ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

پدر به خانه می‌آید

<p>کم نیست وقتی که می&zwnj;شنوی برای پدرت از هیچ، ۱۸ سال زندان می&zwnj;سازند، کم نیست وقتی می&zwnj;شنوی که عزیزترین&zwnj;ات را در بند کرده و ماه&zwnj;ها او را از قلم و کاغذ محروم می&zwnj;کنند. وقتی می&zwnj;شنوی که در زندان نیز به حریم تنگش یورش می&zwnj;برند، تکه&zwnj;های روزنامه&zwnj;هایی را که در سلول پر از اشعار و نوشته&zwnj;هایش هست به یغما می&zwnj;برند.</p> <!--break--> <p>&nbsp;</p> <p>&nbsp;</p> <div dir="RTL">سختی این درد، کم نیست، وقتی می&zwnj;شنوی که قاضی با روی خوش در دادگاه وعده اجرای عدالت می&zwnj;دهد اما در عمل مسخ فرمانهای &quot;بالاسری&zwnj;ها&quot; شده است.&nbsp;</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">کم نیست که تا اسم &quot;زندان برازجان&quot; را می&zwnj;شنوی درونت غوغایی بر پا می&zwnj;شود که یعنی همین ملاقات&zwnj;های ۲ هفته یکبار پشت شیشه را هم دریغ می&zwnj;کنند!؟ &nbsp;کم نیست وقتی با یک محاسبه سرانگشتی به عدد ۳۸ سال می&zwnj;رسی آن هم وقتی عزیزت را در سن ۵۸ سالگی به بند می&zwnj;کشند.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">&nbsp;ساده نیست که مدام باید برای دیگران، ازحکم دیکته شده توسط قاضیِ پدرت بگویی. کم نیست وقتی می&zwnj;شنوی که همه این&zwnj;ها خواب نبوده، بیداری و واقعیت دارد. کم نیست وقتی که می&zwnj;بینی دوستانت مدام می&zwnj;پرسند چه کار کنیم، چه&zwnj; کاری می توانیم انجام بدهیم برای پدرت و تو جوابی نداری که بدهی.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">&nbsp;کم نیست که همه برایت خاطره&zwnj;ای از پدرت در ایران تعریف کنند که تو را خوشحال &zwnj;کنند اما فقط چند ثانیه طول می&zwnj;کشد تا شیرینی خاطره&zwnj;هایشان به بغضی در گلویت تبدیل شود.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">کم نیست که می&zwnj;شنوی حتی حضور بیش از ۱۰ وکیل متبحر هم در دادگاه اثری بر نتیجه دفاع از بی&zwnj;گناهی پدرت نداشته. کم سخت نیست که می&zwnj;شنوی فرستاده دولت ایران با عنوان نماینده شورای حقوق بشر قوه قضائیه در یک صحنه بین المللی به پدرت فلان تهمت را بزند تا چهره محبوبش را لکه دار کند. &nbsp;درحالی&zwnj;که تو نمی&zwnj;توانی از&zwnj;&zwnj; همان تریبون جوابش را بدهی تا بداند که آن کسی را که دربند کرده&zwnj;اند دختری دارد که گرچه از او دور است اما شب و روز را با پدرش در سلول می&zwnj;گذراند.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <blockquote> <div dir="RTL">کم سخت نیست که در حبس انفرادی از مادرت بخواهند که برای همکاری با آن&zwnj;ها که سالهای سال است پدرت سرسختانه در برابرشان ایستاده، فلان نوشته و فلان کاغذ را علیه همسرش امضا کند</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> </blockquote> <div dir="RTL">&nbsp;کم نیست که ناگهان با تو تماس می&zwnj;گیرند و نظرت را راجع به فلان سخنان بی&zwnj;مسوولانه فلان مسوول قوه قضائیه می&zwnj;پرسند و تو باید در ظاهری مسلط بگویی که اینها همه تهمت است و حقیقت ندارد.</div> <div dir="RTL">&nbsp;کم نیست که دلتنگ پدرت باشی و روزهای سخت خانواده&zwnj;، دور از خانه و دور از دستهای گرم و مهربان&zwnj;شان، این روزهای سرد و تلخ را طی کنی.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">&nbsp;کم نیست که می&zwnj;شنوی بسیاری از مردم وطنت، به&zwnj;خاطر این همه ظلم و فشار ترک وطن کرده&zwnj;اند، اما پدرت سلول کوچک بدون امکانات را به خروج از وطن ترجیح داد.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">کم نیست که پدرت را در زندان اوین در مقابل چشم ماموران امنیتی برای آخرین بار به آغوش بکشی و برای تحصیل روانه خارج از کشور شوی. اما او در شبی تابستانی با تو در برلین تماس بگیرد و بگوید دخترم مادرت را دستگیر کرده&zwnj;اند، قوی باش و مطمئن باش که هیچ کاری نمی&zwnj;توانند با او بکنند.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">کم سخت نیست که در حبس انفرادی از مادرت بخواهند که برای همکاری با آن&zwnj;ها که سالهای سال است پدرت سرسختانه در برابرشان ایستاده، فلان نوشته و فلان کاغذ را علیه همسرش امضا کند. کم نیست که حتی در دل&zwnj;نوشته&zwnj;ای که برای پدرت می&zwnj;نویسی اشک&zwnj;هایت افسارگسیخته دگمه&zwnj;های صفحه کلید کامپیوترت را خیس &zwnj;کنند و تو نخواهی از تایپ کردن دست&zwnj;برداری.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">&nbsp;کم نیست وقتی که می&zwnj;شنوی که جشن استقلال کانون وکلا بود و کسی از پدرت که سال&zwnj;ها عمرش را مخلصانه به پای شغل عزیزش گذاشت و روزی عضو هیات رئیسه آن بود حرفی نزد، کم سخت نیست که هر روز بشنوی که در اثر تغذیه بد در زندان پدرت هر روز تحلیل می&zwnj;رود و مادرت فریاد&zwnj;ها دارد که نمی&zwnj;تواند بزند.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">کم نیست وقتی به ترازوی عدالت نقره&zwnj;ای می&zwnj;اندیشی که پدرت گاهی روی یقه کتش داشت یا نقش زیبای ترازوی عدالت روی کراواتش که امروز در کمد دیواری خانه&zwnj;اش خاک می&zwnj;خورد، ولی هر روز اشتیاق رسیدن روز اجرای قانون و آزادی را داشته باشی اما هر بار که اخبار را می&zwnj;خوانی خبر&zwnj;ها دردناک&zwnj;تر از گذشته می&zwnj;شود. <span dir="LTR">&nbsp;</span></div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">گاهی سختی&zwnj;ها آسان می&zwnj;شود وقتی گروه بی&zwnj;شماری &nbsp;در این روز&zwnj;ها با تو هم&zwnj;دل و هم&zwnj;راهند. سختی&zwnj;ها آسان می&zwnj;شود وقتی از حضور پرقدرت پدرت در بی&zwnj;دادگاه می&zwnj;شنوی. وقتی می&zwnj;شنوی که آن همه تهدید و فشار و بگیروببند، ذره&zwnj;ای در وجود پدرت اثر نداشته و مثل روز اول همچنان محکم ایستاده است.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">&nbsp;آسان می&zwnj;شود وقتی می&zwnj;دانی که از صدور حکم پدرت آنچنان می&zwnj;ترسند که تا روز بعد از انتخابات مجلس آن را اعلام نمی&zwnj;کنند که مبادا اعتراضی که بعد ازصدور حکم به وجود &zwnj;آید. &nbsp;آرامش روزهای حساسشان جریحه دار شود.</div> <blockquote> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL"><img width="200" height="181" align="bottom" alt="" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/maede_soltani_0.jpg" />کم نیست که پدرت را در زندان اوین در مقابل چشم ماموران امنیتی برای آخرین بار به آغوش بکشی و برای تحصیل روانه خارج از کشور شوی. اما او در شبی تابستانی با تو در برلین تماس بگیرد و بگوید دخترم مادرت را دستگیر کرده&zwnj;اند</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> </blockquote> <div dir="RTL">این روز&zwnj;ها آسان می&zwnj;شود وقتی که می&zwnj;بینی مادرهنوز هم لبخند به لبانش است و خواهرت با همه دشواری&zwnj;ها درس&zwnj;هایش را خوانده و واحدهای دانشگاهش را هر ترم به&zwnj;تمام&zwnj;وکمال پاس می&zwnj;کند، آسان می&zwnj;شود وقتی که برادرانت با&zwnj;&zwnj; همان مزاح همیشگی جمله&zwnj;هایی از حکم پدرت را برایت می&zwnj;خوانند که در آن پر از کلمات سنگین است که با سختی زیاد به دنبال معنی آن&zwnj;ها می&zwnj;گردند.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">&nbsp;آسان می&zwnj;شود وقتی نگاهی به عقب می&zwnj;اندازی و می&zwnj;بینی در روزهایی زندگی می&zwnj;کنی که در گذشته اگر کسی برایت از آن می&zwnj;گفت مثل داستان&zwnj;های خواندنی در کتاب&zwnj;ها بودند، روزهایی که تهدیدهای پدرت با پیامک و... آنچنان تو را می&zwnj;ترساند که مبادا روزی پدرت را بگیرند. اما امروز روزگارت خیلی سخت&zwnj;تر ولی خانواده تحملش چندین و چندین برابر شده است.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">&nbsp;روزهایی که نبود پدر در خانه آن هم در روزهای نوروز برایت فاجعه بودند و قبول کردنش نا&zwnj;ممکن، اما امروز نبودِ او را ماه&zwnj;ها و ماه&zwnj;ها تحمل کرده&zwnj;ای، گرچه سخت بود، گرچه سخت است، اما تمام می&zwnj;شود تمام و پدر به خانه می&zwnj;آید، مادر میز را می&zwnj;چیند و پدر ظرف&zwnj;ها را می&zwnj;شوید و چای آماده می&zwnj;کند. محفل گرم می&zwnj;شود، دوباره مهمانهایی می&zwnj;رسند سر زده و همه می&zwnj;خندیم<span dir="LTR">...</span></div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">در همین رابطه:&nbsp;</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">* &nbsp;<a href="http://zamanehdev.redbee.nl/u/?p=11640">صدور حکم سنگین قضایی برای عبدالفتاح سلطانی&nbsp;</a></div>

کم نیست وقتی که می‌شنوی برای پدرت از هیچ، ۱۸ سال زندان می‌سازند، کم نیست وقتی می‌شنوی که عزیزترین‌ات را در بند کرده و ماه‌ها او را از قلم و کاغذ محروم می‌کنند. وقتی می‌شنوی که در زندان نیز به حریم تنگش یورش می‌برند، تکه‌های روزنامه‌هایی را که در سلول پر از اشعار و نوشته‌هایش هست به یغما می‌برند.

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • نوید

    ای پروردگار عالمیان در این جهان به آتش عشقت بسوز و در آن جهان به مشاهدۀ روی مَه¬رویت کامران فرما. در این عالم چون شمع بگداز و در آن عالم چون پروانه گرد شعلۀ جمالت پرواز ده تویی خجسته دلبر من و تویی فرخنده یارِ جان¬پرور من. مائدۀ عزیز و خانوادۀ عزیز جناب سلطانی. الحمدلله پدرتان در راه احقاق حقوق انسانی انسان ها در بند است و نه در راه فساد. برای سعادت و شکوه ایران عزیزمان، هزینه ها باید داد. خوشا به حال شما که در این مهم سهیمید. «اگر نفسی موفق برآن گردد که خدمتِ نمایان به عالم انسانی، علی الخصوص به ایران نماید، سَروَرِِ سَروَران است وعزیزترین بزرگان.» قلوب بسیاری از ایرانیان عزیز با عقاید گوناگون، با شماست. قدر این موهبت بدانید که کم نیست. زنان و مردان بزرگِ انسان دوست، کوهِ پرشکوه اند و زندان برای ایشان همچون ایوانِ عزّت و تختِ شرافت است. در دلتنگی هایتان برای پدر و همسر شریکم. دل بی عشق و بی درد فاسد می شود. قدر اشکهایتان را بدانید. قربانتان نوید

  • کاربر مهمان

    یاد آنروزهای بخیر که در مرکز تربیت معلم شهر ری با استادان کمونیست بحث میکردی و هنوز مائده بدنیا نیامده بود

  • کاربر مهمان

    مائده جان پدر سربلند به خانه برمی گردد و روسیاهی برای کسانی که از حرص قدرت به قوانین خودشان هم پایبند نمی مانند که به هیچ چیز جز زر و زور نمی اندیشند و نه حتا به اسلامی که سنگش را به سینه می زنند. با هر کدام از چنین حکم هایی احترام و ارزش پدر نه فقط برای ایرانیان که در جامعه بین المللی بیشتر می شود. به امید روزی که آزادی همه زندانیان سیاسی را جشن بگیریم آینده

  • محمد رضا

    مائده عزیز! دور نیست زمانی که ملت ایران که اکنون مانند کاروان خورده به جماعت راهزن، مستاصل وسط بیابان مانده و گنگ و گیج و بی شکایت است، روزی دیگر را بسازد، روزی که پدر آزاده تو ، برادران، خواهران، پدران و مادرانمان که در بیدادگاههای این روسیاهان به بند آمده اند، بالاترین سهم را در پیدائی آن دارند. ایمان دارم آنزمان خواهد آمد، زیرا ما مردمانی هستیم که دیر به خود می آییم، اما تا ابد زیر بار ظلم نمی مانیم. « پدر بزرگوارت به زودی باز خواهد گشت»

  • محمد مهدی

    نمی‌ دانم کدام یک بیشتر حس غرور میکنند،مائده از داشتن چنین پدری یا پدر از داشتن چنین مائده ای...