غباری از غم و یأس بر فضای هنری ایران
<p>پانته‌آ بهرامی - بهمن ماه امسال در نگارخانه "شیرین" در تهران یک نمایشگاه گروهی برگزار می‌شود به نام "رو به پایان". هنوز وارد نمایشگاه نشده و آثار آن را ندیده، به تنهایی نام نمایشگاه کافی‌ست که دریابید غباری از غم و یأس روی کار‌هایی که در این نمایشگاه به نمایش گذاشته شده، پاشیده شده است.</p> <!--break--> <p> </p> <p>محور اصلی نمایشگاه "رو به پایان" زندگی شهری‌ست و به کوشش هادی جوادی آثار پنج هنرمند نقاش به نام‌های طاهره صمدی طاری، وحید چمانی، محمد طباطبایی، داریوش قره‌زاد و قاسم محمدی گردآوری و به نمایش گذاشته شده.</p> <p><a href="http://www.zamahang.com/podcast/2010/20120202_PanteA_VahidChamani.mp3"><img align="middle" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/musicicon_14.jpg" alt="" /></a> </p> <p><strong>نقاشی‌های منزوی و تنها<br /> <br /> </strong></p> <p> </p> <p>در نمایشگاه "رو به پایان" از وحید چمانی سه اثر به نمایش گذاشته شده است. هر سه آن‌ها از زاویه رنگ و فرم در خاکستری مه‌آلود و آبی‌رنگ قرار گرفته‌اند، چنان‌که گویی گرد مرگ و یأس برآن پاشیده شده باشد. یکی از این سه اثر، یک پرده رنگ روغن در ابعاد دو متر در دو متر نیم است. بیننده در این اثر از دور شهری را نظاره‌گر است که از پشت سرش کوهی مه‌آلود دیده می‌شود و در جلو تصویر سیلی از آدم‌هایی که به ناچار در کنار هم‌اند، ولی با هم ارتباط ندارند. نه رابطه‌ای، نه عشقی، نه امید و عاطفه‌ای و در یک کلام در غیاب هر آنچه که انسان‌ها را به هم پیوند می‌دهد.</p> <p> </p> <p>این اثر در فضای آبستره یا انتزاعی بنا شده که می‌تواند هرجای این کره خاکی باشد. تفاوت این سه اثر از چمانی با آثار دیگر او در "اسیدهای آمینه" در این نکته نهفته است که در اسیدهای آمینه فرد و شخصیت فردی محور کارهای او بود و در این مجموعه از این شخصیت‌های فردی اثری نیست. خود او در این‌باره می‌‌گوید:</p> <p> </p> <p><strong>وحید چمانی</strong> – این سه اثر به نظرم فاصله فاحشی با مجموعه اسید آمینه‌هایم ندارد. چون کاراکتر‌ها دقیقاً‌‌ همان کاراکتر‌ها هستند، ولی تفاوتش با بقیه کار‌ها این است که همیشه آن کاراکترهای قبلی کار‌هایم در یک فضای خلا قرار می‌گرفتند و در واقع هیچ محیط خاصی نداشتند. اما اینجا برایشان شهری را طراحی کرده‌ام یا محیطی که این‌ها در آن فضا زندگی می‌کنند. تفاوتش فقط با سری قبلی آثارم در همین نکته نهفته است. <br /> </p> <p>در میانه کار بودم که این پیشنهاد از طرف این گالری و آقای جوادی شد و من چون دیدم با موضوع شهری که ایشان انتخاب کردند، کارم ارتباطی دارد، پذیرفتم که در نمایشگاه شرکت کنم.</p> <p>لابلای آن بناهایی هم که حتی در تصویر می‌بینید، از هر اقلیمی یک نشانه‌ای هست. یعنی نخواستم حتماً به یک منطقه ویژه ارجاع دهم. حتی در پوشش یا در آن آدم‌هایی که در پایین تصویر می‌بینید یا آن کاراکترهایی که وجود دارند، برای آن هم حتی سرزمین ویژه‌ای قائل نشده‌ام.</p> <p> </p> <p><img align="middle" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/panteavch01.jpg" alt="" /> </p> <p>نکته دیگر اینکه مجموعاً این کار طبق روال شکل‌گیری بقیه کار‌هایم خیلی بداهه پیش رفته. گرچه شاید در نگاه اول این‌طور به نظر نیاید. طبق یک اتوود این کار پیش نرفته. در واقع طبق آن تصورات شخصی و ذهنی‌ام نسبت به اتفاقاتی که پیرامونمان می‌افتد یا آن حال و هوایی که داشتم این کار را انجام دادم.</p> <p>تعبیری که راجع به این کار شده بود از طرف بسیاری از بازدیدکنندگان، این بود که این آدم‌ها گرچه خیلی باهم در ارتباط‌اند یا با همدیگر اجتماعی را تشکیل داده‌اند، اما مثل این است که ربطی با هم ندارند و مثل این است که در شهر ارواح زندگی می‌کنند، خالی از هر گونه زندگی، امید یا چیزی شبیه آن. یکی از دوستانم می‌گفت انگار خاک مرده روی این شهر پاشیده‌اند.</p> <p> </p> <p><strong>راه‌هایی که به ناکجاآباد می‌رسد</strong></p> <p> </p> <p>کار دوم او نیز بدون نام است. اما در دومی حتی دیگر نشانی از حیات به عنوان انسان نیز وجود ندارد. در اینجا هرچه وجود دارد، راه‌هایی‌ست که به ناکجاآباد می‌رود. دیوار‌ها و ته‌مانده شهری که رو به پایان است. فضاهای خاکی و قهوه‌ای که بیقرارند و منتظر حادثه‌ای تلخ. وحید چمانی می‌گوید:</p> <p> </p> <p><strong>وحید چمانی</strong> - تابلوی دوم کاملاً عاری از هرگونه زندگی‌ست. یعنی مثل این است که تأثیرات زندگی هم دیگر در اینجا دیده نمی‌شود. خانه‌ها یا دخمه‌هایی که حتی روابط خود این خانه‌ها و دخمه‌ها با همدیگر خیلی منطقی نیست. یعنی معلوم نیست آن راهرویی که شما واردش می‌شوید، انتهایش کجاست! یا وقتی انتهایش را پی می‌گیرید، می‌روید و وارد یک درگاه می‌شوید، می‌بینید ته این درگاه اصلاً بسته است. یک‌جور گنگی و سردرگمی در مجموعه این معماری طراحی شده هست که ایده محوریم بوده.</p> <p>این یأس فلسفی و سردرگمی در کار برخی دیگر از آثار نمایشگاه نیز قابل مشاهده است. در کار محمد طباطبایی تلخی در رنگ تند قرمز که از آتش سوزنده برمی‌آید دیده می‌شود. آتشی که در پشت سر قرار است بیاید و همه چیز را با خود ببرد. آدم‌های بی‌سر و بی‌هویتی که لاشخور‌ها و کرکس‌ها را در بالای سر خود دارند و در هوا بر روی کابل برق راه می‌روند.‌‌ همان تلخی پنهان، بی‌اعتمادی و سردرگمی که در جامعه وجود دارد، در آثار او نیز موج می‌زند.</p> <p> </p> <p>در آثار طاهره صمدی نیز کاراکتر‌ها محو و در غباری ناپایدار ایستاده‌اند. اگر درخششی هست، زننده است. انگار کاراکتر‌ها را ذوب می‌کند. تجربه وحید چمانی در این نمایشگاه وجود نوعی سردی و ناامیدی است که محصول شرایط فعلی است. می‌گوید:</p> <p> </p> <p><strong>طاهره صمدی </strong>- تجربه‌ای که در این چند ساله حداقل در نمایشگاه‌هایی که برگزار می‌شود، در اکثر نمایشگاه‌ها این طور بوده. به اضافهی اینکه امروز در دفتر یادداشتی که در نمایشگاه می‌گذارند و بیننده‌های نمایشگاه راجع به آن نمایشگاه نظرشان را می‌نویسند، همه در این نکته متفق‌القول بودند که چرا همه هنرمندان از نوعی یأس و ناامیدی دم می‌زنند. یعنی رنگ به آن معنای نشاط‌آورش دیگر در کار‌ها استفاده نمی‌شود و چرا همه چیز کمی ترسناک و خالی از هرگونه امید و نور است یا هر چیزی که به شما انرژی دهد. یعنی وقتی تمام کار‌ها را می‌بینید، در همه کار‌ها نوعی سکون و مردگی یا یک کرختی احساس می‌شود.</p> <p><img align="middle" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/panteavch02.jpg" alt="" /> </p> <p><strong>یأس فلسفی</strong><br /> </p> <p>آیا نوعی رابطه معنی‌دار بین نام نمایشگاه و یأس فلسفی که در جامعه وجود دارد دیده می‌شود، آیا این آِثار نتیجه شرایط اجتماعی بر هنرمندان است. وحید چمانی معتقد است:</p> <p> </p> <p><strong>وحید چمانی</strong> - مطمئناً. مخصوصاً با این اتفاق‌هایی که در این اواخر افتاده. یعنی آن ته‌مانده امیدی هم که شاید مردم عادی یا اجتماعمان به آینده داشتند، از بین رفته. مثلاً فرض کنید با این اتفاق‌های بد اقتصادی که یک‌دفعه افتاد، با التهابی که در بازار پیش آمده و کمرنگ شدن و کمرنگ شدن روابطمان با دنیای خارج، یا اینکه مثلاً اینترنت قرار شد محدود شود یا فرض کنید تحریم‌ها یا هر اتفاق دیگری، یعنی بدبختانه ما الان مدت طولانی‌ست که خبر خوش نمی‌شنویم. خب حالا شما مثلاً چه توقعی دارید؟ هنرمندی که پشت سه‌پایه قرار می‌گیرد، می‌بایست چه اتوودی به ذهنش بیاید؟</p> <p> </p> <p>فرض کنید آن کسی که این نمایشگاه را برگزار کرده و می‌خواهد عنوانی برای این نمایشگاه انتخاب کند، او چه عنوانی به ذهنش می‌آید؟ بنابراین همه این مسائل دست به دست هم می‌دهد که آن انرژی منفی که در جامعه حاکم است، تأثیر بگذارد روی کنشگران هنری یا حتی روی آدم‌های معمولی که به مراتب یک هنرمند تأثیرپذیری و حساسیتش خیلی بیشتر از آدم‌های عادی است. چه هنرمند این دغدغه‌ها را خیلی مستقیم و بی‌پرده در عرصه‌های هنری منعکس می‌کند. <br /> </p> <p><strong>آینده بدون برنامه‌ریزی</strong><br /> </p> <p>دامنه موج تحریم‌ها و فشارهای اقتصادی دامن هنرمندان را نیز گرفته است. وحید چمانی از لغو نمایشگاهی برنامه‌ریزی شده در آلمان می‌گوید که به خاطر شرایط ناپایدار ایران، به آینده‌ای نامعلوم موکول گشته است:</p> <p> </p> <p><strong>وحید چمانی</strong> - یک مجموعه آماده کرده بودم برای نمایشگاهی که قرار بود در مونیخ برگزار شود و اتفاقاً همین ۱۷ فوریه قرار بود افتتاحیه این نمایشگاه باشد. اما به دلایل سخت بودن ارسال نقاشی‌ها برای اروپا و این مسأله که یک‌دفعه قیمت دلار دو برابر و نیم شد، هزینه‌های ما را چند برابر کرد. به خاطر این‌ مسائل ترجیح دادم که فعلاً این نمایشگاه را برگزار نکنم. چون در همین حالت باز هم خیلی استقبال نسبت به قبل خوب نیست.</p> <p> </p> <p>گرچه خب هنرمندانی که سابقه دارند یا سطح کیفی کارشان بالاست، به طور مرتب فروششان را توسط کلکسیونرهای خارجی و داخلی دارند. اما به طور کل این تکان‌ها احساس می‌شود. وقتی گالری‌گردی کنید، متوجه می‌شوید که کلاً سطح فروش آثار هنری کمی افت کرده. واقعاً هم نمی‌شود اینجا برنامه‌ریزی کرد. فرض کنید شما برنامه‌ای دارید. برای واقعاً یک هفته آینده‌تان هم هیچ برنامه‌ای نمی‌توانید بگذارید. مثلاً من در این مدت برنامه سفر داشتم، برنامه نمایشگاه خارجی داشتم. همه این‌ها دستخوش این تنش‌های اجتماعی اقتصادی قرار گرفت و کلاً لغو شد. اینکه می‌گویید برنامه‌تان برای آینده چی هست، می‌گویم عملاً اینجا فضایی نیست که بشود برنامه‌ریزی کرد.<br /> </p> <p>ایمیل گزارشگر:</p> <p>Pantea. bahrami@yahoo. com</p> <p> </p> <p>در همین زمینه:</p> <p><a href="http:// http://zamanehmedia.com/taxonomy/term/2813">::برنامه‌های رادیویی پانته‌آ بهرامی::</a></p>
پانتهآ بهرامی - بهمن ماه امسال در نگارخانه "شیرین" در تهران یک نمایشگاه گروهی برگزار میشود به نام "رو به پایان". هنوز وارد نمایشگاه نشده و آثار آن را ندیده، به تنهایی نام نمایشگاه کافیست که دریابید غباری از غم و یأس روی کارهایی که در این نمایشگاه به نمایش گذاشته شده، پاشیده شده است.
محور اصلی نمایشگاه "رو به پایان" زندگی شهریست و به کوشش هادی جوادی آثار پنج هنرمند نقاش به نامهای طاهره صمدی طاری، وحید چمانی، محمد طباطبایی، داریوش قرهزاد و قاسم محمدی گردآوری و به نمایش گذاشته شده.
نقاشیهای منزوی و تنها
در نمایشگاه "رو به پایان" از وحید چمانی سه اثر به نمایش گذاشته شده است. هر سه آنها از زاویه رنگ و فرم در خاکستری مهآلود و آبیرنگ قرار گرفتهاند، چنانکه گویی گرد مرگ و یأس برآن پاشیده شده باشد. یکی از این سه اثر، یک پرده رنگ روغن در ابعاد دو متر در دو متر نیم است. بیننده در این اثر از دور شهری را نظارهگر است که از پشت سرش کوهی مهآلود دیده میشود و در جلو تصویر سیلی از آدمهایی که به ناچار در کنار هماند، ولی با هم ارتباط ندارند. نه رابطهای، نه عشقی، نه امید و عاطفهای و در یک کلام در غیاب هر آنچه که انسانها را به هم پیوند میدهد.
این اثر در فضای آبستره یا انتزاعی بنا شده که میتواند هرجای این کره خاکی باشد. تفاوت این سه اثر از چمانی با آثار دیگر او در "اسیدهای آمینه" در این نکته نهفته است که در اسیدهای آمینه فرد و شخصیت فردی محور کارهای او بود و در این مجموعه از این شخصیتهای فردی اثری نیست. خود او در اینباره میگوید:
وحید چمانی – این سه اثر به نظرم فاصله فاحشی با مجموعه اسید آمینههایم ندارد. چون کاراکترها دقیقاً همان کاراکترها هستند، ولی تفاوتش با بقیه کارها این است که همیشه آن کاراکترهای قبلی کارهایم در یک فضای خلا قرار میگرفتند و در واقع هیچ محیط خاصی نداشتند. اما اینجا برایشان شهری را طراحی کردهام یا محیطی که اینها در آن فضا زندگی میکنند. تفاوتش فقط با سری قبلی آثارم در همین نکته نهفته است.
در میانه کار بودم که این پیشنهاد از طرف این گالری و آقای جوادی شد و من چون دیدم با موضوع شهری که ایشان انتخاب کردند، کارم ارتباطی دارد، پذیرفتم که در نمایشگاه شرکت کنم.
لابلای آن بناهایی هم که حتی در تصویر میبینید، از هر اقلیمی یک نشانهای هست. یعنی نخواستم حتماً به یک منطقه ویژه ارجاع دهم. حتی در پوشش یا در آن آدمهایی که در پایین تصویر میبینید یا آن کاراکترهایی که وجود دارند، برای آن هم حتی سرزمین ویژهای قائل نشدهام.
نکته دیگر اینکه مجموعاً این کار طبق روال شکلگیری بقیه کارهایم خیلی بداهه پیش رفته. گرچه شاید در نگاه اول اینطور به نظر نیاید. طبق یک اتوود این کار پیش نرفته. در واقع طبق آن تصورات شخصی و ذهنیام نسبت به اتفاقاتی که پیرامونمان میافتد یا آن حال و هوایی که داشتم این کار را انجام دادم.
تعبیری که راجع به این کار شده بود از طرف بسیاری از بازدیدکنندگان، این بود که این آدمها گرچه خیلی باهم در ارتباطاند یا با همدیگر اجتماعی را تشکیل دادهاند، اما مثل این است که ربطی با هم ندارند و مثل این است که در شهر ارواح زندگی میکنند، خالی از هر گونه زندگی، امید یا چیزی شبیه آن. یکی از دوستانم میگفت انگار خاک مرده روی این شهر پاشیدهاند.
راههایی که به ناکجاآباد میرسد
کار دوم او نیز بدون نام است. اما در دومی حتی دیگر نشانی از حیات به عنوان انسان نیز وجود ندارد. در اینجا هرچه وجود دارد، راههاییست که به ناکجاآباد میرود. دیوارها و تهمانده شهری که رو به پایان است. فضاهای خاکی و قهوهای که بیقرارند و منتظر حادثهای تلخ. وحید چمانی میگوید:
وحید چمانی - تابلوی دوم کاملاً عاری از هرگونه زندگیست. یعنی مثل این است که تأثیرات زندگی هم دیگر در اینجا دیده نمیشود. خانهها یا دخمههایی که حتی روابط خود این خانهها و دخمهها با همدیگر خیلی منطقی نیست. یعنی معلوم نیست آن راهرویی که شما واردش میشوید، انتهایش کجاست! یا وقتی انتهایش را پی میگیرید، میروید و وارد یک درگاه میشوید، میبینید ته این درگاه اصلاً بسته است. یکجور گنگی و سردرگمی در مجموعه این معماری طراحی شده هست که ایده محوریم بوده.
این یأس فلسفی و سردرگمی در کار برخی دیگر از آثار نمایشگاه نیز قابل مشاهده است. در کار محمد طباطبایی تلخی در رنگ تند قرمز که از آتش سوزنده برمیآید دیده میشود. آتشی که در پشت سر قرار است بیاید و همه چیز را با خود ببرد. آدمهای بیسر و بیهویتی که لاشخورها و کرکسها را در بالای سر خود دارند و در هوا بر روی کابل برق راه میروند. همان تلخی پنهان، بیاعتمادی و سردرگمی که در جامعه وجود دارد، در آثار او نیز موج میزند.
در آثار طاهره صمدی نیز کاراکترها محو و در غباری ناپایدار ایستادهاند. اگر درخششی هست، زننده است. انگار کاراکترها را ذوب میکند. تجربه وحید چمانی در این نمایشگاه وجود نوعی سردی و ناامیدی است که محصول شرایط فعلی است. میگوید:
طاهره صمدی - تجربهای که در این چند ساله حداقل در نمایشگاههایی که برگزار میشود، در اکثر نمایشگاهها این طور بوده. به اضافهی اینکه امروز در دفتر یادداشتی که در نمایشگاه میگذارند و بینندههای نمایشگاه راجع به آن نمایشگاه نظرشان را مینویسند، همه در این نکته متفقالقول بودند که چرا همه هنرمندان از نوعی یأس و ناامیدی دم میزنند. یعنی رنگ به آن معنای نشاطآورش دیگر در کارها استفاده نمیشود و چرا همه چیز کمی ترسناک و خالی از هرگونه امید و نور است یا هر چیزی که به شما انرژی دهد. یعنی وقتی تمام کارها را میبینید، در همه کارها نوعی سکون و مردگی یا یک کرختی احساس میشود.
یأس فلسفی
آیا نوعی رابطه معنیدار بین نام نمایشگاه و یأس فلسفی که در جامعه وجود دارد دیده میشود، آیا این آِثار نتیجه شرایط اجتماعی بر هنرمندان است. وحید چمانی معتقد است:
وحید چمانی - مطمئناً. مخصوصاً با این اتفاقهایی که در این اواخر افتاده. یعنی آن تهمانده امیدی هم که شاید مردم عادی یا اجتماعمان به آینده داشتند، از بین رفته. مثلاً فرض کنید با این اتفاقهای بد اقتصادی که یکدفعه افتاد، با التهابی که در بازار پیش آمده و کمرنگ شدن و کمرنگ شدن روابطمان با دنیای خارج، یا اینکه مثلاً اینترنت قرار شد محدود شود یا فرض کنید تحریمها یا هر اتفاق دیگری، یعنی بدبختانه ما الان مدت طولانیست که خبر خوش نمیشنویم. خب حالا شما مثلاً چه توقعی دارید؟ هنرمندی که پشت سهپایه قرار میگیرد، میبایست چه اتوودی به ذهنش بیاید؟
فرض کنید آن کسی که این نمایشگاه را برگزار کرده و میخواهد عنوانی برای این نمایشگاه انتخاب کند، او چه عنوانی به ذهنش میآید؟ بنابراین همه این مسائل دست به دست هم میدهد که آن انرژی منفی که در جامعه حاکم است، تأثیر بگذارد روی کنشگران هنری یا حتی روی آدمهای معمولی که به مراتب یک هنرمند تأثیرپذیری و حساسیتش خیلی بیشتر از آدمهای عادی است. چه هنرمند این دغدغهها را خیلی مستقیم و بیپرده در عرصههای هنری منعکس میکند.
آینده بدون برنامهریزی
دامنه موج تحریمها و فشارهای اقتصادی دامن هنرمندان را نیز گرفته است. وحید چمانی از لغو نمایشگاهی برنامهریزی شده در آلمان میگوید که به خاطر شرایط ناپایدار ایران، به آیندهای نامعلوم موکول گشته است:
وحید چمانی - یک مجموعه آماده کرده بودم برای نمایشگاهی که قرار بود در مونیخ برگزار شود و اتفاقاً همین ۱۷ فوریه قرار بود افتتاحیه این نمایشگاه باشد. اما به دلایل سخت بودن ارسال نقاشیها برای اروپا و این مسأله که یکدفعه قیمت دلار دو برابر و نیم شد، هزینههای ما را چند برابر کرد. به خاطر این مسائل ترجیح دادم که فعلاً این نمایشگاه را برگزار نکنم. چون در همین حالت باز هم خیلی استقبال نسبت به قبل خوب نیست.
گرچه خب هنرمندانی که سابقه دارند یا سطح کیفی کارشان بالاست، به طور مرتب فروششان را توسط کلکسیونرهای خارجی و داخلی دارند. اما به طور کل این تکانها احساس میشود. وقتی گالریگردی کنید، متوجه میشوید که کلاً سطح فروش آثار هنری کمی افت کرده. واقعاً هم نمیشود اینجا برنامهریزی کرد. فرض کنید شما برنامهای دارید. برای واقعاً یک هفته آیندهتان هم هیچ برنامهای نمیتوانید بگذارید. مثلاً من در این مدت برنامه سفر داشتم، برنامه نمایشگاه خارجی داشتم. همه اینها دستخوش این تنشهای اجتماعی اقتصادی قرار گرفت و کلاً لغو شد. اینکه میگویید برنامهتان برای آینده چی هست، میگویم عملاً اینجا فضایی نیست که بشود برنامهریزی کرد.
ایمیل گزارشگر:
Pantea. bahrami@yahoo. com
در همین زمینه:
نظرها
نظری وجود ندارد.