ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

درباره اهمیت ناتوانی

<p>&nbsp;امین بزرگیان &minus; آلبر لند (<span dir="LTR">Albert Londe</span>) عکاس فرانسوی اواخر قرن نوزدهم در پروژه&zwnj;ای مشترک همراه با دکتر ژان ماتین شارکوت، معلولین جسمی وذهنی را سوژه&zwnj;های عکاسی خود قرار داد. او در واقع راوی &quot;محرومیت&quot; بود.</p> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">در عکس&zwnj;ها و تصاویر او بالقوگی <span dir="LTR">(dynamis)</span> را می&zwnj;توان دید. بالقوگی یعنی تجربه نقصان و محرومیت. تاب آوردن این محرومیت، یگانه تجربه&zwnj;ی حقیقی آزادی ست که فرد از سر می&zwnj;گذراند. نکته اینجاست که بالقوگی صرفاً نبودن نیست، بلکه نوعی هستیِ نبودن است. حضور یک غیاب؛ این چیزی است که &quot;قوۀ&quot; یا &quot;توان&quot; می&zwnj;نامیم.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <!--break--> <div dir="RTL">عکس&zwnj;های آلبر&nbsp;لُند ماهیت نبودن، نتوانستن وفقدان را نشان می&zwnj;دهند. اما به این نمی&zwnj;توان اکتفا کرد. در بالقوگی یا بودنِ نبودن است که می&zwnj;توان به تجربه ناب و ویژه یک پدیده نزدیک شد. تنها در لحظه قدم برداشتن یک معلول جسمی است که کنش قدم برداشتن را می&zwnj;توان ادراک کرد. ما با تنها با نظر به انسانهای سالم که روزی چندین بار قدم بر می&zwnj;دارند وحتی با نظر به قدم برداشتن خودمان، هیچگاه به ماهیت قدم برداشتن دست پیدا نمی&zwnj;کنیم. به تعبیر ارسطویی ادراک فعلیت ریشه در بالقوگی دارد وبدون آن ممکن نیست. <img width="250" height="306" vspace="15" hspace="15" align="left" alt="" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/albert_londe_2.jpg" />&nbsp;معلول&zwnj;ها انباشتی هستند از بالقوگی راه رفتن، دویدن، حرف زدن و غیره. آنها در واقع به سبب ایستادن در آستانه هر کنشی، تکین بودن آن را یادآوری می&zwnj;کنند؛ چیزهایی که در خلال فرایندهای عادی زندگی مغفول وگم شده&zwnj;اند. فرد معلول به ازای &quot;داشتن&quot;، بالقوه است. او تمامی امکانات قدم برداشتن را &quot;دارد&quot; اما نمی&zwnj;تواند. اینجا دقیقا جایی است که فلسفه را به سمت اندیشیدن درباره چیستی توانستن می&zwnj;کشاند. من می&zwnj;توانم/نمی توانم؟ ما می&zwnj;توانیم/نمی توانیم؟</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">این سؤال&zwnj;ها وقتی در اِشِل بزرگ و غیر شخصی مطرح شوند، بی شک سؤال&zwnj;هایی سیاسی&zwnj;اند. نکته&zwnj;ای که ارسطو درباره مفهوم توانایی گفت این بود که نوعی بالقوگی است که صرفاً توانایی انجام این یا آن چیز نیست، بلکه توانایی انجام&zwnj;ندادن و عدم گذر به فعلیت است. او می&zwnj;نویسد<span dir="LTR">:</span></div> <div dir="RTL">&quot; آنچه بالقوه <span dir="LTR">(dynatos) </span>است، توانا <span dir="LTR">(endekhetai) </span>&nbsp;به نبودن در فعلیت است<span dir="LTR">. </span>آنچه بالقوه است هم می&zwnj;تواند باشد و هم نباشد، زیرا امر واحد، توانا به بودن و نبودن هردو است.&quot;</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">&nbsp;در واقع آنچه بالقوه است، توانایی در بودن و نبودن هردو است<span dir="LTR">.</span> ارسطو اضافه می&zwnj;کند که محرومیت همچون نوعی چهره، ایدوس یا ژست است. به نظر می&zwnj;رسد که برای آلبر&nbsp;لُند همین فیگور و ایدوس اهمیت پیدا کرده ست. او در واقع از ژست محرومیت عکس گرفته است؛ عکس&zwnj;هایی از بالقوگی.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">&nbsp;بودن و توانایی همواره در یک نبودن و نتوانستن خود را نشان می&zwnj;دهد. عکس&zwnj;های لند به عبارتی نمایش این معنا از بالقوگی&zwnj;اند. نکته اصلی اینجاست که در تفسیر آگامبن از ارسطو موجوداتی که در حالتِ بالقوگی هستند توانا به بالقوگیِ منفی خویشﺍند و فقط از این جهت بالقوه می&zwnj;شوند. آنها می&zwnj;توانند باشند زیرا در نسبت با نبودِ خویش&zwnj;اند.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">&nbsp;توانایی&zwnj;های ما مدیون ناتوانایی&zwnj;های ماست.معلولین و ناتوانان لند بهترین تصاویر برای نشان دادن توانایی هاست.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">بیایید خوانشی سیاسی و جمعی کنیم:</div> <div dir="RTL">فعلیت هر دستاورد جمعی&zwnj;ای مدیون لحظات ناتوانی و محرومیت&zwnj;های ما و وابسته به آنهاست. دستاوردهای سیاسی فردای ما کاملا وابسته به این است که امروز (یعنی موقعیت ناتوانی وبالقوگی) چگونه رفتار کرده&zwnj;ایم و چه چیزهایی ساخته&zwnj;ایم. آینده، آنگونه که با امید به دنبال ساختنش هستیم، در همین لحظات ناامیدی و محرومیت امروزمان نهفته است. تاب آوردن این محرومیت، یگانه تجربه&zwnj;ی حقیقی آزادی است که جامعه از سر می&zwnj;گذراند. کنش&zwnj;های رهایی بخش در واقع چیزی نیستند جز بالفعل کردن ناتوانی. این معلولیت را نباید دست کم گرفت.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL"><img width="250" height="301" vspace="15" hspace="15" align="right" alt="" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/albert_londe_3.jpg" /></div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL"><b>منابع و پانو&zwnj;یس&zwnj;ها:</b></div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">&minus; بحث ارسطو درباره بالقوگی در رساله متافیزیک او آمده است .</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">&minus; تفسیر آگامبن بر مفهوم بالقوگی ارسطو را در اینجا می&zwnj;توان دید:</div> <div dir="RTL" class="rteleft"><span dir="LTR">Giorgio Agamben, Potentialities: collected essays in philosophy</span></div> <div dir="RTL">ترجمه&zwnj;ای از مقاله درباب بالقوگی آگامبن در سایت از دست رفته رخداد پیشترها منتشر شده بود که اکنون در دسترس نیست.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">&minus; ژیل دلوز درباره مفهوم بالقوگی چیزی متفاوت از ارسطو را مد نظر دارد. بالقوگی &nbsp;<span dir="LTR">(potentiality)</span> ارسطو بر خلاف بالقوگی <span dir="LTR">(virtuality)</span> دلوزی، از خودش قابلیت ابداعی و طرح تفاوت ندارد. بالقوگی و امکان به وضوح اموری بازنمودی هستند، و مسئلهشان بر سر این است که امر واقع را در تصویر امر ممکن ادراک کنند یا امر ممکن را در تصویرِ امر واقع به دست آورند. باید مرزی میان امر نهفته و امر بالقوه قائل شد، امر بالقوه معنایش را با توجه به وجود بالفعل می&zwnj;یابد، تنها هستیای که برای وجود خویش به یک هستی دیگر وابسته است را می&zwnj;توان بالقوه نامید. به این معنا که وجود بالفعل را کم دارد یا فاقد آن است<span dir="LTR">. </span>عنصر دیگر این گذار از بالقوه به بالفعل علاوه بر &quot;صورت و ماده&quot;، همین &quot;فقدان&quot; است. همچون آب که آب است اما بطور بالقوه توانایی بخار شدن را دارد. ولی تا قبل از گرم شدن هنوز بخار نیست، زیرا فاقد صورتِ بخار است<span dir="LTR">. </span>بالفعل شدن به این معنا یعنی بدست آوردنِ یک وجود بالفعل. ازینرو امر بالقوه&zwnj;ی ارسطویی همواره یک فقدان را با خود حمل می&zwnj;کند. خودِ بالقوه مستلزم بالفعل بودن است تا این گذار صورت گیرد. بالفعل همیشه از بالقوه حاصل می&zwnj;شود، اما خود بالقوه نیز به وسیله&zwnj;ی بالفعل یا آنچه قبلا بالفعل بوده فعلیت می&zwnj;یابد<span dir="LTR">. </span>یعنی فعلیت نه تنها به لحاظ زمانی، بل به لحاظ منطقی نیز بر بالقوه مقدم است. فعلیت غایت است و بالقوه نیز برای آن وجود دارد که فعلیت یابد. نهفتگی یا <span dir="LTR">&nbsp;</span><span dir="LTR">virtuality </span>مد نظر دلوز اما امری واقعی است که با قانون تفاوت (نه شباهت) عمل می&zwnj;کند. یعنی تفاوت میان امر بالقوه&zwnj;ای که از آن آغاز می&zwnj;کنیم و امر بالفعلی که به آن می&zwnj;رسیم<span dir="LTR">.</span> به نظر می&zwnj;رسد ریشه معنای دلوزی از بالقوگی به برگسون باز می&zwnj;گردد. دلوز در کتاب &quot;برگسونیسم&quot; می&zwnj;نویسد: &quot; محور پروژه&zwnj;ی برگسون اندیشیدن به تفاوت&zwnj;های ماهوی، مستقل از تمامی صور امر منفی است: تفاوت&zwnj;هایی در وجود هستند، لیکن چیزی منفی وجود ندارد. نفی همواره نیازمند مفاهیمی انتزاعی و بی&zwnj;نهایت عام است. در واقع، خاستگاه مشترک تمامی انواع نفی چیست؟ ما به&zwnj;جای آن&zwnj;که از تفاوت&zwnj; ماهوی میان دو نظم&zwnj;، از تفاوت ماهوی میان دو موجود آغاز کنیم، ایده&zwnj;ای عام از نظم و وجود خلق می&zwnj;کنیم، چیزی که دیگر نمی&zwnj;تواند جز در تضاد با یک عدم عام، یک بی&zwnj;نظمی عام، یا هرچیز دیگری که تنها می&zwnj;تواند در آغازگاه زوالی که به یک بی&zwnj;نظمی عام یا عدم عام منتهی می&zwnj;شود، اندیشیده شود. در هر صورت، ما از پرسش تفاوت&zwnj;های ماهوی غافل شده ایم: &laquo;کدام&raquo; نظم؟ &laquo;کدام&raquo; وجود؟ ما در ضمن از تفاوت ماهوی میان دو نوع کثرت نیز غفلت کرده ایم؛ بدین گونه که ایده&zwnj;ای عام از واحد، خلق و با متضادش، کثیر عام، ترکیب می&zwnj;شود، تا همه چیز از منظر نیروی مقابل با امر کثیر یا زوال امر واحد بازسازی شود. فی&zwnj;الواقع، این مقوله&zwnj;ی کثرت است که با تفاوت ماهوی که میان دو گونه&zwnj;اش وجود دارد ما را قادر می&zwnj;سازد رازآمیزی اندیشه&zwnj;ای را که بر واحد و کثیر بنیان گذاشته شده است محکوم کنیم. تمامی وجوه نقد در فلسفه&zwnj;ی برگسونی بخشی از بن&zwnj;مایه&zwnj;ای واحد است: نقد امر منفیِ حد، امر منفیِ تضاد، و نقد ایده&zwnj;های عام.&quot;</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL"><b>عکس&zwnj;ها</b> از: آلبر لند (<span dir="LTR">Albert Londe</span>)</div>

 امین بزرگیان − آلبر لند (Albert Londe) عکاس فرانسوی اواخر قرن نوزدهم در پروژه‌ای مشترک همراه با دکتر ژان ماتین شارکوت، معلولین جسمی وذهنی را سوژه‌های عکاسی خود قرار داد. او در واقع راوی "محرومیت" بود.

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • سحرموسوی

    ممنونم ! روزهایی که ظرفیت همه پر شده و هر جا صدای اعتراض و گله است امید بخش بودن آن هم به صورت علمی واقعا قابل تقدیراست. (لینک مطلبی که مدت ها قبل با حس و حال ای شبیه نوشته بودم) https://www.facebook.com/note.php?note_id=312937622257

  • کاربر مهمان

    چقد هم متوجه شدیم " توانایی فعلیت در نبود ناتوانی بالقوه معلولیت به انجام ندادن می رسد "

  • کاربر مهمان

    متناقض، شعاری و بی منطق تنها عباراتی است که بعد از خواندن این مطلب به ذهنم می رسد.

  • کاربر نادر

    باسلام. خدا رحمت کند شیخ اجل سعدی را ! در کودکی خیلی از ما فحش خورد ! چونکه با ادبیاتش صد بار چوب خوردیم واز املا وانشا صفر گرفتیم !! حالا صد هزار نور به قبرش ببارد ! لطفا هر کس چیزی فهمید ما راهم دستگیری کند . متشکرم !.