ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

وقتی آقای تاجزاده خود و اصلاح‌طلبان حکومتی را لو می‌دهد

و این لنین زده مادون…

فرج سرکوهی - جمهوری اسلامی در حل مسائل خود درمانده است. نه فقط متن آقای تاجزاده، که مواضع کنونی و کارنامه دهه‌های اخیر این جناح و آن جناح، سترونی همه جناح‌ها را نشان می‌دهد.

نویسنده متن را می نویسد تا پیام های مشخصی را به مخاطب منتقل کند اما زبان و متن منفعل نیستند. متن نیز نویسنده را می نویسد و پس ِذهنیت و نانوشته های او را لو می دهد. تحلیل متن، متن ادبی به ویژه و هر متنی، از پوسته آشکار متن فرارفته و در ترکیب ها، واژه ها، سپیدی ها و نانوشته های متن، نویسنده، ـــ و شگردهای او را برای انتقال پیام و تمهیدهای او را برای پوشاندن و فریبکاری ـــ افشاء می کند.

فرج سرکوهی، نویسنده ایرانی

متن نامه آقای تاجزاده نیز آن چه را که او و اصلاح طلبان حکومتی در سر دارند اما نمی گویند و نمی نویسند، شگردهای اغلب بچه گانه اما نهادینه شده ی فریبکاری، دروغ گوئی و پنهان کردن بخشی از واقعیت را نزد او و جناح او، لو می دهد.

تحلیل برخی متن ها دشوار است اما برای تحلیل متن های خام دستانه ای چون متن آقای تاجزاده به فنون تحلیل متن نیاز نیست. کافی است اندکی، و فقط اندکی، در متن دقت کنیم تا پوسته متن بحرانی شده و «متنِ متن» آشکار شود. این نیز هست که متن هائی که در موقعیت بحرانی نوشته می شوند، چون متن این نامه، نانوشته ها را بیش تر لو می دهند چرا که موقعیت بحرانی نویسنده ی متن، متن را نیز بحرانی می کند.

مواجهه عقلانی حاکمیت

در متن آقای تاجزاده، هرجا که سخن از برخورد حکومت با خیزش های دی ماه مردمان در میان است، بر «مواجهه عقلانی حکومت با مسائل، بویژه بعد از اجتماعات اعتراضی» تاکید می شود و نه فقط یک بار که چند بار.

«مواجهه عقلانی» نخست دروغ است و بعد راست. نخست سرکوب را انکار می کند و بعد تایید. نخست می خواهد به ما بگوید که سرکوبی در کار نبوده است، فقط در یک هفته بیش از ۴ هزار نفر زندانی نشده اند، بیش از ٣۵ نفر کشته نشده اند، شماری را در زندان خودکشی نکرده اند، معترضین را به مصاحبه های اجباری وادار نکرده اند، نیروهای امنیتی به معترضین حمله نکرده اند و…

اما این دروغ به معنائی راست است چرا که با برداشت نویسنده از «برخور عقلانی» همگن است. سرکوب ها، «عقلانی» است چرا که با هدف بقای نظام رخ داده است. اگر سرکوب ها نبود با احتمال گسترش شورش ها «اصل نظام» در خطر بود. آن چه نظام را حفظ کند از منظر نویسنده متن «عقلانی» است.

همجناحی نویسنده متن، آقای عباس عبدی، پیش از او و در همان نخستین روزهای شورش های دی ماه هراسان نوشت «هر کس که می تواند اغتشاش ها را جمع کند» ـ جمع کردن از اصطلاح های رایج نیروهای امنیتی ایران است ـ آقای خاتمی، باز هم پیش از او، حتا بیان نارضایتی از آقای روحانی را در فضای مجازی «دسیسه» و بعدتر نیز مردم معترض را «اغتشاش گر» خواند، جلاد کردستان، آقای جلالی پور، معترضان را «کرکس» خطاب کرد و…

متن برای پرسش های ممکن، از جمله پرسش در باره سرکوب ها، پاسخی تعبیه نکرده است چرا که به رغم ادعای نویسنده، از گفت و گو می گریزد، متنی است که ادعای گفت و گو دارد اما به موعظه ی مستبدی تک گو برای مومنان او تقلیل یافته است.

و این حاکمیت محشر 

حاکمیت «به محض فروکش کردن تجمعات به فیلترینگ اینستاگرام و تلگرام پایان داد».

متن جنبش اعتراضی بیش از ۷۰ شهر را به «تجمعات» ی تقلیل می دهد که سرکوب هیچ نقشی در «فروکش کردن» آن ها نداشته است، نمی پرسد که حکومت چرا و به چه حقی «اینستاگرام و تلگرام» را در زمانِ «تجمعات» فیلتر کرد؟ برای او مهم نیست که رسانه های داخلی، پیش و پس از شورش مردم، سانسور شده و می شوند و فقط در انحصار دو جناح اصول گرا و اصلاح طلب حکومتی هستند. متن بهره گیری بدون فیلترینگ از «اینستاگرام و تلگرام» را نه حق شهروندان، که هدیه ای تلقی می کند که حکومت هر زمان که خواست می دهد و هر زمان که خواست می گیرد.

متن مدعی است که حاکمیت «بسیاری از بازداشت شدگان را آزاد کرد» اما نمی گوید که شمار بالائی هنوز در زندان مانده اند، که شماری را خودکشی کرده اند، که دستگیری معترضان از اساس نادرست و نشانه استبدادی است که راه را بر حضور مسالمت آمیز منتقدان و مخالفان بسته است.

حقِ اعتراض؟ 

متن مژده می دهد که حاکمیت « اعتراض را حق مردم خواند». به راستی؟ اگر کارگران برای تاسیس اتحادیه های کارگری مستقل، اعتراض به خصوصی سازی رانتی، افزایش دستمزد و… اعتصاب و تظاهرات و راه پیمائی کنند، اگر نویسندگان برای لغو سانسور کتاب تظاهرات کنند، اگر کمونیست ها، سوسیالیست ها، لیبرال ها و… در اعتراض به ممنوعیت حزب های سیاسی مستقل، بهائی ها در اعتراض به ممنوعیت تبلیغ دین خود، زنان برای اعتراض به حجاب اجباری، مردم برای اعتراض به اختیارات ولی فقیه، حق وتوی شش آخوند بر مصوبات مجلس، اجبار قانونی منطبق بودن مصوبات مجلس با شریعت اسلامی و… تظاهرات کنند، اگر در تظاهرات خود نه فقط به رد صلاحیت نامزدهای اصلاح طلب حکومتی، که به کل بررسی صلاحیت نامزدها اعتراض و خواستار آن شوند که هر نامزدی، از بهائی و کمونیست گرفته تا شیعه و غیرشیعه، از حق شهروندی نامزد شدن و فعالیت آزاد انتخاباتی برخوردار باشند و… حاکمیت اسلامی متن آقای تاجزاده «اعتراض” را حق مردم می خواند» و معترضین را سرکوب نمی کند؟

طرح این پرسش ها لازم نیست چرا که متن با تعریف «حق اعتراض» در چند مصداق، محدویت این «حق» را در ذهنیت نویسنده افشا می کند. «پیوندزدن حق اعتراض مسالمت‌آمیز و قانونی به آزادی انتخابات» و «حضور مستقیم… برای اعتراض به مهندسی انتخابات در پوشش نظارت استصوابی»، البته «بدون آنکه به اردوکشی خیابانی و اقدام علیه امنیت ملی متهم شد». محدوده حق اعتراض در ذهنیت نویسنده در همین حد تنگ است و این به قول فروغ در «ای مرز پر گهر» یعنی «کشک» یا به گفته ی اخوان در «کتیبه»:

«همه با یکدگر پیوسته لیک از پای و با زنجیر
اگر دل می کشیدت سوی دلخواهی
به سو او توانستی خزیدن لیک تا ان جا که رخصت بود.
تا زنجیر»

متن زنجیرِ قانون اساسی اسلامی، ولایت فقیه، شورای نگهبان، انحصار همه حق های شهروندی به دو جناح حکومتی، ممنوعیت حزب ها و اتحادیه های مستقل، تبعیض علیه زنان و دین ها و عقاید و… را بر پای ما بسته است و حد آزادی ما را به اعتراض به «نظارت استصوابی شورای نگهبان» محدود می کند.

چرا متن می خواهد «نظارت استصوابی» لغو شود و نه همه نظارت ها و سانسورها و ممنوعیت های ضدحقوق بشری؟

با لغو نظارت استصوابی نامزدهای جناح اصلاح طلب حکومتی رد صلاحیت نشده و سهم این جناح در بافت قدرت و ثروت بیش تر می شود. غیرخودی ها؟ یا سربازان بی جیره و مواجب و رای دهندگان منفعل اصلاح طلبان حکومتی هستند یا بروند کشک خود را بسابند ورنه ایران «سوریه ای» می شود.

پوشاندن واقعیت فریبکاری است و دروغ

متن در جای دیگر نیز «حق اعتراض» را انکار و چون همه اصلاح طلبان حکومتی نه هر «تجمعی» که «تجمعات قانونی» را به رسمیت می شناسد اما فریبکارانه پنهان می کند که بر اساس «قانون» تنها تجمع هائی مجاز است که وزارت کشور، پس از بررسی سخنرانی ها و سخنرانان و شعارها و هدف ها و….پس از اطمینان از این که تجمع مخالف «قوانین» موجود نیست، برای آن ها مجوز صادر کند. پنهان می کند که این مجوز حتا برای اصلاح طلبان حکومتی، جز به زمان انتخابات و برای گرم کردن تنور آن، به ندرت صادر می شود چه رسد برای معترضین مستقل از همه جناح های حکومتی.

همین فریبکاری و دروغ گوئی نهادینه شده نزد اصلاح طلبان حکومتی را از جمله در رقابت های انتخاباتی می توان دید. به هنگام رقابت های انتخاباتی به مردم وعده ها می دهند و پس از پیروزی در هر انتخاباتی ــ مجلس یا ریاست جمهوری ــ برای گریز از مسئولیت وعده هائی که داده اند، می نالند که تحقق وعده های ما ممکن نیست چون رئیس جمهور «تدارکات چی» است، اختیارات او محدود است، نهادهای انتصابی قدرتمند مانع اند و… پیش از انتخابات اما به ناممکن بودن تحقق وعده های خود در ساختار قانونی و واقعی مسلط هیچ اشاره نمی کنند.

صندوق و انتخابات آزاد؟ 

متن هر جا که لازم است برای دلربائی از خواننده از واژه هائی چون «صندوق رای» و «انتخابات آزاد» بهره می گیرد اما مصداق های این مفاهیم در متن، که از معنای واقعی این اصطلاح ها بسیار دوراند، ذهنیت نویسنده را افشا می کنند. مصداق انتخابات آزاد در متن انتخابات ریاست جمهوری با حضور روحانی و رئیسی و انتخابات مجلس با «فهرست امید» قاتلانی چون ری شهری و نجف آبادی و… است. «حاکمیت نیز وقایع ۸۸ حق رای را تثبیت کرد تا دوباره صندوق و نه خیابان محل وزن‌کشی در عرصه سیاسی کشور شود»، «مردم توانستند از دل یک امر ظاهرا غیرممکن .. یک انتخابات نسبتا آزاد خلق» کنند.

انتخابات آزاد به معنای آزادی رسانه ها، حزب ها، حق نامزدی و فعالیت آزاد انتخاباتی «همه» شهروندان است نه انتخاباتی که به دو جناح حکومتی، به انتخاب بین قاضی قاتل و رئیس شورای امنیت قاتلان، به انتخاب این یا آن باند رانت خوار، به انتخاب بین فهرست نظامی گرایان اصول گرا و فهرست امید قاتلان شناخته شده، محدود است.

ملت کیست؟ معترضان یا نامعترضین؟

متن دوگانه سازی را زمینه «سوریه ای شدن» می داند و فهرستی از دوگانه های نامطلوب نویسنده ارائه می دهد. در فهرست بلندبالای دوگانه های نامطلوب نویسنده نشانی از دوگانه خودی و غیرخودی نیست.

حذف این دوگانه اما بی دلیل نیست. اصلاح طلبان حکومتی نیز از دوگانه ای که شهروندان را به دو گروه صاحبان همه حق ها و محرومان از همه حق ها تقسیم کرده و به حذف فرهنگی و سیاسی رقبای آنان منجر شده است، سود می برند.

این نگاه در تعریف متن از ملت نیز لو می رود «ملت” کیست؟ آن متعرضین چند ده هزار نفره؟ یا نامعترضین؟». از نگاه متن «آن چند ده هزار نفر معترض» ملت نیستند. خلاص. متن حکم سلب تابعیت معترضان را صادر می کند. به همین سادگی.

حتا وقتی برای آینده وعده می دهد از «بازترشدن فضای سیاسی و انتخاباتی کشور» حرف می زند. دقت چندانی لازم نیست. سخن از «بازتر» شدن فضا به روی برخی است نه باز شدن فضا به روی همه شهروندان.

وسوسه شیطانِ چپ و جهنم سوریه ای شدن 

ملایان و کشیش ها در موعظه های خود مخاطبان را از وسوسه شیطان، آتش جهنم و مار غایشه و… می ترسانند و متن آقای تاجزاده، که بر محور روان شناسی ترس بنا شده و نه بر عقل و استدلال، مخاطبان را از وسوسه شیاطین «لنین‌زده مادون اصلاح طلبی» ـ بخوانید چپ ها ـ و از جهنم سوریه ای شدن می ترساند و چه نفرت و کینه ای موج می زند در این اصطلاح مجعول «لنین‌زده» آقای تاجزاده و چه ترسی.

متن مخالفت با ساختار و قانون اساسی اسلامی را «انقلاب» و «خشونت» تلقی کرده، چشم بر راه های گوناگون گذر از استبداد به دموکراسی بسته و برای ترساندن مردم گذر از استبداد را همه جا و بدون استثنا، «انقلاب» و این واژه را در کنار «خشونت» و «حمله خارجی» می گذارد: «انقلاب و حمله خارجی» «جنگ و آشوب»، «خشونت‌های داخلی و دخالت‌های خارجی»، «جنگ یا خشونت انقلابی».

گذر از استبداد جمهوری اسلامی جز با انقلاب ممکن نیست؟ آیا انقلاب همه جا و لزوما به «خشونت» و «دخالت خارجی» منجر می شود؟ آیا هیچ راهی برای گذار بدون خشونت از استبداد اسلامی ممکن نیست؟ متن تک صدائی به پرسش ها نمی پردازد.

صدور صندوق رای به سوریه، یمن و لیبی

متن به درستی و به حق بر شر بودن دخالت خارجی تاکید می کند اما با تایید دخالت نظامی جمهوری اسلامی در سوریه و یمن شر بودن دخالت خارجی را به دخالت در ایران محدود می کند. با رهبر جمهوری اسلامی و سیاست های میلیتاریستی او همراه شده و با زبان جورج بوش و چون او، از کارکرد نیروهای نظامی ایران در سوریه دفاع می کند. بوش حمله به افغانستان و عراق را از جمله با بردن «صلح و دموکراسی» به این کشورها توجیه می کرد و آقای تاجزاده می نویسد «فکر می‌کنم که ما ایرانیان… می‌توانیم آینده قابل قبولی را حتی در سوریه رقم زنیم باید بکوشیم که سوریه و یمن و لیبی نیز از امنیت و صلح پایدار برخوردار شوند و صندوق رای را فصل‌الخطاب جامعه خود قرار دهند».

نیروهای نطامی جمهوری اسلامی قرار است «صندوق رای» را به سوریه و یمن و لیبی ببرند. همان صندوقی که در خود ایران به دو جناح حکومتی محدود است.

می پرسد «اگر مخالفان اسد با دخالت خارجی مخالفت می‌کردند، اگر خشونت به‌کار نمی‌بردند» و اگر… و اگر… «چه بسا جنگ داخلی اساسا شکل نمی‌گرفت». در فهرست اگرهای متن حتا یک بار پرسیده نمی شود «اگر اسد تطاهرات اعتراضی و مسالمت آمیز مردم را برای دموکراسی در همان آغاز سرکوب نکرده و به خواست مردم برای دموکراسی تن می داد» چه؟

تونس و سوریه 

متن به روال مبتذل ترین رسانه های زرد در مقایسه تونس و سوریه همه تفاوت ها و تمایزات تاریخی، فرهنگی، سیاسی، اقتصادی، ژئوپولیتیکی و… دو کشور را نایده می گیرد تا بر نقش یک عامل تاکید کند: تونس «حکومت تک حزبی و تک‌صدایی» نشد چرا که «نیروهای سیاسی آن اعم از مسلمان و سکولار «بر «توافق» توافق کردند. تا درباره قانون اساسی توافق کنند»

متن می کوشد تا یک نکته اساسی را از چشم خواننده پنهان کند. اگر تونس چنین شده است که او می گوید، نخستین و مهم ترین گام در این مسیر قیام مردم علیه حکومت استبدادی سابق و سرنگونی و براندازی آن بود. آقای تاجزاده گمان می برد این عامل مهم را از ما مخفی کرده است پس به ایران که می رسد از این مرحله مهم می پرد و از ما می خواهد همین چارچوب استبدادی را، که مستبدانه تر از حکومت استبدادی سرنگون شده تونس است، بپذیریم و با آن توافق برسیم.

توافق که با که؟ و در باره چه؟ 

ما غیرخودی ها، که به رغم تفاوت های بسیار نظری و سیاسی و برنامه ای، به مثل چپ یا لیبرال یا چه وچه، در متن خلاصه و چنان در گونی «سکولار» چپانده شده ایم که انگار هیچ برنامه دیگر و هیچ تفاوتی با هم نداریم، ما که حتا اجازه نداریم رمان ها و شعرهای خود را بی سانسور منتشر کنیم، ما که حتا نمی توانیم نهاد صنفی مستقل داشته باشیم چه رسد به حزب های سیاسی یا رسانه مستقل، ما که حتا از حق اعتصاب کردن محرومیم، ما سلب حق شدگان غیرخودی در باره چه و با که به «توافق» برسیم؟

اما مخاطب نویسنده ما نیستیم. او با تلاش برای حفظ نظامی که بر حذف حقوق غیرخودی ها شکل گرفته است، از توافق بین دو جناح حکومتی سخن می گوید. نمونه تونس فقط برای رد گم کردن است.

این پرسش مطرح است که در قانون اساسی «دموکراسی توافقی تونس»، که متن توصیه می کند، بندهائی در باره اختیارات ولی فقیه، شش فقیه شورای نگهبان با حق وتوی مصوبات مجلس، تبعیض علیه همه دین های غیر شیعه، علیه زنان و… هم گنجانده شده است؟

اعتراض مردمی یا دوگانه سازی سوریه ساز؟ 

متن که در آغاز خود را موافق با «حق اعتراض» مردمان وانمود می کرد در ادامه خیزش مردم را ««دوگانه‌سازی‌های سوریه‌ساز»، «پروژه سوری‌سازی» می خواند و در باره واکنش بخش هائی از مردم به خیزش اعتراضی دی ماه می نویسد «جامعه مدنی ایران تسلیم این دوگانه‌سازی‌های سوریه‌ساز نشد»، «بخش بزرگی از ایرانیان… به پروژه سوری‌سازی نه گفتند، و با اینکه جوانان خشمگین و معترض را فرزندان خود می‌دانستند و… اما به دخالت خارجی، به خشونت‌ورزی و به فرقه‌گرایی و دوقطبی‌سازی‌های کاذب و خطرناک قاطعانه نه گفتند»

در خیزش اعتراضی دی ماه مردمان حتا یک حرکت یا شعار به سود «سوری‌ سازی»، «دخالت خارجی، خشونت ‌ورزی، فرقه‌ گرایی و دوقطبی‌ سازی ‌های کاذب و خطرناک» دیده نشد. هیچ نشانی از دخالت خارجی، هیچ اشاره ای حتا به خواست های به حق اقوام نبود. معترضین دست به خشونت نزدند و…

اما در کنار دوقطبی دموکراسی و استبداد، دو قطبی ثروتمندان غارت گر رانت خوار و اکثریت فقیر غارت شده روح بسیاری از شعارها بود. این دوقطبی اما «کاذب» نیست. نویسنده متن که خواهان «مبارزه واقعی با فساد است» برای دیدن واقعیت این دو قطبی می تواند به همجناحی های خود نگاه کند، به وزیران حزب کارگزاران، پسر ژن خوب آقای عارف، خویشان و نزدیکان آقای رفسنجانی و خاتمی، دختر صفدر حسینی، برادران رئیس جمهور و جهانگیری… نگاه کردن به رانت خواران بزرگ جناح مقابل پیشکش.

من هرگز 

«من هرگز تن به تقسیم‌بندی بیشرمانه “ناموس ما”، “ناموس آنها” ندادم» و ناموس همه برای من مهم بوده است.

لابد «هرگز» عضو موثر سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی نبوده است که در سال های نخست جمهوری اسلامی رهبری و بدنه نیروهای سرکوب را شکل دادند، بازجوئی ها کردند، شکنجه ها کردند، اعدام ها کردند، بمب ها بر سر مردم کردستان فرو ریختند، جلادخانه های اطلاعات سپاه، وزارت اطلاعات، دادستانی انقلاب اوین را برساختند و مدیریت کردند، حتا در اتاق های وزارت ارشاد شلاق زدند. «هرگز» عهده دار مدیریت سانسور در وزارت ارشاد نبوده است، به هنگام قدرت خود و جناح خود، و نه به وقت رانده شدن از قدرت، به اعدام های سال های اول انقلاب، شکنجه ها و اعدام های سال های ۶۰ ، فتوای قتل نویسندگان، کشتارهای سال ۶۷، قتل و سانسور نویسندگان و ناراضیان و… معترض بوده است.

متن با «هرگز» خاکستر بر چشم حقیقت می پاشد اما با «عقلانی» خواندن سرکوب خیزش دی ماه مردمان، افشا می کند که نویسنده متن ، آن جا که نظام به خطر افتد، همان است که بود: عضو موثر سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، سانسور چی ارشاد و همکار و همدست سرکوب گران.

برنامه های آینده؟ 

اصلاح طلبان باید «حاکمیت بویژه شخص رهبر و نیز منصوبانش را از اضطراری بودن شرایط آگاه سازند» ــ پیام این جمله؟: «شخص رهبر و منصوبانش» آگاه و مطلع نیستند و آدم بی اطلاع، مسئول و مقصر نیست.

ــ «راه تعامل با جهانیان و نیز با همسایگان در پیش گیرند تا اقتصاد میهن و مردم رونق گیرد».

پیش فرض این رهنمود این است که با پیوستن بیش تر ایران به بازار سرمایه داری جهانی رونق اقتصادی رخ می دهد. آقای تاجزاده لابد نمی داند که در میان کشورهای عضو بازار جهانی هم کشورهائی هستند درگیر بحران اقتصادی حتا در بخش غربی اتحادیه اروپا. نمی داند که رونق اقتصادی سرمایه دارانه (یا در واقع رانتی ـ نفتی) خود به خود به عدالت اجتماعی منجر نمی شود و آن حد از عدالت اجتماعی، که در برخی کشورهای اروپای غربی هست، نه حاصل رونق اقتصادی که حاصل چند قرن مبارزه بی امان کارگران و حزب های چپ است ورنه رونق اقتصادی در آمریکا و چین هم هست.

ــ «اصلاحات که… می‌تواند بدون خونریزی و خسارت‌های بزرگ، استقلال، یکپارچگی سرزمینی، امنیت عمومی و ملی ایران را حفظ کند و مانع حاکمیت اندیشه طالبانی بر آن شود».

در این برنامه حتا اشاره کوچکی به تنظیم اقتصاد بر محور حداقلی از عدالت اجتماعی، متوقف کردن برنامه های نئولیبرالی، تلاش برای کاستن از شکاف فقر و غنا، دموکراسی، حذف ولایت فقیه، آزادی رسانه ها، رفع تبعیض ها از جمله تبعییض علیه غیرخودی ها، دین های غیرشیعه، زنان،.. نیست.

رفسنجانی، خاتمی و روحانی، روسای جمهور مطلوب اصلاح طلبان حکومتی، و نیز رقیب آنان احمدی نژادِ پوپولیست و جناح اصول گرا، مجری برنامه های نئولیبرالی ـ رانتی در ددمنشانه ترین روایت آن بوده و هستند و متن این مهم را دور زده و مدعی است که «حق مردم در اعتراض به فقر و ستم» را به رسمیت می شناسد اما در ادامه متن انحصارطلبی و روحیه مستبد اصلاح طلبی حکومتی و نویسنده را لو می دهد. متن حق مردم معترض را برای تاسیس سازمان ها، اتحادیه ها، حزب ها و نهادهای مستقل (مستقل) خود به رسمیت نمی شناسد و می خواهد که با «درونی‌کردن آن جوانان معترض»، آنان را نیز گرد پرچم اصلاح طلبی حکومتی و در مسیر خواست این جناح ــ لغو نظارت استصوابی ــ بسیج کند.

و….

جمهوری اسلامی در کلیت خود در حل مسائل خود درمانده است. نه فقط متن آقای تاجزاده، که مواضع کنونی و کارنامه دهه های اخیر این جناح و جناح های رقیب آن، سترونی همه جناح های حکومتی را در تولید برنامه و مفاهیم نشان می دهد. جمهوری اسلامی در نزدیک به ۴ دهه گذشته امکانات بالقوه خود را در تطبیق با واقعیت های نو مصرف کرده و به پایان ظرفیت های بالفعل و بالقوه خود رسیده است. این اما بحثی دیگر است که در متنی دیگر بدان می پردازم.

منبع:  اخبار روز

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • کاوه

    بنظر می رسد که بخشهایی از اپوزیسیون ج.ا. ، اصلاح طلبان را بعنوان کیسه بوکسی که می خواهند دق دلی خود را از اینکه اعتراضات مردم در دی ماه سرکوب شد و معترضین مورد حمایت سایر اقشار و بخصوص طبقه متوسط قرار نگرفتند و زیر سرکوب و شکنجه له شدند ، ، اصلاح طلبان را بعنوان کیسه بوکسی که می خواهند دق دلی خود را سر آنها خالی کنند مورد نقد قرار می دهند ، هیچکس ( بجز محمد رضا نیکفر در نوشته اش در باره اعتراضات اخیر ) به این مسئله توجه نکرد که طبقه متوسط و اقشار مرفه نخواستند در این هنگامه بر علیه رژیم برخیزند و توجیهات اصلاح طلبان و تلاش برای نزدیک شدن به کانون مرکزی قدرت معلول این واقعیت است . نوشته " سرکوهی " بیشتر خالی کردن دق دل بر سر اصلاح طلبان است وچنان در این جنگ تن به تن با " تاجزاده " غرق می شود که به ریشه های سازش اصلاح طلبان با نظام نمی پردازد . ریشه این سازش ، شریک بودن طبقه متوسط با حاکمیت در سلب مالکیتها و سودی که از صاحبان مشاغل ازاد و کسبه وبازار از تورم می برند ، سرمایه گذاری های اقشار مرفه در بانکهای ج.ا. و سودی که از خرید سهام و بورس بازی بدست می آورند است . " نوشته سرکوهی علیرغم غنای ادبی و پر احساس بودنش عمیق نیست و قصد دارد با گرفتن اشک از مخاطب حقانیت خود د را القا کند

  • انقلاب توزیع عدالت الزامی

    برای میلیون ها نفر دختر و پسر که به سن مجردی قطعی رسیده اند (تخمین ده ملیلیون نفر هستند ) دیگر امید ندارند که پروزه های کذایی ایجاد شغل ، و اینکه بیاند بنشینید ما برای شما طی 5 الی 10 سال شغل ایحاد می کنیم (این به درد شاید جوانهای 20 ساله بخورد!)، مثلا ای پیر دخترها و ای پیرپسرهای بیکار و فقیر بیایید وام 15 یا 20 ملیونی بگیرید با اقساط 3-40- ساله! ماهی یک تا دو میلیون قسط دهید ، تا مثلا در ده سال آینده صاحب خانه، ماشین و بچه شوید! عالی جنابان کارشناس اقتصادی، اینها نوش دارو پس ازمرگ سهراب است. مجردان بالای 35 سال، مثلا مردی که از از سن بلوغش 20 سال گذشت و در سن 40 سالگی است، دیگر اینها برایش حکم نوش دار پس از مرگ سهراب است! این پیرمجردان و این خانواده فقیر بدون خانه و بیکار و بی چیز ، دیگر جوانی را سپری کرده و مستقیم به پیری پرتاب شده اند! هم اکنون نیازمند بهشان خانه بدهید، هم اکنون بدون قسط و بدون دغدغه نیازمند کاری با درامد مثلا دو میلیون تومان در ماه هستند تا شاید جرئت کنند ازداج کنند و شاید بتوانند صاحب یک فرزند شوند! البته برخی از این پیرمجردان شاید هرگز ازدواج نکنند (این حق انتخاب دارند و باید به انتخابشان احترام گذاشت ولی حق زندگی و حق خانه داشتن و بیمه بازنستگی دارند!) و شاید هرگز بچه دار نشوند، باز هم حق زندگی شرافتمندانه دارند ، حق داشتن خانه دارند، حق بیمه و بازنستشگی دارند، این انقلاب شماها، این اصلاحات 20 ساله کذایی شماها، این 40 سال حکومت رانتی و پربحران پرخسارتان نسل اینها سوزانده، بایست حقشان بدهید حقی سی چهل سال ازشان دریغ شد، حق اینها داشتن لاقل یک خانه کوچک و یک درامد حداقلی در حد تامین معیشت حفظ کرامت انسانی و بیمه و تضمین بازنستگی است، اگر هر کسی غیر از این در سر دارد برای انقلاب یا اصلاحات، باید بکشد کنار. ایران صاحب دو تریلیون دلار ثروت عمومی است (اراضی و منابع زیرزمینی و نفت و گاز و...) و با تقسیم عادلانه سهام مالکیت اینها میان فقرا از جمله این ناامیدان به صورت فوری و رایگان می توان این پیرمجردان و این خانواده های نیازمند را نجات داد.

  • سعیا

    در جنبش اعتراضی دی ماه مردم بیشتر بر علیه تندروهای جناح محافظه کار شعار دادند اما بیش از انها این استمرار طلبان بودند که تاوان این شعارها را پرداخت کردند . تقریبا می توان گفت که همه اعتبار ااصلاح طلبان د از خاتمی گرفته تا تاجزاده و حتی زباکلام تمام اعتبار خود را نزد کسانی که در سالها از سر ناچاری به انها رای داده بودند بطور کامل باختند و نتایج ان را در نخستین انتخابات پیش رو خواهیم دید .

  • bijan

    جناب " پیمان " اگر اپوزیسیون خارج بدون تشکیلاتی منسجم و فرا گیر است به خاطر پراکندگی شدید بین آنها است و این ریشه در فرهنگ خود محوری ما ایرانی ها دارد که نمیتوانیم آرا و نظرات متفاوت را در یک مجموعه مشترک با توافق و اجماع در موارد کلی گرد آوریم . اینکه همه را مقصر بدانیم نا درست است . کار روشنفکر متعهد نقد جریاناتی است که عوام فریبند و این کار ی است که جناب سرکوهی میکند . اگر شما گرایش سیاسی ایشان را دوست ندارید ربطی به نوشته های انتقادی ایشان ندارد . ایشان در خارج چه کاری جزآنچه تا کنون کردند میتوانستند بکنند ؟!. شما یکجا به کل اپوزیسیون ایراد میگیرید که چرا برنامه ندارند و کاری نمی کنند و بعدش از کسی که بیش از سایرین فعال است عیب می گیرید !! درباره اینکه ایشان دارند از مواهب مادی و رانتی در غرب بهره میبرند از آن بر چسب هایی است که جریانات تندرو داخلی به مخالفان نظام می زنند . روزگار خوش

  • پیمان

    اگر جمهوری اسلامی (اصلاح طلبان و اصولگرا) در کلیت خود در حل مسائل خود درمانده است، درماندگی اپوزیسیون خارج از کشور نیز عمری به درازی بقای جمهوری اسلامی است. دریغ از یک برنامه راهبردی واستراتژیک،یک حزب فراگیر دموکراسی خواه با مرامنامه مشخص و یک فعال سیاسی موجه و دموکرات که وقتی سخن می گوید لااقل یک درصد از جمعیت ایران را کنجکاو کند که چه میگوید.نه خیر جناب سرکوهی!شما و دیگر دوستان مخالفان خارج نشین نیز به سهم خود مقصرید. خاصه شما که پس از خروج از ایران فعالیت ادبی خود را کنار گذاشته اید و فعال سیاسی از نوع برانداز شده اید جسارتا بفرمایید در این سالها زندگی در غرب و بهره گیری از مواهب مادی و معنوی آن و حضور مستمر (از همان نوع استمرار که اصلاح طلبان را استمرار طلبان می نامید) در تریبونهای مختلف دیداری و نوشتاری (از بی بی سی و رادیو فردا گرفته تا رادیو رمانه و اخبار روز...) چه کرده اید در این سالها جز پراکندن بذر کینه و فحش نامه یومیه به نئولیرالیسم و قوچانی و خجسته رحیمی و اصلاح طلبان...؟ همچنان تقدیس چریک و چپ انقلابی دهه چهل و دیگر هیچ؟!

  • کامنت‌توجه

    از فوران مطالبات معیشتی تا افول اصلاح‌طلبی- در گفت‌وگو با پرویز صداقت https://www.radiozamaneh.com/378593

  • گزارش

    تقریبا سالی سی ملیایارد دلار زا پول مردم فقیر ایارن تنها خرج حفظ حکومت دیکتاتوری بعثی نژادرپست اسد شده است. ح.متی که به خاطر اختلاف صدام بعثی و نابودکردن عقبه سیاسی اسارئیل، نیورهای شیعی مذهبی ولاایی مسلح کرد و در بهمن 1357 با دادن هزارن قبضه سلاح به کمیته ها سپاهی های موجب سرنگونی حکومت شاه شد و حالا فقط در عرض شش سال بنا بر تخمین 180 ملیارد دلار از پول ایران دزدیده است. خاندان اسد برای محض رضایت شیعه امام زمانی و دوستی مردم ایارن کمیته و سپاه مسلح نکردند انها سعی کردند یک متحد در کشور زرخیز ایارن درست کنند تا در چنین مواقعی هزینه دیکتاتور ی اقلیت علوی بر اکثریت مردم غیر علوی تضمنی کنند و نشان داد سرمایه گذاری خبریکردند! در نژادرپستی این حکومت اسد، چند مورد: ایدلوژی بعثی توسط میشل افلق مسیحی نزادرپست درست شد، او التقاطی از الحاد کمونیستی را با نژادپرستی عربی ایجاد کرد که هدف برتری دادن نژاد عرب در خاورمیانه است، از ویزگی هایش دشمنی نزادرپستانه با عجم و یهود است نام کشور سوریه رسما جمهوری عربی سوریه گذاشته اند! با وجودی لااقل25% جمعیت این کشور غیر عرب هستند و از مردمان کُرد و اسور ی و ارمنی و ارمنی ... هستند! این حکومت هنوز هم نام خلیج فارس را خلیج عربی عنوان میکند و همیشه رای مثبت داده ب رادعای امالرت بر جزایر سه گانه! همیشه در یازمان اتحادیه عرب از ادعای امارت حمایت کرده است مثل حزب الله لبنان مثل حماس! حماس رسما باری صدام عزا گرفت، فلسطینی ها و یمنی های زیدی (با شیعه امیه فرق دارند و اصلا اعتقادشان زمین تا اسمان شیعه امیه فرق دارد اینها در یمن اقلیت 40 درص عمدتا در شما هستند و حوثی دارند یمن دو تکه میکنند/) به علی عبداله صالح تنها کسانی بودند از صدام در حمله به کویت حمایت کردند. در غزه هر ساله برای مرگ صدام بزرگداشت برگزرا می شود و برای صدام مجمسه یادبود ساخته اند! فلسطنی ها تا قبل قیام مردم سوریه همیشه مورد حمایت اسد بودند ولی در حادثه یرموک علیه اسد قیام کردند چون فلسطنی ها سنی هستند و نمی خواهند یک اقلیت علوی (با تشیع فرق دارند) بر انها حکومت کنند. در ایران تحت سلطه ولایت فقیه از همچین کسانی حمایت کرد و با دخالتش اجازه داد قیام مردم اکثرا سنی سوریه به انحراف و جنگ داخلی کشیده شود و داعش بوجود اید.

  • گزارش

    "گزارش محرمانۀ اسرائیل" از نیروهای سپاه پاسداران در سوریه / رادیو فرانسه، جمهوری اسلامی ایران، بگفتۀ دَنی دانون، سفیر اسرائیل در سازمان ملل متحد، هم اکنون ٣٠٠٠ تن از نفرات سپاه پاسداران را در سوریه استقرار داده و در مجموع ٨٢٠٠٠ نفر نظامی و شبه نظامی مسلح را در این کشور در کنترل خود دارد. / هزیه ماهانه این نیور هزار دلار باشد در سال می شود 365 هزار دلار برای نفر این زهنیه حداقلی باری یک نیوری نظامی با تجهیزات است. در این شش سال می اتوان تخمین زد 179,580,000,000 دلار یعنی سالی 29,930,000,000 دلار / تازه گفته شده 60 هزار تا صد هزار در رعاق نیور دارد سپاه قدس. هزینه میلیتاریستی نظام ولایت فقیه، بخشی از بودجه مخفی است که زننیم اقتاصد ایانر که در چندگ نهاد رهبر یاست و بخشی رسمی تامین یم شود. از ان هشتصد ملیادر دلار دوران احمدی نژادو درامد 800 هزار ملیارد تومانی دوران حسن روحانی بخش عمده اش به روشهای مختلف خرج ماشین جنگی و میلیتاریستی حکومت میشود وبعد بیشاز 50 میلیون نفر ایرانی با کمتر از سه دلار روز زندگی میکنند (24 ملیون بیکار یا ;لبکاری پنهان دارند / الان 5 dملیون نفر به مجردی قطعی رسدند و 5 ملیون نفر هم رداستانه مجردی قطعی هستند یعنی ده ملیونفر از باروری نسل خارج میش وند و موجب مبیشود در 30 سال اینده ایران از 40 میلیون جمعیتش کم شود!)! 50 ملیونفر مردم ایران زیر خط فقر هستند و حکومت چوب حراج زده به ثورت عمومی مردم ایران ! دارد اخرین شانس فقرزدایی از بین میبرد! تنها شانس باقی مانده توزیع منابع ثروتزای یعنی منابع معدنی نفتی رکتهیا حکمت به صورتر ایگان فوری استف ولی دانراینها به حراج میگذانرد و یمان رانتخوران به اسم خصوصی از سترس مردم خراج یمکنن، بخش عمده ای از این ثورت به صورت راز و طلا از کشور خراج می شود و ممکن هرگز برنگردد! هدف فقیر رکدن دائمی اکثر مردم است تا هرگز ملتی به نام ایران قدرت نگیرد!

  • جهانگرا

    ای کاش زمانه مقالات اندیشمندانی نظیر آرامش دوستدار، ماشالله آجودانی، فرج سرکوهی، مجید محمدی و دیگر متفکران سکولار و نواندیش را بیشتر منتشر نماید. انتشار ... مطول تاجزاده چه سودی دارد. این پایوران نظام ولایی و لابی گران و روشنفکران ملی- مذهبی خارج نشین را همه می شناسند که چه موجودات ... هستند. ضمنا ارتباط کامنت طولانی در مورد شاهنامه را با مقاله آقای سرکوهی متوجه نشدم.

  • Khaled

    خيلي جالب و مستدل و علمي و منطقي بود.متشكرم بابت روشنگريتون.

  • داود بهرنگ

    (4) فردوسی در بارۀ موضوع دوم می نویسد: سُرخه پسر افراسیاب را گرفتند. او را دست بسته به پیش انداختند و دوان تا به لشکرگاه ایرانیان بردند. رستم او را که دید «یکی سرو آزاده بُد بر چمن ـ برش چون برِ شیر و رخ چون بهار ـ ز مُشک سیه کرده بر گل نگار.» گفت: به دشتش برید. «ابا خنجر و روزبانان و تَشت.» در ادامه گفت: او را ـ بسان گوسپند ـ چنان بکُشیدش که پدرش سیاوش را کُشت. سُرخه گفت «ای سرافراز شاه ـ چه ریزی همی خون من بی گناه؟» و گفت: من از دوستان نزدیک سیاوش بودم. او را کسانی کشتند که نزد من منفور بودند. رستم نشنیده گرفت و گفت: ببرید و بکُشیدش. گفت: باشد که دل پدرش افراسیاب همچون دل ما پردرد و چشمانش گریان گردد. فردوسی در ادامه می نویسد: آن که او را کشت «دو پایش زبر سر نگونسار کرد.» آنگاه «بر آن کشته از کین برافشاند خاک ـ تنش را به خنجر بکردند چاک.» و در پایان به شِکوه می نویسد: جهانا! چرا چنین داغ بر دل آدمیان می نهی!؟ «جهانا چه خواهی ز پروردگان ـ چه پروردگان داغ دل بردگان؟» با احترام فراوان داود بهرنگ

  • bijan

    خیزش اخیر مردم اصلاح طلبان را بیش از اصولگرایان آشفته کرد ! چون آنها هستند که به میرا ث خمینی دل بستگی دارند ولی اصول گرایان صرفا از نام خمینی استفاده ابزاری میکنند تا در قدرت بمانند. اگر مردم در انتخابات به فهرست اصلاح طلبان رای میدهند چون گزینه دیگری ندارند و این کار تاکتیکی و از سر ناچاری است .

  • داود بهرنگ

    (3) فردوسی در بارۀ موضوع اول می نویسد: «چو این گفته بشنید کاوس شاه ـ سر نامدارش نگون شد ز گاه.» در بارۀ رستم می نویسد: «تهمتن چو بشنید زو رفت هوش ـ ز زابل به زاری برآمد خروش.» در بارۀ زال پدر رستم می نویسد: «به چنگال رخساره بشخود زال ـ همی ریخت خاک از برِ شاخ و یال.» در بارۀ ایرانیان می نویسد: «برفتند با مویه ایرانیان ـ بدان سوگ بسته به زاری میان ـ همه دیده پر خون و رخساره زرد ـ زبان از سیاوش پر از یاد کرد.» در ادامه می نویسد: بزرگان لشکری «همه خاک بر سر به جای کلاه.» و آنگاه می نویسد: رستم «به دادار دارنده سوگند خورد ـ که هرگز تنم بی سلیح نبرد ـ نباشد، نشویم سرم را ز خاک ـ همه بر تنم غم بود سوگ ناک.» و نیز گفت: «همی جنگ با چشم گریان کنم ـ جهان چون دل خویش بریان کنم» و چون سودابه را برانگیزانندۀ این رویداد می دانست بدو حمله برد و او را با خشم و خروش فراوان کُشت. فریاد برآورد و گفت: «سیاوش به گفتار زن شد به باد ـ خجسته زنی کو ز مادر نزاد!» پس به تدارک جنگ پرداخت و سواران را گفت: «چنین کار یکسر مدارید خرد ـ چنین کینه را خرد نتوان شمرد ـ ز دل ها همه ترس بیرون کنید ـ زمین را ز خون رود جیحون کنید!» و آنگاه گفت: «به یزدان که تا در جهان زنده ام ـ به کین سیاوش دل آگنده ام.» ادامه در 4

  • داود بهرنگ

    (2) فردوسی داستان سیاوش را در شاهنامه در دو قسمت نوشته است. یکی داستان سیاوش تا به قتل اوست. دیگری داستان پس از قتل است. سیاوش های ما ایرانی ها را در عصر حاضر در دو نوبت کشته اند. گروهی را حکومت پهلوی کشته است. گروه بسیار بزرگتری را حکومت ولایت فقیه (جمهوری اسلامی ایران) کشته است. نوشتۀ فردوسی در این باره است. فردوسی قسمت دوم داستان سیاوش را چنین آغاز کرده است: خبر آمد که سر سیاوش را در توران زمین چون سر مرغ بریدند. گفته شد افراسیاب کاری کرد که «بنالد همی بلبل از شاخِ سرو ـ چو درّاج زیر گُلان با تذرو ـ همه شهر توران پر از داغ و درد ـ به بیشه درون برگ گلنار زرد ـ گرفتند شیون به هر کوهسار ـ نه فریاد رس بود و نه خواستار.» فردوسی با این آغاز به دو موضوع در این باره پرداخته است. 1) روانشناسی واکنش 2) کور بینی کین. ادامه در 3

  • داود بهرنگ

    (1) داستان سیاوش بلندترین داستان در کتاب شاهنامه فردوسی است. داستان سیاوش دارای عناصر جامعه شناختی و روانشناختی است. فردوسی این رویداد داستانی را با همین نظر لحاظ کرده است. آنچه به اندیشۀ فردوسی غنای ویژه داده تجربۀ گذار سیاسی جامعه از شهر به مادون شهر در دورۀ حکمرانی [یا ولایت] غزنویان و به ویژه در دورۀ ولایت سلطان محمود غزنوی است. سیاست دورۀ غزنوی ـ که سیاست گذار و مادون شهری و نوعاً ولایی است دارای جنبۀ توحش نیز است. توحش از فراورده های مستقیم یک چنین گذاری است. داعش نمونه مشخص آن در عصر حاضر است. فردوسی بر این زمینه [یعنی توحش سیاسی] بزرگترین ناقد حکومت ولایی سلطان محمود غزنوی است. ما متأسفانه در ایران به دلیل ماهیت سرکوبگرانه رژیم پهلوی در خوانش خود از شاهنامه به همه موارد نقد فردوسی در شاهنامه جنبه "فخر" و ستایش داده ایم و بدین سبب کتاب را ـ ناخواسته ـ تحریف کرده ایم. بلی شاهنامه کتاب هویت ما ایرانی هاست. ما اما آن را هیچگاه درست نخوانده ایم. خودمان را درست در آن ندیده ایم و هیچگاه به بازنگری خودمان نپرداخته ایم. این است که گاه با هزار سال پیش خودمان فرقی نداریم. شاهنامه آینه ای است که حکیم فردوسی آن را هر آن رویاروی ما قرار داده و از ما خواسته تا خودمان را در آن به دیدۀ باز نگری ببینیم. من این جا ـ فراخور مقام و موقعی که در آنیم ـ دو نکته از فراوان نکته های شاهنامه را که فردوسی آن دو را "ایرانی" دانسته ـ بی آن که بخواهم داوری کنم ـ برجسته می کنم. ادامه در 2

  • داود بهرنگ

    با سلام مقدمه: فرج سرکوهی را جز به فرج سرکوهی عزیز نمی توان نام برد که عزیز است. اما ای عزیز! من وقتی تاریخ پنجاه ساله کشور شما را در دورۀ پهلوی می خوانم متوجه می شوم که شما پنجاه سال شعار "زنده باد آزادی" سر داده اید بی آن که بدانید مشکل شما نبود دمکراسی است و آن "آزادی" که شما در پی آنید از اجزای دمکراسی است. سبب این خبط و خطا به نظر من زیستن در محاط استبداد است. آدم وقتی در احاطۀ استبداد می زید درست نمی بیند و از این رو خبط و خطا می کند. اما (1) دانسته نیست که آقای تاج زاده دانسته دروغ می گوید. (2) و من بر این نظرم که دید و درک آقای تاج زاده در برخی موارد خبط و خطاست؛ اما او دروغ نمی گوید. جز این نوشتۀ شما ـ که در کلیت خود دردمندانه و درست و گاه بسیار درست است ـ در بردارندۀ هنگ و آهنگی است که من در این رابطه نظر شما را به نوشتۀ زیر ـ که در بارۀ من و شمای ایرانی است ـ جلب می کنم. مراد من اینجا ایجاد توجه نسبت به مسئولیت من و شمای نوعی است. ادامه در 1