ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

هنری میلر و معشوقه‌اش آنائیس نین

مهم‌ترین ویژگی آثار هنری میلر اهمیت "تجربه زندگی" در داستان‌نویسی‌ست. میلر به تخیل اعتقاد نداشت. او معتقد بود که نویسنده می‌بایست در وهله اول زندگی کند، سپس با زبانی شیوا و با صراحت و بدون خودسانسوری تجربه‌هایش را بنویسد. این موضوع، یعنی سهم تجربه یا تخیل از مهم‌ترین و چالش‌برانگیزترین بحث‌ها در ادبیات جهان است.

حسین نوش‌آذر – هنری میلر با رمان "مدار رأس سرطان" ادبیات داستانی در نیمه دوم قرن بیستم را کاملاً دگرگون کرد. بین "مدار رأس سرطان" و سه‌گانه "پلکسوس"، "نکسوس" و "سکسوس" ۳۶ سال فاصله وجود دارد.

میلر "سکسوس" را در هفتاد سالگی نوشت و با وجود آنکه انسان در کهنسالی معمولاً محتاط هم می‌شود، اما "سکسوس" رادیکال‌ترین اثر اوست.
 

هنری میلر گفته بود: برای من فقط یک چیز مهم است و آن هم این است که آنچه را که در ادبیات حذف می‌کنند، بیان کنم.
 

او تا پایان زندگی به این طرح و برنامه وفادار ماند.
 

در مجموعه برنامه‌های ادبیات غرب در ۱۰ دقیقه که با هومر آغاز شد و با فیلیپ راث به پایان می‌رسد، امروز به هنری میلر و اهمیت او در ادبیات داستانی قرن بیستم می‌پردازیم. یادآوری می‌کنم که آنچه که از طریق فایل صوتی می‌توانید بشنوید، با متن حاضر تفاوت دارد.
 

مهم‌ترین ویژگی آثار هنری میلر اهمیت "تجربه زندگی" در داستان‌نویسی‌ست. میلر به تخیل اعتقاد نداشت. او معتقد بود که نویسنده می‌بایست در وهله اول زندگی کند، سپس با زبانی شیوا و با صراحت و بدون خودسانسوری تجربه‌هایش را بنویسد. این موضوع، یعنی سهم تجربه یا تخیل از مهم‌ترین و چالش‌برانگیزترین بحث‌ها در ادبیات جهان است.

در "مدار رأس سرطان" میلر هرگونه تابویی را که تا آن زمان در ادبیات وجود داشته، به چالش می‌کشد. بیان بی‌پرده روابط جنسی یکی دیگر از ویژگی‌ها و جذابیت‌های آثار اوست. بی‌جهت نیست که "مدار رأس سرطان" بعد از چهار دهه در آمریکا امکان انتشار پیدا کرد.

هنری میلر نسل بیت‌نیک و هیپی‌ها و ادبیات آمریکا در سال‌های دهه ۱۹۶۰ تا ۱۹۸۰ را با هنجارشکنی، ساختارشکنی و تابوشکنی‌های آگاهانه تحت تأثیر قرار داد. ایحاب حسن، نظریه‌پرداز پست مدرن اعتقاد دارد که آثار هنری میلر از شاخه‌ای از "ادبیات سکوت" می‌آید و از او و از ساموئل بکت به عنوان پایه‌گذاران پست مدرنیسم در ادبیات داستانی جهان یاد می‌کند.
 

هنری میلر فرزند یک مهاجر آلمانی بود. در نیویورک بزرگ شد و با کارهای دم‌دستی گذران می‌کرد، تا اینکه زندگی او را به پاریس کشاند. در کافه‌های پاریس در سال‌های درخشان دهه ۱۹۳۰ او با حلقه‌ای از نویسندگان و شاعران و نقاشان بوهمی آشنا شد. یکی از این نویسندگان آنائیس نین بود. میلر نه تنها با آنائیس روی هم ریخت و یک ماجرای عاشقانه و پرشور را با او آغاز کرد، بلکه یادداشت‌های روزانه آنائیس و سبک بی‌پرده او در نوشتار هم او را تحت تأثیر قرار داد. "مدار رأس سرطان" بدون آشنایی با آنائیس نین هرگز به این شکل نوشته نمی‌شد. میلر در این کتاب و در آثار بعدی‌اش زندگی روزانه‌اش را در مرکز توجه قرار می‌دهد و سپس اهریمنی‌ترین نیازها و اندیشه‌هایش را با بی‌پروایی بیان می‌کند. این دو ویژگی، یعنی اهمیت تجربه از یک سو و از سوی دیگر بیان بی‌پرده، ادبیت آثار هنری میلر را رقم می‌زنند.
 

آنائیس نین دختر یک موسیقی‌دان اسپانیایی بود. مادرش دانمارکی بود و هر چند که در آمریکا به دنیا آمده بود، اما در فرانسه بزرگ شده بود. او چند رمان و داستان کوتاه نوشت، اما به خاطر یادداشت‌های روزانه‌اش که در فاصله بین سال‌های ۱۹۶۶ تا ۱۹۸۸ منتشر شد، به شهرت جهانی دست یافت.

مهم‌ترین اثر او که شاهکاری در قلمرو اروتیسم به شمار می‌آید، مجموعه داستان"مثلث ونوس" است. وقتی آنانیس نین و هنری میلر در پاریس زندگی می‌کردند، به شدت به پول نیاز داشتند. نین این کتاب را در ازای هر صفحه یک دلار نوشت و آن را به یک بازرگان مرفه فروخت. بعدها این اثر همراه با "مدار رأس سرطان" به گنجینه ادبیات جهانی راه پیدا کرد.
 

طبعاً زندگی بوهمیایی در پاریس چندان به درازا نکشید. با آمدن فاشیست‌ها روی کار شرایط جهان تغییر کرد و میلر هم ناگزیر شد به آمریکا برگردد. او در آمریکا به طور جدی با نوشتن پلمیک‌هایی از شیوه زندگی آمریکایی انتقاد کرد. او از اعتقاد آمریکایی‌ها به مذهب و به صنعت و نیز از وطن‌پرستی آنها دل خوشی نداشت، اما با این حال نباید فراموش کرد که آثار هنری میلر در بستر تاریخ ادبیات داستانی آمریکا که مبتنی‌ست بر آزادی و فردیت انسان به وجود آمده و در این چارچوب قابل مطالعه است.
 

سکسوالیته در فرهنگ غربی بخشی از فردیت انسان است و اگر بپذیریم که انسان حق دارد فردیتش را به تمامی آشکار کند، پس ناگزیریم بپذیریم که سکسوالیته او هم هیچگونه محدودیتی را نمی‌تواند برتابد. هنری میلر در آثارش روی این نکته تأکید می‌کند.
 

او اعتقاد دارد که در دنیای ماشینی که انسان به راحت‌طلبی و عافیت‌اندیشی عادت کرده، سکسوالیته تها راهی‌ست که می‌تواند بیانگر فردیت انسان باشد. در واقع سکسوالیته، تنها مذهب هنری میلر و تن و خواهش‌های آن تنها اخلاقی‌ست که به آن اعتقاد دارد.
 

هنری میلر ادبیت اثر را به شدت نفی می‌کرد. او می‌گفت: کتاب به نظر من خود انسان است و کتاب من هم خود انسانی‌ست که من هستم، پر از عشق و شور، بددهن، گاهی متفکر، اغلب شیاد و یک دروغگو با صداقتی مثال‌زدنی."
 

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • نادر هوشمند خوی

    <p>نویسندهٔ محترم نوشته اند: &quot; هنری میلر ادبیات داستانی را در نیمهٔ دوم قرن بیستم دگرگون کرد &quot;: این ادعا جدّاً نیاز به اثبات داره. اساسا در قرن بیستم، با این که آمریکا نویسندگان بزرگی&zwnj; رو به ادبیات جهانی&zwnj; معرفی کرد اما تاثیر هیچکدام از آنها واقعا تا اندازه&zwnj;ای نبود که به چیزی به نام &quot; دگرگونی &quot; در ادبیات منتهی&zwnj; شود. اصلا کسانی&zwnj; که ادبیات داستانی قرن بیستم را دگرگون کردند - تازه اگر این اصطلاح را با کمی&zwnj; تسامح بپذیریم - از تعداد انگشتان دست تجاوز نمیکنند: جویس، پروست، کافکا، بکت، وولف. وانگهی تاثیر نویسنده&zwnj;ای مانند هنری میلر، تا حدودی همچون تاثیر لارنس و &quot; خانم چاترلی &quot;، مقطعی بوده: اگر در زمان آنها با سکس و روابط جنسی&zwnj; همچون تابویی بزرگ برخورد میشد و در نتیجه آثاری از این دست را انقلابی، سنت شکن و پیشتاز می&zwnj;نامیدند، امروزه که همگام با تحولات اجتماعی&zwnj; و سیاسی، سکس و آزادی جنسی&zwnj; به یکی&zwnj; از کاراکترهای دوران بدل شده، این قبیل تابوشکنی&zwnj;های ادبی&zwnj; و هنری دیگر نه تنها کارکرد &quot; دگرگون کننده &quot; خود را از دست داده اند بلکه به جزئی تثبیت کننده و ایجابی ( affirmatif) از وضع موجود ( status quo) بدل شده اند. حالا باید از خود پرسید که در مقام &quot; متن ادبی&zwnj; &quot;، و از نقطه نظر &quot; ادبییت &quot;، این پرفروش&zwnj;های دوران پیشین آیا باز هم چیزی برای عرضه کردن در چنته دارند یا نه. من که شخصاً بعید می&zwnj;دانم. بین &quot;تاثیر گذاری&quot; یک اثر ادبی&zwnj; و هنری در بعضی مقاطع تاریخی&zwnj; تفاوت زیادی هست با آن چیزی که &quot; دگرگونی &quot; ادبی&zwnj; و هنری نامیده میشود. در نهایت، متأسّفانه نویسنده با صرف یک اشارهٔ گذرا به عنوان کتاب یک منتقد ادبی&zwnj; آمریکایی&zwnj; نه چندان مهم به نام ایهاب حسن، از &quot; ادبیات سکوت &quot; نام برده و همسو با نظر وی، هنری میلر را در کنار بکت قرار داده بدون این که این ادعا را اثبات یا دست کم تشریح کند ( این ضعف همیشگی&zwnj; برنامهٔ &quot; ادبیات غرب در ده دقیقه &quot; است که هر از گاهی، بی&zwnj; ربط یا با ربط، به کلیشه&zwnj;های نظری این و آن ارجاع میدهد تا یکی&zwnj; دو اصطلاح - مثل ادبیات سکوت یا پست مدرنیسم - را برجسته کند؛ سپس بی&zwnj; هیچ توضیحی آنها را بلا تکلیف رها و خوانندهٔ نا آشنا را معلق میگذارد). در مورد نظر ایهاب حسن هم، انگار و مضمون عمد&zwnj;تاً بکتی سکوت در ادبیات را از گسترهٔ اثر او برداشت کرده تا با پیوند زدن عجیب آن با آثار هنری میلر، برای ادعاهای تئوریک خود دلایلی عرضه کند. در حالی&zwnj; که پروژهٔ بکت (که خود او در نامه&zwnj;ای به آکسل کان در ۱۹۳۸ آن را &quot; ادبیات نا - کلمه &quot; ( la litt&eacute;rature du non-mot) می&zwnj;نامد ) محصول گسست وی از جویس و میراث وی و گشودن راهی&zwnj; دیگر است که سرانجام در رمان او، &quot; نام ناپذیر &quot; (۱۹۴۹)، به بهترین شکل ممکن تجلی&zwnj; می&zwnj;یابد. حالا این مسیر نمونه وار ادبی&zwnj; و هنری چه شباهتی با آثار میلر دارد... بر من یکی&zwnj; که معلوم نیست. حسن برای به کرسی نشاندن حرف خود دست به استدلالاتی میزند که هم خنده دارند و هم بی&zwnj; ربط با ادبیات و نقد متن محور؛ از جمله به این اشاره می&zwnj;کند که سکوت شخصیت های بکتی، مطابق با آن چه میلر در نظر دارد، به سکوت &quot; مردان مقدس &quot; شباهت دارد که پس از درک واقعی درد و رنج بشری، سکوتی اختیار میکنند که از ادراک بشری فراتر میرود! او سپس می&zwnj;&zwnj;افزاید که دلیل این که بکت روز مرگ مسیح را همچون روز تولد خود برگزید و میلر روز تولد مسیح را، از علاقهٔ مشترک هر دو به مسیح و مردان مقدسی همچون وی ناشی&zwnj; میشود! به راستی&zwnj; چطور می&zwnj;توان یک نظریهٔ مشخصا ادبی&zwnj; را بر چنین مشکوکات بیوگرافیکی بنا کرد؟!</p> <p>-----------------------------</p> <p>&nbsp;به این نشانی مراجعه کنید: </p> <p>http://www.radiozamaneh.com/node/13613</p> <p>حسین نوش&zwnj;آذر</p>

  • کاربر مهمان میترا فرشی

    <p>آقای نادر هوشمند بسیار عالی نوشته اید کاملن موافقم با شما. خب ما ایرانی ها البته همیشه کمی تا قسمتی چون عقب هستیم اینطوری می شه. در ضمن قصد توهین به هیچ وجه ندارم اما همه ی مقاله هایی که در زمانه چاپ می شود الزامن کار تحقیق شده ای نیست. کارهایی ست که از روی مقالات دیگران (غربی ها) تکه و کپی برداری می شود و به تاریخ این نوشته ها هم توجهی نمی شود و با مقداری آب بستن به آن به چاپ سپرده می شود. به معنای دیگر برای خالی نبودن عریضه است و انجام وظیقه ای که به عهده کارمندان رسمی و غیررسمی گذاشته شده است. باز هم می گویم که قصد توهین به کسی را ندارم واقعیتی ست که وجود دارد. من خود چون تجربه روزنامه نگاری دارم این را گفتم. یک چیزی در حدود پر کردن صفحات. با تشکر</p>