اینجا بند نسوان است
<p>منیره برادران - در دهه ۸۰ شاهد گسترش فعالیت‌های مدنی و در رأس آن‌ها مبارزات برابری‌خواهانه زنان و نیز گسترده‌تر شدن عرصه‌های اعتراض رسانه‌ای به برکت وبلاگ‌نویسی هستیم. با سرکوب و دستگیری کنشگران این عرصه‌ها در کشوری که حکومتش هیچ حرکت مستقل و انتقادی را برنمی تابد، نسل جدیدی از زندانی سیاسی پدید آمد.</p> <!--break--> <p>این نسل متفاوت با پیشینیان خود زندان را تجربه کرد که در زندان‌نگاری این دوره منعکس است. از ویژگی این نوشته‌‌ها تر و تازه بودن‌شان در زمان نگارش آن‌هاست. راویان گزارش خود را چند روز بعد از آزادی و ‌گاه حتی در زمان حبس می‌نوشتند و بلافاصله از طریق رسانه‌های اینترنتی در دسترس همگان قرار می‌دادند. جنبه ژورنالیستی این نوشته‌ها بیشتر از وجه خاطره نویسی آن‌هاست. راویان عمدتاً زن هستند. <br /> </p> <p>در همین‌جا تذکر این نکته را ضروری می‌بینم که کاربرد واژه "نسل"، شامل همه زندانی‌های سیاسی یک دوره نمی‌شود. در همین دوره زندانیان متهم به براندازی، وابستگی به سازمان‌های سیاسی مخالف و یا زندانیان کرد، زندان را جوری دیگر تجربه کردند تا فعالان مدنی. <br /> </p> <p>در نیمه دوم دهه ۸۰ که کارزار زنان با شکل‌گیری "جنبش یک میلیون امضاء" و "کمپین علیه سنگسار" جنبه بیرونی به خود گرفت، بازداشت گسترده کنشگران زن را در پی داشت. در زندان آن‌ها با زنانی که قربانی فقر، محرومیت و قوانین تبعیض‌آمیز بوده‌اند، هم‌بند شدند. <br /> </p> <p>هم‌بندی با زندانیان غیر سیاسی شاید برای مدتی کوتاه قابل تحمل و حتی پرماجرا باشد ولی در درازمدت فرسایش مضاعفی برای زندانی سیاسی ایجاد می‌کند. مردان زندانی سیاسی عموماً این اقبال را دارند که با هم‌سنخی‌های خودشان هم‌بند شود مگر در موارد تنبیهی. ولی در دهه‌های ۷۰ و ۸۰ برای زندانیان زن چنین نبود. در زمستان ۱۳۸۸ زنان زندانی سیاسی در اعتراض به این امر و خواست داشتن بند مستقل دست به اعتصاب زدند. <br /> </p> <p><strong>زندان میدان کارزار <br /> </strong></p> <p> </p> <p>برای دختران جوانی که در کارزار "یک میلیون امضاء" برای تغییر قوانین نابرابر تلاش می‌کردند، اما، هم‌بند شدن با زنان محروم و دیدن چهره عریان نابرابری و خشونت دلیلی بود بر حقانیت باور‌هاشان. آن‌ها این فرصت را به تداوم کارزارشان تبدیل کردند. آن‌ها برای زنانی که به آن‌ها هیچ‌وقت فرصتی برای آگاهی به حقوقشان داده نشده، از حق برابری گفتند و از رنج‌ها و بی‌حقی‌هایی که قوانین و فرهنگ مردسالار بر این زنان تحمیل کرده، نوشتند. این گزارش‌ها فصل تازه‌ای در ادبیات زندان را گشوده که ممکن است به چند هفته یا حتی چند روز حبس مربوط باشد. کم شدن دامنه مسائل، این امکان را به راویان می‌دهد که در نوشته‌شان بر روی یک یا چند موضوع تمرکز و تعمق کنند. <br /> </p> <blockquote> <p><img alt="" align="middle" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/monbzanz03.jpg" />مریم حسین‌خواه:آن‌ها من را فرستاده بودند آنجا تا تنبیه شوم، من اما آنجا بودم تا آدم‌هایی را ببنیم و بشناسم که هیچ جای دیگر و هیچ‌وقت دیگر نمی‌شد که بشناسمشان</p> </blockquote> <p>تفاوت آشکاری در نوشته‌های پیش از ٢٢خرداد ١٣٨٨و بعد از آن وجود دارد که گویای تغییر شرایط زندان است. در این بررسی این دو دوره را از هم جدا می‌کنم. <br /> </p> <p>مریم حسین‌خواه می‌نویسد: "آن‌ها من را فرستاده بودند آنجا تا تنبیه شوم، من اما آنجا بودم تا آدم‌هایی را ببنیم و بشناسم که هیچ جای دیگر و هیچ‌وقت دیگر نمی‌شد که بشناسمشان. آدم‌هایی که نیمه پنهان جامعه ما هستند که مثل یک زخم چرکین آن‌ها را از همه پنهان می‌کنیم و حتی بودنشان را به روی خودمان نمی‌آوریم." <br /> </p> <p>جلوه جواهری زندگی‌های از هم پاشیده ساکنان اوین را گواه روشنی بر ناعادلانه بودن قوانینی می‌داند که برای تغییرش مبارزه می‌کند. او می‌نویسد:"اینجا بند نسوان اوین است، با بیش از هزار و یک قصه، قصه‌هایی تو در تو که در هزار توی هر بند و سلول در هم می‌آمیزند و دوباره تکرار می‌شوند. قصه‌های واقعی از زندگی زنانی که وقتی می‌فهمند برای نوشتن و گفتن از حقوق زنان، بازداشت شده‌‌ای، همه وجودشان همدردی می‌شود. اینجا در بند نسوان زندان اوین برای گفتن از خواسته‌هایمان نیازی به مثال آوردن نیست." <br /> </p> <p>شاید برای خواسته‌هایی که بدیهی می‌نمایند، نیازی به مثال نباشد، ولی برای ما که سرگذشت‌های تلخ این زنان را اغلب از طریق صفحه حوادث روزنامه‌ها و در سطح می‌شناسیم، این مثال‌ها لازم است که نظری هم به عمق این زندگی‌ها داشته باشیم. زنان کنشگر در تصویر هم‌بندانشان به رابطه علت و معلولی ناشی از قوانین زن‌ستیز و فرهنگ مردسالار انگشت می‌گذارند. <br /> </p> <p><strong>"شوهرکشی"<br /> </strong></p> <p> </p> <p>"شوهرانمان در گورهای سربسته هستند و ما هم در گورهای سرباز، ما‌‌ همان روزی که شوهرانمان را کشتیم، خودمان هم مردیم." <br /> </p> <p>محبوبه حسین‌زاده این جملات را از زنی نقل می‌کند که در تخت سه‌طبقه‌ روبروی او با کابوس‌های مرگ شوهرش شب را به صبح می‌رساند. او شوهرش را با ضربات چاقو به قتل رسانده است. در نگاه کنشگران به پدیده "شوهرکشی" که به یکی از جرائم متداول در بین زنان زندانی تبدیل شده، دقت و نگاه جامعه‌شناسانه مشهود است. شهناز غلامی درباره زندان تبریز می‌نویسد: <br /> </p> <blockquote> <p><img alt="" align="middle" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/monbzanz04.jpg" />جلوه جواهری: اینجا بند نسوان اوین است، با بیش از هزار و یک قصه، قصه‌هایی تو در تو که در هزار توی هر بند و سلول در هم می‌آمیزند و دوباره تکرار می‌شوند</p> </blockquote> <p> </p> <p>"در دهه‌های گذشته تعداد قاتلان زن در زندان بسیار معدود بود، (به عنوان مثال هشت نفر در سال ١٣۶٨) ولی امروزه چهل درصد زندانیان زن در بند مذکور را در شهر تبریز، زنان قاتل تشکیل می‌دهند. وجود چنین آماری آن هم فقط مربوط به یک بند از زندان بزرگ تبریز یعنی «بند هشت نسوان جرائم» تأمل‌برانگیز است و بیانگر وجود نا‌بهنجاری‌های عمیق اجتماعی حاکی از مدیریت ناصحیح جامعه می‌باشد. می‌توان گفت بیش از نیمی از این قاتلان به جرم همسرکشی به زندان آورده شده‌اند. این مسأله گویای این واقعیت به‌غایت تلخ است که زنان جامعه ما در نتیجه اعمال فشار از سوی فرهنگ مردسالارانه حاکم به اشکال مختلف مثل اجرا و تصویب قوانین تبعیض‌آمیز علیه زنان، بی‌‌تناسب با شرایط فعلی جامعه، نگرش جنسیتی تعصب‌آمیز و حاکمیت عرفی یک طرفه مردانه ناچار در خانواده‌هایی زندگی کنند که بسیار نابسامان و شکننده بوده و واکنش همسرکشی بازتاب شرایطی است که آسیب‌شناسی دقیق آن در این مجال نمی‌گنجد." <br /> </p> <p>تقریباً در تمام نوشته‌های مورد نظر ما پدیده شوهرکشی که با عدم امکان حق طلاق گره خورده است، حضور اندوهباری دارد. جلوه جواهری می‌نویسد: <br /> </p> <p>"بسیاری از زنان به زندان افتاده‌اند فقط و فقط برای اینکه حق طلاق نداشتند. آری، مقصر بسیاری از موارد همسرکشی در میان ساکنان بند نسوان، نداشتن حق طلاق است و بن‌بست‌هایی که جامعه و‌ گاه قوانین برای‌شان ایجاد کرده‌اند." <br /> </p> <p>مریم حسین خواه می‌نویسد: "از زندان متنفرم به خاطر سمیرایی که وقتی به زندان آمد یک دختر ١٨ ساله چشم و گوش بسته بود و وقتی من دیدمش یکی از گنده‌لات‌های اوین که جرأت نمی‌کردم به او سلام کنم، پدرش را کشته بود. پدری که سال‌ها به او تجاوز می‌کرد، که باردارش کرده بود. زهر به پدر اثر کرد و سمیرا زنده ماند. می‌خواست هردوشان بمیرند. نشد. آمد زندان. نابود شد." <br /> </p> <p>و ناهید کشاورز از "ژ" دختر جوانی می‌نویسد که به جرم معاونت در قتل شوهرش در زندان به سر می‌برد: "او تحصیلاتش را در دوره راهنمایی ناتمام نهاده است. ژیان سبزواری است. او در ۱۶ سالگی با شوهرش ازدواج کرده است. شوهری که به گفته او بسیار خشن بوده است. در آخر با همکاری مرد جوانی در ۱۸ سالگی شوهرش را می‌کشد. هم‌جرمش اعدام شده است. خودش می‌گوید: زندگی فعلی من در زندان خیلی بهتر از زندگیم با شوهرم است." <br /> </p> <p>شهناز غلامی از از زبان خدیجه خانم که به جرم قتل شوهرش در زندان است، می‌نویسد: "ما در شرایط بسیار سخت اقتصادی به‌سر می‌بردیم من با بچه‌هایم در یک کارخانه آجرپزی در تبریز کار می‌کردم ولی شوهرم مرا به شدت کتک می‌زد و مورد آزار و اذیت قرار می‌داد. او بدون اجازه من همسر دیگری اختیار کرده بود و ما هرچه پس‌انداز می‌کردیم او همه را خرج خود و همسر دومش می‌کرد تا اینکه یک روز در دعوای هر روزه بیل را برداشتم و او را مصدوم کردم." <br /> </p> <p><strong>تبعیضات دیگر<br /> </strong></p> <p> </p> <p>همان‌قدر که بی‌مهری قوانین، نظام سیاسی و فرهنگ زن‌ستیز در زندان خشن‌تر و عریان‌تر است، جامعه و خانواده هم نسبت به زن "مجرم" بی‌رحم‌تر می‌شوند. جلوه جواهری می‌نویسد: "در هر گوشه اغلب زنانی را می‌بینیم که زیر ضرب و شتم شوهرانشان دست به جنایت زده‌اند، در حالی که نمی‌توانستند از حصار تنگی که دورشان را گرفته، رهایی یابند اما همین زنان را می‌بینی که به محض زندانی شدن، فراموش‌شدگان خانواده‌‌ همان شوهران و پدرانی هستند که آن‌ها را به اینجا کشانده‌اند." <br /> </p> <blockquote> <p><img alt="" align="middle" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/monbzanz05.jpg" />ناهید کشاورز از "ژ" دختر جوانی می‌نویسد که به جرم معاونت در قتل شوهرش در زندان به سر می‌برد</p> </blockquote> <p>مریم حسین خواه می‌نویسد: "بندی که ما بودیم بند محکومان مالی بود و بیشترشان یا به خاطر شریک شدن در معاملات مالی شوهر‌هایشان به زندان افتاده بودند. یا آقای شوهر از چک و امضای آن‌ها استفاده کرده بود. قسمت دردناک ماجرا هم آنجا بود که جناب شوهر خودش با وثیقه رفته بود بیرون و زن بیچاره داشت آب خنک می‌خورد و یا بد‌تر از آن زنش را طلاق داده بود." <br /> </p> <p>زنان متهم به جرائم مربوط به مواد مخدر و فحشاء هم که از رایج‌ترین جرائم در زندان‌هاست، در اغلب موارد از طرف مردان خانواده وادار به این‌کار شده‌اند. با این‌همه عمدتاً آن‌ها هستند که باید بار مجازات را بر دوش کشند. همین تبعیض در مورد "جرائم" مربوط به رابطه نامشروع هم عمل می‌کند. مریم حسین‌خواه به نقل از دختر جوانی می‌نویسد: "خانه دوست پسرم بودم که ریختند و ما را گرفتند. فکر کنم همسایه‌ها خبر داده بودند. دوستم بعد یک هفته سند گذاشت و آزاد شد، ولی من هفت ماهه که اینجا هستم." <br /> </p> <p><strong>تأثیر زندان بر فعالیت کنشگران<br /> </strong></p> <p> </p> <p>مریم حسین‌خواه از آن چند هفته زندان، آنقدر خاطره و درد دارد که رد آن‌ها در یادداشت‌هایش در وبلاگ، هنوز هم پیداست: "اما وقتی مرا بازداشت کردند نمی‌دانستند مرا به کجا می‌فرستند، نمی‌دانستند بودن کنار این زنان برای همه عمر خواب آرام را از من خواهد گرفت. نمی‌دانستند با دیدن قربانیان برخی که می‌خواهم سرنوشتشان تغییر کند دیگر هیچ‌گاه نخواهم توانست شانه از زیر بار مسئولیت سنگین خود خالی کنم." <br /> </p> <p>او در زندان تصمیم می‌گیرد کتابخانه‌ای برای بند زنان اوین راه‌اندازی کند و این‌کار را بعد از آزادی با یاری جمعی از فعالان حوزه زنان و اعضای کتابخانه صدیقه دولت‌آبادی پیش می‌برد. <br /> </p> <p>زندانی شدن جلوه جواهری به ابتکاری از طرف او و دوستانش می‌انجامد. نمایشگاهی از آثار جلوه جواهری در دی ماه ١٣٨۶، زمانی که او هنوز دربند است، برپا می‌شود. هدف نمایشگاه کمک به زنان زندانی از طریق عواید حاصل از فروش این آثار است.</p> <p> </p> <p><strong>زنان قربانی و ناآگاهی به حقوق خود</strong></p> <p> </p> <p>در مورد مسئله ناآگاهی به حقوق و قوانین در میان زندانیان روایت‌ها متفاوت هستند. در مقابل بعضی روایت‌ها، مثلاً در روایت شهناز غلامی از زندان تبریز، که زنان هیچ آگاهی از حقوق خود ندارند، ناهید کشاورز عقیده دیگری دارد: <br /> </p> <p>"همه این زنان خواهان قوانین بهتر و تغییر مناسبات اجتماعی هستند و به نوعی شاهد شکلی از آگاهی جنسیتی در آنان هستیم، گرچه برای درگیر شدن در مبارزه اجتماعی برای انجام تغییرات، هنوز این آگاهی را ندارند اما وقتی تو توضیح می‌دهی که برای چه چیزهایی مبارزه می‌کنی و چرا به اینجا آمده‌ای، با تو همدلی می‌کنند و به نوعی در تلاش‌های تو امید به تغییر زندگیشان را می‌بینند." <br /> </p> <p>محبوبه حسین‌زاده هم ناآگاهی را مطلق نمی‌بیند: <br /> </p> <p>"زن زندانی که هم‌اکنون او نیز مشغول ثبت خاطراتش در دفتر کوچکی است مرا به گوشه‌ای می‌کشاند و می‌گوید آیا من می‌توانم به شما برای جمع آوری امضاء کمک کنم و می‌خواهد هرطور شده برگه‌ای را به او برسانیم تا زنانی که خود در بن‌بست اوین گرفتار مانده‌اند برای دیگران روزنه‌ای بازکنند، با تک تک امضا‌هایشان" <br /> </p> <blockquote> <p><img alt="" align="middle" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/monbzanz06.jpg" />محبوبه حسین‌زاده هم ناآگاهی را مطلق نمی‌بیند.</p> </blockquote> <p>توجه به مسائل حقوقی در برخورد خود این کنشگران با زندانبانان هم مشهود است. آن‌ها از حقوق خود دفاع می‌کنند و به موارد نقض قانون اعتراض می‌کنند. نیلوفر گلکار در مصاحبه‌ای می‌گوید: "وارد اوین که شدیم به ما چشم‌بند زدند و گفتند باید چشم‌بند بزنیم. ابتدا چند نفر اعتراض کردند که این‌کار قانونی نیست ولی مسئولان اوین ما را مجبور به زدن چشم‌بند‌ها کردند." <br /> </p> <p>این فضاهای باریک هم که بعد از دهه ۶۰ ایجاد شده بود، بعد از ٢٢ خرداد ٨٨ بسته شد و تجاوز، شکنجه، اعترافات اجباری، قتل و اعدام‌های سیاسی تداعی وضعیت آن دهه سیاه شد. "الان مثل دهه شصته یک طرفش محاربه هست که جرمش اعدامه و طرف دیگه‌اش هم توبه و اظهار پشیمانیه". این حرف بازجوست که سعیده کردی‌نژاد در نوشته‌اش آورده است. <br /> </p> <p>این را هم فراموش نکنیم که در‌‌ همان زمان هم بودند زندانیانی با اتهامات دیگر و بازجویی‌هایی از نوع دیگر. آن‌ها شکنجه می‌شدند و به اعدام یا حبس سنگین محکوم می‌شدند. از نوشته جلوه جواهری درباره شیرین علم هولی، که بعد از اعدام او نوشته، متوجه می‌شویم که شیرین را برای اعتراف شکنجه می‌کردند. <br /> </p> <p>بعضی از نوشته‌هایی که در اینجا به آن اشاره شد، در اینترنت هم به‌سختی قابل دریافت هستند. رسانه‌های اینترنتی این حسن را دارند که نوشته‌ای را در زمانی کوتاه در سراسر دنیا انتشار دهند، اما با حذف از حافظه اینترنتی، دسترسی به آن‌ها مشکل‌آفرین می‌شود. این یکی از مشکلات دنیای رسانه‌ای امروزی است که به ما گوشزد می‌کند برای ضبط و ثبت این نوشته‌ها که غیر از جنبه ادبی آن‌ها در زمره اسناد و مدارک قرار دارند، تدابیری بیندیشم. مثلاً از طریق ایجاد یک سایت آرشیو ویژه یا چاپ آن‌ها.<br /> </p> <p><strong>عکس نخست: نقاشی، اثر مینو خواجه‌الدین</strong></p> <p> </p> <p><strong>در همین زمینه:</strong><br /> <a href="#http://radiozamaneh.com/taxonomy/term/1619">::مجموعه مقالات منیره برادران پیرامون ادبیات زندان در دفتر "خاک"::</a></p> <p> </p>
منیره برادران - در دهه ۸۰ شاهد گسترش فعالیتهای مدنی و در رأس آنها مبارزات برابریخواهانه زنان و نیز گستردهتر شدن عرصههای اعتراض رسانهای به برکت وبلاگنویسی هستیم. با سرکوب و دستگیری کنشگران این عرصهها در کشوری که حکومتش هیچ حرکت مستقل و انتقادی را برنمی تابد، نسل جدیدی از زندانی سیاسی پدید آمد.
این نسل متفاوت با پیشینیان خود زندان را تجربه کرد که در زنداننگاری این دوره منعکس است. از ویژگی این نوشتهها تر و تازه بودنشان در زمان نگارش آنهاست. راویان گزارش خود را چند روز بعد از آزادی و گاه حتی در زمان حبس مینوشتند و بلافاصله از طریق رسانههای اینترنتی در دسترس همگان قرار میدادند. جنبه ژورنالیستی این نوشتهها بیشتر از وجه خاطره نویسی آنهاست. راویان عمدتاً زن هستند.
در همینجا تذکر این نکته را ضروری میبینم که کاربرد واژه "نسل"، شامل همه زندانیهای سیاسی یک دوره نمیشود. در همین دوره زندانیان متهم به براندازی، وابستگی به سازمانهای سیاسی مخالف و یا زندانیان کرد، زندان را جوری دیگر تجربه کردند تا فعالان مدنی.
در نیمه دوم دهه ۸۰ که کارزار زنان با شکلگیری "جنبش یک میلیون امضاء" و "کمپین علیه سنگسار" جنبه بیرونی به خود گرفت، بازداشت گسترده کنشگران زن را در پی داشت. در زندان آنها با زنانی که قربانی فقر، محرومیت و قوانین تبعیضآمیز بودهاند، همبند شدند.
همبندی با زندانیان غیر سیاسی شاید برای مدتی کوتاه قابل تحمل و حتی پرماجرا باشد ولی در درازمدت فرسایش مضاعفی برای زندانی سیاسی ایجاد میکند. مردان زندانی سیاسی عموماً این اقبال را دارند که با همسنخیهای خودشان همبند شود مگر در موارد تنبیهی. ولی در دهههای ۷۰ و ۸۰ برای زندانیان زن چنین نبود. در زمستان ۱۳۸۸ زنان زندانی سیاسی در اعتراض به این امر و خواست داشتن بند مستقل دست به اعتصاب زدند.
زندان میدان کارزار
برای دختران جوانی که در کارزار "یک میلیون امضاء" برای تغییر قوانین نابرابر تلاش میکردند، اما، همبند شدن با زنان محروم و دیدن چهره عریان نابرابری و خشونت دلیلی بود بر حقانیت باورهاشان. آنها این فرصت را به تداوم کارزارشان تبدیل کردند. آنها برای زنانی که به آنها هیچوقت فرصتی برای آگاهی به حقوقشان داده نشده، از حق برابری گفتند و از رنجها و بیحقیهایی که قوانین و فرهنگ مردسالار بر این زنان تحمیل کرده، نوشتند. این گزارشها فصل تازهای در ادبیات زندان را گشوده که ممکن است به چند هفته یا حتی چند روز حبس مربوط باشد. کم شدن دامنه مسائل، این امکان را به راویان میدهد که در نوشتهشان بر روی یک یا چند موضوع تمرکز و تعمق کنند.
مریم حسینخواه:آنها من را فرستاده بودند آنجا تا تنبیه شوم، من اما آنجا بودم تا آدمهایی را ببنیم و بشناسم که هیچ جای دیگر و هیچوقت دیگر نمیشد که بشناسمشان
تفاوت آشکاری در نوشتههای پیش از ٢٢خرداد ١٣٨٨و بعد از آن وجود دارد که گویای تغییر شرایط زندان است. در این بررسی این دو دوره را از هم جدا میکنم.
مریم حسینخواه مینویسد: "آنها من را فرستاده بودند آنجا تا تنبیه شوم، من اما آنجا بودم تا آدمهایی را ببنیم و بشناسم که هیچ جای دیگر و هیچوقت دیگر نمیشد که بشناسمشان. آدمهایی که نیمه پنهان جامعه ما هستند که مثل یک زخم چرکین آنها را از همه پنهان میکنیم و حتی بودنشان را به روی خودمان نمیآوریم."
جلوه جواهری زندگیهای از هم پاشیده ساکنان اوین را گواه روشنی بر ناعادلانه بودن قوانینی میداند که برای تغییرش مبارزه میکند. او مینویسد:"اینجا بند نسوان اوین است، با بیش از هزار و یک قصه، قصههایی تو در تو که در هزار توی هر بند و سلول در هم میآمیزند و دوباره تکرار میشوند. قصههای واقعی از زندگی زنانی که وقتی میفهمند برای نوشتن و گفتن از حقوق زنان، بازداشت شدهای، همه وجودشان همدردی میشود. اینجا در بند نسوان زندان اوین برای گفتن از خواستههایمان نیازی به مثال آوردن نیست."
شاید برای خواستههایی که بدیهی مینمایند، نیازی به مثال نباشد، ولی برای ما که سرگذشتهای تلخ این زنان را اغلب از طریق صفحه حوادث روزنامهها و در سطح میشناسیم، این مثالها لازم است که نظری هم به عمق این زندگیها داشته باشیم. زنان کنشگر در تصویر همبندانشان به رابطه علت و معلولی ناشی از قوانین زنستیز و فرهنگ مردسالار انگشت میگذارند.
"شوهرکشی"
"شوهرانمان در گورهای سربسته هستند و ما هم در گورهای سرباز، ما همان روزی که شوهرانمان را کشتیم، خودمان هم مردیم."
محبوبه حسینزاده این جملات را از زنی نقل میکند که در تخت سهطبقه روبروی او با کابوسهای مرگ شوهرش شب را به صبح میرساند. او شوهرش را با ضربات چاقو به قتل رسانده است. در نگاه کنشگران به پدیده "شوهرکشی" که به یکی از جرائم متداول در بین زنان زندانی تبدیل شده، دقت و نگاه جامعهشناسانه مشهود است. شهناز غلامی درباره زندان تبریز مینویسد:
جلوه جواهری: اینجا بند نسوان اوین است، با بیش از هزار و یک قصه، قصههایی تو در تو که در هزار توی هر بند و سلول در هم میآمیزند و دوباره تکرار میشوند
"در دهههای گذشته تعداد قاتلان زن در زندان بسیار معدود بود، (به عنوان مثال هشت نفر در سال ١٣۶٨) ولی امروزه چهل درصد زندانیان زن در بند مذکور را در شهر تبریز، زنان قاتل تشکیل میدهند. وجود چنین آماری آن هم فقط مربوط به یک بند از زندان بزرگ تبریز یعنی «بند هشت نسوان جرائم» تأملبرانگیز است و بیانگر وجود نابهنجاریهای عمیق اجتماعی حاکی از مدیریت ناصحیح جامعه میباشد. میتوان گفت بیش از نیمی از این قاتلان به جرم همسرکشی به زندان آورده شدهاند. این مسأله گویای این واقعیت بهغایت تلخ است که زنان جامعه ما در نتیجه اعمال فشار از سوی فرهنگ مردسالارانه حاکم به اشکال مختلف مثل اجرا و تصویب قوانین تبعیضآمیز علیه زنان، بیتناسب با شرایط فعلی جامعه، نگرش جنسیتی تعصبآمیز و حاکمیت عرفی یک طرفه مردانه ناچار در خانوادههایی زندگی کنند که بسیار نابسامان و شکننده بوده و واکنش همسرکشی بازتاب شرایطی است که آسیبشناسی دقیق آن در این مجال نمیگنجد."
تقریباً در تمام نوشتههای مورد نظر ما پدیده شوهرکشی که با عدم امکان حق طلاق گره خورده است، حضور اندوهباری دارد. جلوه جواهری مینویسد:
"بسیاری از زنان به زندان افتادهاند فقط و فقط برای اینکه حق طلاق نداشتند. آری، مقصر بسیاری از موارد همسرکشی در میان ساکنان بند نسوان، نداشتن حق طلاق است و بنبستهایی که جامعه و گاه قوانین برایشان ایجاد کردهاند."
مریم حسین خواه مینویسد: "از زندان متنفرم به خاطر سمیرایی که وقتی به زندان آمد یک دختر ١٨ ساله چشم و گوش بسته بود و وقتی من دیدمش یکی از گندهلاتهای اوین که جرأت نمیکردم به او سلام کنم، پدرش را کشته بود. پدری که سالها به او تجاوز میکرد، که باردارش کرده بود. زهر به پدر اثر کرد و سمیرا زنده ماند. میخواست هردوشان بمیرند. نشد. آمد زندان. نابود شد."
و ناهید کشاورز از "ژ" دختر جوانی مینویسد که به جرم معاونت در قتل شوهرش در زندان به سر میبرد: "او تحصیلاتش را در دوره راهنمایی ناتمام نهاده است. ژیان سبزواری است. او در ۱۶ سالگی با شوهرش ازدواج کرده است. شوهری که به گفته او بسیار خشن بوده است. در آخر با همکاری مرد جوانی در ۱۸ سالگی شوهرش را میکشد. همجرمش اعدام شده است. خودش میگوید: زندگی فعلی من در زندان خیلی بهتر از زندگیم با شوهرم است."
شهناز غلامی از از زبان خدیجه خانم که به جرم قتل شوهرش در زندان است، مینویسد: "ما در شرایط بسیار سخت اقتصادی بهسر میبردیم من با بچههایم در یک کارخانه آجرپزی در تبریز کار میکردم ولی شوهرم مرا به شدت کتک میزد و مورد آزار و اذیت قرار میداد. او بدون اجازه من همسر دیگری اختیار کرده بود و ما هرچه پسانداز میکردیم او همه را خرج خود و همسر دومش میکرد تا اینکه یک روز در دعوای هر روزه بیل را برداشتم و او را مصدوم کردم."
تبعیضات دیگر
همانقدر که بیمهری قوانین، نظام سیاسی و فرهنگ زنستیز در زندان خشنتر و عریانتر است، جامعه و خانواده هم نسبت به زن "مجرم" بیرحمتر میشوند. جلوه جواهری مینویسد: "در هر گوشه اغلب زنانی را میبینیم که زیر ضرب و شتم شوهرانشان دست به جنایت زدهاند، در حالی که نمیتوانستند از حصار تنگی که دورشان را گرفته، رهایی یابند اما همین زنان را میبینی که به محض زندانی شدن، فراموششدگان خانواده همان شوهران و پدرانی هستند که آنها را به اینجا کشاندهاند."
ناهید کشاورز از "ژ" دختر جوانی مینویسد که به جرم معاونت در قتل شوهرش در زندان به سر میبرد
مریم حسین خواه مینویسد: "بندی که ما بودیم بند محکومان مالی بود و بیشترشان یا به خاطر شریک شدن در معاملات مالی شوهرهایشان به زندان افتاده بودند. یا آقای شوهر از چک و امضای آنها استفاده کرده بود. قسمت دردناک ماجرا هم آنجا بود که جناب شوهر خودش با وثیقه رفته بود بیرون و زن بیچاره داشت آب خنک میخورد و یا بدتر از آن زنش را طلاق داده بود."
زنان متهم به جرائم مربوط به مواد مخدر و فحشاء هم که از رایجترین جرائم در زندانهاست، در اغلب موارد از طرف مردان خانواده وادار به اینکار شدهاند. با اینهمه عمدتاً آنها هستند که باید بار مجازات را بر دوش کشند. همین تبعیض در مورد "جرائم" مربوط به رابطه نامشروع هم عمل میکند. مریم حسینخواه به نقل از دختر جوانی مینویسد: "خانه دوست پسرم بودم که ریختند و ما را گرفتند. فکر کنم همسایهها خبر داده بودند. دوستم بعد یک هفته سند گذاشت و آزاد شد، ولی من هفت ماهه که اینجا هستم."
تأثیر زندان بر فعالیت کنشگران
مریم حسینخواه از آن چند هفته زندان، آنقدر خاطره و درد دارد که رد آنها در یادداشتهایش در وبلاگ، هنوز هم پیداست: "اما وقتی مرا بازداشت کردند نمیدانستند مرا به کجا میفرستند، نمیدانستند بودن کنار این زنان برای همه عمر خواب آرام را از من خواهد گرفت. نمیدانستند با دیدن قربانیان برخی که میخواهم سرنوشتشان تغییر کند دیگر هیچگاه نخواهم توانست شانه از زیر بار مسئولیت سنگین خود خالی کنم."
او در زندان تصمیم میگیرد کتابخانهای برای بند زنان اوین راهاندازی کند و اینکار را بعد از آزادی با یاری جمعی از فعالان حوزه زنان و اعضای کتابخانه صدیقه دولتآبادی پیش میبرد.
زندانی شدن جلوه جواهری به ابتکاری از طرف او و دوستانش میانجامد. نمایشگاهی از آثار جلوه جواهری در دی ماه ١٣٨۶، زمانی که او هنوز دربند است، برپا میشود. هدف نمایشگاه کمک به زنان زندانی از طریق عواید حاصل از فروش این آثار است.
زنان قربانی و ناآگاهی به حقوق خود
در مورد مسئله ناآگاهی به حقوق و قوانین در میان زندانیان روایتها متفاوت هستند. در مقابل بعضی روایتها، مثلاً در روایت شهناز غلامی از زندان تبریز، که زنان هیچ آگاهی از حقوق خود ندارند، ناهید کشاورز عقیده دیگری دارد:
"همه این زنان خواهان قوانین بهتر و تغییر مناسبات اجتماعی هستند و به نوعی شاهد شکلی از آگاهی جنسیتی در آنان هستیم، گرچه برای درگیر شدن در مبارزه اجتماعی برای انجام تغییرات، هنوز این آگاهی را ندارند اما وقتی تو توضیح میدهی که برای چه چیزهایی مبارزه میکنی و چرا به اینجا آمدهای، با تو همدلی میکنند و به نوعی در تلاشهای تو امید به تغییر زندگیشان را میبینند."
محبوبه حسینزاده هم ناآگاهی را مطلق نمیبیند:
"زن زندانی که هماکنون او نیز مشغول ثبت خاطراتش در دفتر کوچکی است مرا به گوشهای میکشاند و میگوید آیا من میتوانم به شما برای جمع آوری امضاء کمک کنم و میخواهد هرطور شده برگهای را به او برسانیم تا زنانی که خود در بنبست اوین گرفتار ماندهاند برای دیگران روزنهای بازکنند، با تک تک امضاهایشان"
محبوبه حسینزاده هم ناآگاهی را مطلق نمیبیند.
توجه به مسائل حقوقی در برخورد خود این کنشگران با زندانبانان هم مشهود است. آنها از حقوق خود دفاع میکنند و به موارد نقض قانون اعتراض میکنند. نیلوفر گلکار در مصاحبهای میگوید: "وارد اوین که شدیم به ما چشمبند زدند و گفتند باید چشمبند بزنیم. ابتدا چند نفر اعتراض کردند که اینکار قانونی نیست ولی مسئولان اوین ما را مجبور به زدن چشمبندها کردند."
این فضاهای باریک هم که بعد از دهه ۶۰ ایجاد شده بود، بعد از ٢٢ خرداد ٨٨ بسته شد و تجاوز، شکنجه، اعترافات اجباری، قتل و اعدامهای سیاسی تداعی وضعیت آن دهه سیاه شد. "الان مثل دهه شصته یک طرفش محاربه هست که جرمش اعدامه و طرف دیگهاش هم توبه و اظهار پشیمانیه". این حرف بازجوست که سعیده کردینژاد در نوشتهاش آورده است.
این را هم فراموش نکنیم که در همان زمان هم بودند زندانیانی با اتهامات دیگر و بازجوییهایی از نوع دیگر. آنها شکنجه میشدند و به اعدام یا حبس سنگین محکوم میشدند. از نوشته جلوه جواهری درباره شیرین علم هولی، که بعد از اعدام او نوشته، متوجه میشویم که شیرین را برای اعتراف شکنجه میکردند.
بعضی از نوشتههایی که در اینجا به آن اشاره شد، در اینترنت هم بهسختی قابل دریافت هستند. رسانههای اینترنتی این حسن را دارند که نوشتهای را در زمانی کوتاه در سراسر دنیا انتشار دهند، اما با حذف از حافظه اینترنتی، دسترسی به آنها مشکلآفرین میشود. این یکی از مشکلات دنیای رسانهای امروزی است که به ما گوشزد میکند برای ضبط و ثبت این نوشتهها که غیر از جنبه ادبی آنها در زمره اسناد و مدارک قرار دارند، تدابیری بیندیشم. مثلاً از طریق ایجاد یک سایت آرشیو ویژه یا چاپ آنها.
عکس نخست: نقاشی، اثر مینو خواجهالدین
نظرها
کاربر مهمانmansour piry khanghah
خانم منیره برادران سلام. از شما خواهش میکنم به این سؤالات من حتما پاسخ بفرمائید: ١ -چرا زنان نمی توانند طلاق بگیرند؟ ٢ - ایا علت همان مهریه است که مانع از جدائی میشود و یا مشکلات بعد از طلاق خانمها را مججبور به ادامه زندگی می نماید؟ ٣ - چرا زنان حاظرند وهرخود ا بکند و به زندان روند،ولی حاظر به ترک همسر و اغز یک زندگی غیر علنی نیستند؟ ٤ - چرا جنبش زنان قادر نیست برای زنان اقداماتی علنی و اختصاصی بنماید و زنان را متقائد کند که از درخواست مهریه صرف نظر و در عوض حق گرفتن طلاق را شرط ازدواج خود نمایند.البته میدانم که جهت رسیدن به این هدف کار فرهنگی لازم است،اما چون خود اخوندها و حتی روحانیون سیاسی هم قادر به اعتراض نیستند و بخشیدن مهریه هم مغایر با قوانین شرعی نیست،لذا میتوان با کمک روحانیون و حتی نمایندگان مجلس به نتیجه ای مثبت برای حل این مشکل زنان و حتی بسیاری از مردان رسید؟قابل عرض است که در زندان مردان در کشور هم شوهرانی هستند که فقط به خاطر مهریه به زندان افتاده اند و حل مشکل طلاق بدونه مهریه، برای جوانان دختر و پسر عاقلانه و بازدارنده از اعمال غیر اخلاقی و خلاف قانون است و بیشتر از همه برای خود دولتمردان سود آور است. با تشکر از گزارش فوق و زحمتی که در جواب به من میکشید.سپاس
کاربر مهمانmansour piry khanghah
سپاسگزارم.
منیره برادران
اقای منصور پیری خانقاه، سلام پاسخ به سوالهای شما نیازمند نوشتن چندین مقاله است و حوزه کار من هم نیست. اما در این موارد کنشگران حقوق زن خیلی نوشته اند همچنین خانم مهرانگیز کار. شما می توانید با جستجو در گوگول برخی نوشته ها را پیدا کنید در همین سایت زمانه هم فکر کنم نوشته هائی حول پرسش های شما باشد. مرسی از توجه تان