بهمن نیرومند: "به خطرات زیادی تن دادهام"
<p>نازنین اعتمادی – بهمن نیرومند، نویسنده، مترجم و فعال سیاسی اکنون چندین دهه است که در آلمان زندگی می‌کند و زندگی او با تاریخ آلمان پس از جنگ درآمیخته. در سال ۱۹۶۷ نزدیک بود که شاه ایران سفرش به آلمان را به تعویق بیندازد. در آن زمان قرار بود به مناسبت سفر شاه به آلمان، نیرومند در برلین سخنرانی کند و شاه از پیامدهای این سخنرانی وحشت داشت.</p> <!--break--> <p>در آن زمان بهمن نیرومند کتابی منتشر کرده بود به نام: "ایران، نمونه‌ای از یک کشور در حال توسعه". نویسنده در این کتاب که در آن زمان از کتاب‌های بالینی نهضت دانشجویی به شمار می‌آمد، تصویری روشن از اوضاع سیاسی و اجتماعی ایران در زمان سلطنت پهلوی دوم به دست داده بود.<br /> </p> <p>هنوز هم بهمن نیرومند به زیر پا گذاشتن حقوق بشر در ایران معترض است و به همین دلیل هم هنوز در تبعید زندگی می‌کند. او اکنون زندگی‌نامه خودنوشته‌اش را با عنوان : "بسی دور از آنجا که می‌باید باشم" به زبان آلمانی منتشر کرده است. او در این کتاب زندگی‌اش را در میان رودی دوچکه و آیت الله خمینی وصف می‌کند. یورگ کریستیان شیل‌مولر، خبرنگار "دویچلند رادیو" به مناسبت انتشار این کتاب به دیدار نیرومند رفته است. او از نیرومند می‌پرسد، اگر او الان به ایران برگردد، چه اتفاقی برایش ممکن است بیفتد؟<br /> </p> <p>نیرومند پاسخ می‌دهد: "فکر می‌کنم همان اتفاقی که برای هزاران نفر که به ایران برگشتند، افتاده. احتمالاً مرا بازداشت خواهند کرد، شکنجه‌ام می‌دهند و اعدامم می‌کنند. این روزها این مجازات‌ها در ایران بسیار رایج است."<br /> </p> <p>عجیب است که نیرومند با این آرامش از احتمال شکنجه و اعدامش در ایران حرف می‌زند. با این‌حال آرامش او از توانایی روحی‌اش نشان دارد که زندگی‌اش را تحت تأثیر قرار داده است. <br /> </p> <blockquote> <p><img alt="" align="middle" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/nietemb02.gif" />بهمن نیرومند از یاران رودی دوچکه و از فعالان نهضت دانشجویی آلمان در سال‌های دهه ۱۹۶۰ بود.</p> </blockquote> <p>نیرومند دارای اندیشه انتقادی‌ست و در همان حال یک ناظر تیزبین و عمل‌گراست که برای رسیدن به حقوق بشر و آزادی هرگز شهامت خطر کردن را از دست نداده است.<br /> </p> <p>او می‌گوید: "طبعاً من در زندگی به خطرات زیادی تن داده‌ام. فکر می‌کنم هر فعال سیاسی که مقابل یک رژیم می‌ایستد، می‌بایست خطر را هم به جان بخرد. این یک امر بدیهی‌ست."<br /> </p> <p>"طبعاً من به خطرات زیادی تن داده‌ام." این جمله از هر نظر بیانگر روح زندگی‌نامه خودنوشت چهار صد صفحه‌ای بهمن نیرومند است. این کتاب در واقع یک رمان سیاسی – حادثه‌ای پرکشش است. نیرومند در این اثر با زبانی شیوا و به وضوح زندگی‌اش را توصیف می‌کند. این کتاب داستان زندگی یک فعال سیاسی و یک نویسنده است که در جوانی برای نخستین بار در زندگیش به آلمان مهاجرت می‌کند، بارها به ایران سفر می‌کند، جنبش دانشجویی در سال‌های دهه ۱۹۶۰ و سقوط شاه و روی کار آمدن آیت الله خمینی را در سال ۱۹۶۷ (۱۳۵۷) تجربه می‌کند. خوشبختانه نیرومند در این کتاب هرگز اندیشه انتقادی را وانمی‌نهد. او با صراحت از برخی خطاهایش و برخی تجربه‌هایش که اکنون به نظر او تلخ، یا شرم‌آور و یا حتی اشتباه می‌آیند، سخن می‌گوید. نیرومند با رودی دوچکه رفاقت داشت و این دو نقشه‌ای طرح کرده بودند و می‌خواستند یک فرستنده آمریکایی را منفجر کنند. شاعری به نام فرانتس یوزف دگنهارت قرار بود محل فرستنده را شناسایی کند، اما ترسید و از عهده این کار برنیامد و نقشه عملی نشد. <br /> </p> <p>نیرومند می‌گوید: "اگر ما این فرستنده را منفجر کرده بودیم و لو می‌رفتیم، پیامدهای آن برای نهضت دانشجویی بسیار ویرانگر بود. ممکن بود نهضت دانشجویی را ناگهان به چشم یک خیزش جنایتکارانه ببیند. برای همین نقشه انفجار فرستنده آمریکایی یک فکر خام بود و ما در آن زمان به پیامدهایش اصلاً فکر نکرده بودیم. می‌خواستیم فقط به آمریکایی‌ها از نظر مادی لطمه بزنیم. همین."<br /> </p> <p>در کتاب نیرومند این ماجرا مانند یک داستان جنایی روایت می‌شود و با این حال نویسنده فراموش نمی‌کند که از نقش نهادهای اطلاعاتی در آلمان هم انتقاد کند.<br /> </p> <p>(...)<br /> </p> <p>این پرسش پیش می‌آید که آیا نیرومند در فعالیت‌های سیاسی‌اش به حقوق بشر خود را پایبند می‌دانست؟<br /> </p> <p>او می‌گوید: "بله. هم من و هم دوچکه هر گونه خشونت نسبت به انسان‌ها را نفی می‌کردیم."<br /> بهمن نیرومند در سال ۱۹۳۶ در تهران متولد شده است. او در مونیخ، توبینگن و برلین در رشته‌های زبان آلمانی، فلسفه و ادبیات فارسی تحصیل کرده است، رساله دکترایش را درباره برتولت برشت نوشته، و از فعالان نهضت دانشجویی بوده است. او دو بار از ایران گریخت: یک بار در زمان حکومت شاه و یک بار هم پس از انقلاب. به این جهت "تبعید" از موضوعات محوری زندگی‌نامه خودنوشته اوست. <br /> </p> <blockquote> <p><img alt="" align="middle" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/nietemb01.jpg" />زندگی‌نامه خودنوشت بهمن نیرومند به زبان آلمانی. "بسی دور از آنجا که می‌باید باشم" نیرومند درباره حس تبعید می‌گوید: احساس گم‌گشتگی، احساس موقتی بودن و انتظار دائمی...</p> </blockquote> <p>او درباره تبعید می‌گوید: " برای کسی که با احساس یک تبعیدی آشنا نیست، نمی‌شود این احساس را بازگو کرد. چون یک حس بسیار عمیق است؛ احساس گم‌گشتگی، احساس موقتی بودن و انتظار دائمی. وقتی انقلاب شد، به ایران برگشتم و خوشحال بودم که می‌توانم آزادانه در کشورم زندگی کنم. اما بعد مجبور شدم ایران را ترک کنم. این شکست که برایم یک شکست فردی هم بود، داستان دردناکی‌ست."<br /> </p> <p>اما خوشبختانه نیرومند در آن دوران دشوار با انسان‌هایی آشنا شد که به او کمک کردند این بحران را از سر بگذارند. همسر او و عشق زندگیش: سونیا. نیرومند می‌گوید: از نظر سیاسی هم مدیون سونیاست. چون سونیا از یک ذهنیت ایدئولوژیک برخوردار نیست. <br /> </p> <p>نیرومند می‌گوید: این واقعیت دارد که اپوزیسیون بعد از انقلاب ضربات سنگینی را متحمل شد. بسیاری از ایرانیان که نومید شدند، از سیاست هم بریدند.<br /> </p> <p>او می‌گوید: "برای همین هم هست که الان در اپوزیسیون این همه گروه‌های کوچک وجود دارد. از راست تا چپ. یک اپوزیسیون متحد مثل آن زمان دیگر وجود ندارد."<br /> </p> <p>در زندگی‌نامه خودنوشتش اما بهمن نیرومند از یک موضوع غافل مانده است: نهضت سبز که با وجود آنکه با خشونت سرکوب شد، اما بسیاری از جوانان ایرانی آن را الگوی بهار عربی می‌دانند.<br /> </p> <p>نیرومند می‌گوید از قصد به این موضوع نپرداخته. چون می‌خواسته فقط به موضوعات و وقایعی در کتابش بپردازد که به طور فعال در آن‌ها نقش داشته است. اما او درباره نهضت سبز نظرش را با ما در میان می‌گذارد. می‌گوید: "حکومت موفق شد با سرکوب و شکنجه و دادگاه‌های فرمایشی صدای معترضان را خاموش کند. چنین است که سال ۲۰۱۱ به سال دگرگونی دنیای عرب تبدیل شد و نه دگرگونی ایران. غرب باید نسبت به ایران فعال‌تر شود، اما نه با قوای نظامی."<br /> </p> <p>نیرومند می‌گوید: "حمله نظامی به ایران بزرگترین اشتباهی‌ست که غرب می‌تواند مرتکب شود. نه. غرب می‌بایست همه فشار خود را وارد کند که حکومت ایران حقوق بشر را رعایت کند. خامنه‌ای و احمدی‌نژاد برای حفظ قدرتشان حاضرند از نظر اقتصادی تن به مصالحه بدهند، اما درباره حقوق بشر کوتاه نمی‌آیند. چون به خوبی می‌دانند که اگر حقوق بشر را پایمال نکنند، از امروز به فردا، دولتشان به سر خواهد آمد. دوران اصلاحات مدت‌هاست که در ایران سپری شده."<br /> </p> <p>با این حال نیرومند هنوز امید خود را از دست نداده است. "امید" از مهم‌ترین موضوعات محوری زندگی‌نامه خودنوشته او هم هست. می‌گوید: من به امید زنده‌ام.<br /> </p> <p>نیرومند می‌گوید:"کسانی مثل خامنه‌ای، مبارک و قذافی و بن علی شخصیت‌های تأتر پوچی هستند در قرن بیستم. آن‌ها به زباله‌دانی تاریخ تعلق دارند."<br /> </p> <p>خوب است که این گزارش را با روایتی از خاطرات نیرومند در سال‌های دهه ۱۹۵۰ به پایان ببریم:<br /> در سال‌های پایانی دهه ۱۹۵۰ رئیس اداره خارجی ساواک در کلن به نیرومند پیشنهاد وسوسه‌انگیزی می‌دهد. او به او و یارانش پیشنهاد می‌کند که بعد از شرفیابی به حضور شاه به هزینه دولت ایران روزنامه‌ای انتشار دهند. ظاهراً قصد داشته با این تمهید منتقدان و مخالفان را به حکومت نزدیک کند. واکنش نیرومند به این پیشنهاد نمایانگر روحیه او به عنوان یک ایرانی تبعیدی‌ست. <br /> </p> <p>نیرومند می‌گوید: "اینقدر ازین پیشنهاد عصبانی شدم که میز رییس ساواک را برگرداندم و گفتم: حرومزاده ما خریدنی نیستیم. بعدش هم با دوستانم رفتیم پی کارمان."<br /> </p> <p><strong>شناسنامه کتاب:<br /> </strong> Bahman Nirumand: "Weit entfernt von dem Ort, an dem ich sein müsste". Rowohlt</p> <p><a href="http://www.dradio.de/portale/literatur/">منبع: دویچلند رادیو</a></p> <p> </p>
نازنین اعتمادی – بهمن نیرومند، نویسنده، مترجم و فعال سیاسی اکنون چندین دهه است که در آلمان زندگی میکند و زندگی او با تاریخ آلمان پس از جنگ درآمیخته. در سال ۱۹۶۷ نزدیک بود که شاه ایران سفرش به آلمان را به تعویق بیندازد. در آن زمان قرار بود به مناسبت سفر شاه به آلمان، نیرومند در برلین سخنرانی کند و شاه از پیامدهای این سخنرانی وحشت داشت.
در آن زمان بهمن نیرومند کتابی منتشر کرده بود به نام: "ایران، نمونهای از یک کشور در حال توسعه". نویسنده در این کتاب که در آن زمان از کتابهای بالینی نهضت دانشجویی به شمار میآمد، تصویری روشن از اوضاع سیاسی و اجتماعی ایران در زمان سلطنت پهلوی دوم به دست داده بود.
هنوز هم بهمن نیرومند به زیر پا گذاشتن حقوق بشر در ایران معترض است و به همین دلیل هم هنوز در تبعید زندگی میکند. او اکنون زندگینامه خودنوشتهاش را با عنوان : "بسی دور از آنجا که میباید باشم" به زبان آلمانی منتشر کرده است. او در این کتاب زندگیاش را در میان رودی دوچکه و آیت الله خمینی وصف میکند. یورگ کریستیان شیلمولر، خبرنگار "دویچلند رادیو" به مناسبت انتشار این کتاب به دیدار نیرومند رفته است. او از نیرومند میپرسد، اگر او الان به ایران برگردد، چه اتفاقی برایش ممکن است بیفتد؟
نیرومند پاسخ میدهد: "فکر میکنم همان اتفاقی که برای هزاران نفر که به ایران برگشتند، افتاده. احتمالاً مرا بازداشت خواهند کرد، شکنجهام میدهند و اعدامم میکنند. این روزها این مجازاتها در ایران بسیار رایج است."
عجیب است که نیرومند با این آرامش از احتمال شکنجه و اعدامش در ایران حرف میزند. با اینحال آرامش او از توانایی روحیاش نشان دارد که زندگیاش را تحت تأثیر قرار داده است.
بهمن نیرومند از یاران رودی دوچکه و از فعالان نهضت دانشجویی آلمان در سالهای دهه ۱۹۶۰ بود.
نیرومند دارای اندیشه انتقادیست و در همان حال یک ناظر تیزبین و عملگراست که برای رسیدن به حقوق بشر و آزادی هرگز شهامت خطر کردن را از دست نداده است.
او میگوید: "طبعاً من در زندگی به خطرات زیادی تن دادهام. فکر میکنم هر فعال سیاسی که مقابل یک رژیم میایستد، میبایست خطر را هم به جان بخرد. این یک امر بدیهیست."
"طبعاً من به خطرات زیادی تن دادهام." این جمله از هر نظر بیانگر روح زندگینامه خودنوشت چهار صد صفحهای بهمن نیرومند است. این کتاب در واقع یک رمان سیاسی – حادثهای پرکشش است. نیرومند در این اثر با زبانی شیوا و به وضوح زندگیاش را توصیف میکند. این کتاب داستان زندگی یک فعال سیاسی و یک نویسنده است که در جوانی برای نخستین بار در زندگیش به آلمان مهاجرت میکند، بارها به ایران سفر میکند، جنبش دانشجویی در سالهای دهه ۱۹۶۰ و سقوط شاه و روی کار آمدن آیت الله خمینی را در سال ۱۹۶۷ (۱۳۵۷) تجربه میکند. خوشبختانه نیرومند در این کتاب هرگز اندیشه انتقادی را وانمینهد. او با صراحت از برخی خطاهایش و برخی تجربههایش که اکنون به نظر او تلخ، یا شرمآور و یا حتی اشتباه میآیند، سخن میگوید. نیرومند با رودی دوچکه رفاقت داشت و این دو نقشهای طرح کرده بودند و میخواستند یک فرستنده آمریکایی را منفجر کنند. شاعری به نام فرانتس یوزف دگنهارت قرار بود محل فرستنده را شناسایی کند، اما ترسید و از عهده این کار برنیامد و نقشه عملی نشد.
نیرومند میگوید: "اگر ما این فرستنده را منفجر کرده بودیم و لو میرفتیم، پیامدهای آن برای نهضت دانشجویی بسیار ویرانگر بود. ممکن بود نهضت دانشجویی را ناگهان به چشم یک خیزش جنایتکارانه ببیند. برای همین نقشه انفجار فرستنده آمریکایی یک فکر خام بود و ما در آن زمان به پیامدهایش اصلاً فکر نکرده بودیم. میخواستیم فقط به آمریکاییها از نظر مادی لطمه بزنیم. همین."
در کتاب نیرومند این ماجرا مانند یک داستان جنایی روایت میشود و با این حال نویسنده فراموش نمیکند که از نقش نهادهای اطلاعاتی در آلمان هم انتقاد کند.
(...)
این پرسش پیش میآید که آیا نیرومند در فعالیتهای سیاسیاش به حقوق بشر خود را پایبند میدانست؟
او میگوید: "بله. هم من و هم دوچکه هر گونه خشونت نسبت به انسانها را نفی میکردیم."
بهمن نیرومند در سال ۱۹۳۶ در تهران متولد شده است. او در مونیخ، توبینگن و برلین در رشتههای زبان آلمانی، فلسفه و ادبیات فارسی تحصیل کرده است، رساله دکترایش را درباره برتولت برشت نوشته، و از فعالان نهضت دانشجویی بوده است. او دو بار از ایران گریخت: یک بار در زمان حکومت شاه و یک بار هم پس از انقلاب. به این جهت "تبعید" از موضوعات محوری زندگینامه خودنوشته اوست.
زندگینامه خودنوشت بهمن نیرومند به زبان آلمانی. "بسی دور از آنجا که میباید باشم" نیرومند درباره حس تبعید میگوید: احساس گمگشتگی، احساس موقتی بودن و انتظار دائمی...
او درباره تبعید میگوید: " برای کسی که با احساس یک تبعیدی آشنا نیست، نمیشود این احساس را بازگو کرد. چون یک حس بسیار عمیق است؛ احساس گمگشتگی، احساس موقتی بودن و انتظار دائمی. وقتی انقلاب شد، به ایران برگشتم و خوشحال بودم که میتوانم آزادانه در کشورم زندگی کنم. اما بعد مجبور شدم ایران را ترک کنم. این شکست که برایم یک شکست فردی هم بود، داستان دردناکیست."
اما خوشبختانه نیرومند در آن دوران دشوار با انسانهایی آشنا شد که به او کمک کردند این بحران را از سر بگذارند. همسر او و عشق زندگیش: سونیا. نیرومند میگوید: از نظر سیاسی هم مدیون سونیاست. چون سونیا از یک ذهنیت ایدئولوژیک برخوردار نیست.
نیرومند میگوید: این واقعیت دارد که اپوزیسیون بعد از انقلاب ضربات سنگینی را متحمل شد. بسیاری از ایرانیان که نومید شدند، از سیاست هم بریدند.
او میگوید: "برای همین هم هست که الان در اپوزیسیون این همه گروههای کوچک وجود دارد. از راست تا چپ. یک اپوزیسیون متحد مثل آن زمان دیگر وجود ندارد."
در زندگینامه خودنوشتش اما بهمن نیرومند از یک موضوع غافل مانده است: نهضت سبز که با وجود آنکه با خشونت سرکوب شد، اما بسیاری از جوانان ایرانی آن را الگوی بهار عربی میدانند.
نیرومند میگوید از قصد به این موضوع نپرداخته. چون میخواسته فقط به موضوعات و وقایعی در کتابش بپردازد که به طور فعال در آنها نقش داشته است. اما او درباره نهضت سبز نظرش را با ما در میان میگذارد. میگوید: "حکومت موفق شد با سرکوب و شکنجه و دادگاههای فرمایشی صدای معترضان را خاموش کند. چنین است که سال ۲۰۱۱ به سال دگرگونی دنیای عرب تبدیل شد و نه دگرگونی ایران. غرب باید نسبت به ایران فعالتر شود، اما نه با قوای نظامی."
نیرومند میگوید: "حمله نظامی به ایران بزرگترین اشتباهیست که غرب میتواند مرتکب شود. نه. غرب میبایست همه فشار خود را وارد کند که حکومت ایران حقوق بشر را رعایت کند. خامنهای و احمدینژاد برای حفظ قدرتشان حاضرند از نظر اقتصادی تن به مصالحه بدهند، اما درباره حقوق بشر کوتاه نمیآیند. چون به خوبی میدانند که اگر حقوق بشر را پایمال نکنند، از امروز به فردا، دولتشان به سر خواهد آمد. دوران اصلاحات مدتهاست که در ایران سپری شده."
با این حال نیرومند هنوز امید خود را از دست نداده است. "امید" از مهمترین موضوعات محوری زندگینامه خودنوشته او هم هست. میگوید: من به امید زندهام.
نیرومند میگوید:"کسانی مثل خامنهای، مبارک و قذافی و بن علی شخصیتهای تأتر پوچی هستند در قرن بیستم. آنها به زبالهدانی تاریخ تعلق دارند."
خوب است که این گزارش را با روایتی از خاطرات نیرومند در سالهای دهه ۱۹۵۰ به پایان ببریم:
در سالهای پایانی دهه ۱۹۵۰ رئیس اداره خارجی ساواک در کلن به نیرومند پیشنهاد وسوسهانگیزی میدهد. او به او و یارانش پیشنهاد میکند که بعد از شرفیابی به حضور شاه به هزینه دولت ایران روزنامهای انتشار دهند. ظاهراً قصد داشته با این تمهید منتقدان و مخالفان را به حکومت نزدیک کند. واکنش نیرومند به این پیشنهاد نمایانگر روحیه او به عنوان یک ایرانی تبعیدیست.
نیرومند میگوید: "اینقدر ازین پیشنهاد عصبانی شدم که میز رییس ساواک را برگرداندم و گفتم: حرومزاده ما خریدنی نیستیم. بعدش هم با دوستانم رفتیم پی کارمان."
شناسنامه کتاب:
Bahman Nirumand: "Weit entfernt von dem Ort, an dem ich sein müsste". Rowohlt
نظرها
کاربر مهمان
ای کاش خود را می فروختید تا اینهمه زنان ایرانی تن فروشی نکنند. ای کاش خود را میفروختید تا به اینهمه جوان تجاوز نشود. ای کاش خود را می فروختید تا صدها هزار ایرانی در آتش نادانی و کینه جنگ طلبان دیوانه نسوزند. ای کاشخود را می فروختید تا خاکمان در خطر تهاجم بیگانگان نباشد و خلیج پارس و دریای مازندران را به بیگانه نبخشند. ایکاش پس از دیدن اینهمه جنایت حکومتی که مستقیم یا غیر مستقیم در به فدرت رسیدنش کوشیدید از مردم پوزشی خشک و خالی میخواستید. ای کاش خود را می فروختید ای کاش......
کاربر مهمان
من آن زمان فعال سیاسی نبودم اما ای کاش از الان من میآموختند و خود را میفروختند. قاه قاه !!!