ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

زندگی در خدمت پول

محسن آزموده: «فلسفه پول» در گفت‌وگو با شهناز مسمی‌پرست، پژوهشگر و مترجم آثار گئورگ زیمل

محسن آزموده − «فلسفه پول» در گفت‌وگو با شهناز مسمی‌پرست، پژوهشگر و مترجم آثار گئورگ زیمل

در روزگار ما پول ارزش ارزش‌ها شده است، نه وسیله‌ای برای رسیدن به هدف یا اهدافی مشخص، بل غایتی در خود و برای خود است. همه چیز را می‌توان با پول خرید، برای هر چیزی می‌توان قیمتی تعیین کرد و در یک کلام پول عیار سنجش همه چیز شده است، حتی انسان ها. در افواه بسیار شنیده ایم و خوانده ایم که با کمال تاسف، هر کسی قیمتی دارد! دقیقا خلاف آن حکم مشهور عموم نظام‌های اخلاقی، به ویژه کانت که هیچگاه انسان را وسیله قرار نده! این باور تا جایی قوت و قدرت گرفته که حتی انسان را تا سطح موجودی اقتصادی تقلیل می‌دهند و کل حیات او را معطوف به هر چه بیشتر پول در آوردن، ارزیابی می‌کنند.

جامعه شناس بدون وارث گئورگ زیمل، جامعه شناس و فیلسوف آلمانی، یکم مارس ۱۸۵۸ در برلین به دنیا آمد. پس از دریافت دیپلم، در دانشگاه فریدریش ویلهلم به تحصیل در رشته تاریخ، فلسفه و روان شناسی پرداخت و در کنار آن تاریخ هنر و زبان ایتالیایی باستان را فرا گرفت. پس از فارغ التحصیلی، در سال ۱۸۸۵ به درجه استادی رسید و در همان دانشگاه به تدریس مشغول شد و بعدها تدریس را در دانشگاه برلین ادامه داد. زیمل از بنیان گذاران جامعه شناسی ساختاری است و از او به عنوان بنیانگذار جامعه شناسی شهری یاد می‌کنند. او در سال ۱۹۱۱ یک دکترای افتخاری در رشته علوم سیاسی از دانشگاه آلبرت لودویگ فرایبورگ دریافت کرد که به پاس تلاش هایش در گسترش دانش اقتصاد ملی و به رسمیت شناختن کارایی او به عنوان یکی از بنیانگذاران جامعه شناسی به وی اعطا شد. او در سال ۱۹۱۴ یک کرسی آموزشی در رشته فلسفه در دانشگاه کایزر ویلهلم استراسبورگ دریافت کرد و سرانجام در ۲۸ سپتامبر ۱۹۱۸ در همان شهر بر اثر ابتلا به سرطان درگذشت.

گئورگ زیمل، در کتاب سترگ „فلسفه پول“ چگونگی تحول پول از فرمی اقتصادی برای تنظیم زندگی به تعین بخش سایر شؤون اجتماعی را بررسی می‌کند، اما نه به سیاقی که مارکس بحث می‌کرد. خوشبختانه این کتاب را اخیرا شهناز مسمی پرست، پژوهشگر، نویسنده و مترجم آثار نظری در حوزه جامعه شناسی به فارسی ترجمه کرده و نشر پارسه آن را منتشر کرده است. خانم مسمی پرست تاکنون آثار متعددی درباره جامعه شناسان بزرگ کلاسیک مثل ماکس وبر و کارل مارکس مثل „ماکس وبر و مارکس“ اثر کارل لوویت و „کارل مارکس“ نوشته آلن وود، امیل دورکیم („ساخت شکنی دورکیم“ نوشته جنیفر له مان و „امیل دورکیم“ کنت تامپسون) ترجمه کرده است؛ اما در این میان بیش از همه به گئورگ زیمل پرداخته و گذشته از ترجمه آثاری درباره او مثل „گئورگ زیمل“ دیوید فریزبی و „اندیشه اجتماعی گئورگ زیمل“ هرست هله برخی از آثار او چون „درباره فردیت و فرم‌های اجتماعی“، „مقالاتی درباره دین“ و „مقالاتی درباره تفسیر در علم اجتماعی“ را ترجمه کرده است.

■ به عنوان پرسش نخست و برای آشنایی اجمالی خوانندگان، بفرمایید پیام اصلی جامعه شناسی زیمل چیست؟

اگر بخواهیم پیام اصلی یا رسالت جامعه شناسی زیمل را به طور خلاصه بگوییم، همانطور که هرست هله در اثر اخیر (اندیشه اجتماعی گئورگ زیمل با ترجمه شهناز مسمی پرست) خود می‌گوید، آن است که اگر رویکرد زیمل به فرهنگ، سیاست و جامعه را به کار گیریم، می‌توانیم گزاره „تو بر خطایی“ را به گزاره „می فهمم، تو از این زاویه به موضوع می‌نگری“ برگردانیم. بنابراین به جای آنکه دیگری را بر خطا بدانیم و نگرش خود را درست، بینش جدیدی را تایید خواهیم کرد. از اینجا راه حلی برای ستیزه‌ها و تضادهای دست کم نظری خواهیم یافت. بگذارید بیشتر توضیح دهم. از تفاوت بنیادی میان علوم طبیعی و علوم انسانی آغاز می‌کنم، اینکه موضوعات تحقیق در علوم طبیعی ــ فیزیک، شیمی، زیست شناسی و غیره ــ آزادی انسانی را ندارند و بنابراین روشی که برای تحقیق و پژوهش در این علوم به کار می‌رود با روش شناسی علوم انسانی و اجتماعی ــ فلسفه، تاریخ و جامعه شناسی ــ باید متفاوت باشد. در جامعه شناسی ما با کنشگر یا عامل آزاد طرفیم. ما و انسان‌های دیگر با هم، با تعامل با یکدیگر، واقعیت اجتماعی را خلق می‌کنیم، یا به عبارتی به چیزها معنا می‌دهیم. این فرآیند ساختن و معنا دادن به زبان زیملی می‌شود فرم دادن به محتوایی که به خودی خود بی معناست. فرآیند معنا دادن (یا خلق واقعیت اجتماعی) همان فرم دادن به محتواست. مثالی بزنم: محتوا گلی است که شما در دست دارید. اگر به این گل از زاویه هنری نگاه کردید و آن را توصیف کردید، معنای هنری به آن داده اید و این فرم هنر است. اگر به این گل از زاویه دینی نگاه کردید و مثلا آن را نشانه عظمت خلقت الهی دیدید، معنای دینی به آن داده اید و این فرم دین است. اگر به این گل از زاویه علمی نگاه کردید و خصوصیات زیستی و فیزیکی آن را برشمردید، معنای علمی به آن داده اید و این فرم علم است. این سه فرم، یعنی فرم علم، هنر و دین سه فرم اصلی هستند که تمام محتواهایی را که در جهان هستند می‌توانند در بربگیرند، یعنی هر چیزی را که در جهان است می‌توان از نگاه هنری، دینی و علمی (دانش پژوهی) مشاهده و بررسی کرد و چون هر یک از فرم‌ها جهانی از آنِ خویش است، جهان هنر، دین و علم به طور اصولی با هم ستیزی ندارند، از نظر زیمل آنها نسبت به هم قیاس ناپذیرند و ارتباطی با هم ندارند مانند جهان رنگ و جهان صوت که با هم ستیزی ندارند.

■ گئورگ زیمل، در کنار چهره‌هایی چون امیل دورکیم، ماکس وبر، کارل مارکس و... یکی از بزرگان جامعه شناسی است. جایگاه او در میان کلاسیک‌ها چیست؟

خوب ببینید زیمل در میان کلاسیک‌ها جایگاه بسیار خاصی دارد که او را ممتاز می‌کند. او یک متفکر اجتماعی محض نیست. او یک نگاه و رویکرد کلی به جهان و زندگی دارد و بنابراین به هر موضوع جزیی و خاصی که روی کند، مثلا بخواهد درباره پول، گروه دوتایی، اهمیت قاب عکس، پل، عشق، ستیزه، جنگ، زندگی و... بنویسد، آن نگاه کلی در آنجا حضور دارد. او نخستین فیلسوفی است که فلسفه را در زندگی روزمره ادغام می‌کند و راجع به امور انضمامی روزمره به زبان فلسفی می‌نویسد، به عبارت دیگر او فیلسوف فرهنگ است. متفکران کلاسیک هر یک برای تبیین و تفسیر مدرنیته و مدرنیزاسیون شیوه خاصی داشتند. زیمل پیدایش جامعه مدرن را بر اثر فرآیند عقلانی شدن (نظریه وبر) یا رشد سرمایه داری (نظریه مارکس) در نظر نمی‌گیرد. او مدرنیته را شیوه‌های تجربه کردنی می‌داند که خاص جامعه مدرن است. زیمل در مقاله اش درباره هنر رُدِن و درون مایه حرکت در هنرهای تجسمی، ذات مدرنیته را روان شناسی گرایی می‌داند، یعنی تجربه کردن و تفسیر کردن جهان بر طبق واکنش‌های جهان درونی و واقعا به مثابه جهانی درونی، حل شدن محتواهای ثابت و قطعی در عنصر سیال روح، که هر ماده یا جوهری از آن جدا می‌شود و فرم هایش فقط فرم‌های حرکت می‌شود. رُدِن درباره کارش به زیمل می‌گوید که به مدل هایش اجازه می‌دهد که ژست‌ها و فیگورهای مختلفی را به دلخواه خود بگیرند و او سپس ناگهان به چرخشی یا خم شدن یا تا شدن یک دست یا پای تنها، چرخش پشت، دستی که بالابرده شده یا زاویه یک مفصل علاقه مند می‌شود و آن جزء را با حرکتش در گل مجسمه سازی می‌نشاند. اغلب پس از مدتی طولانی یک بدن کامل را با وضعیتی خاص در درون خود شهود می‌کند، یعنی از آن یک حرکت می‌تواند بدنی بسازد که متعلق به آن است. این ویژگی هنر مدرن است. در هر حال اگر بخواهید از فرهنگ مدرن عمیقا سردرآورید ناچار از خواندن و فهمیدن آثار زیمل هستید. به گفته دونالد لوین استاد فقید جامعه شناسی در دانشگاه شیکاگو و یکی از بزرگ‌ترین زیمل شناسان، جهان اندیشه نه تنها زیمل را پشت سر نگذاشته بلکه باید راهی را بپیماید تا به او برسد. دو کانون اصلی مدرنیته یکی کلانشهر و دیگری اقتصاد پولی رشدیافته هستند، که زیمل درباره این دو بسیار نوشته است. این دومی در فلسفه پول شرح و بسط می‌یابد.

■ به طور خاص جان کلام-به نحو خلاصه- زیمل در فلسفه پول چیست و او در این کتاب به پول چه نگاهی دارد؟

اگر بخواهم چکیده‌ای از فلسفه پول در اینجا به دست دهم آن چکیده این است که زیمل چشم انداز نظری خودش را به زندگی و مخلوقاتش (بیشتر-از-زندگی به اصطلاح خود زیمل یا همان فرم‌های فرهنگ) در این اثر با یک مثال برجسته و مهم روشن می‌کند: فرم اقتصاد. در اینجا لازم است نظریه فرم‌های فرهنگی زیمل را به طور خلاصه شرح دهم. بهترین شرح فرم‌ها در آخرین اثر زیمل که وصیت نامه او محسوب می‌شود، چشم انداز زندگی (The View of Life)، وجود دارد. فرم‌ها از درون زندگی، از جریان زندگی روزمره آدمیان پدیدار می‌شوند. نیازها، انگیزه ها، تمایلات گوناگون آدمی طی حیات فرم‌هایی را برای برآوردن و تحقق آنها خلق می‌کند. زیمل مثال فرم موسیقی را می‌زند که در مواقع غم، خشم، شادی، جشن و عزا برای ابراز احساسات به تدریج ملودی و ریتم شکل گرفته است و جهان موسیقی به این شکل زاده شده است. این فرم در آغاز به سبب نیازهای عملی زندگی انسانی زاده می‌شود و در خدمت زندگی است. اما پس از آن رشد می‌کند و تکامل می‌یابد به درجه‌ای که از سلطه زندگی خارج می‌شود، قوانین و هنجارهای خودش را می‌یابد و دیگر در خدمت زندگی نیست بلکه برعکس، این زندگی است که در خدمت آن قرار می‌گیرد. هنگامی که زندگی به اینجا رسید در نظام‌هایی از نمادها تجسم می‌یابد که زیمل آن را فرهنگ عینی می‌نامد. فرم‌های گوناگون فرهنگ یا همان جهان ها. تنش میان زندگی و فرم می‌تواند تراژدی فرهنگ را بیافریند.

■ فرمی که در فلسفه پول از آن بحث می‌شود، چیست؟

در فلسفه پول این فرم اقتصاد است که از جریان زندگی اولیه پدید می‌آید و در آغاز در خدمت نیازهای عملی زندگی است تا به اوجی می‌رسد که از آنجا این فرآیند معکوس می‌شود و زندگی در خدمت آن درمی آید. کتاب دو بخش دارد. در بخش اول که تحلیلی است زیمل به تکوین مقوله ارزش که می‌توان گفت ویژگی اصلی فرم اقتصاد است، می‌پردازد. زیمل از مفهوم ارزش آغاز می‌کند که مفهوم اصلی در اقتصاد است. او جهان یا مقوله هستی و جهان یا مقوله ارزش را دو جهان یا مقوله مستقل می‌داند که هر کدام نظم و ترتیب و قواعد خاص خود دارند. به عبارتی ارزش چیزها ربطی به هستی آنها ندارد. جالب است که ببینید ارزش چگونه از زندگی اولیه آدمیان پدید آمده است. ارزش یک ویژگی چیزها (اعیان یا ابژه ها) نیست، برخلافِ رنگ یا دما که می‌توان گفت ویژگی اشیاست. فاعل یا سوژه انسانی ارزش را به اشیا نسبت می‌دهد. پس از اینجا معلوم می‌شود که ارزش امری سوبژکتیو است به این معنا سوبژکتیو است که سوژه انسانی آن را پدید آورده است. ولی امروزه ما ارزش ها، یا در حقیقت ارزش اشیا، را امری عینی در نظر می‌گیریم، یعنی اشیا جدای از سوژه‌هایی که آنها را با هم مبادله می‌کنند ارزش عینی معینی دارند.

■ چگونه چنین چیزی در طول زندگی بشر رخ داده است، یعنی ارزش‌های سوبژکتیو چگونه عینیت یافته‌اند یا ابژکتیو شده اند؟

زیمل می‌گوید که عینیت یافتن ارزش‌های سوبژکتیو در اثر مبادله پدید آمد، یعنی از زمانی که انسان‌ها آغاز به مبادله چیزها با هم کردند. می‌توان انسان‌های اولیه‌ای را تصور کرد که زمانی که چیزی توجه شان را جلب می‌کرد، هر چند که آن را قبلا کس دیگری برداشته بود، آن را با زور، دزدی یا قاپیدن برمی داشتند و حتی اصلا مفهوم دزدی و قاپیدن برای شان وجود نداشت. این انسان‌ها باید به حدی از رشد فرهنگی رسیده باشند، مفهومی هر چند ابتدایی از مالکیت را به دست آورده باشند، که به هنگام خواستن چیزی حاضر شده باشند چیزی را بدهند تا چیز دیگری را به دست آورند. حتی می‌توان در ذهن مجسم کرد که مفهوم برابری پس از اینکه انسان‌ها چیزها را با هم مبادله کردند به تدریج پدید آمده باشد. در آغاز فقط خواستن بوده است و فقط پس از آنکه چیزی را که خواستیم به ازای از دست دادن چیز دیگری به دست آوردیم این مفهوم که ارزش این باید با آن برابر بوده باشد در ذهن مان شکل گرفته است. تکوین فرم اقتصاد از اینجا آغاز می‌شود، از مبادله چیزها با هم.

■ یکی از بزرگ‌ترین متفکران (اگر نگوییم بزرگ‌ترین متفکر) تاریخ که به مفهوم ارزش پرداخته، کارل مارکس است که بر زیمل متقدم بوده است و گویا زیمل نظریه ارزش خود را با عطف به دیدگاه او تبیین کرده است. تفاوت نگرش زیمل به ارزش در مقایسه با مارکس چیست؟

مارکس سرچشمه نظام اقتصادی را تولید می‌داند و زیمل خودِ تولید را نوعی مبادله می‌داند، مبادله انسان با مثلا طبیعت یا زمینی که در آن کشت می‌کند. در فصل اول کتاب که شاید انتزاعی‌ترین و فلسفی‌ترین فصل کتاب هم باشد زیمل به این مسئله می‌پردازد که فرم اقتصاد، ارزش اقتصادی، چگونه پدید آمده است. و در پایان فصل یک جهان بینی نسبی گرایانه (relativism)، یا شاید بهتر است بگوییم رابطه گرایانه (relationalism) خود را مفصلا شرح می‌دهد (حتی حقیقت از نظر زیمل به مثابه رابطه میان تصورات تلقی می‌شود)، و سرشت پول را که رابطه ارزش میان اجناس است تحلیل می‌کند. در این جهان بینی چیزها معنای شان را از رابطه‌ای که با یکدیگر دارند، از تفاوت شان با یکدیگر، به دست می‌آورند. پول هم رابطه میان ارزش چیزهاست. پس می‌توانیم بگوییم که در جهان عملی ما پول تصویر بسیار روشنی از فرمول کل هستی را به دست می‌دهد. این معنای فلسفی پول است. در فصل دوم رشد و تحول اصول اولیه فرم اقتصاد شرح داده می‌شود، و چون مبادله ارزش‌ها که اصل اساسی تکوین فرم اقتصاد است در پول تجسم می‌یابد در این فصل به تحول پول از یک ماده‌ای که خودش ارزشمند بوده است به ماده‌ای که خودش تقریبا فاقد ارزش است (رشد تاریخی پول از ماده به کارکرد) می‌پردازد و نشان می‌دهد که چگونه زندگی تاریخی آدمی باعث تحولاتی در ماده پول می‌شود و پول را صرفا تبدیل به یک نماد می‌کند که کارکرد خاصی دارد. در فصل سوم، پول در زنجیره اهداف، ابتدا به تضاد میان رویکرد علّی، مثل عمل ناشی از غریزه، و رویکرد غایت شناختی، عمل ناظر به هدف، پرداخته می‌شود. بحث زیمل درباره درازای زنجیره غایت شناختی، درباره ابزار و پول به مثابه خالص‌ترین مثال ابزار است.

■ در این فصل زیمل مباحث دیگری هم مطرح می‌کند، مثل اینکه چرا یهودیان در امور پولی بیشتر فعالیت داشتند. یا بحث تبدیل شدن وسیله به هدف. پیام اصلی زیمل در این فصل چیست؟

در مورد اینکه چرا یهودیان در امور پولی بیشتر فعالیت می‌کنند، زیمل آن را به غریبه بودن آنها و محروم بودن شان از تملک زمین و مقام شهروندی نسبت می‌دهد. بحث دیگر او چنان که گفتید، رشد روان شناختی وسیله و تبدیل شدن آن به هدف است و پول که استثنایی‌ترین مثال وسیله‌ای است که به هدف بدل می‌شود. درک کلی من از این فصل این است که زیمل می‌خواهد به ما نشان دهد که چگونه فرم اقتصاد، و پول که خالص‌ترین نماد آن محسوب می‌شود، پس از تکوینش و رشد و تحولش به تدریج به اوج رشد خود می‌رسد، جهانی برای خودش می‌شود، یعنی به جایی که دیگر به جای آنکه زندگی و تاریخ و تحولاتش تعیین کننده اقتصاد باشد اقتصاد فرآیندی می‌شود که بر اساس فرم‌ها و تنظیمات مادی-فنی کاملا عینی روی می‌دهد. منطق رشد و تحولش دیگر به اراده آدمیان و ضرورت‌ها و نیازهای زندگی آنان وابسته نیست، تو گویی که آدمیان به خاطر اقتصاد وجود دارند نه اقتصاد به خاطر آدمیان و نیازهای شان. در آغاز فرم اقتصاد، در وضعیت ابتدایی اش که آن را می‌توان پیشافرم نامید، در خدمت زندگی است، پس از رسیدن به اوج رشدش، نقطه عطف، چرخشی محوری می‌کند، از زندگی استقلال می‌یابد، و زندگی در خدمت این فرم درمی آید. تنشی که میان زندگی و فرم‌ها روی می‌دهد در مورد اقتصاد به بیشترین حد خود رسیده است.

■ از فصل چهارم وارد بخش ترکیبی کتاب می‌شویم، آزادی فردی، معادل پولی ارزش‌های شخصی و سبک زندگی سه فصل بعدی هستند که تاثیرات پول بر زندگی انسان را مفصلا شرح می‌دهند، اینکه چگونه پول به تدریج زندگی انسانی را تغییر می‌دهد. اگر ممکن است به نحو خلاصه در مورد مباحث این فصول توضیح دهید.

در فصل ۴ زیمل می‌گوید آنچه ما آزادی تلقی می‌کنیم در واقع اغلب فقط تغییر تعهدات است؛ هنگامی که تعهدی جدید جای تعهد قبلی را می‌گیرد، در آغاز احساس می‌کنیم باری از دوش مان برداشته شده است و احساس آزادی می‌کنیم چون فشار تعهد جدید در آغاز احساس نمی‌شود و فقط مدتی که گذشت کم کم فشار آن را احساس می‌کنیم، اینکه آزادی به همراه وظایف و تکالیف است. پول باعث و بانی روابط غیرشخصی می‌شود. تملک در گذشته به مثابه فعالیت بوده است، یعنی داشتن و بودن به هم وابسته بودند ولی پول وابستگی میان داشتن و بودن را محو می‌کند. زیمل در این فصل به تمایز شخص و دارایی، رشد استقلال فرد از گروه، فرم‌های جدید جامعه زیستی که در اثر وجود پول پدیدار می‌شوند و به روابط کلی میان اقتصاد پولی و اصل فردگرایی می‌پردازد. در فصل ۵، معادل پولی ارزش‌های شخصی، زیمل به دیه، ازدواج خریدنی، ارزش زنان، جهیزیه، رابطه میان پول و روسپی گری، رشوه خواری، ایده آل تمایز و تشخص، تبدیل ارزش‌های مادی به ارزش‌های پولی و... می‌پردازد. یکی از نکات بسیار مهم در این بخش بحثی است که زیمل در مورد نظریه ارزش مارکس می‌کند. او از یک سو نظریه ارزش مارکس را که مبتنی بر کار است از نظر فلسفی بی نهایت جالب محسوب می‌کند و از سوی دیگر آن را رد می‌کند. این در آغاز برایم عجیب می‌نمود تا آنکه بالاخره مقصود او را دریافتم. زیمل در اثر دیگرش، شوپنهاور و نیچه، که پیش از این آن را ترجمه کرده بودم، این دو فیلسوف بزرگ را که اولی نماینده تیپ بدبینی و دومی نماینده تیپ خوش بینی به زندگی است انتخاب می‌کند و در ضمن موضوعات کتاب به ما نشان می‌دهد که فیلسوف با آثارش طبع یا تیپ انسانی اش را (چیزی بین فردیت و کل بشر، چیزی که نه فردیت منحصربه فرد است و نه کلی و عمومی است بلکه میان این دوست) به ما عرضه می‌کند. فیلسوف با این کار بر غنای دستاوردهای فلسفی و گنجینه فرهنگ عینی بشری می‌افزاید. اما در اثر فلسفی چنین نیست که فیلسوف آنچه را اختیار می‌کند ضرورت منطقی داشته باشد بلکه موضع فیلسوف یکسویگی او را که همان تیپ ذهنی اوست نشان می‌دهد. این یکسویگی ابدا به معنای ایدئولوژیک بودن فیلسوف، آگاهی کاذب فیلسوف، نیست. مثلا زیمل نشان می‌دهد که تفسیری که نیچه از مسیحیت می‌کند به هیچ وجه ضرورت منطقی ندارد و حتی می‌توانست جهتی کاملا بر خلاف آنچه نیچه می‌گوید داشته باشد اما این تیپ ذهنی و طبع نیچه است که چنین تفسیر می‌کند. بدبینی و خوش بینی هیچ یک ضرورت منطقی نیست. حال در مورد مارکس هم همین است. طبع و تیپ ذهنی او معطوف به سوسیالیسم است، تاری را که او از تارهای بی شمار شبکه درهم تنیده واقعیت اختیار می‌کند این است. زیمل نشان می‌دهد که نظریه ارزش مارکس که مبتنی بر کار است ضرورت منطقی ندارد و دارای اشکالاتی است ولی با سوسیالیسم توافق و هماهنگی دارد. برای همین است که می‌گوید این نظریه به لحاظ فلسفی، و نه مثلا به لحاظ جامعه شناختی یا اقتصادی، بی نهایت جالب است. در حقیقت مارکس مثال دیگری برای تعریف فلسفه از دید زیمل است.

■ از منظر خود زیمل وضعیت به چه صورت است؟ آیا این تعریف فلسفه و فیلسوف در مورد خود او هم صادق است؟

بله صادق است. جهان بینی رابطه گرایانه زیمل که در فصل اول کتاب به آن پرداخته می‌شود و تز اصلی زیمل است اشکالاتی داشته که بارها خود زیمل در مکاتباتش با ریکرت از مشکلات آن شکوه کرده است. معلوم است که از پیش و مطابق با طبع و سرشت یا تیپ ذهنی خودش آن را تعیین کرده است و نه با ضرورت منطقی. زیمل در کتاب مسائل اصلی فلسفه که فقط فصل اول آن به انگلیسی درآمده (رودولف واین گارتنر آن را ترجمه کرده است) و من این فصل را از آنجا که به تعریف فلسفه و فیلسوف پرداخته است و برای فهم تز اصلی او بسیار مهم است ترجمه کرده و در ابتدای کتاب شوپنهاور و نیچه اضافه کرده ام، می‌گوید: „شاید هیچ اندیشه ضروری ای کنار گذاشتنش آنقدر سخت نباشد که تجزیه چیزها به محتوا و فرم، اگرچه چنین چیزی نه قوت منطقی دارد و نه قوت داده‌های بطور حسی معلوم را. „ یعنی خود او اذعان می‌کند که نظریه اش ضرورت منطقی ندارد. نکته مهمی که در اینجا باید خاطرنشان کنم آن است که زیمل وقتی درباره فلاسفه می‌نویسد به شیوه متداولی که اسم بردن از آنها و ذکر بحث‌ها و استدلال‌های فردی آنهاست چنین نمی‌کند بلکه او اندیشه‌های فلاسفه دیگر را به مثابه محمل و وسیله‌ای برای بسط ایده‌های خودش به کار می‌گیرد. به گفته واین گارتنر آنچه زیمل از فلاسفه دیگر قرض می‌گیرد در بافت و زمینه‌ای که خود ارایه می‌کند جوش می‌خورد و با آن یکی می‌شود؛ او آنچه را از دیگران می‌گیرد صرفا در بافت اندیشه‌های خود نمی‌گنجاند، بلکه آن را خم می‌کند، پیچ و تاب می‌دهد، به عبارتی آن را از آنِ خویش می‌کند، همان کاری که فلاسفه بزرگ مثل هایدگر، دریدا و فوکو می‌کنند.

■ برگردیم به فلسفه پول. فلسفه پول بیشتر در کدام حوزه شناخت قرار می‌گیرد؟

فلسفه پول هم فلسفه است هم اقتصاد و هم جامعه شناسی؛ به این معنی که موضوع و محتوای آن مفاهیم اقتصادی همچون مبادله، تقاضا، کمیابی و فراوانی، تولید، بازار و از همه مهم تر پول است، چارچوب بزرگ تر آن روابط انسانی یا اشکال جامعه شناسی است و روش شناسی (متودولوژی) آن به گفته برخی متافیزیکی است و به گفته محققان اخیری همچون گری بک هاوس روش شناسی او را می‌توان پدیدارشناسانه نام نهاد. جالب است که اگر به شیوه‌های استدلال زیمل در این اثر دقت کنید می‌بینید که گاه به شیوه تجربی و تاریخی مسئله را مورد بررسی قرار می‌دهد و گاه به شیوه دیگری که بعضی آن را تمثیلی نامیده‌اند و گفته‌اند که او در واقع استدلال علمی دقیقی ندارد. حال آنکه شیوه استدلال او را می‌توان پدیدارشناسانه نامید. این رویکرد فلسفی در آن زمان هنوز شکل نگرفته بود، هوسرل و زیمل تقریبا بطور همزمان پدیدارشناسی را بنیان نهادند، هوسرل سعی کرد که اصول آن را مدوّن کند ولی زیمل بطور عملی و شاید ناآگاهانه آن اصول را در پژوهش هایش به کار می‌برد بی آنکه نام پدیدارشناسی بر آن نهد.

■ اگر ممکن است در مورد این روش پدیدارشناسی زیمل بیشتر توضیح دهید.

زیمل وقتی فرمی را که در طول تاریخ پدید آمده است می‌خواهد توضیح دهد، مثلا فرم ازدواج خریدنی، یک یا چند ویژگی متمایز (eide، ذات یا اصول پیشینی) را با نوعی شهود (intuition) به شیوه پدیدارشناسانه توصیف می‌کند، مثلا اینکه ازدواج خریدنی چه ویژگی متمایزی دارد که آن را ازدواج خریدنی می‌کند. در اینجا ویژگی متمایز این فرم ازدواج در این است که هر زنی را فقط یک جنس (مونث) محسوب می‌کند و نه چیزی بیشتر، بطور مثال نه زنی که فلان و فلان خصیصه را دارد، بلکه مثل یک عین غیرشخصی. فرم مبادله اقتصادی مثال دیگری است که ویژگی متمایز آن قربانی کردن یا چشم پوشی است. هنگام مبادله همواره چیزی را قربانی می‌کنیم تا چیز دیگری را به دست آوریم. این قربانی کردن در ذات مبادله اقتصادی است و بدون آن مبادله ممکن نیست. ادراک این ویژگی ذاتی (eide) به شیوه تجربی ممکن نیست بلکه به نحو شهودی با روش شناسی ای صورت می‌گیرد که مبتنی بر توصیف محض است. در حقیقت زیمل پژوهش علمی تمام وکمالی (دو نحوه پژوهش مکمل هم، یکی علم تجربی و دیگری علم ذاتی[eidetic]) را آغاز می‌کند که بعدا در پدیدارشناسی موریس مرلوپونتی بسط می‌یابد. (از مقاله گری بک هاوس). در هر حال گذشته از این مباحث کتاب گنجینه‌ای است عظیم از نکات و بارقه‌های درخشان، نکاتی که آدمی را به فکر فرو می‌برد. مخصوصا در فصل ششم، سبک زندگی، با مباحث بسیار جالبی درباره تاثیرات پول که موجب عینیت سبک زندگی می‌شود، مواجه می‌شوید: اینکه چطور با رشد اقتصاد پولی کارکردهای عقلی بر کارکردهای عاطفی برتری یافتند، شباهت میان عقل و پول (هر دو غیرشخصی‌اند و بدون ویژگی خاص)، خصیصه حسابگرانه دوران مدرن، تقسیم کار که علت جدایی فرهنگ سوبژکتیو و ابژکتیو می‌شود، سلطه تکنولوژی در عصر مدرن، تحلیل سبک مدرن زندگی با توجه به سه بُعد فاصله، ریتم (نظم) و شتاب (سرعت)، پول به مثابه نماد تاریخی خصیصه نسبی (رابطه مندانه) هستی و....

■ شما که با ادبیات روز جامعه شناسی آشنایی دارید، جایگاه زیمل را امروز پس از گذشت صد سال در فضاهای آکادمیک چگونه ارزیابی می‌کنید؟ به عبارت دیگر امروز کدام وجه و جنبه از آثار زیمل بیشتر مورد توجه اصحاب علوم اجتماعی است؟

تاثیر زیمل بر همعصرانش مستقیم و گسترده بوده است هرچند او نتوانست به مقام استادی در برلین برسد ولی آثارش طرفداران فراوانی داشتند و برخی نیز به سرعت به زبان‌های دیگر اروپایی ترجمه می‌شدند. مکتب کنش متقابل نمادین (تعامل گرایی نمادین) و مکتب تضاد در امریکا دین بزرگی به زیمل دارند. تاثیر زیمل بر هایدگر و نفوذ عمیق او بر تکوین فلسفه اگزیستانسیال هایدگر انکارناپذیر است. امروزه حضور زیمل را در مکان‌های بسیار متفاوتی در نظریه‌های جامعه شناختی می‌توان دید، در ساخت هندسه روابط اجتماعی، سنجش فاصله‌های اجتماعی سوبژکتیو و ابژکتیو در روابط شخصی در محیط‌های شهری، در نظریه اطلاعات و ارتباطات، در نظریه‌های مربوط به مبادله اجتماعی و تضاد، نظریه‌هایی درباره هدیه و روانشناسی اجتماعی، درباره معاشرت، گروه‌ها و... میراث زیمل اما بسیار متنوع است و هنوز جای استفاده‌های بسیار دیگری را دارد که در آینده شاهد آن خواهیم بود. در کنفرانسی که ۹ و ۱۰ آذر سال گذشته به مناسبت صدمین سالمرگ زیمل در میلان برگزار شد و اینجانب نیز در آن شرکت داشتم و درباره استقبال از زیمل در ایران صحبت کردم سخنرانان درباره فلسفه و جامعه شناسی فردگرایی؛ آزادی و ستیزه: دو جنبه نظریه مدرنیته زیمل؛ فرهنگ فلسفی زیمل؛ زندگی و فرم ها، معنای جامعه شناختی استعاره به سخنرانی و سپس بحث و نقد پرداختند.

من در اینجا فقط به برخی موضوعاتی که در سال‌های اخیر چاپ شده اند، اشاره می‌کنم: مفهوم زیمل از شادی (نه به مثابه هدفی که باید تعقیب شود بلکه به مثابه کیفیت و ویژگی اعمال و حالات ذهن، کیفیت زندگی „ذاتا زیسته“، به عبارتی فرد رابطه‌ای معلوم با خودش دارد)؛ اجتماعی بودن ورزش: طرفداران فوتبال اسکاتلند (ارتش تارتان) با جامعه شناسی زیمل تفسیر می‌شوند؛ قدردانی، تاری که جامعه را بطور نامریی به هم پیوند می‌دهد؛ استفاده از ایده‌های زیمل برای از نو تئوریزه کردن رابطه میان حرفه پزشکی و نهادهای اجتماعی (این بحث زیمل که دانش پزشکی پیشگیرانه باید فراتر از رابطه پزشک −بیمار برود و در نهادهای آموزشی، اقتصادی و سیاسی تلفیق شود)؛ استفاده از نظریه اجتماعی زیمل برای بررسی محدوده‌های پاسبانی و شهربانی دمکراتیک (اینکه „فرم“ رابطه پلیس-مردم بر اساس بنیادهایی فرض می‌شود که به مثابه موانعی برای دموکراتیک شدن عمل می‌کنند)؛ استفاده از آرای زیمل در جامعه شناسی تکنولوژی و فلسفه تکنولوژی و...

منبع اصلی: روزنامه اعتماد، یکشنبه ۳ تیر ۱۳۹۷

در همین زمینه

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • ایراندوست

    از قدیم گفتند که پول، خوشبختی نمیاورد ولی جلوی خیلی از بدبختیها را میتواند بگیرد ! (=؛

  • روزبه

    آقا دسستون واقعا درد نکنه عجب مقاله با حالی بود من که حال کردم و نعشعه شدم از خوندنش. امروز هم نیم سیر به درک وبینشمون اضافه شد رفتم بفیه مقالات در این رابطه رو بخونم. بازم یه عالمه تشکر. والا آدم حیران میشه از این رشد فکری و فرهنگی و علمی غربیها به بشریت اونوقت یک مشت آدم زالو صفت مغز گردویی از غرب و فرهنگش بعنوان فحش استفاده میکنند.