نمایشی از زبونی و دورویی در دادگاه لاهه
وقتی از دشمن، مودت طلب میکنند!
آرش کمانگر - آنچه در یک هفته اخیر در دادگاه بین المللی لاهه شاهد آن بوده ایم، نمایشی تهوع آور از دورویی و حقارت رژیمی است که رهبرش در داخل هر نوع مذاکره با دشمن (امریکا) را ممنوع میکند اما نمایندگان و وکلای آن در خارج با توسل به عهدنامه مودت میان دولتهای ایران و امریکا در سال ۱۹۵۵ خواهان توقف تحریمهای امریکا میشوند و آنرا ناقض این پیمان تاریخی دوستی و همکاری بین دو کشور میدانند …
نظرها
صدیق
بنابراین آمریکا در آتشدان خمینی دمید تا اینکه به هدفش که دوری از شوروی و عقبنگهداشتن ایران بود رسید. چند سال بعد که دیگر شوروی، روسیه شده بود، در دوران پوتین اسلامیستهای خودش را که سالها بروی آنها سرمایه گزاری شده بود، به عرصه نبرد با اسلامیستهای طرفدار سرمایهداری فرستاد، که این پاتک اسلامی در نوع خود قابل توجه است! یکی از اشتباهات بسیار رایج و تا حدودی ابتداییِ مقالات ضد پادشاهیِ پهلویها این است که بدلیل ظلمهای دوره پهلوی، کمی مسائل سیاه و سفید دیده میشوند. در حالیکه محمدرضا شاه شاید تنها کسی باشد که بیشترین ضربه را از آمریکا وغرب خورده است! پدرش رضا شاه را در تبعید از دست داد، خود نیز در تبعید از دنیا رفت. اما اطرافیان آنها که بوی غرق شدن کشتی به مشامشان رسیده بود، همچون موشهای فاضلاب کشتیها پیش از دیگران از کشور فرار کردند، چون به خیانتهای خود آگاه بودند، و امروز همانها ادعای پاکی و درستی میکنند، و امیدوارند تا بار دیگر به قدرت برسند و فساد خود را بگسترانند. آنها آیتالله علم الهدیهای دوران خود بودند! پس اگر ضد سلطنت هستیم بدانیم با چه کسانی سر ناسازگاری داریم، و بجای زدن ضربه به سپر آنها (شاه)، مسئلهای که آنها از خدا میطلبند، آنها را افشاء کنیم، جنایتهایشان را بازگو نماییم و اجازه ندهیم آن مزدوران که به کشور، مردم و حتی ولی نعمتشان خیانت کردند، امروز در پشت فرد دیگری پنهان شوند و عَلَم سلطنت طلبی را هوا کنند و با دستها و چهرههایی خون آلود در پشت ماسکهای خود پنهان شوند. آنها را باید به مردم شناساند و در موردشان نوشت.
صدیق
با تشکر از مقاله خوب شما! یک نکته حائز اهمیت است. در کودتا علیه دکتر مصدق، آمریکا بیم آن داشت که پایگاهی دیگر (ایران) را به جبهه کمونیستها ببازد! بنابراین با همکاری دو آیتالله مرتجع و لات و لوتهای اطرافیانشان، محمد رضا پهلوی را بر کرسی پادشاهی نشاندند. اما از سال 50 شمسی آمریکاییها متوجه شدند که اگر ایران به یک کشور صنعتی تبدیل شود برای همیشه از چنگال چند ابرقدرت خارجی نجات خواهد یافت و مستقل خواهد شد (و این اتفاق دومینو وار امکان دارد برای کشورهای عربی هم اتفاق بیافتد!). لذا فشار بسیار زیادی به شاه آوردند تا دست به اصلاحات و آزادی بزند، تا بلکه کشور به آشوب و نابسامانی درافتد و موفق هم شدند. بنابراین شاه مهره سوخته بود، اما نه از این حیث که خطر سرنگونی، شاه را مهره سوخته کرده بود، بلکه از آن جهت که عملکرد شاه ایران را به سمتی میبرد که از کنترل آنها خارج شود، بنابراین باید بفکر مهره دیگری میبودند که این اتفاق را بتاخیر بیاندازد! بهترین بدیل (مهره) نیروهای متحجر اسلامیستی بودند که هم ضد کمونیستی بودند و هم از کشورداری فقط چهار دستورالعمل 1400 سال قبل اعراب بادیه نشین را از کتابهای پوسیده هزارساله فراگرفته بودند.