آیا میخواهید با شایدها زندگی کنید؟
خطر نکردن یا حداقل خطر یک عمل، رفتاری کاملا محتاطانه است در حالی که اساسا زندگی پر است از امور نامطمئن و بیثبات. اما همیشه در حاشیه امن ایستادن و محتاط بودن هم خطراتی در پی دارد.
برخی از افراد فقط زمانی که از نتیجه امری مطمئن باشند دست به عمل میزنند. این افراد همه سناریوهای ممکن را بررسی میکنند، به دقت در همه چیز غور میکنند و سپس کاملا دقیق و حسابشده دست به عمل میزنند. این تمایل به هماهنگی و اطمینان است که ثبات، رضایت و سعادت را برای آنها فراهم میکند. چنین افرادی ظرفیت کمی در برابر چیزهای نامطمئن زندگی دارند. به عبارت دیگر، آستانه تحمل آنها در امور نامشخص و نادقیق بسیار پایین است.
خطر نکردن یا حداقل خطر یک عمل، رفتاری کاملا محتاطانه است در حالی که اساسا زندگی پر است از امور نامطمئن و بیثبات. اما همیشه در حاشیه امن ایستادن و محتاط بودن هم خطراتی در پی دارد. انسان میتواند به زعم خود همه سناریوها را پیشبینی کند اما هنوز هم چیزهای فراوانی وجود دارد که فراتر از کنترل شخص است. اگر بگوییم بیثباتی و عدم اطمینان باعث ایجاد نارضایتی میشود پس کسی که همواره تلاش میکند در منطقه حفاظت شده و کنترل شده خود حرکت کند در برابر ناملایمات و ناخوشنودیهای بیشتری قرار دارد. هرچند که چنین افرادی همواره امیدوارند با کنترل و حفظ امنیت در زندگی، آن را با ثبات و مطمئن کنند اما عدم تمایل آنها برای امتحان ممکنها باعث میشود آنها فرصتهای خوشبختی و رضایت را از دست بدهند. خوشبختی گاهی در تجربه چیزهای تازه یا متفاوت است هرچند که نتوان نتیجه آن را پیشبینی کرد.
اما در مقابل افرادی هستند که چیزهای تازه، نامطمئن و ممکن را بر یقین ترجیح میدهند زیرا «شایدها» ظرفیتهای نهانی زیادی در خود دارند. این چنین افرادی بیشتر به آنچه خارج از محدودههای تعیین شده وجود دارد علاقهمند هستند. برای این افراد اطمینان و ثبات بسیار خستهکننده و ناامید کننده است. آنها آستانه تحمل بالایی در امور نامطمئن زندگی دارند. آنها نمیخواهند با نگرانیهایی در مورد اینکه در آینده ممکن است چه آسیبی ببینند و چه ناامیدیهایی در آینده وجود خواهد داشت کنترل و هدایت شوند.
اما همیشه در عدم ثبات و به عبارتی ناگهانی زندگی کردن هم خطرات ویژهای وجود دارد. برای فردی که همیشه در جستوجوی چیزهای بدیع یا متفاوت است هموار این احتمال وجود دارد که هرگز به خوشبختیای که به دنبال آن است دست پیدا نکند چون به زعم او همیشه چیز بهتری وجود دارد. او مثل کسی است که کنترل تلویزیون را دستش گرفته و دائما شبکههای آن را عوض میکند به این خیال که یک برنامه بهتر از آنچه میبیند در شبکههای بعدی وجود دارد. زندگی به این شیوه مثل زندگی کردن در تغییرات پیدرپی است بدون اینکه هیچ پایهای برای ایجاد تعادل وجود داشته باشد.
آستانه عدم قطعیت یک فرد مستقیما با ایمان او مرتبط است. من از واژه ایمان استفاده میکنم زیرا این واژه معنای وسیعتری از باورهای مذهبی دارد. ایمان میتواند درباره هر چیزی باشد. من میتوانم به اصول حقوقی ( مثل اینکه ایمان دارم در دادگاه قانون حاکم است) یا به دیگران (مثل اینکه این فرد به قولش عمل میکند) و یا به خودم (مثل اینکه من تمام تلاشم را برای صادق بودن میکنم) ایمان داشته باشم. به گفته ویلیام جیمز، مشخصه ایمان باور به یک عمل و در امکان یک عمل است.
ویلیام جیمز (۱۸۴۲–۱۹۱۰ فیلسوف آمریکایی و بنیانگذار مکتب پراگماتیسم) میگوید شایدها و ممکنها جوهره زندگی بشری هستند. ما باید با ممکنها به اندازه چیزهای قطعی در زندگی خود درگیر باشیم زیرا آنها اجتنابناپذیرند. زندگی ما به عنوان موجود بشری همزمان به سروکله زدن با چیزهای غیر قطعی و مسائل یقینی میگذرد. زندگی همه ما با هر لحظه خطر کردن سپری میشود.
یک مثال میتواند برای درک این مساله موثر باشد؛ تصور کنید قرار است از روی یک نهر آب بپرید. شک و تردید (آیا میتوانم از این نهر بپرم؟) میتواند نگرش شما را تغییر بدهد. ممکن است لحظهای تردید کنید که آیا باید چنین کنید یا نه. شک و بیاعتمادی همچون ایمان به اعمال ما مرتبط هستند. اعتماد و ایمان (اعتقاد) به شما فرصتهای بیشتری میدهد با این حال دودلی اقدامات شما را به تاخیر نمیاندازد. هیچ تضمینی وجود ندارد که بتوانید از نهر آب بپرید اما با ایمان داشتن به توانایی خود میتوانید این احتمال را بالا ببرید.
یک مثال دیگر میتواند در مورد افرادی باشد که تصمیم گرفتهاند دیگر مواد مخدر مصرف نکنند و یا سوءمصرف را کنار بگذارند. یک نفر ممکن است ایمان داشته باشد که میتواند از همین ساعت دست از مصرف مواد بکشد و تغییر را ایجاد کند. او میتواند دست به اقدام بزند و کاری کند که دسترسی به مواد یا الکل برایش دشوار شود در نتیجه نتواند از آنها استفاده کند. او میتواند به این واقعیت استناد کند که از یک ساعت پیش موادی مصرف نکرده است و به این ترتیب میتواند دوباره برای یک ساعت آینده هم از مواد استفاده نکند. این واقعیتها از ایمان او حمایت میکنند که به نوبه خود برای ایجاد حقایق جدید موثر هستند. در این مثال هم هیچ نتیجه قطعی و تضمینی وجود ندارد. اگر شخص به توانایی خود برای ترک مصرف مواد ایمان داشته باشد، شانس بیشتری دارد که در نهایت بتواند موفق به ترک شود (فهم و اراده زندگی در ممکنها).
ویلیام جیمز در سخنرانی خود با عنوان «آیا زندگی ارزشش را دارد؟» در سال ۱۸۹۵ به زندگی در شایدها و ممکنها پرداخت. برای افرادی که به شدت درباره ارزش خود و ارزش زندگی منفینگر هستند پاسخ به این پرسش بسیار ضروری است. بسیاری از مردم رویکردی منفی به این پرسش دارند. آنها میگویند «زندگی ارزشش را ندارد». جیمز در متن سخنرانیاش این افراد را در نظر داشته است. افرادی که به این پرسش پاسخ منفی میدهند برای ویلیام جیمز بیگانه نیستند. او تاریکی، بدبینی و مالیخولیا را میفهمد زیرا خودش در مراحلی از زندگی با آنها دست و پنجه نرم کرده بود. او در نتیجهگیری بحث خود استدلال میکند که زندگی شبیه یک جنگ واقعی است و هر کدام از ما بخشی از این جنگ هستیم. ما نمیدانیم که آیا زندگی پس از مرگ وجود دارد یا خیر و آیا بهشت پاداشی برای ما خواهد بود یا خیر. اینها نتایجی غیرقابل استناد هستند. ما فقط اکنون و اینجا را در اختیار داریم. او توصیه میکند: «از زندگی نترس. باور کن که زندگی ارزشش را دارد و اعتقادات به تو یاری میدهند تا زندگی را بسازی.»
ایمان داشتن چنگ زدن به شایدهاست یا میتوان گفت ایمان مجموعهای از شایدها درباره موضوعات کوچک (عبور از نهر آب) و یا موضوعات بزرگ (ادامه دادن زندگی) است. کسانی که میخواهند در سایه امنیت باشند و تمایلی به چنگ زدن به شایدها ندارند آنها ایمان کافی ندارند. از سوی دیگر افرادی که به دنبال چیزهای تازه وا تفاقات ناگهانی هستند نیز از فقدان ایمان رنج میبرند. آنها به همه شایدها چنگ میزنند و زندگیشان در حقیقتها جریان ندارد.
پگ اوکانر، استاد فلسفه و جنسیت، زنان و جنسیت در کالج گوستاو آدولف در سنت پتر مینه سوتاست.
نظرها
نظری وجود ندارد.