ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

● دیدگاه

قتل‌های زنجیره‌ای: تبدیل دگراندیش به دیگریِ انسانیت‌زدایی شده

اکبر گنجی- صفاتی که درباره متفاوت‌های از "ما" به کار می‌بریم، راهگشای خشونت است. پروانه و داریوش فروهر، مختاری و پوینده و دیگر قربانیان قتل‌های زنجیره‌ای به دنبال جهانی بودند که در آن دیگری‌سازی انسانیت زدایی شده صورت نگیرد.

بیستمین سالگرد قتل دگراندیشان (داریوش و پروانه فروهر، محمد مختاری و محمدجعفر پوینده) در پاییز ۱۳۷۷ است.

مسأله همچنان حقیقت و عدالت است:

  • حقیقت اول این است که قتل‌های زنجیره‌ای یک پروژه حکومتی بود.
  • حقیقت دوم این است که آمران آن قتل‌ها از دست عدالت گریختند و همچون گذشته هر گونه نقشی در آن قتل‌ها را انکار می‌کنند.
  • حقیقت سوم این است که خشونت حکومتی با آن قتل‌ها هم پایان نیافت و جمهوری اسلامی ‌همچنان از خشونت برای بقای خود استفاده می‌کند.
حیاط خانه‌ی داریوش و پروانه فروهر در شب یکم آذر سال ۱۳۷۷- قتل مشکوک داریوش فروهر، وزیر کار دولت موقت و همسرش در منزل

در این نوشتار چند نکته در مورد آن قتل‌ها ارائه می‌شود تا شاید ما را به فهم مسأله و به نتیجه نرسیدن دادخواهی نزدیک سازد.

یکم- بازگشت به گذشته کنشی است که همیشه با اهداف بسیار متفاوتی دنبال می‌شود. فهم و درک حوادث و رویدادها از راه همدلی و نمونه‌های آرمانی، بازسازی برشی از دوران گذشته، درس‌گیری از گذشته، پیگیری دادخواهی، گذار به دموکراسی و غیره و غیره.

برای فهم و درک قتل‌های رخ داده، تحلیل‌گر/ تماشاگر باید به گونه‌ای خود را جای فاعلان/بازیگران تاریخ بگذارد که اگر او هم جای آنها بود، همان کاری را انجام می‌داد که آنان انجام دادند.

در این صورت قرار است کنش‌های کدام بازیگران تاریخی فهمیده و درک شود؟ قاتلان؟ مقتولان و قربانیان؟ دولت محمد خاتمی؟ قوه فضائیه؟ مجلس شورای اسلامی؟ وزارت اطلاعات؟ روزنامه‌نگارانی که قتل‌ها را افشا کردند؟ خانواده‌های قربانیان؟ اصلاح‌طلبان؟ مخالفان مقیم خارج؟ نهادهای حقوق بشری بین‌المللی؟ دولت‌های خارجی؟ و ...

سخن گفتن درباره همه این‌ها نه کار یک تن است و نه کار ساده‌ای‌ست. من در انتها می‌کوشم تا جای قاتلان قرار بگیرم. برای اینکه نه تنها به فهم مسأله کمک می‌کند، بلکه نشان می‌دهد آن رویکرد جنایت‌آفرین اینک در جامعه ما -و خصوصاً میان مخالفان رژیم-  بسیار بسط و گسترش پیدا کرده است.

البته باید "نمونه‌های آرمانی" از این نوع قتل‌ها ساخت یا از نمونه‌های آرمانی موجود مشابه برای تفسیر کنش‌های بازیگران دخیل در حادثه و کل رویداد استفاده کرد.

همدلی و نمونه‌های آرمانی مربوط به مقام فهم و تبیین‌اند، اما داوری اخلاقی و حقوقی ساحت دیگری است که پس از فهم کنش‌های گفتاری و رفتاری باید صورت گیرد. کشف بستر و سیاقی که فعل فاعلان در آن صورت گرفته ضروری است، اما سیاق تاریخی امری نیست که جای حق و باطل یا داد و بیداد را عوض کند.

دوم- با گذشت ۲۰ سال از واقعه، کلمات دیگر فاقد آن حس و حالی هستند که در زمان وقوع قتل‌ها داشتند. هرچه زمان بیشتر و بیشتری از واقعه بگذرد، نسبت احساسی و هیجانی کمتر شده و تحلیلگران برای تقرب به حقیقت، تبیین‌های غیر اسطوره‌ای و غیراحساسی‌تری از واقعه ارائه خواهند کرد.

اکبر گنجی

سیاهکل برای تماشاگران -به‌خصوص مخالفان رژیم شاه- در زمان وقوع معنایی اسطوره‌ای داشت، اما با گذشت حدود نیم قرن، اینک تحلیلگران تفسیرهای متفاوتی از آن رخداد ارائه می‌کنند. مسأله این نیست که تحلیلگران جای جنایتکاران و قربانیان قتل‌های سال ۱۳۷۷ را تغییر دهند، مسأله این است که گذشت زمان، فاصله گرفتن، رخدادهای بی‌شماری که پس از آن رخ داده‌اند، اطلاعات جدید، جهان پسا واقعه و غیره و غیره، نه تنها فهم و درک‌های تازه‌ای پدید می‌آورند، بلکه داوری و قضاوت‌های تازه‌ای هم می‌آفریند.

درست است که تحلیلگر باید به نیت و انگیزه و هدف فاعل و کارگزار تاریخی دست یابد، اما لزوماً فاعلان تاریخی بهترین مفسران کنش‌های خود نیستند، برای اینکه پیامدهای ناخواسته عمل و طرح‌ها در طول تاریخ آشکار می‌شوند و این چیزی است که فاعلان تاریخی از آن اطلاعی ندارند.

سوم- آن قتل‌ها، به دلیل ده‌ها مقتولی که طی چند سال متمادی در داخل و خارج از کشور به قتل رسیدند، "قتل‌های زنجیره‌ای" نامیده شد. قربانیان فاعلانی دگراندیش بودند که با نظام سیاسی حاکم مخالف بوده و بدیل‌هایی را به شیوه‌های مختلف ارائه می‌کردند. پس "قربانی شدن" و "قربانی" خواندن مقتولان نافی فاعلیت آنان نبوده و نیست.

شماس میلر با دقت و وسواس تمام در تعریف شکنجه در دانشنامه فلسفه استنفورد می‌نویسد: «شکنجه عبارت است از (الف) تحمیل عمدی رنج جسمانی بسیار زیاد بر شخص ناراضی بی‌دفاع؛ (ب) محدود ساختن عمدی و چشمگیر اعمال خودمختاری شخص (که به وسیله الف به دست می‌آید)؛ (ج) عملی که به طور کلی، با هدف در هم شکستن اراده قربانی صورت می‌گیرد.» (شماس میلر، شکنجه، ترجمه مریم خدادادی، ققنوس، ۱۳۹۵، ص ۲۲)

چهارم- آیت‌الله خامنه‌ای ادعا کرد که: الف- این قتل‌ها به زیان جمهوری اسلامی‌ بوده است. ب- قاتلان هیچ خصومت شخصی‌ای با قربانیان نداشته‌اند. پ- قربانی‌ها افرادی کاملاً بی‌خطر برای جمهوری اسلامی ‌بوده‌اند. اگر جمهوری اسلامی ‌قصد داشت مخالفانش را بکشد، افراد با نفوذ -دارای پایگاه اجتماعی- و خطرناک را می‌کشت. ت- پس این قتل‌ها کار عوامل نفوذی دستگاه‌های جاسوسی بیگانه بوده است.

او در نماز جمعه ۱۸ دی ۱۳۷۷ درباره قربانیان قتل‌ها گفت: «اين افرادى كه كشته شدند، بعضی‌ها را ما از نزديك مى‏‌شناختيم. اين‌ها كسانى نبودند كه يک نظام، اگر بخواهد اهل اين حرف‌ها باشد، سراغ اين‌ها برود. اگر نظام جمهورى اسلامى اهل دشمن‏‌كُشى است، دشمنان خودش را مى‏‌كُشد؛چرا سراغ فروهر و عيالش برود؟! مرحوم فروهر، قبل از انقلاب دوست ما بود؛ اوّلِ انقلاب همكار ما بود؛ بعد از پديد آمدن اين فتنه‏‌هاى سال ۶۰ دشمن ما شد؛ اما دشمن بى‏‌خطر و بى‏‌ضرر.»

آیت‌الله خامنه‌ای مفصل توضیح داد که فروهر -و همسرش- نانجیب نبودند، به هیچ دولت خارجی‌ای وابستگی نداشتند، هیچ نفوذی هم در جامعه نداشتند و مردم آنها را نمی‌‌شناختند. آنها دشمن بی‌خطر و بی‌ضرری بودند که هیچ خطری برای نظام نداشتتند. چرا نظام باید آنها را بکشد؟

پروژه‌های قتل مخالفان در رژیم‌های دیکتاتوری غیر قابل پیگیری است. این نوع حکومت‌ها معمولاً یا اصل جنایت را انکار می‌کنند، یا آن را به گردن "نیروهای خودسر" می‌اندازند. تشکیل کمیته‌های حقیقت‌یاب ملی و رسیدگی به جنایات و دادخواهی معمولاً پس از گذار به دموکراسی صورت می‌پذیرد.

او در دیدار با دانشجویان دانشگاه امیرکبیر در ۹ اسفند ۱۳۷۹ در پاسخ به پرسشی درباره قتل‌های زنجیره ای گفت: «من هیچ خشنود نیستم که این بحث‌ها مجدداً مطرح بشوند. خوشبختانه کار دادگاه هم تمام شد و این بحث‌ها خاتمه پیدا کرد ... مگر آن افراد از لحاظ سیاسی برای کشور بسیار مضر و خطرناک بودند تا فرض کنیم که این افراد برای دفاع از نظام رفتند و آن‌ها را کشتند؟ این‌طور نبود. من در خطبه نماز جمعه گفتم که یکی از این مقتولان [داریوش فروهر] دوست قدیمی ‌دوران مبارزات و همکار دوره بعد از انقلاب اسلامی ‌و در این اواخر هم دشمن بی‌ضرر ما بود. او از مخالفانی بود که واقعاً کم‌ترین ضرری برای نظام نداشت. بنابراین، این‌طور نبود که ما فرض کنیم یک انگیزه طرفدارانه از نظام موجب شد که این‌ها بروند و فلان کسی را که هیچ ضرری برای نظام نداشت، بکشند.»

اما آیا رژیم‌های دیکتاتوری فقط و فقط مخالفان و منتقدان دارای نفوذ اجتماعی و خطرناک را می‌کشند؟ در اینکه رژیم‌های سرکوبگر مخالفان دارای پایگاه اجتماعی و خطرناک برای نظام را نابود می‌کنند، شک و تردیدی وجود ندارد، اما از این واقعیت نمی‌‌توان نتیجه گرفت که این‌گونه رژیم‌ها مطلقا مخالفان و منتقدان فاقد نفوذ اجتماعی و غیر خطرناک را نمی‌‌کشند. بهترین شاهد مدعای ما و مبطل ادعای خامنه‌ای، قتل جمال خاشقچی توسط حکومت سعودی در سرکنسولگری این کشور در استانبول است. او یک منتقد فاقد پایگاه اجتماعی در جامعه عربستان سعودی و غیر خطرناک برای رژیم سعودی‌ها بود، اما او را به طرز فجیعی کشتند. چرا؟ شاید به دلیل عدم تحمل نقد. شاید برای درس عبرت گرفتن دیگر ناقدان. شاید ...

بهائیانی که در ۴۰ سال جمهوری اسلامی‌ کشته شده‌اند چه خطری برای رژیم داشتند؟ دارای کدام پایگاه اجتماعی بودند؟ ادعای آیت‌الله خامنه ای را با شواهد و قرائن بسیار می‌توان ابطال کرد.

پنجم- پروژه‌های قتل مخالفان در رژیم‌های دیکتاتوری غیر قابل پیگیری است. این نوع حکومت‌ها معمولاً یا اصل جنایت را انکار می‌کنند، یا آن را به گردن "نیروهای خودسر" می‌اندازند. تشکیل کمیته‌های حقیقت‌یاب ملی و رسیدگی به جنایات و دادخواهی معمولاً پس از گذار به دموکراسی صورت می‌پذیرد. افشاگری گسترده رسانه‌های ایران درباره قتل‌ها، پیگیری آن توسط دولت خاتمی، اطلاعیه وزارت اطلاعات و پذیرش مسئولیت آن توسط "عوامل خودسر" آن وزارتخانه، محاکمه مجریان توسط دستگاه قضایی و عدم پرداختن به آمران قتل‌ها؛ یک دستاورد برای آن وضعیت تاریخی به شمار می‌رود. اگر چه فشار اجتماعی موثر بود، اما اکبر ‌هاشمی ‌رفسنجانی با قتل‌های دورانش کاری نداشت و تا آخر عمر نیز منکر حتی یک قتل در دوران ریاست جمهوری‌اش شد، ولی  محمد خاتمی ‌ایستاد و این بسیار موثر بود. اگر چه با جمهوری اسلامی، ولایت فقیه و دادگاه‌های درباری، انتظار حقیقت و عدالت واقع‌گرایانه نبود. سهل است، روزنامه‌نگاران و وکلای پیگیر قتل‌ها را بازداشت کردند.

ششم- انتظار دادخواهی جهانی هم غیر واقع‌بینانه بود و هست، برای اینکه جهان پر از کشتار و جنایت است. جنگ بالکان قبل از آن بود. حمله نظامی ‌به افغانستان، عراق، لیبی، سوریه و یمن چنان فجایعی آفریدند که دیگر کشتن ده‌ها تن توسط حکومت‌های دیکتاتوری فاقد اهمیت شد.

وقتی تصاویر شکنجه عراقی‌ها توسط نظامیان آمریکایی منتشر شد، افکار عمومی ‌چه ذهنیتی پیدا کرد؟ جینا هسپل، رییس سازمان "سی‌آی‌ای" در دولت ترامپ، رییس خانه مخفی سازمان سیا در تایلند بود که متهمان را شکنجه می‌کردند.

"آرشیو امنیت ملی‌" National Security Archive آمریکا اسناد شکنجه‌های مظنونان به تروریسم در سال ۲۰۰۲ را منتشر کرد. کوبیدن به دیوار، لخت شدن اجباری، حبس در جعبه‌هایی‌ به اندازه تابوت، زنجیر بستن به پا و نقاب بر صورت متهم کشیدن [از همان نوعی که در تصاویر مشهور از زندان ابو غریب عراق منتشر شد]، و غرق کردن مصنوعی در آب، از جمله شکنجه‌های مورد استفاده بوده است.

وقتی در یمن ۱۰ هزار نفر کشته شده و ۱۰ میلیون نفر گرفتار گرسنگی و بیماری و در حال مرگ‌اند، انتظارمان چیست؟

در سوریه حدود ۴۰۰ هزار نفر (اکثرا از نیروهای دولت سوریه، مخالفان، گروه‌های اسلام‌گرا و مردم غیر نظامی) توسط همه طرف‌ها (رژیم بشار اسد، روسیه، ایران، آمریکا، عربستان سعودی، امارات متحده، اسرائیل، ترکیه، قطر، حزب‌الله، داعش، القاعده سوریه، ارتش آزاد سوریه وابسته به ترکیه و ...) کشته شده‌اند.

به گزارش پنتاگون اتحاد تحت رهبری آمریکا در بمباران داعش تاکنون بیش از هزار غیر نظامی‌ را کشته است. اما دیده‌بان حقوق بشر سوریه، متعلق به مخالفان رژیم بشار اسد، می‌گوید ائتلاف تحت رهبری آمریکا سه هزار و ۳۰۰ غیر نظامی ‌سوری را کشته است.

رجب طیب اردوغان در سال ۲۰۱۷ اعلام کرد: «۱۳ هزار تروریست را کشتیم که سه هزار تن از آنها از داعش و ۱۰ هزار نفر از آنها از کردها بودند.»

موسسه پژوهشی واتسون وابسته به دانشگاه براون آمریکا در نوامبر ۲۰۱۸ اعلام کرده است آمار قربانیان جنگ‌هایی که آمریکا فقط در افغانستان، عراق و پاکستان پس از حملات ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ به راه انداخته بیش از ۵۰۰ هزار نفر است.

این پژوهش می‌افزاید: «بین ۱۸۲ هزار و ۲۷۲ تا ۲۰۴ هزار و ۵۷۵ غیر نظامی ‌در عراق، ۳۸ هزار و ۴۸۰ نفر در افغانستان، ۲۳ هزار و ۳۷۲ نفر در پاکستان و حدود هفت هزار سرباز آمریکایی در عراق و افغانستان کشته شدند.»

یعنی ۲۶۷ هزار غیر نظامی‌کشته شده‌اند. در سال ۲۰۰۶ مجله پزشکی‌ و بسیار معتبر Lancet برآورد کرد که فقط در عراق حدود ۶۵۵ هزار غیر نظامی ‌کشته شده بودند.

در چنین دنیایی، دادخواهی چه‌قدر امکان‌پذیر است؟

در مورد جمهوری اسلامی، مخالفان رژیم و مردم ایران شانس هم آورده‌اند. جمهوری اسلامی ‌به دلیل شعارهای ضد اسرائیلی و ضد آمریکایی، کاملاً تحت نظر است. سال‌هاست شورای حقوق بشر سازمان ملل برای ایران گزارشگر ویژه تعیین کرده است. نهادهای حقوق بشری بین‌المللی توجه ویژه‌ای به نقض سیستماتیک حقوق بشر در جمهوری اسلامی ‌مبذول داشته‌اند. دولت‌های غربی هم در این زمینه فعالند و همه ساله در مجمع عمومی‌ سازمان ملل ایران را به دلیل نقض حقوق بشر محکوم می‌سازند. اتفاقا به ایران بیش از همه کشورها توجه شده و می‌شود. این خوب است، اما انتظارات را باید با ساختارهای جهانی سازگار کرد و به دام آرزو اندیشی نیفتاد. دولت‌ها را منافع پیش می‌راند، نه امری دیگر. اگر جمهوری اسلامی ‌مانند عربستان سعودی متحد آمریکا بود، به عضویت شورای حقوق بشر سازمان ملل انتخاب می‌شد و جنایاتش هم برای صدها میلیارد دلار توسط دونالد ترامپ و دیگر دول غربی توجیه می‌شد.

ما در جهانی تراژیک زندگی می‌کنیم.

هفتم- چرا قاتلان (آمران و مجریان) مقتولان را به قتل رساندند؟ هر گونه تحلیل تک علتی، ایدئولوژیک و کاذب است. اما در اینجا به یکی از مهم‌ترین علل و دلایل وقوع قتل‌های زنجیره‌ای می‌پردازم.

انسان‌ها در انسانیت -با همه رذایل و فضایل اخلاقی- مشترکند. اما همین انسان‌ها، کنش‌های گفتاری و رفتاری متفاوتی دارند. زیست جهان‌های متفاوتی دارند. "تفاوت" بسیار مهم است. فهم و درک تفاوت و به رسمیت شناختن تفاوت (دگراندیشی و دگرباشی) ما را به کثرت‌گرایی گریزناپذیر می‌کشاند. انسان‌هایی که در عین وحدت سرشت بشری -"بنی آدم اعضای یک پیکرند"- دارای افکار و گفتار و رفتارهای متفاوتی هستند، سبک‌های زندگی متفاوتی را تعقیب می‌کنند. اما همه آنها، هنوز "انسان"‌اند. هیچ کنشی - هر اندازه خوب یا بد- آدمیان را از انسانیت خارج نمی‌‌سازد. نه فضایل اخلاقی کسی را خدا، فرشته و معصوم می‌سازد؛ نه رذایل اخلاقی کسی را گرگ، پلنگ، ببر یا حیوانی پست می‌سازد. حیوان‌ها قادر به آفرینش فجایعی چون هولوکاست، جنگ‌های جهانی اول و دوم، حادثه تروریستی ۱۱ سپتامبر، قتل عام زندانیان سیاسی و عقیدتی در تابستان ۱۳۶۷، قتل‌های زنجیره‌ای، حمله نظامی ‌به افغانستان و عراق و لیبی و سوریه و یمن و پیامدهای فاجعه‌بار آن‌ها و غیره  و غیره نیستند.

فرایند انسانیت زدایی از متفاوت‌ها و تبدیل آنها به دیگری آدمی‌خوار، متضمن یک پیش فرض یا پیش انگاشت است. "ما" بر حقیم. حقیقت مطلق و مطلق حقیقت نزد ماست. مگر می‌شود آدمی‌ در عین انسان بودن، مخالف مطلق حقیقت باشد و در برابر آن بایستد؟ پس آن دیگری که در برابر حقیقت مطلق ایستاده و تن بدان نمی‌‌دهد، حیوان درنده‌ای است که باید از صفحه روزگار محو شود.

تأکید بیش از حد بر تفاوت و متصلب کردن آن، "دیگری"‌ساز است. "دیگری" با "ما" تفاوت‌های بنیادین دارد. دیگری فاقد احساسات انسانی است. مثل ما عشق نمی‌ورزد. مثل ما غمگین نمی‌شود. او اصلا انسان نیست. این‌گونه فرایند "انسانیت زدایی" از متفاوت‌ها آغاز می‌شود. دیگری حیوان است. حیوان پست است. خوک است. اصلاً حیوان وحشی درنده‌ای‌ست که جز با کشتنش انسان‌ها از شر او خلاص نمی‌‌شوند. هولوکاست یک نمونه از دیگری سازی انسانیت زدایی شده بود.

فرایند انسانیت زدایی از متفاوت‌ها و تبدیل آنها به دیگری آدمی‌خوار، متضمن یک پیش فرض یا پیش انگاشت است. "ما" بر حقیم. حقیقت مطلق و مطلق حقیقت نزد ماست. مگر می‌شود آدمی‌ در عین انسان بودن، مخالف مطلق حقیقت باشد و در برابر آن بایستد؟ پس آن دیگری که در برابر حقیقت مطلق ایستاده و تن بدان نمی‌‌دهد، حیوان درنده‌ای است که باید از صفحه روزگار محو شود.

مولوی از سرآمدان عرفان است که حتی در جهان غرب دوستداران بسیاری دارد. او هم افرادی را که آفتاب حقیقت اسلام را انکار می‌کردند و آن را نمی‌‌پذیرفتند، حیوان وحشی به شمار می‌آورد که قتل‌شان واجب است.

پیش فرض او این بود که آدمی ‌چیزی جز اندیشه نیست. یا انسانیت انسان در گرو اندیشه‌های اوست:

ای برادر تو همان اندیشه‌ای/ مابقی تو استخوان و ریشه‌ای

(مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۷۷)

حال آدمی ‌که اندیشه روشن و حقیقت را نمی‌پذیرد و دل در گرو اندیشه‌های دیگری دارد که هویت او را می‌سازند، آن اندیشه‌ها از او انسانیت زدایی کرده و وی را به حیوان وحشی تبدیل می‌سازند که چاره‌ای جز برخورد خشونت‌آمیز با آنان وجود ندارد.

به تعبیر امروزیان، دگراندیشی نه تنها ناپذیرفتنی است، بلکه سرشت انسان‌ها را تغییر داده و از آنان حیوان می‌سازد. مولوی:

جمله حیوان را پی انسان بکش/ جمله انسان را بکش از بهر هش

هش چه باشد عقل کل هوشمند/ هوش جزوی هش بود اما نژند

جمله حیوانات وحشی ز آدمی‌/ باشد از حیوان انسی در کمی‌

خون آنها خلق را باشد سبیل/ زانک وحشی‌اند از عقل جلیل

عزت وحشی بدین افتاد پست/ که مر انسان را مخالف آمدست

پس چه عزت باشدت ای نادره/ چون شدی تو حمر مستنفره

خر نشاید کشت از بهر صلاح/ چون شود وحشی شود خونش مباح

گرچه خر را دانش زاجر نبود/ هیچ معذورش نمی‌دارد ودود

پس چو وحشی شد از آن دم آدمی‌/ کی بود معذور ای یار سمیی

لاجرم کفار را شد خون مباح/ همچو وحشی پیش نشاب و رماح

جفت و فرزندانشان جمله سبیل/ زانک بی‌عقلند و مردود و ذلیل

(مثنوی، دفتر اول، ابیات ۳۳۱۴ تا ۳۳۲۵)

پس نامسلمانان، که حقیقت روشن اسلام را دیدند و آن را انکار کردند (کافر)، همان حیوان‌های وحشی‌اند که خونشان مباح است.

تازه این مولوی است. همان که می‌گفت:

از نظرگاه است ای مغز وجود/ اختلاف مومن و گبر و جهود

(مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۲۵۸).

داستان سبت -ماهی‌گیری برخی یهودیان در روز شنبه برخلاف دستور تورات- و تبدیل آنان به خوک که در قرآن آمده است، توسط مولوی به معنای حقیقی گرفته شده و به گمان او یهودیان واقعاً به خوک و میمون تبدیل شدند. او می‌گوید:

نقض توبه و عهد آن اصحاب سبت/ موجب مسخ آمد و اهلاک و مقت

پس خدا آن قوم را بوزینه کرد/ چونک عهد حق شکستند از نبرد

مسخ ظاهر بود اهل سبت را / تا ببیند خلق ظاهر کبت را

از ره سر صد هزاران دگر/ گشته از توبه شکستن خوک و خر

(مثنوی، دفتر پنجم، ابیات ۲۵۹۲، ۲۵۹۳، ۲۵۹۸ و ۲۵۹۹).

مولوی دیگری‌سازی را فقط درباره نامسلمانان به کار نمی‌‌بست. در مورد عارفان مسلمان رقیب و ناقد هم به کار می‌گرفت. او عرفای ناقد خود (شاگردان صدرالدین قونوی) را هم به دیگری و حیوان تبدیل می‌کرد. وقتی پیروان مکتب صدرالدین قونوی سخنان ناقدانه‌ای درباره مثنوی بیان کردند، مولوی از آنان انسانیت زدایی کرد و به سگ و خر تبدیلشان ساخت:

پیش از آنک این قصه تا مخلص رسد/ دود و گندی آمد از اهل حسد

من نمی‌رنجم ازین لیک این لگد/ خاطر ساده‌دلی را پی کند

خربطی ناگاه از خرخانه‌ای/ سر برون آورد چون طعانه‌ای

کین سخن پستست یعنی مثنوی/ قصه پیغامبرست و پیروی

نیست ذکر بحث و اسرار بلند/ که دوانند اولیا آن سو سمند

از مقامات تبتل تا فنا/ پایه پایه (پله پله) تا ملاقات خدا

شرح و حد هر مقام و منزلی/ که بپر زو بر پرد صاحب‌دلی

چون کتاب الله بیامد هم بر آن/ این چنین طعنه زدند آن کافران

که اساطیرست و افسانه نژند/ نیست تعمیقی و تحقیقی بلند

کودکان خرد فهمش می‌کنند/ نیست جز امر پسند و ناپسند

ذکر یوسف ذکر زلف پر خمش/ ذکر یعقوب و زلیخا و غمش

ظاهرست و هر کسی پی می‌برد/ کو بیان که گم شود در وی خرد

گفت اگر آسان نماید این به تو/ این چنین آسان یکی سوره بگو

جنتان و انستان و اهل کار/ گو یکی آیت ازین آسان بیار

(مثنوی، دفتر اول، ابیات ۴۲۲۶ تا ۴۲۴۲)

اما پاسخ اصلی مولوی:

ای سگ طاعن تو عو عو می‌کنی/ طعن قرآن را برون‌شو می‌کنی

این نه آن شیرست کز وی جان بری/ یا ز پنجه قهر او ایمان بری

تا قیامت می‌زند قرآن ندی/ ای گروهی جهل را گشته فدی

که مرا افسانه می‌پنداشتید/ تخم طعن و کافری می‌کاشتید

خود بدیدیت آنک طعنه می‌زدیت/ که شما فانی و افسانه بدیت

من کلام حقم و قایم به ذات/ قوت جان جان و یاقوت زکات

نور خورشیدم فتاده بر شما/ لیک از خورشید ناگشته جدا

نک منم ینبوع آن آب حیات/ تا رهانم عاشقان را از ممات

گر چنان گند آزتان ننگیختی/ جرعه‌ای بر گورتان حق ریختی

نه بگیرم گفت و پند آن حکیم/ دل نگردانم بهر طعنی سقیم

(مثنوی، دفتر اول، ابیات۴۲۸۱ تا ۴۲۹۰).

قربانیان قتل‌های زنجیره‌ای هم دگراندیشانی بود که به دلیل دگراندیشی قابل تحمل نبودند.

روح الله حسینیان در ۲۱ دی ۱۳۷۷، کمتر از یک هفته پس از انتشار اطلاعیه وزارت اطلاعات ابتدا در مصاحبه با روزنامه کیهان و شامگاه همان روز در برنامه تلویزیونی"چراغ"حاضر شد و قتل‌های زنجیره‌ای را بدون نامبردن عاملان آن به "هواداران خاتمی" نسبت داد. او  قربانیان قتل‌های زنجیره‌ای را "از مخالفان نظام" معرفی کرد و گفت که "بعضی از آن‌ها حتی مرتد بودند و عده‌ای دیگر ناصبی بوده و نسبت به ائمه اطهار جسارت می‌کردند."

آنها بسیار با نظام تفاوت داشتند. دیگری (مرتد، ناصبی و ...) بودند. آیت‌الله خامنه ای در هر دو مرتبه‌ای که درباره پروانه و داریوش فروهر سخن گفته، می‌گوید او "دشمن ما" بود. بدین ترتیب او از یک دگراندیش "فاقد نفوذ و بی‌خطر"، دیگری دشمن ساخته بود. با دشمن چه می‌کنند؟ خامنه‌ای کی و کجا گفته است:

آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است/ با دوستان مروت با دشمنان مدارا

هشتم- وقتی انسان‌ها به یک ویژگی فروکاسته می‌شوند، تبدیل به دیگری واجب‌القتل می‌شوند. به جنگ‌های تجزیه‌طلبانه قومی ‌بنگرید. هر قومی، قوم متفاوت را به یک دیگری تبدیل می‌سازد که با آن هر کاری مجاز است. جنگ بالکان در یوگسلاوی سابق چنین جنگی بود. صرب‌ها، کروات‌ها، بوسنیایی‌ها و غیره و غیره، بزرگ‌ترین جنایات را خلق کردند.

در جنگ داخلی سوریه، دوربین‌ها نشان دادند که یک مخالف اسلام‌گرا سینه یک سرباز سوری را شکافت، قلب او را درآورد و در مقابل دوربین‌ها خورد.

از این جهت، سلاخی کردن پروانه فروهر یا قطعه قطعه کردن جمال خاشقچی در فرایند دیگری‌سازی متفاوت‌ها عمل چندان عجیبی به شمار نمی‌‌رود.

امروز در برابر چشمان خود شاهدیم که شکاف‌های سنتی چپ-راست و دیگر شکاف‌های اجتماعی به حاشیه رفته و شکاف‌های هویتی برجسته شده و راست افراطی با انداختن مسئولیت همه مسائل و مشکلات داخلی بر دوش مهاجران و بیگانگان، در آمریکا و اروپا و آمریکای لاتین به پیروزی می‌رسد.

صفاتی که درباره متفاوت‌های از "ما" به کار می‌بریم، راهگشای خشونت است. پروانه و داریوش فروهر، مختاری و پوینده و دیگر قربانیان قتل‌های زنجیره‌ای به دنبال جهانی بودند که در آن دیگری‌سازی انسانیت زدایی شده صورت نگیرد.

دونالد ترامپ گفت که مهاجران آفریقایی از "کشورهای چاله گه"‌اند که به آمریکا مهاجرت می‌کنند. او از مهاجران انسانیت زدایی کرده و آنان را به مدفوع تبدیل می‌کند. با مدفوع چه می‌کنند؟

دونالد ترامپ: باندهای مهاجر آمریکای لاتین حیوان‌اند، نه انسان. اهالی‌ هائیتی همه دارای ایدز هستند. "تنبلی یکی از ویژگی‌های سیاه‌پوستان است". ( نیوزویک لیستی از سخنان نژادپرستانه دونالد ترامپ ارائه کرده است.)

این رهبر بزرگ‌ترین دموکراسی جهان و بزرگ‌ترین تولید کننده علم جهان است. مهاجران و بیگانگان و سیاه پوستان و مسلمانان از نظر او انسان نیستند. او از آنها دیگری حیوان و مدفوع و هر چیز نابود‌کردنی می‌سازد.

اسلاونکا دراکولیچ، کرواتی که جنگ بالکان را تجربه کرده، در توضیح آن جنگ می‌نویسد: «وقتی مفهوم "دیگری بودن" ریشه می‌دواند، باور نکردنی‌ترین اتفاق‌ها امکان‌پذیر می‌شود.» (اسلاونکا دراکولیچ، بالکان اکسپرس، ترجمه سونا انزابی نژاد، نشر گمان، ۱۳۹۵، ص ۲۰)

در توضیح کوره‌های آدم‌سوزی نازی‌ها در لهستان می‌گوید: «آنها یهودی بودند، "دیگران" بودند، غیر ما. به یک لهستانی چه که آلمانی‌ها دارند یهودی‌ها را می‌کشند؟ و این گونه بود که همه ما عادت کردیم. حالا می‌فهمم که یهودی‌ها قربانی همین "دیگری سازی" شدند. و همه اینها با اسم گذاشتن روی آنها شروع شد، با فرو کاستنشان به "دیگری". وقتی این اتفاق می‌افتد دیگر هر چیزی ممکن است. حتی بدترین فجایع مانند اردوگاه‌های مرگ یا کشتار غیرنظامیان در کرواسی و بوسنی. از نظر صرب‌ها همه آنها دیگران هستند .... آنچه متوجهش نیستیم این است که با چنین مرزبندی‌هایی داریم خودمان را گول می‌زنیم. با این کار در واقع خودمان را هم در معرض این خطر قرار می‌دهیم که در شرایطی متفاوت، ما تبدیل به آن "دیگری" شویم.» (اسلاونکا دراکولیچ، بالکان اکسپرس ، صص ۲۱۹-۲۲۰)

این درسی بود که باید از قتل‌های زنجیره‌ای می‌گرفتیم، اما نگرفتیم و همه در حال دیگری سازی هستیم. صفاتی که درباره متفاوت‌های از "ما" به کار می‌بریم، راهگشای خشونت است. پروانه و داریوش فروهر، مختاری و پوینده و دیگر قربانیان قتل‌های زنجیره‌ای به دنبال جهانی بودند که در آن دیگری‌سازی انسانیت زدایی شده صورت نگیرد.

یاد و نام همه قربانیان خشونت گرامی ‌باد. انسان‌هایی که به دلیل یا علت دگراندیشی و دگرباشی قربانی شدند.

از همین نویسنده

در همین زمینه

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • صدیق

    بنظر نمی‌رسد اسلام موضوع جالبی باشد که تمام کاسه کوزه‌ها را بتوان بر سر آن شکست. اسلام ابزار دست کسانی بود که بتوانند با آن، سوار بر امواج خروشان ملت -زودباور- شوند و پله‌های قدرت را یکی یکی بالا روند. اسلام برای این جماعت نردبان "آقا دزده" است. و معمم شدن برای این جماعت به همان اندازه آسان است که اگر لازم باشد همین فردا قریب به 99 درصد آخوندها عمامه و عبا را کنار خواهند گذارد و ریش ها را تیغ خواهند زد و با کت و کراوات در تهران، بطریِ ودکا بدست با خانمها تانگو خواهند رقصید. پس اسلام را هدف قرار دادن باعث می‌شود تا صورت مسئله را پاک کنیم و به آقای دزد و قاتل جواز رنگ عوض کردن بدهیم. این تفکری که بنام اسلام 40 سال خون مردم را در شیشه کرد، براحتی فردا امثال چاوز را قدیس معرفی میکند. تفکر قدیس سازی و نادان پروری، به اضافه رسیدن به هدف بهر قیمتی، تفکر خطرناکی است که امروز در بعضی اپوزیسیون خارج از کشور هم دیده می‌شود. ظاهراً بخشی از نظام قصد دارد تا با عوض کردن رنگ و شکستن تمام کاسه کوزه‌ها بر سر آخوند و اسلام از مهلکه بگریزد. اما حقیقت امر این است که آخوند و اسلام برای این جماعت ابزار دست بوده و هست. و به شکلی دیگر نیز قتل و ترور هم نوع دیگری از ابزارند، در دست آنها. برای پی بردن به مشکل، مسائل مختلف باید تجزیه و تحلیل شوند و ریشه‌ای بحث شوند. اینجا فقط این مسئله بسیار حائز اهمیت است که: *******مردم باید درخواست انتخابات آزاد با شرکت تمامی احزاب و گروههای موافق و مخالف نظام فعلی را فعالانه پیگیری کنند. در چنین شرایطی، آفتاب پرست دزد و تروریستِ نشسته در سایه (که به جاهای دیگر وصل است و قدرت مانور و اطلاعات بروز در اختیارش قرار داده می‌شود)، قادر نخواهد بود دیگر رنگ عوض کند، و شاید در شرایط آزادی مطبوعات و دمکراسی بتوان بکلی از شرّ آن خلاصی یافت.

  • نقی

    حقیقت اول این است که کُل پروژهء جمهوری جهنمی اسلامی از روز اول (و حتا ماه ها و سال ها قبل از تاسیس آن) چیزی نبوده جز پیشبردن سیاستهای مورد نظر از طریق قتل و کشتن مخالفان و یا هر کس دیگری که با کشتنشان آخوندها را به قدرت نزدیک می کرد و یا جایگاه آنان در قدرت را تضمین می کرد. با این منظر به پرسشواره "قتل های زنجیره ای" میتوان دید که, ترور احمد کسروی اولین بخش از این پروژه بود. و همانگونه که برخی تاریخ نگاران نیز ادعا کرده اند, ترور کسروی در حقیقت امر نطفه بندی جمهوری جهنمی اسلامی بود. آتش سوزی سینما رکس نیز (که چند صد مردم بیگناه زنده زنده سوزانده شدند) بخشی مقدماتی از این پروژه بود. اعدامهای پشتبان مدرسه رفاه نیز بخشی دیگر بود. و تازه همگی این جنایات و آدمکشی ها ماقبل تاسیس رسمی جمهوری جهنمی اسلامی بود. به هیچ وجه اغراق آمیز نخواهد بود که بگویم قتل های زنجیره ای عنصری انداموار از حکومت آخوندی بوده و از روز اول روی کار آمدن ملایان, به نحوی از انحا قتل های زنجیره ای در جریان بوده اند. فقط نگاهی به فهرست افراد به قتل رسیده توسط برادران گمراه امام از روز اول تاسیس ج.ا. بیندازید تا ابعاد واقعی این قضیه را درک کنید. متاسفانه دوستان به برخی کامنت هایی که در اینجا گذارده شده است با دقت برخورد نمی کنند. عزیزی به درستی مینویسد که: " اکنون این دعویِ روزانۀ حکومتی که “دیگری کسی است که دینش موجه نیست” در ایران ـ خود به خود ـ برانگیزانندۀ نفرت است. و نفرت تبدیل به “کنش دفاعی” در ناخودآگاه جامعه شده است. حکومت ـ که دینی است ـ مردم را “دیگری” و مردم نیز ـ در تفاهمی ضمنی ـ حکومت را “دیگری” می دانند. و ما این چنین ـ خود به خود ـ به سمت تقابلی قاتلانه رانده می شویم." اما برای درک درست این فرآیند بایستی به " بُن مایۀ دینی" آن توجه داشت, که متاسفانه برای دوستانی که هنوز برخوردی دفاعی و توجیه گرانه در مقابل دین و مذهب دارند, چنین توجهی جایز نیست. متاسفانه نکات در این مورد بسیار است و اگر وقتی شد, در فرستی دیگر به دیگر جوانب این پدیده در ایران اسلام زدهء, شیعه زدهء خواهیم پرداخت.

  • صدیق

    اما تحریک عراق به شروع جنگ 8 ساله توسط خمینی و ادامه آن، دستکم 600 هزار نفر از هم‌میهنانمان را به کام مرگ کشاند. تبعات کشته شدن مردان یک کشور، نیروی کار و توسعه، برای هر کشوری فاجعه آمیز است. اعدامهای دهه 60 در زندان و توسط خلخالی‌ها، نمونه دیگری از خیانتهای جمهوری اسلامی به ایران و ایرانی است. انتشار فقر و بی‌سوادی در کشوری که یکی از غنی‌ترین منابع نفت و گاز را دارد خیانت بعدی است. شروع جنگ داخلی به موازات جنگ 8 ساله با مجاهدین خلق، احزاب کردی و دیگر نیروهای مخالف رژیم، خیانت بعدی جمهوری اسلامی بود، که کشتار دیگری از مردم ایران بود. عدم پرداختن به جاده‌ها و کشته شدن سالیانه 20 هزار از بهترین مردم ایران که درحال تلاش و کار هستند، خیانت بعدی این رژیم است (چنین آماری در دنیا بی‌سابقه است). اعدام سالیانه هزار نفر بدست قوه قضاییه جنایت بعدی است (در خبرها خواندیم؛ اعدام تمام مردان یک روستا!). و اما این روزها کشتن روزانه کولبرها در غرب کشور و بلوچها در شرق کشور تراژدی دیگری است که نویسنده محترم مقاله فراموش کردن بنویسند! (تنها در ماه گذشته حدود 30 نفر در شرق و 30 نفر در غرب کشور با تیر مستقیم سپاه کشته شده‌اند) که این یک قلم بیش از تمام قتلهای زنجیره‌ای است. با یک حساب سرانگشتی، می‌توان پی برد که جمهوری اسلامی به تنهایی عامل کشته شدن ایرانی‌هایی شده که معادل تمام آمارهای درج شده در مقاله فوق است. و این تنها بخشی از فاجعه‌ است. در خبرها آمده که 13 میلیون جوان ایرانی هرگز قادر به ازدواج نخواهد بود چون از سن ازدواج و باروری آنها گذشته است. و این در حالی است که مطابق آمار از هر 5 ایرانی یک نفر نابارور است (ظاهراً پارازیت یکی از دلایل عمده ناباروری و سقط جنین است که با دستان رژیم انجام می‌شود). آمارهای نابسامانیهای اجتماعی و محیط زیستی که دیگر فاجعه است. جمهوری اسلامی، مردم و کشور ایران را به مرزهای نابودی کامل نزدیک کرده است. لذا با چنین فجایعی که جمهوری اسلامی مرتکب شده و می‌شود ظاهراً قتلهای زنجیره‌ای ناچیزند!!!!!

  • صدیق

    جامعه و کشور ما -ایران- مدتهاست که دچار جنون خودی و غیرخودی (یا به تعبیر نگارنده مقاله؛ "دیگری") شده است. این غیرخودی سازی‌ها را مستبدان برای سرکوب بخشی از مردم کشور بمنظور ایجاد تبعیض و ساکت کردن بخش دیگر جامعه انجام داده و می‌دهند. ایجاد تبعیض هم کمک می‌کند به دادن پاداش بی‌حساب (بخوانید رانت) به عَمله ظلم. بنابراین، پازل آن به سادگی قابل جای‌گذاری و ترسیم است. **بنظر می‌رسد که آمران و عاملان قتلهای زنجیره‌ای پس از این سالها برای مردم ناشناخته نباشند، و احتمالاً نیازی به اثبات آن نباشد. از سوی دیگر، مقایسه قتلهای زنجیره‌ای با کشتار مردم در بوسنی و یا هولوکاست بعنوان مثالهایی از غیرخودی کردن مردم و سپس ازمیان‌ بُردن آنها، این حس را بخواننده القاء می‌کند که باید مردم ایران به همین جمهوری اسلامی قناعت کرده و خدا را شکر کنند که ایرانیان بیشتری ترور نشده‌اند! دستکم پس از خواندن مقاله، منِ خواننده چنین برداشتی از آن داشتم! درصورتیکه قصد نگارنده محترم القاء غیرمستقیم چنین پیامی (در کنار دیگر مفاهیم آن) به خواننده بوده، باید گفت که مثالهای دیگری هم هستند که در قیاس با آنها، قتلهای زنجیره‌ای ناچیزاند. جمهوری اسلامی در طول حدود 40 سال تسلط به منابع قدرت و اقتصاد کشور، در کنار خیانت قتل‌های زنجیره‌ای (ترورهای قرون وسطایی)، که همواره شرم از بعهده گرفتن آن را مجامع عمومی داشته، جنایت‌های بسیار دیگری انجام داده و می‌دهد. البته ناگفته نماند که در خفاء هرگز قتلهای زنجیره‌ای را انکار نکرده‌اند، و نشانه‌های (عمدی) بجا مانده از محل جنایتها و حمایت آشکار از عاملین جنایتها توسط آمرین جنایتها خود داستان دیگری است.

  • علی محمدی

    درود بر نویسنده ی مقاله، هر که هست و هر که بوده، با هر پرونده‌ی خوب و بدی. این سخنان حرف نداشت. گنجی و ارنباط همدلانه، وثیق و عمیقِ نظریِ او را با مولوی، از سالِ ۱۳۷۸ به خوبی می‌شناسم. به همین دلیل، جسارت او را در خط شکنی و اسطوره زدایی از غول‌های فکریِ ایرانی- اسلامی می‌ستایم. مهم‌ترین نتیجه‌ی صحبت اش این بود: این درسی بود که باید از قتل‌های زنجیره‌ای می‌گرفتیم، اما نگرفتیم و همه در حال دیگری سازی هستیم. صفاتی که درباره متفاوت‌های از “ما” به کار می‌بریم، راهگشای خشونت است. پروانه و داریوش فروهر، مختاری و پوینده و دیگر قربانیان قتل‌های زنجیره‌ای به دنبال جهانی بودند که در آن دیگری‌سازی انسانیت زدایی شده صورت نگیرد. ========== مهم این است که تعریف ما از "ما" چه باشد، از آنانی که تا مغز استخوان "راست" اند، انتظاری نیست که بتوانند مفهوم "ما" را بفهمند. فهماندن آن به این افراد، هنوز خیلی کار می برد. اما تعجب در آن جاست که چپ چرا هنوز بی ‌اعتناست به بازنگری!

  • داود بهرنگ

    (4) سپس می نویسد: «اکنون مینیاتیزم یا نوم مغناطیسی تکان بزرگی به جهان داده و نَفَس مادیین را به شماره انداخته است. در آتیۀ نزدیک عالم ارواح و رمز زندگانی جاوید آن ها بر روی دایره ریخته خواهد شد.(53) علم امروز قدم های بزرگی برای آشکار کردن اسرار نهان جهان برداشته است. (53) پیغمبر و امامان ما این حرف ها را هزار و سیصد سال پیش به جهانیان گفته اند.» (53) در پایان این بخش می نویسد: «اکنون شما خوانندگان محترم چه داوری می کنید؟ (55) آیا ما گفتۀ بزرگان جهان را زیر پا بگذاریم و از مشتی کودک بی خرد و خیابان گرد پیروی کنیم یا گفته های مغرضانۀ آنان را سوء نیت بدانیم و ریشه کن کردن این جرثومه های فساد را بر خود واجب بدانیم و با پنجۀ انتقام مردانه گلوی این بی خردان را فشار دهیم تا دیگر این گونه یاوه سرایی نکنند؟» (55) با احترام داود بهرنگ

  • داود بهرنگ

    (3) آنگاه می نویسد: «ما این جا با طرف مقابل از روی حکم خرد و آیات قرآن وارد بحث می شویم. (3) به آنان می گوییم آفرین به شما طرارهای یاوه سرا ... و عوام فریب (7) که می گویید قانون هزار سال پیش درد امروز را دوا نمی کند. (8) ما اکنون به مطلب می پردازیم و یک به یک جواب گفته کسانی را که سخنان بیهوده می گویند می دهیم تا تکلیف این دروغ پردازی ها و خیانت کاری ها روشن شود. آنگاه جزای این فساد انگیزی را از دولت و ملت غیور ایران می خواهیم و کار که به سرکوبی آنان برسد آنان را یک به یک معرفی خواهیم کرد.» پس می نویسد: «ما این جا شرح می دهیم ... تا بی خردی و جهالت یا ماجراجوئی و غرض رانی این لجام گسیخته ها در جامعه معلوم شود و همه بدانند دروغ پرداز و خیانتکار به ملت و مملکت کیست و داوری را به وجدان پاک و فطرت سلیم ایرانیان پارسی زبان ـ که این اوراق به نفع دین و آئین و وطن آن ها نوشته شده ـ واگذار می کنیم و پس از آشکار شدن حق جزای آن کس را که آئین مقدس را دستخوش ناسزا و بیهوده سرائی کرده و از هیچ چیز به مقدسات مذهبی آن ها فرو گذار نکرده به همت مردانه جوانان غیور دیندار واگذار می کنیم. (18) وی آنگاه پس از آن که حجمی آیۀ قرآن آورده می نویسد: «اکنون از خوانندگان گرامی پارسی زبان، جوانان با خبر از اکتشافات، با خبر از روحیۀ امروزۀ فلاسفۀ اروپا، با خبر از اکتشافات و اختراعات، پیروان رأی تازۀ تنویم مغناطیس یا منیاتیزم، با خبر از آراء فلاسفۀ بزرگ قرن های گذشته و قبل از اسلام و بعد از اسلام، دانشمندان با خبر از تاریخ ملل و نحل، با خبر از آراء دینداران جهان در قرون گذشته و حاضر می خواهیم داوری کنند. (39) آیا حق نیست که ما این نویسندگان یاوه سرا را از راه علم و خرد و دین داری گمراه و بیرون بدانیم و آنان را از حقوق مدنی و دینی خارج کنیم؟ (40) تا این جا خوب معلوم شد که دروغ پرداز و عوام فریب و خیانت کار کیست.» (40) ادامه در 4

  • داود بهرنگ

    (2) من برای آن که سابقۀ دین ایرانی در سدۀ حاضر و پشتوانۀ نظری "قتل های زنجیره ای" در ایران نادیده گرفته نشود گفتار بنیان گذار جمهوری اسلامی ایران ـ یعنی آیت الله خمینی ـ را از کتاب "کشف الاسرار" او این جا می آورم. وی می نویسد: «بعضی از نویسندگان با قلم های ننگین اوراقی سیاه کرده و بین توده پخش کرده اند. ما بنا نداشتیم هیچگاه در پیرامون این مسائل بگردیم.ناچار مختصری روشن کردیم تا خوانندگان گرامی سرچشمۀ فساد و بدبختی کشور و ملت را ببینند از کجاست. از خوانندگان می خواهیم با بی طرفی کامل در میزان عقل خود بسنجند تا مطلب روشن گردد.» (ص 3) در ادامه می نویسد: «خواهش مشروع از خوانندگان محترم» این که "ساده لوح و خوش باور" نباشند. اشخاص کنجکاو اعتنا به "دلایل منطقی و برهان عقلی" داشته باشند. سخن بیرون از حقیقت را نپذیرند. (3) شیخ الرئیس [ابوعلی سینا] فیلسوف بزرگ اسلامی گفته که کسانی که چیزی را بی دلیل باور می کنند از طبیعت انسانیت بیرون رفته اند. (3) از این رو ما از خوانندگان محترم تقاضا داریم با کنجکاوی به گفتار هر دو طرف نظر کنند و از هیچ یک سخن بی دلیل قبول نکنند تا گفتار حق از باطل جدا شود. تقاضای دیگر این که دوستی و دشمنی را کنار نهند و بی غرض و با دیدۀ انصاف به گفتار هر دو طرف بنگرند. زیرا که دوستی و دشمنی انسان را از راه حقیقت بیرون می برد و پرده به روی حقایق می کشد.» (3) ادامه در 3

  • داود بهرنگ

    (1) با سلام اکبر گنجی عزیز می نویسند: «در این نوشتار چند نکته در مورد آن قتل‌ها ارائه می‌شود تا شاید ما را به فهم مسأله و به نتیجه نرسیدن دادخواهی نزدیک سازد.» من می خواهم این جا هم قاتل و هم قاتلان را به گنجی عزیز معرفی کنم و بگویم که چرا دادخواهی به نتیجه نرسیده است و چگونه است که ما داریم به شتاب به سمت تقابلی قاتلانه رانده می شویم. "دیگری سازی" موضوع نوشتۀ گنجی عزیز است. وی آن را عامل بروز توحش نزد "قاتل" می داند. من می افزایم که این معنا در ایران ـ در تفاوت با هر جای دیگر دنیا ـ دارای بُن مایۀ دینی است و "دیگری" در ایران یعنی "آن که دینش موجه نیست". اکنون این دعویِ روزانۀ حکومتی که "دیگری کسی است که دینش موجه نیست" در ایران ـ خود به خود ـ برانگیزانندۀ نفرت است. و نفرت تبدیل به "کنش دفاعی" در ناخودآگاه جامعه شده است. حکومت ـ که دینی است ـ مردم را "دیگری" و مردم نیز ـ در تفاهمی ضمنی ـ حکومت را "دیگری" می دانند. و ما این چنین ـ خود به خود ـ به سمت تقابلی قاتلانه رانده می شویم. وضعیتی که اکنون با آن رو در روییم دارای پیشینۀ تاریخی است. دین در تاریخ ایران همیشه ـ چه پیش از اسلام و چه پس از آن ـ در معنای حکومتی به سان دشنه عمل کرده و سر بریده است. دست دین در سراسر تاریخ ایران به خون آغشته است. هیچ تمدنی و هیچ ویژگی مثبتی را در سراسر تاریخ ایران نمی توان به هیچ عنوان ـ بی میانجی ـ به هیچ دین ایرانی نسبت داد. ادامه در 2