حمید نوذری: جنبش های پایدار رهبران خود را خواهند ساخت
به باور حمید نوذری، یکی از نویسندگان کتاب «هنوز در برلین قاضی هست؛ ترور و دادگاه میکونوس»، اعتراضات سراسری دیماه هر چند کوتاه و غیرمتمرکز بود، اما «به اندازه دو دهه تجربه سیاسی به فعالان سیاسی آموخت».
حمید نوذری فعال سیاسی پرسابقه و چپگرا است که پس از آغاز سرکوبهای دهه ۶۰ به تبعید رفت و اکنون مسئول کانون پناهندگان سیاسی ایرانی در برلین است. به باور این فعال کهنهکار و یکی از نویسندگان کتاب «هنوز در برلین قاضی هست؛ ترور و دادگاه میکونوس»، اعتراضات سراسری دیماه هر چند کوتاه و غیرمتمرکز بود، اما «به اندازه دو دهه تجربه سیاسی به فعالان سیاسی آموخت». به عقیده نوذری، بهترین سناریو برای آینده این اعتراضات زمانی رقم خواهد خورد که فعالان مدنی و کارگری با تکیه بر تجربه دی ۹۶ و با آموختن از آن، به سازماندهی دوباره خود دست بزنند.
***
■ به نظر شما آیا میتوان علت غایی توضیحدهنده برای اعتراضات اخیر یافت، آیا آنها چندعلتی و چندبنیانی بودند، و اساساً خودتان آنها را چگونه ارزیابی میکنید؟
دادهها به ما نشان میدهد اکثریت قشر معترض را نابرخورداران و محرومان تشکیل میدهند. اما نباید دلایل این خیزش تنها به مسائل اقتصادی تقلیل داده شود. به دو دلیل: سرعت تغییر و ارتقای شعارها به نحوی بود که به عنوان مثال در روز چهارم شعارهای سیاسی و تحولطلبانه به وضوح دست بالا را داشتند. این نشاندهنده سیاسیبودن یا بهتر بگویم رشد سیاسی این خیزش بود. دوم اینکه حتی آمارهای رسمی رژیم میگوید که بیش از ۶۰ درصد شعارهای سیاسی بودند. شاید این ویژگی رژیم جمهوری اسلامی باشد که هر خواست صنفی یا اقتصادی به سرعت رنگ و بوی سیاسی به خود میگیرد.
■ به نظر شما این اعتراضات چه نتیجهای در سیاستهای خارجی ایران در خاورمیانه دارد؟
یک نتیجه فوری خیزش سراسری دیماه فروریختن تصویری بود که جمهوری اسلامی در منطقه از خود ساخته بود و بازنمایی میکرد. اما آنچه اکنون در نقطه مقابل این تصویر عیان شده، این است که ایران با همان مشکلاتی دست و پنجه نرم میکند که اکثر کشورهای منطقه: نبود آزادی های سیاسی/ اجتماعی، دخالت دین در دولت، نابرابری های جنسیتی، فساد و ارتشاء شدید و اختلاف طبقاتی و فاصله زیاد میان ثروتمندان و طبقات فرودست.
علاوه بر این، در چند ساله گذشته ایران تمارض می کرد که برای دخالت نظامی و سیاسی در کشورهای منطقه از حمایت داخلی و مردمی برخوردار است، اما اما اکنون به نظر می رسد این بازنمایی به شدت متزلزل شده.
■ چه طور میتوان اعتراضات ایران را در بستر جهانی اعتراضات و فرمهای جدید مبارزه و مقاومت قرار داد (بهویژه، در مقایسه با بهار عربی و در میان آنها، تونس که تقریباً همزمان با ایران اعتراضات مشابهی را از سر گذراند)؟
جدا از کمی اختلافات در اکثر کشورهای خاورمیانه، جوهر اعتراضات به فساد حکومتی، استبداد سیاسی، نابرابری های شدید اقتصادی، خصوصی سازی های بی رویه و تا حدود زیادی دخالت دین در دولت بر میگردد.
یک نتیجه فوری خیزش سراسری دیماه فروریختن تصویری بود که جمهوری اسلامی در منطقه از خود ساخته بود و بازنمایی میکرد. اما آنچه اکنون در نقطه مقابل این تصویر عیان شده، این است که ایران با همان مشکلاتی دست و پنجه نرم میکند که اکثر کشورهای منطقه: نبود آزادی های سیاسی/ اجتماعی، دخالت دین در دولت، نابرابری های جنسیتی، فساد و ارتشاء شدید و اختلاف طبقاتی و فاصله زیاد میان ثروتمندان و طبقات فرودست.
اما در تونس در مورد مثال شما، یعنی تونس، کاملاً اتفاقی متفاوت با ایران رخ داد. در آنجا به نفع دموکراسی نوعی از توافق بین مردم و حکومت برقرار شد. اما در ایران بخشی از خودیها که خودشان را اصلاحطلب رژیم میدانند، در روزهای اول شکایت میکردند که این «کرکسها» چرا «مانند دهه شصت از خیابان جمع نمیشوند». و بعد از چند روز به این نظر «داهیانه» رسیدند که دولت به حق اعتراض مردم اذعان داشته و مردم خواستههای اقتصادی به حق داشته اند. این خیزش، هر چند کوتاه، هرچند غیر متمرکز، اما به اندازه دو دهه تجربه سیاسی به فعالان سیاسی آموخت.
■ به نظر شما چپ ایران در این اتفاقات چه نقشی میتوانست بازی کند و چه نقشی بازی کرده است؟
بدون شک این محیط، محیط چپ بود. بنابر دادههای من و گزارشهایی که مستقیماً از ایران داشتم، فعالان چپ در این خیزش نقش داشتند اما مداخلات سازماندهیشده نبود، نمیتوانست هم باشد. عملاً هیچ سازمان چپی در ایران، حتی اجازه فعالیت نیمهعلنی هم ندارد. چپ خارج کشور هم، به جز حمایت کار دیگری نمیتوانست بکند و نکرد. در نتیجه فعالیت اپوزیسیون چپ خارج کشور به اقداماتی همچون انتشار بیانیه، حضور در خیابانها و در میادین اصلی شهرها و آگاهی رسانی به مطبوعات و مجامع بین المللی محدود شد.
به نظر من، مسئولان امنیتی رژیم هیچ گاه تا به این حد از سرکوب نیروهای چپ و اساساً حذف ساختاری به عنوان تشکیلات، احساس رضایت نکرده بودند. چرا که با این سیاست عملاً «رهبران طبیعی» این نوع خیزش ها را از بین بردند.
البته اینکه چپ نتوانست نقش تعیین کننده ای در خیزش دیماه داشته باشد را نباید تنها به عامل سرکوب محدود کرد. بلکه خود چپ واقعاً موجود ایران، از نظر سیاسی، تشکیلاتی و نظری در موقعیتی نیست که در جریان چنین برآمدهایی مداخلاتی جدی داشته باشد.
■ با توجه به خلاء رهبری در اپوزیسیون ــ چه درون ایران و چه خارج آن ــ، این اعتراضات چه تأثیری بر بازآرایی نیروهای سیاسی در ایران میگذارد؟ به نظر شما بهترین سناریویی که از پی این اتفاقات میتواند رخ دهد، چیست؟
در جواب پرسش آخر شما مایلم به این چند نکته اشاره کنم:
یک- خلاء رهبری بیش از همه با از بین بردن رهبران بالقوه و یا اجبار به تبعید آنها اتفاق افتاده است.
دو- نباید از خیزش هایی همانند خیزش دیماه ایران، انتظار داشت که از همان اول با رهبران فرهمند و کاریزماتیک خود ظاهر شود. تجربه به ما نشان می دهد، در ادامه حرکت، این جنبش ها رهبر یا رهبران شاخص خود را معرفی خواهند کرد. اما بعید میدانم که این رهبران از میان کسانی باشند که با توجه به سابقه سیاسی و مبارزاتی خود می خواهند بر این جایگاه تکیه بزنند و خود را به این خیزش های جوان و نوپا تحمیل کنند.
سه- اپوزیسیون چه در خارج و چه در داخل، می بایست خود را برای مرحله ای که خواستهای براندازانه در آن هر روز پررنگ تر میشود، آماده کند و از مفاهیم یا واژگانی چون انقلاب، براندازی، خیابان و یا درگیری مستقیم با رژیم نهراسد.
چهار- این خیزش به وضوح ضعف جامعه مدنی ایران را عیان کرد که می بایستی با اندکی سازماندهی و خواستهای از پیش فکر شده، به این خیزش بپیوندند.
پنج- بهترین اتفاقی که میتوان بیفتد این است که فعالان جامعه مدنی در ایران با درسگیری از این خیزش به سازماندهی مجدد خود بپردازند. در این چشم انداز کارگران، معلمان، پرستاران، زنان و دانشجویان بیش از همه مد نظر من هستند.
شش- فعالان خارج کشور و محققان در ایران میبایست به یک نکته جدید در مبارزات اخیر ایران توجه کنند و آن خواستهای مردم شهرستان های کوچک به ویژه نسل جوان آنان است. به عبارت دیگر از تهرانمحوری (یعنی تمرکز فعالیتها در تهران و دیگر شهرهای بزرگ) باید کنده شویم.
در همین زمینه
نظرها
نظری وجود ندارد.