به این مفهوم که امور عمومی به موضوعاتی دولتی بدل شدند نه مقولاتی وابسته به منافع مالکان خصوصی. به طور کلی، نخبگانِ زمین دارِ آرژانتین، با مالک&zwnj;های قدرتمند و ثروتمند مراتع شمال کشور که در راس هرم اجتماعی بودند از بقیه جاهای آمریکای جنوبی متحدتر بودند. این موضوع آنها را قادر می&zwnj;کرد که بدون مختل کردن مدل توسعه مبتنی بر صادرات، فرآیند دموکراتیک را به خواست خود به پیش ببرند.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">از دهه ۱۸۹۰، طیفی از احزاب سیاسی شامل یک حزب سوسیالیست در پایتخت، حزب اتحاد رادیکالِ مدنی با موقعیتی قدرتمند در چند ایالت و یک حزب محافظه کارِ کم مایه، ظهور کردند. در این دوران هر چند احزاب برنامه&zwnj;های یکدیگر را برای دستیابی به قدرت به چالش می&zwnj;کشیدند، اما هیچ یک اصول بنیادیِ حکومت را زیر سئوال نمی&zwnj;بردند. حوزه عمومی هم پر شده بود از رسانه&zwnj;های جنجالی و خیابانهایی که عرصه نمایش مداوم حضور مخالفان بودند. در پی اصلاحاتی که در سال ۱۹۱۲ موجب استفاده از سیستم رای گیری مخفی و اعطای حق رای عمومی به مردانِ بومی شد، مباحث سیاسی درباره تغییرات دموکراتیک به اوج خود رسید. این اصلاحات به بهبود انتخابات کمک کرد و موجب راهیابی جنبش&zwnj;های مهم سیاسی به پارلمان گردید. بعد از ۱۹۱۲، آرژانتین انتخاباتی رقابتی و سالم داشت اما خارجی&zwnj;ها و طبقه کارگر هنوز هم از اصلاحات سیاسی بی نصیب مانده بودند. برای تقریبا دو دهه، مردان آرژانتینی نمایندگانشان را از راه مبارزات انتخاباتی بسیار رقابتی انتخاب می&zwnj;کردند در حالیکه قسمت&zwnj;های بزرگی از جمعیت در این فرآیند مشارکت نداشتند. سیستم انتخابات مشروعیت بیشتری پیدا کرد اما نه در تمام حوزه&zwnj;های انتخاباتی مهم کشور.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">در برزیل، قدرت اقتصادیِ بخش&zwnj;های زمین دار از آرژانتین به طور چشم گیری کمتر بود. اولا، نخبگانِ مالک برزیلی نسبت به آرژانتینی&zwnj;ها تفرقه درونی بیشتری داشتند. این مسئله به اختلافات منطقه&zwnj;ای مربوط می&zwnj;شد: اختلاف و مشاجره میان اشرافِ سائو پائولو، باهیا، میناس گرایس، و ریو گرانده دو سول در بسیاری از موارد حاد می&zwnj;شد. توافقِ بسیار کمی درباره مسائل مالی یا بودجه حکومت وجود داشت و تصمیم گیری برای اختصاص یارانه به قهوه در سال ۱۹۰۶ (به نفع کشاورزان سائوپائولو و به خرج مالیات دهندگان همه برزیل) به یک موضوع تحریک کننده و مانعی در برابر شکل گیری وفاق در میان ائتلاف حاکم بدل شد. نظام مشروطه برزیل بر تعادل ظریفی از نیروهای منطقه ایی متکی بود که همیشه با تغییر موقعیت و چانه زنی میان نخبگانِ مناطق، به عنوان نمادی از حکومت جمهوری همراه بود. با این وجود، همزمان، مشارکت همه مناطق در رونق صادرات &ndash; لاستیک از آمازون، گوشت گاو و پوست خام از جنوب، شکر از شمال و قهوه از <i>پاولیستا</i>&ndash; موجب حمایت عمومی از اقتصاد سیاسی نظام جمهوری می&zwnj;شد.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">این موازنه موجب نظمی پایدار اما پر مخاطره می&zwnj;شد، نظمی که کمتر از آرژانتین مشارکت بخش&zwnj;های مختلف جامعه را جلب می&zwnj;کرد. بهره مندانِ اصلی این نظام، طبقه صاحب مزرعه در پاولیستا بودند، کسانی که همچنین مسئول بخشی از کاستی&zwnj;های آن نیز بودند. بدون بهره مندی از قدرت همتایان آرژانتینی خود، پاولیستاها یک جمهوری فدراتیوِ غیر متمرکز ایجاد کردند که علاقه کم آنها را برای باز کردن عرصه سیاسی به روی بازیگران جدید نشان می&zwnj;داد. قدرتی را که مزرعه داران پاولیستا در توازن منطقه&zwnj;ای برزیل از دست می&zwnj;دادند، به صورت قدرت محلی دوباره به دست می&zwnj;آوردند. به هر حال آنها تولید کننده نیمی از قهوه دنیا بودند. جمهوری جدید آشکارا چنان طراحی شده بود که هیچگاه مزرعه داران را از کنترل حوزه&zwnj;های اصلی سیاست به خصوص در سطح منطقه&zwnj;ای و محلی محروم نسازد. وقتیکه ملکه برزیل برده داری در سال ۱۸۸۸ ملغی کرد، معلوم شد طبقه مزرعه داران جنوب (به خصوص در سائوپائولو) تا چه حد بر اساس قانون اساسی امپراطوری آسیب پذیر هستند. به دنبال لغو برده داری مزرعه داران در توطئه برای سرنگونی سلطنت در سال ۱۸۸۹ مشارکت کردند. بر طبق قانون اساسیِ جدیدِ جمهوری در سال ۱۸۹۱، برزیل خیلی بیشتر به یک فدراسیون بسیار غیر متمرکز تبدیل شد و اجازه داد تا نخبگان محلی بتوانند کنترل بلا منازع خود را قلمروهایشان حفظ کنند.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">قوه مجریه ملی، بر طبق رسم نو ظهور، به صورت چرخشی در بین رهبران منطقه&zwnj;ای از ایالات قدرتمند تر دست به دست می&zwnj;شد. در داخل هر ایالت، به جای گردن نهادن به خود مختاریِ نظام حزبی، صاحبان ثروت محلی از طریق یک هرم پیچیده از قیمومیت و رییس گرایی محلی معروف به حکومت <i><span dir="LTR">coroneis</span></i> اعمال قدرت می&zwnj;کردند. این گیولیتیسموی<a title="" name="_ftnref1" href="#_ftn1"><span><span dir="LTR"><span><span>[1]</span></span></span></span></a> برزیلی نرخ&zwnj;های پایینی از مشارکت انتخاباتی را به همراه آورد و برگه رای&zwnj;های اخذ شده هم قویا به نفع نامزد پیروز شمارش می&zwnj;شدند. (بالاترین میزان مشارکت در انتخاباتِ ریاست جمهوری مربوط به سال ۱۹۳۰ است که ۷/۵ درصد بود).اما اگر نظام سیاسی دغدغه مشروعیت نداشت، حوزه عمومی این دغدغه را داشت. مطبوعات ریودوژانیرو و سائوپائولو مکرراً از فقدان شفافیت سیاسی انتقاد می&zwnj;کردند. خیابانها هم اغلب شاهد تظاهرت مخالفان بودند. در سال ۱۹۱۰، رویی باریوسا، یکی از اشراف باهیایی کارزارش را با عنوان <i><span dir="LTR">civilista</span></i> آغاز کرد و خواستار نوسازی سیاسی شد. گرچه کارزار او با اندک موفقیتی همراه شد، اما نه او و نه هیچ جنبش اصلاحات سیاسی دیگری نتوانستند اصلاحاتی مشابه سال ۱۹۱۲ در آرژانتین ایجاد کنند. با این حال، حتی با اینکه برزیل تجربه بسیار کوتاه تری از نظام پارلمانی داشت در مورد برزیل هم همانند آرژانتین نمی&zwnj;توان گفت که فاقد حیات سیاسی مشارکتی بود.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">کلمبیا وضعیتی متفاوت داشت<span dir="LTR">.</span> نخبگانش به اندازه برزیل چند پارچه بودند اما هیچ بخشی از نخبگان آن، قابلیت متحد کردن هیات حاکمه را نداشتند. مانند آرژانتین و برزیل، صادرات محصولات عمده روستایی موتور رشد پایدار در شرایط بحرانی بود. اما تفاوت بالای نرخ رشد بین مناطق، نه موجب ایجاد نه یک طبقه متحدِ واحد (همانند آرژانتین) شد و نه یک تعادل منافع طبقات ملّاک (همانند برزیل) را به همراه آورد. بلکه به شکل گیری یک گروه چند پارچه از نخبگان انجامید. در عوض، در داخل هر منطقه، قدرت نخبگان که با هم متفاوت بود، هیچ وقت به ایجاد یک طبقه مزرعه دار قدرتمند مانند آنچه در پمپاس یا سائوپائولو به وجود آمد منتهی نشد. ضعف نسبی قدرت اقتصادی ملاکان در اعطای امتیازات به کارگرها نمایان می&zwnj;شد. کارفرمایان کلمبیایی در نبود موج&zwnj;های مهاجران خارجی و در حالی که ناچار به رقابت با یکدیگر بر سر مهاجران بومی بودند، بدون اتکا به بعضی از ابزارهای غیر اقتصادی &ndash; مانند اعمال سرکوب غیر قانونی یا ممانعت از ادعای مالکیت بر زمین توسط کارگران &ndash; در استخدام کارگران با مشکلات بزرگی روبرو می&zwnj;شدند. اما هیچ کدام از این دو راهکار هم مؤثر واقع نشدند. تلاش در به انحصار در آوردن زمین&zwnj;های مرزی و باز پس گیری آنها از مهاجران اروپاییِ مستعمره نشین، موجب درگیری&zwnj;های بی پایان و مع

جِرِمی آدِلمَن − کشورهای آمریکای جنوبی جایگاه ویژه‌ای در تاریخ نظریه‌های دموکراسی در جهان مدرن دارند. این کشورها ترکیب‌های گوناگونی از سرمایه داری و رژیم‌های دولتی را تجربه کرده‌اند: از دموکراسی‌های اختصاصی که به وسیله اقلیتی از شهروندان اداره می‌شد تا حکومت‌های پوپولیست بر پایه گستره وسیعی از شهروندان، تا دولت‌های اقتدارگرای شدیداً سرکوبگر. هنوز هیچ‌کدام از این دولت‌ها نتوانسته‌اند بازار و سیاست و سرمایه داری و دموکراسی را به شکلی پایدار با یکدیگر آشتی دهند. در حقیقت دشواری تناسب بین این دو بُعد از زندگی مدرن، ثبات هر یک از این تجربه‌ها را تضعیف کرد. بر خلاف آمریکای انگلیسی زبان که خاستگاه بسیاری از نظریه‌های وجود رابطه نیرومند بین سرمایه داری و دموکراسی بود، آمریکای لاتین اغلب یک مورد خلاف از این نظریه‌ها بوده است: منطقه‌ای که در آن ساختار سرمایه داری به دموکراسی آسیب زده یا فعالیت دموکراتیک توسعه سرمایه دارانه را متوقف کرده است.

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

نظری وجود ندارد.